مفهوم اخلاق ،اخلاق مديريت

1-     تعريف اخلاق
قبل  از تبيين مفهوم  و موضوع  (( اخلاق  مديريت )) شايسته  است شناسائي  اجمالي در مورد اخلاق  داشته باشيم  .
اخلاق  جمع ((خلق)) ست ،  ودر لغت ((خلق)) و ((خلق)) از يك  ماده (خ ل ق) هستند . خلق ناظر به  شكل ظاهري انسان است ، و خلق به شكل باطني و نفساني  انسان نظر دارد . همانطوري  كه شكل  ظاهري انسان متصف نبه صف نيك و بد وزشت و زيبا است ، شكل  باطني  ونفساني  انسان  نيز داراي  اوصاف خوب  و بد ، و  زشت  و زيبا است .

((راغب))  در  ((مفردات)) مي گويد:
–    (( الخلق و  الخلق في  الاصل  واحد كالشرب والشرب والصرم و الصرم، لكن خص الخلق با لهيئات والاشكال والصور المدركه بالبصر، و خص الخلق القوي  والسجايا المدركه با  البصيره))
يعني  خلق  و خلق در ريشه لغوي  يكي هستند  . لكن خلق  اختصاص به شكل و  صورتي  دارد كه  با  چشم ظاهر ادراك مي شود ،‌ و خلق  اختصاص به قواي  روحي  وطبع باطني  دارد  كه  با بصيرت وچشم  دل  ادراك مي شود .
(( طريحي))  در كتاب  ((مجمع البحرين))  جلد پنجم ،‌ قريب به مضامين مورد  اشاره مي گويد:
((الخلق بضمتين : السجيه . و الجمع  اخلاق…….الخلق :  الدين  والطبع و السجيه و عن : بعض اشارحين: حقيقه حسن  الخلق انه لصوره الانسان الباطنه وهي  نفسه و اوصافها ومعانيها المختصه بها ، بمنزله الخلق لصوره الظاهره  واوصافها ومعانيها ، ولها اوصاف حسنه وقبيحه ))
خلق در اصطلاح  ((علم اخلاق )) عبارت  است  از ((ملكه نفساني )) و اين  كيفيت يا از ((فضائل )) است ،مانند  حلم، عفت ووشجاعت  ، و  يا از((رذائل)) است ، مانند كينه وترس وبخل
براي  تبيين اخلاق  ، لازم  است به  چند  نكته  توجه  نمائيم  :
الف- ملكه  و حال
در تعريف خلق گفته  شد كه  ((ملكه  نفساني )) است  . ((ملكه )) كيفيتي است راسخ در نفس ، كه  زوال آن به  سختي  و كندي انجام  مي گيرد ،‌ و موجب   مي شود كه  افعال  متناسب  باآن  كيفيت  نفساني  به سهولت  وبدون تامل  ومشقت صورت  پذيرد. ((حال))كيفيتي است در سطح وقشر روح ، كه  به  سرعت  و سهولت  زائل مي شود (ناپايدار است ) ،  افعال با  مشقت وتامل از آن صادر مي شوند.
ب- موضوع اخلاق 
اخلاق  از صفات  نفس  اس ،‌ نه صفت عقل ،   نه صفت  بدن . بعبارت ديگر موضوع اخلاق ((نفس انسان )) است .  همانگونه كه زشت  و زيبا  بودن  خلق از اوصاف ((بدن)) است ، زشت  وزيبا بودن  خلق از صفات ((نفس )) است .
مراد از نفس – كه موضوع  اخلاق است – همان  ((نفس ناطقه)) است ، كه  مميز انسان از ساير حيوانات است . حقيقتي كه از آن به  تعابير گوناگون نام مي برند:
روح ،‌ قلب و روان . همان  حقيقت واحده اي  كه به  اعتبار  مراتب ودرجات  ضعف و قوت معنوي ، نفس اماره ، نفس  لوامه ونفس مطمئنه نام مي گيرد .
ج- فضيلت و رذيلت اخلاقي
بنا  به  تعريف  مذكور،  اخلاق ملكه اي  است  نفساني ، اعم  از  فضائل و ردذائل .  لكن   هر گاه  كلمه  اخلاق  وتنهائي  وبدون  قيد فضيلت  و رذيلت بكار گرفته مي  شود، مفهوم مطالق  كيفيات  پسنديده نفساني را – بگونه اي مسامحه آميز – در نظر دارند . يعني  وقتي  ((فلاني آدم اخلاقي است )) ويا ((فلاني از اخلاق بهره دارد)) مرادشان فضائل اخلاق است .
2-اخلاق  وتربيت
شناخت تفاوتها ورابطه ها بين مفهوم (اخلاق ) ومفاهيم ديگري كه با آن  مشابه  ، مترادف  و قريب المعني به  نظر مي آيند ، مارا دربازيابي دقيق تر  مفهوم وموضوع اخلاق  ياري مي دهد يكي  از آن واژه ها (تربيت) است و مفهوماخلاق راقبلاً دانستيم  ، اينك  نگاهي  داريم . به  مفهوم تربيت.
(تربيت ) عبارت است از شكوفا نمودن استعدادهاي نهفته درهر  موجود بعبارت ديگر : تربيت عبارت استاز  فعليت  آوردن قوه هاي  موجودات  . مثلاً- :
–    (نباتات ) هنگامي كه  يك  (حبه  گندم) تحت  شرائط مناسب (آب مناسب، خاك  مساعد  ، نر كافي  و …)استعدادهاي  نهفتهاش شكوفا مي گردد وبه  بوته و ساقه و صدها حبه  گندم تبديل مي شود. درواقع  يك عمل  تربيتي روي  حبه انجام پذيرفته است
–    در (حيوانات )وقتي يك (تخم  مرغ) كه منطفه  نر دارد را تحت   شرائط  حرارتي  مناسب قرار دهيم  ، واستعدادهاي  نهفته  آن به  منصه ظهور مي رسد وبه (جوجه) تبديل  مي گردد،‌ دراين  صورت ما آنرا تربيت كرده اي.
–    در (انسان ):   همچنين  به  فعليت  آوري  استعدادهاي غظيم وبيشمار انسانها ، بعمني تربيت آنها است .
اينك  با  تكيه بر فاهيم   اخالاق  وتربيت  ،‌ به  بيان تفاوتهاي اين  دولهغت  مي پردازيم :
يك – تربيت  صفتي ار صفات  انسان ها  يا  هر موجود ديگري نيست  ،‌ بلكه حاكي از عمليات  و نوعي  فعاليت است . آن فعاليت  عبارتست  از فراهم آوري شرائط لازم جهت شكوفانمودن استعدادهاي  نهفته ولي  اخلاق صفتي  از صفات  نفساني  است ، نه يك  عمليات  و نوعي  فعاليت  ،  بدون  ترديد، اخلاق  حاصل  و نتيجه  فعاليت  تربيتي ات .
دو – ميدان عمل  و موضوع تربيت ،  همه  موجوداتي  هستند كه داراي استعدادهاي تكويني (طبيعي  ،‌ غريزي و  فطري ) مي باشند ،  اعم  از نبات ،‌ حيوان و  انسان . لكن  موضوع اخلاق  ،‌ فقط انسان است ، آنهم  نه  همه  ابعداد وجودي  انسان ،  بلكه  ثلث وجود انسان است  (نفس  انساني  ) بعبارت  ديگر :  ميدان  عمل  و موضوع  تربيت در مورد انسان  هم (عقل) انسان  است و  هم  (روح ) وهم  (بدن) او  (تربيت  عقلي  ،‌ تربيت روحي،‌ و تربيت  بدني ) ولي  موضوع  اخلاق  فقط  روح آدمي  است .
3-اخلاق  و ادب
يكي  ديگر  از واژه هائي  كه از  حيث مفهوم  مشابه  اخلاق  به  نظر مي آيد ، كلمه  (ادب) است ، تعريف اخلاق  وموضوع آن  روشن  است . در اينجا به بيان  مفهوم  ادب و  نسبت  آن  با  مفهوم  اخلاق  مي پردازيم  .
(ادب)  كه جمع  آن (آداب) است ، بعمني (رفتار پسنديده ) است  . (ادبيات ) و (علوم ادبي ) هم  كه  از ماده  (ادب) تاخذ  شده اند ، به  مسائلي  از دانش ، فن و هنر مي پردازند كه از انديشيدن   نيكو ،  رفتار نيكو ،  سخن  گفتن نيكو ،وآفرينش آثار نيكو پسنديده بحث  مي كنند . همچون : صرف ، نحو، منطق ، شعر ، معاني و بيان  ، و  هنر ، كه  بخشهائي از ادبيات  و علوم  ادبي  را تشكيل  مي دهند .
وقتي  كه در (جامعه شناسي) و (علم حقوق) از آداب   سخن  ميگويند  بعنوان  يكي  از(هنجار هاي  اجتماعي ) ويكي  از (منابع حقوق) –همان  مفهوم  (رفتار  پسنديده ) را ارائه دارند و البته   با قيد  (گروه ) نيا (اجتماعي ) (رفتار پسنديده اجتماعي ) بنابراين درآن علوم، آداب به رفتار پسنديده يك  فرد  اطلاق نمي شود .
بجا است  در اينجا به  لغت  (رسم ) كه  جمع  آن  (رسوم) است ، و عادتاًو بگونه اي مسامحه آميز بعنوان لغتي مترادف  آداب  بكار  گرفته مي شودنيز اشاره اي  داشته  باشيم  . رسم خهم  بمعني  (رفتار  گروهي) است، لكن بخلاف آداب  ،‌ متصف  ومفيد به  پسنديدگي  نيست .
با توجه به  مفهوم  اخلاق  وادب  ،‌ در بيان تفاوت آنها ميتوان  گفت :
موضوع ادب  اساساً‌ نه  عقل  است ونه روح  ونه  بدن ،‌ بلكه مضوع ادب (رفتار ) و به تعبير  دقيقتر (شكل  رفتار) است يعني  ادب  صفت  و كيفيت  رفتار است  لكن  اخلاق  صفت  وكيفيت  نفساني  است
بدون ترديد آداب تحت  تاثيراخلاق  نيز  هست . يعني  ملكات نفساني  انسان  ، در زشت  وزيبايي رفتار او نقش  مهمي  را  ايفا مي كنند. همانگونه كه  اخلاق  نيز تحت  تاثير  آداب است  . يعني  شكل   ظاهر رفتار (در سخن  گفتن  ، لباس پوشيدن  و…) كيفيات روحي  انسان  را مي سازد.
نكته  قابل توجه اين است  كه : در روايات  رسيده از ائمه محصومين  عليهم  السلام ،‌ هم  از (محاسن  اخلاق ) سخن  بميان آمده است ، وهم از(مكارم  اخلاق ) (امام سجاد) عليه السلام   از (رسول گرامي   اسلام ) صلي  الله عليه و آله حديث كرده كه فرمودند:
((بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها))
(من براي مكارم اخلاق مبعوث شده ام )
به نظر مي آيد كه محاسن اخلاق ناظر بر رفتارهاي پسنديده (آداب) باشد، و مكارم اخلاق به ملكات نفساني (اخلاق ) نظر داشته باشد.
درس دوم :
اخلاق مديريت
1-    شرائط ولوازم مديرت ورهبري
تكيه  زدن بر جايگاه  مديريت ورهبري ، وكسب توفيق در  انجام وظائف و ماموريتهاي آن ، آن ، بطور كلي  نيازمند احراز سه نوع بلوغ ، توانائي و  قابليت است : دانش ، مهارت و اخلاق
الف- دانش
مديريت موفق ، نيازمند كسب پاره اي آگاهيها ،اطلاعات و معمومات  است . بديهي است كسب  هر نوع  علمي  موجب توفيق در امر  مديريت  نيست ، بلكه دانشهاي ويژه اي  مورد نظر  است ،‌ كه  ذيلاً يادآوري مي كنيم :
يك – (دانش مديريت عمومي ) : كه  به  اتكاء آن  ،مدير  با طول ،اقسام  وروشهاي برنامه  ريزي ،سازماندهي ،  هدايت ورهبري ،‌نظارت وكنترل  ،‌وايجاد  هماهنگي  ميان  اجزاء مختلف سازمان ،‌آشنائيهاي ضروري را بدست مي آورد.
2-    (دانش   مديريت خاص ) مديريتهاي نوع واحدي نيستند ، ودر نتيجه سبكهاي يكنواخت  رو شهاي  واحدي در حسن انجام آنها نمي توان قائل شد . انواع و اقسامي از مديريتها كه   امروز متصور موجودند  به  اين  شرحند:
–    مديريت دولتي
–    مديريت صنعتي
–    مديريت بازرگاني
–    مديريت آموزشي
–    مديريت وفرماندهي  نظامي
بنابراين  ،‌علاوه بر ضرورت آشناي با  دانش  مديريت  عمومي ، آشنائي با مسائل خاص  آننوع   ور شته اي  از مديريت  كه  بدان مي پردازيم ،‌ همچنين ضروري است
سه – (ساير دانشها )علاوه بر دانشهاي  مور اشاره ، به  اعتبار اينكه  مدير  با جمعي  از انسانها رابطه وكار دارد ،‌ شناخت  پاره اي از مسائلي  كه مدير را دربازيابي  اصول  و قوانين  حاكم بر انسان  وجامعه  مدد  مي كند ،‌ ضرورت  دارد از جمله   دانشهائي كه دراين  رهگذر مفيد فايده  هستند ،‌ عبارتن از : جامعه  شناسي ، روانشناسي عمومي ، روانشناسي اجتماعي ،‌ تعليم  وتربيت و حقوق .
ب- مهارت
در كنار شرط (دانش ) همچنين   بايد  از شرط (مهارت ) و ضرورت آن در حسن  اداره  امور نام  برد. دانشهاي مورد اشاره براي  موفقيت  در مديريت ، اگر  چه  لازمند ولي  كافي نيستند.
(مهارت ) بعمني  زبر دستي و چالاكي در كار است ، كه در اثر تمرين  وتكرار تجربه  آموخته ها حاصل  مي شود  . تيراندازي با انواع  سلاحها را مي توان  در مدت  كوتاهي آموخت  ،‌ لكن  ميزان كارآئي تيرانداز بستگي دارد به  ميزان  مهارتي  كه در اينمورد كسب مي كند. همچنين است مهارت در رانندگي  ، نقاشي ، ماشين نويسي،و  هر نوع فن  وهنر  ديگر .از جمله  آنها  مهارت در مديريت است . بدين لحاظ ، در گزينش مديران موفق علاوه بر عامل دانش ، عامل سابقه كار – كه منجر به مهارت مي شود نيز حائز اهميت است.
ج- اخلاق مديريت و رهبري تنها با آگاهيهاي عمومي و تخصصي،نيز مهارت ها و زبر دسته ها در اجراي آموخته ها ،به سامان نمي رسد،عنصر ديگري در اين ميدان نقش آفرين است ،كه به عنوان ((اخلاق))از آن ياد مي كنيم . منظور ما از عنصر اخلاق ،منش روحيه و شخصيت اخلاقي ويژه اي است كه نديران و رهبران بايد آن را احراز كنند.
بسا افرادي كه از جهت علم و آگاهي مناسب مديريت بهره مند باشند كه ريشه در خلقيات و روحيات نا مناسب آنها دارند. اگر مدير بترسد ،متزلزل باشد ،فاقد استقامت و پشت كار باشد ، شتاب زده و عجول باشد ،نفوذ پذير باشد،نفوذ پذير باشد ،متكبر مستبد باشد ، از اجراي بهترين برنامه ها ،وايجاد كمترين هماهنگي ها ، و انجام هر گونه كنترل و نظارت و بلاخرا از سازمان بخشي مطلو ب به اجزا ء مختلف تحت مديريت خويش ف عاجز خواهند ماند .
2-مفهوم و موضوع اخلاق مديريت
اخلاق را گاهي به اقسام چندي تقسيم مي كنند : اخلاق فردي اخلاق اجتماعي ،اخلاق خانواده ،اخلاق معلم اخلاق دانشجو و مانند اينها . منشاء اين تقسمات چيست ؟مفهوم اختلافدر همه ي اينها يكي است ، و آن هم ملكات نفساني است . ايا اين تقسيم بندي به اعتبار موضوع اخلاق صورت مي پذيرد؟قطعا موضوع اخلاق كه ((نفس انسان))انسان است در همه ي مورد اشتراك و واحد است ، بدين لحاظ منشاء اين تقسيمات نميتواند ((موضوع اخلاق باشد))
مطالب قابل توجه اين است كه تقسيمات اخلاق ، ورشته هاي گوناگوني كه براي آن منظور مي شود ، به اعتبار  ارتباطات و موقعيت هاي مختلفي است كه انسان دارد يا براي خود ايجاد مي كند . انسان در رابطه  موقعيت هاي گوناگوني قرار دارد.
–    در خانه ،در موقعيت پدر يا مادر يا همسر يا فرزند است ، و با ساير اعضاي خانواده را بطه دارد
–     در كوچه و محله همسايه است و با ساير همسايگان رابطه دارد .
–    و در جامعه ، در مو قعيت شغلي خويش،يا معلم و مربي است ،يا متعلم و متربي است ، يا طيب است ، يا فرمانده و مدير و رئيس است ، يا كاسب و بازاري است  يا راننده  و يا …،و در هر يك از موقعيت ها ، به تناسب با افراد رابطه دارد.
–    بدون ترديد درهر شرايطي ، كسب و احراز ي(( فضائل اخلاقي)) براي انسان لازم است ، و پرهيز از همه ((رضائل اخلاقي ))مورد توصيه و تاكيد است . لاكن احراز پاره اي مسائل در ارتباط و موقعيتي خاص ،لازمتر، پرهيز از پاره اي از زشتي ها و رزائل در آن ارتباطات ، ضروري ترند.
اگر چه ((انسان بودن))نيازمند داشتن فضائل اخلاقي و ترك همه ي رذائل اخلاقي است ، ولي پدر بودن مادر بودن همسر بودن معلم و مربي بودن طبيب بودن و شاغل هر شغل ديگري بودن مقتضي عنايت به پاره اي ملكات نفساني است . از اين رهگزر تقسيماتي همچون ((اخلاق خانواده))،((اخلاق معلم))،((اخلاق دانشجو ))و مانند اينها در موضعه اخلاق شكل مي گيرد.
پامبر عالي قدر اسلام صلي الله عليه و آله در سخني فرمودند:
–    ((العدل حسن وولكن في الامراء احسن السخاءحسن ولكن في الاغنيا  احسن الورع حسن ولكن في العلنا ء احسن الصبر حسن ولكن في الفقراءاحسن التوبه حسن ولكن في اشباب احسن،الحياء حسن ولكن في النساء احسن))
(عدالت نيك است ،ولي از زمام داران نيكوتر است .سخاوت نيك است ،ولي از اغنيا نيكوتر است . صبر نيك است ولي از فقيران نيكو تر است . توبه نيك است ولي ا جوانان نيكوتر است .شرم نيك است ولي از زنان نيكوتر است .)
يكي از رابطه ها ،مناسبات و موقعيت هاي مهم در زندگي انسانها ،موقيت ((مديريت )) و رهبري است .بدين توفيق در انجام وظائف و رسالت هاي آن نيازمند اخلاق ويژه است . بنابراين در تعريف اخلاق مديريت بايد گفت – :
–    اخلاق مديريت،عبارت است از ملكات نفساني انسان، از آن جهت كه اداره امور جمعي از انسان ها را در نيل به اهداف معين ،عهده دار است.
و موضوع اخلاق مديريت عبارت است از
-: :نفس انسان مدير
بنابراين ، اگر چه فضالي همچون : شجاعت، تاني،شرح صدر، وقار ، حلم، بخشش و گذشت، نظم و انظباط ، و التزام به قانون، براي همه انسانها در همه شرايط زندگي خوب و بايسته است، ليكن براي مديران و رهبران ، خوبتر، پسنديده ترو بايسته تر است.
همچنين اگرچه رذايلي همچون: ترس،تزلزل، اضطراب، ياس، شتاب زدگي، انتقام جويي،بي نظمي ،ظلم و خيانت، براي همه انسانها در هر شرايط و موقعيتي زشت و ناپسند و خطرناك است، ليكن براي موقعيت مديريت و رهبري زشت تر و خطرناك تر است،
3- اخلاق مديريت و روانشناسي مديريت
با طرح مفهوم ،موضوع و جايگاه اخلاق مديريت، اين سوال ممكن است در ذهن خوانندگان به وجود آيد كه تفاوت « اخلاق مديريت»و «روانشناسي مديريتي» چيست؟ و چه ربطي مي تواند با يكديگر داشته باشند؟ براي روشن شدن مطلب، به دو نكته اشاره مي كنيم:
الف- تفاوت اخلاق و روانشناسي
مهمترين تفاوت كه ميان اخلاق و روانشناسي وجود دارد، به رشح زير است.
1/ الف- موضوع اخلاق «نفس» آدمي است، ولي موضوع روانشناسي« رفتار» انسان – و بلكه رفتار موجود زنده – است.اگر روانشناسي در مورد ذهن و روان ادمي به بررسي و تحقيق مي پردازد، از حيث تاثيري است كه آنها بر رفتار فرد باقي مي گذارند. چنانكه در مورد عوامل حياتي – كه از مواحس علوم زيستي و بيولوژ‍يك محسوب مي شوند – نيز مطالعه و تحقيق مي كنند، به جهت تاثير رفتار و فعاليتهاي انسان از انها. بدين لحاظ، موضوع اخلاق امري نا محسوس است ، و موضوع روانشناسي امري محسوس و قابل تجربه و مشاهده است.
2/الف- مدار و حوزه بحث اخلاق ،«انسان» است ولي حوزه بحث روانشناسي «موجود زنده» است اعم از حيوان و انسان. در تعريف روانشناسي مي گويند:«مطالعه علمي رفتار موجود زنده». ليكن به جهت اينكه گستره ي عوامل ذهني ، رواني و محيطي در شكل بخشي به رفتار انسان وسيع تر از عوامل زيستي(بيولوژيك) است، توجه غالب در روانشناسي ، به سوي انسان است.
3/ الف- از جمله مهمترين تفاوتهايي كه ميان اخلاق و روانشناسي است، اين است كه:
روانشناسي  دانشي« توصيفي» است، و اخلاق امري« تكليفي» است . روانشناس از آنچه كه هست سخن مي گويد، ولي عامل اخلاق از آنچه كه بايد باشد بحث مي كند. روانشناسي مي گويد« چه هستي» و گرايشات و رفتارهايت چه انگيزه ها و زمينه هايي دارند، ولي اخلاق مي گويد « چه بايد باشي» و چه نبايد باشي. روانشاسي از انگيزه هاي دروغگويي و خيانت بحث مي كند، بي آنكه از او و بد آنها سخن بگويد، اخلاق از زشتي آنها مي گويد و توصيه ي پرهيز از انها را دارد.
ب- تفاوت اخلاق مديريت و روانشاسي مديريت
1/ب- اخلاق مديريت از ملكات نفساني مدير بحث مي كند، و از اوصاف نفساني اي كه خوب هستند و مدير بايد داشته باشد، از خلقياتي كه زشت و ناپسند اند و مدير بايد از آنها پرهيز كند.
پيامها و تكاليف اخلاق مديريت متوجه شخص مدير و فرمانده است. مي خواهد منش، روحيه و شخصيت اخلاقي و معنوي مدير را- آنچنان كه سلامت و سامان مديريت را تضمين مي نمايد- شكل بخشد و او را از هر منش و روحيه اي كه براي مديريت مخاطره آميز است ، بازدارد.
2/ب- روانشاسي مديريت ،مطالعه علمي رفتار افرادي است كه در يك سازمان كار مي كنند. روانشاسي نمديريت در جستجوي رفتار ، پيش بيني واكنش ها و گرايش ها ، و در نتيجه كنترل و پيش گيري رفتار افراد در قلمرو وظايف يك سازمان است.
در روانشاسي مديريت، منحصرا شخص مدير و فرمانده مورد توجه، كه فرمانده و فرمانبر، رئيس و مرئوس هر دو مورد عنايت هستند. اگر چه آنچه كه امروز در روانشاسي مديريت جريان دارد غالبا مطالعه رفتار كاركنان و كارگران است. از اين رهگذر، پاره اي از آنچه كه روانشاسي مديريت دنبال مي كند، به شرح زير است«:
–    توجه به نيروي انساني، بعنوان يكي از مهمترين و موثرترين عوامل توليد.
–    مطالعه ي رفتار كاركنان و كارگران، و شناخت روحيات ،عادات،استعداد، هوش، مهارت، منش، و شخصيت آنان و كنترل رفتار انها در جهت مقاصد سازمان.
–    تلاش در جهت بهبود روابط كارگر و كارفرما، و جلوگيري از هرگونه برخورد، عصيان،اعتصاب و…
–    استفاده از روانشناسي براي سنجش كارامدي كاركنان و كارگران.
–    درك علل و عوامل عدم رضايتمندي كارگران.

 


جستجو