مفهوم شايستگي
شايستگي در لغت به معناي «داشتن توانايي، مهارت، دانش،لياقت و صلاحيت است»
(فرهنگ انتدراج ج4ص2577و تحول اداري دوره ششم ش24و25ص99و98)
و در اصطلاح بسته به كار و حيطه شغلي فرد معني مي يابد. هر كاري توانايي، مهارت و لياقت ويژه اي را مي طلبد و در مجموع صلاحيت و شايستگي فرد براي امر به عهده گرفته شده را مي رساند؛ يعني در هر كار، در انتخاب شايسته ترين ها بايد به تواناييها، شاخصهاي رفتاري، باورها، ويژگيهاي شخصيتي، بينشها و مهارتهاي افراد توجه شود.
رعايت استانداردهاي شايستگي مانند آموزش حرفه اي، مهارت برجسته و ضروري، تعهد و برخورداري از ارزشهاي اخلاقي، باور، صبر و پشتكار به فرد «تخصص» مي دهد. تخصص يعني هر كس كاري را انجام دهد كه براي ان ساخته شده است. تمدن بشر برآيند تخصص است، و تخصص دستاورد انساني است همه استعداد،توان و تمركز حواس خود را در رشته خاصي براي پيشبرد آن به كار مي برد.تخصصي كردن كارها و فعاليت ها (و به تعبير ديگر هر كاري را به اهل آن واگذار كردن) به حصول اطمينان، كيفيت بهتر و بازده بيشتر مي انجامد. از اين رو تصدي مشاغل بايد مرتبط با تخصص باشد؛ مثلاً مديريت يك كارخانه را، نه پزشك يا مدير عمومي، بلكه بايد مدير صنعتي يا مهندسي صنايع عهده دار شود، و جراحي را يك پزشك انجام دهد نه مهندس صنايع، و استنباط احكام شرعي را يك مجتهد واجد شرايط انجام مي دهد،نه پزشك و نه مهندس و …
ضرورت رعايت اصل شايسته سالاري در كارها و حكومتها
در نظر گرفتن تخصص ها و شايستگي ها، با توجه به تفكيك شاخه هاي علوم و فنون، و جدا شدن عرصه هاي كاري از يكديگر، از ضروريات زندگي است و جامعه بدون آن و با فرهنگ «همه فن حريفي» را به جايي نمي برد. اما در مورد حكومتها استفاده از نيروهاي اصل و شايسته از ابزارهاي مهم كارآمدي آنها بوده و مي باشد.
به كار گيري افراد بسته به نوع حكومت و اهداف حاكمان است و با تفاوت اهداف، معيار لياقت و شايسته بودن و درجه آن فرق مي كند. هر رفتار انساني چه فردي و تچه اجتماعي خواه ناخواه بر پايه يك سلسلهع ارزشها استوار است كه از طرف رفتار كننده پذيرفته شده است با تفاوت پايه هاي ارزشي، روشهاي مديريتي و به كار گيري افراد تفاوت خواهد كرد.
(مديريت اسلامي ونظام ارزشي،فصلنامه مصباح ش19ه12)
در جامعه اسلامي نظام ارشي اسلام و قران بر رفتار حاكمان و متصديان امور حكومت دارد. و با توجه به همين ارزشها، است كه مي گوييم در جامعه اسلامي علاوه بر تخصص تعهد و باور به نظام ديني به فرد لياقت و شايستگي مي دهد.
در حكومت غير ديني، معيار ايستادگي در چارچوب خاص آن نظام تعريف مي شود كه ممكن است اين ملاك ها و معيارها از نظر حكومت ديني مردود باشد. مديريت امروز در غرب و كشورهاي ليبرال بر پايه دانش و علم و تجربه استوار است. در اين نگاه فرد مي تواند بالاترين مقام حكومتي، و در رده هاي بعدي مشاغل متفاوت را متصدي شود كه قدر قانون حاكم بر آن جامعه و مجموعه تحت اشراف خود را بداند و در خدمت مباني حكومت غربي قرار گيرد و ان مباني بر اساس لذت جويي و دوري از هر درد و رنج استوار است. لذا مهمترين وجه افتراق مديريت اسلامي با مديريت هاي رايج درغرب، بحث ارزشها است.
(فصلنامه مصباح، شهيد مرتضي اويني،توسعه مباني تمدن غرب ص59)
در هيچ يك ازانواع حكوم هاي غربي سخن از وجود ارزشها، تعهد و شايستگي روحي و اخلاقي مطرح نيست:
«اصل تقدم ماده برروح و تقدم جسم بر روان و اصالت نداشتن نيروهاي رواني و ارزش هاي روحي و معنوي. از اصول اساسي ماترياليسم فلسفي است».
(شهيد مطهري جامعه وتاريخ ص80)
اين اصل از سوي نويسنده قانون اساسي نيويورك چنين اعلام شده است:
«حكومت بايد در دست كساني باشد كه سرمايه هاي كشور در دست آنهاست».
(حاتم قادري شناخت امپرياليسم وديدگاه اسلام ص72)
يعني معيار تصدي حكومت برخورداري از چه بيشتر از ثروت است و ديگر تفاوتي ندارد كه از چه راهي و به چه قيمتي به دست امده و در چه راهي هزينه مي شود.
رابطه تخصص و تعهد
از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي اين بحث همواره مطرح بوده كه آيادر استخدام و كار در حكومت اسلامي، امتياز و اصالت از ان تجربه و تخصص و مديريت است، هر چند خالي از ايمان و تعهد باشد، يا بر عكس، اصالت را بايد به سابقه ايمان و تعهد داد و زمام امور جامعه اسلامي را به دست مردان مخلص و با ايمان سپرد تااز خطر خيانت در امانت، مصمون ماند؟ برخي از نظرات طرفين را ذكر مي كنيم:
امام خميني (ره) همواره برلزوم تعهد و شايستگي روحي و اخلاقي فرد تكيه مي كرد و مي فرمود:
«اگر تخصصي پيدا مي كنيد بايد آن بعد زهد و تعهد را در نظرداشته باشد: زيرا متخصص بودن تعهد اگر براي رژيمي ضرر نداشته باشد نفعي هم ندارد».
(صحيفه امام ج17ص419)
امام راحل با اسلامي شدن دانشگاه ها و تربيت افرا متخصص متعهد و شايستگي تاكيد زيادي داشت و بارها بر تهذيب و ايمان آن اصرار مي ورزديد؛ از جمله مي فرمايد:
«آن چيزي كه دانشگاه را باروز ميكند كه براي ملت مفيد است،براي كشور مفيد است. محتواي دانشگاهاست. نه درس، صنعت ما عداي ايمان فساد مي اورد. علم ما عداي ايمان فساد مي آورد: ( اذا فسد العالم، فسد العالم) هر چه علم بيشتر شود فسادش هر بيشتر است … اگر ايمان پهلوي تخصص نباشد تخصص مضر است».
(صحيفه امام ج17ص153)
ازاين رو انتظار داشتند ((دانشگاه مهذب)) افراد وارسته و شايسته براي خدمت تحويل دهد و گر نه هر چه تخصص بيشتر باشد ضررش بيشتر است».
(صحيفه امام ج17ص153)
به مردم نيز توصيه مي كنند كه نمايندگان و اعضاي شورايي برگزينند كه: «مسلم و متعهد به اين نهضت، مخالفت طاغوت و دلسوز ملت باشند».
(صحيفه امام ج10ص219)
و اشخاص منحرف، خيانت كار و بد سابقه را هر چند تخصص داشته باشند برنگزينند.
ايشان به فرمانداران سفارش مي كنند خدمت به مردم را با تعهد و ايمان همراه نموده و ادارات را با خدمت متعهدانه به اسلام نظام اسلامي به عبادتگاه تبديل نمايند.
(صحيفه امام ج16ص332)
شهيد مظلوم آيت الله دكتر سيد محمد حسين بهشتي به مناسبت هاي مختلف به اين مهم پرداخته است. آمادگي محيط اجتماعي براي رشد انسانها و شكوفايي استعداد هاي نهفته در جهت ارزش هاي متعالي اسلامي، يك اصل مهم و زير بنايي در بينش مديريتي شهيد بهشتي است؛از جمله عوامل موثر در اين رشد سپردن كارها به افراد مومن با تقوا و ياي بند به ارز شهاي معنوي و اخلاقي است كه دراصطلاح ((متعهد)) ناميده مي شود. مبناي شهيد بهشتي در واگذاري كارها به افراد متعهد آن است كه بر اساس آيه هاي قران هر گاه از ياد خدا غافل نيستند.
(شهيد بهشتي نظام مكتبي،ص61)
وي رابطه تعهد و تخصص را در چند بند چنين خلاصه مي كند.
1- در موردي كه دو نفر از تخصص يكسان برخوردار باشند، ولي تعهد يكي از ديگري بيشتر باشد، تقدم با كسي است كه از تعهد بيشتري برخوردار است.
2- در موردي كه دو نظر داراي تعهد يا تخصص يكسان نيستند، بلكه يكي داراي تخصص بهتر است، ولي تعهد كمتري دارد وديگر داراي تعهد بهتر است ولي تخصص او كم است، تقدم با كسي است كه تعهد بيشتري دارد با اين قيد كه به او فرصت داده مي شود تا در جريان يا عمل بر تخصص خود بيفزايد.
3- در مورد ضرورت هاي فوري از قبيل تخصصهاي درماني، ساختماني و دفاعي در صورتي كه افراد متعهد داراي تخصص كافي نباشند تقدم با افرادي است كه داراي تخصص بيشتر هستند.
4- از افراد متخصص كه داراي تعهد نيستند، ولي صديق و امين و در خدمت به مردم قابل اعتماد هستند با اين شرط كه ضعف پايبندي آنها به مكتب در ديگران اثر منفي نگذارد، مي توان استفاده كرد.
5- به متخصصان غير متعهدي كه صداقتي ندارند و قابل اعتماد نيستند به نظام اسلامي خيانت مي كنند نبايد كاري سپرده شود.
6- معلمان و مربيان اموزش و پرورش در تمام مقاطع از كودكستان تا دانشگاه در تمام رشته ها بايد از ميان افراد متعهد و پر معلومات تجربه اموز و خلاق انتخب شوند.
شهيد مطهري نيز بر اين باور بود كه ايمان و تقوا بسياري از مشكلات را حل مي كند و هيچ چيز جاي ان را نمي گيرد. با اين حال ايشان معتقد بود كه ((بنا نيست ايمان و تقوا را جانشين همه چيز بدانيم، از هر چيزي فقط اثر خودش را بايد انتظار داشت)) و بدين ترتيب تعهد و تخصص هر دو لازم و ضروري اند.
شهيد رجايي كه خود مديري شايسته و فردي متعهد بود، بر قرآن محوري و خداباوري تكيه داشت و مي گفت: «برنامه ما قران است. هر اقتصادي، هر نوع فرمولي، اگر قران تاييدش كرد درست است. اگر قران تاييد نكرد درست نيست ولو متفكرين افراد روي زمين هم گفته باشند».
به اعتقاد وي در كارهاي مهمي چون ارتش، دادگستري و اموزش و پرورش بايد تخصص همراه تعهد باشد؛ زيرا امكان ندارد كسي كه معتقد به اسلام نباشد قاضي اسلام شود.
ديدگاه مقابل
در مقابل اين نظر گاه روشن و متين برخي تلاش فراواني مي كردند تا افراد مكتبي، متعهد وبه ويژه روحانيون را از متن مبارزه، سياست و امر اجرايي كنار بزنند،با اين بهانه كه بودن آنها در كارهاي اجرايي و مديريتي «انحصار طلبي، ديكتاتوري ملاها و استبداد عمامه و نعلين» است و حتي موجب فناي اسلام مي گردد:
«كنار رفتن براي آقايان (روحانين و افراد مكتبي) يك تكليف شرعي است،چون اسلام در اين سرزمين در خطر نابودي است».
آنان درباره امام خميني (ره) چون در اوج بود و نمي توانستند نقش ايشان را ناديده بگيرند، نوشتند:
(امام خميني مظهر مبارزه است و مقاومت، اما مملكت و كار سازندگي اش را بايد به دست كران سياست سپرد).
بهانه انها اين بود كه روحانيت تجربه لازم و تخصص كافي ندارد و با مسائل فني و تخصصي سياست و مديريت ناآشناست و هنگامي كه كار به دست اشخاص غير فني افتاد، خرابي ان از آبادي بيشتر است و ديگر فرق نمي كند كه ان فرد با افراد خائن باشند يا صالح، روحاين باشند يا غير آن، مهندس بازرگان در مدرسه فيضيه قم در جمع علما و بزرگان حوزه گفته بود:
علما خوب است نظارت داشته باشند و در اداره مملكت دخالت نكنند… علما تجربه شان كم است فقط نظارت داشته باشند ما كه تجربه مان بيشتر است بهتر است مديريت مملكت را به عهده داشته باشيم.
وي سخنان و نصايح امام را نوعي دخالت در كار دولت مي شمرد كه دولت از ناحيه آن كلافه شده است. البته اين نظر منحصر به شخص بازرگان نبود، بلكه ادامه جرياني است كه در طول تاريخ نهضت هاي اسلامي، همواره در برابراسلام و روحانيت اسلامي، همواره در برابراسلام و رحانيت ايستاده و درصدد حذف آنان از صحنه هاي اجتماعي و سياسي بوده است. درزباره موضع گيري حضرت امام نسبت به نقش داشتن و صلاحيت روحانيت در امور اجرايي بايد به نكته توجه كرد كه ايشان سال هاي قبل از نهضت، در مباحث ولايت فقيه شايستگي و لياقت فقها را براي اداره امور مطرح و با صراحت اعلام داشته بودند: فقها توان و لياقت اداره كشور را دارند و چيزي از ديگران كم ندارند. تا قبل از پيروزي انقلاب و اوايل پيروزي معتقد بودند كه روحانيون در حكومت نقش ارشاد و هدايت دولت را خواهند داشت و نه اجراي امري را و در عمل،اولين اعضاي دولت پس از انقلاب افرادي غير روحاني بودند؛ اما سيستمداران پر ادعا كار را به جايي كشاندند كه انقلاب اسلامي را از بستر اصلي و واقع خود كه همان اسلام ناب است دور ساختند؛لذا حضرت امام با صراحت و قاطعيت اعلام كردند:
(پيش از انقلاب من چنان فكر مي كردم وقتي انقلاب پيروز شد، افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند،لذا بارها گفتم روحانيون مي روند كارهاي خودشان را انجام مي دهند. بعد ديدم خير، اكثر آنها افراد ناصالحي بودند، ديدم حرفي كه زدم درست نبوده است. آمدم با صراحا اعلام كردم : من اشتباه كردم).
بر اساس اين باور و تجربه روحانيت،وارد سحنه اجرايي كشور شد. البته پذيرش مسئوليت هايي كه وظيفه او بود و توان آن را داشت اما در امر فني همواره به تشويق و ترغيب اهل فن به انجام محوله كوشيده است. با اين وصف همواره تاكيد كرده است كه متخصصان بايد متعهد نيز باشند تا جامعه مكتبي آرماني اسلامي تحقق يابد.
خطر گزينش افراد نا اهل و غير متعهد
تجربه نشان داده است كه بيشترين مسكلاتي كه متوجه نظام هاي حكومتي در سطح جهان مي شود از انتخاب نادرست وزرا و فرماندهان و كارگزاران آنها سرچشمه مي گيرد. اين انتخاب نادرست به خاطر نتوانستن باشد يا نخواستن به ضميمه فساد موولان و بي كفايتي انان عامل مهمي در به هم ريختگي امور از هم گسيختگي حكومت و كنيه مردم به نظام مي شود.
هر گاه افراد طماع و خائن به كار گمارده شوند، بي عدالتي، اتلاف امول و عقب ماندگي به بار آمده،فساد در تماتم سطح رواج مي يابد. هر جا فساد باشد كسي خود را موظف به اجراي قانون نمي بيند. و متاسفانه اين پديده در اغلب كشورها همچن سرطلان خود نمايي مي كند. به گفته پل هريسون، فساد ناشي از روي كارامدن ارفاد فاسد نشانه دو وصف مهم است:
((اولاً نشانه پيوند نامقدس قدرت سياسي و قدرت اقتصادي است كه بر اثر آن پول، قدرت و نفوذ را مي خرد و قدرت و نفوذ پول را جذب يم كند. ثانياً نشانه ضعف و ناتواني دولت است در اجراي قوانين خودش. به همين سبب اصطلاحات حتي اگر صورت قانوني هم به خود گرفته باشد به ندرت ممكن است عملي شد)).
در حكومت هايي كه بيشتر مشاغلين در دست افراد جاهل و فاسد باشد، بسياري از افراد فهيم و امانت دار و با تقوا كمتر حاضر مي شوند سمت و شغلي دولتي را بپذيرند و اگر هم به اجبار يا به حكم وظيفه منصبي را قبول كنند،به دليل برخورداري از استقلال راي و پافشاري برروي استقلال عمل خود نمي توانند در چنان دستگاه حكومتي دوام بياورند. سرنوشت قائم مقام فراهاني و امير كبير، شاهدي بر اين مدعاست حكومت هاي فاسد بيشتر در پي افرادي هستند كه منويات دستورات و خوسات هاي آنان را بدون چون و چرا به اجرا گذارند و به لياقت و كارداني انها توجهي نمي شود.
غالبا سلاطين و وزاري ايشان به اشخاص مورد نظر كارهاي مهم را رجوع مي كردند و به شايستگي و لياقت اشخاص توجه نمي شد.
از اين رو شخصيت افرادي كه در پست ها و مسئوليت ها به كار گرفته مي شوند نمايانگر شخصيت و ويژگي مسوول مافوق انان است. امام علي (ع) مي فرمايد:
كسي كه از افراد ضعيف كمك بخواهد ضعف خود را آشكار كرده است.
خواجه نظام الملك را به كار گيري همين افرد ضعيف و بي فضل مذمت كرده چنين هشدار مي دهد.
هر وقت كه مجهولان و بي اصلان را و بي فضلان را عمل فرمايند (پست و مقام دهند) و معروفان و اصيلان را معطل گذارند و يك كسي را پنج، شش عمل فرمايند و يكي را عملي نفرمايند دليل بر ناداني وزير باشد و بدترين دشمن است كه ده عمل يك مرد را فرمايد و ده مرد را يك عمل دهد. پس اگر وزير عاقل باشد علامت ان باشد كه كارها را به مردم اهل تفويض كند تا مملكت را زوال نيايد.
رعايت اصل شايستگي، سنت الهي
سنت الهي بر اين است كه به هيچ كس جز بر اساس شايستگي هاي لازم مسوليتي نمي دهد. اين مهم در واگذاري مقام خطير نبوت،امامت، مقامات معنوي هدايت هاي خاص،و پيروزي يك امت بر دشمنانش كاملا مشهود است. خداوند متعال به افرادي كه لياقت خود را به اثبات رسانده و از عهده امتحان بر امده باشند،مسئوليت يا پيروزي عنايت مي كند.
خداوند به حضرت آدم (ع) اسماء را تعليم داد و ان گاه او را خليفه خود در زمين ساخت.
حضرت ابراهيم (ع) با عبور موفق از عرصه امتحانهاي سخت به مقام امامت رسيد: طالوت به خار دانش و توانايي جسمي، به فرماندهي بني اسراييل منصوب شد تا به جالوت بجنگد.
ديگر انبيا چون صديق امين شايسته و ((به ياد قيامت)) بوند برگزيده شدند.
((انا اخلضاهم بخالصه ذكري الدار(ص/46). و الله علم حيث يجعل رسالته (انعام/124).علاوه بر اينها قران كريم به طور كلي منصب امامت و اداره امور جامعه اسلامي را «امانت» معرفي مي كند كه بايد به «اهل» آن سپرده شود: ان الله يامركم ان تودو الامانات الي اهلها(نساء/58).
امانت در اين آيه مفهومي عام است كه همه امانت ها را در بر مي گيرد؛ چه امانت مالي باشد، يا غير آن، ماند مسئوليت ها منصب ها و رهبري جامعه. در روايات شيعي امانت در اين آيه «امامت» معني شده.
مرحوم علامه طباطباي معتقد است «حكومت و ولايتي كه از جانب خداوند متعال به كسي محول مي گردد يا مردم به شخصي واگذار مي كنند از بزرگترين امانت ها است».
امام خميني (ره) با توجه به روايات از آن معناي حكومت و امامت جامعه اسلامي را برداشت مي كند؛ اين سخن علي(ع) است:
حق عليه الامام ان يحكم بما انزل الله و ان يودي الامانه و اذا فعل ذلك فحق علي الناس ان يسمعوا و ان يطيعوا و ان يجبيوا اذا دعوا.
طبري ضمن طرح چند احتمال در تفسير آيه مي گويد بهترين احتمال انست كه منظور زمامداران مسلمان هستند كه خداوند آنان را مخاطب قرار داده است كه امانت را نسبت به كساني كه زمانمدار ايشان هستند ادا كنند.
رشيد رضا در اين باره اين آيه و ايه پس از ان مي گويد: اين دو ايه اساس حكومت اسلامي رال مي سازند و اگر در قران غير از اين دو ايه درباره حكومت و اداره امور آيه اي نازل نمي شد. همين مسلمانان را كفايت مي كرد.
سيره رسول خدا
رسل خدا با پشتيباني وحي رهبري شايسته و دلسوز بود و روي همين شايستگي و رهبري صحيح، افراد مناسب و لايق را بر كارهاي مختلف بر مي گزيد به جز فرماندهان جنگ؛ حدود سي نماينده به شهره ها و مناطق مختلف به عنوان سفير و مبلغ و ماموران گردآوري زكات اعزام نمود كه در ميان انان افرد تازه مسلمان جوان و تازه كار وجود داشت.
يكي از ملاك ها ومعيارهاي لياقت افراد در نظر ان حضرت بهره بيشتري بود كه از حفظ و قرائت قران داشتند.
سيري در سيره هاي انجام يافته و نتايج موفقيت آميز آن حاكي است كه پيامبر اكرم چگونه بر اساس رعايت لياقت و شايستگي مسئوليت ها را واگذار و امور را اداره كرده اند از دلايل مهم توفيق اين سريه ها انتخاب افراد مناسب براي فرماندهي بود. در ساير امور اداره سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه اسلامي آن روز نيز اين گونه بود.
عصر خلفا
اين رويه حسنه با كنار زدن اميرالمومين از خلافت تغيير يافت و رجعت از نهضت روي به پيشرفت اسلام هنگامي آغاز شد كه افراد نا لايق و جاهل بر سر كار امدند.
در ميان كارگزاران ابوبكر چهره مهمي از اصحاب رسل خدا به ويژه انصار ديده نمي شد. خليفه دم در اين جهت مانند خليفه اول است هر چند امور مالي كارگزاران خود را كنترل مي كرد و درباره بسياري از آنها سخت خشن بود. اما نسبت به معاويه با اين كه خود او را كسراي عرب مي خواند، هيچ گونه بازخواستي نكرد و او را از كار بركنار ننمود. عمر اجازه نمي داد اصحاب رسول خدا در شهرها پراكنده شده، مردم را به گمراهي بكشانند. وقتي به او اعتراض د چرا كساني چون يزيد، سعد بن عاص، معاويه و فلان و فلان كه از مولفه قلوبهم و طلقا هستند برسر كار مي گزاري اما از استفاده از علي،عباس،طلحه و زبير خود دوري مي كني؟ گفت: هراس ان دارد كه آيا اين افراد در شهر ها پراكنده شده فساد بر پا كنند.
باروري كارآمدن خليفه سوم باند اموي، كه بيشتر افراد ناباب بودند درراس كارها قرار گرفتند و بي محابا اموال مسلمانان را يم خوردند. اين تعبير علي (ع) است كه فرمود:
و قام معه بنوابيه يخضمون مال الله خضم الابل نبته الربيع
ابن ابي الحديد گوشه اي از كارهاي /انان را چنين بر مي شمارد:
عثمان نزديكان و بستگان خود را كه همه از دودمان بني اميه بودند، مورد اعتماد همه كاره مملكت قرار داده و انها را اموال مسلمين غني ساخت و املاك و مزاع خالصه را به تيول آنان در آورد. ولايات و شهره ها را ميان انان تقسيم كرد. خمس غنيمت جنگ آفريقا را كه پانصد هزار دينار بود به دامادش مروان بخشيد…
اين در حالي بود كه ابوذر غفاري به خاطر اعتراض به همين كارهاي خليفه در بيابان ربذه از گرسنگي و تشنگي جان مي داد. بي جهت نبود كه به محض برگزيده شدن عثمان به خلافت ابوسفيان به او گفت: ((اجعل الامر، امر الجاهليه)).
امر را از امر جاهلي قرار بده، و مقصودش از امر، چيزي جز خلافت نبود.
يكي از علل شورش مردم عليه عثمان واگذاري مناصب حكومتي به افراد نالايق از خاندان خود بود؛ هماهنا كه پيامبر بر حق آنان فرموده بود:
آن گاه كه فرزندان ابوالعاس به سي تن بر سند بيت المال مسلمانان را مانند تحفه دست به دست مي چرخانند. و بندگان خدا را برده خود مي شناسند و دين خدا را مايه فريب مردم مي سازند.
عصرامير المومنين
نقطه آغاز اصلاحات در حكومت علوي جابه جايي كارگزاران دولتي بود. همين كه حضرت زمان امور را به دست گرفت بسياري از كارگزاران فاسد پيشين را در كنار و به جاي انان افرادي شايسته را تعيين كرد. اميرالمونين شرايط پيش از خلافت خود را بر عهد نام مالك اشتر چنين وصف مي كند.
اين دين دردست اشرار اسير بوده، در ان به هوس حكم مي راندند و به نام دين، دنيا را مي خوردند.
«اشراري» كه دين در دست آنان اسير باشد هرگز پاسدار دين ونگهبان شريعت نسيتند و امام آمده است تا اشرار را بر جاي نشاند و شايستگان را بر كار؛ از اين رو در آغاز خلافت از زير و رو شدن جامعه و افراد مانند ديگ جوشان خبر داد تا افراد تضعيف شده (چون ابوذر و عمار) بالا آيند و اشرار خوار كردند. هر چند اين تصفيه ها تعويضها باعث ايجاد ناآرامي شد زمزمه هاي مخالفت و صداهاي اعتراض را عليه حكومت بلند كرد و بر تنش سياسي و التهاب جو انقلابي پس از عثمان افزود اما امام علي با قاطعيت تصميم بهاجراي اين كار گرفت و بدان عمل نمود و نشان داد كه نبايد نظام مكتبي و سياسي اسلام به دست كساني سپرده شود كه خود به ان اعتقاد قلبي ندارند و يا در عمل به ان پايبند نمي باشند. چاره جويي و مصلحت انديشي كساني چون مغيره و ابن عباس و ديگران نيز موثر واقع نشد اينان اصرار داشتند كه كارگزاران عثمان و به ويژه معاويه دزر پست خود باقي بمانند و هر گاه اوضاع آرام شد و تحت كنترل درآمد، آنان را از كار بركنار كند و حضرت فرمود: نه به خدا سوگند معاويه را دور روز هم بر نمي گمارم.
به جز برخي از معاصرات حضرت كه صلاح را در ابقاي معاويه مي دانستند عده يا از مورخان بر سياست و تصميم حضرت علي خرده گرفته و بركناري او را اصلاح ندانسته اند. از اين رو عده اي از جمله ابن ابي الحديد به اين اشكال پاسخ داده و تصميم حضرت را بهترين كار براي آن دو برشمرده اند.
شخص معاويه از نگاه اميرالمومنين داراي اوصافي منفي بود كه به هيچ وجه نمي توانست را راس كارها باشد. نامه هاي حضرت علي به معاويه گوياي اين مطلب است. كه از جمله مي فرمايد:
ان حضرت در ادامه ويژگيهاي والي شايسته را ذكر مي كنند. و بدين ترتيب شايسته سالاري و لياقت محوري مهمترين اصل ويژگي يك جامعه مطلوب از ديدگاه آن حضرت است. اين اصل بايد در اجراي تمام نهاده هاي اجتماعي و به ويژه نظام سياسي مورد توجه و عمل قرار گيرد. امام علي براي پياده كردن اين اصل ابتدا از خود آغاز مي كند و اثبات مي كند شايسته تر از او براي امر رهبري كسي وجود ندارد. گذشته از مشروعيت الهي و امامت حضرت علي برتري ايشان براي رهبري به خاطر يك اصل بود و ان توان ايشان در اداره جامعه رساندن آن به قلل رفيع كمال حضرت علي با يك جمله ساده و كامل تمام حكومت هاي نالايق و نامشروع زمان خود و تاريخ بشر را زير سوال مي برد: آن جا كه مي فرمايد: شگفتا! آيا خلافت را با رفاقت و خويشي هم مي شود؟
وقتي در مديريت جامعه،روابط دوستانه و خويشاوندي و ديگر معيارهاي غير واقعي وملاك واقع شوند. آنان كه شايسته و لايق هستند منزوي يم گردند. به اعتقاد حضرت علي(ع) پس از رهبري جامعه به ترتيب تمام پست ها مديريت جامعه و نظام سياسي كارهاي تخصصي هستند كه هر يك افراد خاص خود را مي طلبند و هر پستي به تناسب نياز به توان شايستگي و تخصص ويژه دارد و جايز نيست افراد هر يك به جاي ديگري نشينند،يا افرد بي كفايت به كاري گمارده شوند، در غير اين صورت جامعه مسير اصلي رشد، توسعه و كمال را نخواهد پيمود.
معيارهاي شايستگي از ديدگاه امام علي (ع)
معيارها و ملاك هايي كه به فرد تخصص مي دهند و او را شايسته احراز كار اجرايي مي كنند، كدامند؟ حضرت علي گاه به طور كلي فرموده اند: كارها به دست افراد متخصص و خبره بسپاريد. يا درباره كاتبان خود بنگر و بهترينشان را برسر كار بياورد. و گاه ملاك و معيارها را به روشني بيان كرده اند كه به مهمترين آنها اشاره مي شود.
1- توانايي و اگاهي
مهمترين اصل در نظر آن حضرت توانايي و اگاهي حاكم و كارگزار است.
((ايها الناس ان الحق الناس بهذا الامر اقوام عليه و اعلمهم بامر الله فيه))
مردم! سزاوراترين كسي كه به خلافت كسي است كه بدان تواناتر باش و در آن به فرمان خدا داناتر. و در جاي ديگر مي فرمايد:
كار مردم جز به شايستگي زمامداران سامان نمي يابد. امام علي در بيان دو مقدمه ظريف،ارزش و اهميت «توان و آگاهي» يا تخصص و شايستگي علمي را در سطوح نظام سياسي تبيين مي كند.
مقدمه اول: كارها به وسيله كاركنان و كارگزاران راست و درست مي شود:
مقدمه دوم: آفت كارها،ناتواني كاركنان است. نتيجه روشن است اگر كارگزاران ناتوان باشند و از عهده امور آن طور كه شايسته است در نيايد كارها رو به فساد و تباهي رفته و امر به جاي اصلاح و پيشرفت سير قهقرايي مي پيمايند. اين همان پيامدهاي اصل عدم رعايت شايستگي است.
ابن ابي الحديد در فرق بين (اقوي) و (علم) در فرمايش حضرت مي نويسد:
ايا با سياست ترين و با تدبيرترين است و اعلم به امر خدا كسي است كه دانش لازم را داشته باشد. ْآن سياست كه دانش لازم را داشته آن سياست و تدبيرها را بر طبق دانش به اجرا در آورد. پس هر دو ويژگي لازم است. چون هر چه بسا فردي در سياست ماهر باشد، ولي حكم خدا را در آن مورد نداند. و ممكن است كسي دانش سياسي- ديني داشته باشد. ولي مطابق عملش آن سياست ها را به اجرا نگذارد.
تعبير اميرالمونين كه علم را در كنار توانايي قرار داده اند نشان دهنده اين واقعيت است كه پاكي و امانت داري به تنهايي براي پذيرش يك پست حساس اجتماعي كافي نيست. مثلا زاهد ترين و پاكترين افراد روزگار كه فاقد تخصص باشند، نمي توانند كارخانه اي را اداره كنند. چه رسد به شهر،استان و مملكت انسانها در مقابل كساني كه از نظر دانش مهارت و اگاهي در سطح بالاتري مي باشند حرف شنوي و اطاعت دارند از پيروي و فرمان برداري او خودداري مي كنند پس علاه بر پاكي و صداقت گاهي تخصص و مديريت لازم است از اين رو اما علي مي فرمايند: يكي از نشانه هاي مديريت و رهبري جامعه اي اسلامي است كه او بايد داناترين مردم به حلال و حرام خدا و احكام امر به معروف و نهي از منكر و هر انچه مردم بدان نيازمندند باشد.
2- ايمان و امانت داري
در جامعه اسلامي يكي از اساسي ترين ويژگي ها كه براي رهبران و كارگزاران، قدرت و توان مي آفريند و آنان را محبوب قلوب زير دستان خود مي كنند در جامعه اسلامي (دينداري) يا تعهد به عنوان اصلي ترين ويژگي يك مدير مورد توجه است. كسي كه اين صفت ارزشمند را نداشته باشد گرچه همه خصلت هاي ديگر رهبري و مديريت را داشته باشد نمي تواند امانت رهبري را به دست گيرد يكي از علل شورش افراد منحرف عليه حكومت علوي همين بود اما همه شورش و مخالفت حكومت علوي حكومت ارزشها و ايمان بود و انان كه بويي از ايمان نبرده ان در انجا جايي نداشتند وگرنه ديگر حكومت (علوي نبود) از اين رو علي (ع) در نامه اي به حذيفه بن يمان برگزينش افراد ديندار امين توصيه مي كند افراد مورد اطمينان و كساني را كه مورد علاقه تو هستند از ديانت و حسن امانتشان راضي بدار و از انها در كارهايت ياري بخواه رعايت اين ويژگي در افراد پايين تر از استاندار است يعني در امور اجرايي جزي هم معيار شايستگي ديانت و امانت است. علي (ع) مي فرمايد:
از راه آزمايش افراد و نگاه به سابقه و عملكرد آنها رئيس دولت يا ارگان هاي استخدام كننده نبايد بدون امتحان افرد و قبل از اينكه مهارت – انگيزه و نظريت انان مطلع شوند. انها را به كار گمارند بنابراين به اعتقاد آن حضرت بايد از حضور افراد بي ايمان در سيستم اداري جلوگيري كرد.
افراد در محيط كار به سم پاشي – تفرقه افكني – و تضعيف مسلمانان در مواقع حساس مي پردازند چون ماري در استين بر پيكره نظام اسلامي و مديران مسلمان ضربه مي زنند امروزه ما به اين گونه مديران مومن سخت محتاجيم پيروزي و يا شكست انقلاب اسلامي در گروه استفادهاي عدم استفاده بهينه از افاد مومن و با سابقه انقلابي د رپست هاي كليدي كشور است.
3- عدل و دادگري
مدير اسلامي بايد عادل باشد از احكام جامعه گرفته تا پايين ترين مراتب هر كس به مقدار و حد خود بالاترين مرتبه آن عصمت است و مراتب بعدي ان در مديران و كارگزارن بايد رعايت شود دادگري هم برترين صفت انساني است و هم تكليف مديران و كارگزاران وقتي لياقت و شايستگي خدمت نظام مقدس اسلامي را دارند كه صفت دير ياب را در خود به وجود آورده باشند پس مديري كه ضعيفان را از خود براند و افراد دروغگو زياده طلب اطرافش را بگيرند نمي تواند فرد شايسته اي براي نظام اسلامي باشد.
عدالت- كم ياب ترين و ناب ترين خصلت ها – همواره دستخوش هوس هايم شود و حاكم و مدير اسلامي در معرض اين خطر است ظلم بر ضعيفان حق كشي و رشوه گيري شمشير عدالت را كنده و از عمل باز مي دارد يك مدير شايسته و عادل نبايد عدالت را تنها بر ديگران بپسندد هنگامي كه منافع خود يا بستگانش مطرح باشد از مهم ترين مواردي كه عدالت دستخوش هوس ها مي شود قلمرو منافع شخصي است برخي تنها ميان ديگران عدالت مي كنند اما نوبت به خودمي رسد اين قاعده فراموش مي شود تنها به ديگران سفارش بيت المال مي كنند – پارتي بازي را زشت – بي اعتنايي را ظلم تعلل را در كارها را نوعي دزدي و كاغذ بازي را نادر مي دانند ولي خود همان رفتار را دارند و هيچ زشتي هم احساس نمي كنند اينان دچار همان نفاق هستند امام علي (ع) مي فرمايد: مدير عادل و شايسته مسئوليت را امانت و وظيفه مي داند نه لقمه اي آماده بلعيدن و زندگي خود را با ضعيف ترين انسانها تنظيم مي كنند تا در فقر و تهي دستي مرومان را از پي در نياورد. بخشش حكمران به وسيله غنايم مسلمانان ستم و خيانت است عدالت د رمدير دو پيامدئ دارد
الف- سعي و كوشش براي اصلاح حال مردم
امام علي فرمود: كوشش براي اصلاح حال مردم از كمال سعادت است و در مورد رسيدگي به مسشكلات به مالك اشتر رهنمورد داد انگاه اين حديث را از پيامبر نقل كرد بارها از رسول خدا اين سخن را شنيدم: ملتي كه حق ضعيفان را از زور مندان به صراحت نگيرد هرگز پاك و منزه نمي شود و روي سعات را نمي بيند.
ب)كوشش براي كنترل اطرافيان –مقصود از اطرافيان كساني هستند كه به شكلي با مديران دوستي ورابطه خوشاوندي دارند ومي توانند حرفشان را به آنها بگويند ودر جلسات خصوصي آنها حضور يابند.اينان در زمان ما معاونان مسولان دفتر وگاه نيروي عادي يك مجموعه را تشكيل مي دهند.از مسائل مهم كه يك مدير عادل وشايسته بايد رعايت كند نظارت وكنترل براعمال ورفتار اين افراد مي باشد.
علي(ع) درباره اين گونه افراد مي فرمايد:
«سپس بدان براي زمامداران خاصان وصاحبان اسراري است كه خودخواه ودست درازندودر داد وستد با مردم عدالت را رعايت نمي كنند.ريشه ستم ايشان را با جدا كردن ودور ساختن موجبات آن صفات از بين ببر وبه هيچ يك از اطرافيان وبستگان خود زميني از اراضي مسلمانان وامگذار ونبايد طمع كنند كه قراردادي به سود آنها منعقد نمايي كه مايه ضرر ساير مردم باشد».
4- بينش ودرايت سياسي
گلايه اميرالمومنين(ع) از مردم زمان خود آن بود كه درك وبينش سياسي نداشتند،عمق توطئه ها را نمي ديدند واز حرفهاي ظاهر پسند معاويه وعمر وعاصه فراتر نرفته، به شيطنت ها پي نمي بردند ونتيجه آن رويارويي حضرت با مشكلات فراوان بود از ديد امام علي (ع) فردي لياقت وشايستگي رهبري وكارگزاري وخدمت به نظام اسلامي را دارد كه از بيش قوي فهم دقيق مسائل حسن تشخيص، سرعت انتقال وباريك بيني در اموري كه نياز به تدبير وسياستگزاري دارد برخوردار باشد.خمودي خواص، وافراد دست اندر كار باعث مي شود-افراد پست وبي لياقت بر سر كار آيند واموال را به غارت ببرند تا بدانند هركس به نام دين نمي تواند بر آنها حكومت كد.حضرت فرمود:«سوء التدبيرسبب التدمير».
«سياست نادرست موجب نابودي است».
ودر جاي ديگر فرمود:
«امام ورهبر به ذهني تيز وزباني پرتوان ودلي پر جرات براي اقامه حق نيازمند است».
5- منزه بودن از بيماريهاي اخلاقي
امام علي (ع)تاكيد دارند كه مدير وحاكم شايسته كسي است كه ناهنجاريهاي وبيماريهاي اخلاقي در اونباشد.اوصافي چون حرص به مال دنيا ،بخل،شهوتراني،ترس،آفات يك مدير وحاكم هستند وچنين كسي حق حكومت ورياست ندارد:
«سزاوار نيست كه شخصي پيشواي مسلمانان شود،چه آنكه چنين كسي در اموال ايشان طمع خواهد كرد.ونيز انسان نادان نبايددر راس امور مسلمانان قرار گيرد؛ زيرا با جهل خويش مردم را به هلاكت مي افكندونيز فرد بخيل؛ زيرا حقوق مسلمانان را از ايشان دريغ مي دارد ونه شخص خشن كه كردار كه كردار ناشايست او موجب خوشونت مردم خواهد شد ونه آن كس كه از گزارش روزگار ترسان است واز اين رو گروهي را برگروه ديگر مقدم مي دارد .نه آن كس كه رشوه مي گيرد وبخاطر آن حق راپايمال مي كندونه آنكس كه سنت را رها مي كند ومردم را نابود مي نمايد».
همچنين مي فرمايد:
«لايقيم الله امرسبحانه الامن لايصانع والايضارع ولايتبع المطاع»
«فرمان خداوند سبحان را تنها كسي مي تواند اجرا كند كه سازشكار وريا كار نباشد ودنبال طمع نرود».
ضرباتي كه مسلمانان از افراد طمع كار سازشكار مال پرست خورده اند غير قابل جبران است.
امام علي به ما هشدار مي دهد كه فردي لايق وشايسته رهبري است كه بر هواي نفس غالب آيد ووخواسته هاي دروني اورا به بيراه نكشانداز ديد امام علي (ع)خودسازي اخلاقي ورعايت تقوااز شرايط مهم ومعيار ويژه لياقت وشايستگي يك مدير است..نه تنها رهبران جامعه ،بلكه مديران دولتي ،روساي سازمانها وكارمندان جزء،هر يك بايد در اندازه ومتناسب با كار خود از تقوا برخوردار بوده به بيماريهايي از قبيل خشم، كينه، طمع، وگرنه شايسته امانت داري نيستند.
شايستگي در كارهاي ويژه
امام علي (ع) تاكيد دارند كه در همه كاره بايد افراد صالح وواجد شرايط به كار گمارده شوند ولي آن حضرت در مورد تصدي برخي كارها تاكيد بسياري دارند كه به جند نمونه اشاره مي شود:
الف) فرماندهان نظامي : مقوله به كارگيري نيروي نظامي در همه زمانها وبراي همه حكومت ها از امور حياتي است.نظام وحكومت غير مكتبي سربازي چشم بسته گوش به فرمان را به خدمت مي گيرد و«المامور معذور» توجيه گر همه جنايت ها واطاعت هاي بي چون وچراي او از حكومت جائر است. در حالي كه در نظام اسلامي فلسفه وجودي نيروهاي مسلح است،آن هم همراه با بصيرت.هيچ ملتي بي دشمن نيست كه وظيفه نيروي مسلح است يك نتيجه دارد «برقراري امنيت»بدون آن هيچ يك از تلاشهاي جامعه قابل اعتماد نتيجه بخش نيست؛چنان كه علي(ع) مي فرمايند: فرماندهي نيروي مسلح خود را به كسي بسپار كه اين معيارها در او فراهم باشد:
الف- از همه براي خدا رسول خدا و امام تو خير خواه تر و دلسورز تر باشد
ب- پاكدامن ترين باشد
ج- در متانت و حلم در سطحي برتر از ديگران باشد، چنان كه دير به خشم آد و زود با شنيدن پوزش آرام گيرد با ضعفا آرام و بر توانمندان درشت خوبا شد
د- خشونت به جا او را بر نيانگيزد و احساس ناتواني از برخورد لازم با زش ندارد آنگاه امام علي علاوه بر اين معيارها كه بايد در گزينش فرماندهان رعايت شود خصوصياتي به عنوان امتياز مطرح مي كنند كه عبارتند از: اصالت خانوادگي- سابقه درخشات – روحيه سلحشوري – بلند نظري – و نهراسيدن از مرگ و شهارت هر چند بايد اعتراف كرد در پايان حكومت ان حضرت سپاهان فرماندهان لشكرش اين روحيه را از دست دادند تا آنكه مي فرمود اي كاش به جاي شما هزار نفر سوار از بني اسرائيل فراس نمي داشتم كه چون ابر تابستاني به دعوتت پاسخ مي گفتند.
ب- قضاوت شايسته:
قضاوت از خطيرترين ها پست ها و در عين حال ضروري ترين ان هاست اجراي عدالت حفظ حقوق حمايت از مظلوم و كوتاه كردن دست متجاوز به قضاوت صحيح مربوط مي شود. امام علي از رسول خدا نقل مي كند در قضاوت و داوري بين مردم به كسي كه به مقام داوري در نزد خدا آشناست رفتار كن. زيرا حكومت دادرسي ترازوي عدالت خداوند است. كه در روي زمين نهاده شده تا حق مظلوم از ظالم وضعيف را از قوي باز ستاند وحدود خداوند را با روش وشيوه خودش كه كشور ومردم جز با عمل به آن شايسته نخواهد شد.
در اسلام شرايط قاضي وآداب قضاوت به دقت بررسي وتعيين شده است. از نظر حضرت علي (ع) قاضي سالم وشايسته برمسند انبيا واوصيا مي نشيند واگر به حق قضاوت نكند شقي است وخون هاي به ناحق ريخته از دست قاضيان نادان فرياد مي كشند.
اگر قاضي واجد اين شرايط نباشد وافراد كم سواد نامتعهد پولدوست وفاسد بنشينند حاصل كار قضاوت جز رنج وحق كشي نخواهد بود.
نكته پاياني
اميرالمومنين مجموعا57 نفر استاندار وكارگزار داشتند.عده اندكي از آنها جز كارگزاران عثمان بودند كه حضرت پس از مدتي آنها را عزل كرد؛مانند:ابوموسي اشعري،اشعث بن قيس جرير بن عبدالله، حذيفه بن يمان را در سمتهايشان ابقا كرد.كارگزاران حضرت چهره هاي درخشاني بودند كه كه علي(ع) مخصوص به ستايش آنان پرداخت ولياقت وشايستگي آنها را تاكيد كرد.اتفاقا بسياري از اين گروه در زمان حضرت به شهادت رسيدند سرآمد آنان مالك اشتر بود كه حضرت اورا شمشير خدا ومطيع امام معرفي كرد وبهنگام شهادتين فرمود:
«وهل قامت النساء عن مثل مالك وهل موجودكمالك».
چهره درخشان ديگر حذيفه بن يمان است كه حضرت در حقش فرمود:
«هوممن اراضي بهداه وارجو صلاحه».
محمد بن ابي بكر بازوي ديگر علي(ع) است كه مرگش براي آن حضرت بسيار گران آمد وبا كلماتي بليغ آن راستود.گروهي نيز در جامعه وظيفه كوتاهي كردنند:مانند عبيدالله بن عباس وسعيد بن نمران كه مورد ملامت قرار گرفتند .عده اي بخاطر خيانتشان بركنار شدند :مثل منذربن جارود.عده اي علاوه بر خيانت ،بابرداشتن مال بيت المال به معاويه پيوستند.
مهمترين مساله اي كه باعث فرار او وگروهي ديگر به سوي معاويه شد:مساله مالي بود؛زيرا حضرت باكسي تعارف نداشت وكسي را بيجهت بر ديگري ترجيع نمي داد وتبعيض قائل نمي شد.حال سوال اين است كه چرا حضرت از اين افراد استفاده مي كرده است؟
پاسخ آن است كه حضرت علي (ع) بسياري از كارگزاران منصوب از طرف خلفاي قبلي رابركنار كردند وبر اعمال ورفتار كارگزاران خويش توجه خاص داشتند.وافراد خائن را بلافاصله عزل مي كردند.آن حضرت بر طبق علوم غيبي وواسرار امامت با مردم برخورد نمي كرد بلكه ظاهر افراد ملاك بود.هرگاه خيانت وفساد ودزدي آنان آشكار مي شدند؛بنابراين حضرت مي كوشيد افراد خوش سابقه از خاندانهاي صالح را براي مناصب مناطق مختلف انتخاب كند؛كساني كه ديد دار،امانت دار به اهل بيت علاقمند بودند ودر دسگاههاي خلفاي قبلي به سوءاستفاده ودنيا طلبي آلوده نشده بودند. مخصوصا كه كاركزاران ولايت بايد تابع رهبر باشند از اين رو مي بينيم حضرت افرادي مانند مالك اشتر محمد بن ابي بكر براي امارت انتخاب كرد قابل توجه اين كه از فرزندان وخوشاوند نزديك براي امارت بر نمي گزيد.يا اينكه در حديثي آمده است كه آيا من حسن وحسين را امارت دادم ؟يا يكي از فرزندان برادم ،جعفر يا عقيل را؟اما اينكه فرزندان عباس را به امارت برگزيدم زيرا شنيدم مكر عباس از رسول خدا طلب امارت مي كرد وايشان مي فرمود:«اي عموجان حكومت به گونه ايست كه اگر بدنبال باشي موكل آن خواهي شد واگر تورا طلب كرد بر حفظش ياري كني» ودر دوره عمر وعثماني فرزندان عباس شاهد ولايت از اولاد طلقا بودند وخود به امارت برگزيده نشدند.
خواستم عقده حقارت آنها را از بين ببرم. سپس فرمودند: ((فان علمت احدا هو خير منهم فاتني به)) حال اگر هم فردي را كه از انها بهتر بشد مي شناسي نزد من بيار (تا براي منصب حكومتي از او استفاده كنم).
نالك اشتر پس از شنيدن سخنان علي (ع) در حالي كه شك شبهه او بر طرف شده بود، از محضر امام (ع) خارج شد.