آنچه مسلم است این است که علی در خانه نشست .. انصار ابتدا با ابوبکر مخالفت کردند

 

آنچه مسلم است این است که علی در خانه نشست .. انصار ابتدا با ابوبکر مخالفت کردند و همدیگر را به بیعت با سعدبن عباده فرا خواندند و سپس همگی با ابوبکر دست بیعت دادند . بیعت آن ها می تواند به یکی از سه دلایل زیر باشد:

1. به زور از آن ها بیعت گرفته شد.

2. برای ایشان مشخص شد که ابوبکر به خلافت شایسته تر است.

3. بدون هدف این کار را کردند.

چون اولی و سوم باطل است و احتمال چهارمی در کار نیست ، پس ناگزیر باید بگوییم فرض دوم درست است!؟

 

پاسخ

معروف است که می گویند : دروغگو کم حافظه است ! انان مي گويند : همه با خلیفه ی اول بیعت کردند، ولی در اینجا اعتراف می کنند که انصار از بیعت سرباز زدند و عجیب این که در همین جا، در آغاز سخن می گوید : انصار با ابوبکر مخالفت کردند ، بعد از آن می گوید : سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند.

تاریخ می گوید : در سقیفه تنها رییس « اوسیان» با ابوبکر بیعت کرد؛ زیرا طایفه اوس معتقد بودند : اگر خزرجیان فرمانروایی را به دست گیرند ، این کار آن ها فضیلتی به شمار می رود و برای اوسیان در فرمانروایی بهره ای نمی گذارند. از این جهت رهبر آنان برخاست و با ابوبکر بیعت کرد و از خزرجیان یک نفر ، آن هم به نام بشیربن سعد ، پسر عموی سعد بن عباده ، که رابطه اش با وی تیره بود ، بیعت کرد.

(تاريخ طبري ج2ص458)

با این وصف ، چگونه می گوید : همه ی انصار بیعت کردند؟

لحن گفتار طرح کنندگان این پرسش ها این است که سقیفه یک محیط آرام برای پیاده کردن دموکراسی غربی بوده و واقعاً حاضران در آن مجلس ، با آرامش کامل و با کمال میل ، بدون کوچکترین درگیری ، ابوبکر را برای خلافت انتخاب کرده اند ، در حالی که گوینده ی این سخن یک برگ از تاریخ سقیفه را نخوانده است.

اکنون در اینجا به صورت فشرده فضای حاکم بر سقیفه و رویدادهای خشن و تنذی را که در آن رخ داده است، برای خوانندگان ترسیم می کنیم:

در سقیفه از مهاجران سه نفر بیش نبودند ؛ ابوبکر ، عمر و ابی عبیده جراح.

طبری می نویسد : مهاجران آماده ی تجهیز پیامبر خدا و تغسیل و تکفین او بودند. در حالی که انصار در سقیفه ی بنی ساعده به صورت حزب واحد ، تشکیل جلسه دادند تا در غیاب مهاجران ، خلیفه را انتخاب کنند . آنان مشغول گفتگو بودند که ناگهان دو نفر از مخالفان سعدبن عباده ( نامزد طایفه انصار برای خلافت) به نام های « معن بن عدی» و « عویم بن ساعده» از راه رسیدند و ابی بکر گفتند : نطفه ی فتنه در حال انعقاد است

(العقد الفريدج4 ص257و258 وسيره ابن هشام ج2ص660)

انصار در سقیفه ی بنی ساعده گرد آمده اند تا با سعد بیعت کنند. ابوبکر بدون این که مهاجران حاضر را آگاه کند ، بی درنگ به همراه عمر و ابوعبیده از جا برخاستند و خود را به سقیفه رساندند و مراسم غسل و کفن و نماز و سخنرانی جسد پیامبر به فراموشی سپرده شد.

آن ها وارد سقیفه شدند در حالی که سعد بن عباده ، مشغول سخنرانی بود و در خطابه ی خود چنین می گفت :

ای گروه انصار ، شما پیش از دیگران به آیین اسلام گرویدید . از این جهت برای شما فضیلتی هست که برای دیگران نیستبرخیزید و زمام امور را به دست گیرید . ابوبکر گفت: خداوند محمد (ص) را برای پیامبری به سوی مردم فرستاد و مهاجران نخستین کسانی بودند که به او ایمان آوردند. سپس در سخنان خود دو قبیله انصار را علیه یکدیگر تحریک کرد و گفت : هرگاه خلافت و زمامداری را خزرجیان به دست گیرند اوسیان از آن ها کمتر نیستند و اگر اوسیان به سوی آن دراز کنند ، خزرجیان از آن ها دست کم ندارند . میان این دو فبیله خونهایی ریخته شده و افرادی کشته شده اند.

وقتی سخنان ابوبکر به پایان رسید ، « حباب بن منذر» صحابی بدری از انصار ، برخاست و گفت : ای انصار برخیزید و زمام خلافت را به دست گیرید.مخالفان شما در سرزمین شما و در زیر سایه ی شما ، زندگی می کنند و هرگز جرأت آن را ندارند که با شما مخالفت نمایندو سپس شمشیر خود را از نیام برکشید و رو به ابوبکر گفت : به خدا سوگند کسی سخن مرا رد نمی کند ، مگر آن که بینی او را با این شمشیر می کوبم. من مرد این کار و شیر بیشه ها هستم .

عمر به او گفت : خدا تو را بکشد.

و او در پاسخ گفت : خداوند تو را بکشد.

در این هنگام بر سرش ریختند و شمشیر را از دستش گرفتند.

سخنرانی عمر

عمر با شدیدترین لحن ، در رد پیشنهاد حباب بن منذر گفت : هرگز عرب زیر بار شما نمی رود و شما را برای خلافت نمی پذیرد. در حالی که پیامبر (ع) از غیر انصار است .

در این موقعیت سکوت بر مجلس حکم فرما شد . ناگهان شخصیتی از خزرج ، به نام بشیربن سعد ، که پسرعموی سعد عباده بود و نسبت به او حسد می ورزید ، برای شکستن سکوت گفت : پیامبر از قریش است و خویشاوندان پیامبر برای زمامداری از ما شایسته ترند.

سخن او کفه ی مهاجران را سنگین تر ساخت . ابوبکر از فرصت استفاده کرد و گامی به پیش نهاد و گفت : با یکی از دو نفر یا عمر یا ابوعبیده بیعت کنید . این پیشنهاد جدی نبود و مفدمه آن بود که آن دو نفر ابوبکر را مطرح کنند. در این هنگام هر دو نفر با وی بیعت کردند. ابوبکر این بار بی آن که تعارف کند ، دست خود را برای بیعت دراز کرد و بشیر بن سعد که از این جریان خوشحال شده بود، با ابوبکر بیعت کرد.

حباب بن منذر بدری انصاری گفت : تو فرزند عاق خزرج و فردی نمک نشناس و حسودی ! با این وصف ، رییس اوسیان که از عقب نشینی خزرجیان خوشحال شده بود، با برخی از اعضای قبیله به گفتگو پرداخت و آن ها گفتند : اگر خزرجیان گوی خلافت را بربایند ، نوعی امتیاز برای آن ها است ، پس چه بهتر که با ابوبکر بیعت کنیم .

پس از بیعت رییس اوسیان ، درگیری و گلاویز شدن آغاز شد ، و سعدبن عباده ، که بیمار بود ، زیر دست و پا رفت و نزدیک بود کشته شود.

عمر فریاد زد سعد را بکشید ! خدا او را بکشد . او منافق و فتنه گر است . فرزند سعد به نام قیس بن سعد از جسارت عمر سخت برآشفت و ریش عمر را گرفت و گفت : به خدا سوگند اگر یک مو از سر پدرم کم شود ، دندانی برای تو باقی نمی گذارم .

مهاجران حاضر در سقیفه به همین بیعت اکتفا کرده ، سقیفه بیرون آمدند و به سوی مسجد رفتند . به تدریج از افراد بیعت گرفته می شد، ولی در مقابل این پیروزی ، مشکل دیگر ، اجتماع گروه 18 نفره از بنی هاشم در خانه ی فاطمه بود که حاضر نبودند جز با علی بیعت کنند . باری بیرون راندن این گروه از خانه و شکستن تحصن ، یورش به خانه وحی آوردند و آنچه نباید بشود .

(تاريخ طبري ج2حوادث سال11ص456 به بعد تاريخ ابن اثير ج2ص137و عقدالفريد ج2ص249)

از این بیان چند نکته روشن می شود :

1. آنچه که در سقیفه مطرح نبود ، مصالح اسلام و مسلمانان بود، بلکه هر گروهی برای مصالح و منافه خود تلاش می کرد و می خواست شتر خلافت بر در خانه او زانو زند. انصار بر خدمات خود نسبت به پیامبر افتخار می کردند . مهاجر به انتساب خود با پیامبر . در این میان ، آنچه مطرح نبود ، خواست خدا و رسول و مصالح اسلام بود.

2. در واقع از جماعت سقیفه چهار نفر ا ابوبکر بیعت کردند ؛ دو نفر از مهاجران ، عمر و ابوعبیده و دو نفر از انصار ، با نام های بشیربن سعد از خزرج ، اسیدبن خضیر رییس اوسیان . بقیه ی افراد اصلاً مطرح نبودند؛ زیرا رأی شیخ قبیله جانشین رأی همگان بود.

3. جریان سقیفه ( که ما از آن به صورت کم رنگ ، بدون اشاره به گوشه های سهمگین آن ، یاد کردیم ) ، حاکی از آن است که این بیعت دز فضای بسیار متشنج صورت پذیرفت و تهدید و ارعاب ؛ بدنه اخذ بیعت را تشکیل می داد.

گردآورنده این پرسش ها اگر برگی از تاریخ سقیفه را خوانده بود ، درباره ان این همه رجز خوانی نمی کرد .

سرانجام بیعتی صورت پذیرفت که سعدبن عباده رییس خزرجیان به وسیله ی جن ! در بیابان کشته شد و لقب « قتیل الجن» به خود گرفت .

طبری از عمربن خطاب درباره سقیفه چنین نقل میکند : « کانت کفلتات الجاهلیه »

(تاريخ طبري ج2ص459)

« کاری حساب نشده همانند کارهای دوران جاهلیت بود» حتی خود عمربن خطاب بعد ها بر آن تصریح کرد « کانت بیعه ابی بکر فلته ، وقی الله شرها…» بیعت ابی بکر کاری نسنجیده ، خداشر آن را از ما دور گرداند

(تاريخ طبري ج2ص446)


جستجو