بررسي ظهور صغرا (انقلاب اسلامي ايران) در قرآن، احاديث و سخن بزرگان

پس از بي مهري ممتد مردم عصر حضور، به دوره غيبت نزديک شديم؛ يک دوره 69 ساله غيبت صغرا، زمينه ساز غيبت کبرا شد. سپس دوران طولاني غيبت کبرا شروع شد. از ايات و روايات زيادي بر مي ايد که قبل از ظهور کبراي امام زمان هم يک دوره ظهور صغرا طراحي شده است؛ اينک اشاره اي کوتاه به برخي از آيات و روايات:

ظهور صغرا (انقلاب اسلامي ايران) در قرآن

1.  «يا أيّها الذين آمَنوا مَن يَرتدَّ منكم عن ديينه فسَوف ياتي الله بقوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى المؤمنين أعزّة على الكافرين يجاهِدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لَائم ذلك فضل اللهِ يؤتيه من يشاء و الله واسع عليمٌ» مائده/54. مجمع البيان و تفسير نمونه: «و رُوي ان النبي سُئل عن هذه الآيه فضرب بيده علي عاتق سلمان فقال هذا و ذووه ثم قال: لوكان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس!

2.  «و آخَرين منهم لمّا يَلحقوا بهم و هو العزيز الحکيم» جمعه/3. مجمع البيان و نمونه: «روي ذلک عن ابي جعفر (ع) و روي أن النبي (ص) قرأ هذه الايه، فقيل له من هولاء؟ فوضع يده علي کتف سلمان و قال لو کان الايمان في الثريا لنالته رجال من هولاء» بحار، ج 16، ص 310. آنگاه که پيامبر اين آيه را تلاوت فرمودند، سوال شد که اين قوم کيست؟ ايشان دست بر شانه سلمان نهادند و فرمودند، اگر ايمان بردر ثريابود، مرداني از اينان آن را درمي يافتند!

3.  «و إن تتولّوا يستبدل قوماً غيرَکم ثم لايکونوا امثالکم» محمد/38: مجمع البيان: «و روي ابوهريره أن ناسا من اصحاب رسول الله (ص) قالوا يا رسول الله! من هولاء الذين ذکر الله في کتابه و کان سلمان الي جنب رسول الله (ص) فضرب يده علي فَخِذ سلمان فقال هذا و قومه و الذي نفسي بيده لو کان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس؛ سپس رواياتي از ابوبصير به نقل از امام صادق (ع) آورده است که آن را تاييد مي کند. ابوهريره مي گويد گروهي از مردم از رسول خدا پرسيدند: اينان که خدا در کتابش از آنان يادکرده است کيستند؟ پيامبر خدا دست بر ران سلمان فارسي که در کنارشان نشسته بود زدند و فرمودند: اين مرد و قومش! سوگند به خدا اگر ايمان بر ثريا آويخته بود، مرداني از فارس بدان مي رسيدند.

4.  «وقضينا إلى بني إسرائيل في الكتب لتفسدن في الأرض مرتين و لتعلن علواً كبيراً – فإذا جاء وعد أوليهما بعثنا عليكم عباداً لنا أولي بأس شديد فجاسوا خلال الديار و كان وعداً مفعولاً – ثم رددنا لكم الكرة عليهم و أمددنكم بأمول و بنين و جعلنكم أكثر نفيرا» اسراء/ 4-6؛ خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم. حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: هنگامى كه زمان عقوبت و كيفر فساد و تبهكارى شما بنى اسرائيل فرا رسد، گروهى از بندگان خود را كه داراى قاطعيت و شدت عمل و مقاومت بسيار هستند براى مجازات بر شما مسلط مى كنيم، و ايشان در ميان شهرها شما را جستجو مى كنند تا در صورتى كه يكى از شما به كيفر عمل خود نرسيده باشيد او را كيفر دهند، و اين وعده خدا حتمى است. راوى مى پرسد: «جعلنا فداك من هؤلاء؟ فقال ثلاث مرات: هم والله أهل قم!» بحارالانوار، ج ??ص 216.

ظهور صغرا (انقلاب اسلامي ايران) در روايات

1.  حضرت خاتم الانبياء (ص):«يَخرُجُ أُناسٌ مِن المَشرِقِ فَيُوَطِّئون لِلمَهدي سلطانَه» بحار الانوار، ج 51، ص 87. ابن ماجه سني هم آن را به عنوان حديث صحيح در سُنن خود آورده است. مردماني از مشرق به پا مي خيزند؛ آنگاه زمينه را براي فرمانروايي مهدي فراهم مي کنند.

2.  حضرت امام باقر (ع): «كانى بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه، فاذا راوا ذلك و ضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ماسالوه فلا يقبلونه حتى يقوموا ولا يدفعونها الا الى صاحبكم، قتلاهم شهداء، اما انى لو ادركت ذلك لابقيت نفسى لصاحب هذا الامر. بحار الانوار، جلد 52، ص 243. گويا مي بينم که مردماني از مشرق به پا خاسته اند در حاليکه حق خود را مطالبه مي کنند، اما دريغ مي شوند؛ سپس دوباره حق خواهي مي کنند و باز هم دريغ مي شودند. وقيت چنين شد، شمشيرهايشن را بر دوش مي گيرند و قيام مي کنند؛ در اين هنگام امتيازاتي به آنها داده مي شود، اما نمي پذيرند تا قيام [را نهايي] کنند. و اين قوم آن [نهضت] را جز به صاحب شما [عج] نمي دهند! کشته هاي شان شهيدند. و من اگر آن [شرايط] را درک کنم، جان خودم را براي صاحب اين امر نگه مي دارم.

3.  امام کاظم عليه السلام: «رجُلٌ مِن أهلِ قُمّ يدعو النّاسَ إلى الحقِّ يَجْتَمِعُ مَعهُ قَومٌ كَزُبرِ الحديدِ لا تُزِلُّهُمُ الرِّياحُ العَواصِفُ و لا يَمَلّونَ مِن الحَربِ ولا يَجْبُنونَ وعلى اللّهِ يَتَوكّلونَ والعاقِبَةُ للمُتّقِين» بحار الانوار، ج 57، ص 216. مردي از اهل قم به پا مي خيزد، مردمرا به حق فرا مي خواند؛ گروهي مثل پاره هاي آهن، گرد او جمع مي شوند؛ تند باد حوادث آنان را نمي لغزاند و از جنگ خسته نيم شوند [به خلاف هاشمي، موسوي و رضايي که جام زهر به امام راحل و ظهور دادند] و نمي ترسند و بر خدا دل مي سپرند و پايان خير، از آن پارسايان است.

عنايت امام زمان به ايران در جنگ جهاني اول: “در دوران جنگ جهاني اوّل و اشغال ايران توسط قواي انگليسي و روسي، که حملات و هجوم ها به ملّت شيعه اوج گرفته بود، مرحوم آيت الله نائيني[1] خيلي پريشان بودند و نگران از اينکه اين وضع به کجا خواهد انجاميد، نکند که اين کشورِ محبّ و دوستار امام زمان (عليه السلام) از بين برود و سقوط کند. در همين زمانها، شبي به امام عصر (عليه السلام) متوسّل مي شوند و در حال توسّل و گريه و ناراحتي به خواب مي روند و خواب مي بينند که ديواري است به شکل نقشه ايران و اين ديوار شکست برداشته، خم شده و در حال افتادن است. در زير اين ديوار، يک عده زن و بچه نشسته اند و ديوار دارد بر روي سر اينها خراب مي شود. مرحوم نائيني وقتي اين صحنه را مي بيند به قدري نگران مي شوند که فرياد مي زند و مي گويد: خدايا! اين وضع به کجا خواهد انجاميد؟ در اين حال مي بينند که حضرت ولي عصر (عليه السلام) تشريف آوردند و انگشت مبارکشان را به طرف ديواري که خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلند کردند و دوباره در جاي خودش قرار دادند. سپس فرمودند: اينجا شيعه خانه ماست! مي شکند، خم مي شود، خطر هست، ولي ما نمي گذاريم سقوط کند، ما نگهش مي داريم.”

ظهور صغرا (انقلاب اسلامي ايران)  در سيره و سخن امام خميني

سخنان امام راحل، ترجمان گوياي آيات و روايات پيشين است. ايشان حقيقت اين آيات و روايات را عملياتي کردند و گوياترين ترجمه تاريخ اسلام از آيات و روايات را به رفتار درآمدند. اينک به گوشه هايي از جريان اين آيات و روايات اشاره مي شود:

_ ترجمان “رجل من اهل قم” مردي از قم قيام مي کند

1.  خبرگزاري رسا: امام جمعه موقت قم، حجت الاسلام و المسلمين سعيدي، شب 21 بهمن ماه 88 در مسجد اهل البيت قم: «امام خميني(ره) از طريق استاد عرفانش آيت الله شاه آبادي در جريان اين قيام و نهضت عظيم الهي قرار گرفت و بي خبر از وقوع اين نهضت نبود. آيت الله نصرالله شاه آبادي فرزند آيت الله شاه آبادي، استاد امام خميني(ره) که الان در قم تشريف دارند مي گفتند که من در سال 43 خوابي ديدم که در خوزستان نخل ها قطع و آتش همه جا را فراگرفته است و امام حسين (ع) در خيمه اي نشسته اند و بسيار ناراحت هستند و دو زن ديگر نيز در خيمه کناري ايشان مشغول ناسزا هستند و اين قدر فهميدم که ظاهرا آنها دو زن پيغمبر هستند، اين خواب را به امام خميني گفتم و از ايشان خواستم آن را تعبير کنند. امام ابتدا تنها گفتند خير است؛ اما با اصرار من و با شرط اينکه به عنوان راز تا هنگام زنده بودن ايشان، براي کسي بيان نکنم، فرمودند که ما از نجف به ايران مي رويم، شاه مي رود و نهضت پيروز مي شود، در ابتداي نهضت از طرف برخي از فرقه ها توطئه هايي عليه نظام مي شود؛ اما همه آنها خنثي مي شود بعد از آن، از طريق عراق از خوزستان به ايران حمله مي شود و حتي در اين جنگ يکي از اعضاي خانواده شما هم شهيد مي شوند؛ اما باز هم ما پيروز مي شويم. … تا اينجا تعبير خواب شما بود؛ اما پدر شما سير نهضت را از ابتدا تا انتها براي من گفته اند و من همه آن را مي دانم.»

2.  شبکه ايران، به نقل از کتاب خاطرات آيت الله سيد علي اکبري قرشي[2]، من به آيت الله خزعلي کتبا نوشتم که:  «: بسم الله الرحمن الرحيم. حضرت آيت الله خزعلي دامت برکاته! سلام عليکم و رحمةالله. راجع به اينکه آقاي لطيفي دو دفعه مژده پيروزي را از طرف امام زمان (عجل الله فرجه) به حضرت امام آورد، توضيح فرماييد.” ايشان با خط خود در جواب نوشت:

“بسم الله الرحمن الرحيم! 1. پيام به پاريس که فرمودند: شاه مي رود، نگران نباشيد! امام راحل سؤال مي کند: با خون ريزي يا بي خون ريزي؟ [آقاي لطيفي] مي گويد: امام (عليه السلام) فرمود: بي خونريزي! 2. روز بيست و دوم بهمن [در نوشته آيت الله خزعلي 22 بهمن نوشته شده، ولي پيام امام خميني مبني بر بيرون آمدن از منازل مربوط به 21 بهمن است[3]]، پيام مبني بر اينکه در خانه نمانيد، بيرون بريزيد وگرنه کشته خواهيد شد! به وسيله همين پيام، امام خميني اعلام فرمود به حکومت نظامي اهميت ندهيد و بريزيد بيرون. در نتيجه مردم تهران بيرون ريختند، حتي خانواده هاي خود را آوردند و در خيابان ها نشستند، ديگر در تهران به هيچ وجه امکان آمدن تانک و امثال اينها نبود؛ بنابراين آن توطئه خطرناکي که در نظر بود تا صدها تانک را وارد تهران کنند و با خونريزي انقلاب را از بين ببرند و محل اقامت امام را بمباران نمايند، منتفي شد. [اسناد کودتاي گسترده طراحي شده براي اين روز، پس از پيروزي انقلاب به دست آمد و معلوم شد با دستور امام مبني بر حضور درخيابان ها کاملاً امکان آن کودتا از بين رفته است.]

اين موضوع را آقاي خزعلي، هم شفاهي شهادت داد و هم به صورت کتبي نوشت و تأييد کرد. مسئله ديگر در همين موضوع، خاطره آقاي مرتضايي فر است. به نقل از شماره ?? مجله انتظار موعود:

“ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آيت الله طالقاني نشسته بوديم. به ايشان گفتند: امام پيام داده که مردم در خانه هاي خود نمانند، بيرون بريزند و به حکومت نظامي اهميت ندهند. آقاي طالقاني گفت: امام مدت پانزده سال از ايران دور بوده اند و توجه ندارند که اين دژخيمان رژيم چه بي رحم هستند. اگر مردم بيرون بريزند، همه را قتل عام مي کنند؛ بنابراين صلاح در آن است که در منازل و خانه ها بنشينيم، ببينيم عاقبت کار چه مي شود. بعد مرحوم طالقاني با امام حدود نيم ساعت تلفني گفت و گو کرد تا شايد امام را قانع کند که مردم را از خانه هايشان بيرون نياورند. ما حرف هاي آقاي طالقاني را شنيديم که سعي داشت امام را هر طور شده، از تصميم خود مبني بر بيرون آمدن مردم از خانه ها و اهميت ندادن به حکومت نظامي، منصرف نمايد. تا اينکه آقاي طالقاني گوشي راگذاشت و در گوشه اي زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتي سرش را روي زانوانش تکيه داد و به فکر فرور فت.

ما با خود گفتيم حتماً امام حرفي زده و مثلاً به ايشان گفته شما دخالت نکنيد و …؛ بنابراين آقاي طالقاني ناراحت شده است. اما چيزي نگفتيم تا اينکه ايشان يک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حالت طبيعي و عادي برگشت. سؤال کرديم: آقا چه شده؟ آيا امام به شما پرخاش کردند يا حرفي گفتند که شما ناراحت شديد؟ آقاي طالقاني گفت: نه، نه، اصلاً مسئله اين نيست. من اصرار کردم که امام اعلاميه هايش را پس بگيرد و امام هرچه مي گفت، من قانع نمي شدم، در آخر فرمود: آقاي طالقاني، اصرار نکن، احتمال بده که اين دستور از طرف امام زمان (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) است. تا امام اين جمله را گفت، من به خود لرزيدم و بي اختيار گوشي را گذاشتم و حالم دگرگون شد.»[4]

3.  مگر حضرت بقيةالله به من خلاف ميفرمايد! آقاي کوثري، روضه خوان امام راحل: «يکي از فضلاي مشهد، به نقل از يکي از دوستانشان نقل کردند که در نجف اشرف در خدمت امام بوديم و صحبت از ايران به ميان آمد. من گفتم اين چه فرمايش هايي است که در مورد بيرون کردن شاه از ايران مي فرماييد؟ يک مستأجر را نمي شود از خانه بيرون کرد، آن وقت شما مي خواهيد شاه را از مملکت بيرون کنيد؟ امام سکوت کردند. من فکر کردم شايد عرض مرا نشنيده اند. سخنم را تکرار کردم. امام برآشفتند و فرمودند: فلاني چه مي گويي؟ مگر حضرت بقيةالله صلوات الله عليه به من خلاف مي فرمايد؟ شاه بايد برود!»   ن.ک: فصلنامه انتظار موعود، شماره 14.

_ ترجمان “فيوطئون للمهدي سلطانه” زمينه سازي ظهور کبرا

1.  «انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهاني اسلام به پرچمداري حضرت حجت ارواحنا فداه است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد!» صحيفه نور، ج ‏21، ص 327.  آخرين پيام نوروزي امام راحل.

2. «اميدوارم که اين انقلاب، يک انقلاب جهاني بشود و مقدمه براي ظهور بقيه الله (ارواحنا له الفداء) باشد. من تبريك مى‏گويم بر همه مؤمنين، بر همه مستضعفين جهان، بر همه مسلمين جهان!» صحيفه نور، ج ‏16، ص 131.

3. «اميد است که اين انقلاب، جرقه و بارقهاي الهي باشد که انفجاري عظيم در توده هاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقيةالله – ارواحنا لمقدمه الفداء – منتهي شود.» صحيفه نور، ج ‏15، ص 62.

4. «ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهاي اسلامي مي شکنيم و با صدور انقلابمان که در حقيقت صدور انقلاب راستين و بيان احکام محمدي است، به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران، خاتمه مي دهيم و به ياري خدا، راه را براي ظهور منجي، مصلح کل و امامت مطلق حق، امام زمان – ارواحنا فداه – هموار مي کنيم.» صحيفه نور، ج 20، ص 132.

_ ترجمان “و لايدفعونه الا الي صاحبکم” جمهوري اسلامي ايران را جز به امام زمان تحويل نمي دهند!

1.  «با اتّکال به خداي تبارک و تعالي و پشتيباني صاحب اين کشور، امام زمان (سلام الله عليه) اين مقصد را به آخر برسانيد و خواهيد رسانيد.» صحيفه نور امام، ج 14، ص 330.

2.  «خداوند همه ما را از اين قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي [جمهوري اسلامي] را به سر منزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود – ارواحنا لمقدمه الفداء – رد کنيم.»صحيفه نور، ج 18، ص 472.

3.  حکومت اسلامي تشکيل مي دهيم و پرچم را به صاحب پرچم مي سپاريم! علي محمد بشارتي ـ وزير اسبق کشور: در تابستان سال 58، هنگامي که مسؤول اطلاعات سپاه بودم، گزارشي داشتيم که آقاي شريعتمداري در مشهد گفته است: من بالاخره عليه امام اعلام جنگ مي کنم! من خدمت امام رسيدم و ضمن ارائه گزارش، خبر مذکور را هم گفتم. ايشان سرش پايين بود و گوش مي داد، اين جمله را که گفتم سر بلند کرد و فرمود: «اينها چه ميگ ويند! پيروزي ما را خدا تضمين کرده است. ما موفق مي شويم! در اينجا حکومت اسلامي تشکيل مي دهيم و پرچم را به صاحب پرچم مي سپاريم.» پرسيدم: خودتان؟ امام سکوت کردند و جواب ندادند. محمد محمدي ري شهري، کيمياي محبت، ص 72.

ظهور صغرا (انقلاب اسلامي ايران) در سيره و سخن امام خامنه اي

فلسطين، کليد رمزآلود فرج: بيان امام خامنه اي در سومين کنفرانس بين المللي قدس: «اگر فلسطين را پرچم اين جهاد بناميم، سخنى به گزاف نگفته‏ايم. امروز همه دنياى اسلام بايد قضيه‏ى فلسطين را قضيه‏ى خود بداند؛ اين، كليد رمزآلودى است كه درهاى فرج را به روى امت اسلامى مى‏گشايد» 25 فروردين 85.

سيد حسني بودن امام خامنه اي؛ خبرگزاري فارس: آيت الله صديقي از عرفاي بصير و امام جمعه موقت تهران در شهريور 88 در مهديه امام حسن مجتبي، مطلب شگفتي را با يک واسطه از شهيد هاشمي نزادنقل کردند: قبل از انقلاب، وقتي حضرت آقا جوان بودند، همراه شهيد هاشمي‌نژاد سفري به رشت داشتند، در زمان حضورشان در رشت درباره اينكه آيا شخص عالم و عارفي هست كه براي كسب فيض به ديدار ايشان بروند از مردم مي‌پرسند. نشاني شخصي به نام آقا سيدصفي را به آقا مي‌دهند كه گويا داراي كراماتي بودند. حضرت آقا به همراه شهيد هاشمي‌نژاد، قصد ديدار آقا سيدصفي را مي‌كنند و به منزل ايشان مي‌روند. آقا سيدصفي در حالي كه عده‌اي شيخ و مريد دور ايشان حلقه زده بودند، هنگامي كه چشمشان به حضرت آقا مي‌افتد، بلند مي‌شوند و با حالت استقبال به طرف آقا مي‌آيند و آقا را اين‌گونه خطاب مي‌كنند كه: مرحبا به سيدحسن، اين در حالي بوده كه طرفين همديگر را نمي‌شناخته و نديده بودند. آقا مي‌فرمايند من سيد حسيني هستم نه حسني، آقا سيدصفي اشاره مي‌كنند كه مادر شما سيدحسني هستند و شما از طرف مادر حسني هستيد. سپس با حضرت آقا مشغول صحبت مي‌شوند و اشاره مي‌كنند كه شما در آينده مقامي پيدا مي‌كنيد كه امور اين مملكت تحت امر شماست. آيت الله صديقي ياداور شدند که اين مطلب را در حضور جمعي، بر امام خامنه اي عرضه کرده اند و ايشان هم آن  را تاييد کرده اند.

 

——————————————–

[1]. عنايات حضرت مهدي (ع) به علما و طلاب، ص 315؛ و نيز ملاقات امام عصر عج، ص 136 به نقل از تجليّات امام عصر عج و تنبيه الامّة.

[2]. آيت الله سيد علي اکبر قرشي روحاني برجسته آذربايجان و داراي سابقه عضويت در تمام دوره هاي مجلس خبرگان رهبري است.

[3]. توضيح آيت الله قرشي.

[4]. خاطرات آيت الله سيد علي اکبري قرشي، چاپ مرکز اسنادانقلاب اسلامي، صفحات 133 تا 136.


جستجو