– 3. چیزهایی که سفر را قطع میکند.
– 1. رسیدن به وطن.
– 2قصد اقامت ده روز.
اجوبة الستفتاءات، س 640 و 673
· به چیزهایی که سفر را قطع میکند «قواطع سفر» میگویند.
· اگر مسافر بعد از خروج از وطن، از راهی عبور کند که صدای اذان وطن خود را بشنود و یا دیوار خانههای آن را ببیند، تا از وطن خود عبور نکرده ضرری به مسافت شرعی نمیرسد و مسافرتش قطع نمیشود، ولی تا در داخل محدودهی بین وطن و حد ترخص آن هست، حکم مسافر بر او جاری نمیگردد.
(اجوبة الاستفتاءات، س 658)
4. وطن
1. اقسام وطن : وطن از یک نظر بر دو قسم است:
1. وطن اصلی : جایی که انسان در آن متولد شده و مدتی در آن بوده و رشد و نمو پیدا کرده است.
2. وطن اتخاذی (وطن جدید، وطن دوم): جایی که مکلف آن برای سکونت و زندگی لااقل هفت یا هشت سال برگزیده است. (اجوبة الاستفتاءات، س 695)
توجه
· صرف تولد در شهری باعث نمیشود که آنجا وطن اصلی او شود، بلکه لازم است مدتی در آنجا بوده رشد و نمو پیدا کرده باشد، مثلاً کسی که در تهران به دنیا آمده و بعد از تولد، در آنجا رشد و نمو نکرده، تهران وطن اصلی او محسوب نمیشود، بلکه وطن وی همان وطن پدر و مادر است که بعد از تولد به آنجا برده شده و با آنها زندگی میکند. بلی اگر زایشگاه (محل تولد) در وطن پدر و مادر که در آن زندگی میکنند قرار داشته باشد همانجا وطن اصلی کودک هم خواهد بود.
2. شرایط وطن اتخاذی : برای این که جایی، وطن دوم محسوب شود سه شرط لازم است:
1. باید قصد قطعی بر وطن در آن جا داشته باشد، بنابراین تا وقتی که قصد قطعی بر توطن در جایی نداشته باشد، و به عبارت دیگر تا زمانی که جایی را برای ماندن طولانی انتخاب نکرده، وطن او محسوب نمیشود مگر این که بدون قصد آن قدر بماند که عرفاً وطن او محسوب شود، و احراز از نظر عرف به عهدهی مکلف است، بنابراین کسانی که مدت غیر معینی مسافرت میکنند، مانند طلاب علوم دینی که برای درس خواندن به حوزهی علمیه میروند و یا کارمندان دولت که برای کار به مدت غیر معینی به شهری اعزام میشوند، بر محل تحصیل یا کار، حکم وطن مترتب نیست، مگر آن که آن قدر آنجا بمانند که عرفاً وطن آنها محسوب شود. (مدت مثلاً 8 سال برای صدق وطن کافی است). همچنین کسی که سالهای زیادی در سرزمینی که وطن او نیست زندگی میکند و در حال حاضر ممنوع الورود به وطن خود است، ولی یقین دارد که روزی به آن باز خواهد گشت حکم سایر مسافرین را دارد.
2. باید قصد توطن در آبادی و شهر خاص و معین داشته باشد، بنابراین نمیتوان یک کشور، مثلاً ایران را وطن قرار داد.
3. باید سکونت در محل به مقدتی که عرفاً اهل آنجا به حساب آید داشته باشد. بلی لازم نیست شش ماه به طور مستمر در آنجا بماند، بلکه بعد از این که آنجا را به عنوان وطن جدید انتخاب نمود و با این قصد، مدتی (اگرچه فقها شبها) آنجا سکونت نمود، وطن او محسوب میشود. (اجوبة الاستفتاءات، س 685و690و استفتا از دفتر معظم له)
توجه
· در وطن جدید، تملک خانه و غیر آن شرط نیست. (اجوبة الاستفتاءات، س 690)
3. تعدد وطن : ممکن است انسان دارای دو وطن و حتی سه وطن باشد، بنابراین قبلیههایی که قصد نقل و انتقال همیشگی از ییلاق به قشلاق و بر عکس را دارند تا روزهایی از سال را در یکی و روزهایی را در دیگری بگذرانند و هر دو مکان را برای زندگی خود انتخاب کرده باشند، هر یک از آن دو مکان، وطن آنان محسوب میشود و برآنان در آن دو مکان حکم وطن جاری میگردد، و اگر فاصهلی بین آن دو به مقدار مسافت شرعی باشد، در راه سفر از یکی به دیگری، حکم سایر مسافرین را دارند، و یا کسی که چند سال از عمر خود را در روستای محل تولد و چند سال را در شهری گذرانده و در حال حاضر به شهر دیگر آمده در صورتی که از روستای محل تولد اعراض نکرده برای او حکم وطن را دارد و شهری هم که چند سال در آن ساکن بوده اگر آن را به عنوان وطن برگزید، تا از آن اعراض نکرده حکم وطن را برای او دارد و شهر فعلی هم اگر در آن قصد توطن کند و به مدتی که عرفاًً آنجا وطن محسوب شود بماند وطن او خواهد بود. (اجوبة الاستفتاءات، س644و 687و 703)
4. اعراض وطن :
1. مراد از اعراض، خروج از وطن با تصمیم بر عدم بازگشت به آن برای سکونت است. (اجوبة الاستفتاءات، س 694)
2. تا زمانی که انسان از وطن خود اعراض نکرده است آنجا برای او حکم وطن را دارد و نماز وی در آنجا تمام است، اما بعد از آن که از وطن خود اعراض کرد دیگر حکم وطن درآنجا بر او جاری نمیشود مگر آن که دوباره برای زندگی به آنجا برگشته و با قصد زندگی دایم مدتی در آنجا اقامت کند، بنابراین شخصی از اهالی روستا که محل کار و سکونت فعلی وی در تهران است و پدر و مادر او در روستا زندگی میکنند و در آن ملک و آب دارند و هراز چند گاهی برای دیدار و کمک به آنجا میرود و تمایلی به بازگشت به آنجا برای سکونت ندارد اگر قصد مراجعت به آن روستا برای سکونت و زندگی ندارد، بلکه تصمیم به عدم مراجعت دارد، حکم وطن بر او در آنجا جاری نمیشود. (اجوبة الاستفتاءات، س 686و 697 و 698و 700)
5. تبعیت زن و فرزند در وطن و اعراض از آن :
1. صرف زوجیت، موجب تبعیت قهری نمیشود و زن میتواند در انتخاب وطن و اعراض از آن تابع شوهر خود نباشد، بناراین صرف این که مکانی وطن شوهر است باعث نمیگردد که وطن زن هم باشد و بر زن در آنجا احکام وطن جاری شود، بدین ترتیب اگر شخصی، وطنی داشته باشد که در حال حاضر در آن سکونت نمیکند ولی گاهی با همسرش به آنجا میرود، همسر او باید در آنجا نمازش را شکسته بخواند، و همچنین صرف ازدواج زن و رفتن وی به خانهی شوهر در شهر دیگر مستلزم اعراض از وطن اصلیاش نیست، بنابراین جوانی که با زنی از شهری دیگر ازدواج کرده است، هنگامی که این زن به خانهی پدرش میرود، تا زمانی که از آنجا (وطن اصلی خود) اعراض نکرده، نمازش در آنجا تمام است. بلی اگر زن در انتخاب وطن و اعراض از ان تابع ارادهی همسرش باشد، قصد شوهرش برای او کافی است و شهری که همسرش با او برای زندگی دایم و به قصد توطن به آنجا رفته است، وطن وی هم محسوب میشود و همچنین اعراض شوهر او از وطن مشترکشان با خروج از آن و رفتن به جای دیگر، اعراض او از وطن هم محسوب میگردد.
(اجوبة الاستفتاءات، س 692و 694و 687و 706)
2. فرزندان اگر در تصمیمگیری و زندگی، مستقل نباشد یعنی برحسب طبیعت و ارتکازشان تابع ارادهی پدر باشند، در اعراض از وطن سابق و اتخاذ وطن جدید که پدر با آنها برای زندگی دایمی به آنجا رفته است تابع وی هستند و در غیر این صورت تابع نخواهند بود، بنابراین کسی که قبل از بلوغ از محل تولد خود به تبعیت از پدرش به شهر دیگری مهاجرت کند و پدر وی قصد بازگشت به آنجا را برای زندگی نداشته باشد آن مکان، دیگر برای او حکم وطن را ندارد بلکه وطن جدید پدر، وطن اوست. (اجوبة الاستفتاءات، س 682و 686و 687و 706)