گفتمان امنيتي پيامبراعظم (صلي الله عليه وآله)

1. مفهوم امنيت‏

امنيت مقوله‏اى است که در فلسفه تکوين انسان‏ها نهفته است. حال بايد ديد که امنيت چيست و مفهوم آن کدام است؟ از گذشته‏هاى دور تا به حال تعاريف مختلفى از اين واژه شده است و تحولاتى در مفهوم آن به وجود آمده است که شايد اين اختلافات به دليل پيچيدگى مفهوم آن باشد. البته برخى نيز آن را ميان تهى مى‏دانند، افرادى مانند « بارى بوزان » (Barry Buzan ) مهم‏ترين ويژگى امنيت را اجوف بودن آن دانسته‏ اند؛ بدين معنا که « امنيت واژه‏اى حساس و مهم است که بازيگر به تناسب نيازمندى خود مى‏تواند معنايى خاص را بر آن حمل نمايد و در نتيجه به سياست‏هاى کاملاً مختلفى در مواجهه با پديده‏اى واحد برسد»2 براى روشن شدن بيشتر مفهوم امنيت بهتر است اشاره‏اى به تحول گفتمانى اين مفهوم شود.

برخى از محققين معتقدند که در تحليل مفهومى امنيت مى‏توان چهار گفتمان را شناسايى کرد که به مرور زمان هر يک جاى‏گزين ديگرى شده است. بر اساس گفتمان اول، انسان‏هاى اوليه در جامعه بدوى امنيت را حفظ بقا و موجوديت در مقابل تهديدات طبيعى مى‏دانسته و بر اساس آن طبيعت را منشأ اصلى تهديد تلقى مى‏کرده‏اند. در اين گفتمان امنيت فرد يا گروه، محور بود. و افراد يا گروه‏ها براى بقاى خويش به همکارى با يک‏ديگر مى‏پرداختند. اين گفتمان در سده هفدهم ميلادى با ايجاد سرزمين‏هايى مستقل و محور قرار گرفتن مليت تغيير کرده جاى خود را به گفتمان دوم، يعنى گفتمان فقدان تهديد داده است. در گفتمان دوم، فقدان تهديد به منزله مفهوم امنيت متجلّى شده است. ايجاد مرزها و تشکيل مليت‏ها مهم‏ترين عامل براى ايجاد اين گفتمان به شمار مى‏رود و در اين صورت ديگر فرد يا گروه، محور گفتمان نيست بلکه سرزمين و مليت محور آن به شمار مى‏رود. در اين گفتمان نفى تهديد به مثابه مفهوم امنيت، مفهومى وابسته و سلبى است. قائلان امروزى اين گفتمان، مفهوم نفى تهديد را در ابعاد مختلف سياسى، نظامى، اقتصادى و … گسترش داده‏اند، ولى با اين وجود اين گفتمان جاى خويش را به گفتمان سوم داده و طرفداران چندانى ندارد. در گفتمان سوم، کسب قدرت و توانايى که نگرشى ايجابى است جاى‏گزين مفهوم نفى تهديد شده است، در اين گفتمان حتى جامعه‏اى که فاقد تهديد است نيز چنان چه توانايى و شرايط عينى کسب قدرت و حفظ منافع خويش را نداشته باشد جامعه‏اى ناامن به شمار مى‏رود. در گفتمان چهارمى که به تدريج در حال جاى‏گزينى است امنيت به همکارى و هم‏گرايى بين دولت‏ها و ملت‏ها تعريف شده است. اين گفتمان جديد با تصور جامعه جهانى، مرزهاى سرزمينى را مصنوعى فرض کرده، با محور قرار دادن انسان و جهان به اصالت همگرايى و همکارى بين‏المللى دامن مى‏زند، جالب اين جاست که مفهوم اين گفتمان مفهومى مستقل و توسعه يافته است و نگاهى خوش‏بينانه به انسان و جهان دارد.3
با يک ديد کلى مى‏توان گفتمان‏هاى وارده در باب مفهوم امنيت را در قالب دو گفتمان سلبى و ايجابى جاى داد. با اين توضيح که شايد بتوان گفتمان‏هاى دوم و چهارم را مراحل تکامل يافته دو گفتمان اول و سوم دانست. در اين جا به توضيح مختصرى درباره دو گفتمان سلبى و ايجابى مى‏پردازي

2. گفتمان‏هاى امنيت‏

گفتمان سلبى‏

گفتمان سلبى از گفتمان‏هاى مهمى است که در گذشته امنيت را بر پايه آن تعريف مى‏کرده‏اند. در اين گفتمان تأکيد اصلى بر فقدان تهديد است و با اين تأکيد مى‏توان گفت هر چه تهديدات بيرونى افزايش يابد ضريب امنيتى کاهش مى‏يابد و به عکس هر چه ضريب امنيتى افزايش يابد نشانه آن است که تهديدات بيرونى کاهش يافته است. البته طبق نظر قائلان امروزى اين نظريه مفهوم تهديد، عام بوده و تهديدات نظامى، اقتصادى، فرهنگى و غيره را شامل مى‏شود و بستر زمان و مکان شکل تهديدات را تغيير مى‏دهد. بر اساس اين گفتمان حقوق و آزادى‏هاى فردى مى‏تواند به وسيله امنيت ملى محدود گردد و به عبارت ديگر معيار و حدود آزادى‏هاى فردى را امنيت ملى تعيين مى‏کند. چرا که لازم است انسان بخشى از آزادى‏هاى خويش را به سازمانى دهد تا آن سازمان و يا تشکيلات با فضاسازى کافى بتواند از امنيت او دفاع کند. اين سازمان موظف است با ايجاد فضاى امن به وسيله ارتقاى توان نظامى، اقتصادى، فرهنگى و غيره نفى تهديد را در تمامى عرصه‏ها ايجاد کند.

گفتمان ايجابى‏

از دهه هفتاد ميلادى به اين سو گفتمان ايجابى مطرح شده است. در اين گفتمان رضايت و اطمينان خاطر شهروندان محور امنيت است نه زور و قدرت و نفى تهديد. در اين گفتمان فاصله‏اى بين خواسته‏ها و کارويژه‏ها وجود ندارد تا اين که فضاى نارضايتى ايجاد شود و بديهى است که عدم فاصله که مساوى با رضايت است نيز با زور و قدرت ايجاد نمى‏شود، بلکه با عواملى همانند: مشارکت، هم‏زيستى، عدالت اجتماعى، افزايش آسيب‏ناپذيرى، آينده‏نگرى و … شکل مى‏گيرد.
به گفته برخى از محققان «امنيت ملى وضعيتى است که در آن نظام سياسى حاکم از بيشترين ظرفيت براى پاسخ‏گويى به نيازهاى شهروندانش برخوردار باشد. بر اين اساس اصلاح روابط بين دولت و ملت و ارتقاى ميزان مشروعيت در کنار رسيدگى به توان دفاعى (به معناى عام آن) مبناى امنيت را در دو حوزه داخل و خارج شکل مى‏دهد».4 پس در گفتمان ايجابى امنيت ملى اولاً، نگاه درونى مى‏شود؛ ثانياً، ملاحظات امنيتى، نرم‏افزارى شده و امنيت در جايى به وجود مى‏آيد که شکاف جامعه و نظام به حداقل رسيده باشد و ثالثاً، حتى تهديدات بيرونى نيز با نگاه درونى ديده مى‏شود.

3. امنيت ايجاد شده قبل از هجرت‏

پيامبر خدا در مکه مبعوث شد. با اين که مکه از شهرهاى مقدس به شمار مى‏رفت، ولى از فقر فرهنگى شديدى رنج مى‏برد. مردم آداب و رسوم خاصى داشتند. جنگ و خونريزى عادت مردم شده بود. بت‏پرستى و احترام به بت‏ها و شفاعت از آنها جزء معتقداتشان گشته بود. تعصبات خاص قبيله‏اى و قومى چشم آنان را کور کرده بود. دختران خويش را از ترس فقر يا آن که در جنگ به اسارت دشمن درنيايند زنده به گور مى‏کردند. از وضعيت اقتصادى خوبى نيز بهره‏مند نبودند. شهر مکه در منطقه‏اى لم يزرع و وادى خشک و سوزانى بنا شده بود5 و امنيت شهر نيز تا حدودى وام‏دار اين وضعيت بود، زيرا کشورگشايان کمتر فکر لشکرکشى به آن شهر را در سر مى‏پروراندند، به علاوه از زمانى که سپاهيان ابرهه به دست ماموران الهى نابوده شده بودند هاله‏اى از تقدس مکه را فرا گرفته بود. مردم در پرتو امنيتى که از اين طريق ايجاد شده بود زندگى آرام و در عين حال خرافى و ننگينى را مى‏گذراندند. حضرت محمد(صلي الله عليه و اله) که از گذشته به امانت‏دارى، راستى و درستى معروف بود از طرف خدا مأمور ابلاغ رسالت خويش گشت؛ رسالتى بزرگ و دشوار که مبارزه جدى با معتقدات گروهى نادان، متعصب و خشن و پشت کردن به بت‏ها که خدايان مردم به شمار مى‏رفتند تنها بخشى از رسالت او به شمار مى‏رفت و اين مبارزه سپر امنيتى مقاومى را مى‏طلبيد تا در پناه آن رسالت به انجام رسد.
بى‏ترديد خداوند براى حفظ جان پيامبر خود ابزارها و مقدماتى امنيتى فراهم آورده که او را مأمور به ابلاغ آن نموده بود و دوست نداشت دين پيامبر آخرين در سنگلاخ‏هاى مکه و گرگ‏هاى نادان آن ديار به نابودى کشيده شود. لذا از دير زمان، يعنى قبل از بعثت و نزول وحى الهى مقدمات يکى پس از ديگرى فراهم مى‏شد. خاندانى پاک و بزرگ، مردى امين، درست کردار و راستگو که همه به خوبى و صداقت وى ايمان داشته باشند در شهرى مقدس که ديرزمانى با دفاع مأموران الهى از آن جا تن سالم بيرون برده بود و کسى خيال حمله به آن را در سر نمى‏پروراند.
خداوند پيامبرى از شهر، قبيله و جنس خودشان برگزيد که آشنا با زبان و فرهنگ آنان با مفاهيم عاليه انسانى جامعه را متحول گرداند و به دور از چشم قدرت‏هاى آن روز دنيا و در ميان صحرايى سوزان و بزرگ، مردمانى پاک، متحد، باايمان و هم‏چون پاره‏هاى آهن بسازد تا به يک باره جهان را دگرگون کنند. ولى اين دگرگونى‏ها بايد آهسته آهسته آغاز مى‏شد تا امنيت فرستاده خدا نيز حفظ گردد
و هدف الهى در نطفه خفه نشود. به همين دليل رسالت در سال‏هاى آغازين به طور نهانى انجام مى‏شد و پيامبر طى سه سال رسالت خويش را به طور سرى به برخى از افراد مستعد رساند و طى اين چند سال به طور خصوصى روى افرادى خاص کار مداومى انجام داد و آنان با استفاده از موقعيت جغرافيايى مکه که داراى شعب‏ها و دره‏هاى زيادى بود در درون آنها به عبادت مى‏پرداختند. هسته اوليه و مرکزى رسالت تشکيل شد. اينان افرادى بودند که پيامبر به طور خصوصى اعتقادات آنان را دگرگون کرده از آنها مردانى باايمان، مقاوم، صبور و نفوذناپذير ساخته بود تا قدرت ايمان را به نمايش گذاشته و شگفتى بيافرينند و جان خويش را با وجود بدترين شکنجه‏ها در راه اعتقاداتشان تسليم نمايند. و اين چيزى بود که در مخيله قريشيان نمى‏گنجيد.
با تشکيل اين هسته، مردم کم و بيش با دشمنى پيامبر با بت‏ها و برخى رسوم آنان آشنا شده بودند و دشمنى‏ها آغاز مى‏شد. پيامبر مى‏بايست از اهرمى براى امنيت خود و پيروانش استفاده کند تا از ظلم ظالمين بکاهد. اين اهرم مى‏توانست حمايت‏هاى قبيله‏اى باشد. با وجود بزرگ بودن قبيله بنى‏هاشم و وجود شخصيت‏هاى بزرگ مکه در اين قبيله، آزار رساندن به فردى از قبيله امرى دشوار بود. به ويژه اگر فرد از نزديک‏ترين افراد رئيس قبيله و ارجمندترين و شريف‏ترين فرد آن باشد. فردى که رئيس قبيله سال‏ها از او همانند فرزند خود حمايت مى‏کرده است. بى‏ترديد پيامبر از اين حمايت بهره‏مند بود، ولى حمايت قبيله‏اى براى استحکام و عدم سستى بايد رنگ دينى به خود مى‏گرفت و چون تأثير سخن فرد در اقوام و بستگان او بيش از ديگران است لذا پيامبر مأموريت يافت که نزديکان و بستگان خود را به اسلام دعوت کند.6 تدين سران و مردان قبيله بر روآورى قبائل ديگر به اين دين نيز بى‏تأثير نبود. به علاوه ايمان بستگان و نزديکان امنيت مسلمانان و شخص پيامبر را نيز بيشتر حفظ مى‏کرد که ايمان آوردن افرادى هم‏چون حمزه، عموى پيامبر و برخى ديگر پيروزى بزرگى براى مسلمانان محسوب مى‏شد. پيامبر دعوت خويش را علنى و عمومى نمود.
فقر فرهنگى مکيان و غناى قرآن مشرکان را به سوى آن کشانده بود، ولى چون پيامبرى محمد(صلي الله عليه و اله) با حکومت و قلدرى آن‏ها در تضاد بود به آن تن نمى‏دادند. قريشيان مى‏ديدند که هر کس به کلمات پيامبر گوش فرا دهد مجذوب او مى‏گردد. لذا آزار و اذيت را فراتر از حد کردند، زيرا مى‏ديدند روز به روز بر تعداد جوانان، بردگان و طبقه مستضعفى که به پيامبر پيوسته بودند بيشتر مى‏شد و خطر از دست دادن رياست و سرورى آنان بالا مى‏گرفت. امنيت مسلمانان روز به روز کمتر و جسارت دشمن رو به افزايش بود در اين دوره‏ها امنيت براى مسلمانان حالت فردى و يا گروهى داشت. برخى از امنيتى که در پناه قبيله و خاندان خود به دست آورده بودند تا حدودى از شکنجه و آزارها در امان بودند در حالى که برخى ديگر افرادى بى‏پناه يا بردگانى بودند که پيوسته مورد شکنجه قرار مى‏گرفتند، زيرا حداکثر امنيتى که پيامبر مى‏توانست ايجاد کند همه مسلمانان را پوشش نمى‏داد چه اين که حکومتى نداشت و خود نيز در معرض تهديد بود به همين دليل گروهى به حبشه هجرت کردند. تا در پناه حکومت پادشاه آن منطقه بتوانند به امور دينى خويش بپردازند و از تهديدهاى قريش در امان باشند.
گستاخى‏هاى قريش روز به روز بيشتر مى‏شد آنان با ابو طالب اتمام حجت کردند، ولى او پس از استماع سخنان آنان به سوگند – که سنت مورد احترام عرب بود – تمسک جست و سوگند ياد کرد که دست از حمايت پيامبر برندارد تا مأموريت خويش را به پايان رساند. پس از چندى کفار نيز متقابلاً به سنت پيمان تمسک جسته با يک‏ديگر عهد کردند که پيامبر و مسلمانان را در محاصره‏اى اقتصادى، اجتماعى و … قرار دهند تا بدين وسيله دست از اعمال و رفتار خويش بردارند. آنان در شعب ابى‏طالب محصور شدند و همگان از کمک به آنها منع شده ازدواج و ارتباط با آنان را نيز ممنوع کردند. مسلمانان در وضعيت بسيار سختى قرار گرفته بودند. شکنجه‏ها و تهديدهاى جانى کمتر شده بود، ولى وضعيت بد اقتصادى طاقت‏فرسا بود. در اين برهه امنيت مسلمانان در عرصه‏هاى مختلف اقتصادى، اجتماعى، جانى و … مراحل مختلفى را پشت سر گذاشت. محاصره اقتصادى و اجتماعى سه سال به طول انجاميد و سرانجام با کشف درستى خبر غيبى پيامبر مبنى بر از بين رفتن عهدنامه‏اى که قريشيان در کعبه آويختند بودند7 مسلمانان رسماً و بااحساس غرور آزاد شدند، پيامبر و اصحاب به خانه و کاشانه خويش بازگشتند تا امنيتى افزون‏تر از قبل را تجربه کنند، ولى طعم شيرين اين آزادى با از دست رفتن مهم‏ترين حامى پيامبر، يعنى ابو طالب رئيس مکه به تلخى گراييد و امنيت مسلمانان نيز به تبع اين واقعه کمتر از گذشته شد. گروهى در پى يافتن محلى براى عبادت خدا از مکه متوارى شدند. مدتى گذشت دشمن جسورتر شده آزارها بيشتر مى‏شد. پيامبر نيز بايد تصميم مهمى اتخاذ مى‏کرد تا از شر آنان در امان باشد. پيامبر از مدت‏ها قبل به چنين روزى مى‏انديشيد و لذا مقدماتى را فراهم مى‏کرد، چرا که در پناه امنيتى که ابو طالب براى او ايجاد کرده بود کنار کعبه و به خصوص در ايامى که زائران از اطراف و اکناف به مکه مى‏آمدند پيام الهى را به مردم مى‏رساند. اولين فرد از مدينه على‏رغم تأکيد ميزبانش که «مواظب باش سخنان سحرآميز محمد را نشنوى» به پيام او گوش داده همان جا مسلمان شد، سپس عده‏اى در عقبه با پيامبر پيمان بستند. پيامبر نيز به اميد ايجاد پايگاهى امن براى پيروان خود در مدينه به درخواست آنان مبنى بر اعزام مبلغ به مدينه پاسخ مثبت داده مصعب بن عمير را با آنان همراه کرد.8 در سال بعد تعدادى ديگر بر آنان افزوده شده و با پيامبر بيعت کرده و در سال سوم نيز بر پيروان و بيعت کنندگان با پيامبر از اهل مدينه افزوده شد، از وى براى هجرت به مدينه دعوت به عمل آمد و اين نويدى بود براى پيامبر که مى‏تواند با پيروان خود به جمع آنان در شهرشان بپيوندد. و به دور از ناامنى‏هاى مکه بتواند به تبليغ دين خود بپردازد. جالب اين جاست که براى دورى از تعصبات قومى و قبيله‏اى يا استفاده مطلوب از اين گونه تعصبات بين پيامبر و اهل مدينه نيز از قبل خداوند چاره‏انديشى کرده و همسر هاشم – جد پيامبر (پدر عبدالمطلب) را از مدينه انتخاب کرده بود9
يعنى اهل مدينه به خصوص خزرجيان که يکى از دو قبيله بزرگ مدينه بودند پيامبر را از خود و منسوب به قبيله خويش مى‏دانستند و مشتاقانه پذيراى تشريف‏فرمايى حضرت به مدينه بودند. در مکه اقوام و بستگان پيامبر به هيچ وجه اجازه نمى‏دادند که کسى به طور علنى به پيامبر آزار برساند و حتى با دريافت خبر دعوت اهل مدينه از پيامبر به دنبال آن بودند که دريابند که آيا تضمينى براى تأمين امنيت ايشان در مدينه وجود دارد يا خير. در همين راستا عباس عموى پيامبر در جريان پيمان دوم عقبه خطاب به خزرجيان گفت:10 «بدانيد که وى (محمد) گرامى‏ترين افراد قبيله خود مى‏باشد تمام بنى‏هاشم از مؤمن و غير مؤمن دفاع از او را بر عهده دارند، ولى اکنون محمد جانب شما را ترجيح داده و مايل است در ميان شما باشد حال اگر تصميم داريد که روى پيمان خود بايستيد و او را از گزند دشمنان حفظ کنيد او مى‏تواند در ميان شما زندگى کند و اگر در لحظات سخت قدرت دفاع از او را نداريد هم‏اکنون دست از او برداريد و بگذاريد او در ميان عشيره خود با کمال عزت و مناعت و عظمت به سر برد. پيامبر نيز پس از آن که تمايل زياد آنان نسبت به اسلام را مشاهده کردند دعوت به مدينه را پذيرفتند و با آنان پيمان بستند که همان گونه که از زن و فرزندان خويش دفاع مى‏کنند از او نيز دفاع کنند و با تضمين حفظ امنيت تصميم بر ترک مکه و هجرت به مدينه گرفتند. اين تصميم با فکر قريش مبنى بر ترور ايشان هم‏زمان بود. قريشيان پى برده بودند که نمى‏توانند پيامبر را در روز مورد حمله قرار دهند، از طرفى به هجرت ايشان نيز تن نمى‏دادند که مدينه را پايگاه خود کند و لذا تصميم گرفتند که شبانه با يورش به خانه پيامبر اقدام به قتل ايشان نمايند از طرفى به تعصبات قبيله‏اى نيز کاملاً واقف بودند و مى‏دانستند که اگر افرادى از يک يا دو قبيله به پيامبر حمله کنند بنى‏هاشم که قبيله‏اى بزرگ و باشرافت بود به جنگ با آنان برمى‏خيزند، لذا تصميم گرفتند که تمامى قبايل مکه را با حضور يک نفر از هر قبيله در اين توطئه شريک کنند که بنى‏هاشم نيز با تمامى اهالى مکه طرف باشند و نتوانند به جنگ با آنان برخيزند.12
قرآن مجيد قضيه هجرت را اين گونه بيان مى‏کند: وَإِذْ يَمْکُرُ بِکَ الَّذِينَ کَفَرُوا لِيُثْبِتُوکَ أَوْ يَقْتُلُوکَ أَوْ يُخْرِجُوکَ وَيَمْکُرُونَ وَيَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ‏13؛ و (ياد کن) هنگامى را که کافران درباره تو نيرنگ مى‏کردند تا تو را به بند کشند يا بکُشند يا (از مکه) اخراج کنند و نيرنگ مى‏زدند و خدا تدبير مى‏کرد و خدا بهترين تدبيرکنندگان است.
پيامبر خدا اين تهديد را جدى تلقى نمود. پس از اعلام حمايت و دفاع مدنى‏ها از ايشان به سوى مدينه مهاجرت کرد. البته سخنان عباس عموى پيامبر خطاب به خزرجيانى که با ايشان در عقبه بيعت مى‏کردند نشان آن است که پيامبر از حمايت جدى اقوام خويش بهره‏مند بوده‏اند و به همين دليل در توطئه قتل ايشان نيز طوايف مختلف را شرکت دادند تا بنى‏هاشم با همه قبايل طرف باشد نه با يک يا دو قبيله، به علاوه قرار بود عمليات در شب و به طور سرى انجام شود، چرا که بنى‏هاشم در روز مانع از اجراى آن مى‏شدند. در شب اول هجرت نيز پيامبر نکات امنيتى را حتى در انتخاب پناهگاه رعايت نمودند چه اين که کوه ثور که در سمت مقابل راه مدينه بود را انتخاب کردند و در غار ثور پناه گرفتند.
در مدينه دو گروه اوس و خزرج حضور داشتند و اختلافات ديرينه آنان تعصبات قبيله‏اى خاصى را ايجاد کرده بود و بديهى بود که پيامبر بايد به گونه‏اى وارد مدينه مى‏شدند که تعصبات هيچ کدام عليه ديگرى بروز نکند. پيامبر در بدو ورود با تدبير خاصى مانع از ايجاد اين گونه تعصبات گرديد چه اين که هر گروه دوست داشتند که پيامبر به محله آنان رفته و نزد آنان رحل اقامت افکند. رؤساى قبايل هر کدام اصرار داشتند که مرکب پيامبر را به طرف خود ببرند. به همين دليل پيامبر افسار شتر را بر گردن خود شتر انداخت و فرمودند که از جلو راه او کنار برويد که او مأمور است‏14 و در هر کجا زانو بزند من در آن جا پياده مى‏شوم. اين امر مقدمه و يا اولين اقدام براى ايجاد امنيت با تعريف گفتمان مثبت به شمار مى‏رود چه اين که اگر خود يکى از قبايل را انتخاب مى‏کرد تعصبات و کينه‏هاى قبايل ديگر باعث درگيرى‏ها و نارضايتى‏هايى مى‏شد که ده‏ها سال بعد نيز اثر آن از بين نمى‏رفت.
پيامبر براى ايجاد امنيت در دولت شهر مدينه که در حال شکل‏گيرى بود غالباً گفتمان مثبت امنيت را مدنظر قرار داده و در راستاى آن دست به اقدامات متعددى زدند که در مباحث بعد به اين اقدامات اشاره مى‏کنيم.
4. برنامه‏هاى پيامبر در ايجاد امنيت پس از هجرت به مدينه‏
چنان چه يادآور شديم بحث اصلى اين مقاله امنيت از ديدگاه پيامبر است و عمده بحث راجع به امنيت ايجاد شده در مدينه مى‏باشد، زيرا هر چند پيامبر تا حد توان در مکه به ايجاد امنيت براى خود و پيروانش همت گماشت و اين امر موفقيت‏هايى را براى ايشان به همراه داشت، ولى از آن جا که پيامبر پس از تشکيل حکومت و گرفتن زمام امور در مدينه اقدامات بسيارى براى ايجاد امنيت انجام دادند و اينها همه دليل بر وجود گفتمانى مستقل از گفتمان جاهلى بوده، لازم است به بررسى تفصيلى اين امر پس از هجرت بپردازيم. علاوه بر اين که حضرت در مکه حکومتى نداشتند تا فرصتى براى اعمال گفتمان امنيتى وجود داشته باشد. در آن جا تنها دفاع از خود و ياران مورد توجه حضرت بوده است. به هر حال بحث از امنيت قبل از هجرت در مباحث قبل تا حدودى مورد توجه گرفت و حال به بحث اصلى در گفتمان امنيتى پيامبر، يعنى امنيت ايجاد شده در مدينه پس از هجرت مى‏پردازيم.
واضح است که پيامبر خدا پس از هجرت به مدينه بايد برنامه‏اى را براى حفظ و يا ايجاد امنيت مى‏انديشيدند تا دولت تازه تأسيس خود را از خطرات و تهديدات احتمالى برهانند. با مرورى بر تاريخ و سيره پيامبر مى‏توان گفت که آن حضرت دو برنامه کلى براى ايجاد امنيت در مدينه داشته‏اند که هر دو با موفقيت به اجرا درآمد و آثار فراوانى از خود بر جاى گذاشت که تا سال‏ها پس از ايشان آثار آن دو را در جامعه اسلامى مشاهده مى‏کنيم.
به طور کلى مى‏توان برنامه‏هاى پيامبر در ايجاد امنيت را به کوتاه مدت و بلند مدت تقسيم نمود. در برنامه کوتاه مدت، هدف حضرت رفع خطرات احتمالى عليه اهالى مدينه و اطراف آن و به خصوص مسلمانان بوده است. در اين برنامه پيامبر برنامه‏هاى عملى و فورى و گاه موقت را اجرا کردند که به اتحاد اهل مدينه يا مسلمانان و در نهايت به حفظ امنيت مدينه مى‏انجاميد، در حالى که برنامه بلند مدت ايشان با هدف عمق بخشيدن به امنيت مسلمانان و هم‏پيمانان آنان و تشويق غير مسلمانان به اسلام يا استفاده از امنيت مسلمانان بود که در اين برنامه پيامبر با فرهنگ‏سازى و کار مداوم و مستمر به تحول درونى در مسلمانان دست زدند و به موفقيت‏هاى زيادى نايل آمدند که آثار آن تا کنون نيز باقى مانده است و تا زمانى که مسلمانان به توصيه‏هاى جاويد پيامبر در اين زمينه عمل کنند آثار مذکور را مشاهده مى‏کنند. در اين جا به شرح اين دو برنامه مى‏پردازيم.
الف) برنامه کوتاه مدت و عملى‏
پس از هجرت پيامبر اکرم به مدينه و استقبال گسترده مردم از ايشان دين اسلام روز به روز گسترش يافت و طبيعى بود که به ميزان گسترش دين خطراتى که پيامبر و مسلمانان را تهديد مى‏کرد نيز گسترش يابد، هم چنان که در مکه هر چه دعوت علنى‏تر مى‏شد خطرات بيشترى مسلمانان را تهديد مى‏کرد، تا اين که پس از دعوت عمومى بحران‏هاى بى‏شمارى براى مسلمانان به وجود آمد و اين بحران‏ها در نهايت به هجرت پيامبر به مدينه انجاميد.
برخى از خطراتى که ممکن بود پيامبر و مسلمانان را در مدينه مورد تهديد قرار دهد عبارت بود از: خطر حمله گسترده قريشيان، خطر يهود و بت‏پرستان مدينه و اطراف آن به خصوص از ناحيه کسانى که با تازه مسلمانان مدينه از يک قبيله بودند، خطر بروز اختلافات قومى قبيله‏اى در بين مسلمانان به ويژه بين دو قبيله بزرگ اوس و خزرج که سابقه‏اى ديرينه داشتند و در گذشته جنگ‏هايى را نيز به دنبال داشته بود و بالاخره خطر عدم تحمل اهالى مدينه نسبت به مسلمانان مهاجرى که از مکه آمده بودند. هر يک از اين خطرات مى‏توانست در ناکامى و عدم موفقيت پيامبر و بر هم زدن آرامش و امنيت شهر مدينه نقش به سزايى داشته باشد و پيامبر به مثابه آغازگر قيام و رهبر مسلمانان بايد براى جلوگيرى از خطر ناامنى چاره‏اى مى‏انديشيدند. بديهى بود که استفاده از ابزارى هم‏چون ايمان و اعتقاد مسلمانان به خدا، ايجاد صفات و روحيات متعالى در افراد و خلاصه فرهنگ‏سازى براى مقابله با اين خطرات نيازمند زمان زيادى بود و پيامبر براى حفظ امنيت و جلوگيرى از خطرات مذکور نيازمند برنامه‏اى عملى، فورى و کوتاه مدت بودند و فرهنگ‏سازى و استفاده از ايمان افراد در برنامه بلندمدت مى‏توانست بيشتر مفيد فايده باشد.
حال بايد ديد که پيامبر خدا از چه ابزارى مى‏توانست براى رسيدن به هدف خويش کمک گيرد. مسلماً ابزار بايد اولاً مورد قبول همگان بوده و ثانياً، استفاده از آن با دين اسلام منافاتى نداشته باشد و اين دو شرط، لازمه چنين ابزارى بود.
در بررسى اين موضوع مى‏توان گفت که با عنايت به وضعيت فرهنگى و اجتماعى آن روز مدينه بهترين ابزارى که پيامبر مى‏توانست به خوبى از آن بهره گيرد و دو شرط لازم نيز در آن موجود بود: «اَيمان» و به عبارت ديگر عهد و پيمان و حلف (سوگند) بود. از يک طرف جامعه آن روز عربستان به شدت پاى‏بند به اَيمان بود و از سويى روح تازه بخشيدن به اين سنت اجتماعى و استفاده جديد از آن توسط پيامبر هيچ منافاتى با دين ايشان نداشت، چه اين که پيامبر خدا قبلاً نيز در يکى از اين پيمان‏ها (حلف الفضول) شرکت داشته بود15 و مى‏توانست از اين سنت اجتماعى بهره کافى ببرد و پيامبر نيز همين گونه عمل کرد. به قول دکتر على شريعتى «حلف قوى‏ترين سنت اجتماعى عرب بوده که پيغمبر اين سنت ريشه‏دار و نيرومند را مى‏گيرد و بدان يک روح و معناى کاملاً انقلابى مى‏بخشد، رسم هم‏چنان محفوظ مى‏ماند، اما به جاى پيمان قبايلى، پيمان اعتقادى و به جاى دست ديگرى دست خدا بر روى دست‏ها قرار مى‏گيرد».16
حال پاسخ اين سؤال که چرا پيامبر به جاى استفاده از «اَيمان» از «ايمان» استفاده نکرد نيز روشن مى‏شود. چرا که اَيمان از مهم‏ترين سنت‏هاى اجتماعى مستحکم و ريشه‏دار بين آنان بود در حالى که اکثر مسلمانان در مدينه تازه به اسلام گرايش پيدا کرده بودند و ايمان مستحکمى نداشتند، حتى بسيارى دين را نشناخته بودند و تنها به دليل رفتار نيک پيامبر دين او را پذيرفته بودند و دست‏مايه‏هاى اعتقادى آنان عمق چندانى نداشت. از طرفى پيامبر خدا مى‏خواست غير مسلمانان را نيز در حفظ امنيت مدينه مشارکت دهد و ايمانى که پيامبر ترويج مى‏کرد را نمى‏پذيرفتند، ولى به اَيمان که سنت اجتماعى آنان بود پاى‏بند بودند و استفاده از اين ابزار در اين مورد نيز کاربرد داشت. استفاده از تعصبات قومى قبيله‏اى به منزله يک ابزار گرچه به شکل موجود موافق با دين پيامبر نبود، ولى پيامبر مى‏توانست به تعصبات مزبور رنگ اعتقادى داده به طور هدايت شده از آن استفاده کند، چرا که تعصب دينى صرف مثلاً دفاع از فرد تنها به دليل آن که مسلمان است مورد نظر پيامبر نبود، آرى در برخى موارد آن هم به صورت هدايت شده اين وسيله مى‏توانست مورد استفاده پيامبر خدا قرار گيرد و پيامبر نيز به ندرت از اين تعصبات آن هم به صورت هدايت شده استفاده کردند. با روشن شدن ضرورت اقدام عاجل پيامبر و ابزار مورد استفاده بايد ديد که پيامبر خدا چه اقداماتى در راستاى فضاسازى براى ايجاد امنيت در مدينه انجام دادند. در زير به برخى از اين اقدامات اشاره مى‏کنيم:
1. ساخت مسجد :
اولين اقدام پيامبر در مدينه بناى مسجدى بود که با کمک تمامى مسلمانان به منزله محل اجتماع و عبادت و ميعادگاه همه ساخته شد.17 با بناى مسجد، مرکز اجتماع و محل اداره امور عمومى و اعلام برنامه‏هاى پيامبر و محل آموزش دين شکل گرفت و سکونت پيامبر خدا در کنار مسجد به اين مرکز رونق خاصى بخشيد. اين مرکز در اتحاد و يکپارچگى آنان نيز نقش به سزايى داشت، مسلمانان بدون هيچ امتيازى در کنار يکديگر مى‏نشستند و پيامبر خدا نيز به گونه‏اى در حلقه آنان جاى مى‏گرفت که اگر بيگانه‏اى وارد مى‏شد نمى‏فهميد کدام يک پيامبر خدا مى‏باشند. مسلمانان با شنيدن صداى اذان تمامى کارهاى خويش را رها کرده و با شتاب به مسجد مى‏آمدند و در نماز شرکت مى‏جستند و يا در جريان امور فورى قرار مى‏گرفتند و اين اولين مرکزى بود که در اسلام براى امور عبادى و سياسى ساخته شد و ظاهراً در بين صاحبان اديان آسمانى ديگر نيز سابقه نداشته که از معبد براى امر ديگرى به جز عبادت استفاده شود.

2. اصطلاح مهاجر و انصار :
پيامبر خدا در اقدامى ديگر براى زدودن تعصبات قومى و قبيله‏اى انتساب افراد به قوم و قبيله خود را محدود نموده اصطلاح ديگرى براى انتصاب افراد وضع کردند. ايشان در اين اقدام مسلمانانى که از مکه به مدينه هجرت کرده بودند را مهاجر و اهالى مدينه را انصار ناميدند. اين امر اولاً، در اتحاد اين دو گروه از مسلمانان که از دو شهر بودند و ثانياً، يکپارچگى مسلمانان مدينه که از دو قبيله اوس و خزرج که حدود يک صد و بيست سال با يک‏ديگر در نبرد بودند تأثير به سزايى داشت. هم‏چنين به يکپارچگى مسلمانان مهاجرى که از قبائل مختلف آمده بودند نيز کمک شايانى کرد.

3. پيمان مدينه :
مسلمانان اعم از مهاجر و انصار همه مطيع پيامبر بودند ولى از يک سو خطر غير مسلمانان اهل مدينه و يهوديان اطراف روز به روز بيشتر مى‏شد و از سوى ديگر خطر کفار قريش مسلمانان را تهديد مى‏کرد و بايد تدبيرى ديگر انديشيده مى‏شد، در همين راستا پيامبر دست به اقدامى گسترده‏تر از قبل زده پيمانى دفاعى که در آن مسلمانان، يهوديان و حتى مشرکان مدينه هم‏پيمان مى‏شدند را منعقد کردند. بر اساس مفاد اين پيمان امضا کنندگان ملت واحدى دانسته شدند؛ هر گونه ظلم و ستم ممنوع شده و هر گروه رسوم زندگى سابق خويش را مى‏توانستند حفظ کنند، دفاع مشترک از يثرب بر عهده همگان نهاده شده و ضمناً تصريح شده است که هر يک از گروه‏هاى مسلمان و يهود و به طور کلى تمامى امضا کنندگان و هم‏پيمانان آنان ديگرى را به صلح با دشمن دعوت کرد بايد بپذيرد مگر اينکه دشمن قصد مقابله با دين اسلام را داشته باشد همچنين تصريح شده است که قريش و هم‏پيمانان آنها پناه داده نمى‏شوند، داخل يثرب منطقه حرم اعلام شده و مناسبات افراد با يکديگر بر اساس نيکى و خوبى مى‏باشد در پايان نيز مرجع حل اختلافات پيامبر دانسته شده است.18

4. پيمان برادرى :
پيامبر هم‏چنان به دنبال استحکام و يکپارچگى مسلمانان اقداماتى انجام مى‏دادند و يکى ديگر از اين اقدامات که به استحکام هر چه بيشتر مسلمانان کمک کرد پيمان برادرى بود که بين مهاجرين و انصار بستند. چه اين که هر گروه از مهاجر و انصار در محيط خاصى پرورش يافته بودند و در طرز تفکر و آداب و معاشرت و تعصبات قومى قبيله‏اى فاصله زيادى با يک‏ديگر داشتند و از طرف ديگر مهاجران که خانه و کاشانه خويش را ترک کرده غالباً با دست خالى به مدينه گريخته بودند در فقر شديدى به سر مى‏بردند نه کارى وجود داشت که بدان بپردازند نه سرمايه‏اى داشتند و نه ابزارى براى کسب درآمد، و پيامبر بايد براى ناامنى اقتصادى که پى‏آمد هجرت اين افراد بود تدبيرى مى‏انديشيدند که اولاً، اينان به نان و نوايى برسند و فقر شديد موجب ناامنى اقتصادى نگردد و ثانياً، اهل مدينه آنان را کَلّ و سربار بر خود ندانسته بتوانند آنها را تحمل کنند. در همين راستا پيامبر تدبيرى نو انديشيد و در يک اقدام شايسته آن دو گروه را برادر يک‏ديگر خوانده بين هر يک از انصار با هر يک از مهاجرين پيمان اخوت و برادرى برقرار ساختند.19
اين امر علاوه بر آن که افراد را به يک‏ديگر نزديک کرده کدورت‏ها را از بين مى‏برد باعث گرديد که انصار که خانه و درآمدى از خود داشتند مهاجران را در آن چه داشتند شريک کنند. انصار به خوبى از اين امر استقبال نمودند و واقعاً مهاجران را در اموال خود شريک کردند، به گونه‏اى که برخى از انصار همه اموال خود را با برادر مهاجر خود تقسيم کردند. اين اقدام علاوه بر جلوگيرى از خطر فقر مهاجرين اتحاد و يگانگى بين آنان را نيز مستحکم‏تر ساخت.

5. کنترل و مهار تعصبات قومى و قبيله‏اى :
تعصبات قومى قبيله‏اى بين عرب‏ها سابقه‏اى ديرينه داشت و تهديدى جدى براى ناامنى مدينه به شمار مى‏رفت به همين دليل مبارزه پيامبر با آن نژادپرستى‏ها مبارزه‏اى سخت و جدى بود. چه اين که گاه آتش کينه‏ها شعله مى‏کشيد و درگيرى‏هايى به وجود مى‏آورد. يهود مدينه نيز که به دنبال ايجاد ناامنى در بين مسلمانان بودند به شعله‏ور شدن اين آتش‏ها دامن مى‏زدند. گاه دوستىِ مسلمانان دو قبيله اوس و خزرج را با يادآورى خاطرات تلخ جنگ‏ها و درگيرى‏هاى دو قبيله به دشمنى مبدل مى‏کردند20 و اگر هوشيارى و تدابير پيامبر خدا نبود درگيرى‏ها و دشمنى‏ها ادامه مى‏يافت و امنيت داخلى به خطر مى‏افتاد.
6. پيمان با غير مسلمانان اطراف مدينه :
در پيمان مدينه تنها يهوديان و مشرکان ساکن مدينه اعم از اوس و خزرج و تيره‏هاى ديگر حضور داشتند و به عبارتى اهالى مدينه هم‏پيمان شدند، ولى يهود و طوايف مشرک اطراف مدينه نيز مى‏توانستند خطرساز شوند. در اين راستا لازم بود پيامبر به هم‏پيمان ساختن آنان با مسلمانان و به طور کلى با اهل مدينه اقدام نمايند. بر اين اساس ابتدا با طوايف بزرگى هم‏چون يهود بنى‏قريظه، بنى‏نضير و بنى‏قين‏قاع پيمان بستند و آنان را از پناه دادن به دشمن يا جاسوسى براى آنان برحذر داشتند و سپس طوايف کوچک و بزرگ اطراف را با خود هم‏پيمان ساختند که اين امر نيز به ثبات امنيت مدينه کمک شايانى نمود.
7. پيمان با قبائل مسير تجارتى قريش :
اقدام ديگر پيامبر اکرم اعزام گروه‏هايى براى انعقاد پيمان با قبايل مسير تجارتى قريش بود. پيامبر و مسلمانان نبايد خطر قريش را هيچ گاه از ياد مى‏بردند و در همين راستا انعقاد پيمان با قبايل مسير تجارتى تهديدى براى منافع قريشيان به شمار مى‏رفت که مسلمانان مى‏توانستند از اين گونه پيمان‏ها به نفع خود و مسلمانان مکه استفاده کنند چه اين که با اين روش اولاً، امنيت و آسايش مسلمانان ساکن مکه بيشتر تأمين مى‏شد ثانياً، اعلام موجوديتى براى دين پيامبر و مسلمانان مدينه به شمار مى‏رفت. ثالثاً، روشى براى آگاه ساختن دشمن از توان و نيرومندى مسلمانان نيز بود که پى‏آمد آن امنيت بيشتر در برابر دشمن خارجى بود. رابعاً، اگر مسلمانى از مسلمانان مکه در کاروان قريشيان بود مى‏توانست به هم‏پيمانان پيامبر پناه برد و يا همراه گروه اعزامى به مدينه بيايد.

8. هم‏بستگى اديان توحيدى :
پس از تثبيت حکومت اسلامى به دست پيامبر و گسترش روزافزون اسلام مأموريت ديگرى از جانب خداوند به پيامبر محول گرديد که با تکيه بر اصول مشترک بين اسلام و اديان توحيدى بين صاحبان اين اديان پيمان عقيدتى برقرار نمايند و اين نيز گامى بود براى ايجاد امنيت از راه وحدت اديان.
«بگو اى اهل کتاب بياييد بر سر سخنى که ميان ما و شما يکسان است بايستيم که جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريک او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد، پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض کردند بگوييد: شاهد باشيد که ما مسلمانيم (نه شما)».21
اين هم‏بستگى را مى‏توان علاوه بر پيمان‏هاى سياسى اجتماعى که بين پيامبر و يهوديان يا مسيحيان منعقد شده بود دانست.
توحيد و يکتاپرستى از آموزه‏هاى اصلى اديان اهل کتاب نيز به شمار مى‏رود که در اين آيه اصل گرفته شده و از آنان خواسته شده که با تکيه بر اين اصل با مسلمانان متحد شوند. اين آيه را پيامبر در نامه‏هاى خود به سران کشورهايى که پيروان اديان توحيدى بودند نيز آوردند22 و يکپارچگى و اتحاد صاحبان اين اديان را به آنان توصيه کردند که رفع کدورت‏ها موجب نزديکى آنان با مسلمانان و در نتيجه تهديدى جدى براى مشرکان به شمار مى‏رفت.

9. تأليف قلوب :
ايجاد الفت و مهربانى در دل‏ها نيز از جمله موضوعاتى بود که پيامبر از راه آن در ايجاد و حفظ امنيت در مدينه کمک گرفت. در فقه سياسى اسلام تأليف قلوب را نسبت به چند گروه لازم دانسته‏اند،23 برخى از آنها عبارتند از: کفارى که با تأليف قلوب به اسلام رغبت پيدا مى‏کنند يا کفار مرزنشينانى که تأليف آنان مانع هجوم کفار بيگانه به کشور اسلامى است به علاوه مسلمانان ضعيف الايمان يا مرزنشين نيز مشمول اين عنوان مى‏شوند. پس موضوع تأليف قلوب با موضوع امنيت کشور اسلامى پيوستگى مبنايى دارد تأليف قلوب از موضوعاتى است که در قرآن مجيد نيز مورد اشاره قرار گرفته‏24 و بر هزينه بخشى از زکات در اين مورد تأکيد شده است. اين تأکيدات بر اهميت موضوع امنيت مى‏افزايد چه اين که به مسلمين دستور داده شده که از محل وجوهى که بابت زکات پرداخت مى‏کنند به غير مسلمانان يا مسلمانان مرزنشين داده شود و بدين وسيله در حفظ امنيت کشور اسلامى مساعدت نمايند.
در پايان اين مبحث ذکر اين نکته خالى از فايده نيست که دو مورد اخير از موارد نه‏گانه فوق گرچه در اين مقاله در برنامه کوتاه مدت پيامبر گنجانده شده، ولى از جمله موضوعاتى است که مى‏توان آن‏ها را در برنامه بلندمدت نيز گنجاند و از آن جا که تأثير آنها در امنيت فوريت بيشترى نسبت به موارد مطرح شده در برنامه بلندمدت دارند، ما آنها را در اين قسمت آورده‏ايم. به هر حال به هيچ وجه اين دو مورد موقتى و يا مختص عصر پيامبر نبوده و به يقين پس از ايشان نيز کاربرد زيادى دارند. 11

ب) برنامه‏هاى بلند مدت پيامبر
پيامبر اکرم پايه‏ريزى بخشى از برنامه امنيتى خويش را از آغاز بعثت خود در مکه شروع کرده بودند و افرادى که هسته مرکزى و نيروهاى اصلى براى حفظ و ايجاد امنيت در جامعه به شمار مى‏رفتند را تربيت کرده بود. اخلاق و رفتار شخصى و توصيه‏هاى رفتارى ايشان يکى از پايه‏هاى امنيتى بود که بعدها آن را در مدينه در سطح گسترده‏اى دنبال کردند. پيامبر در مدينه با فرهنگ‏سازى در بين مسلمانان امنيتى عميق و فراگير براى آنان ايجاد کردند. به گونه‏اى که با فقدان ايشان نيز جامعه از آثار آن بهره‏مند گرديد.
پيامبر پايه‏هاى برنامه بلند مدت امنيتى خويش را بر چند موضوع استوار ساخته بود که اصول آنها عبارت بود از: ايمان و اعتقاد راسخ به خدا و اطاعت از او، اخلاق و رفتار نيک به خصوص اخلاق شخص آن حضرت به منزله حاکم و رهبر جامعه، منش اجتماعى و اجراى عدالت اجتماعى به ويژه در رفتار متقابل شخص ايشان با مردم. جالب اين جاست که پيامبر جانشينان خويش را نيز به دستور خدا برگزيد تا يکى پس از ديگرى در رفتارى پيامبر گونه الگوى جامعه بوده و با رفتار و منش سياسى اجتماعى خود به مثابه حاکمان مردم به گونه‏اى يکپارچگى و وحدت بين مردم و حاکمان ايجاد کنند که جامعه اسلامى از گزند خطرات مصون باشد.
در اين جا ابتدا به گوشه‏اى از صفات و اخلاق شخصى ايشان مى‏پردازيم، سپس منش سياسى اجتماعى ايشان در حکومت را مدنظر قرار مى‏دهيم و در نهايت به رابطه ايمان به خدا و امنيت اشاره‏اى مى‏کنيم.

1. صفات و اخلاق فردى پيامبر
اخلاق والاى پيامبر در اتحاد و يکپارچگى امت در صدر اسلام تأثير به سزايى داشت. اين اخلاق در حد بالايى بود و خداوند آن را «خلق و خوى بزرگ»25 ناميد. پيامبر اکرم با داشتن چنين اخلاقى چنان مجذوب پيروانش شده بود که آنها هيچ گاه خواسته‏هاى خويش را بر توصيه‏هاى ايشان مقدم نمى‏داشتند. برخى از صفات ايشان که در رضايت‏مندى مردم و در نتيجه ايجاد امنيت نقش به سزايى داشته است را در زير مرور مى‏کنيم.

1 – 1. رحمت و مهربانى :
پيامبر خدا نسبت به امت خود بسيار مهربان بود و متقابلاً مردم نيز او را دوست داشتند. خداوند فرستادن پيامبر اسلام را همراه با رحمت براى جهانيان دانسته‏26 و در آيه‏اى ديگر ايشان را اين گونه ستوده است: لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْکُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ؛ هرآينه براى شما پيامبرى از خودتان آمد، بر او دشوار است که شما در رنج افتيد، به هدايت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».27 پيامبر دوست‏دار مردم بود و از اين که برخى با نادانى به ضلالت و گمراهى دچار مى‏شدند سخت رنج مى‏برد. در تاريخ مشهور است که در روز فتح مکه هنگامى که يکى از سرداران اسلام شعار انتقام سر داد و گفت: «امروز روز انتقام است» پيامبر اکرم پرچم را از او گرفته، به مسلمانان فرمود: شعارتان را اين جمله قرار دهيد: «امروز روز رحمت و مهربانى است».28 پيامبر با اين عمل به دوستان فهماند که مهربانى و رحمت شعار اصلى اوست و به دشمنان مغلوب خويش که سال‏ها يارانش را با شکنجه آزار داده بودند و بارها به جنگ با آنان برخاسته بودند نشان داد که عفو و مهربانى به هنگام داشتن قدرت ويژگى اوست. او به هدايت آنان دلسوزتر است تا به انتقام که برخى از يارانش به دنبال آن بودند.
همه مردم پيامبر را دوست داشتند و به او عشق مى‏ورزيدند، بسيارى تنها براى خشنودى او جان خويش را در خطر مى‏انداختند و به عشق پيامبر از همه چيز خود مى‏گذشتند و به درستى مى‏توان گفت که قدرت پيامبر بر ايجاد امنيت را عشق مسلمانان به خدا و پيامبرش ايجاد مى‏کرد و اين قدرت عظيم، اطاعت کامل مردم از ايشان را به دنبال داشت. گاندى در جمله‏اى گفته است: «قدرت متکى بر عشق هزار برابر مؤثرتر و پايدارتر از قدرتى است که از ترس از مجازات منبعث مى‏شود».29 محبت و دوستى پيامبر و مردم دو طرفه بود. به همه مسلمانان احترام مى‏گذاشت، آنان را از خود مى‏دانست و خود را از آنان، سختى و گرفتارى آنها را سختى خويش مى‏دانست و يکپارچگى دل‏ها و مهربانى همگانى را در عمل به آنان آموخته بود و همين ارادت‏ها بود که يارانش در جنگ بدر به او گفتند: «ما هم‏چون ياران موسى‏ نيستيم که بگوييم تو و خدايت برويد با دشمن بجنگيد ما اين جا نشسته‏ايم»30 اين روحيه سپرى براى تهديدات دشمن به شمار مى‏رفت.
1 – 2. سعه صدر :
مراد از سعه صدر ظرفيت وسيع و تحمل و حوصله فراوان است. بردبارى در برابر مشکلات، آزار و شکنجه‏ها، بدگويى و تمسخرهايى که کفار قريش نسبت به پيامبر و پيروانش روا مى‏داشتند امرى طاقت‏فرسا بود که پيامبر همه را با سعه صدر تحمل مى‏کردند. تحمل و مدارا به ويژه با انسان‏هاى کم‏ظرفيت، متعصب، نادان و خشن، قلبى گشاده مى‏خواهد و اين موهبتى خدادادى بود که پيامبر داراى آن بود. هم‏چنان که قرآن مجيد مى‏فرمايد: الم نشرح لک صدرک؛ آيا براى تو قلبى گشاده قرار نداديم.31 و حضرت امير نيز ايشان را «اوسع الناس صدراً؛ با سعه صدرترين مردم» دانسته است.32 در تاريخ مشاهده مى‏کنيم که در جنگ احد دندان پيامبر شکسته شد و پيامبر به سختى مجروح گرديد باز به دشمن خويش دعا کرده مى‏فرمايد: اللّهمّ اغفر لقومى فانهم لا يعلمون؛ خدايا قوم مرا ببخش که آنان نمى‏فهمند».33 و باز به فرموده حضرت امير: با مردم به گونه‏اى نرم و با گشاده‏رويى برخورد مى‏کردند که مردم ايشان را چون پدر خويش مى‏دانستند. صفت شرح صدر ثمراتى هم‏چون: گشاده‏رويى، عطوفت و مهربانى، تحمل و بردبارى و … را در رفتار ايشان نمودار ساخته بود.
1 – 3. ساده‏زيستى :
يکى از ويژگى‏هاى زندگى شخصى پيامبر اکرم ساده‏زيستى ايشان بوده است پيامبر زهد و زيستن همانند توده‏هاى مردم را رويه زندگى خويش قرار داده بودند. در تاريخ مشاهده مى‏کنيم که مسيحيان نجران که با لباس‏هاى فاخر و آراسته به زيورآلات خواستند به حضور حضرت مشرف شوند با کنار گذاشتن زيورآلات خود اجازه يافتند که به حضور ايشان برسند.34 از امام صادق‏ (عليه السلام) روايت شده است که فرموده‏اند: پيامبر اکرم هم‏چون بردگان مى‏نشست و غذايش غذاى آنان بود و خود را بنده مى‏دانست.35 قوت غالبش نان جوين و خرما بود و هرگز سه روز پى در پى از نان گندم سير نخورد، به مرکب بى‏زين سوار مى‏شد، کفش خود را با دست خود وصله مى‏کرد36 اين ساده‏زيستى باعث شده بود توده‏هاى مردم که بار دفاع نيز عمدتاً بر دوش آنان بود او را هم‏چون خود دانسته فاصله طبقاتى بين او و خود احساس نکنند.
1 – 4. استقامت :
بردبارى و استقامت پيامبر هم نظير نداشت. سيزده سال در مکه حضرت را آزار و اذيت کردند، سه سال محاصره اقتصادى و اجتماعى را حضرت در کنار مسلمانان فقير و با هزينه ثروت شخصىِ همسرشان خديجه‏ با بردبارى به پايان بردند. پيامبر همه اين منظره‏ها را مشاهده مى‏کرد و باز بر هدايت آن قوم گمراه اصرار مى‏ورزيد. در مدينه نيز در نبردهايى که قريشيان و يهود براى او پيش آوردند صبورانه مقاومت کرد، قوم لجوج يهود را ساليانى تحمل نمود و رفق و مدارا را نسبت به دشمنان داخلى خود، يعنى منافقان به ظاهر مسلمان روش خويش قرار داده بود، در لحظات سخت جنگ که بسيارى از مسلمانان پا به فرار مى‏گذاشتند پشتوانه‏اى محکم براى باقيمانده ياران بود و آنان نيز به پيامبر پناه مى‏آوردند و در يک جمله پيامبر الگوى مسلمانان در استقامت و بردبارى به شمار مى‏رفت. بى‏ترديد بسيارى از صفات نيک حضرت که در اين مختصر نيامده نيز در ايجاد امنيت نقش داشته که به صفات فوق بسنده مى‏کنيم.

2. رفتار و منش اجتماعى پيامبر در حکومت‏
بى‏ترديد يکى از مهم‏ترين عواملى که به ايجاد امنيت در مدينه انجاميد رفتار نيک پيامبر در برخورد با مردم به منزله حاکم و رهبر آنان بوده است و اين علاوه بر رفتار معاشرتى پيامبر در زندگى اجتماعى ايشان به شمار مى‏رود. حکومت پيامبر و به عبارت ديگر اخلاق حکومتى ايشان همگان را مجذوب روش و منش آن حضرت کرده بود به گونه‏اى که توده‏هاى مردم، حکومت را از آن خود مى‏دانستند و از هيچ گونه کمکى دريغ نمى‏کردند. برخى از رفتارهاى ايشان در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى عبارت است از:
2 – 1. عدالت اجتماعى :
از ديدگاه پيامبر انسان‏ها در آفرينش يکسانند و تفاوت در نژاد، زبان، مليت، رنگ و … ملاک امتياز افراد به شمار نمى‏رود، همه از يک پدر و مادر خلق شده‏اند و به فرموده ايشان: «مردم همانند دانه‏هاى شانه (برابر)اند».37 اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدينه توسط پيامبر يکى از مهم‏ترين عوامل موفقيت ايشان به شمار مى‏رود پيامبر قانون الهى را نسبت به همه اعم از ثروتمند و فقير، اشراف و بردگان، وابستگان و اغيار يکسان اجرا مى‏کردند. هيچ گاه وساطت بزرگان قبايل يا ديگران ايشان را از اجراى فرمان الهى باز نمى‏داشت. در جريان اسارت داماد پيامبر (شوهر زينب) به دست مسلمانان آن حضرت تنها از حق خويش گذشتند و حق مسلمانان را به آنان واگذار کردند38 و صدها مورد ديگر که نمودى از اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدينه به شمار مى‏رود.

2 – 2. رضايت مندى :
شيوه پيامبر در مديريت جامعه اسلامى هيچ گاه ديکتاتور مآبانه نبود، به علاوه پيامبر سعى مى‏کرد رفتارش نارضايتى ايجاد نکند. حتى در بدو ورود به مدينه براى جلوگيرى از هر نوع نارضايتى و کدورت محل فرود آمدن از شتر و مسکن گزيدن خود را با انداختن افسار بر گردن شتر به خواست و اراده خدا واگذار کردند در اولين جنگ با کفار قريش از آن جا که با هدف نبرد به بدر نرفته بودند رضايت اصحاب به جنگ را مدنظر قرار داده و به آن تن دادند. در روزهاى آخر عمر شريفشان نيز از رضايت همگان نسبت به خود سؤال نمودند و از مردم خواستند که چنان چه احياناً نسبت به آنان مرتکب رفتارى ناخواسته شده‏اند با قصاص ايشان، اظهار رضايت کنند.39

2 -3. شفاف سازى :
بدون ترديد رفتار حاکمان گاه با ابهاماتى براى مردم روبه‏رو مى‏شود که چنان چه حاکم يا زيرمجموعه او ابهام را برطرف نکنند نارضايتى و در نهايت دشمنى را به دنبال خواهد داشت. رهبران اسلامى نيز اين موضوع را مدنظر قرار داده‏اند هم چنان که امام على‏(ع) خطاب به مالک اشتر مى‏فرمايند:
اگر مردم در کارى نسبت به تو بدگمان شدند و تصور کردند که به ايشان ستم کرده‏اى عذر و دليل عمل خويش را براى آنان روشن و آشکار نما تا از بدگمانى به تو دورى کنند.40
سيره پيامبر خدا نيز چنين بود چنان که در صلح حديبيه عمر به حضرت در خصوص معاهده ايشان با قريش و غير متساوى بودن يکى از بندها به سود کفار انتقاد کرد که به دنبال آن حضرت با منطق و استدلال او را قانع کردند.41 و يا در جنگ حنين آن گاه که پيامبر به تازه مسلمانانى که از رؤساى قريش به شمار مى‏رفتند غنايم بيشترى داد و اين امر اعتراض برخى را باعث شده بود پيامبر مانع از تعرض برخى از اصحاب به معترضين شده، اعتراض را به نحو احسن پاسخ گفته همه را قانع نمودند.42
سيره حضرت امير نيز چنين بوده است، چنان که قبل از شروع جنگ صفين به مجرد آن که پى بردند که تأخير در جنگ موجب بدگمانى برخى از جنگ‏جويان شده است دليل تأخير را به صراحت گوشزد کرده‏43 ابهامات را زدودند و يا در مسئله خلافت پيامبر اکرم آن گاه که حضرت خلافت را طبق وصيت پيامبر حق خود دانستند. فردى ايشان را حريص به خلافت مى‏خواند ايشان نيز بلافاصله براى برطرف شدن بدگمانى‏ها حقانيت خود را با دليل ثابت کردند.44 پس از حضرت امير7 نيز اين موضوع رويه ائمه در ارتباط با پيروانشان بوده است. هم چنان که امام حسين (عليه السلام) ‏پس از آن که خبر شهادت مسلم را در بين راه شنيدند بلافاصله آن را به اطلاع اصحاب رساندند با اين که طبيعى بود که بسيارى با شنيدن اين واقعه ايشان را ترک مى‏کردند، ولى حرکت و هدف و خطرات آن را به صورت شفاف با اصحاب خود در ميان گذاشتند تا با آگاهى قدم بردارند.
شفاف‏سازى پيامبر که با پاسخ‏گويى و اقناع مردم همراه بود باعث شده بود که همگان حکومت را از خويش دانسته و با جان و دل از آن دفاع کنند.

2 – 4. مشارکت :
پيامبر مردم را در امور سياسى مشارکت مى‏داد و از نظرات و برنامه‏هاى آنان به خوبى بهره مى‏برد. اين مشارکت‏ها ميزان حمايت مردم از استراتژى اتخاذ شده را بالا برده و آنان خود را در تمامى مراحل سهيم مى‏دانستند. پيامبر اکرم بحران‏ها را نيز با هم‏فکرى اصحاب به انجام مى‏رساندند، از اصحاب نظر مى‏خواستند و از توصيه‏ها و نظرات آنان نيز استفاده مى‏بردند. براى نمونه به چند مورد از نظرخواهى‏هاى آن حضرت از اصحاب خود اشاره مى‏کنيم. مورد اول، زمانى که پيامبر و اصحاب کنار چاه‏هاى بدر از آمدن لشکر مسلح قريش مطلع شدند پيامبر در مورد مقابله يا عدم مقابله نظر آنان را جويا مى‏شود و به ويژه نظر انصار که با ايشان تنها پيمان دفاعى بسته بودند را نيز جويا مى‏شوند، آن گاه که نظر اکثريت را بر مقابله با قريش مى‏يابند به نبرد تن مى‏دهند.45 مورد ديگر در جنگ احد بود که از اصحاب نسبت به محل جنگ کسب نظر کردند همه‏پرسى در مورد اين که آيا در مدينه بمانند و جنگ کنند يا بيرون از مدينه به نبرد با دشمن بپردازند.46 مورد سوم نيز نظرخواهى در مورد نحوه نبرد در جنگ خندق يا احزاب بود که پس از مشورت با اصحاب نظر سلمان مبنى بر حفر خندق عمل مى‏شود.47 هم‏چنين پيامبر در مورد نحوه برخورد با يهود بنى قريظه پس از جنگ خندق داورى را به سعد بن معاذ سپردند.48
2 – 5. رابطه حاکم و مردم :
ارتباط حاکم و مردم نقش تعيين کننده‏اى در پيشبرد اهداف حکومت دارد، از ديدگاه پيامبر حاکم مسئول است و بايد دلسوزانه جامعه را به سوى هدايت راهبرى کند. هيچ گاه حکومت طعمه و غنيمتى براى وى به حساب نمى‏آيد که در کنار آن خود و بستگان و نزديکانش را بهره‏مند ساخته ديگران را از آن محروم نمايد، چنان چه حضرت امير خطاب به مالک اشتر مى‏فرمايد: با مردم هم‏چون حيوان درنده‏اى که خوردن آنان را غنيمت شمرى مباش.49
از ديد پيامبر معيارهايى مانند نسبت و خويشى با ايشان، سن يا ارتباط فرد با قبيله‏اى خاص معيار احراز پست‏ها نبود بلکه تنها ايمان و اهليت فرد براى آن سمت ملاک قرار مى‏گرفت و بر همين اساس پس از فتح مکه جوان بيست ساله‏اى را به حکومت آن شهر منصوب مى‏کنند و يا اسامه که جوانى هيجده ساله بود را به فرماندهى سپاه براى نبرد با روم منصوب کرده و همه مسلمانان را به اطاعت از او فرا مى‏خوانند.
رابطه پيامبر به منزله حاکم با مردم، رابطه‏اى همراه با محبت و دوستى بود، مردم به پيامبر عشق مى‏ورزيدند و در اجراى فرمان ايشان گوى سبقت را از يک‏ديگر مى‏ربودند. در اين جا به جاست که به توصيه حضرت امير خطاب به مالک اشتر اشاره کنيم که حضرت فرموده‏اند: «مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش».50 مهرورزى با مردم بايد در تمامى برخوردها و نشست و برخاست‏ها پايه عمل قرار گيرد و اين جاست که قدرت همراه با عشق مردم امنيت را به ارمغان مى‏آورد چرا که يگانگى حاکم و مردم موجب مى‏شود تا آحاد جامعه امنيت کشور را امنيت خود دانسته در اين راه از پاى ننشينند.

2- 6. رعايت حقوق مردم :
از ديدگاه اسلام هم چنان که حاکمان حقى بر مردم دارند مردم نيز حقى بر آنان دارند و اين رابطه به طور متقابل برقرار است. مردم حق دارند که از امنيت ايجاد شده استفاده کنند و حاکمان نيز حق خواهند داشت که از نيروى ايجاد شده توسط آحاد مردم در ايجاد امنيت و رفاه همگانى بهره ببرند. حکومت موظف است که از حقوق مشروع شهروندان دفاع کند هم چنان که پيامبر از حقوق مردم دفاع مى‏کردند. روايت شده که فردى از سمرة بن جندب نزد پيامبر شکايت برد که وى بدون اجازه وارد خانه من مى‏شود تا به درختى که در آن جا دارد سرکشى کند سمره با درخواست پيامبر نيز حاضر نشد که با اجازه وارد خانه شود و حتى حاضر نشد درخت خود را با هيچ چيز ديگرى تعويض کند، پيامبر براى دفاع از حقوق يک شهروند دستور دادند که درخت او را از ريشه قطع کنند. اين دقت‏ها پيامبر را محبوب دل‏ها کرده و اطاعت محض از ايشان را به ارمغان آورده بود که نتيجه همه اينها امنيت و آرامش ايجاد شده در مدينه بود.
2 – 7. حضور پيامبر در امور عمومى
پيامبر اکرم با وجود آن که پيامبر خدا و حاکم مدينه بودند سعى مى‏کردند که در امور عمومى شخصاً به منزله يک شهروند، حضورى فعال داشته باشند. براى نمونه در جريان ساخت مسجد ايشان نيز همانند ديگر مسلمانان بسان کارگرى ساده سنگ مى‏بردند و کار مى‏کردند و يا در حفر خندق شخصاً کار مى‏کردند. در جنگ‏ها نزديک‏ترين فرد به دشمن و پايدارترين فرد به شمار مى‏آمدند و هيچ گاه در لحظات حساس ياران خويش را تنها نمى‏گذاشتند.
پيداست که حضور فعال آن حضرت به مثابه فردى از افراد جامعه اسلامى بر پيروى ديگران از قوانين و مقررات اسلامى و فرامين حکومتى ايشان تأثير شگرفى ايجاد مى‏کرد و بدين وسيله هر فردى خود را موظف به شرکت در امور عمومى و اجراى فرمان رسول خدا مى‏دانست. اين موضوع نيز در يکپارچگى مردم و حاکمان که به امنيت و موفقيت حکومت مى‏انجاميد کمک شايانى مى‏کرد.

2 – 8. وفاى به پيمان ها :
يکى از مهم‏ترين خصوصيات همه پيامبران وفاى به عهد بوده است.
دشمن به اين ويژگى پيامبر نيز پى برده بود و به آسانى با او پيمان مى‏بست و اطمينان داشت که از جانب ايشان نقض نمى‏شود بر همين اساس بود که دشمن اصلى مسلمانان، يعنى کفار قريش در سال ششم هجرت، يعنى چند سال قبل از فتح مکه حاضر به انعقاد پيمان صلح با آن حضرت گرديدند و تا آنان دست به نقض آن پيمان نزدند پيامبر با وجود قدرت هيچ گونه تعرضى به آنان روا نداشت. وفاى به عهد در پيمان‏هايى که پيامبر با يهود و مشرکان مدينه براى دفاع و حفظ امنيت شهر بستند يا در پيمان‏هايى که بر اساس آنها امنيت غير مسلمانان اطراف مدينه تأمين مى‏شد هيچ گونه نقض و مخالفتى از سوى پيامبر و مسلمانان ديده نشد و اين موضوع نيز در حفظ امنيت مدينه تأثير به سزايى داشت.

3. ايمان و اعتقاد به خدا
رابطه ايمان به خدا و آرامش و اطمينان رابطه‏اى واقعى و غير قابل انکار است، در آيات متعددى از قرآن مجيد اين موضوع با اشاره يا تصريح آمده است، با نگاهى کلى به آيات مربوطه به چند گروه از آيات برخورد مى‏کنيم: در برخى از آيات، امنيت ثمره و نتيجه ايمان ذکر شده است مانند: «کسانى که ايمان آورده و ايمان خويش را به شرک نيالوده‏اند آنان راست ايمنى و ايشان راه يافتگانند».51
2. در آيات ديگرى امنيت به منزله وعده الهى به افراد با ايمانى که عمل صالح انجام مى‏دهند دانسته شده است مانند: «خدا به کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته کرده‏اند وعده داده است که… و هرآينه بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند».52
3. در برخى ديگر از آيات نيز اين مسئله به گونه ديگرى مطرح شده هم چنان که به پيامبر گوشزد شده که خدا براى تو کافى است مانند: «اگر بخواهند تو را بفريبند خدا براى تو بس است».53 يا «اى پيامبر! خدا و کسانى از مؤمنان که پيرو تواند تو را بس است».54
4. در گروه ديگرى از آيات خداوند با يادآورى امنيت و امدادهاى غيبى در گذشته‏55 به مسلمانان دلدارى داده و به آنان گوشزد مى‏کند که خداوندى که شما را در فلان بحران از چنگ دشمن نجات داد ديگر بار نيز مى‏تواند امنيت را به شما باز گرداند.
5. در آياتى ديگر خداوند اين نويد را به مسلمانان مى‏دهد که آرامش درونى را از دشمن سلب مى‏کنم و رعب و وحشت را بر آنان غالب مى‏گردانم،56 چنان چه در بسياى از جنگ‏ها مسلمانان را با رعب و وحشت دشمن پيروز مى‏گرداند. پر واضح است که روحيه جنگ‏جويان مهم‏ترين عامل پيروزى يا شکست آنان به شمار مى‏رود در آيات فوق خداوند از يک طرف مانع بروز تشويش و نگرانى مسلمانان مى‏شود و از سوى ديگر وحشت دشمن را به آنان گوشزد مى‏کند و اين امر در پرتو ايمان و اعتقاد راسخ به خداوند نتيجه‏اى جز آرامش، امنيت و پيروزى را به دنبال نخواهد داشت. ايمان به خدا قدرتى بى‏بديل را در انسان ايجاد مى‏کند که فرد جان بر کف به ميدان جنگ قدم مى‏گذارد تا به يکى از دو پاداش (احدى الحسنيين) پيروزى يا شهادت نايل آيد، چنين افرادى با صبر و استقامت بر دشمن غلبه پيدا مى‏کنند و به فرموده قرآن مجيد بيست نفر بر دويست نفر پيروز مى‏شوند.57 تکيه بر نيروى لايزال الهى را مسلمانان از پيامبر خدا آموخته بودند که حضرت امير مى‏فرمايند:
هر گاه شعله‏هاى جنگ از هر سو زبانه مى‏کشيد به پيامبر خدا پناه مى‏برديم (و پيامبر به همه ما روحيه مى‏دادند).58
پيامبر با مستحکم کردن پايه‏هاى ايمانى مردم برنامه درازمدت خود در ايجاد امنيت در جامعه اسلامى را تکميل کردند، چه اين که افرادى ثابت قدم، مقاوم و معتقد پشتوانه‏اى مهم براى امنيت به شمار مى‏روند.
همه اينها مرهون منش و رفتار نيک و عادلانه پيامبر و تربيت والاى پيروان ايشان بود به گونه‏اى که اين رفتار در نسل‏هاى بعد نيز خودنمايى کرده است. هم‏چنان که جرجى زيدان مى‏گويد:
هنگامى که مسلمانان براى کارزار يرموک گرد آمدند، آن چه جزيه از مردم حمص (شام) گرفته بودند به آنان بازپس داده گفتند: آن چه داده‏ايد بستانيد و ما را از هم‏پيمانى خود آزاد سازيد. مردم حمص در پاسخ گفتند: هرگز از شما جدا نمى‏شويم، دادگسترى و پرهيزکارى فرمان‏روايان شما بهتر از بيداد روميان است ما با شما مى‏مانيم و به همراهى فرماندار شما با ارتش هرقل مى‏جنگيم.59
مى‏بينيم که رفتار نيک، غير مسلمانان را نيز بر حفظ يا ايجاد امنيت در کشور اسلامى تشويق کرده است

پى نوشت ها :

1. دانش آموخته حوزه علميه قم و پژوهشگر پژوهشکده علوم و انديشه سياسى.
2. ر.ک: جهان‏شمولى اسلام و جهانى‏سازى (مجموعه مقالات)، ج 2، مقاله: ناامنى محدود، بررسى تهديدهاى جهانى شدن براى اسلام از دکتر اصغر افتخارى، ص 1(صلي الله عليه و اله)8، (تهران: مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى، 1382).
3. براى توضيح بيشتر درباره گفتمان‏هاى مزبور ر.ک: فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره 23، بهار 83، عنوان مقاله: تحول تاريخى – گفتمانى مفهوم امنيت.
4. اصغر افتخارى، پيشين، ص 202.
5. ر.ک: سوره ابراهيم (14)، آيه 37.
6. و أنذر عشيرتک الأقربين؛ نزديکان فاميل خود را انذار ده، شعرا (26)، آيه 214.
7. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 2، (بيروت: دار احياء التراث العربى)، ص 16.
8. ابن هشام، همان، ج 2، ص 76.
9. فروغ ابديت، ج 1، ص 117، (قم: دفتر تبليغات اسلامى، چاپ هشتم، 1372).
10. ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 84.
11. فروغ ابديت، ج 1، ص 48.
12. همان، ج 2، ص 126.
13. انفال (8)، آيه 30.
14. همان، ص 140.
15. اين پيمان که به پيمان جوان مردان معروف است در مکه و بيست سال قبل از بعثت انجام شد.
16. دکتر على شريعتى، محمد خاتم پيامبران، (مجموعه مقالات، مقاله از هجرت تا وفات)، ص 276، (تهران: حسينيه ارشاد، چاپ اول، بى‏تا).
17. ابن هشام، همان، ج 2، ص 140.
18. جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 1، ص 45(صلي الله عليه و اله).
19. ابن هشام، همان، ج 2، ص 150.
20. ر.ک: جعفر سبحانى، همان، ص 468.
21. آل عمران (3)، آيه 64.
22. جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 453.
23. روح‏الله شريعتى، حقوق و وظايف غير مسلمانان در جامعه اسلامى، (بوستان کتاب، قم) ص 58
24. توبه ((صلي الله عليه و اله)) آيه 60.
25. قلم (68)، آيه 4.
26. انبياء (21)، آيه 107.
27. توبه ((صلي الله عليه و اله))، آيه 128.
28. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 3، ص 4(صلي الله عليه و اله).
29. محمدعلى اسلامى ندوشن، سخن‏ها را بشنويم، ص 11، (شرکت سهامى انتشار، چاپ سوم، بى‏جا، 1370).
30. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
31. انشراح ((صلي الله عليه و اله)4)، آيه 1.
32. مصطفى دلشاد تهرانى، سيره نبوى، ج 3، ص 161؛ (سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول، 1372).
33. همان، ص 137.
34. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 433.
35. دکتر على شريعتى، محمد خاتم پيامبران، (مقاله از هجرت تا وفات)، ص 268.
36. سيد ابوالفضل مجتهد زنجانى، محمد خاتم پيامبران، (مقاله: گوشه‏اى از اخلاق محمد)، همان، ص 400.
37. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 65، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ دوم، 1403ق).
38. جعفر سبحانى، همان، ج 1، ص 51(صلي الله عليه و اله).
39. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 502.
40. نهج البلاغه، نامه 53.
41. جعفر سبحانى، همان، ج 2: ص 1(صلي الله عليه و اله)7.
42. ابن هشام، همان، ج 3، ص 35.
43. نهج البلاغه، کلام 55.
44. نهج البلاغه، خطبه 172.
45. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
46. همان، ج 3، ص 67.
47. جعفر سبحانى، همان، ص 126.
48. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 154.
49. نهج البلاغه، نامه 53.
50. نهج البلاغه، نامه 53.
51. انعام (6)، آيه 82: الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئک لهم الأمن.
52. نور (24)، آيه 55: وعد اللَّه الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات… وليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً….
53. انفال (8)، آيه 62: واِن يريدوا أن يخدعوک فانّ حسبک اللَّه.
54. انفال (8)، آيه 64.
55. مانند: انفال (8)، آيات: 7، (صلي الله عليه و اله)، 11، 12 و … .
56. مانند: آل عمران (3)، آيه 151؛ انفال (8)، آيه 12؛ احزاب (33)، آيه 26؛ حشر (5(صلي الله عليه و اله))، آيه 2.
57. انفال (8)، آيه 65.
58. نهج البلاغه، غرائب کلامه، شماره (صلي الله عليه و اله).
59. جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، ص 55، (تهران: اميرکبير، چاپ چهارم، 1352).

منبع: فصلنامه علوم سياسي ، شماره 33

 


جستجو