پيامبر اکرم (ص) در سال دهم هجري از طرف خدا ماموريت يافت تا شخصاً در مراسم حج شرکت کند و حج کامل را به مسلمانان بياموزد . به دستور پيامبر در ماه ذيقعده در شهر مدينه و در ميان قبايل اعلام شد که پيامبر عازم حج است .
در پي اين اعلام هزاران نفر در اطراف مدينه خيمه زدند و همه در انتظار حرکت پيامبر بودند . پيامبر اکرم (ص ) در اواخر ماه ذيقعده ، (( ابودجانه )) را در مدينه جانشين خود کرد و در حالي که شصت قرباني به همراه داشت به سوي مکه حرکت کرد و در ((ذوالحليفه)) (منطقه اي که مسجد شجره در آن قرار دارد ) احرام بست و به سوي مکه حرکت کرد و در روز چهارم ماه ذي حجه ، در حالي که حمد خدا و درود بر ابراهيم (ع) را بر زبان داشت ، وارد مکه شد. امير مومنان (ع) نيز که از سوي پيامبر (ص) براي دعوت مردم يمن با اسلام ، به آن منطقه اعزام شده بود ، با شنيدن خبر حرکت پيامبر به سوي مکه در حالي که 34 قرباني به همراه داشت ، براي شرکت در مراسم حج از يمن بازگشت و در نزديکي مکه پيامبر اکرم (ص) را ملاقات کرد .
پيامبر اکرم (ص) در آن سال حج کامل را به مسلمانان آموخت و در روز نهم ذي حجه (عرفه) نماز ظهر و عصر را در سرزمين عرفات با صد هزا تن از مسمانان برگزار نمود و سپس خطابه تاريخي خود را ايراد کرد و در آغاز آن به مسمانان فرمود : (( اي مردم ! سخنان مرا بشنويد ، شايد پس از اين شما را در اين نقطه ملاقات نکنم )) . در پايان نيز در حالي که با انگشت سبابه به آسمان اشاره مي کرد ، فرمود : بار الها ! پيامهاي تو را رساندم و با سه بار گفتن (( اللهم اشهد )) گفتار خود را به پايان رسانيد 1 .
در زبان تاريخ و حديث اين حج ، (( حج وداع )) ، (( حج بلاغ )) و (( حج اسلام )) ناميده شده است . با پايان گرفتن مراسم حج پيامبر گرامي مکه را به قصد مدينه ترک کرد و هنگامي که کاروان به (( رابغ )) ( در سه مايلي جحفه ) رسيد ، امين وحي فرود آمد و با اين آيه پيامبر را
1 – بهار الانوار ، ج21 ، ص 405
2 – سوره مائده آيه 67
مخاطب ساخت : (( يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل و لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس … ))2 .
آنجا سرزمين (( غدير خم )) و به منزله چهار سوق جهان آن روز بود . پس از دستور توقف از سوي رسول اکرم (ص) ، همه از حرکت باز ايستادند و در يک جا اجتماع کردند .
هوا به شدت گرم بود ، به گونه اي که مرد قسمتي از رداي خود را بر سر و قسمتي را زير پا افکنده بودند .
به وسيله چادري که بر روي درختي افکنده شد سايباني براي پيامبر (ص) فراهم کردند و آن حضرت نماز ظهر را با جماعت خواند . سپس در حالي که جمعيت گرداگرد او حلقه زده بودند بر نقطه اي بلند که با جهاز شتران ساخته بودند ، ايستاد و با صدايي رسا خطابه تاريخي خود را ايراد کرد و پس از حمد و ثناي الهي فرمود : (( هان اي مردم ! نزديک است که من دعوت حق را لبيک بگويم و از ميان شما بروم ، من مسئولم و شما نيز مسئوليد . درباره من چه فکر مي کنيد؟ ))
گفتند : ما گواهي مي دهيم که رسالت خويش را انجام دادي و کوشش کردي ، خدا تو را پاداش نيک دهد . آنگاه فرمود : (( آيا گواهي مي دهيد که معبود يکي است و محمد (ص) بنده خدا و پيامبر اوست و بهشت و دوزخ و زندگي جاودان در سراي ديگر جاي ترديد ندارد؟)) همگان گفتند : گواهي مي دهيم .
سپس فرمود : (( من دو يادگار گرانسنگ در ميان شما مي گذارم ، بايد ديد که چگونه با اين دو يادگار من رفتار مي کنيد . يکي از حاضران باصداي بلند پرسيد : مراد از اين دو چيز گران بها و نفيس چيست ؟ پيامبر (ص) فرمود : (( يکي کتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيت من . خدا به من خبر داده که اين دو يادگار هرگز از هم جدا نخواهند شد . هان اي مردم ! بر قران و عترت من پيشي نگيريد و در عمل به هر دو کوتاهي نورزيد که نابود مي شويد )) .
در اين لحظه دست علي (ع) را گرفت و چنان بالا برد که سفيدي زير بغل هر دو نمايان گشت و علي (ع) را به همه مردم معرفي کرد و سپس فرمود : (( سزاوارتر به مومنان از خود آنها کيست ؟ )) همگي گفتند : خدا و پيامبر او داناترند . پيامبر (ص) فرمود : (( خدا مولاي من و من مولاي مومنان هستم و من بر آنها از خودشان اولي و سزاوارترم )) . آنگاه براي اطمينان اين جمله را سه بار تکرار کرد ، مبادا اشتباهي رخ دهد : (( من کنت مولاه فهذا علي مولاه )) و سپس چنين دعا کرد : (( اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حيث دار )) ، هرکس من مولاي اويم ، علي مولاي اوست . خدايا ! کسي ولايت علي را بپذيرد و او را دوست بدارد ، وي را دوست بدار و کسي که او را دشمن بدارد ، دشمن بدار . خدايا ! ياران علي را ياري کن و دشمنان علي را خوار کن و علي را محور حق گردان .1
آنگاه به مردم فرمود : اکنون فرشته وحي نازل شد و اين آيه را آورد : ( اليوم اکملت لکم دينکم واتممت اليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا )2 در اين هنگام صداي تکبير پيامبر (ص) بلند شد و افزود : (( خدا را سپاس گذارم که آيين خود را کامل کرد و نعمت خود را به پايان رسانيدو از وصايت ، ولايت و جانشيني علي (ع) پس از من خوشنود گشت )) .
سپس پيامبر از آن نقطه مرتفع فرود آمد و به علي (ع) فرمود ، زير خيمه اي بنشينيد تا سران و شخصيت هاي بزرگ اسلام با وي مصافحه کنند و به او تبريک بگويند . پيش از همه ، شيخين به علي ( ع) تبريک گفتند و او را با اين عبارت مولاي خود خواند : (( بخ بخ لک يا ابن
1 . در برخي نقل ها آمده است که رسول گرامي (ص) فرمود : (( من کنت وليه فعلي وليه )) ( بحارالانوار ، ج 37 ، ص 137 ) و ديگر سخن از (( مولي )) نيست تا برخي بتوانند آن را توجيه کرده بگويند : (( مولي )) به معناي ناصر و دوست است ، نه رهبر . اينان گقته اند : به قرينه ي ذيل اين حديث که مي گويد : (( اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله )) ، واژه (( مولي )) در صدر حديث نيز به معناي دوست و ياور است ، نه رهبر ، غافل از اينکه در استشهاد به سياق صدر سخن معيار است و زمام ظهور سخن به دست صدر آن است ، نه ذيل .
تابلو نشان دهنده هدف اصلي کلام صدر آن است و در صدر سخن بحث از اشهاد و استشهاد بر (( ولايت )) و (( رهبري )) پيامبر اکرم (ص) است ، زيرا آن حضرت بر اساس ششمين آيه سوره احزاب : ( النبي اولي بالمومنين و انفسهم ) از مردم اقرار گرفت که نسبت به آنان از خودشان اولي و شايسته تر است . آنگاه فرمود : اگر من مولايم ، هر کس ولايت مرا پذيرفته ، بايد ولايت علي (ع) را نيز بپذيرد .
2 . سوره مائده آيه 3 .
ابي طالب ، اصبحت مولاي و مولي کل مومن و مومنه )) 1 . حسان بن ثابت نيز با کسب اجازه از پيامبر اکرم (ص) اشعاري سرود و در حضور پيامبر (ص) خواند 2 . با مراجعه به تاريخ به خوبي معلوم مي شود که روز هجدهم ذي حجه در ميان مسلمانان بنام روز عيد غدير معروف بوده است 3 . ريشه اين عيد بزرگ اسلامي به خود روز غدير باز مي گردد ، زيرا در آن روز پيامبر به مهاجران و انصار و به همسران خود دستور داد ، بر علي (ع) وارد شوند و چنين فضيلت بزرگي را به او تبريک بگويند .
زيدبن ارقع مي گويد : از مهاجران ، ابوبکر ، عمر ، عثمان ، طلحه و زبير نخستين کساني بودند که با علي (ع) دست بيعت دادند و مراسم تبريک و بيعت تا مغرب ادامه داشت 4 .
واقعه تاريخي غدير را 110 نفر از صحابه و89 نفر از تابعان نقل کرده اند ، که نام آنان در منابع اهل سنت ثبت است . راويان حديث غدير در قرن هاي بعد نيز فراوان بودند 360 نفر از عالمان اهل سنت اين حديث را در کتاب هاي خود ثبت کرده و گروه فراواني به صحت و استواري آن اعتراف کرده اند . برخي نيز درباره حديث غدير کتب مستقلي نگاشته اند . دانشمندان شيعه نيز درباره حادثه جهاني غديرکتب ارزنده اي نگاشته اند که جامع ترين آن ها کتاب الغدير اثر (( علامه مجاهد اميني (قدس سره ) است .
جايگاه ولايت در دين
گرچه رسول اکرم (ص) از آغاز بعثت به مناسبت هاي گوناگون بارها خلافت و امامت علي (ع) را بيان کرده بود ، اما آنچه در غدير خم به وقوع پيوست ، به منزله سندي ماندگار و قطعنامه اي جهاني بود که در حضور بيش از صدهزار مسلمان که از اطراف جهان آمده بودند ، قرائت شد .
1 . بحارالانوار ، ج37 ، ص142 .
2. بحارالانوار ، ج21 ، ص378 تا 413 و ج 37 ، ص108 تا 253 ، الغدير ، ج1 ، ص 9 تا 12 ، سيره حلبي ، ج3 ، ص289
3 . الغدير ، ج1 ، ص267 .
4 . همان ، ص270 .
اين سند تاريخي به دست مبارک پيامبر اکرم (ص) امضا شد و در تاريخ به ثبت رسيد و در سيره علمي و عملي رهبران معصوم (ع) و شيفتگان ولايت در طول تاريخ جلوه گر شد . امامان (ع) همراه بر محوري بودن اصل ولايت و امامت تاکيد و تکيه داشته اند ، چنان که امام باقر (ع) فرمود : اسلام بر پنج پايه استوار است : نماز ، زکات ، روزه ، حج و ولابت ، و هيچ يک از آن ارکان به پاي رکن رکين ولايت نمي رسد ، (( بني الاسلام علي خمس : علي الصلاه و الزکات و الصوم و الحج و الولايت و لم يناد به شي کما نودي بالولايه ))1 .
در برخي روايات نيز از مطرح شدن ولايت در روز غدير سخن به ميان آمده است : (( بني الاسلام علي خمس … و لم يناد بشي کما نودي بالولايه يوم الغدير )) 2 .
زراره مي گويد : پس از اينکه امام باقر (ع) ارکان پنج گانه اسلام را بيان کرد ، از آن حضرت پرسيدم ، کدام بک از اين ارکان برتر است ؟ امام (ع) فرمود : ولايت برترين پايه است ، زيرا ولايت در ميان ارکان دين نقش کليدي دارد و امام راهنماي دين است ، (( قال زراره : فقلت و اي شيءٍ من ذالک افضل ؟ قال : الولايه افضل لانها مفاحهن والوالي هو الدليل عليهن )) 3 .
در ادامه حديث امام باقر(ع) فرمود : بلنداي امر و قله بلند وکليد آن و در هر چيز و رضايت خداي رحمان پس از شناخت امام (ع) پيروي از اوست و خداوند فرموده : هرکس از رسول پيروي کند . از خدا پيروي کرده است … . اگر کسي تمامي شبها به نماز ايستد و همه روزها را روزه بدارد و همه اموالش را صدقه بدهد و هرساله حج خانه خدا کند ، اما ولايت ولي خدا را نشناسد تا آنرا بپذيرد و همه کارهايش را با راهنمايي او انجام دهد ، از طرف خدا هيچ ثوابي ندارد و از اهل ايمان نيست ، (( ذروه الامر و سنامه و مفتاحه و باب الاشياء و رضي الرحمن الطاعه للامام بعد معرفته . ان الله عزوجل يقول : ( و من يطع الرسول فقد اطاع الله و من تولي فما ارسلناک اليهم حفيظا) 4 .
1 . بحارلانوار ، ج65 ،ص329 .
2 . همان ، ص332 .
3 . بحارلانوار ، ج65 ، ص332 .
4 . سوره نساء ، آيه 80 .
اما لو ان رجلا قام ليله و صام نهاره و تصدق بجميع ماله و حج جميع دهره ولم يعرف ولايه ولي الله ، فيو اليه و يکون جميع اعماله بدلالته اليه ما کان له علي الله حق فيه ثوابه و لا کان من اهل الايمان )) 1 .
اشهاد در صحنه غدير
خداي سبحان در موطن خاص گرفتن ميثاق از انسان ها آنان را برخودشان گواه ساخت . به آنان فرمود : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند : چرا گواهي داديم ، (( و اذ اخذ ربک من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم الي انفسهم الست بربکم قالوا بلي شهدنا ان تقولوا يوم القيامه انا کنا ان هذا غافلين )) 2 . خليفه الله و انسان کامل ، يعني رسول اکرم (ص) نيز که آثار خدايي در او جلوه کرده است ، به عنوان آيت کبري حق در روز غدير از مردم اقرار گرفت و فرمود : اي مردم ! آيا من از خود شما به شما اولي نيستم ؟ گفتند : چرا ، (( ايها الناس الست اولي بکم من انفسکم ؟ قالوا بلي )) . آنچه در ميثاق الهي گذشت ، اشهاد و اقرار و اعتراف به ربوبيت خدا و عبوديت انسان ها بود ودر غدير خم اشهاد براي ولايت و رهبري و خلافت .
شاهد گرفتن براي آن است که انسان بر اساس واقعيتي تصميم بگيرد و تسليم شود . خدا ربوبيت خود و عبوديت ما را به شما نشان داد و براي گرفتن پيمان اطاعت و پذيرش شريعت و تکليف از ما پرسيد : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ ما گفتيم : آري . پيامبر نيز مردم را بر نبوت خود شاهد گرفت و حاضران در صحنه غدير گفتند : آري . بعد فرمود لازمه پذيرش نبوت و ولايت من پذيرش امامت و ولايت وصي من علي (ع) است .
بسياري از ائمه (ع) به واقعه غدير احتجاج و استدلال کرده اند . اميرالمومنين (ع) نيز پس از حادثه خلافت استشهاد کرد و فرمود : من ! مگر در غدير و موارد ديگر شاهد نبوديد که پيامبر مرا وصي قرار داد ، پس بايد رهبري مرا بپذيريد .
وجود مبارک اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : به خدا سوگند من از همه مردم
1 . بحارلانوار ، ج65 ، ص333 .
2 . سوره اعراف ، آيه 172.
حتي از خود مردم به آنها اولي هستم : ( فوالله اني لا ولي الناس بالناس ) 1 .
اين اولويت تعييني است ، نه تفضيلي ، آنچه وجود مبارک حضرت امير (ع) در اين خطبه نهج البلاغه بيان فرمود ، از خطبه غديريه پيغمبر (ص) استفاده کرده است .
اولويت ولي الهي
پس از نزول ايه ( النبي اولي بالمومنين من انفسهم و ازواجه امها تهم و اولوا الارحام بعضهم اولي به ببعض ) 2 ، مردم تفسير آنرا از رسول گرامي پرسيدند . ان حضرت فرمود : (( السمع وال طاعه )) 3 ، يعني من دو سمت دارم : يکي رسالت که بر اساس آن احکام الهي را نقل و خود نيز به آن عمل مي کنم ، ديگري ولايت و امامت و رهبري جامعه ، من فرمانده جنگ و صلح هستم و مسائل کشوري و لشکري بر عهده من است . فرمانم را بايد اطاعت کنيد. (( اولي بالمومنين )) يعني قلمرو ولايت همه مومنانند ، (( بانفسهم و اموالهم و حقوقهم )) .
پيامبر اکرم (ص) در غدير خم ابتدا معارف واصول دين را بازگو کرد و همگان به آن اقرار کردند. سپس آيه ( النبي اولي بالمومنين من انفسهم ) 4 را تلاوت کرد و از حاضران اقرار گرفت : (( الست اولي بالمومنين من انفسهم )) 5 . آنگاه فرمود : هرکس صاحب اختيار خويش است ، اما پيامبر والي ، متولي ، ولي و اولي بر همه است ؟ اولويت (اولي) در آيه سوره احزاب و در سخن پيامبر اکرم (ص) تعييني است ، نه تفضيلي . اگر گفته شود ديگري نيز مي تواند اين کار را انجام بدهد ، ولي زيد اولي است ، ولي افعل تعيين مثل (اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض) 6 . که معنايش اين نيست که در ارث همگان مساوي هستند ، ليکن طبقه اول
1 . نهج البلاغه ، خطبه 118 .
2 . سوره احزاب ، آيه 6 .
3 . بحارلانوار ، ج 37 ، ص127 .
4 . سوره احزاب ، آيه 6 .
5 . بحارلانوار ، ج 37 ، ص23 ، 123 .
6 . سوره احزاب ، آيه 6 .
سزاوارتر است ، بلکه بدين معناست که با بودن طبقه اول ، ارث به طبقه دوم نمي رسد و هم چنين با بودن طبقه دوم به طبقه سوم نمي رسد .
بنا براين چون اولويت تعييني است ، با بودن پيامبر انسان صاحب اختيار نيست ، نه اينکه ما صاحب اختيار خود هستيم و پيامبر نيز صاحب اختيار ما است ، ولي بهتر است که او کارهاي ما را اداره کند که آن اولويت تفضيلي است ، نه تعييني . پس معنايش اين است که وقتي پيامبر چيزي را اراده کرد ، انسان در برابر او حقي ندارد . مردم در کارهاي شخصي خود ، بر خود سلطه دارند ، ولي هنگامي که در تحت رهبري رسول اکرم (ص) قرار گرفتند ، حرف اول و آخر را رسول گرامي مي زند . پيغمبر اکرم (ص) در غدير همين بهره را از ششمين آيه سوره احزاب گرفت .