نبوت ، قانون الهی،سعادت انسان

عقل انسان می گوید: خدایی که جهان و انسان را آفریده و رابطه این دو را تنظیم نموده و از مصلحت و سعادت مخلوقات خود آگاه است و حکیم علی الاطلاق است، انسان را هرگز رها نمی کند: أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى ﴿٣٦/القيامه﴾و برای او قانون سعادت بخش خود را می فرستد که فرستاده است. از اینرو، شناخت خداوند به عنوان مبدا حکیم، برای اثبات نبوت کافی است و کسانی که نبوت را نپذیرفته اند، خداوند را به درستی نشناخته اند: وَمَا قَدَرُوا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا ۖ وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُوا أَنتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ﴿٩١/الانعام﴾

 

انسان، وقتی به کمال می رسد که در راه صحیح حرکت کند و آنچه برای کمالش مفید است، جذب کند و آنچه در این مسیر برای او زیان آور است،دفع نماید. یک نهال، تا آن زمان که آب خوب، هوای مناسب، وغذای کافی موجود در خاک را دریافت کند و تحت مراقبت یک باغبان مهربان باشد، به کمال می رسد و ثمربخش می گردد و این قانون تکوینی، شامل انسان نیز هست. انسان، بهترین نهال بوستان الهی است که خداوند او را در زمین هستی کاشته و رویانده است; چنانکه فرمود: وَاللَّـهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ﴿نوح/١٧

انسان اگر بخواهد «شجره طوبی » بشود که كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ ﴿٢٤/ابراهيم﴾ باشد، راهش همین مراقبت و پرورش است. باید ببیند آن که او را آفریده است، آب حیاتش را چه چیزی قرار داده و چه غذایی برای او تجویز نموده، لوازم و موانع رشدش، و بایدها و نبایدهایش کدام است. اگر اینها را عملی کرد، اگر «محقق » شد و سپس «متحقق »، هم حق را شناخت و هم حق را پذیرفت و عمل نمود، آن وقت می شود «شجره طوبی » که اصلش ثابت است و فرع و شاخه و ثمره اش در آسمان; چنانکه اگر کسی به بیراهه رفت، تبهکار و سیه دل می شود و به صورت «بوته حنظل » که ثمر آن تلخ است در می آید و نیز شجره ای می شود که: إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ ﴿٦٤ طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ ﴿الصافات/٦٥; یعنی درختی که از قعر دوزخ و جحیم خارج می شود و شکوفه آن گویی سرهای شیاطین است.

برهانی که حکماء و متکلمان برای نبوت عام اقامه می کنند این است که بشر، زندگی اجتماعی دارد و باید با دیگر انسان ها مرتبط باشد و چون نیازمندی های خود را به تنهایی نمی تواند برآورده کند و کارها و متاع ها در دنیا تقسیم شده اند، قهرا باید معاملات متقابلی با همنوعان خود داشته باشد و برای آنکه جلوی تعدی و تجاوز و هرج و مرج گرفته شود، قانون لازم است و به دلیل ضعف ها و نقص هایی که بشر در علم و عمل دارد، خود او نمی تواند قانونگذار باشد و بنابراین، باید کسی قانون را تدوین و اجرا کند که منزه از همه نقص ها باشد و او، ذات اقدس اله است که قانونش را به دست انسان کامل معصوم، برای بشر فرستاده است. این خلاصه برهانی است که در کتاب های فلسفی و کلامی برای ضرورت اصل نبوت آمده و در میان حکماء و متکلمین معروف است.

اما برهانی که از قرآن کریم و از اولین روایت باب «الاضطرار الی الحجهٔ » کتاب شریف کافی که مرحوم کلینی نقل نموده استنباط می شود و قوی تر و وسیع تر از برهان حکماست، این است که انسان اگر یک نفر هم باشد و کسی جز او در جهان نباشد، برای رسیدن به کمالش، نیازمند قانون الهی است.

جناب کلینی(ره) نقل می کند که هشام بن حکم از امام صادق(علیه السلام) روایت کرد که آن حضرت در جواب زندیقی که از نحوه اثبات نبوت و رسالت سؤال نمود، فرمودند: «انا لما اثبتنا ان لنا خالقا صانعا متعالیا عنا وعن جمیع ما خلق و کان ذلک الصانع، حکیما متعالیا لم یخبران یشاهده خلقه ولا یلامسوه فیباشرهم ویباشروه ویحاجهم ویحاجوه، ثبت ان له سفرا فی خلقه یعبرون عنه الی خلقه وعباده ویدلونهم علی مصالحهم ومنافعهم وما به بقاؤهم وفی ترکه فناؤهم فثبت الامرون والناهون عن الحکیم العلیم فی خلقه والمعبرون عنه جل وعز; وهم الانبیاء(علیهم السلام) وصفوته من خلقه، حکماء مؤدبین بالحکم مبعوثین بها غیر مشارکین للناس علی مشارکتهم لهم فی الخلق والترکیب فی شی ء من احوالهم مؤیدین من عند الحکیم العلیم بالحکمهٔ ثم ثبت ذلک فی کل دهر وزمان مما اتت به الرسل والانبیاء من الدلائل والبراهین لکیلا تخلو ارض الله من حجهٔ یکون معه علم یدل علی صدق مقالته وجواز عدالته » .

(كافي ج1ص168ح1)

خلاصه این برهان آن است که چون خداوند متعال، منزه است از آنکه خلقش بتوانند اوراببینند و لمس کنند و ارتباط مستقیم داشته باشند، ضرورت یافت که سفیرانی از سوی خداوند باشند تا واسطه ای میان خالق و خلق بوده، پیام خدای حکیم متعالی را به مردم برسانند و آنان را به مصالح و منافع و آنچه بقاءشان در آن(دنیوی و اخروی) و در ترکش فناء ایشان می باشد، راهنمایی کنند.

در کتاب علل الشرایع وبحارالانوار نیز روایتی آمده است که حیثیت فردی وجود امام و حجت را به صراحت بیان فرموده است. امام صادق(علیه السلام) در این روایت می فرماید: «لو کان الناس رجلین، لکان احدهما الامام » وقال: «ان آخر من یموت الامام لئلا یحتج احدهم علی الله عز وجل ترکه بغیر حجه » ; یعنی اگر مردم فقط دو نفر باشند، قطعا یکی از آن دو، امام است و آخرین کسی که از این دو می میرد، امام است تا یکی از آن دو نتواند بر خداوند احتجاج کند که چرا من را بدون حجت رها کردی.

(بحار الانوار ج23ص21و علل الشرايع ج1باب153ح6)

انسان، از آنجا که نمی داند چه چیزهایی برای او سودمند است و چه چیزهایی برای وی سودمند نیست چون حلال و حرام و زشت و زیبا را با تمام جزئیاتش نمی داند نیازمند قانون خداست. البته عقل، قدری از امور سعادت آور را می داند، ولی نه به صورت جزئی و در تمام مسائل، بلکه آنها را به نحو کلی درک می کند و این مقدار، کافی نیست. اینکه چه گیاهی، چه گوشتی، چه غذایی، کدام پرنده فضایی، کدام حیوان دریایی و صحرایی، کدام پوشش و لباس و زینت، خوب است و کدام بد و نارواست، اینها را انسان نمی داند; خاطرات و خیال های خوب و بد، نگاه های روا و ناروا، رفتار درست و نادرست را به طور کامل نمی فهمد و فقط برخی از آنها را با عقل درک می کند و اگر چنین است و اگر انسان آفریده شده تا به کمال و سعادت ابدی برسد و سعادت او در گرو اصول و ضوابط مزبور است، پس حتما باید قانون درست و کامل را از خداوند دریافت کند و به همین دلیل اگر انسان، اولین انسان مخلوق خداوند باشد، بی شک او پیامبر است و لذا اولین انسانی را که خداوند آفریده، پیغمبر بوده است.

بنابراین، هیچ کس بی نیاز از قانون الهی نیست; چه در شهر باشد و چه در کوه و بیابان و روستا; و حتی یک راهب تنها و دیرنشین نیز نمی تواند بگوید من از قانون بی نیازم، بلکه او نیازمندی بیشتری دارد; زیرا او می خواهد خود را بسازد. البته نیازمندی به قانون، در جامعه بشری ظهور بیشتری دارد و محسوس تر است و نبودنش زیان های بیشتری را به دنبال دارد.

● بیان محقق طوسی(ره) نسبت به برهان بوعلی(ره)

محقق طوسی(رحمه الله)، بر برهان عقلی ابن سینا(رحمه الله) بر ضرورت نبوت که در نمط نهم کتاب اشارات والتنبیهات ج3ص371 آمده، مطلبی دارد که ذکر آن برای تکمیل و تتمیم آنچه گذشت، سودمند است.

بیان محقق خواجه طوسی(رضوان الله تعالی علیه) در شرح اشارات و تنبیهات ج3نمط نهم ص374 این است که اگر ضرورت وجود شریعت و نبوت، از جهت نیاز بشر به یک نظام اجتماعی مصون از هرج و مرج باشد، این نیاز، با حکومت های غیراسلامی که در نقاط مختلف کره زمین وجود دارد، برآورده می گردد و لذا ضرورت نبوت را باید مبتنی بر شناختی دقیق تر از انسان و نیازهای دنیوی و اخروی او قرار داد. یعنی باید این حقیقت را دریافت که انسان، دارای روحی مجرد و حقیقتی باقی و ابدی است و روح آدمی، متاثر از اعمالی است که در طبیعت انجام می دهد و از اینرو، رفتار فردی و اجتماعی او باید بر اساس قانونی باشد که علاوه بر تنسیق نظام طبیعی و اجتماعی او، نظام ابدی و جاودانش را نیز تامین نماید .

● «وجوب از خدا» نه «وجوب بر خدا»

لازم است این نکته به خوبی مورد توجه قرار گیرد که اگر در مسائل کلامی گفته می شود: «بر خداوند واجب است که قانون و پیامبر خود را بفرستد»، این سخن، هرگز به معنای جبر بر خداوند نیست. منکران «حسن و قبح عقلی » مانند اشاعره، هیچ گونه واژه الزام آوری در بحث نبوت، امامت، و… ندارند; زیرا آن را جبر بر خداوند می دانند و از طرف دیگر، معتقدان به «حسن و قبح عقلی » همچون معتزله که قائل به وجوب نبوت می باشند، فرستادن کتاب و ارسال رسول برای هدایت جامعه بشری را بر خداوند واجب می دانند. اما حکمای الهی مانند بوعلی(رحمه الله) که بر روال عقاید صحیح امامیه می اندیشند و از فرث افراط و دم تفریط مبرایند، در عین حال که قائل به حسن و قبح عقلی اند، هرگز میان وجوب علی الله(واجب بودن بر خدا) که سخن باطل معتزله است و وجوب عن الله(وجوب از ناحیه خدا) که کلام حق امامیه است، خلط نمی کنند و از اینرو، معنای وجوب از خدا این است که یقینا خیر و نظم و امثال آن،از او نشات می گیرد;درحالی که معنای وجوب بر خدا،آن است که او، محکوم و مجبور است اموری را از ناحیه خود صادر کند تعالی الله عن ذلک.

امامیه، بر آن می باشند که چون خداوند هستی مطلق است، خالق و ضرورت بخش عقل و همه یقینیات عقل است. هر چه را که در نظر بگیریم، چه قانون و چه غیرقانون، چه وجوب و ضرورت و چه غیر آن، اگر موجود باشد، از سوی خداوند و عین ربط به اوست و هیچ چیزی در عالم وجود ندارد که از خدا نباشد; پس چگونه فرض می شود که وجوب و ضرورتی در جهان موجود و حق باشد و «عن الله » و از سوی خداوند نباشد؟ هر قانونی که در نظر گرفته شود، یا موجود است و یا معدوم; اگر معدوم باشد، صلاحیتی برای حکومت ندارد و اگر موجود باشد، بدون شک ممکن الوجود است و هر شی ء ممکن الوجودی، در اصل هستی و کیان حقیقت خود نیازمند واجب الوجود است.

● سعادت انسان و عدم کفایت عقل

قرآن کریم هر چند در بسیاری از آیاتش، ارزش عقل را بازگو کرده و انسان را به تعقل و تفکر فرامی خواند، اما در مواردی دیگر، در عین اثبات لزوم عقل برای انسان، آن را برای هدایت بشر کافی ندانسته است و وجود وحی را نیز ضروری می داند و در این باره می فرماید: رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّـهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۚ وَكَانَ اللَّـهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿١٦٥/النساء﴾; خداوند پیامبران را برای بشارت نیکان و ترساندن بدان فرستاده; تا آنکه پس از فرستادن آن رسولان، مردم بر خداوند حجتی نداشته باشند و خداوند همیشه مقتدر بوده و کارش مطابق با حکمت است.

این آیه، عدم کفایت عقل برای هدایت انسان را به خوبی نشان می دهد; زیرا در صورت کافی بودن عقل برای هدایت انسان، حجت بر بشر تمام بود و مجالی برای احتجاج مردم در قیامت وجود نمی داشت و لذا نیازی به ارسال پیامبران نبود; در حالی که خداوند می فرماید: «حجهٔ بعد الرسل » نه «حجهٔ بعد العقل ».

خدای سبحان در سوره مبارکه «طه » می فرماید: وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَىٰ ﴿١٣٤/طه﴾ یعنی اگر ما پیش از فرستادن پیامبر، کافران را به نزول عذاب هلاک می کردیم، بی شک آنان می گفتند: چرا بر ما رسولی نفرستادی تا پیش از آنکه گرفتار این خواری و ذلت شویم، از او پیروی کنیم.

این استدلال نیز نشانگر آن است که در صورت عدم ارسال انبیاء، مجال احتجاج و برهان برای هر کافری که گرفتار گمراهی می گردد باقی است و اگر عقل حصولی یا فطرت حضوری و یا مجموع آن دو، به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود، نیازی به وحی و رسالت و مجالی برای احتجاج و استدلال تبهکاران نبود.

سومین مورد برای ضرورت وحی و عدم کفایت عقل، آیاتی است که جریان جهنم و گفتگوی دوزخیان را با نگهبانان جهنم بازگو می نماید. فرشتگان، در مقام استدلال و سرزنش، به جهنمیان می گویند: تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ ﴿٨/الملك﴾; آیا از سوی خداوند پیامبرانی نیامدند که شما را از عواقب تلخ گناه بیمناک کنند؟ این استدلال نیز نشانگر ضرورت ارسال رسولان است; زیرا اگر عقل بشر در مساله هدایت کافی بود، باید فرشتگان سؤال می نمودند: مگر خداوند به شما عقل نداد; مگر شما عقل نداشتید; پس چرا به این روز افتادید؟

تذکر: اگر در مواردی به عقل احتجاج شده، برای آن است که عقل به قصور خود و ضرورت وحی آگاه است و لزوم پیروی آن را تثبیت می کند.

چهارمین گروه از آیات دال بر ضرورت وحی و عدم کفایت عقل، همان است که در مقام بیان فایده بعثت انبیاست; مانند این آیه شریفه که می فرماید: كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿١٥١/البقره﴾; یعنی من به سوی شما رسولی فرستادیم تا بر شما آیات ما را تلاوت کرده، شما را تزکیه نماید و کتاب و حکمت را به شما تعلیم دهد و به شما چیزی را بیاموزد که هرگز از پیش خود، توان آموختن آن را ندارید. و این ویژگی از تعبیر «ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون » استفاده می شود; زیرا مفاد این جمله آن است که علوم حاصل از وحی را نه تنها نمی دانید، بلکه هرگز نمی توانید بدون هدایت پیامبر، به آنها عالم شوید.

از این آیه نیز دانسته می شود که وجود وحی و رسالت، تنها یک فضیلت و فائده غیر ضروری و قابل جبران نیست، بلکه ضرورت و فریضه ای حتمی است که هیچ جانشین و جبران کننده ای ندارد و انبیاء الهی، چیزهایی را به بشر می آموزند که افراد بشر قادر به فراگیری آن از غیر راه وحی نیستند. بنابراین، ضرورت وجود دین، از آن زمان که اولین آدم پای بر عرصه طبیعت می گذارد تا آن زمان که آخرین انسان از طبیعت رخت برمی بندد، امری روشن و ثابت است; زیرا دین، علاوه بر تامین سعادت اجتماعی و ایجاد جامعه برین و تنظیم روابط متعادل و تدوین قانون حق محور و دیگر مسائل مربوط به زندگی جمعی، در پی تامین سعادت ابدی و اخروی انسان هاست که عقل به تنهایی نمی تواند از عهده آن برآید و از اینرو، هیچ انسانی در هیچ حالتی، بی نیاز از دین نیست; چه در حال فردیت و انزوایش و چه در حال حضور در اجتماع و جامعه بشری.

● کمال دین و خاتمیت اسلام

خاتمیت و کمال، دو امر متلازمند; یعنی ممکن نیست که دین و آیینی، خود را خاتم ادیان بداند و داعیه کمال نداشته باشد. از سوی دیگر، اگر دینی داعیه کمال نهایی داشت، بی شک خود را به عنوان دین خاتم معرفی خواهد کرد; البته مقصود از کمال در اینجا، کمال نفسی و مطلق است که مبرای از تمام نقائص می باشد; نه کمال نسبی که به دلیل همراه بودن با برخی نقائص، دلیل بر خاتمیت و ملازم با آن نیست.

مکاتبی که تدبیر دنیوی زندگی انسان در امور فردی و اجتماعی را بر اساس دانش حسی و تجربی مورد نظر قرار داده اند، هرگز نمی توانند داعیه کمال نهائی و یا خاتمیت داشته باشند; زیرا نقص و تبدل و تغیر دانش حسی و تجربی، بر کسی پوشیده نیست و قهرا مکتبی نیز که بر اساس این دانش تاسیس شود، مشمول نقص و بی ثباتی خواهد بود و لذا بسیاری از این مکاتب، به صراحت، کمال و خاتمیت را نفی کرده، خویشتن را دست اندرکار تفسیر و یا تغییر جهان می دانند; بدون آنکه دیگر تفاسیر را انکار نمایند و یا ادعای برتری بر آنها داشته باشند. کامل بودن دین و خاتمیت آن را کسی می تواند ادعا کند که از نشئه ناسوت و طبیعت گذر کرده باشد و به قلمرو ملکوت رسیده، از آنجا به جبروت باریافته باشد و با ورود به خزائن الهی و نائل گشتن به «لقاء الله »، در مقام ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿النجم/٩ ، از، فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ ﴿البروج/٢٢ و، هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿٧/ال عمران﴾او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند (و این حقیقت را درک نمی‌کنند).

و تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿النمل/١این آیات قرآن و کتاب مبین است، بهره مند گردد; زیرا هر اسوه ای، به مقدار راهی که می پیماید، متاسیان و پیروان خود را راه می نماید و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، اسوه ای است که در پرتو عنایت ویژه الهی، با عروج به جایگاه قدس ربوبی و طی نمودن همه مراحل و مراتب ممکنه کمال، بر عالم وجود اشراف شهودی یافته است و از این طریق، کامل ترین قوانین را از سوی خداوند برای سلوک بندگان به ارمغان آورده است.

پذیرش ادعای کمال و خاتمیت از سوی دین، زمانی درست است که نخست نبوت و عصمت آن پیامبر خاص، توسط اعجاز مافوق طبیعی اش، به صورت برهانی اثبات گردد; چراکه بدون اثبات نبوت و عصمت، نمی توان سخن کسی را درباره اصل دین یا خاتمیتش معتبر دانست و به همین دلیل، پذیرش خاتمیت اسلام که در قرآن و سنت آمده است، پس از آن است که جامعه انسانی، رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عصمت ایشان را با استدلال و برهان درک نموده باشد نه پیش از آن.

قرآن کریم، خود را کتابی برای همه جهانیان و أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّـهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْعَالَمِينَ ﴿٩٠/الانعام﴾ آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن! (و) بگو: «در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمی‌طلبم! این (رسالت)، چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست! (این وظیفه من است)»

و نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ ﴿٣٦/المدثر﴾ معرفی نموده و تصریح می کند که بیان کننده همه آن اموری است که در سعادت بشر نقش دارند; چه در حوزه عقاید، چه در حوزه اخلاق، و چه در حیطه عمل: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ﴿٨٩/النحل﴾. با توجه به این مقام منیع و نیز همتایی قرآن و عترت با یکدیگر است که امیر بیان، حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه (خطبه18بند5) از آگاهی خود بر حقایق جهان هستی سخن می گوید و به این آیه شریفه استشهاد می نماید: مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ۚ(الانعام/38); یعنی ما در آن کتاب چیزی را فروگذار ننمودیم.

قرآن کریم برای تفهیم تلازم میان خاتمیت و کمال مطلق، گاه از کامل بودن دین اسلام خبر می دهد و گاه خاتمیت آن را اعلام می دارد. درباره کامل بودن دین اسلام می فرماید: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚ(مائده/3); امروز، برای شما دین را کامل و نعمت را تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین مرضی الهی برای شما پسندیدم; و در مورد خاتمیت اسلام می فرماید: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَـٰكِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ۗ وَكَانَ اللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿٤٠/الاحزاب﴾; محمدصلی الله علیه و آله و سلم پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولیکن او رسول خدا و خاتم پیامبران است.

خاتمیت و کمال نهایی دین اسلام، مورد اتفاق همه فرقه های مسلمین است و علاوه بر آیات فوق، روایات بسیاری بر آن دلالت دارد که ذکر آنها خارج از موضوع کتاب است و تنها به ذکر یک روایت از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اکتفا می شود که خطاب به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: «انت منی بمنزلهٔ هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی »(بحار الانوارج5ص69ح1) ; ای علی! مقام تو در مقایسه با من، مانند مقام وزارت هارون برای موسی است; مگر آنکه هارون پیامبر بود و تو پیامبر نیستی; زیرا پس از من، پیامبر و دین جدیدی نخواهد آمد.

● ابعاد اجتماعی اسلام در انظار مختلف

دین شناسان، در مورد ماهیت آنچه که دین ارائه می دهد، نظرهای گوناگونی دارند. برخی بر این پندارند که دین، تنها عهده دار بیان رابطه فردی خدا و خلق(عبادات) و روابط اخلاقی افراد با یکدیگر(اخلاقیات) است; اما مسائل سیاسی، حقوقی، و حکومتی، از دائره دین خارج بوده، به تشخیص افراد و تصمیم عقلی اندیشوران جامعه بستگی دارد.

گروه دیگری بر این نظرند که دین، علاوه بر عبادات و اخلاقیات، اصل حکومت دینی را مورد تاکید قرار داده است و اصول حاکم بر نظام اجتماعی داخلی و نظام بین المللی را نیز بیان می نماید; اما شکل حکومت واداره نظام، امری است که به افراد اجتماع واگذار شده است. به عنوان مثال،جمهوری بودن یا سلطنتی بودن نظام حکومتی، انتصابی بودن حاکم یا انتخابی بودن آن و نیز مسائلی مانند رهبری انفرادی یا رهبری شورایی، همگی اموری هستند که دین درباره هیچ یک از آنها نظر خاصی ندارد و تشخیص درستی یا نادرستی هر یک از سیستم ها و روش ها را بر عهده عقل بشری نهاده است.

نظر سوم در این زمینه آن است که دین، گذشته از آنکه امور عبادی و اخلاقی و نیز اصول ارزشی حاکم بر نظام اجتماعی را تشریح نموده، شکل حکومت را نیز عرضه داشته که همان نظام امامت و ولایت است و در این نظام حکومتی، حاکم اسلامی، با نصب خداوند حق حکومت می یابد. این نظریه، مبتنی بر رسالت دین و برهان نبوت است که در مباحث گذشته از آن سخن گفته شد.

علاوه بر هماهنگی نظر سوم با برهان نبوت، مراجعه به شریعت خاتم اسلام و مشاهده توجه اکید آن به جامعه و احکام اجتماعی، سیاسی، نظامی، حقوقی، و فرهنگی انسان ها، به وضوح نشانگر صحت این نظریه است. قرآن کریم همان گونه که دستورهای عبادی مانند وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ ﴿البقره/٤٣و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید (و نماز را با جماعت بگزارید)!

و يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿١٨٣/البقره﴾ای افرادی که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‌گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.

و دستورهای اخلاقی مانند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿الحجرات/١١ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند!

و يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ ﴿١٢/الحجرات﴾ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛ و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه‌پذیر و مهربان است!

دارد، فرامین اجتماعی نظیر إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿١٠/الحجرات﴾مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید!

ووَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿ال عمران/١٠٣،و همگی به ریسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت‌]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره‌ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد؛ این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می‌سازد؛ شاید پذیرای هدایت شوید. و دستور حقوقی و اقتصادی نظیر وَآتَوُا الزَّكَاةَ (التوبه/5)وفرمان جزائی و کیفری چون وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿٣٨/مائده﴾دست مرد دزد و زن دزد را، به کیفر عملی که انجام داده‌اند، بعنوان یک مجازات الهی، قطع کنید! و خداوند توانا و حکیم است.والزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ۖ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۖ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿النور/٢هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند!

و دستورهای سیاسی و نظامی چون وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّـهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ ﴿٦٠/الانفال﴾هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [= دشمنان‌]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمی‌شناسید و خدا آنها را می‌شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده می‌شود، و به شما ستم نخواهد شد!

و يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ﴿التوبه/١٢٣ای کسانی که ایمان آورده‌اید! با کافرانی که به شما نزدیکترند، پیکار کنید! (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند!) آنها باید در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس کنند؛ و بدانید خداوند با پرهیزگاران است!

و «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿٧٣/التوبه﴾ ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است؛ و چه بد سرنوشتی دارند!

نیز دارد.

بررسی آیات قرآن کریم نشان می دهد که دین اسلام، از سویی مبدء و معاد و وحی و رسالت را به عنوان مسائل اعتقادی طرح نموده و از سوی دیگر، به بحث از فضائل و رذائل اخلاقی و تحصیل و ترک هر یک پرداخته است و از سوی سوم، مسائل فردی و عبادی را ارائه نموده و در بعد دیگر، احکام اجتماعی و اقتصادی و نظامی و سیاسی، حدود و قصاص و دیات، و جنگ و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر را برای حفظ و حراست از احکام دینی و حکومت اسلامی، به مسلمانان اعطاء فرموده است.

اسلام، به جامعه برین انسانی با دیده تکریم می نگرد و در ساختن آن سعی بلیغ دارد. اهتمام اسلام به جامعه را می توان از این نکته به خوبی دریافت که نوع احکامش را به صورت جمعی تنظیم کرده و در هنگام تزاحم مصلحت فرد و جامعه، مصلحت جامعه را بر سود و مصلحت فرد، مقدم داشته است. با یک نگاه اجمالی به مجموعه احکام اسلام، روشن می شود که روح جمعی، در همه احکام و حکم اسلام منتشر و مفروش است; همان گونه که گلاب در برگ گل مفروش و منتشر گشته است; و همان گونه که با گرفتن گلاب از گل، برگ های گل، فاقد طراوت و عطر بویا و منظره زیبا می شود، اگر از احکام اسلامی، دستورهای اجتماعی آن روز، و از مسلمانان، روح جمعی آنان گرفته شود، بی خاصیت می گردد.

به عنوان نمونه می توان به نماز اشاره نمود. درباره نماز که وظیفه هر شبانه روز مسلمانان است، دستور داده شده که به جماعت برپا شود و از سوی دیگر، تاکید گشته که این فریضه، در مسجد و محل اجتماع مؤمنین انجام گیرد:

“لا صلوهٔ لجار المسجد الا فی المسجد”(بحار الانوار ج80ص379ح47) ; یعنی نمازی برای همسایه مسجد نیست مگر در مسجد; و برای آنکه اجتماعات عبادی کوچک در طول هفته، به صورت اجتماعی عمومی از مؤمنین یک شهر درآید، دستور برقراری نماز جمعه داده شده: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّـهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩/الجمعه﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می‌دانستید!

و برای حفظ عظمت و اهمیت این نماز پرشکوه جمعه، دو حکم فقهی درباره آن عنوان گردیده است: اول آنکه تا شعاع یک فرسخی نباید نماز جمعه دیگری برگزار شود و دوم اینکه تا شعاع دو فرسخی، همه کسانی که عذری ندارند، موظف به شرکت در نماز جمعه می باشند. نماز عید فطر و قربان نیز اجتماع بزرگ تری از نمازگزاران شهر است که برای تامین شکوهمندی چنین اجتماع عبادی، دستور رسیده است که به صحرا بروید و در فضای باز و وسیع و در زیر آسمان، گرد هم آیید و یک معبود را با یک ندا و نوا بپرستید.

اسلام، پس از آنکه مردم مسلمان را از اجتماعات کوچک مسجدی، به مساجد جامع و از نماز جمعه، به نماز شکوهمند عیدین سوق می دهد و مؤمنین را با یکدیگر آشنا و همدل و همنوا می سازد، هر ساله، همه مردم را از شهرها و روستاهای کشورهای اسلامی به کنگره عظیم و بین المللی حج دعوت می کند تا از حضیض هر دره و فج عمیق، سربرآورند و از اوج هر کوه رفیعی، سرفرود آورند و همگان، در کنار کعبه، خدای یگانه و یکتا را با یک صدا و نجوا بخوانند و بخواهند; در خانه عتیق و آزاد بیت الله الحرام، بر گرد کعبه طواف کنند و خود را از هر چه پلیدی و شرک است، پاک سازند و برائت خود و خدا و رسولش را از مشرکان اعلان دارند; که خداوند فرمود:

وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّـهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّـهِ ۗ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿٣/التوبه﴾ و برای برافراشتن دین خداوند در جامعه و طرد و تنبیه شیاطین و طاغوتیان و برپایی قسط و عدل در اجتماع بشری، قیام نمایند که فرمود: جَعَلَ اللَّـهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ۚ ذَٰلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّـهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿مائده/٩٧خداوند، کعبه -بیت الحرام- را وسیله‌ای برای استواری و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده؛ و همچنین ماه حرام، و قربانیهای بی‌نشان، و قربانیهای نشاندار را؛ این‌گونه احکام (حساب شده و دقیق،) بخاطر آن است که بدانید خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، می‌داند؛ و خدا به هر چیزی داناست.


جستجو