پاسخ به چند پرسش ديگر

نقش مردم در حکومت اسلامي چيست ؟
حکومت اسلامى در عصر غيبت
اگر مشروعيت حاکم اسلامى منوط به آراى مردم نيست، انتخابات چرا؟
جايگاه حقيقى مردم در حکومت دينى
حکمت شرکت مردم در انتخابات خبرگان رهبرى براى تعيين رهبر چيست؟
چرا مشروعيت دينى بر مقبوليت مردمى ترجيح دارد؟

نقش مردم در حکومت اسلامي چيست ؟
نقش مردم در دو جنبه قابل بررسى است:
يکى در مشروعيت بخشيدن به حکومت اسلامى و ديگرى در عينيت بخشيدن به آن.

به اتفاق نظر مسلمانان مشروعيت حکومت رسول الله(ص) از سوى خداى متعال بوده است؛ يعنى خدا حق حکومت را به ايشان عطا فرمود و رأى و نظر مردم هيچ نقشى در مشروعيت حکومت آن حضرت نداشت. ولى در تحقق حکومت پيامبر (ص)نقش اساسى از آنِ مردم بوده؛ يعنى آن حضرت با يک نيروى قهرى حکومت خويش را بر مردم تحميل نکرد، بلکه خود مسلمانان از جان و دل با پيامبر بيعت کرده، با رغبت حکومت نبوى را پذيرا شدند. کمکهاى بى دريغ مردم بود که باعث تحکيم پايه هاى حکومت پيامبر گشت.

در مورد مشروعيت حکومت امامان معصوم (عليهما السلام) ميان اهل تسنّن و شيعيان اختلاف نظر وجود دارد. اهل تسنن بر اين عقيده اند که حکومت هر کس ـ بجز رسول الله (ص) ـ با رأى مردم و بيعت آنان مشروعيت مى يابد. آنها معتقدند اگر مردم با حضرت على (ع) بيعت نکرده بودند، حکومت آن حضرت نامشروع بود. ولى شيعيان معتقدند مشروعيت حکومت ائمه معصومين (عليهما السلام) با نصب الهى است، يعنى خداى متعال است که حق حکومت را به امامان معصوم(عليهم السلام) واگذار کرده است، و پيامبر اکرم نقش مبلّغ را در اين زمينه داشته اند. ولى در تحقق بخشيدن به حکومت ائمه (عليهما السلام) بيعت و همراهى مردم نقش اساسى داشته است، از اين رو على (ع) با اينکه از سوى خدا به امامت و رهبرى جامعه منصوب شده بود و حکومت ايشان مشروعيت داشت ولى 25 سال از دخالت در امور اجتماعى خوددارى کرد، زيرا مردم با ايشان بيعت نکرده بودند. ايشان با توسل به زور حکومت خويش را بر مردم تحميل نکرد. در مورد ديگر ائمه نيز همين سخن درست است.

حکومت اسلامى در عصر غيبت
برخى خواسته اند نقش مردم در حکومت اسلامى ـ در زمان غيبت ـ را پررنگ تر کنند؛ از اين رو گفته اند آنچه از سوى خدا توسط امامان معصوم (عليهم السلام)به فقها واگذار شده، ولايت عامه است؛ يعنى نصب فقها همانند نصب معصومان براى حکومت و ولايت نيست، زيرا نصب امامان به گونه اى خاص و معيّن بوده است فقها به عنوان کلى به ولايت منصوب شده اند و براى معيّن شدن يک فقيه و واگذارى حکومت و ولايت به او بايد از آراى مردم کمک گرفت؛ پس اصل مشروعيت از خداست، ولى تعيين فقيه براى حاکميت به دست مردم است. اين نقش افزون بر نقشى است که مردم در عينيت بخشيدن به حکومت فقيه دارند.

در مقام نقد و بررسى اين نظريه بايد گفت:
يا مقصود گوينده اين است که در زمان غيبت حکومت فقيه مشروعيتى تلفيقى دارد؛ بدين معنا که مشروعيت ولايت فقيه به نصب الهى و نيز رأى مردم است؛ و به تعبير ديگر: رأى مردم همراه با نصب الهى جزء تعيين کننده براى مشروعيت حکومت فقيه است،
و يا اينکه مقصود اين است که عامل اصلى مشروعيت حکومت فقيه در زمان غيبت، نصب الهى است، ولى خداوند شرط کرده است تا آراى مردم نباشد فقيه حق حاکميت ندارد؛ يعنى رأى مردم شرط مشروعيت حکومت فقيه است نه جزء دخيل در آن.
به هر صورت که بخواهيم نظر مردم را در مشروعيت دخالت بدهيم، با اين اشکال مواجه مى شويم که آيا حاکميت حق مردم بود تا به کسى واگذار کنند؟
ميدانيم که حاکميت فقط حق خداست، و امامان معصوم از سوى خدا حق حاکميت بر مردم يافته اند. اگر نظر مردم در مشروعيت حکومت دخالت داشته باشد، بايد هر زمان که مردم نخواستند فقيه حاکم باشد، حکومت او نامشروع باشد، ولى گفتيم که فقيه در زمان غيبت حق ولايت دارد اين حق با موافقت مردم تحقق عينى مى يابد. افزون بر اين، لازم مى آيد که در صورت عدم موافقت مردم، جامعه اسلامى بدون حکومت مشروع باشد.

اگر مشروعيت حاکم اسلامى منوط به آراى مردم نيست، انتخابات چرا؟
شايسته است ابتدا به چند نظريه اشاره کنيم که معتقدند آراى مردم بايد در حکومت دينى نقش داشته باشد.
1- برخى مى گويند: حکومت يا «ليبرالى» است و توسط آراى مردم مشروعيت پيدا مى کند، و يا «فاشيستى» است و در آن مردم هيچ دخالتى ندارند. در نظام اسلامى بايد آراى مردم را معتبر بدانيم، تا انگ فاشيستى به نظام زده نشود.
2- معدودى گفته اند: در زمان غيبت معصوم، مشروعيت حکومت منوط به آراى مردم است.
3- برخى معتقدند: چون از طرف خدا براى حکومت ـ در زمان غيبت ـ حکمى صادر نشده و امر و نهى اى به ما نرسيده است، يعنى امر حکومت در عصر غيبت مسکوت مانده است، پس اين امر به مردم واگذار شده و آنان بايد به حاکميت شخص و يا اشخاصى نظر بدهند، يعنى نظر و رأى مردم نقش تعيين کننده در مشروعيت نظام دارد.
4- گروهى مى گويند: چون توسط خدا به کسى حق حاکميت اعطا نشده است، خود مردم بايد تصميم بگيرند زيرا مردم بر جان و مال خويش مسلط هستند .مردم حاکميت را ـ که حق آنان است ـ به شخصى واگذار مى کنند و يا او را وکيل خود مى گردانند. ـ تفاوت «توکيل» با «تفويض» اين است که در اوّلى حق تجديد نظر داريم، ولى در تفويض نمى توانيم از رأى خود برگرديم، ـ پس مشروعيت حاکميت در هر دو صورت، به آراى مردم است.
در نقد نظريه نخست بايد گفت: به چه دليل حکومت بايد در دو شکل ياد شده منحصر باشد؟!
ما شکل سوّمى از حکومت را مى شناسيم که در آن مشروعيت، با آراى مردم به دست نمى آيد، بلکه مشروعيت آن با حکم الهى است، در همان حال هيچگونه تحميلى هم بر مردم وجود ندارد، زيرا توسّل به زور براى دستيابى به حکومت مورد نظر ما روا نيست.
درباره نظريه دوّم بايد توجه کرد مشروعيت حکومت در زمان غيبتاز ناحيه خداست، اگرچه پذيرش و بيعت مردم باعث عينيت بخشيدن به حکومت دينى خواهد شد. و اگر مشروعيت، بسته به آراى مردم باشد، اشکالات مخصوص به خودش پيش خواهد آمد که قابل بحث است.
درباره نظريه سوم بايد گفت: خداى متعال در مورد حکومت در عصر غيبت سکوت نکرده است؛ متون دينى مى گويند: مردم در زمان غيبت بايد تحقيق کنند و فقيه جامع شرائط را براى حکومت بيابند و حکومت را به او بسپارند.
درباره نظريه چهارم بايد گفت: در بينش دينى حق حاکميت از آنِ خداست، همه چيز مملوک اوست. هيچ کس حق تصرف در چيزى را مگر با اجازه خدا ندارد، حاکميت بر مردم در صورتى مشروع است که با اذن خدا باشد. پس حاکميت حق مردم نيست، تا بخواهند آن را به کسى واگذار کنند يا کسى را وکيل نمايند.

اشکالاتى ـ که در جاى خود ـ بر «دموکراسى» وارد است، بر نظريه چهارم هم وارد است؛ از جمله اينکه اگر اکثر مردم حاکميت را به کسى توکيل يا تفويض کردند، وظيفه مخالفان چيست؟ آيا بايد اطاعت کنند؟ چرا؟! همچنان که مى توان اشکال کرد چرا مردم حق حاکميت را فقط به فقيه واگذار کنند؟! اگر حق مردم است، مى توانند آن را به هر کس که بخواهند واگذارند. پس طبق نظريه چهارم ولايت فقيه ضرورت ندارد.

جايگاه حقيقى مردم در حکومت دينى
پس از بررسى نظريه ها، به نظريه مورد قبول مى پردازيم. گفته شد مردم هيچ مشروعيتى به حکومت فقيه نمى دهند رأى و رضايت آنان باعث بوجود آمدن آن مى شود.
خدا به پيامبر مى فرمايد: «هُوَ الَّذى اَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤمنينَ؛ «خداست که تو را با يارى خويش و مؤمنان تقويت کرد.» کمک و همدلى مردم مؤثر در عينيت بخشيدن به حکومت ـ حتّى حکومت پيامبر است. حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد: «لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَقيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ… لاََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها مى فرمايد: «اگر حضور بيعت کنندگان نبود و با وجود ياوران حجّت بر من تمام نمى شد… رشته کار [حکومت] را از دست مى گذاشتم.» همچنين از آن حضرت نقل کرده اند: «لارَأْىَ لِمَنْ لايُطاعٌ؛ «کسى که فرمانش پيروى نمى شود، رأيى ندارد.» اين سخنان همگى بيانگر نقش مردم در پيدايش و تثبيت حکومت الهى، خواه حکومت رسول اللّه و امامان معصوم و خواه حکومت فقيه در زمان غيبت، دارد.

اکنون به اين مطلب مى پردازيم که اگر چنين است،
حکمت شرکت مردم در انتخابات خبرگان رهبرى براى تعيين رهبر چيست؟
مردم با رأى به خبرگان، رجوع به «بيّنه» کرده اند يعنى کارشناسان دينى را برگزيده اند تا سخن آنان به عنوان حجّت شرعى اعتبار داشته باشد و اين امر تازگى ندارد، زيرا مردم هميشه در امور شرعى خويش به «بينه» رجوع مى کنند، مثلاً براى تشخيص مرجع تقليد به افراد خبره عادل مراجعه مى کنند، تا حجت شرعى داشته باشند. با اين تحليل، انتخابات زمينه اى براى کشف رهبر مى شود، نه اينکه به او مشروعيت ببخشد. روشن است که بهترين راه فقيه جامع شرائط رهبرى، مراجعه به خبرگان است.

چرا مشروعيت دينى بر مقبوليت مردمى ترجيح دارد؟
به اعتقاد ما همه هستى از آنِ خداست. انسانها نيز همچون همه پديده هاى عالم هستى، مملوک خدا هستند. بنده اى که همه چيزش از آنِ خداست، تصرّف در او بدون اذن مالک حقيقى مجاز نخواهد بود. انسان حتى در خودش بدون اجازه خدا حقّ تصرّف ندارد، تا چه رسد به ديگران. براى مثال ما حق نداريم دست يا چشم خود را معيوب کنيم، چرا؟ براى اينکه همه چيز از آنِ خداست. وقتى ما اختيار خود را نداشته باشيم، چگونه اختيار ديگران را خواهيم داشت؟! اگر کسى به هر دليل مرتکب دزدى شد، چه کسى حق دارد او را مؤاخذه، جريمه، تنبيه يا حبس کند و يا دستش را ببرد؟ فقط کسى که مالک حقيقى به او اذن داده باشد، مى تواند اختيار ديگران را داشته باشد.
ما معتقديم اين نظام بايد بر اراده تشريعى الهى استوار باشد و رضايت خداوند و اذن او در امور مختلف لازم است. کارى که مى کنيم، قانونى که درباره ديگران اجرا مى کنيم، تصميماتى که براى ديگران مى گيريم، تصرفى که در زمينها، جنگلها، کوهها و بيابانها مى کنيم، نفت، گاز، طلا، مس و معادنى که استخراج مى کنيم ـ اين کارها و تصرفات را بايد با مجوّز انجام دهيم. در بينش اسلامى، مجوّز اين تصرفات اذن خداوند است. در حدّ اجازه او، مجاز به تصرف هستيم. رأى مردم جايگاه خود را دارد ولى براى ما حجيت شرعى ندارد، مشروعيت نمى آورد، از اين رو اگر اسلام چيزى را نهى کرده باشد، حق نداريم با رأى و انتخاب خود آن را مجاز بشماريم. رأى خداوند در همه جا مطاع است و اعتبار رأى مردم تا وقتى است که با دين تنافى نداشته باشد. بر اساس اين مبانى مشروعيت دينى محور است و بر مقبوليت مردمى برترى دارد.

………………….

مقدمه
بررسي تحليلي تاريخ دو قرن اخير ايران ، بخصوص سالهاي پس از ???? از جهات بسياري حائز اهميت است . چگونگي نفوذ ،‌ حضور و سلطه استعمار و جابه‌جايي دو امپراتوري استعماري و چگونگي برخورد جريانهاي فکري مختلف با مسائل سياسي و فرهنگي و همچنين نقش مردم از زمانهاي مختلف و تاثير حضور آنان در تحولات سياسي ـ اجتماعي ، براي سياستگزاران و مديران کشور بشدت مورد نياز مي‌باشد.علل و عوامل شکل‌گيري و چگونگي روند انقلاب اسلامي از دهه ?? تا کنون همچنان مورد بحث و بررسي و اختلاف نظر مي‌باشد. هر يک از گروهها و جريانهاي سياسي و اعتقادي به گونه‌اي موضوع را تجزيه وتحليل و نتيجه گيري کرده‌اند…
اگر چه بسياري سعي کرده‌اند اين انقلاب را در رديف ساير انقلابها و تحولات معمول دنيا بدانند اما در عمل نظرات آنان با واقعيتها فاصله زيادي دارد. زيرا نيروي اين انقلاب مردمي و اسلامي بدون هيچ‌گونه مرزبندي طبقاتي و گروهي بوده و ايدئولوژي ان اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله مي‌باشد که سازش با نظامهاي رايج دنيا ندارد و رهبري آن توسط يکي از مردان کم نظير تاريخ حضرت امام خميني (رحمت الله عليه) با ويژگيهاي خاص خود بود. به همين دليل جريانات و تحولات قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مخالف غالب تحليها و پيش بيني‌هاي سياستمداران وتحليگران سياسي بود.واقعيت اين است که دنيا با چنين انقلابي آشنايي نداشت و لذا در برخورد با آن نيز شيوه‌ها و روشهاي معمول را به کار مي‌گرفت که کارآيي و تاثير چنداني در سير جريان ديده نشد. اگر نظرهاي مختلفي که در مورد علل تکوين وداوم انقلاب مطرح شده تدوين شود طبعاً صاحبنظران داخلي تائيد مي‌کنند، اين است که عوامل اساسي انقلاب عبارتند از :
?? رهبري حضرت امام خميني (رحمت الله عليه) رهبر کبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي که با شيوه‌اي استثنايي و فوق‌العاده‌ رهبري و فرماندهي را به عهده گرفتند و تا پيروزي نهايي هدايت جريانات را به نحو احسن انجام دادند. ويژگيهاي شخصي و رهبري امام خود موضوع بحثي جديد در جامعه شناسي سياسي مي‌باشد.
?? حضور يکپارچه و متحد مردم در تمامي صحنه‌ها قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، آن چنان توان و قوتي ايجاد نمود که هيچ‌گونه امکاني براي مقابله با آن در اختيار رژيم شاه و اربابانش نبود.
?? اعتقاد به اسلام و موازين و ارزشهاي آن و همچنين عشق به خاندان پيامبر و اسوه بودن آنان براي مردم و الهام از زندگي و شهادت آنان در راه خدا خصوصاً درس گرفتن از عاشورا، آن چنان تحولي به وجود آورد که نه تنها براي خارجيان بلکه براي سران و کارگزاران سياسي ـ امنيتي رژيم شاه هم بخوبي شناخته شده نبود.
به همين دليل در کليه تجزيه و تحليهاي سياسي و اقتصادي و امنيتي اعتقادات مردم و نقش ونفوذ علما مورد توجه نبود واتفاقاً‌ مهمترين انگيزه انقلاب هم بي‌اعتنايي و تضعيف اسلام در امور مختلف کشور توسط رژيم شاه بود.بعضي تلاش کرده‌اند تا مدرنيسم و صنعتي شدن، توسعه ارتباطات و مبادلات با غرب را علت اصلي بروز انقلاب اسلامي تحليل و تبليغ نمايند اما واقعيت اين است که مقابله با مظاهر فاسد فرهنگ غرب و تهاجم همه جانبه سلطه استعماري براي از بين بردن هويت اعتقادي و فرهنگي يکي از عوامل اصلي انقلاب مردم مسلمان بود. زيرا اسلام با روابط مناسب و سازنده و مبادلات منطقي مخالف نيست بلکه تاييد کننده و مشوق است.به طور خلاصه مي‌توان گفت ?? بهمن ???? نه تنها سرآغاز دوران جديدي در تاريخ تحولات ايران بود، بلکه تغييرات زيادي را در سطح منطقه و در سطح بين‌المللي به دنبال داشته است .
مفهوم انقلاب
مطالعه نظام‏مند مفهوم جديد انقلاب، از قرن نوزدهم ميلادي آغاز شد. در فرهنگ‏هاي سياسي و علوم سياسي، انقلاب را چنين تعريف مي‏کنند: «سرنگوني يک نظام اجتماعي کهنه و فرسوده و جاي‏گزين کردن آن با نظام اجتماعي نو و مترقي» يا «سرنگوني حکومت طبقه يا طبقات رو به زوال و جاي‏گزين کردن آن با نظام اجتماعي جديد». در برخي موارد هم براي تعريف عام انقلاب که هر نوع تحول اساسي را در بربگيرد، آن را چنين تعريف مي‏کنند: «هر نوع تحول کلي و اساسي».
انقلاب از ديدگاه اسلام
ديدگاه اسلام در مورد انقلاب، با تفسير و تحليل غربي و مارکسيستي آن کاملاً تفاوت دارد. در تحليل اسلامي، مهم‏ترين عامل انقلاب، آرمان‏خواهي و عقيده به مکتبي است که نخست گروه پيشرو و مجاهدان را وارد ميدان مبارزه انقلابي مي‏کند و سپس با بسيج توده‏هاي گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه کشانده، از طريق توده‏هاي مردم به پيروزي مي‏رساند. از ديدگاه اسلام، انقلابْ نوعي جهاد داخلي است که در آن گروهي براي خدا مي‏جنگند و گروه ديگر مانع راه خدايند.
انقلاب اسلامي
در انقلاب اسلامي، عناصر فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي هر کدام به گونه‏اي تأثير گذارند. نيز در کنار اين عناصر، بر خشم قهرآميز مردم تکيه مي‏شود. البته مي‏توان ويژگي‏هاي اصلي انقلاب اسلامي را در تعريف زير مطالعه کرد: «انقلاب اسلامي، دگرگوني بنيادي در ساختار کلي جامعه و نظام سياسي آن، منطبق بر جهان‏بيني و موازين و ارزش‏هاي اسلامي و نظام امامت و بر اساس آگاهي و ايمان مردم، و نيز حرکت پيشگام صالحان و قيام قهرآميز توده‏هاي مردم است».
فرايند انقلاب اسلامي
مقام معظم رهبري در پيام خود به مناسبت بيستمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در سال ???? چنين مي‏فرمايد: «امام بزرگوار ما با تکيه به تعاليم اسلام ناب محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، و با اعتماد به ايمان ديني مردم، و با شجاعت و اخلاص و توکل کم‏نظير خود، راه مبارزه را در ميان سختي‏ها و مصائب طاقت‏فرسا گشود و پيش رفت و صبورانه و پيامبرگونه ذهن و دل مردم را با واقعيت‏هاي تلخ و راه علاج آن آشنا کرد. ملت ايران که از اولين قدم‏ها به نداي اين مرد الهي و روحاني گوش فرا داده و به منطق حق و درس روشنگر او دل بسته بودند، با انگيزه نيرومند ايمان و عشق به اسلام، فداکاري‏ها و جان‏فشاني‏هاي فراموش‏ناشدني کردند. امام بزرگوار ما در اين مدت، در عين هدايت مردم و گستردن دامنه آگاهي همگاني و کشاندن توده ميليوني به مبارزه، انديشه حکومت اسلامي را نضج و قوام بخشيد و در مقابل دو مکتب رايج سياسي عالم… راه اسلامي را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دين و انسان به طور اساسي تکيه شده و ايمان ديني و اراده مردمي بزرگ‏ترين شاخصه آن است».
ماهيت انقلاب اسلامي
بزرگ‏ترين تحول قرن بيستم
با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، بزرگ‏ترين تحول جهاني قرن بيستم به وقوع پيوست. بنيان گذار اين انقلاب با قيام خود، غرور ملت‏هاي مستضعفي را که سالياني مديد مورد ظلم قرار گرفته بودند، به آنان باز گرداند. او نه تنها سرنوشت کشورش را تغيير داد، بلکه ميليون‏ها انسان گم‏گشته در برهوت جاهليت عصر مدرن را به بازگشتي دوباره به معنويت و يکتاپرستي فراخواند.
پيروزي انقلاب اسلامي، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ناظران را با پديده‏اي تازه در صحنه سياسي جهان روبه‏رو ساخت. اين پديده بنا به ماهيت، اهداف و سرنوشت خود، در هيچ‏يک از معيارهاي سياسي جهان نمي‏گنجد.
انقلاب آزادي‏بخش
از آنجا که انقلاب‏هاي آزادي‏بخش ملي، بر ضد سلطه امپرياليستي شکل مي‏گيرد و رژيم شاه در ايران نيز در طول انقلاب به عنوان رژيم دست نشانده امپرياليسم آمريکا بود، برخي آن را به عنوان حرکتي ضدامپرياليستي و در گروه انقلاب‏هاي آزادي‏بخش ملي قرار مي‏دهند. اما با وجود جنبه ضدامپرياليستي انقلاب و نيز وابستگي رژيم پهلوي از کودتاي ?? مرداد ???? به حمايت‏ها و کمک‏هاي مستقيم آمريکا، از آنجا که اصطلاح «انقلاب آزادي‏بخش» به جنبش‏هايي گفته مي‏شود که بر ضد سلطه مستقيم خارجي شکل مي‏گيرد، کاربرد آن در مورد انقلاب ايران چندان راهگشا نيست.
انقلاب اجتماعي
اصطلاح انقلاب اجتماعي، درباره انقلاب‏هايي به کار مي‏رود که بر اثر آنها تحولات ساختاري اقتصادي ـ اجتماعي چشم‏گيري شکل مي‏گيرد. برخي چون اِسکاچْپول که تحولات اجتماعيِ ناشي از انقلاب‏ها را به شکل وسيع‏تر تعريف مي‏کنند، بر آن‏اند که انقلاب ايران، انقلابي اجتماعي است؛ زيرا با دگرگوني‏هاي ساختاري و ارزشيِ وسيعي همراه بوده است.
انقلاب اسلامي و همگاني
از آنجا که انقلاب ايران به روشني بر جنبش سراسري و چند طبقه‏اي متکي بود، بسياري از تحليلگرانِ انقلاب، آن را انقلابي مردمي يا مردمگرا مي‏دانند. ترديدي نيست که انقلاب ايران از نظر نوع ائتلاف قشرهاي مختلف اجتماعي در آن، پديده‏اي کم‏نظير به شمار مي‏آيد و به همين دليل «انقلاب مردمي» قلمداد کردنِ آن جايز به نظر مي‏رسد. البته انقلاب ايران بيشتر از هر عنواني با نام «انقلاب اسلامي» مطرح شده است. به نظر مي‏رسد که با توجه به گفتمان حاکم بر انقلاب ايران، رهبري انقلاب و همچنين شکل دولت و روابط اجتماعي بعد از آن، جا دارد که انقلاب ايران به عنوان انقلاب اسلامي مطرح شود.
زمينه‏هاي تأثيرپذيري جنبش‏هاي اسلامي از انقلاب اسلامي ايران
انقلاب اثرگذار
انقلاب اسلامي ايران بر جنبش‏هاي سياسي ـ اسلاميِ معاصر تأثير گذاشت؛ زيرا موارد مشترک فراواني بين انقلاب اسلامي ايران و اين جنبش ديده مي‏شود که اين تأثير را فراهم آورد. اين زمينه‏ها که از آنها به عنوان عامل همگرايي يا عناصر همسويي و همرنگي نيز مي‏توان ياد کرد، عبارت است از عقيده مشترک، دشمن مشترک، هدف مشترک، وحدت‏طلبي و مردم‏گرايي.
عقيده مشترک
انقلاب اسلامي ايران، همانند هر جنبش اسلامي ديگر، به يگانگي خدا و رسالت پيامبر اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم معتقد است، کعبه را قبله آرزوهاي معنوي خود مي‏داند، قرآن را کلام خداوند و منجي بشر گمراه مي‏پندارد، و به دنياي پس از مرگ و صلح و برادري و برابري ايمان دارد؛ همان گونه که امام خميني رحمه‏الله فرمود: «در کلمه توحيد که مشترک بين همه است، در مصالح اسلامي که مشترک بين همه است، با هم توحيدِ کلمه کنيد».
دشمن مشترک
انقلاب اسلامي و جنبش‏هاي اسلامي، دشمن مشترکي دارند. اين دشمن مشترک که همان استکبار جهاني به سرکردگي آمريکا و اسرائيل است، همانند کفار قريش، مغولان وحشي، استعمارگران اروپايي و صرب‏هاي نژاد پرست و…، کيان اسلام را تهديد مي‏کند. در مقابل، انقلاب اسلامي با طرح شعار «نه شرقي نه غربي» عَلَم مبارزه بر ضد دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است.
هدف مشترک
هدف انقلاب اسلامي ايران و جنبش‏هاي اسلامي معاصر، برچيده شدن فساد، اجراي قوانين اسلام، استقرار حکومت اسلامي در جامعه مسلمانان، و به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان با تکيه بر قدرت الهي و توده‏هاي مردم است. البته برخي از جنبش‏هاي سياسي معاصر، فقط عمل به احکام اسلام را در کشورهاي خود مي‏خواهند و برخي نيز خواستار تشکيل حکومتي مستقل، بدون تأکيد بر شکل اسلامي حکومت هستند.
بنابراين مي‏توان گفت که جنبش‏هاي اسلامي معاصر، حيات خود را مديون انقلاب اسلامي هستند؛ زيرا انقلاب اسلامي به اسلام و مسلمانان حياتي تازه بخشيد، آنان را از عزلت و حقارت نجات داد و اسلام را به عنوان تنها راه‏حل براي زندگي سياسي مسلمانان مطرح ساخت.
وحدت‏طلبي و مردم‏گرايي
تکيه و تأکيد انقلاب اسلامي و رهبري آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهب‏هاي اسلامي در نيل به پيروزي در صحنه داخلي و خارجي، زمينه گرايش جنبش‏هاي اسلامي معاصر به سوي انقلاب اسلامي است؛ زيرا انقلاب اسلامي با الگو قرار دادن اسلام ناب محمدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، هيچ تفاوتي بين مسلمانان سياه و سفيد، و غربي و شرقي قائل نيست و بر جنبه‏هاي اختلاف برانگيز در بين مسلمانان پافشاري نمي‏کند؛ بلکه با برگزاري هفته وحدت، برپايي روز قدس، صدور فتواي امام خميني رحمه‏الله عليه سلمان رشدي و…، در راه اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همين دليل، انواع گروه‏هاي غيرشيعي و حتي جنبش‏هاي آزادي‏بخش غيراسلامي، انقلاب اسلامي ايران را الگوي خود قرار داده‏اند. مردمگرايي انقلاب اسلامي نيز، عاملي در گسترش انقلاب و پذيرش آن از سوي ملت‏هاي مسلمان بوده است.
تأثير انقلاب اسلامي ايران بر جنبش‏هاي سياسي اسلامي
انقلاب اسلامي ايران بر حرکت‏هاي اسلامي معاصر، تأثير فراواني گذاشته است که از آن جمله مي‏توان به بازتاب سياسي و فرهنگي آن اشاره کرد.
الف) بازتاب سياسي
يکي از مهم‏ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، تجديد حيات اسلام در جهان است. به بيان ديگر، عمر دوره‏اي که اعتماد به نفس در ميان مسلمانان از بين رفته و خواهان هضم شدن در هويت جهاني بودند، به پايان رسيد و انقلاب اسلامي آن اعتماد به نفسي که روزگاري پشتوانه تمدن بزرگ اسلامي بود، احيا و بارور کرد.
اين تجديد حيات اسلام، آثار مختلفي را براي جنبش‏هاي اسلامي به ارمغان آورد. يکي از اين آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترين و کامل‏ترين شيوه مبارزه است. چنين رويکردي، به معناي کنار گذاشتن انديشه‏هاي غيرمذهبي است که همگي در نجات ملت‏هاي اسلامي از چنگال استبداد داخلي و خارجي ناتوان ظاهر شدند.
ب) بازتاب فرهنگي
انقلاب اسلامي ايران، ارزش‏هاي فرهنگي جديدي را در مبارزه سياسي جنبش‏هاي اسلامي مطرح کرد. يکي از اين ارزش‏ها، گرايش به جهاد است. جنبش‏هاي اسلامي پس از انقلاب اسلامي ايران، جهاد، شهادت و ايثار را به عنوان اصول اساسي پذيرفته‏اند.
مردمي بودن که يکي از ويژگي‏هاي انقلاب اسلامي ايران است، در جنبش‏هاي سياسي اسلامي راه يافته است. اين جنبش‏ها دريافته‏اند که اسلام، توانايي بسيج توده‏هاي مردم را دارد.
تقليد شعارهاي انقلاب اسلامي ايران از سوي جنبشگران مسلمان، شکل ديگر تأثير انقلاب اسلامي ايران است. براي مثال شعار مردم مصر «لا شرقيه و لا غربيه»، مردم کشمير «الله اکبر» و «خميني رهبر»، شعار مردم فلسطين «لا اله الا اللّه‏»، «اللّه‏ اکبر» و «پيروزي از آنِ اسلام است» مي‏باشد.
از ديگر مظاهر انقلاب اسلامي ايران که در پيروان جنبش‏هاي سياسي اسلامي معاصر ديده مي‏شود، حجاب است. با پيروزي انقلاب اسلامي، گرايش به حجاب در نقاط مختلف جهان افزايش يافت.
تظاهرات به سبک ايران نيز يکي ديگر از آثار فرهنگي انقلاب اسلامي ايران بر حرکت‏هاي اسلامي و سياسي معاصر به شمار مي‏آيد.
جهان‏شمولي
پديده‏هاي سياسي و اجتماعي بزرگ هر جامعه، همچون انقلاب‏هاي مطرح در تاريخ بشر، بر تحولات فکري، سياسي و اجتماعي در خارج از مرزهاي خود اثر مي‏گذارند. انقلاب اسلامي ايران نيز از اين قاعده بيرون نبوده است؛ به ويژه آنکه با رويکرد عقيدتي خود، از توانمندي تأثيرگذاري به گستره جغرافيايي جهان اسلام برخوردار بود. ويژگي اصلي انقلاب اسلامي، تبليغ اسلام و اصول اساسي آن است. جهاني بودن انقلاب در گسترش فرهنگ اسلامي و افزايش اقتدار اسلامي جلوه‏گر مي‏شود. گسترش انقلاب اسلامي نه تنها حرکتي انقلابي، بلکه وظيفه‏اي ديني به شمار مي‏آمد. به همين دليل در اصل ??? قانون اساسي آمده است: «جمهوري اسلامي ايران، سعادت انسان‏ها در کل جامعه بشري را آرمان خود مي‏داند و استقلال، آزادي و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي‏شناسد. بنابراين در عين خودداري کامل از هرگونه دخالت در امور داخلي ملت‏هاي ديگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمايت مي‏کند».
بازتاب انقلاب نور در جهان
آسياي مرکزي
استاد جمعه علي خان (معاون وقت وزير فرهنگ قرقيزستان) مي‏گويد: «شناخت اوليه ما از انقلاب، بسيار ناچيز بود… ما همين اندازه مي‏دانستيم که امام خميني رحمه‏الله ، شخصيتي سازش‏ناپذير است که سال‏ها در تبعيد زندگي کرده و به چيزي جز پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس حکومت اسلامي رضايت نمي‏دهد».
مقامات کشورهاي تازه استقلال يافته، اعتراف کرده‏اند که با پيام امام خميني رحمه‏الله به گورباچف، به عمق شخصيت ايشان پي برده و دانسته‏اند امام خميني رحمه‏الله شخصيتي سياسي در رديف ديگر رهبران کشورها نيست. آنها پيام امام را مهم‏ترين و رساترين صداي انقلاب ايران در ميان ملت‏هاي خود مي‏دانند.
جنوب شرقي آسيا
احياي اسلام و تأثير انقلاب در آسياي جنوب شرقي، به شيوه‏هاي گوناگوني به ويژه در مالزي و اندونزي تجلّي يافته است. از نشانه‏هاي آشکار اين امر، حجاب بسياري از زنان، توجه هر چه بيشتر مردم به نماز، روزه و ديگر عبادات، برنامه‏هاي مذهبيِ بيشتر در تلويزيون، استناد به اسلام در سخنراني‏هاي سياست‏مداران و مشارکت بيشتر در سازمان‏هاي اسلامي بين‏المللي است. نظر عمومي بر اين است که انقلاب ايران، تأثير مهمي بر عناصر آشنا به مذهب در اين کشورها داشته است و مسلمانان بيش از پيش هويت خود را شناخته‏اند.
لبنان و فلسطين
حرکت‏هاي اسلامي در لبنان کاملاً با انقلاب اسلامي ايران در ارتباط هستند. يکي از اساتيد دانشگاه لبنان مي‏گويد: «در دنياي امروز، هر انساني بايد کسي را بيابد که از طرف او حمايت شود. در اين ايام، ترکيه با گرايش به غرب، اسلام را رها کرد و کسي نبود که مسلمانان را حمايت کند. آمريکا و فرانسه و غرب نيز مسيحيان را حمايت مي‏کنند. در اين برهه مي‏بايست کسي اسلام و مسلمين را حمايت مي‏کرد. انقلاب اسلامي پيروز شد و مسلمانان لبنان و تمام مظلومان جهان را مورد حمايت خود قرار داد».
غرب و آمريک
تحليلگران و صاحب‏نظران معتقدند که با آغاز عصر امام خميني رحمه‏الله ، دين و دين‏داري در همه جهان گسترش يافته و زنده شده است. از اين رو، کليساها جان تازه‏اي گرفتند و حتي مذهبي بودن در اروپا با ارزش تلقي شد. خلاصه اينکه عصر امام خميني رحمه‏الله ، عصر احياي دين و معنويت در جهان معاصر به شمار مي‏آيد.
يکي از انديشمندان اسلامي در اين‏باره گفته است: «مهم‏ترين دستاورد حرکت امام خميني، احياي دين و دين‏گرايي در جهان معاصر بود؛ به گونه‏اي که به برکت اين حرکت، نه تنها پيروان دين اسلام، بلکه پيروان ديگر اديان، از جمله مسيحيت نيز حياتي دوباره يافته و در نتيجه دين و دين‏گرايي در ساير ملل نيز افزايش يافت».
ويژگي‏هاي انقلاب اسلامي
گرايش ديني
يکي از ويژگي‏هاي انقلاب مردم ايران، خدا محوري آن است. در اصل ?? قانون اساسي جمهوري اسلامي مي‏خوانيم: «حاکميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاکم ساخته است».
در وصيت‏نامه پير عرفان و بنيان گذار انقلاب اسلامي، در اين‏باره چنين آمده است: «ما مي‏دانيم که اين انقلاب بزرگ که دست جهان‏خواران و ستمگران را از ايران بزرگ کوتاه کرد، با تأييدات الهي پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناي خداوند، امکان نداشت يک جمعيت ?? ميليوني با آن تبليغات ضد اسلامي و ضد روحاني خصوصا در اين صد سال اخير… يکپارچه قيام کنند و در سرتاسر کشور با ايده واحد فرياد اللّه‏ اکبر و فداکاري‏هاي حيرت‏آور و معجزه‏آسا، تمام قدرت‏هاي داخل و خارج را کنار [زند]…. ترديدي نيست که اين يک تحفه الهي و هديه غيبي بود که از جانب خداوند منّان بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است».
مردمي بودن انقلاب
مردمي بودن در انقلاب‏هاي ديگر هم کم و بيش ديده مي‏شود، ولي در انقلاب اسلامي ايران بسيار برجسته‏تر است. در اين انقلاب، بيشتر مردم به صحنه آمدند و خواستار سرنگوني رژيم شاهنشاهي و برقراري نظام اسلامي شدند. نظامي، کارگر، کارمند، کشاورز، روحاني، دانشجو و معلم، همه و همه در اين انقلاب سهيم بودند. اين وجه از مردمي بودن انقلاب شاخص است. در بيشتر انقلاب‏هاي ديگر، عنصر اصلي مبارزه، نيروهاي متشکل حزبي و شبه‏نظامي بودند که از راه جنگ مسلحانه کار را تمام کردند و نقش مردم بيشتر حمايت و پشتيباني از آنها بود، ولي در انقلاب ما، همه مردم نقش داشتند و در سراسر کشور با يک شدت و قدرت با رژيم پهلوي به مبارزه برخاستند.
رهبري و مرجعيت
از ويژگي‏هاي مهم انقلاب اسلامي ايران که از ويژگي الهي بودن انقلاب سرچشمه مي‏گيرد، نقش دين، عالمان ديني و رهبري و هدايت انقلاب است. همه انقلاب‏هاي ديگر به نوعي در مقابل دين و مذهب بودند، ولي اين انقلاب با رهبري و هدايت عالمان ديني آغاز شد و به سرانجام رسيد. در رأس اين بزرگان، شخص امام خميني رحمه‏الله قرار داشت که بالاترين جايگاه ديني، يعني مرجعيت را دارا بود. رهبري ايشان، ويژگي‏هاي برجسته‏اي داشت که برخي از آنها را برمي‏شماريم:
الف) امام که مرجعي ديني بود، پايگاه وسيع و عميق مردمي داشت.
ب) ايشان با پايه‏گذاري قيام پانزده خرداد و مديريت و شجاعت بي‏مانند در آن جريان و ايام تبعيد، رهبري سياسي و انقلابي خود را به اثبات رساند.
ج) رهبري ايشان قاطعانه بود.
د) امام، هم طراح انقلاب بود و هم مدير و مجري آن.
اصالت
اصالت انقلاب اسلامي ايران دو بُعد دارد: نظري و عملي. در بعد نظري و فکري، آرمان‏ها و ايده‏هاي اين انقلاب، وارداتي نبوده، محصول جامعه و تاريخ ايران است. اسلام و عقايد اسلامي هزار و چهارصد سال قبل از سوي ايرانيان پذيرفته شده، در اين مدت به عنصر اصلي و اساسي فرهنگ و مليت ما تبديل شد. در بُعد عملي نيز مي‏بينيم که مردم با نيروي خود و بدون کمک‏هاي مالي و تسليحاتي شرق و غرب يا همسايگان و با اتکا به خداوند و شعار «پيروزي خون بر شمشير» به پيروزي رسيدند.
اسلامي ـ ديني بودن انقلاب ايران
يکي از شروط درجه اول انقلاب ايران، اسلام است؛ زيرا رهبر اين انقلاب فردي روحاني و مرجع ديني بوده، سازمان‏دهي آن از راه سازمان سنتي هزار ساله حوزه‏هاي علميه ديني صورت مي‏گرفت. سازماني که پنج عنصر و رکن اساسي داشت؛ علما و مراجع ديني، حوزه‏هاي علميه و مدارس ديني، بقعه‏ها و مزارهاي متبرک، مساجد و ائمه جماعات، دستجات و هيئت‏هاي مذهبي. بنابراين به دليل نقش اساسي دين اسلام در شرايط انقلاب ايران، اين پديده متصف به صفت اسلامي گرديده است.
خاستگاه عاشورايي انقلاب
از ديدگاه بسياري از انديشمنداني که در زمينه علل و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي ايران نظريه‏پردازي کرده‏اند، عامل مذهب از قوي‏ترين و اصلي‏ترين عواملي است که در پيدايش و پيروزي انقلاب نقش بسزايي داشته است. همچنين مروري بر ادبيات سياسي رايج در روند وقوع انقلاب اسلامي، شعارها، سخنراني‏ها و بيانيه‏هاي رهبران نهضت، بيانگر اين واقعيت است که از ميان عناصر مذهبي، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسين عليه‏السلام ، نقش به‏سزايي در اين زمينه بر عهده داشته است. فرهنگ شهادت، مبارزه هميشگي با باطل، طاغوت‏ستيزي، اصل پيروي از رضايت خداوندي و مصالح مسلمانان، و نيز فرهنگ نظارت عمومي و امر به معروف و نهي از منکر، از ويژگي‏هاي مؤثر فرهنگ عاشورا بر انقلاب ايران است.
گونه‏هاي تأثير فرهنگ عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامي
الف) تأثير فرهنگ عاشورا بر اهداف افراد انقلابي
هدف و انگيزه مردم ايران از انقلاب اسلامي، نابودي ظلم، استبداد و استکبار، برپايي حکومت عدل الهي، اجراي احکام اسلامي به عنوان «معروف»، و جلوگيري از وابستگي به بيگانگان به عنوان «منکر» بود که همان انگيزه و هدف امام حسين عليه‏السلام از قيام عاشورا به شمار مي‏آمد. حضرت امام درباره تأثير قيام عاشورا بر اهداف و انگيزه‏هاي انقلاب اسلامي مي‏فرمايد: «حضرت سيد الشهدا عليه‏السلام به همه آموخت که در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه بايد کرد؟» به همين دليل يکي از مهم‏ترين شعارهاي افراد انقلابي اين بود: «نهضت ما حسينيه، رهبر ما خمينيه».
ب) تأثير فرهنگ عاشورا بر رهبري انقلاب
وجود رهبري حسين‏گونه امام خميني رحمه‏الله ، يکي از مهم‏ترين جلوه‏هاي تأثير نهضت عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامي بود. مردم ايران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعيت، سازش‏ناپذيري و روح حماسي امام حسين عليه‏السلام را در شخصيت امام خميني رحمه‏الله متجلي مي‏ديدند و شرايطي که امام حسين عليه‏السلام براي رهبر و حاکم جامعه اسلامي توصيف مي‏کرد، در او مي‏يافتند. شعار «خميني، خميني تو وارث حسيني» بيانگر اين مطلب است.
ج) فرهنگ عاشورا و شيوه مبارزه
مردم ايران، تحت‏تأثير نهضت عاشورا، روحيه شهادت‏طلبي امام حسين عليه‏السلام و يارانش را در خاطره‏ها تکرار مي‏کردند. جوانان انقلابي با شعارهاي «الله اکبر» و «توپ، تانک، مسلسل، ديگر اثر ندارد» با تانک‏ها و مسلسل‏هاي رژيم ستمشاهي مقابله مي‏نمودند. حضرت امام خميني رحمه‏الله مي‏فرمايد: «کيفيت مبارزه را… اينکه قيام در مقابل يک حکومت قلدري که همه‏جا را در دست دارد، با يک عدهمعدود، بايد چطور باشد، اينها چيزهايي است که حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام به ملت آموخته است».
د) عزاداري امام حسين عليه‏السلام و انقلاب
ايام عزاداري امام حسين عليه‏السلام و اماکن عزاداري مانند مساجد، تکيه‏ها و خيمه‏هاي عزاداري، به عنوان مهم‏ترين زمان و مکان براي فعاليت نيروهاي انقلاب و آگاهي مردم از مفاسد حکومت پهلوي، و نيز سازمان‏دهي آنان براي راهپيمايي، تظاهرات و فعاليت‏هاي انقلابي به شمار مي‏آمد.
فرهنگ عاشورا و پيروزي انقلاب اسلامي
با مروري بر مقاطع سرنوشت‏ساز پيروزي انقلاب اسلامي، مشخص مي‏شود که فقط آغاز انقلاب، ايام عزاداري امام حسين عليه‏السلام و با الهام از آموزه‏هاي نهضت عاشورا بوده است که به برخي از آنها اشاره مي‏کنيم:
?? قيام پانزده خرداد، در پي سخنراني امام خميني رحمه‏الله در روز عاشوراي سال ???? پديد آمد.
?? هفده شهريور نيز يکي از مقاطع مهم انقلاب بود که تحت‏تأثير عاشورا و فرهنگ آن شکل گرفت. امام خميني رحمه‏الله در اين‏باره فرموده است: «هفده شهريور مکرر عاشورا و ميدان شهدا مکرر کربلا، و شهداي ما مکرر شهداي کربلا، و مخالفان ملت ما مکرر يزيد و وابستگان او هستند».
?? اعلاميه تاريخي امام خميني رحمه‏الله در روز ?? بهمن ???? مبني بر شکستن کودتا و حکومت نظامي رژيم که تصميم داشتند رهبران اصلي انقلاب را دستگير کرده و به گمان خود براي هميشه به انقلاب پايان دهند، نوعي حماسه عاشورايي به شمار مي‏آيد.
فرهنگ عاشورا و تداوم انقلاب
اگر انقلاب اسلامي بخواهد بر مبناي فرهنگي که شکل گرفته تداوم يابد، ناگزير بايد همواره به آن فرهنگ توجه کند. روحيه شهادت‏طلبي، آزادگي و شرف، عزّت نفس، مبارزه با ظلم و… در عرصه‏هاي مختلف سياست خارجي و روابط با ديگر کشورها و همچنين عرصه سياست داخلي، از سياست‏گذاري در ابعادِ مختلف اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و… گرفته تا بخش‏هاي اجرايي، همه بايد به آموزه‏هاي نهضت امام حسين عليه‏السلام و فرهنگ عاشورا پاي‏بند باشد. امام خميني رحمه‏الله در قسمتي از سخنان خويش مي‏فرمايد: «فداکاري حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام است که اسلام را براي ما زنده نگه داشته است… بايد بدانيد که اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند، بايد اين نهضت‏ها را حفظ کنيد».
شعارهاي راهبردي
ايدئولوژي و ماهيت هر انقلاب در شکل ساده و مردمي، در شعارهاي آن تجلّي پيدا مي‏کند و شعار، از ديرباز ابزاري براي شناساندن اهداف و مظهر خواسته‏هاي مردم بوده است. شعارهاي مردم ايران که خواسته‏هاي آنها را مطرح مي‏کرد، در واژه‏هاي زير قرار مي‏گيرد.
?? استقلال
بي‏ترديد بنيادي‏ترين شعار مردم در دوران مبارزات ستمشاهي، استقلال‏طلبي بود. ايرانِ زمان شاه، در حکم «ژاندارم منطقه» براي آمريکا و غرب عمل مي‏کرد. قانون کاپيتولاسيون که از سوي دولت ارائه شد و به تصويب مجلس شوراي ملي وقت رسيد، مصونيت مستشاران آمريکايي را تضمين مي‏کرد تا آنان بدون هيچ‏گونه ترس و نگراني، در داخل ايران به غارت اموال و ثروت عمومي مردم بپردازند. ارتش رژيم شاه هم کاملاً در اختيار ژنرال‏هاي آمريکايي بود و از خود هيچ اراده‏اي نداشت.
استقلال، بزرگ‏ترين دستاورد انقلاب اسلامي براي مردم ايران بود. از اين رو، قانون اساسي جمهوري اسلامي در اصل‏هاي مختلف خود، به صورت برجسته بر استقلال کشور تأکيد دارد. امروز بدون مبالغه مي‏توان گفت که ايران، مستقل‏ترين کشور دنيا به شمار مي‏آيد.
??آزادي
آزادي، در زمره مطالبات مردم و همواره در صدر اهداف نهضت‏ها و جنبش‏هاي استقلال‏طلبي و آزادي‏خواهي ايران در دو قرن اخير بوده است. رژيم مستبد و ديکتاتور پهلوي با ايجاد جوّ اختناق و خفقان، حداقل آزادي‏ها را نيز از ملت ايران دريغ مي‏ورزيد و به جاي آن، زندان‏ها پُر از مجاهدان راه حق بود. مجلس‏ها و دولت‏هاي دست نشانده، يکي پس از ديگري مي‏آمدند و مي‏رفتند و در اين ميان آنچه بي‏اهميت مي‏نمود، نقش مردم و قانون بود. حکومت پليسي که به ويژه پس از کودتاي ?? مرداد ???? با هدايت آمريکا و انگلستان براي حمايت همه‏جانبه از رژيم شاه در ايران شکل گرفت، تمام همت خود را صرف سرکوب آزادي و مبارزه با مجاهدان راه حق مي‏کرد. در چنين فضايي، ملت ايران فرياد «آزادي» را در کنار «استقلال» و «جمهوري اسلامي» فرياد زدند.
??جمهوري اسلامي
شهيد آيت‏اللّه‏ مطهري بر اين عقيده بود که «جمهوري»، شکل حکومت بوده، «اسلامي» محتواي اداره کشور را نشان مي‏دهد. جمهوري اسلامي، با رأي بيش از ?? درصد مردم ايران جاي‏گزين رژيم سلطنتي شد. حضرت امام خميني رحمه‏الله هم اين روز را عيد اعلام کرده، در پيامي به اين مناسبت فرمودند: «مبارک باد بر شما چنين حکومتي که در آن اختلاف نژاد و سياه و سفيد و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نيست. همه برابرند… و تفاوت بين زن و مرد و بين اقليت‏هاي مذهبي و ديگران در امر اجراي عدالت نيست».
??نه شرقي، نه غربي
شعار مهم نه شرقي نه غربي، گوياي نفي سلطه بيگانگان بر امور داخلي کشور است. با پيروزي انقلاب اسلامي، راهبرد سياست خارجي جمهوري اسلامي در ذيل سياست نه شرقي، نه غربي بر چند اصل استوار است: نفي هر گونه سلطه‏جويي و سلطه‏پذيري، حفظ استقلال همه‏جانبه و تماميت ارضي کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان، عدم تعهد در برابر قدرت‏هاي سلطه‏گر، روابط صلح‏آميز متقابل با دولت‏هاي غيرمحارب، ممنوعيت انعقاد هر قراردادي که موجب سلطه بيگانه شود، و حمايت از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان. در سايه اتخاذ چنين سياستي بود که ابعاد مبارزه با استکبار در ايران گسترش يافت و فرهنگ بيگانه‏ستيزي و ضداستکباري نهادينه شد.
ضرورت شناخت انقلاب اسلامى
در قرن ما پيروزى انقلاب اسلامى در ايران حادثه مهم و حيرت انگيزى بـراى جـهان بود کـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سياسى جهان و منطقه ايفاگر نقش تعيين کننده و تحولات غير قابل پيش بينى باشد.
ايـن حادثه بزرگ قرن از يکسو معادلات سياسى استکبار را در ادامه سـياست سلطه وتقسيم استعمارى جهان بهم زد و از سوى ديگر يکى از اسـتـوارترين رژيـمهاى وابـسته را کـه از حـمايت قـدرتهاى بـزرگ برخوردار بود ريشه کن نمود و در کشورى چون ايران با اهميتى که از نـظـر اسـتراتژيکى و اقـتصادى بـراى قـدرتهاى بـزرگ جـهان دارد تحولى سياسى – مردمى و عظيم بوجود آورد.
مـهمتر از ايـن دو رونـد انـقلاب اسلامى با آگاهي هاى عميقى که در مـيان مـلتهاىمسلمان جـهان بـويژه در کشورهاى اسلامى بوجود آورد زمـينه تـحولات سـياسى ريشه دار و بـينشها و گـرايشها و حـرکتها و سازماندهي هاى سياسى چشمگيرى را فراهم آورد.
ايـن جـريان سـياسى يکبار ديگر اسلام را به عنوان يک قدرت تعيين کننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت بزرگ جهان اسلام و حرکت عـظيم بـازيابى خويشتن خـود و گريز از سلطه و ايستادگى در برابر اسـتعمار کـهنه و نـو و ايجاد قطب سياسى جديد در جهان و فروريزى رژيـمهاى وابـسته و تـحميلى را در سـرزمينهاى پـرنعمت اسلامى در بـرابر ديدگان مشتاق ولى غم و ياس گرفته يک ميليارد مسلمان گشود و مـوجـى از وحـشـت و اضـطـراب در دلـهاى پـر از امـيد و آرزوى استعمار گران آفريد.
بـه اعـتراف تحليل گران سياسى شگفتيهاى که انقلاب اسلامى در جهان آفـريد بـيشتراز آنـهأى است که دنيا در طول شصت سال اخير بخود ديـده اســت, شــگـفتيهأى کـه تحليلها, تـئوريها و پـيش بينيهاى صاحب نظران سياسى را بى اعتبار نموده است.
انـقلاب اسـلامى بـلوک بنديها و نـظام دوقـطبى تـثبيت شده در نظام بـين المللى کنونى جهان را درهم ريخت و با وجود تضاد عميقى که بر روابط دو ابرقدرت حاکم بود وآن دو را آشتى ناپذير مى نمود وادار بـه سازش و اتخاذ موضع واحد در برابر اين پديده سياسى جديد نمود و تحولات عمده اى را در مسأل مختلف جهان بدنبالآورد.
غـرب طـى چـند تـجربه تـلخ در مـصاف با يکپارچگى اسلام در جريان جنگهاىصليبى و درگيرى با امپراطوريهاى اسلامى و مانند آن خاطرات تـرسناک وتکان دهنده اى را در حافظه تاريخ خود بيان دارد ولى اين بـار خـطر عـظيمتر وگسترده تر و دهشتناکتر از آن بود که درگذشته ديده بود.
پـديده کاملا نوظهور مقاومت در لبنان با الهام از انقلاب اسلامى و جـهان اسـلامى درمصر و ديگر کشورهاى اسلامى براى غرب بيش از آنچه که تصور مى کرد وحشتناک و طليعه جهنمى سوزان براى استکبار بود.
انـقلاب اسـلامى در مـقايسه بـا انـقلابهاى ديگر جهان از يک سلسله ويژگيها وامتيازهاى اصولى برخوردار است که از نظر فرهنگ و دانش و تـئورى انــقـلاب آن رادر رده بـالاى پـديده هاى سـياسى بـزرگ و انقلابهاى مهم جهان قرار داده است مزايأى چون ماهيت ايدئولوژيکى , قـدرت رهـبرى , و عـمق تـحولات نـاشى ازانـقلاب موجب گرديده که بـسيارى از صـاحب نظران علوم سياسى در تئوريهاىانقلاب در کشورهاى اسلامى تجديد نظر کنند و الگوى جديدى را مورد بررسى قرار دهند. و از سـوى ديـگر متفکران و بنيان گذاران حرکتها و نهضتهاى اسلامى همواره الگوهاىانقلاب را در لابلاى تاريخ اسلام جستجو مى کردند و هر کـدام سعى بر آن داشتند که از حوادث برجسته تاريخ اسلام در تبيين راه و حرکت و خط مشى و شيوه خود الهام بگيرند و روند و حرکت خود را دنباله جريانهاى تاريخى گذشته اسلام قلمداد کنند.
فـروغ انـقلاب اسـلامى کـه پس از صدر اسلام مهمترين و ريشه دارترين وشـکوهمندترين حـادثه تـاريخ اسلام است همه درخشندگيهاى فرازهاى بـرجسته تاريخ اسـلام را دربـرگرفت و جـايگزين همه الگوهاى گذشته تاريخ اسلام گرديد.
بـى شک با مطالعه حتى سطحى و گذرا در زمينه ماهيت انقلاب اسلامى و بازتابهاىجهانى آن و دستاوردهأى که براى ملل مسلمان بويژه ملت مـسلمان ايـران به ارمغانآورده است ما را به اين نتيجه مى رساند کـه انـقلاب اسلامى نه تنها حادثه بزرگ قرن در جهان و تاريخ ايران اسـت بـــلــکـه خـود از مــهـمترين فـرازهـاى تـاريـخ اسـلام و پـديده اىشگفت انگيز و معجزه ايست الهى که تجلى قدرت لايزال خداوند – عـلى رغم قدرتهاى مـادى و شـرأط بـر حـسب ظاهر غير قابل تغيير سياسى و اجتماعى محسوب مى گردد.
تـاريخ تـحـليلى انقلاب هاى گوناگون, يکى از گنجـينـه هاى عظيم و ميراث هاى گرانبـهاى بـشرى است که بـا بـررسى آن ها مى توان نقش و اهميت هر يک را در مسير پـر فراز و نشيب جوامع انسانى دريافت و با عبرت آموزى از آنها, مسير حرکت خويش را روشن تر نمود; چرا که گذشتـه چـراغ راه آينده است و بـه فرموده حضرت امام خمينى(رحمت الله عليه):((تاريخ معلم انسان هاست)).
اکـنون بـه سي امين سالگرد انقلابى نزديک مى شويم که پيروزى آن موجب تبديل ساختار سياسى جهان از نظام دو قطبـى بـه نظام سه قطبى ((اسلام(بـنيادگرايى اسلامى), کاپيتاليسم, کمونيسم)) گرديد.
انـقلاب اسـلامى ايران, بـى هيچ ترديدى معجزه اى الهى بـود که بـه دست معجزه گر مردى از سلاله پـاک پـيامبـر(صلي الله عليه و آله و سلم), بـه انجام رسيد و نگاه اميد مظلومان و مستـضعفان جـهان را بـه خـود خـيره ساخـت.
تـاثير عـملى و سريع انقلاب اسلامى در منطقه و بـرآشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غير مسـلمان در بـسـيارى از کشورهاى تـحـت سـلطه استعمار, خود گواه روشنى بر اين مدعاست; زيرا در کمتر مقطعى از تاريخ بـشريت, شاهد پـيروزى و تـاثير گذارى قاطع يک جنبـش صرفا مردمى بوده ايم.
ايـن جـنبش الهى, همه متفکران و سياستمداران را به حيرت و تعجب واداشت زيرا هيچ يک از تـحليلگران و سازمان هاى جـاسوسى دنيا که به دقيقترين وسأل کسب اطلاعات سرى مجهز بـودند, نتوانستند وقوع چنين انقلاب شگرفى را در منطقه حساس خاورميانه و در دوره اقتدار شاهنشاهى حاکم بر ايران پيش بينى نمايند.
بـررسى مـاهيت و علت و ابعاد مختلف اين حرکت عظيم الهى نه تنها از آن رو ضرورى مى نمايد که شناخت اين نهضت به استمرار و حفظ آن کمک مى نمايد زيرا ادامه يا ثـبـات آن بـدون شناخت دقيق ماهيت و ابـعاد آن, تقريبـا ناممکن است ـ بـلکه لزومش از آن جهت نيز رخ مى نمايد که بـدون فهم اعجاز و الهى بـودن آن و همچنين استـثنإ بـودن اين حرکت رعد آساى اسلامى, نمى تـوان از عمق جان, بـدان دل بست و خداوند را بر آن شکر گزار بـود که ((لئن شکرتم لازيدنکم)) شکر نعمت, نعمتت افزون کند.
براي شناخت انقلاب اسلامي ابتدا به دلايل لزوم پرداختن به بررسى نهضت انقلاب اسلامى مى پردازيم و سپـس ويژگى هاى آن را مورد بـررسى قرار مى دهيم, وسپس نظريات مختلف در بـاب عوامل پيروزى انقلاب اسلامى را در بـوته نقد قرار مى دهيم و پس از بـيان مختـصر دسـت آوردهاى مهم انقلاب اسـلامى, در پـايان نتـيجـه عملى پرداختن به مباحث قبلى را ذکر خواهيم نمود.
الف ـ ضرورت شناخت تحليلى انقلاب اسلامى:
بــه طـور کلى مى توان از پنج محور در جهت اثبـات ضرورت پرداختن به بررسى انقلاب اسلامى ايران بهره جست که عبارتنداز:
?ـ دريافت ارزش انقلاب.
?ـ جلوگيرى از انحراف انقلاب.
?ـ تثبيت انقلاب.
?ـ تداوم انقلاب.
?ـ صدور انقلاب.
اينک بـه تـوضـيح اجـمالـى هر يک از اين محـورها مىپـردازيم.
دريافت ارزش انقلاب
آگاهى دقيق از سير پـيدايش اين نهضت و وضعيت فرهنگى, اقتصادى و سـياسى کـشور در زمان رژيم سابق, سبب مى گردد تا گرانبـهايى اين گوهر استثنايى را در دنياى زور و استکبار امروز, بهتر و بـيشتر دريابـيم و بـا احساس مسووليت عميق تـرى, قدردان موهبـت استـقلال جمهورى اسلامى باشيم.
جلوگيرى از انحراف انقلاب
رمـز انـحراف هر نهضتى, در انحراف از ريشه هاى استـوارى آن نهضت نهفته است, به عنوان مثال, نهضتى که بر پايه اقتصاد و تکيه بـر پـول پـولداران استوار شده است, بـا تقليل امکانات مادى رو بـه انحطاط خواهد گذاشت. و بـالعکس, نهضتى که ايمان و ايدئولوژى در آن حرف اول را مى زند, گر چه از تـاثير عوامل اقتـصادى بـر کنار نخواهد ماند, اما تهاجم فرهنگى بـرنده تـرين سلاح در قطع ريشه هاى آن خواهد بود.
تثبيت انقلاب
اکـنون کـه در مقطع خـاصى از تـاريخ تـحـولات جـهان و هم چـنين, موقعـيت حـسـاس و سـرنوشـت سـازى از دوران انقـلاب اسـلامى قـرار گرفته ايم, مسئوليت ما ايجاب مى کند تا واقعيت ها, ريشه ها و علل و آثـار پـديده هاى مخـتـلف انقلاب را در ابـعاد سياسى, اقتـصادى و فرهنگى مورد شناسايى قرار دهيم تا بتوانيم بـا يک بـرنامه ريزى حساب شده ارکان انقلاب را تثبيت نماييم.
تداوم انقلاب
اسـتمرار هـر جنبـشى, متوقف است بـر زنده نگاه داشتن انگيزه هاى اوليه و اصلى آن جـنبـش. انگيزه هاى اصلى مردم مسـلمان ايران در رويارويى با رژيم طاغوت, نيز عبـارت بـودند از: استقلال فرهنگى, آزادى سياسى و جـمهورى اسلامى. بـا تـحليل دقيق اين انگيزه ها در مرحله نظر و سپس برنامه ريزى عملى براى پياده کردن آن ها در سطح اجتماع, مى توانيم تـداوم انقلابـمان را تـا ابـد تـامين نمأيم.
صدور انقلاب
هـر ايـده يا فرهنگى از دو راه مى تواند گسترش يابد و از مرزهاى داخلى ملت خويش فراتر رود: ?ـ تـحميل استـکبـارى اين فرهنگ بـا اسـتـفاده از تـبـليغات دروغين(تـهاجـم فرهنگى)?ـ نفوذ واقعى و استـدلالى اين فرهنگ در فکر و روان ملت هاى ديگر(تـبـليغ راستـين بـا تـحليل و شناخت ماهيت انقلاب اسلامى, مى توانيم رموز نفوذ اين نهضت در ميان مردم ايران و نتـيجتـا ملت هاى ديگر را بـه راحتـى تشخيص داده و با برنامه ريزى هاى درازمدت تبـليغى, در جهت گسترش مرزهاى ايدئولوژيکى خود, گام هاى موثرى برداريم.
ماهيت انقلاب
بـه تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اى مـرکب از دو چيز است ((ماهيت)) (چيستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نيز از اين قانون مستثنى نبوده داراى ماهيت و وجود است اينک مى خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سياسى؟ ايدئولوژيکى ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسى نظرات ديـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى که نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظريه وجود داردکه طرفدار هر نظريه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنيا و از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنک بـطور اخـتصار به آن سه (نظريه مى پردازيم:
نظريه اقتصادى
گـروهى بـرآنند کـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشکال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بينى که همه به يک ريـشه برمى گردند و آن همان ريشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتى دارنـد کـه طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـى کنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسى يا ايدئولوژيکى و عقيدتى دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاى دنيا (اعم از انقلاب کبير فرانسه و اکتبر روسيه وانقلاب چين و …) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گويند انقلابها هماننديک بيمارى است که در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما يک طبيب حـاذق و پـزشک مـتخصص مـى فهمد کـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يک اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يک نارضايتى و همه اين خشم ها به يک خشم و همه اين آرمانها به يک آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه همه آنها محروميت اقتصادى است.
نظريه سياسى
گـروهى ديـگر مـى گويند اين طور نيست که همه انقلابها به محروميت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا که طغيان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلکه حيوانات نيز در هنگام گرسنگى شديد ممکن است طغيان نمايند البته ممکن است در جـأى کـه نـظام طـبقاتى حاکم است انقلاب در آنجا ريشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع کليت ندارد زيراممکن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سياسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زيستن يک اصل انسانى است ممکن است مردم براى بدست آوردن آزادى قيام نمايند هر چند که از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب کبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه اقتصادى.
پس اين که شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظريه صحيحى به نظر نمى رسد.
نظريه ايدئولوژيکى
مـمکن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد که نه ماهيت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهيت سياسى و آزادى خواهى بلکه ماهيتى آرمان خواهى اعـتقادى وايـدئولوژيکى داشـته بـاشد بدين معنى مردمى که به يک مـکتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مکتب شديدا وابسته هستند وقتى آن مکتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنيان بـرافکن مشاهده نمايند, خشمگين و ناراضى ازآسيبهأى که بر پيکر مکتب شان وارد شده, براى برقرارى مکتبشان و جلوگيرى ازتباهى آن دسـت بـه قيام مى زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطى به سير و گـرسنگى شکم و يا ارتباطى به داشتن يا نداشتن آزادى سياسى ندارد چـرا کـه مـمکن اسـت هـم شکمشان سـير بـاشد و هم از آزادى سياسى برخوردار باشند.
بـنابراين منحصر کردن انقلابها در اقتصادى صرف , يا سياسى منحصر يـا عـقيدتى خالص روشـى بـه صـواب نـبوده بـلکه ايـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممکن است انقلابى ريشه عقيدتى داشته باشد همانند نهضتهاى انبيا عليهم السلام و همه نهضتهأى که در عـالم بـخاطر دفـاع از حريم دين و عقيده انجام مى گيرد و ممکن است ريشه سياسى داشته باشد همانند انقلاب کبير فرانسه وممکن است ريـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى کمونيستى که بجز (کار,نان و مسکن) چيز ديگرى را نمى فهمند و همه همشان تامين اين سـه جهت است البته ممکن است انقلابى فرهنگى باشد و يا اشکال ديگر …
ماهيت انقلاب کبير ايران چيست ؟
همان گونه که نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنيا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر کدام کوشش مى کنند که انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود تـطبيق دهند و هر کدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعيند کـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـکى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن انقلاب است و ديگرى سياسى و سومى اعتقادى و ايدئولوژيکى.
در مـقابل ايـن سـه گـروه گـروهى مـدعى اند که انقلاب بر خلاف همه انقلابها تک بعدىنبوده بلکه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمکارى هر سه عامل اين انقلاب تحقق پيدا کرده است پس انقلاب مردم ايـران انـقلاب تک عاملى نيست بلکه داراى عوامل سه گانه اقتصادى , سياسى و عقيدتى است.
ولـى با دقت بيشتر روشن مى گردد که هيچيک از اين نظرات چهارگانه از جـهتى صحيح نبوده بلکه نظر ديگرى در اينجا صادق است و آن اين اسـت کـه انـقلاب مـردم ايران بـه رهبرى امام خمينى ((رحمت الله عليه)) ماهيت اسـلامى دارد و تـک عاملى است اما عاملى که همه علل و عوامل قبلى را يـکجا در بـرداشته و تامين کننده همه آن جهت ها است زيرا اسلام ديـن جـامع و کـاملى است که براى تامين سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمى توان آن را در يـک بعد منحصر دانست آنان که انـقلاب اسـلامى رامـنحصر در بـعد اقـتصادى يـا سـياسى يا عقيدتى دانسته اند به يک گوشه و يک بعد آن نگاه کرده اند و از بقيه ابعاد آن غـافل مانده و يا سر به تغافل زده اند لذا پس از پيروزىانقلاب بـراى نـامگذارى آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـى امام خمينى فرمودند که :
((جـمهورى اسـلامى)) نـه يک کلمه زيادتر و نه يک کلمه کمتر زيرا قـرار دادن لـفظدموکراتيک مثلا در کنار اسلامى اهانت به اسلام است چون نشانه آن است که اسلام مردمى نبوده و در اعطا آزادى ناقص است که بايد با لفظ دموکراتيک آن را جبران نمود.
بـنابراين وقـتى انقلاب ماهيتى اسلامى داشت قهرا جنبه هاى سياسى , اقـتصادى واعتقادى نيز در آن تعبيه شده است زيرا مسئله سياست و اقتصاد و معنويت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلى آن است که ما بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مى کنيم:
عقيده و آرمان
از اين که دين اسلام دين معنويت بوده و انسانها را بيش از هر چيز به معنويت وکمالات معنوى سوق داده و تمام همش آن است که مردم را بـسوى خـدا کشانده وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامين نـمايد جـاى بـحث و گـفتگو نـيست ودستورات اسلام براى حفظ دين و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از کيان عقأد اسلامى بهترين شاهد بر مدعاى ماست.
در بينش اسلامى و رهبران دينى به هيچ وجه جاى تحمل اين جهت نيست کـه بنشينند و نـظاره کنند که ديگران به مقدسات دينى آنان اهانت کـرده و به راحتى ازکنار آن بگذرند فتواى تاريخى امام در رابطه بـا کـفر جـبهه ملى که گفته بودند: ((لايحه قصاص در اسلام يک حکم غـير اصـولى و غير انسانى است)). و يا حکم به کفر واعدام سلمان رشـدى نـويسنده کـتاب آيـات شـيطانى , و يـا نامه اى که امام به مديرعامل صدا و سيماى جمهورى اسلامى محمد هاشمى در تاريخ ? / ?? / ???? دررابـطه بـا اهـانتى که در يک مصاحبه راديوئى از ناحيه زنـى بـه مقام مقدس حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها شده بود نوشته بود فرمود: شخصى که متصدى پخش اين برنامه راديوئى بـوده بـايد اخـراج و تعزير شود و آن فردى هم که چنين سخنانى را گـفته اسـت اگر ثابت شود که قصد اهانت داشته است بايد اعدام شود هـمه و هـمه روشـنگر اين جهت است و اصولا آنچه که بيش از هر چيز مـردم ايران را وادار بـا انقلاب عليه نظام طاغوت کرده است اعمال خـلاف اسـلام نـظام طاغوت بـود از قـبيل تغيير تاريخ , کشف حجاب , اشاعه فحشا و….
آزادى
مـسا لـه حـريت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعيضهاى طبقاتى و به بردگى کشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مى دارد که خدا ترا آزاد آفريده است تو خود را عـبد و بـرده ديگران قرار مده و اگر کسى خواست ملتى را به بردگى بـکشاند آن مـلت بـايد بـه هـر طـريق مـمکن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از يـوغ بــردگى آزاد نـمايد, لـذا مـولى عـلى عـليه السلام در وصيتى که براىفرزندش امام مجتبى عليه السلام تنظيم فرموده است مى فرمايد: و لا تکن عبدغيرک وقد جعلک الله حرا.
و در نـامه خـود به مالک اشتر حاکم مصر مى نويسد که مبادا آزادى را از مـردم سلب نمأى دل را سراپرده محبت توده مردم کن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان نرم باشد مباداهمچون درنده اى شکار افکن به ريختن خون آنان پردازى چرا که آنان دو دسته اند:
يـا در ديـن بـا تو برادرند و يا در آفرينش با تو برابر اگر از آنـان لغزشى سر زد (اگرمى خواهى خدا بر تو ببخشايد) تو نيز آنان را بـبخش … بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند حـقشان را از تو مطالبه نمايند و ميدان را براى اعتراضآنان باز گذار چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود امتى که در بين آنان حق ناتوان بى نگرانى و ترس از توانايان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.و يا وقتى که مجاهدان صدر اسلام در قادسيه با لشکر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ايران روبـرو مى شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـرکرده سـپاه اسـلام را بـه نزدخود طلبيده و به او پيشنهاد صلح مـى دهد و بـه ايـن صـورت که پولى گرفته و برگردندو اين پيشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمى گيرد و پـس از گفتگوهاىبسيار رستم از فرمانده اسلام مى خواهد که هدف از دين شما چـيست ؟ درباره آن قدرى براى ما توضيح بده زهره بن عبدالله گفت:
اسـاس دين ما بر دو چيز است يکى شهادت به يگانگى خدا, دوم شهادت بـه رسـالت مـحمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم , رستم مـى گويد: ايـن کـه عـيب نـدارد ديـگر چه ؟ گفت: ديگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگى انسانهأى همانند خود و ديگر آن که همه انـسان ها ازيـک پـدر و مـادرند لـذا هـمگان بـا يکديگر برادر و خـواهرند پس کسى حق استعمار واستثمار ديگرى را ندارد و اين است اصل آزادى در اسلام که اساسش بر نفى بردگى و استثمار است.
اسـلام در بـعد اقتصادى نيز سرآمد مذاهب و مکاتب ديگر است و امـوراقتصادى در روايـات مـا بـعنوان يکى از ارکان دين و زندگى دنيا به حساب آمده که اگراغنيا به آن توجه نکنند و به فکر ضعفا و مـستمندان نـباشند يـک پايه آن منهدم مى شود و فقر مالى در کلام اميرالمو منين عليه السلام به عنوان مرگ بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقيه حـضرت يـکى از عـوامل پذيرش مقام خلافت را اين جهت معرفى فـرموده است که خداوند از علما و دانشمندان هر قومى تعهد گرفته است که بر شکمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نکنند و مهمتر از آ ندر نامه ??نهج البلاغه که خطاب به مالک اشتر حاکم او در مصر است هم در رابطه با تجار وبازار و صاحبان صنايع سفارش اکيد داشته و هـم در رابطه با مستمندان جامعه که فرمود : الله الله فى الطبقه الـسفلى من الذين لاحيله لهم فى المساکين و المحتاجين واهل البو سى و الزمنى …
بـنابراين اگـر گـفتيم انقلاب ملت ايران ماهيتى اسلامى دارد قهرا شـامل سـياست واقتصاد و عقيده نيز هست هر چند که عده اى بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان اسلامى بـپذيرند و از طـرفى نـيز نـمى توانستند مخالفت صريح داشته باشند لذاکوششها کرده اند که از مـتن اسـلام يـعنى از آيات و روايات کمک گرفته و به نظراتشان رنگ اسـلامى داده و بدينوسيله نظرات خود را به مردم بقبولانند و تمام هم اين گروه اين بود که به اين انقلاب مقدس چهره و ماهيت اقتصادى و طبقاتى بدهند لذا به مسئله استضعاف و استکبار و آيات و روايات مربوطه به آن بسيار تمسک جسته وبه هر کسى هم که از نظر مالى سر و سـامانى داشـته بـرچسب اسـتکبارى مـيزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمى خواسته غـافل از اينکه موضوع استضعاف و استکبار يک بعد از ابـعادوجودى اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و تازه آيات و روايات مـربوطه بـه اسـتکبار واسـتضعاف نمى خواهند سخنان مارکسيستها را تـاييد کرده و بگويند بار انقلاب تنهابر دوش محرومين است و طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلکه نکته اصلى در آن آيات و روايات نـيز چيزى است که اين گروه از آن غفلت داشته و يا عمدانخواستند مـتــوجه آن شـونـد و آن ايـن اســت کــه در اســلام و حــکـومت اسـلامى برنامه ريزى و جهت گيرى آن بسوى ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاکم اسلامى بايد بيشترين سعى خود را در رفع نيازمنديهاى آنان قـرار دهد نه آنچه که گروههاى منحرف (منافقين و …) از آن آيات و روايات استفاده کرده اند.
لـذا در انـقلاب ما همه اقشار از غنى و فقير از شهرى و دهاتى از طـلبه و دانشجو ازبازارى و کشاورز همه و همه شرکت داشته اند (هر چـند کـه مـمکن اسـت هـمگان سـهم مادى نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقيت رهـبرى انـقلاب در همين اسلامى بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادى و سـياست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و امور مالى بود ويا امـور ديـگر همه و همه تحت تعليمات اسلام و با استناد به آيات و روايـات اهـلبيت عليهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبرى انقلاب سخن از آزادى يـا مـسأل اقـتصادى بـه شيوه مـکاتب شرقى يا غربى مى داشت يقينا از چنين موفقيتى برخوردار نمى شد.
سـئوال : مـمکن است گفته شود چه فرقى است بين اين نظريه (اسلامى بـودن انقلاب) و نظريه چهارم که مى گفت در انقلاب ايران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ايـران سـه بعدى بوده است يعنى چه اينکه بـگوئيم انقلاب اسلامى است يابگوئيم عاملش اقتصادى سياسى و معنوى است؟ جـواب : اولا : شـما هيچ انقلابى را در دنيا نمى توانيد پيدا کنيد کـه اين سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه که در انقلاب اسلامى بـوده اند) در ايجاد يک انقلاب و پيشبرد اهداف آن کوشا باشند, اگر در انـقلاب مـا چـنين بـود مـعلوم مى شودکه اين عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نيستند بلکه تحت عامل فوق عمل مى کنند و آن اسلام است.
و ثانيا: ما مى گوئيم انقلاب ما نيز تک عاملى بوده و عامل آن نيز تنها اسلام بود وچون اسلام دين جامع و کاملى است شامل بقيه عوامل نـيز هـست هـر چـند کـه ايـن نظريه به مذاق خيليها خوش نمى آيد و نـمى خواهند ايـن نـهضت عـظيم و پـر ثـمر بنام اسلام تمام شود لذا کـوششها مى شود که به آن ماهيت سياسى يا اقتصادى داده شود, ولى :
يـريدون لـيطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو کره الکافرون.
سـئوال : بـراى پـى بردن به حقيقت و ماهيت يک انقلاب و نهضتى چه مـعيارى وجـوددارد کـه انـسان از آن طريق به ماهيت آن انقلاب پى ببرد؟ مثلا ما از کجا بفهميم که ماهيت انقلاب ملت ايران اسلامى است ؟ يا غير اسلامى ؟ جـواب : بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهيت آن انقلاب شناخته مى شود:
? – بررسى پيرامون افراد و گروههأى که بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند.
? – ريـشه يابى و ارزيـابى علل و عواملى که باعث ايجاد و پيشبرد آن انقلاب مى شد.
? – مطالعه و بررسى درباره اهدافى که انقلاب تعقيب مى نمود.
? – تحليل نقش رهبرى و تاکتيکهاى بکار گرفته از ناحيه او.
? – بررسى شعارهأى که به انقلاب و نهضت حيات و حرکت مى بخشيد.
? – تـوجه بـه گـستردگى و فراگير بودن نهضت از آن جهت که به يک طبقه و قشرخاصى تعلق نداشت يا به عکس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصى بود.
هـمه ايـنها مـى توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهيت يک نـهضت را مـشخص نمايند و مـا با توجه به همين امور است که انقلاب ملت ايران را به رهبرى امام خمينى((رحمت الله عليه)) اسلامى مى دانيم.
اسلاميت انقلاب
اسـتقرار جـمهورى اسـلامى فـرهنگى بـارور و غنى براى اين ملت به ارمغان آورد. مدرسه اى باز کرد که در اين مدرسه تعليمات فراوانى از در و ديوارش , از فضايش , از بوى باروت و صداى مسلسل و صفير گـلوله اش , از فريادهايش , از غريو (( الله اکبر )) و (( لا اله الا الـله )) اش آمـوختند و چـه خوب آموختند و درس خود را تجربه کردند و به ميدان عمل آوردند و چه خوب پيروز شدند.
اگـر چنانچه گاهى مى خواستيم بعضى مسأل را مطرح کنيم بايستى با مـحافظه کارى بيان مى کرديم; اگر گاهى سخن از آزادى مى گفتيم بايد در پـوششى از هـزارگونه راز و کـنايه و اسـتعاره بـگوييم; اگـر مى خواستيم با استبداد در افتيم بايستى در پوششى از آيات قرآن و کـلمات نهج البلاغه بگوييم و نمى توانستيم صريح وارد ميدان شويم. امـا سـرانجام حرکت اسلامى اين سد سکندر را شکست و اين بت را به زانو در آورد.
هويت اسلامى انقلاب و توطئه هاى دشمنان
ما در برابر توطئه هايى که در کمين انقلاب ما نشسته است و راههاى انـحرافى کـه در برابر اين انقلاب باز کرده اند , متوجه اين نکته باشيم که هويت اسلامى انقلاب فراموش نشود.
در يـک مـحيط اسـلامى شـايد تـصور شود که اين مسئله نوعى تعصب و ادعـاست , ولـى ما بايد دقيق تر مسئله را تحليل کنيم و اگر واقعا بـه ايـن نـتيجه رسـيديم روى اين کلمه بايستيم. چون اگر ما اين مسئله را به سادگى از دست بدهيم ممکن است کسانى که در کمين راه نـشسته اند , به تدريج بتوانند در هويت اسلامى انقلاب ايجاد ترديد کـنند و راه را بـراى هـرگونه رخنه ضد اسلامى هموار سازند. يعنى اگـر چـنانچه کـسانى توانستند در اسلامى بودن انقلاب ترديد ايجاد کـنند , در اسـلامى بـودن جـمهورى ما هم ممکن است ترديد به وجود آورند; در اسلامى بودن قانون اساسى هم ممکن است رخنه کنند و جاى پـا بـسازند; در اسـلامى کـردن شـعارها, ادارات , مظاهر زندگى , مظاهر اجتماعى ما هم ممکن است رخنه و و نفوذ کنند. وقتى به زعم آنـها قـرار شـد انـقلاب هويت اسلامى خود را از دست بدهد , ثمرات انـقلاب هم به طور خاص به زعم آنها لازم نيست اسلامى باشد. چون از ثمرات انقلاب , خود انقلاب با تمام هويتش بايد استفاده کند.
الان هـنوز آن تب و تاب مبارزه و انقلاب چندان فروکش نکرده است و شـايد هـنوز آن شور انقلاب , سخن اسلامى گفتن ما , طرح خواسته هاى اسلامى , هويت اسلامى قانون اساسى ما و جمهورى آينده ما نمى تواند شديدا مورد انتقاد واقع شود.
چـه بـسا يک روزى مجال پيدا کنند که اين ترديد را قوىتر کرده و صـف آرايـى نـمايند و اعـتراض کـنند کـه مـگر تمام کسانى که در راه پـيماييها شـرکت کردند علاقه به اسلام داشتند ؟ يا مثلا از نظر ظاهر بگويند مگر زنهاى بى حجاب در بعضى اجتماعات و تظاهرات شرکت نـکرده بـودند ؟ مـى گويند مگر کسانى که احيانا معتقد به يکى از ايـسمهاى غير اسلامى بودند , مثل برخى مارکسيستها و يا کسانى که در بـرابر اسـلام بـى تـفاوت بـودند, در اجـتماعات و تـظاهرات و بـرخوردهاى شما شرکت نکردند ؟ مگر در بين کشته ها , هم در گذشته و هم در شور نهضت , کسانى نبودند که اعتقاد به ايدئولوژى اسلامى نـداشتند ؟ بـنابر ايـن چـرا مى خواهيد اين انقلاب را صرفا اسلامى تلقى کنيد ؟ حـتى مـى گويند مـگر اقليتهاى مذهبى در اجتماعات و راه پيماييهاى شـما شـرکت نـکردند؟ مـگر يک ارمنى در ميان شهدا و کشته هاى شما نـبود ؟مـا نـمى خواهيم سـهم مسلمانها و اسلاميها را منکر شويم , آنـها سـهم داشتند , اما چرا مى خواهيد انقلاب را در انحصار اسلام در آوريد ؟ ايـن بـيانى است که رفته رفته در مقالات , در تفاسير سياسى , در تـظـاهرات و اجـتماعاتى کـه تـرتيب مـى دهند , در کـتابهايى کـه مـى خواهند بـنويسند , در قطعنامه هايى که صادر مى کنند , مرتب به اين مسئله پر و بال مى دهند.
بهره گيرى فريبکارانه از اصطلاحات ظاهر پسند
بـعد هـم يک سخن بسيار ظاهر پسند مى گويند. مى گويند حال که قبول کـرديم در ايـن قـيام کسانى ضد اسلام يا بى تفاوت نسبت به آن هم بوده اند , بنابر اين آن را در انحصار اسلام قرار ندهيد; بگوييد قـيام مردم ايران , بگوييد قيام ملى , بگوييد حرکت دموکراتيک , بـگوييد حرکت اجتماع; اسلامى بودن يک مسئله تخصصى است که به عده خاصى تعلق دارد.
مـى گويند بـايد راهى را در پيش بگيريد که به نفع ملت باشد; حال اگـر چــنـانچه تـوانـستيم مـثـلا در سـايه کـمونيسم , در سـايه نـاسيوناليسم يا بعضى از فلسفه هاى غربى يا شرقى ديگر منافع ملت ايران را منهاى جنبه اسلامى بودن تإمين کنيم اشکالى ندارد; بعد هـم مـا مى گوييم اين نهضت توسط مردم انجام شده است که گروهى از آنان مسلمان بودند و بقيه هم مرامهاى ديگرى داشتند و بنابر اين از ثـمرات آن همه مردم استفاده کنند; هر ايسمى, هر قانونى , هر بـرنامه اى کـه تـوانست بـه صـورتى مـنافع مـردم را تإمين کند مى تواند وارث اين انقلاب باشد.
بـراى پاسخ قضيه ما در ابعاد کيفى و کمى مسئله و رهبرى انقلاب و همچنين در جنبه ديناميک و موتور محرک انقلاب مطالعه مى کنيم.
بررسى انقلاب از نظر کميت
تـعداد افـراد شرکت کننده در راهپيماييها در سراسر ايران , مثلا در روز عاشورا يا اربعين , حدود ده ميليون يا دوازده ميليون يا شـانزده مـيليون و يا بيشتر بود ; (?)اگر از اين سيل عظيم مردم از اصـناف , کـارگران , کـشاورزان , زنـان , مـردان , جوانان و بـچه ها کـه به راه افتادند يک آمار مى گرفتيم که: (( شما اسلام و مـسلمانى را دوسـت داريـد يامکتب ديگرى را ؟ زير سايه اسلام راه افـتاديد يا تحت عنوان ديگرى ؟ )) , شما فکر مى کنيد در اين سيل عظيم چند نفر روشنفکر حرفه اى يا خوباخته شرقى و غربى پيدا مى شد که بگويد اسلام را نمى پسندم و طرفدار يک ايسم ديگر هستم ؟ مـمکن اسـت دو هـزار نـفر , پـنج هـزار نفر , اگر خيلى دست بالا بـگيريم بيست يا سى هزار نفر پيدا شوند که طرفدار ايسمهاى ديگر بـاشند; خود را نويسنده , هنرمند و وابسته به اين و آن بدانند.
بـر فـرض , اين سى هزار نفر را پيدا کرديد , اما شانزده ميليون جـمعيت بوده است , اين تعداد چه درصدى از جمعيت را تشکيل مى دهد ؟ مـمکن اسـت عـده اى کـليمى هـم در يـک شرايطى که ميليونها نفر راهـپيمايى مـى کنند , راه بـيفتند; مـا آنها را طرد نمى کنيم , بـيايند و همبستگى خود را اعلام کنند; اما حرکت چند هزار نفر از اقـليتهاى مـذهبى در مـجموع انـقلاب چـقدر نـقش داشته است ؟ آيا مـى توانند ادعـا کنند که ما راه پيمايى کرديم و ما هم که مسلمان نيستيم , پس اسم اسلامى را از انقلاب برداريم ؟ !
بررسى انقلاب از نظر کيفيت
دوم , بـررسى روح ايـن انـقلاب و جنبه به اصطلاح کيفى آن است. آن چـيزى که اين مردم را به راه انداخت و آن تکيه گاه چه بود ؟ مگر نـه ايـنکه مـحرم ماه پيروزى خون بر شمشير بود ؟ مگرنه اين ماه رمضانى است که بايستى يکپارچه آتش و مبارزه و خون باشد ؟ مگرنه ايـنکه از درون مساجد فريادها شعله ور شد ؟ مگرنه اينکه بر پشت بـامها فـرياد (( الـله اکبر )) و غريو (( لا اله الا الله )) با صـفير گلوله در هم مىآميخت ؟ مگرنه اينکه اربعين امام حسين (عليه السلام) تجليگاه همبستگى مردم بود ؟ مگرنه اينکه اولين تجربه راه پيمايى در روز عـيد فطر و بعد از نماز عيد فطر انجام شد ؟ مگرنه اينکه تـاسوعا و عـاشورا تـجليگاه حرکت مردم بود ؟ اينها همه روزها و مناسبتهاى دينى است. واقعا حماقت است که بگويند چيز ديگرى بوده اسـت. کـجا بـودند ايـسمها و مـکاتب ديگر ؟ کجا بودند طرفداران اجـراى قـانون اسـاسى قـبل ؟ کجا بودند مدعيان دروغگوى طرفدارى اجـراى قانون اساسى قبل ؟ کجا بودند مدعيان دروغگوى طرفدارى از رنجبران و زحمتکشان ؟ مـا از ايـن ديـدگاه کـه در محيط اسلامى هستيم و مردم ما مسلمان هستند مسئله را بررسى نمى کنيم بلکه در اجتماعات و تظاهرات مردم وارد مـى شويم. چـه چـيزى بـه ايـن نهضت جان مى داد که فردى جلوى گلوله مى رفت و از اينکه تير به قلبش بنشيند لذت مى برد ؟ او خود را در آغـوش فـرشتگان و خـودش را شهيد و زنده هميشه باقى جاويد مـى يافت.واقعا اگر اين روح اسلامى در اين نهضت نمى بود شما را به خـدا آيـا يـک هزارم اين حرکت و موجب و شتاب در اين انقلاب وجود مى داشت ؟
بررسى انقلاب از نظر رهبرى
و امـا سـوم , مـسئله رهـبرى است. کدام رهبر و برخاسته از کدام ايـسم و از کـدام قـشر اجتماعى مى توانست محرک اين انقلاب باشد و ايـنچنين هـوشيارانه وآگـاهانه موج بيافريند و مردم را به حرکت درآورد ؟ احـزاب بـه اصـطلاح مـلى و احزاب چپ و راست هم بودند و رهـبرانى از گـوشه و کـنار سـر درآوردند و شروع به مقاله نوشتن کـردند و سـرو صـدا بـه راه انـداختند و گـوشه و کـنار بـه راه افتادند. کداميک از اين رهبران گروهها بودند که بتوانند حتى يک صـدم از آن تـظاهرات , از آن اجتماعات , از آن فريادها و از آن شـورها را بـه وجـود آورنـد ؟ و اگـر اين رهبرى آگاهانه با اين ضـربه هاى گـيج کـننده اى کـه پشت سرهم به دشمن بموقع وارد مى کرد نمى بود , آيا اين انقلاب به وجود مىآمد و پيروز مى شد ؟ ايـن تـصميم گـيريهاى بـموقع رهـبرى عجيب بود. کم و بيش رهبران مـختلف اجـتماعى وحتى رهبران هوشيار مذهبى و انقلابيون مذهبى در داخـل بـودند , هـمه مى گفتند الان موقع فلان تصميم نيست; چرا آقا الان مـى خواهد دولـت اعـلام کند ؟ چرا وقتى حکومت نظامى ساعت ?/? اعـلام شـده است آقا مى فرمايد اعتنا نکنيد و بيرون برويد ؟ مرتب مـى گفتند خـطرناک اسـت , نـمى شود , بـايد قـدرى صبر کرد. واقعا رهـبران هر نوع گرايش سياسى و اجتماعى , همه صدها قدم عقب بوند , ديـديم که امام پشت سر هم ضربه وارد کردند. خيلى جالب بود که ايـشان بعد از هر ضربه مى فرمود دشمن گيج شده , بگذاريد يک ضربه ديـگر بزنيم , بايد اين ضربه را هم زد. در حالى که همه مى گفتند خطرناک است.
اگـر ايـن رهـبرى بـا اين هوشيارى نبود که مى توانستيم اين قدرت طـاغوتى را کـه تـجسم کليه قـدرتهاى اسـتبدادى جـهان بـود و همه نـيروهاى جـاسوسى و قدرتهاى طاغوتى دنيا را براى تحکيم پايه هاى زور و اسـتبداد خود بسيج کرده بود بشکنيم؟ مردم بى سلاح اينچنين در بـرابر ايـن قدرت طاغوتى و شيطانى تاريخ با آن پشتوانه عظيم قـدرتها تـوانستند بـا ايـن رهـبرى بـپاخيزند و دشـمن را از پا درآورنـد. اين رهبرى معلوم است که اصلا يکپارچه تجسم رهبرى الهى و اسلامى است.
متولى و وارث انقلاب
نيروى محرک درون انقلاب , آن روح و ايمان مذهبى و جو مذهبى بود.
اصـلا هـمه چيز انقلاب ,اسلامى بود.اصلا راه انداختن اقليتها و غير اسـلاميها هـم به خاطر موج اسلام بوده است , باز شدن درهاى زندان حتى به روى غير اسلاميها هم به خاطر انقلاب اسلامى بوده است , باز شدن زبان غيراسلاميها هم براى نوشتن يک مقاله يا گفتن يک حرف به خـاطر مـوج حرکت آفرين اسلامى بوده است , سخنرانى و تفسير سياسى آن روشـنفکر حـرفه اى کـه هـيچگاه در طـول تاريخ مبارزه گذشته و دوران اختناق از او خبرى نبود و اکنون به عنوان يک سياستمدار و يـک محقق و دانشمند و مفسر سياسى مرتب مقاله مى نويسد , اين باز شـدن زبـانش و اينکه به قلمش اجازه مى دهند بنويسد به خاطر غريو ((الله اکبر )) هايى بود که گفتند و بت را شکستند.بـنابر ايـن , انـقلاب اسـلامى اسـت , عـميقا هم اسلامى است و لذا بـايستى از ثـمرات انـقلاب هـم اسـلام استفاده کند.انقلاب متولى و وارثـى جز اسلام ندارد. بنابر اين بايد قانون اساسى ما عميقا بر اسـاس هـويت و مـحتواى اسلامى باشد , وزارتخانه ها و همه نهادهاى حـکومت آينده ما عميقا و قويا بايستى با محتواى غنى اسلامى باشد , نـه ايـنکه فـقط لـعابى از اسـلام داشـته باشد و اسلام آن گوشه بنشيند و بگويد سعى کنيد که بى احترامى به اسلام نشود. اين شيوه نظام استبدادى و طاغوتى بود.
وقـتى مـسئله به اين صورت است که هر کس انقلاب را راه انداخت در واقـع وارث آن انـقلاب اسـت , حال در يک انقلابى که عميقا در عين اسلامى بودن , مردمى و همگانى است , چهار نفر و ده نفر و پانزده نـفر نبودند , ميليونها انسان از بطن و بستر جامعه و از زواياى روسـتاها و از دل کـارخانه ها و از درون دانشگاهها و از همه جاى ايـن کشور با روح اسلامى بپا خاستند. يک انقلابى با روح اسلامى که مـتعلق بـه مـلت است وارث آنهم بايد ملت مسلمان باشد. در تعبير جـمهورى اسـلامى , جـمهورى نـشانه مردمى بودن و اسلامى هم بيانگر فـرهنگ آن است. قسمت اعظم فرهنگ اسلام, آن هويت فکرى و جهت گيرى است بايد سعى شود اين انديشه ها و فکرهاى شکوفا شده و بيدار شده ان شإ الله در جهت انقلاب اسلامى هدايت شود.
علل و عوامل انقلاب
شـناخت هـر چيزى از دو طريق ميسر است: اول از طريق شناخت اضداد آن از بـاب((تعرف الاشـيا بـاضدادها)) کـه ايـن نوع شناخت را در اصطلاح شناخت جدلى مى نامند.
دوم شـناخت از طـريق علل و اسباب و ريشه هاى آن و اين نوع شناخت رااصـطلاحات شـناخت برهانى مى گويند که بوعلى سينا اين نوع شناخت را بهترين نوع شناختها و شناخت تام معرفى کرده است چنان که گفت:
و الـعلم التام فى باب التصديق ان يعلم الشى باسبابه و در اصطلاح فلاسفه رأج است که : ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها.
از آنـجا کـه هر حادثه و پديده اى داراى علل و عواملى است که در پـيدايش آن نقش مستقيم يا غير مستقيم داشته و انقلاب اسلامى ايران نـيز از ايـن قانون مستثنى نيست اگر بخواهيم شناخت کامل و آگاهى صـحيحى از آن داشـته باشيم بايد علل و عواملآن را که در پيدايش آن نـقش داشـته اند بـشناسيم زيـرا بـدون شناخت ريشه ها شناخت اصل انـقلاب ميسر نخواهد بود لذا ما در اين درس در صدد آنيم تا آنجا کـه فـرصت اجازه دهد در اطراف علل و ريشه ها آن بحث و بررسى کنيم هـر چـند که علل وعوامل انقلاب بسيار بوده و ما را در اين مختصر فـرصت بـررسى هـمه آنـها نـيست لذابه برخى از آنها که از اهميت بـيشترى بـرخوردار بـوده و دخـالت مـستقيم ترى درپـيدايش انـقلاب داشته اند مى پردازيم.
قبل از شروع در بحث تذکر دو نکته لازم است:
? – از آنجا که اين مباحث و مطالب براى تدريس در دانشکده تنظيم گـرديده است باتوجه به وقت اندک و محدود بودن ساعات درسى در يک تـرم امـکان بـررسى گسترده و همه جانبه علل و عوامل انقلاب اسلامى ميسر نيست لذا به بخشى ازعلل آن هم بصورت اختصار پرداخته خواهد شد.
? – عـللى کـه مورد بررسى قرار مى گيرند اين چنين نيست که همگان در يـک سـطح بوده و داراى نقش مساوى باشند بلکه بعضيها نقش عمده را ايـفا کرده و بعضى ديگر در آن حد از نقش و اثر نيستند و مردم جـامعه ما نيز به همه آن علل يکسان معتقد نبوده و بلکه ممکن است عـلتى بـراى عـده اى از آنچنان نقشى برخوردار بوده که موجب طغيان آنـان مى شده ولى در نظر ديگرى چنان نبوده باشد ولى در مجموع اين عـلل و عوامل زمينه پيدايش اين انقلاب را فراهم نموده و مردم را عليه نظام حاکم شورانده است اينک بيان آن علل :
? – مذهب
در ايـران از اوأل قـرن اخـير ايدئولوژى و مکاتب گوناگون مطرح شـده و مـردم رابـسوى خود فرا مى خواندند و آنها عبارت بودند از ((نـاسيوناليسم)) تـحفه غـرب , و((مارکسيسم – لنينيسم)) ارمغان شـرق و ((اسـلام)) کـه از قـبل در ايـن سـرزمين وجودداشته است و مـبلغين هـر کـدام سـعى داشـته اند کـه با نشان دادن جامعه کمال مطلوب پيروان بيشترى را به خود جلب نمايند.
امـا آن دو مـکتب هر چند که در ابتدا طرفدارانى پيدا کرده و با شـعارهاى پـر آب ورنگشان عده اى را در اطراف خود جمع کرده و حتى احزاب و گروههأى نيز تشکيل داده و تحت عنوان رهأى بشر از سلطه استعمارگران فعاليتهأى نيز داشته اند اما دراثر بروز جريانهايى در جهان چهره دروغين تبليغات سياسى آن دو آشکار گشته واميدى که طـبقات روشـنفکر بـه آنـها بـسته بـودند تبديل به ياس شده و از آن ايدئولوژيها و مکتبها سر خورده و بيزار شدند ولى اسلام همچنان بـه خـاطر حقانيت و صداقت خود جاذبه خود را حفظ کرده و به زندگى خـود ادامـه مـى دهد و مـردم فهميدند که تنها راه نجات و تنها ره رهـأى از يـوغ استبداد و استعمار همانا راه اسلام راستين است نه راه شـرق و غـرب زيـرا هـمه جنايتها و اسارتها براى جوامع بشرى درجهان کنونى از صاحبان همين مکاتب شرقى و غربى است آنگاه آنان چـگونه مى توانند مکتبى در جهان ارأه دهند که مايه نجات و وسيله رهـأى از زير سلطه آنان باشد لذا امام خمينى((ره)) در ?? جمادى الـثانى سـال ???? هـجرى قمرى در بخشى از پيام خود به دانشجويان مـسلمان مـقيم آمريکا و کانادا چنين فرمود: (…اگر دول اسلامى و مـلل مـسلمان بـه جـاى تـکيه بـه بـلوک شرق و غرب به اسلام تکيه مى کردندو تعاليم نورانى و رهأى بخش قرآن کريم را نصب عين قرار داده و بـکار مـى بستندامروز اسـير تجاوزکاران صهيونيزم و مرعوب فانتوم آمريکا و مقهور سياست سازشکارانه و نيرنگ بازيهاى شيطانى شـوروى واقع نمى شدند… تا روزى که ملت اسلام پايبند اين مکتبهاى اسـتعمارى مـى باشد و يا قوانين الهى را با آن مقايسه مى کند و در کـنار هـم قـرار مـى دهد روى آسـايش و آزادى نـخواهد ديـد و اين مـکتبهأى که از چـپ و راسـت بـه مـلت اسلام عرضه مى شود فقط براى گـمراهى و انـحراف آنـان است و مى خواهند مسلمانان را براى هميشه خوار و ذليل و عقب مانده و اسيرنگهدارند و از تعاليم رهأى بخش قرآن دور سازند.
حـاصل آنـکه نـاسيوناليسم و مـارکسيسم بـخاطر مـاهيت الحادىشان نـتوانتسند دراعماق دلها نفوذ کنند و نتوانستند حمايت توده ملت را به خود جلب نمايند و هرچند که در ابتدا طرفدارانى پيدا کرده ولى به مرور زمان يکى پس از ديگرىطرفدارانشان را از دست داده و خلاصه نتوانستند در اين مملکت اسلامى دوام بياورند.
امـا اسـلام بـه عنوان يـک مذهب و مکتب الهى از دير زمان در اعماق دلهاى اقشاروسيعى از مردم جامعه ما نفوذ کرده و مردم را به خود جـلب نـموده بـود اسلام بعنوان يک مذهب حاکم در همه جا (از شهرها گـرفته تا دورترين نقاط مملکت) و در همه اقشار (از غنى و فقير, کـارگر و کـشاورز, دانـشجو و روشنفکر , مردان و زنان) حضورفعال خود را حفظ نموده و در همه شئون زندگى اين ملت حاکميت داشت لذا بـاهمه تبليغات مسموم و گسترده اى که عليه اسلام از ناحيه دشمنان آن مـى شد و بـاهمه سـمپاشيها که مى شد (که مى گفتند اسلام قادر به اداره اجـتماع کنونى نيست وقدرت رهأى بخشى از سلطه استعمار را نـدارد و …) بالاخره اسلام قدرت خود رانشان داده و کاخ ستمشاهى را درهم فرو ريخته و دست اجانب را از اين مملکت کوتاه نموده است و بـه شــرق و غــرب نـشان داد کـه تـنها مـکتبى کـه در بـرابر تـجاوزاتآنان ايستاده و مردم را از زير سلطه آنان خارج مى نمايد اسـلام اسـت و به مسلمين نيزفهماند تنها مکتب رهأى بخش اسلام است نـه مـکاتب شـرق و غـرب پـس براىرهأى خود به اسلام و قرآن تمسک نمأيد نه به مکاتب ديگر.
? – اسلام زدايى نظام حاکم
جـهان غـرب در جـنگهاى صليبى (که از قرن ?? تا ?? ميلادى به طول انجاميد) به قدرت و عظمت اسلام پى برده و فهميد تنها قدرتى که در برابرش استقامت کرده وقد خم نمى کند اسلام است لذا در صدد برآمده بهر طريق ممکن اسلام را از صحنه روزگار محو نموده و يا اگر نامى از اسـلام باقى مانده از محتوى تهى باشد و ديد اين نقشه با جنگ و لشکرکشى قابل پياده شدن نيست زيرا مردم مسلمان در اثر جنگ به هم پـيوسته از اسـتحکام بـيشترى بـرخوردار مى شوند لذا در صدد نقشه ديـگرىبرآمده و آن اين بود که : از طريق عوامل نفوذى که از خود مـمالک اسلامى انتخاب مى شوند و به قدرت مى رسند بايد از درون اسلام زدأى نمود و آن را از درون پوساند و براى اجراى چنين نقشه اى در کـشورهاى اسـلامى مـهره ها انـتخاب کرده ونوکرهاى کر و کور و چشم بـسته بـه قـدرت رسـاند لـذا افـرادى هـمانند رضاخان درايران و اتـاتورک در ترکيه و آل سعود در حجاز و نوکرهاى امثال اينها را در کـشـورهاىاسلامى ديـگر بـه قـدرت رسـانده در صـدد مـحو اسـلام بـرآمده اند البته اين نقشه از قبل يعنى پس از جنگهاى صليبى بوده ولى در قرن اخير از شدت بيشترى برخوردارشد.
عـلماى اسـلام و پـيشوايان دينى به اين مسئله پى برده و در مقام بـيدارى مـسلمين برآمده و با استعمار در همه جوانب آن به مبارزه برخاسته اند که ما در درس سوم به گوشه اى از آنها اشاره کرده ايم.
سـيد جـمال الدين اسدآبادى در يک قرن قبل چنين مى گفت: مسلمانها بـايد بـدانندکه انـگليس قصد براندازى اسلام را داشته و مى خواهد مـسلمانان را در هـر جاى کره زمين نابود سازد هر چند که اين کار شدنى نيست.
نـخست وزيـر انـگلستان ((گلادستون)) در سال ???? ميلادى در برابر نمايندگان کشورخود نطق مهيجى ايراد کرده و در ضمن آن يادآور شد که : تا زمانى که قرآن خوانده مى شود و کعبه طواف و نام محمد صلى الـله عـليه و آلـه و سـلم در بـالاى مـا ذنه هابعظمت برده مى شود مـسيحيت در خـطر بزرگ قرار دارد پس بر شما باد که قرآن راتحريف کـرده و کعبه را تخريب نموده و نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ازبالاى ما ذنه ها محو نمأيد.
هـمانگونه که از عملکرد آنان پيداست تمام هم آنان محو و نابودى اسـلام وبرگرداندن ملت اسلامى به دوران جاهليت است تا بتوانند به درسـتى و راحـتى آنـان را بـه زيـر سـلطه خود درآورند البته اين کارشان هيچگاه بى پاسخ نمانده است.
در پـنجاه سال اخير مبارزه با اسلام و مسلمين و سلب حقوق و بردن امـوال و مـنافعآنان در ترکيه و ايران صورت جدىترى به خود گرفت الـبته در ايران تا ?? سال -تقريبا – کارگردان اصلى اين مبارزه انگليس بوده و در ?? سال اخير آمريکا.
مـسلمانان ايـران در ايـن دوره پـنجاه سـاله در ميان اشک و خون روزگار گذراندندمقدسات اسلام همواره هتک شده و حرمت اسلام همواره فراموش گشت علماىاسلام زندانى تبعيد يا شهيد شدند وعاظ و طلاب به زنـدانها و شـکنجه گاهها افـتادندمجالس عـزادارى حـسين بـن عـلى عـليه السلام ممنوع گشته و لباس روحانيت قدغن گرديد و مدارس اسلامى بسته و چادر که يک نوع حجاب و پوشش اسلامى است ازسر زنان مسلمان برداشته شد و …
مـا در ايـنجا بعنوان نمونه به گوشه هأى از اسلام زدأى در کشور اسـلامى ايـران اشاره مى کنيم تا روشن گردد که با چه لطأف الحيلى مـى خواستند اسـلام را از مـملکت بيرون کـرده و نظام جاهلى قبل از اسلام و يا فرهنگ شرک آلود غرب ر به جاى آن بنشانند:
? – شعار جدأى دين از سياست
يـکى از کارهأى که در اين راستا انجام مى شد دور نگه داشتن دين از صـحنه سـياست بود تبليغات وسيعى در رسانه هاى گروهى دنيا براه انـداخته (و بـه تـبع آنـان رسـانه هاىگروهى حکام دست نشانده در داخل) که دين را با سياست چه کار و علما دينى مقدس تر از آنند که خـود را آلـوده بـه سـياست نـمايند و به اين مسئله آنچنان دامن زده مـى شد کـه حـتى بـسيارى از رهبران دينى و ملت اسلامى باورشان آمـده بـود کـه ما را باسياست چکار؟ ما روحانى هستيم و بايد به مـسأل شرعيه خود بپردازيم و حتى وقتى امام خمينى ((ره)) دستگير شـد به او گفته اند: شما را چه کار با سياست ,سياست يعنى دروغ و مـکر و پـدرسوختگى امـام در جـوابشان فـرمود: اين نوع سياست مال شـمـاها اسـت ولـى ديـن از سـياست واقـعى جـدا نـيست و شـاه در پـاسخ تلگراف مـراجع تـقليد قم (که او را در جنايات و جنايتهايش سـرزنش کـرده و بـه حـکم واقعى اسـلام دعـوت کـرده بودند و مسئله انـجمنهاى ايـالتى و ولايـتى را خـلاف دستوراسلام دانسته اند) گفته بـود: (تــوفيقات جـناب مـستطاب عـالى را در هـدايت افـکارعوام خـواهانيم) يعنى وظيفه شما هدايت و ارشاد عوام است نه دخالت در امورسياسى کشور.
وقـتى کـه از سال ?? روحانيت وارد صحنه مبارزه با شاه شد و عملا جدأى دين ازسياست را رد کرد رسانه هاى گروهى وابسته با تبليغات وسـيعى وارد مـعرکه گشته وقلمهاى مسموم و خريدارى شده در مقالات روزنـامه هاى آن روز بـراى قداست دين از سياست و اينکه نبايد دين را بـا سـياست آميخت قلم فرسأيها مى کردند که ما به يک نمونه از آن از روزنـامه اطـلاعات ?? اسـفند سـال ?? اشاره مى کنيم از باب مشت نمونه خروار مطلب روشن مى گردد که قضيه چه بود:
(…مـذهب امـرى اسـت جـدا از سـياست سياست سخن روز است و مذهب سـخن ازلى و بـدى سياست امروز يک چيز مى گويد فردا چيز ديگر مذهب فـردا و امـروز وديـروز يـک چـيز مـى گويد و لاغير سياست مئاثر و مـظاهرى دارد کـه بـا تغيير زمان تغييرمى کند ولى مئاثر و مظاهر مذهب لايتغير است براى اينکه مذهب محيط است برزمان و سياست محاط اسـت در زمـان امـروز شـما مـى بينيد کـه مـردم اروپـا و آمريکا بـه رفيع ترين قـلل تـمدن رسـيده اند و از نـظر معارف و علم تا به مـرحله تـسخير فضاپيشرفته اند اما مذهب بزرگترين تکيه گاه روحى و مـعنوى ايـن مردم است کليسامحترم ترين و عزيزترين اماکن نزد اين قوم است…) هـمانگونه کـه ملاحظه مى کنيد اين آقايان مى خواستند همان بلأى را که در اروپا بسرمذهب و دين و کليسا آمده بود بسر مذهب و اسلام و مساجد بياورند و بعد از آن به عزيزترين اماکن نيز نام ببرند.
? – بازگشت به دوران جاهليت
يـکى از کـارهأى کـه در راسـتاى اسـلام زدأى انجام مى شد موضوع بـازگرداندن ايـران به جـاهليت قبل از اسلام بود ميراندن شعارهاى اصـيل اسـلامى احيا شعارهاىمجوسى که تغيير تاريخ هجرى محمدى صلى الله عليه و آله و سلم به تاريخ مجوسى ???? ساله شاهنشاهى نمونه بارز آن است.
الـبته اين تغيير تاريخ اسلامى به تاريخ مسيحى ميلادى در کشورهاى اسـلامى ديگراز سالهاى خيلى پيش انجام شده و تاريخ رسمى کشورهاى اسـلامى تـاريخ مـيلادىاست ولـى در هـمان زمـان بـکارگيرى تـاريخ شـاهنشاهى را تـحريم فـرموده بودند لذاشاه در اين مساله نيز از موفقيت چشمگيرى برخوردار نشده بود.
? – تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمان
يـکى از کـارهأى کـه در ايـن راسـتا انجام مى گرفت تسلط کفار و افراد غير مسلمان برمسلمانها بود سپردن مقام نخست وزيرى در کشور اسـلامى شـيعى ايـران به هويداىبهأى و سپردن چرخ اقتصادى مملکت بدست امثال ثابت پاسالهاى بهأى والقانيانهاى صهيونيست و سپردن ارتـش و نـظام بدست مستشاران خارجى و امثال اينها نمونه بارز آن است.
? – قـطع رابطه با کشورهاى اسلامى و پيوند با کشورهاى غير اسلامى و احـياناضداسلامى همانند اسراييل غاصب يکى ديگر از کارهاى مبارزه با اسلام بود.
? – نقض قوانين اسلامى
نـقض آشـکار قوانين و مقررات اسلامى چه بصورت مستقيم و چه بصورت تـرويج واشـاعه فـساد در هـمه زمينه هاى فرهنگى , اجتماعى , تحت عـنوان تـمدن و پـيشرفت!!! يـکى ديگر از کارهاى مبارزه با اسلام بود.
? – انجمنهاى ايالتى و ولايتى
يـکى ديـگر از مـظاهر زنـنده و مـصداق ناديده گرفتن اسلام مسئله انـجمنهاى ايـالتى وولايتى بود که خشم ملت اسلامى را برانگيخته و فـرياد رهـبران ديـنى و بخصوص امام خمينى را بلند کرد و علما از حـوزه هاى علميه قم و مشهد و ديگر شهرها به نزديک شدن خطر پى برده و به قيام وادار گشتند.
در تاريخ ?? مهر ???? جرايد عصر تهران با تيتر درشت منعکس کرده بودند که :
طـبق لايـحه انـجمنهاى ايالتى و ولايتى که در هيئتe ولت به تصويب رسيده و امروزمنتشر گرديد: به زنان حق را ى داده شد.
از جـمله مـسأل تـصويبى در ايـن قانون اين بود که قيد اسلام از شـرأط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان برداشته شد تا اقليت هاى مذهبى هم بتوانند شرکت فعال داشته باشند. و مـوضوع سـومى کـه مـطرح بـود اين بود که : در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جاى قرآن (کتاب آسمانى) آورده شود.
غرض اصلى شاه از اين قانون , اولا: تست کردن جامعه بود که ببيند واکـنش مردم مسلمان و روحانيت در برابر اين تجاوز آشکار به حريم قـرآن چـه مقدار است؟ اگرزمينه فراهم است در گامهاى بعدى اساسا قـرآن و مـذهب را در کشور الغا نمايد که شاه و پدرش ساليان دراز در آرزوى اين جهت نشسته بودند.
و ثـانيا: فـراهم آوردن زمـينه بـه منظور سپردن پستهاى کليدى و حـساس به دست اقليتهاى مذهبى که عمدتا نقش ستون پنجم را در کشور اسـلامـى ايـران بـازىمى کردند و پـيوسته در خـدمت امـپرياليسم و صهيونيسم قرار داشته و هنوز هم دارند.
ولـى رژيـم شاه براى پياده کردند اين نقشه هاى شوم شوم استعمارى به نظر خوددست آويز خوبى به چنگ آورده بود بنام ((آزادى زنان)) کـه مـى دانست از طـرف روحانيت و مسلمانها اين قانون مورد اعتراض قـرار مـى گيرد تـا بگويد: اين اسلام وآخوندها هستند که با آزادى زنـان مـخالفند بـا تـوجه به اينکه همه مى دانستند که وضع اسف بار زنـان ايـرانى همانند مردان نتيجه سياستهاى غلط و ضد مردمى شاه بود.لـذا امام خمينى (رحمت الله عليه) در همان نطق تاريخى خود اعلام فرمود: ما بـا تـرقى زنـان مخالف نـيستيم, اما با اين فحشا مخالفيم با اين کارهاى غلط مخالفين مگر مردها دراين مملکت آزادى دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست مى شود؟ بـنابراين ايـن قانون نيز يکى ديگر از نمونه هاى مبارزه با اسلام رژيم بود.
? – جشن واهى ???? ساله
يـکى ديـگر از مـظاهر مـبارزه با اسلام و احيا کفر باستان مسئله جـشنهاى ???? ساله بود که در ان هزينه هاى هنگفت به مصرف رسيده و اوقـات بـسيارى بـه هـدر رفـته تالحظاتى چند اشخاصى با لباسهاى موهوم دوره هاى قديم بيايند و از جلو جمعى بگذرند.
در عـين حـال که وطن دربست در اختيار آمريکا و جنايتکاران ديگر بـود و حـتى خـودشخص شاه اختيار يک مسافرت را بدون اجازه ارباب نـداشت بـه کـوروش خـاطرجمعى مى داد که تو بخواب ما بيداريم !!! دانـايان بـه ايـن سخن مى خنديدند که بيداربراى چه ؟ وطنى که يک گـروهبان آمـريکأى بـر ارتـشبد تو حکومت کرده و فرمان مى دهد چه وطنى ؟ و چه محافظتى از وطن ؟ در اينجا نيز علما اسلام و ملت اسلامى نارضأى خود را به اين جشن اعـلام داشـته و مـخصوصا امـام خمينى در يکى از اعلاميه هاى تاريخى بيدارگر خود در رابطه بااين جشن و مخارج نارواى آن موضع خود را در قـبال آن مـشخص کرده و اين عمل مبتذل و اسرافى را تحريم کرده بود.
? – سلطه بيگانگان
با توجه به مطالبى که در بررسى تاريخ معاصر بيان شد و آگـاهى برسلطه اجانب و به خصوص در نيم قرن اخير بر مملکت اسلامى ايـران و بـه تعبير بهترسلطه کامل استعمار نو به شکل خطرناک آن وضـديت کـامل آن بـا مـظاهر دينى و ملى و کوشش آن (البته با دست يـارى نـوکران داخـلى) بـراى بـه عـقب بـرگرداندن مـردم درتمام زمـينه هاى سياسى , فرهنگى , دينى , اجتماعى و اقتصادى … و به غـارت بـردن ثروتها و ازبـين بـردن آثـار مـلى و هـنرى و تـحميل قراردادهاى ننگين و … همه و همه مى توانستند علتى بزرگ و محرکى نيرومند باشند براى ايجاد يک نهضت و انقلاب زيرا همه اينها حکايت از سـلطه کـامل بـيگانه بـر مسلمين دات و حال آنکه در بينش الهى سـلطه کـفار و بـيگانگان بـر مـسلمين حـرام و مبارزه با آن لازم دانسته شده چرا که؟ لن يجعل الله للکافرين على المومنين سبيلا , و چـون سـلطه اجانب منافى بامذهب و آزادى و مليت و همه چيز است هـمه اقـشار مـردم عـليه اين سلطه به مخالفت برخاسته اند مذهبيها بخاطر مذهبشان مليون بخاطر حس ناسيوناليستى ومليتشان و سياسيون بخاطر آزادى و …
? – بيگانه بودن نظام حاکم بامردم
دوئيـت و تـضاد نظام با رعيت از شرأط اساسى هر انقلاب است زيرا اگـر طـبقه حاکم و سياستمداران و کارگزاران نظام با مردم هماهنگ بـوده و خواسته هاى مشروع و به حق مذهبى , سياسى و اجتماعى و …
مـردم را بـرآورده نموده و بدلخواه رعيت حرکت نمايند و به تعبير ديگر قدرت سياسى با قدرت اجتماعى هماهنگ بوده ودوشادوش هم حرکت نـمايند عملا نارضأى تحقق پيدا نمى کند تاموجب انقلاب گردد (البته در هـر جــامـعه اى حـکومت هـر چـند کـه مـردمى بـاشد عـده اى از آن نـاراضى اند ولـى بـا طـرفدارى اکثريت قاطع از حکومت از اقليت کارى ساخته نيست).
امـا اگر جامعه بصورت دوقطبى در آيد مسير طبقه حاکم غى از مسير طبقه رعيت ومردم باشد آنهم در حدى که امکان التيام و نزديکى آن دو از بـين بـرود ايجاد يک تحول سياسى , بصورت اجتناب ناپذيرى , خودنمأى کرده و ضرورى احساس مى گردد.
همان گونه که بر کسى مخفى نيست در سالهاى اخير و بخصوص در دوران سـلطنت پهلوى (پـدر و پـسر) قـدرت سياسى حاکم آنچنان از جامعه و مـردم خـود جـدا شده وراه جدأى در پيش گرفته بود که ديگر براى کـسى جاى ترديد باقى نگذاشته بود که نظام حاکم با ترکيب خاص خود ابدا امکان بقا و حيات نداشت زيرا نه رژيم قدرت توانأى تغيير و بـالا بردن کارآئى خود را داشته و نه مردم آمادگى تمکين و پذيرش باآنها را.
بـنابراين جامعه ايرانى به مرحله اى انفجارآميز رسيده بود که هر حـادثه و حـرکتى مى توانست وضع موجود را به هم ريخته و حرکت عادى جـامعه را مـتوقف و مـختل نمايد و هر تلاشى هم که نظام حاکم براى مـرحم گـذاردن بـر زخـمهاى موجود و ترميم شکاف ميان مردم و نظام انـجام مى داد بيهوده بود.


جستجو