وحدت جوامع در نهج البلاغه

يکم کليات

انسان نه از نظر تجرد روحي ، همسان فرشتگان است تا از هماهنگي با هم نوع خود بي نياز باشد و با شعار «وما منا إلا له مقام معلوم»1 زندگي کند و نه از جهت مادي همتاي حيوانات است تا از تبادل و تعاون با هم نوع خويش  بي نياز باشد و با شعار «…قدأفلح اليوم مَن استعلي»2 که بر خاسته از حلقوم درندگان بشر نمايي چون آل فرعون است ، به سر برد و نه مي تواند بدون تکيه گاه تکويني به تشتت و پراکندگي خاتمه دهد و راز ورمز اتحاد با هم نوع خود را دريابد و با رفتار مناسب به وحدت روي آورد، و با شعار«قد أفلح من تزکي »3
از هر گونه نقص و عيب برهد و به کمال برسد. 
بنابراين، اولأ ، انسان ها نيازمند زندگي مسالمت آميز و اتحاد با يک ديگرند. ثانيأ، پشتوانه اين اتحاد بايد اهتمام به اجراي حق و سرکوب کردن باطل باشد . ثالثأ، براي تحقق اتحاد حقيقي بايد به دستورات وحي وعقل توجه کرد.

معناي لغوي وحدت و اتحاد

« وحدت» در لغت به معناي يگانه شدن و انفراد است و لغويان درباره ي معناي « اتحاد » گفته اند:            « والإ تحاد صيرورة الشيئين الموجودين شيئأ واحدأ» ؛ اتحاد يکي شدن دو چيز موجود است.4
بنابراين ، هرگاه چند چيز با حفظ خاصيت شخصي خود با هم يکي شوند ، اتحاد حاصل خواهد شد.

اهميت وحدت
اميرمومنان «عليه السلام» وحدت را منت بزرگ خداي سبحان بر مردم دانسته است، آن جا که فرمود: 
فإنّّ اللّه سبحانه قد امتنّّ علي جماعة هذه الأمة فيما عقد بينهم من حبل هذه الألفة الّتي ينتقلون في ظلّها و يأوون إلي کنفها بنعمة لا يعرف أحد من المخلوقين لها قيمة لأنّها أرجع من کلّ ثمن  و أجل من کلّ خطر»5؛
يعني خداوند بر اين أمّت منّت گذارده و بين آنان الفت و اتحاد ايجاد کرده است که در سايه آن زندگي کنند و به کنف حمايت آن پناهنده شوند؛ اين نعمتي است که احدي نمي تواند بهايي برايش بگذارد ، زيرا ازهر بهايي گرانقدرتر و از هر چيز پر ارزشي با ارزش تر است.
تعبير منّت إلهي از وحدت بيان گر اهميت اين موضوع است ، زيرا به نعمت عظيم منّت گفته مي شود ، چنان که خداي سبحان از بعثت پيامبر« صلي الله عليه وآله وسلم » به عنوان منّت ياد کرده است؛ « لقد منّ الله علي المومنين إذ بعث فيهم رسولأ من أنفسهم»6.
حضرت علي «عليه السلام» به همراهي با جماعت و کناره گيري  از جدايي فرمان داده ، مي فرمايد: « الزموا الجماعة و اجتنبوا الفرقة »7 . نيز مي فرمايد: « إيّاک و الفرقة فإنّ الشاذ من الناس للشيطان »؛ از جدايي دوري کن، زيرا نادر از مردم از آن شيطان است 8  .
وحدت آن قدر مهم است که حضرت علي «عليه السلام» با وجود مصايب سنگين ، به شدت حافظ اتحاد جامعه اسلامي بود. آن حضرت در نامه اي به ابوموسي اشعري مي فرمايد: « وليس رجل- فاعلم- أحرص علي جماعة أمة محمد « صلي الله عليه وآله وسلم » وألفتها منّي أبتغي بذلک حسن الثّواب وکرم المآب»9؛ بدان، هيچ کس نيست که نسبت به وحدت و اتحاد امّت محمد « صلي الله عليه وآله وسلم » ازمن حريص تر وأنسش به آن از من بيشتر باشد. من در اين کار پاداش نيک و سرانجام شايسته را از خدا مي طلبم.

1- سوره صافات ، آيه 164.
2- سوره طه، آيه 64 . 
3- سوره اعلي، آيه 14.
4- مجمع البحرين ، ج 4،ص 476.
5- نهج البلاغه، خطبه 192.
6- سوره آل عمران، آيه 164.
7- شرح غررالحکم،ج 2، ص 240.
8- همان، ج 2، ص 305.
9- نهج البلاغه، نامه 78. 
صبر آن حضرت «عليه السلام» نيز براي حفظ وحدت بود؛ صبري که درباره اش فرمود: 
«فرأيت أنّ الصّبر علي هاتا أحجي فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجأ» 1؛ عاقبت ديدم که بردباري و صبر به عقل و خرد نزديک تر است و شکيبايي ورزيدم ، ولي به کسي مي ماندم که خاشاک چشمش را پر کرده است و استخوان راه گلويش را گرفته است. 
آن حضرت «عليه السلام» درباره دليل سکوت خود فرمود:
وأيم الله لولا مخافة الفرقة بين المسلمين و أن يعود الکفر و يبور الدين لکنّا علي غير ما کنّا لهم عليه. 
يعني به خدا سوگند! اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت کفر و تباهي دين نبود، رفتار ما با آنان به گونه اي ديگر بود.2
حضرت علي «عليه السلام» پس از انتخاب عثمان براي خلافت مسلمانان فرمود:
لقد علمتم أنّي أحقّ الناس بها من غيري و والله لأسلّمنّ ما سلمت أمور المسلمين ولم يکن فيها جور           إلاّعليً خا صّةً.
يعني شما مي دانيد که من از همه براي خلافت شايسته ترم . به خدا سوگند! مادامي که کار مسلمانان رو به راه باشد و تنها بر من جفا شده باشد، مخالفتي نخواهم کرد.
اين سخنان نشان مي دهد که وحدت از اهميت ويژه اي بر خوردار است و حضرت علي «عليه السلام» از هيچ کوششي براي ايجاد و حفظ وحدت دريغ نورزيد.
وحدت ماي? بقاي جامعه  ورسيدن به آرمان هاي ملي، و بر داشتن موانع پيشرفت است. از اين رو،بايد براي ايجاد و حفظ آن تلاش فراوان کرد.
مظاهر وحدت در احکام اسلامي فراوان است؛ از جمله مي توان به اقام? نماز جماعت، نماز جمعه، نماز عيدين، مراسم حج، جهادو… اشاره کرد. اين احکام، حاکي از اهميت وحدت و يکپارچگي امت اسلامي است. از اين رو، بايد نسبت به اجراي آن ها عنايت ويژه داشت.

اتحاد مطلوب و نا مطلوب
اگر اتحاد و اجتمع بر مدار اجراي حقّ نباشد، بر ضلالت و گمراهي خواهد بود و چنين اتحادي نمي تواند مقدّس و مطلوب باشد.
حضرت امير المؤمنين«عليه السلام» دربار? جامع? پيش از اسلام که جامعه اي مجتمع بر محور شرک و جاهليّت بود، مي فرمايد:
ولقد کنّا مع رسول الله « صلي الله عليه وآله وسلم » نقتل اباءنا و أبناءنا و إخواننا و أعمامنا ، ما يزيدنا ذلک إلاّ ايمانأ و تسليمأ… فلمّا رأي الله صدقنا أنزل بعدوّنا الکبت  و أنزل علينا النصر…3 .
يعني ما در رکاب رسول خدا« صلي الله عليه وآله وسلم » بوديم و با پدران، فرزندان، برادران و عموهاي خود جنگ مي کرديم و اين مبارزه، بر ايمان و تسليم ما مي افزود… . پس آنگاه که خدا راستي و اخلاص ما را ديد، خواري و ذلت را بر دشمنان ما و پيروزي را بر ما نازل کرد .
هم چنين آن حضرت دربار? اتحاد بر تفرقه که امري زيان بخش است ، و نيز پراکندگي و اختلاف بر محور اتحاد مي فرمايد:
فاجتمع القوم علي الفرقة و افترقوا علي الجماعة کأنّهم أئمّة الکتاب وليس الکتاب إمامهم فلم يبق عندهم منه إلاّ إسمه و لايعرفون إلاّ خطّه و زبره … 4.
يعني مردم در آن روز بر تفرقه و پراکندگي اتحاد مي کنند و در اتحاد و يگانگي پراکندگي دارند؛ گويا اين مردم پيشوايان قرآنند و قرآن پيشواي آنان نيست. در اين هنگام جز نامي از قرآن نزدشان باقي نماند و جز خطوط آن چيزي نشناسند… .
پس هر اتحادي مطلوب نيست،بلکه بايد محور و هدف اتحاد مورد دقت قرار گيرد و با توجه به آن، حق يا باطل بودن اتحاد و مرتب? آن تعيين شود؛ به سخن ديگر، حسن اتحاد ذاتي نيست،بلکه اتحاد اقتضاي حسن يا قبح را دارد. اگر بر محور حق بود، نيکو است و همگان بايد تلاش کنند، آن را به وجود آورند و پس از ايجاد
نيز در حفظ آن کوشا باشند و اگر اتحاد بر محور باطل بود، قبيح است و نابود کردن چنين اتحادي بر همگان لازم است ؛ به ديگر سخن، مي توان با توجه به محور و هدف اتحاد ، آن را به احکام خمس? وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و مباح تقسيم کرد.

1-    نهج البلاغه، خطب? 3.
2-    بحارالأنوار،ج32،ص 61.
3-    نهج البلاغه،خطب? 56.
4-    همان،خطب? 147. 

اگر گروهي بر امر باطلي اتحاد کردند، چنين اجتماعي مقدس نيست، مانند اتحاد قريشيان بر ضد حضرت  علي «عليه السلام» ؛ « فإنّهم قد أجمعوا علي حربي کإجماعهم علي حرب رسول الله قبلي »1، و مانند اتحاد شاميان بر امر باطل خود که اميرالمؤمنان«عليه السلام» دربار? آن فرمود: «و إني و الله لأظن أنّ هؤلاء القوم سيُدالون منکم بإجتماعهم علي باطلهم»2، و نيز مانند اتحاد اوباش که حضرت علي«عليه السلام»  دربار? آن فرمود:«هم الذين إذ اجتمعوا غلبوا و إذا تفرّقوا لم يعرفوا … هم الذين إذا اجتمعوا ضرّوا و إذا تفرّقوا نفعوا»3  که اين گونه اتحادها را بايد از بين برد.

أصالت وحدت
انسان از يک عامل «کثرت» به نام طبيعت، ويک عامل « وحدت» به نام روح ماوراي طبيعي تشکيل يافته است. حال اگر او جنب? ماوراي طبيعي خود را فربه کند، جز اختلاف و نزاع چيزي نمي يابد، ولي اگر جنب? ماوراي طبيعي خويش را تزکيه کند،از گزند هر گونه درگيري مصون و به شهد مسالمت و صفا کامياب     مي گردد.
خداي سبحان آفرينش پيکر آدمي را به « تراب »، « طين»، «حمأمسنون» و «صلصال » نسبت داد که از نشئ? کثرت و همواره سبب نزاع است؛ « والله خلقکم من تراب … »4، «… إنّي خالق بشرأ من طين »5  
و «… إنّي خالق بشرأ من صلصال من حمإ مسنون»6، و آفرينش روح انساني را به خود نسبت داد که عين وحدت و همواره سبب اتحاد و رأفت، و ماي? التيام و محبت است: « فإذا سوّيته و نفخت فيه  من روحي …»7 و « ثم سوّاه و نفخ فيه من روحه …»8.
سرّ کثرت طبيعت و ماده را بايد در ضيق هستي آن جست وجو کرد، زيرا هر موجود مادي شرايط خاصي داردکه نه در ديگري است و نه پذيراي غير خود.
راز وحدت ماوراي طبيعت را نيز بايد در سع? وجودي آن يافت، زيرا هر موجود مجرد، نه در حضور ديگري محجوب است و نه از شهود غير خود، محروم. از اين رو، نه بهشتيان کينه و نزاع دارند؛ « و نزعنا ما في صدورهم من غلّ..»9، و نه در دل هاي مردان با ايمان که با ماوراي طبيعت ارتباط دارند و به دستورهاي وحي آسماني عمل مي کنند، نسبت به يک ديگر عداوت و بغض است؛ «… ربّنا اغفرلنا ولإخواننا الذين سبقونا بالإيمان و لاتجعل في قلوبنا غلأّ للذين امنوا ربّنا إنّک رؤوف رحيم»10.

زندگي انسان هاي نخستين
انسان هاي اولي براساس انديشه و فطرت ساد? خود، از بينش و منش مشترکي برخوردار بودند؛ يعني هم در جهان بيني بينش واحدي داشتند و هم در تشخيص حق و باطل و مصالح و مفاسد روش مشترکي داشتند.       از اين رو، خداوند آنان را به « أمّت واحده » ستوده است؛ « کان الناس أمة واحدة …»11.
«امّت» به جمعيتي مي گويند که مقصد خاص و مقصود و امام معيّني را دنبال مي کنند و وصف تأکيدي «واحدة » در «أمّة واحدة» نشان گر آن است که مردم در فطرت اوّلي خويش سمت و سوي واحدي را دنبال مي کردند و هيچ گونه اختلاف و مشاجره اي در ميان آنان نبوده است، چون يا اختلاف فکري و عملي نداشتند يا بسيار کم بود و اختلافات عملي نيز اگر در بين آنان راه پيدا مي کرد، به وسيل? فطرت توحيدي و نصايح انبياي پيشين ( از حضرت آدم«عليه السلام» تا نوح«عليه السلام» ) حلّ مي شد، چون وحي آسماني در حدّ موعظه در رفع اختلاف راه گشاست.

1-    نهج البلاغه، نام? 36.
2-    همان، خطب? 25.
3-    همان، حکمت 199.
4-    سور? فاطر، آي? 11.
5-    سور? ص، آي? 71.
6-    سور? حجر، آي? 28.
7-    سور? حجر، آي? 29.
8-    سور? سجده، آي? 9.
9-    سور? اعراف، آي? 43.
10-    سور? حشر، آي? 10.
11-    سور? بقره، آي? 213. 

سرّ وحدت انسان هاي اوّلي

نفي اختلاف و مشاجره در انسان هاي اولي يا براي آن است که هم? آنان مانند فرشتگان به فعليّت و کمال خويش رسيده بودند. از اين رو، اختلاف و مزاحمتي با يک ديگر نداشتند، يا اين که مردم اوّلي در بساطت زندگي مي کردند و هنوز به سوي کمال حرکت نکرده بودند تا با يک ديگر برخوردي داشته باشند، نظير درختي که هنوز به فعليّت نرسيده است و در هسته و حبّه به سر مي برد، تا زماني که به صورت هسته است و به تنه و شاخه و خوشه  تبديل نشده، هيچ مشاجره و مزاحمتي در بين آن ها نيست، چون هم? اين کمالات را
« بالقوّه» دارد، نه « بالفعل » .
أمّا هسته وقتي در درون خاک جا گرفت و زمين را شکافت و جوانه زد و به سوي کمال حرکت کرد يا مزاحمت هايي را بر سر راه خود مي يابد، يا شاخه ها با يک ديگر برخورد مي کنند، چون مي خواهند به فعليّت برسند و اگر از اختلاف بين انسان ها به مشاجره ياد مي کنند، به خاطر همين تنازع شاخه هاي درخت است.
انسان هاي اوّلي همانند هست? جامد، بدون مشاجره بودند، چون آنان از نظر جهان بيني، محيط زيست و روابط اجتماعي در بساطت به سر مي بردند و در حدّ حيات حيوان زندگي مي کردند(حيوان بالفعل و انسان بالقوّه بودند)، نيازي به وسايل کشاورزي و دامداري و صنعتي نداشتند، و جز تحصيل مواد غذايي رنجي را تحمّل نمي کردند، چون نه به ذخيره سازي آن نيازي داشتند و نه به حمل و نقل آن به مکان هاي دور دست.
زندگي بسيط و بي آلايش آنان همراه با انديش? ابتدايي، زمين? وحدت و اتحاد آنان را فراهم مي کرد، ولي کم کم بر اثر پيشرفت علم، انديشه صنعت و گسترش روابط اجتماعي، اختلافات علمي عميق و عملي در آنان راه پيدا کرد و زمين? پيامبران اولوالعزم و نزول کتاب و قانون را فراهم کرد تا بار ديگر به اتحاد مطلوب دست يابند.

دوم. حوزه هاي اتحاد

اتحاد، صلح و انقياد همگاني در سه حوزه مطرح است؛ اتحاد و صلح در حوز? اسلامي، اتحاد و صلح در حوز? پيروان اديان توحيدي و اتحاد و صلح در حوز? جوامع بشري. اکنون به بررسي  جداگان? حوزه هاي اتحاد مي پردازيم.

الف. اتحاد در حوز? اسلامي

دعوت مسلمانان به اتحاد و أخوّت، در آيات متعددي مورد تأکيد قرار گرفته است که به برخي از آن ها همراه با توضيح  مختصر اشاره مي کنيم.

آي? اعتصام به حبل الله

« واعتصموا بحبل الله جميعأ و لا تفرّقوا و اذکروا نعمت الله عليکم إذا کنتم أعداء فألّف بين قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخوانأ و کنتم علي شفا حفرة من النّار فأنقذکم منها کذلک يبيّن الله لکم آياته لعلّکم تهتدون»1؛ همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد کنيد. آن گاه که دشمنان يک ديگر بوديد، پس ميان دل هاي شما ألفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر کنار پرتگاه آتش بوديد که شما را از آن رهانيد. خداوند اين گونه نشانه هاي خود را براي شما روشن مي کند. باشد که شما هدايت يابيد.
مراد از برادري در اين آيه برادري ايماني است. مسلمانان با يک ديگر برادرند، چون هر يک از آنان همان چيزي را قصد و طلب مي کنند که ديگري در پي آن است.
اميرالمؤمنان«عليه السلام» در نامه اي به مالک اشتر او را به رفتار رحيمانه  با زيردستان سفارش کرده و برادري ديني و ايماني وي را با مسلمانان مطرح ساخته است: «… فإنّهم صنفان: إمّا أخ لک في الدين …»2؛
مردم و رعيّت دو صنفد يا برادر ديني تو هستند… .

1-    سور? آل عمران، آي? 103.
2-    نهج البلاغه، نامه 53.

وحدت و برادري در نهج البلاغه
– موضوع «وحدت و برادري» در موارد بسياري از نهج البلاغه مطرح شده و تا آنجا كه من بررسي كرده‌ام اين موضوع در ده بعد و جهت در نهج البلاغه ذكر شده است كه عبارتند از:
1 ـ بزرگترين نتيجه و دستاورد نبوت و رسالت پيغمبر(ص) اتحاد بين مردمي كه متفرق و متشتت بوده اند معرفي گشته است.
2 ـ تعيين جانشين براي پيغمبر بخاطر ادامه همان وحدت و الفت بين مسلمين بوده است.
3 ـ خداوند به مردمي كه با يكديگر اختلاف دارند هيچگونه خير و سعادتي نمي دهد.
4 ـ اتحاد با كراهت بهتر از اختلاف با رضايت است.
5 ـ براي توجيه اختلاف نبايد قرآن را توجيه كرد. 
6 ـ تنها عامل عزت و سيادت مردم اتحاد و اتفاق است.
7 ـ كيفر تفرقه انداز چيست.
8 ـ عوامل اتحاد كدامست.
9 ـ عوامل اختلاف چيست.
10 ـ سيره و اخلاق علي (عليه السلام) در زمان حكومتش از بعد اتحاد بين مسلمين چه بوده است .

 


جستجو