فضائل امير المومنين عليه السلام:

 

برخی از این فضایل، غیر اختیاری و خدادادی است؛ یعنی خود حضرت در ایجاد آن فضایل نقشی نداشته اند. همچنان که برخی از فضایل آن حضرت اکتسابی است؛ یعنی به سبب اعمال و رفتاری که خودشان انجام داده اند و به طور اختیاری، آن فضایل را کسب کرده اند. عبادت ها و مناجات ها و رشادت ها و ایثارهای آن حضرت در راه اسلام، همه از سنخ فضایل اختیاری آن حضرت است. همه اینها ویژگی های خاص آن حضرت بود که با اختیار خودشان انجام می گرفت. البته همانند همه مومنان در انجام اعمال صالحشان، آن حضرت در انجام این اعمال از توفیق الهی مدد می جستند، ولی به هر حال انجام فعل از مجرای اراده و اختیار خودشان بود.

 

همچنین اشاره کردیم که فضایل و مناقب خدادادی آن حضرت(ع) نیز خود به دو دسته تقسیم می شود: تکوینی و تشریعی. مثلاً این که نور مقدس پیامبر(ص)، امیرالمومنین(ع)، ائمه معصومین و حضرت زهرا(س)پیوسته در طول تاریخ در صلب مومنان و موحدان بوده و به هیچ شرک و کفری آلوده نشده، یک فضیلت«تکوینیِ» خدادادی است که خود آن بزرگواران نقشی در آن نداشته اند.

موهبت های خدادادیِ «تشریعی» نیز عبارت است از منصب هایی که خدای متعال برای اولیای خودش تعیین کرده است؛ منصب هایی که لازمه اش تکالیف و حقوق خاصی است. مثلاً خلافت و ولایت امیرالمومنین(ع) و وجوب اطاعت از فرمان آن حضرت، منصبی است که خدای متعال به ایشان عطا فرموده است؛ یا بعضی از موارد تشریعی دیگر که اختصاص به آن حضرت داشت؛ مثل این که پس از صدور فرمان«سدّ ابواب» از جانب خدای متعال، در همه خانه ها مسدود گردید فقط خانه حضرت علی(ع) از این حکم مستثنا شد. در ثبوت این حکم خود ایشان نقشی نداشتند و این امتیازی بود که خداوند برای اهل بیت(ع) قرار داده بود. البته این امتیاز اختصاص به ایشان نداشت و فاطمه زهرا و حسنین(ع) هم در این فضیلت شریک بودند.

در این میان، مهم ترین موهبت شریعتی که باید به آن بسیار اهمیت بدهیم و بزرگان و علمای ما در طول تاریخ برای آن خود دل ها خورده اند و عمری را صرف تبیین و تثبیت این فضیلت کرده اند، مسأله خلافت و امامت آن حضرت است. ما باید در مورد این مسأله کاملاً حساس باشیم و سعی کنیم با مطالعه و تحقیق، تحلیلی درست از آن به دست آوریم، تا در دام فتنه گران و خنّاسان نیفتیم.

نکته دیگری که به مناسبت به آن اشاره کردیم این بود که اعطای موهبت های تکوینی خداوند اختصاصی به پیامبر و امیرالمومنین و ائمه (ع) ندارد، بلکه مراتبی از آن به دیگران نیز داده شده است؛ برای مثال، بعضی از افراد در برخی جهات، نبوغ و استعدادی فوق العاده دارند. گاهی بچه هایی دیده می شوند که در سن سه یا چهار سالگی، ریاضیات پیش رفته می خوانند؛ چیزی که بسیاری از جوان های بیست ساله هم پس از سال ها تحصیل به زحمت می توانند بفهمند. شبیه این استعدادها، اما در مرتبه بسیار عالی و ممتاز آن را، خداوند به انبیاء و اولیای خود داده است.

سوالی که در این جا پیش آمد این بود که آیا این امر موجب تبعیض نمی شود؟ چرا خداوند به برخی از بندگان خود چیزی می دهد که به دیگران نمی دهد؟ در پاسخ این پرسش اشاره کردیم که این کار از مقوله تفاوت بی جا و تبعیض نیست. اختلافاتی که در عالم خلقت وجود دارد لازمه نظام هستی است و اگر این اختلافات در خلقت نمی بود انسانی هم پدید نمی آمد. اگر بنا بود خداوند همه چیز را یکسان بیافریند، بنابراین، مثلاً، بین انسان و حیوان و نباتات هم نمی بایست فرقی باشد و همه یا باید انسان می بودند یا حیوان یا گیاه! حال اگر همه انسان بودند، آن گاه انسان از چه گوشتی تغذیه می کرد یا از چه گیاهی می خورد؟! از این رو بقای این عالم مرهون همین اختلافات است. اختلافات نیز گاهی بین یک نوع و نوع دیگر است؛ مثل اختلات بین انسان و حیوانات دیگر، گاهی بین یک صنف و صنف دیگر است؛ مثل اختلاف مرد و زن، و گاهی نیز اختلاف بین افراد یک صنف است؛ مثل ویژگی های شخصیتی افراد انسان.

بنابراین اگر خدای متعال همه را یکسان آفریده بود این عالم دوام نمی آورد. تفاوت نه تنها هیچ اشکالی ندراد، بلکه لازمه خلفت است. تفاوت در جایی ممنوع است که مخالف عدالت باشد، و عدالت هم در جایی مطرح است که کسانی حقی داشته باشند و حقشان به آنها داده نشود. اما انسان یا هر موجود دیگری، پیش از آن که آفریده شود حقی بر خداوند نداشته است. خداوند طبق آنچه مصلحت می دانسته و حکمتش اقتضا می کرده، موجودات را به صورت های مختلف و با ویژگی های خاص آفریده است. البته هیچ یک از این تفاوت ها بیهوده نیست و حکمت الهی آنها را اقتضا کرده است و در هر صورت، کسی حقی نداشته که پایمال شده باشد.

بلی، آنچه حکم عقل اقتضا می کند این است که پس از آن که خداوند به افراد طبق آنچه مصلحت و حکمتش اقتضا می کرد، استعدادها، امکانات و نعمت های مختلفی داد، آن گاه در مقام تکلیف باید بر هر کس به اندازه توانش تکلیف بار کند. پس از ابلاغ تکالیف نیز هر کس که تکلیف خود را انجام دهد پاداش می گیرد و هرکس نیز تخلف کند متناسب با آن کیفر می شود. عدالت خداوند در این دو مرحله اخیر است که مطرح می شود. تکلیفی که خداوند از یک فرد ضعیف می خواهد، نباید با تکلیفی که از یک شخص قوی می خواهد مساوی باشد. آن تکلیفی که برای پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) با آن استعدادها و توانایی های روحی تعیین می کنئد، نباید برای ما تعیین شود؛ چرا که ما هیچ گاه از عهده آن تکالیف بر نمی آییم. همچنین پس از ابلاغ و وصول تکلیف، عدل خداوند اقتضا می کند که افراد متناسب با رفتارشان پاداش یا کیفر ببینند.

در هر صورت از آن جا که خدای متعال می دانست که برخی اولیای خاصش، و از جمله امیر المومنین(ع)، از امتیازات تکوینی که به آنها اعطا کرده حداکثر استفاده را خواهند برد، از این رو برخی امتیازات تشریعی نیز به آنان اعطا فرمود:

وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّـهِ ۘ اللَّـهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ۗ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللَّـهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ ﴿١٢٤/الانعام﴾ و هنگامی که آیه‌ای برای آنها بیاید، می‌گویند: «ما هرگز ایمان نمی‌آوریم، مگر اینکه همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده، به ما هم داده شود!» خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد! بزودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند،) در مقابل مکر (و فریب و نیرنگی) که می‌کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه خدا، و عذاب شدید خواهند شد.

خدا مقام نبوت را به هر کسی نمی دهد، بلکه باید لیاقتی ذاتی در فرد وجود داشته باشد؛ مثل این لیاقت که بتواند با فرشته وحی تماس بگیرد. همه انسان ها این لیاقت را ندارند. چه بسا عوامل ژنتیکی و عوامل ارثی هم در آن موثر باشد. در سوره آل عمران هنگامی که خداوند نام چند تن از انبیا (آدم، نوح و ابراهیم علیه السلام) را ذکر می کند، می فرماید: اینها تیره ای بودند که پشت در پشت پیغمبر و از اولیای خدا بودند:

ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ ۗ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿الانعام/٣٤ فرزندانی که بعضی از آنان از (نسل) بعضی دیگرند.

از ظاهر این آیه چنین بر می آید که وراثت در شخصیت آنها موثر بوده است. در روایاتی نیز داریم که هیچ کدام از پدران پیغمبر اکرم(ص) مشرک نبوده اند و بت نپرستیده اند. این عوامل می تواند موثر باشد تا آن فضیلت تکوینی به آنها داده شود. پس از آن نیز خداوند به کسانی که از مزایای تکوینی درست و به بهترین وجه استفاده می کنند، متناسب با حمکت، مقاماتی عطا می فرماید؛ مقاماتی چون نبوت، رسالت، خلافت، امامت و سایر مقاماتی که انبیا و اولیا داشتند. البته آنها نیز در یک رتبه نبودند و با هم تفاوت داشتند:

تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّـهُ ۖ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَـٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ﴿٢٥٣/بقره﴾ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ برخی از آنها، خدا با او سخن می‌گفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد؛ و به عیسی بن مریم، نشانه‌های روشن دادیم؛ و او را با «روح القدس» تأیید نمودیم؛ (ولی فضیلت و مقام آن پیامبران، مانع اختلاف امتها نشد.) و اگر خدا می‌خواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانه‌های روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمی‌کردند؛ (اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آنها را در پیمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛) ولی این امتها بودند که با هم اختلاف کردند؛ بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند؛ (و جنگ و خونریزی بروز کرد. و باز) اگر خدا می‌خواست، با هم پیکار نمی‌کردند؛ ولی خداوند، آنچه را می‌خواهد، (از روی حکمت) انجام می‌دهد (و هیچ‌کس را به قبول چیزی مجبور نمی‌کند).

هر کدام به اندازه لیاقتی که داشتند خداوند به آنها مقاماتی داد.

در هر حال، خدای متعال امیرالمومنین(ع) را به خلعت تشریعی خلافت آراست و آن حضرت را بر مردم امیر قرار داد. اما همچنان که می دانیم، پس از رحلت پیامبر(ص) بسیاری از مردم زیر بار این مسأله نرفتند و خلافت آن حضرت را نپذیرفتند. در مورد عوامل این مخالفت، مطالبی به اجمال مطرح شد. در مورد خواص؛ دنیازدگی، حسد و کینه توزی، سه عامل مهمی بود که سران فتنه را علیه حضرت علی(ع) وارد عمل کرد و به مخالفت واداشت. اما در مورد توده مردم، دلیل عمده این مسأله، ناآگاهی مردم بود.

البته سنت های جاهلی، تبعیت از بزرگان و روسای قبایل و عصبیت های کور نسبت به خویش و قوم و قبیله و عشیره و نظایر آنها نیز در این مسأله بی تأثیر نبود. اما عمده عاملی که باعث شد توده مردم با حضرت علی(ع) مخالفت کنند ناآگاهی و ضعف شناخت بود. آنها به سادگی تحت تأثیر قرار می گرفتند و فریب می خوردند. خواص، یعنی همان سران فتنه، نیز از همین ناآگاهی مردم سوء استفاده کردند. آنان به وسیله تبلیغات، شخصیت حضرت علی(ع) را تخریب و ترور کردند، تا آن جا که مردم شام باور نمی کردند که حضرت علی(ع) نماز بخواند! آن هنگام که به شام خبر رسید که حضرت علی (ع) را در مسجد در حال نماز به شهادت رسانده اند، مردم گفتند: مگر علی(ع) نماز هم می خواند؟! آری، تبلیغات تا این حد اثر کرده بود، تا مدت ها نیز – تا زمان عمر بن عبدالعزیز- همین مسلمان ها پای منبری می نشستند که در آن سبّ علی(ع) می شد، و در قنوت نمازشان علی(ع) را سّب می کردند! کار به جایی رسیده که وقتی عبدالله بن زبیر در مکه حکومت تشکیل داد، در خطبه های نماز جمعه حتی بر پیامبر(ص) نیز صلوات نمی فرستاد. او به دلیل عنادی که با بنی هاشم داشت، در توجیه این کار خود می گفت: اگر من بر پیغمبر(ص) صلوات بفرستم، کسانی که از بنی هاشم که در مجلس هستند باد به دماغشان می اندازند و می گویند پیغمبر(ص) از طایفه ما بود. برای آن که اینها همین اندازه هم احساس سربلندی نکنند من بر پیامبر(ص) صلوات نمی فرستم! مهم تر این بود که آن مردم مسلمان این حکومت را به عنوان حکومت اسلامی پذیرفته بودند! حکومتی که به نام جانشینی پیغمبر(ص) برپا شده بود، اما حاکمش از ذکر صلوات بر پیغمبر(ص) ابا داشت! این نشانه اوج ناآگاهی و غفلت آن مردم است؛ بلای بزرگی که شیاطین از آن بهترین بهره برداری را می کنند. ما نیز در زمان خودمان نمونه هایی از این امر را شاهد بوده ایم.

البته به جز تبلیغات که در طول دوران بر ضد امیرالمومنین(ع) وجود داشت، همچنان که اشاره کردیم عوامل دیگری نیز در این مسأله دخیل بود. در این میان شاید دو عامل بیش از سایر عوامل نقش داشت؛ یکی تطمیع و دیگری تهدید. در هر صورت، مجموع این عوامل دست به دست هم داد و موجب مخالفت مردم با امیر المومنین(ع) و جنگ آنان با حضرت گردید. گذشته از آن، این عوامل در طول تاریخ اسلام، پیوسته در فتنه هایی که دامن گیر جامعه اسلامی شده، نقشی به سزا داشته اند.


جستجو