1. مفهوم امنيت
امنيت مقولهاى است که در فلسفه تکوين انسانها نهفته است. حال بايد ديد که امنيت چيست و مفهوم آن کدام است؟ از گذشتههاى دور تا به حال تعاريف مختلفى از اين واژه شده است و تحولاتى در مفهوم آن به وجود آمده است که شايد اين اختلافات به دليل پيچيدگى مفهوم آن باشد. البته برخى نيز آن را ميان تهى مىدانند، افرادى مانند « بارى بوزان » (Barry Buzan ) مهمترين ويژگى امنيت را اجوف بودن آن دانسته اند؛ بدين معنا که « امنيت واژهاى حساس و مهم است که بازيگر به تناسب نيازمندى خود مىتواند معنايى خاص را بر آن حمل نمايد و در نتيجه به سياستهاى کاملاً مختلفى در مواجهه با پديدهاى واحد برسد»2 براى روشن شدن بيشتر مفهوم امنيت بهتر است اشارهاى به تحول گفتمانى اين مفهوم شود.
برخى از محققين معتقدند که در تحليل مفهومى امنيت مىتوان چهار گفتمان را شناسايى کرد که به مرور زمان هر يک جاىگزين ديگرى شده است. بر اساس گفتمان اول، انسانهاى اوليه در جامعه بدوى امنيت را حفظ بقا و موجوديت در مقابل تهديدات طبيعى مىدانسته و بر اساس آن طبيعت را منشأ اصلى تهديد تلقى مىکردهاند. در اين گفتمان امنيت فرد يا گروه، محور بود. و افراد يا گروهها براى بقاى خويش به همکارى با يکديگر مىپرداختند. اين گفتمان در سده هفدهم ميلادى با ايجاد سرزمينهايى مستقل و محور قرار گرفتن مليت تغيير کرده جاى خود را به گفتمان دوم، يعنى گفتمان فقدان تهديد داده است. در گفتمان دوم، فقدان تهديد به منزله مفهوم امنيت متجلّى شده است. ايجاد مرزها و تشکيل مليتها مهمترين عامل براى ايجاد اين گفتمان به شمار مىرود و در اين صورت ديگر فرد يا گروه، محور گفتمان نيست بلکه سرزمين و مليت محور آن به شمار مىرود. در اين گفتمان نفى تهديد به مثابه مفهوم امنيت، مفهومى وابسته و سلبى است. قائلان امروزى اين گفتمان، مفهوم نفى تهديد را در ابعاد مختلف سياسى، نظامى، اقتصادى و … گسترش دادهاند، ولى با اين وجود اين گفتمان جاى خويش را به گفتمان سوم داده و طرفداران چندانى ندارد. در گفتمان سوم، کسب قدرت و توانايى که نگرشى ايجابى است جاىگزين مفهوم نفى تهديد شده است، در اين گفتمان حتى جامعهاى که فاقد تهديد است نيز چنان چه توانايى و شرايط عينى کسب قدرت و حفظ منافع خويش را نداشته باشد جامعهاى ناامن به شمار مىرود. در گفتمان چهارمى که به تدريج در حال جاىگزينى است امنيت به همکارى و همگرايى بين دولتها و ملتها تعريف شده است. اين گفتمان جديد با تصور جامعه جهانى، مرزهاى سرزمينى را مصنوعى فرض کرده، با محور قرار دادن انسان و جهان به اصالت همگرايى و همکارى بينالمللى دامن مىزند، جالب اين جاست که مفهوم اين گفتمان مفهومى مستقل و توسعه يافته است و نگاهى خوشبينانه به انسان و جهان دارد.3
با يک ديد کلى مىتوان گفتمانهاى وارده در باب مفهوم امنيت را در قالب دو گفتمان سلبى و ايجابى جاى داد. با اين توضيح که شايد بتوان گفتمانهاى دوم و چهارم را مراحل تکامل يافته دو گفتمان اول و سوم دانست. در اين جا به توضيح مختصرى درباره دو گفتمان سلبى و ايجابى مىپردازي
2. گفتمانهاى امنيت
گفتمان سلبى
گفتمان سلبى از گفتمانهاى مهمى است که در گذشته امنيت را بر پايه آن تعريف مىکردهاند. در اين گفتمان تأکيد اصلى بر فقدان تهديد است و با اين تأکيد مىتوان گفت هر چه تهديدات بيرونى افزايش يابد ضريب امنيتى کاهش مىيابد و به عکس هر چه ضريب امنيتى افزايش يابد نشانه آن است که تهديدات بيرونى کاهش يافته است. البته طبق نظر قائلان امروزى اين نظريه مفهوم تهديد، عام بوده و تهديدات نظامى، اقتصادى، فرهنگى و غيره را شامل مىشود و بستر زمان و مکان شکل تهديدات را تغيير مىدهد. بر اساس اين گفتمان حقوق و آزادىهاى فردى مىتواند به وسيله امنيت ملى محدود گردد و به عبارت ديگر معيار و حدود آزادىهاى فردى را امنيت ملى تعيين مىکند. چرا که لازم است انسان بخشى از آزادىهاى خويش را به سازمانى دهد تا آن سازمان و يا تشکيلات با فضاسازى کافى بتواند از امنيت او دفاع کند. اين سازمان موظف است با ايجاد فضاى امن به وسيله ارتقاى توان نظامى، اقتصادى، فرهنگى و غيره نفى تهديد را در تمامى عرصهها ايجاد کند.
گفتمان ايجابى
از دهه هفتاد ميلادى به اين سو گفتمان ايجابى مطرح شده است. در اين گفتمان رضايت و اطمينان خاطر شهروندان محور امنيت است نه زور و قدرت و نفى تهديد. در اين گفتمان فاصلهاى بين خواستهها و کارويژهها وجود ندارد تا اين که فضاى نارضايتى ايجاد شود و بديهى است که عدم فاصله که مساوى با رضايت است نيز با زور و قدرت ايجاد نمىشود، بلکه با عواملى همانند: مشارکت، همزيستى، عدالت اجتماعى، افزايش آسيبناپذيرى، آيندهنگرى و … شکل مىگيرد.
به گفته برخى از محققان «امنيت ملى وضعيتى است که در آن نظام سياسى حاکم از بيشترين ظرفيت براى پاسخگويى به نيازهاى شهروندانش برخوردار باشد. بر اين اساس اصلاح روابط بين دولت و ملت و ارتقاى ميزان مشروعيت در کنار رسيدگى به توان دفاعى (به معناى عام آن) مبناى امنيت را در دو حوزه داخل و خارج شکل مىدهد».4 پس در گفتمان ايجابى امنيت ملى اولاً، نگاه درونى مىشود؛ ثانياً، ملاحظات امنيتى، نرمافزارى شده و امنيت در جايى به وجود مىآيد که شکاف جامعه و نظام به حداقل رسيده باشد و ثالثاً، حتى تهديدات بيرونى نيز با نگاه درونى ديده مىشود.
3. امنيت ايجاد شده قبل از هجرت
پيامبر خدا در مکه مبعوث شد. با اين که مکه از شهرهاى مقدس به شمار مىرفت، ولى از فقر فرهنگى شديدى رنج مىبرد. مردم آداب و رسوم خاصى داشتند. جنگ و خونريزى عادت مردم شده بود. بتپرستى و احترام به بتها و شفاعت از آنها جزء معتقداتشان گشته بود. تعصبات خاص قبيلهاى و قومى چشم آنان را کور کرده بود. دختران خويش را از ترس فقر يا آن که در جنگ به اسارت دشمن درنيايند زنده به گور مىکردند. از وضعيت اقتصادى خوبى نيز بهرهمند نبودند. شهر مکه در منطقهاى لم يزرع و وادى خشک و سوزانى بنا شده بود5 و امنيت شهر نيز تا حدودى وامدار اين وضعيت بود، زيرا کشورگشايان کمتر فکر لشکرکشى به آن شهر را در سر مىپروراندند، به علاوه از زمانى که سپاهيان ابرهه به دست ماموران الهى نابوده شده بودند هالهاى از تقدس مکه را فرا گرفته بود. مردم در پرتو امنيتى که از اين طريق ايجاد شده بود زندگى آرام و در عين حال خرافى و ننگينى را مىگذراندند. حضرت محمد(صلي الله عليه و اله) که از گذشته به امانتدارى، راستى و درستى معروف بود از طرف خدا مأمور ابلاغ رسالت خويش گشت؛ رسالتى بزرگ و دشوار که مبارزه جدى با معتقدات گروهى نادان، متعصب و خشن و پشت کردن به بتها که خدايان مردم به شمار مىرفتند تنها بخشى از رسالت او به شمار مىرفت و اين مبارزه سپر امنيتى مقاومى را مىطلبيد تا در پناه آن رسالت به انجام رسد.
بىترديد خداوند براى حفظ جان پيامبر خود ابزارها و مقدماتى امنيتى فراهم آورده که او را مأمور به ابلاغ آن نموده بود و دوست نداشت دين پيامبر آخرين در سنگلاخهاى مکه و گرگهاى نادان آن ديار به نابودى کشيده شود. لذا از دير زمان، يعنى قبل از بعثت و نزول وحى الهى مقدمات يکى پس از ديگرى فراهم مىشد. خاندانى پاک و بزرگ، مردى امين، درست کردار و راستگو که همه به خوبى و صداقت وى ايمان داشته باشند در شهرى مقدس که ديرزمانى با دفاع مأموران الهى از آن جا تن سالم بيرون برده بود و کسى خيال حمله به آن را در سر نمىپروراند.
خداوند پيامبرى از شهر، قبيله و جنس خودشان برگزيد که آشنا با زبان و فرهنگ آنان با مفاهيم عاليه انسانى جامعه را متحول گرداند و به دور از چشم قدرتهاى آن روز دنيا و در ميان صحرايى سوزان و بزرگ، مردمانى پاک، متحد، باايمان و همچون پارههاى آهن بسازد تا به يک باره جهان را دگرگون کنند. ولى اين دگرگونىها بايد آهسته آهسته آغاز مىشد تا امنيت فرستاده خدا نيز حفظ گردد
و هدف الهى در نطفه خفه نشود. به همين دليل رسالت در سالهاى آغازين به طور نهانى انجام مىشد و پيامبر طى سه سال رسالت خويش را به طور سرى به برخى از افراد مستعد رساند و طى اين چند سال به طور خصوصى روى افرادى خاص کار مداومى انجام داد و آنان با استفاده از موقعيت جغرافيايى مکه که داراى شعبها و درههاى زيادى بود در درون آنها به عبادت مىپرداختند. هسته اوليه و مرکزى رسالت تشکيل شد. اينان افرادى بودند که پيامبر به طور خصوصى اعتقادات آنان را دگرگون کرده از آنها مردانى باايمان، مقاوم، صبور و نفوذناپذير ساخته بود تا قدرت ايمان را به نمايش گذاشته و شگفتى بيافرينند و جان خويش را با وجود بدترين شکنجهها در راه اعتقاداتشان تسليم نمايند. و اين چيزى بود که در مخيله قريشيان نمىگنجيد.
با تشکيل اين هسته، مردم کم و بيش با دشمنى پيامبر با بتها و برخى رسوم آنان آشنا شده بودند و دشمنىها آغاز مىشد. پيامبر مىبايست از اهرمى براى امنيت خود و پيروانش استفاده کند تا از ظلم ظالمين بکاهد. اين اهرم مىتوانست حمايتهاى قبيلهاى باشد. با وجود بزرگ بودن قبيله بنىهاشم و وجود شخصيتهاى بزرگ مکه در اين قبيله، آزار رساندن به فردى از قبيله امرى دشوار بود. به ويژه اگر فرد از نزديکترين افراد رئيس قبيله و ارجمندترين و شريفترين فرد آن باشد. فردى که رئيس قبيله سالها از او همانند فرزند خود حمايت مىکرده است. بىترديد پيامبر از اين حمايت بهرهمند بود، ولى حمايت قبيلهاى براى استحکام و عدم سستى بايد رنگ دينى به خود مىگرفت و چون تأثير سخن فرد در اقوام و بستگان او بيش از ديگران است لذا پيامبر مأموريت يافت که نزديکان و بستگان خود را به اسلام دعوت کند.6 تدين سران و مردان قبيله بر روآورى قبائل ديگر به اين دين نيز بىتأثير نبود. به علاوه ايمان بستگان و نزديکان امنيت مسلمانان و شخص پيامبر را نيز بيشتر حفظ مىکرد که ايمان آوردن افرادى همچون حمزه، عموى پيامبر و برخى ديگر پيروزى بزرگى براى مسلمانان محسوب مىشد. پيامبر دعوت خويش را علنى و عمومى نمود.
فقر فرهنگى مکيان و غناى قرآن مشرکان را به سوى آن کشانده بود، ولى چون پيامبرى محمد(صلي الله عليه و اله) با حکومت و قلدرى آنها در تضاد بود به آن تن نمىدادند. قريشيان مىديدند که هر کس به کلمات پيامبر گوش فرا دهد مجذوب او مىگردد. لذا آزار و اذيت را فراتر از حد کردند، زيرا مىديدند روز به روز بر تعداد جوانان، بردگان و طبقه مستضعفى که به پيامبر پيوسته بودند بيشتر مىشد و خطر از دست دادن رياست و سرورى آنان بالا مىگرفت. امنيت مسلمانان روز به روز کمتر و جسارت دشمن رو به افزايش بود در اين دورهها امنيت براى مسلمانان حالت فردى و يا گروهى داشت. برخى از امنيتى که در پناه قبيله و خاندان خود به دست آورده بودند تا حدودى از شکنجه و آزارها در امان بودند در حالى که برخى ديگر افرادى بىپناه يا بردگانى بودند که پيوسته مورد شکنجه قرار مىگرفتند، زيرا حداکثر امنيتى که پيامبر مىتوانست ايجاد کند همه مسلمانان را پوشش نمىداد چه اين که حکومتى نداشت و خود نيز در معرض تهديد بود به همين دليل گروهى به حبشه هجرت کردند. تا در پناه حکومت پادشاه آن منطقه بتوانند به امور دينى خويش بپردازند و از تهديدهاى قريش در امان باشند.
گستاخىهاى قريش روز به روز بيشتر مىشد آنان با ابو طالب اتمام حجت کردند، ولى او پس از استماع سخنان آنان به سوگند – که سنت مورد احترام عرب بود – تمسک جست و سوگند ياد کرد که دست از حمايت پيامبر برندارد تا مأموريت خويش را به پايان رساند. پس از چندى کفار نيز متقابلاً به سنت پيمان تمسک جسته با يکديگر عهد کردند که پيامبر و مسلمانان را در محاصرهاى اقتصادى، اجتماعى و … قرار دهند تا بدين وسيله دست از اعمال و رفتار خويش بردارند. آنان در شعب ابىطالب محصور شدند و همگان از کمک به آنها منع شده ازدواج و ارتباط با آنان را نيز ممنوع کردند. مسلمانان در وضعيت بسيار سختى قرار گرفته بودند. شکنجهها و تهديدهاى جانى کمتر شده بود، ولى وضعيت بد اقتصادى طاقتفرسا بود. در اين برهه امنيت مسلمانان در عرصههاى مختلف اقتصادى، اجتماعى، جانى و … مراحل مختلفى را پشت سر گذاشت. محاصره اقتصادى و اجتماعى سه سال به طول انجاميد و سرانجام با کشف درستى خبر غيبى پيامبر مبنى بر از بين رفتن عهدنامهاى که قريشيان در کعبه آويختند بودند7 مسلمانان رسماً و بااحساس غرور آزاد شدند، پيامبر و اصحاب به خانه و کاشانه خويش بازگشتند تا امنيتى افزونتر از قبل را تجربه کنند، ولى طعم شيرين اين آزادى با از دست رفتن مهمترين حامى پيامبر، يعنى ابو طالب رئيس مکه به تلخى گراييد و امنيت مسلمانان نيز به تبع اين واقعه کمتر از گذشته شد. گروهى در پى يافتن محلى براى عبادت خدا از مکه متوارى شدند. مدتى گذشت دشمن جسورتر شده آزارها بيشتر مىشد. پيامبر نيز بايد تصميم مهمى اتخاذ مىکرد تا از شر آنان در امان باشد. پيامبر از مدتها قبل به چنين روزى مىانديشيد و لذا مقدماتى را فراهم مىکرد، چرا که در پناه امنيتى که ابو طالب براى او ايجاد کرده بود کنار کعبه و به خصوص در ايامى که زائران از اطراف و اکناف به مکه مىآمدند پيام الهى را به مردم مىرساند. اولين فرد از مدينه علىرغم تأکيد ميزبانش که «مواظب باش سخنان سحرآميز محمد را نشنوى» به پيام او گوش داده همان جا مسلمان شد، سپس عدهاى در عقبه با پيامبر پيمان بستند. پيامبر نيز به اميد ايجاد پايگاهى امن براى پيروان خود در مدينه به درخواست آنان مبنى بر اعزام مبلغ به مدينه پاسخ مثبت داده مصعب بن عمير را با آنان همراه کرد.8 در سال بعد تعدادى ديگر بر آنان افزوده شده و با پيامبر بيعت کرده و در سال سوم نيز بر پيروان و بيعت کنندگان با پيامبر از اهل مدينه افزوده شد، از وى براى هجرت به مدينه دعوت به عمل آمد و اين نويدى بود براى پيامبر که مىتواند با پيروان خود به جمع آنان در شهرشان بپيوندد. و به دور از ناامنىهاى مکه بتواند به تبليغ دين خود بپردازد. جالب اين جاست که براى دورى از تعصبات قومى و قبيلهاى يا استفاده مطلوب از اين گونه تعصبات بين پيامبر و اهل مدينه نيز از قبل خداوند چارهانديشى کرده و همسر هاشم – جد پيامبر (پدر عبدالمطلب) را از مدينه انتخاب کرده بود9
يعنى اهل مدينه به خصوص خزرجيان که يکى از دو قبيله بزرگ مدينه بودند پيامبر را از خود و منسوب به قبيله خويش مىدانستند و مشتاقانه پذيراى تشريففرمايى حضرت به مدينه بودند. در مکه اقوام و بستگان پيامبر به هيچ وجه اجازه نمىدادند که کسى به طور علنى به پيامبر آزار برساند و حتى با دريافت خبر دعوت اهل مدينه از پيامبر به دنبال آن بودند که دريابند که آيا تضمينى براى تأمين امنيت ايشان در مدينه وجود دارد يا خير. در همين راستا عباس عموى پيامبر در جريان پيمان دوم عقبه خطاب به خزرجيان گفت:10 «بدانيد که وى (محمد) گرامىترين افراد قبيله خود مىباشد تمام بنىهاشم از مؤمن و غير مؤمن دفاع از او را بر عهده دارند، ولى اکنون محمد جانب شما را ترجيح داده و مايل است در ميان شما باشد حال اگر تصميم داريد که روى پيمان خود بايستيد و او را از گزند دشمنان حفظ کنيد او مىتواند در ميان شما زندگى کند و اگر در لحظات سخت قدرت دفاع از او را نداريد هماکنون دست از او برداريد و بگذاريد او در ميان عشيره خود با کمال عزت و مناعت و عظمت به سر برد. پيامبر نيز پس از آن که تمايل زياد آنان نسبت به اسلام را مشاهده کردند دعوت به مدينه را پذيرفتند و با آنان پيمان بستند که همان گونه که از زن و فرزندان خويش دفاع مىکنند از او نيز دفاع کنند و با تضمين حفظ امنيت تصميم بر ترک مکه و هجرت به مدينه گرفتند. اين تصميم با فکر قريش مبنى بر ترور ايشان همزمان بود. قريشيان پى برده بودند که نمىتوانند پيامبر را در روز مورد حمله قرار دهند، از طرفى به هجرت ايشان نيز تن نمىدادند که مدينه را پايگاه خود کند و لذا تصميم گرفتند که شبانه با يورش به خانه پيامبر اقدام به قتل ايشان نمايند از طرفى به تعصبات قبيلهاى نيز کاملاً واقف بودند و مىدانستند که اگر افرادى از يک يا دو قبيله به پيامبر حمله کنند بنىهاشم که قبيلهاى بزرگ و باشرافت بود به جنگ با آنان برمىخيزند، لذا تصميم گرفتند که تمامى قبايل مکه را با حضور يک نفر از هر قبيله در اين توطئه شريک کنند که بنىهاشم نيز با تمامى اهالى مکه طرف باشند و نتوانند به جنگ با آنان برخيزند.12
قرآن مجيد قضيه هجرت را اين گونه بيان مىکند: وَإِذْ يَمْکُرُ بِکَ الَّذِينَ کَفَرُوا لِيُثْبِتُوکَ أَوْ يَقْتُلُوکَ أَوْ يُخْرِجُوکَ وَيَمْکُرُونَ وَيَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ13؛ و (ياد کن) هنگامى را که کافران درباره تو نيرنگ مىکردند تا تو را به بند کشند يا بکُشند يا (از مکه) اخراج کنند و نيرنگ مىزدند و خدا تدبير مىکرد و خدا بهترين تدبيرکنندگان است.
پيامبر خدا اين تهديد را جدى تلقى نمود. پس از اعلام حمايت و دفاع مدنىها از ايشان به سوى مدينه مهاجرت کرد. البته سخنان عباس عموى پيامبر خطاب به خزرجيانى که با ايشان در عقبه بيعت مىکردند نشان آن است که پيامبر از حمايت جدى اقوام خويش بهرهمند بودهاند و به همين دليل در توطئه قتل ايشان نيز طوايف مختلف را شرکت دادند تا بنىهاشم با همه قبايل طرف باشد نه با يک يا دو قبيله، به علاوه قرار بود عمليات در شب و به طور سرى انجام شود، چرا که بنىهاشم در روز مانع از اجراى آن مىشدند. در شب اول هجرت نيز پيامبر نکات امنيتى را حتى در انتخاب پناهگاه رعايت نمودند چه اين که کوه ثور که در سمت مقابل راه مدينه بود را انتخاب کردند و در غار ثور پناه گرفتند.
در مدينه دو گروه اوس و خزرج حضور داشتند و اختلافات ديرينه آنان تعصبات قبيلهاى خاصى را ايجاد کرده بود و بديهى بود که پيامبر بايد به گونهاى وارد مدينه مىشدند که تعصبات هيچ کدام عليه ديگرى بروز نکند. پيامبر در بدو ورود با تدبير خاصى مانع از ايجاد اين گونه تعصبات گرديد چه اين که هر گروه دوست داشتند که پيامبر به محله آنان رفته و نزد آنان رحل اقامت افکند. رؤساى قبايل هر کدام اصرار داشتند که مرکب پيامبر را به طرف خود ببرند. به همين دليل پيامبر افسار شتر را بر گردن خود شتر انداخت و فرمودند که از جلو راه او کنار برويد که او مأمور است14 و در هر کجا زانو بزند من در آن جا پياده مىشوم. اين امر مقدمه و يا اولين اقدام براى ايجاد امنيت با تعريف گفتمان مثبت به شمار مىرود چه اين که اگر خود يکى از قبايل را انتخاب مىکرد تعصبات و کينههاى قبايل ديگر باعث درگيرىها و نارضايتىهايى مىشد که دهها سال بعد نيز اثر آن از بين نمىرفت.
پيامبر براى ايجاد امنيت در دولت شهر مدينه که در حال شکلگيرى بود غالباً گفتمان مثبت امنيت را مدنظر قرار داده و در راستاى آن دست به اقدامات متعددى زدند که در مباحث بعد به اين اقدامات اشاره مىکنيم.
4. برنامههاى پيامبر در ايجاد امنيت پس از هجرت به مدينه
چنان چه يادآور شديم بحث اصلى اين مقاله امنيت از ديدگاه پيامبر است و عمده بحث راجع به امنيت ايجاد شده در مدينه مىباشد، زيرا هر چند پيامبر تا حد توان در مکه به ايجاد امنيت براى خود و پيروانش همت گماشت و اين امر موفقيتهايى را براى ايشان به همراه داشت، ولى از آن جا که پيامبر پس از تشکيل حکومت و گرفتن زمام امور در مدينه اقدامات بسيارى براى ايجاد امنيت انجام دادند و اينها همه دليل بر وجود گفتمانى مستقل از گفتمان جاهلى بوده، لازم است به بررسى تفصيلى اين امر پس از هجرت بپردازيم. علاوه بر اين که حضرت در مکه حکومتى نداشتند تا فرصتى براى اعمال گفتمان امنيتى وجود داشته باشد. در آن جا تنها دفاع از خود و ياران مورد توجه حضرت بوده است. به هر حال بحث از امنيت قبل از هجرت در مباحث قبل تا حدودى مورد توجه گرفت و حال به بحث اصلى در گفتمان امنيتى پيامبر، يعنى امنيت ايجاد شده در مدينه پس از هجرت مىپردازيم.
واضح است که پيامبر خدا پس از هجرت به مدينه بايد برنامهاى را براى حفظ و يا ايجاد امنيت مىانديشيدند تا دولت تازه تأسيس خود را از خطرات و تهديدات احتمالى برهانند. با مرورى بر تاريخ و سيره پيامبر مىتوان گفت که آن حضرت دو برنامه کلى براى ايجاد امنيت در مدينه داشتهاند که هر دو با موفقيت به اجرا درآمد و آثار فراوانى از خود بر جاى گذاشت که تا سالها پس از ايشان آثار آن دو را در جامعه اسلامى مشاهده مىکنيم.
به طور کلى مىتوان برنامههاى پيامبر در ايجاد امنيت را به کوتاه مدت و بلند مدت تقسيم نمود. در برنامه کوتاه مدت، هدف حضرت رفع خطرات احتمالى عليه اهالى مدينه و اطراف آن و به خصوص مسلمانان بوده است. در اين برنامه پيامبر برنامههاى عملى و فورى و گاه موقت را اجرا کردند که به اتحاد اهل مدينه يا مسلمانان و در نهايت به حفظ امنيت مدينه مىانجاميد، در حالى که برنامه بلند مدت ايشان با هدف عمق بخشيدن به امنيت مسلمانان و همپيمانان آنان و تشويق غير مسلمانان به اسلام يا استفاده از امنيت مسلمانان بود که در اين برنامه پيامبر با فرهنگسازى و کار مداوم و مستمر به تحول درونى در مسلمانان دست زدند و به موفقيتهاى زيادى نايل آمدند که آثار آن تا کنون نيز باقى مانده است و تا زمانى که مسلمانان به توصيههاى جاويد پيامبر در اين زمينه عمل کنند آثار مذکور را مشاهده مىکنند. در اين جا به شرح اين دو برنامه مىپردازيم.
الف) برنامه کوتاه مدت و عملى
پس از هجرت پيامبر اکرم به مدينه و استقبال گسترده مردم از ايشان دين اسلام روز به روز گسترش يافت و طبيعى بود که به ميزان گسترش دين خطراتى که پيامبر و مسلمانان را تهديد مىکرد نيز گسترش يابد، هم چنان که در مکه هر چه دعوت علنىتر مىشد خطرات بيشترى مسلمانان را تهديد مىکرد، تا اين که پس از دعوت عمومى بحرانهاى بىشمارى براى مسلمانان به وجود آمد و اين بحرانها در نهايت به هجرت پيامبر به مدينه انجاميد.
برخى از خطراتى که ممکن بود پيامبر و مسلمانان را در مدينه مورد تهديد قرار دهد عبارت بود از: خطر حمله گسترده قريشيان، خطر يهود و بتپرستان مدينه و اطراف آن به خصوص از ناحيه کسانى که با تازه مسلمانان مدينه از يک قبيله بودند، خطر بروز اختلافات قومى قبيلهاى در بين مسلمانان به ويژه بين دو قبيله بزرگ اوس و خزرج که سابقهاى ديرينه داشتند و در گذشته جنگهايى را نيز به دنبال داشته بود و بالاخره خطر عدم تحمل اهالى مدينه نسبت به مسلمانان مهاجرى که از مکه آمده بودند. هر يک از اين خطرات مىتوانست در ناکامى و عدم موفقيت پيامبر و بر هم زدن آرامش و امنيت شهر مدينه نقش به سزايى داشته باشد و پيامبر به مثابه آغازگر قيام و رهبر مسلمانان بايد براى جلوگيرى از خطر ناامنى چارهاى مىانديشيدند. بديهى بود که استفاده از ابزارى همچون ايمان و اعتقاد مسلمانان به خدا، ايجاد صفات و روحيات متعالى در افراد و خلاصه فرهنگسازى براى مقابله با اين خطرات نيازمند زمان زيادى بود و پيامبر براى حفظ امنيت و جلوگيرى از خطرات مذکور نيازمند برنامهاى عملى، فورى و کوتاه مدت بودند و فرهنگسازى و استفاده از ايمان افراد در برنامه بلندمدت مىتوانست بيشتر مفيد فايده باشد.
حال بايد ديد که پيامبر خدا از چه ابزارى مىتوانست براى رسيدن به هدف خويش کمک گيرد. مسلماً ابزار بايد اولاً مورد قبول همگان بوده و ثانياً، استفاده از آن با دين اسلام منافاتى نداشته باشد و اين دو شرط، لازمه چنين ابزارى بود.
در بررسى اين موضوع مىتوان گفت که با عنايت به وضعيت فرهنگى و اجتماعى آن روز مدينه بهترين ابزارى که پيامبر مىتوانست به خوبى از آن بهره گيرد و دو شرط لازم نيز در آن موجود بود: «اَيمان» و به عبارت ديگر عهد و پيمان و حلف (سوگند) بود. از يک طرف جامعه آن روز عربستان به شدت پاىبند به اَيمان بود و از سويى روح تازه بخشيدن به اين سنت اجتماعى و استفاده جديد از آن توسط پيامبر هيچ منافاتى با دين ايشان نداشت، چه اين که پيامبر خدا قبلاً نيز در يکى از اين پيمانها (حلف الفضول) شرکت داشته بود15 و مىتوانست از اين سنت اجتماعى بهره کافى ببرد و پيامبر نيز همين گونه عمل کرد. به قول دکتر على شريعتى «حلف قوىترين سنت اجتماعى عرب بوده که پيغمبر اين سنت ريشهدار و نيرومند را مىگيرد و بدان يک روح و معناى کاملاً انقلابى مىبخشد، رسم همچنان محفوظ مىماند، اما به جاى پيمان قبايلى، پيمان اعتقادى و به جاى دست ديگرى دست خدا بر روى دستها قرار مىگيرد».16
حال پاسخ اين سؤال که چرا پيامبر به جاى استفاده از «اَيمان» از «ايمان» استفاده نکرد نيز روشن مىشود. چرا که اَيمان از مهمترين سنتهاى اجتماعى مستحکم و ريشهدار بين آنان بود در حالى که اکثر مسلمانان در مدينه تازه به اسلام گرايش پيدا کرده بودند و ايمان مستحکمى نداشتند، حتى بسيارى دين را نشناخته بودند و تنها به دليل رفتار نيک پيامبر دين او را پذيرفته بودند و دستمايههاى اعتقادى آنان عمق چندانى نداشت. از طرفى پيامبر خدا مىخواست غير مسلمانان را نيز در حفظ امنيت مدينه مشارکت دهد و ايمانى که پيامبر ترويج مىکرد را نمىپذيرفتند، ولى به اَيمان که سنت اجتماعى آنان بود پاىبند بودند و استفاده از اين ابزار در اين مورد نيز کاربرد داشت. استفاده از تعصبات قومى قبيلهاى به منزله يک ابزار گرچه به شکل موجود موافق با دين پيامبر نبود، ولى پيامبر مىتوانست به تعصبات مزبور رنگ اعتقادى داده به طور هدايت شده از آن استفاده کند، چرا که تعصب دينى صرف مثلاً دفاع از فرد تنها به دليل آن که مسلمان است مورد نظر پيامبر نبود، آرى در برخى موارد آن هم به صورت هدايت شده اين وسيله مىتوانست مورد استفاده پيامبر خدا قرار گيرد و پيامبر نيز به ندرت از اين تعصبات آن هم به صورت هدايت شده استفاده کردند. با روشن شدن ضرورت اقدام عاجل پيامبر و ابزار مورد استفاده بايد ديد که پيامبر خدا چه اقداماتى در راستاى فضاسازى براى ايجاد امنيت در مدينه انجام دادند. در زير به برخى از اين اقدامات اشاره مىکنيم:
1. ساخت مسجد :
اولين اقدام پيامبر در مدينه بناى مسجدى بود که با کمک تمامى مسلمانان به منزله محل اجتماع و عبادت و ميعادگاه همه ساخته شد.17 با بناى مسجد، مرکز اجتماع و محل اداره امور عمومى و اعلام برنامههاى پيامبر و محل آموزش دين شکل گرفت و سکونت پيامبر خدا در کنار مسجد به اين مرکز رونق خاصى بخشيد. اين مرکز در اتحاد و يکپارچگى آنان نيز نقش به سزايى داشت، مسلمانان بدون هيچ امتيازى در کنار يکديگر مىنشستند و پيامبر خدا نيز به گونهاى در حلقه آنان جاى مىگرفت که اگر بيگانهاى وارد مىشد نمىفهميد کدام يک پيامبر خدا مىباشند. مسلمانان با شنيدن صداى اذان تمامى کارهاى خويش را رها کرده و با شتاب به مسجد مىآمدند و در نماز شرکت مىجستند و يا در جريان امور فورى قرار مىگرفتند و اين اولين مرکزى بود که در اسلام براى امور عبادى و سياسى ساخته شد و ظاهراً در بين صاحبان اديان آسمانى ديگر نيز سابقه نداشته که از معبد براى امر ديگرى به جز عبادت استفاده شود.
2. اصطلاح مهاجر و انصار :
پيامبر خدا در اقدامى ديگر براى زدودن تعصبات قومى و قبيلهاى انتساب افراد به قوم و قبيله خود را محدود نموده اصطلاح ديگرى براى انتصاب افراد وضع کردند. ايشان در اين اقدام مسلمانانى که از مکه به مدينه هجرت کرده بودند را مهاجر و اهالى مدينه را انصار ناميدند. اين امر اولاً، در اتحاد اين دو گروه از مسلمانان که از دو شهر بودند و ثانياً، يکپارچگى مسلمانان مدينه که از دو قبيله اوس و خزرج که حدود يک صد و بيست سال با يکديگر در نبرد بودند تأثير به سزايى داشت. همچنين به يکپارچگى مسلمانان مهاجرى که از قبائل مختلف آمده بودند نيز کمک شايانى کرد.
3. پيمان مدينه :
مسلمانان اعم از مهاجر و انصار همه مطيع پيامبر بودند ولى از يک سو خطر غير مسلمانان اهل مدينه و يهوديان اطراف روز به روز بيشتر مىشد و از سوى ديگر خطر کفار قريش مسلمانان را تهديد مىکرد و بايد تدبيرى ديگر انديشيده مىشد، در همين راستا پيامبر دست به اقدامى گستردهتر از قبل زده پيمانى دفاعى که در آن مسلمانان، يهوديان و حتى مشرکان مدينه همپيمان مىشدند را منعقد کردند. بر اساس مفاد اين پيمان امضا کنندگان ملت واحدى دانسته شدند؛ هر گونه ظلم و ستم ممنوع شده و هر گروه رسوم زندگى سابق خويش را مىتوانستند حفظ کنند، دفاع مشترک از يثرب بر عهده همگان نهاده شده و ضمناً تصريح شده است که هر يک از گروههاى مسلمان و يهود و به طور کلى تمامى امضا کنندگان و همپيمانان آنان ديگرى را به صلح با دشمن دعوت کرد بايد بپذيرد مگر اينکه دشمن قصد مقابله با دين اسلام را داشته باشد همچنين تصريح شده است که قريش و همپيمانان آنها پناه داده نمىشوند، داخل يثرب منطقه حرم اعلام شده و مناسبات افراد با يکديگر بر اساس نيکى و خوبى مىباشد در پايان نيز مرجع حل اختلافات پيامبر دانسته شده است.18
4. پيمان برادرى :
پيامبر همچنان به دنبال استحکام و يکپارچگى مسلمانان اقداماتى انجام مىدادند و يکى ديگر از اين اقدامات که به استحکام هر چه بيشتر مسلمانان کمک کرد پيمان برادرى بود که بين مهاجرين و انصار بستند. چه اين که هر گروه از مهاجر و انصار در محيط خاصى پرورش يافته بودند و در طرز تفکر و آداب و معاشرت و تعصبات قومى قبيلهاى فاصله زيادى با يکديگر داشتند و از طرف ديگر مهاجران که خانه و کاشانه خويش را ترک کرده غالباً با دست خالى به مدينه گريخته بودند در فقر شديدى به سر مىبردند نه کارى وجود داشت که بدان بپردازند نه سرمايهاى داشتند و نه ابزارى براى کسب درآمد، و پيامبر بايد براى ناامنى اقتصادى که پىآمد هجرت اين افراد بود تدبيرى مىانديشيدند که اولاً، اينان به نان و نوايى برسند و فقر شديد موجب ناامنى اقتصادى نگردد و ثانياً، اهل مدينه آنان را کَلّ و سربار بر خود ندانسته بتوانند آنها را تحمل کنند. در همين راستا پيامبر تدبيرى نو انديشيد و در يک اقدام شايسته آن دو گروه را برادر يکديگر خوانده بين هر يک از انصار با هر يک از مهاجرين پيمان اخوت و برادرى برقرار ساختند.19
اين امر علاوه بر آن که افراد را به يکديگر نزديک کرده کدورتها را از بين مىبرد باعث گرديد که انصار که خانه و درآمدى از خود داشتند مهاجران را در آن چه داشتند شريک کنند. انصار به خوبى از اين امر استقبال نمودند و واقعاً مهاجران را در اموال خود شريک کردند، به گونهاى که برخى از انصار همه اموال خود را با برادر مهاجر خود تقسيم کردند. اين اقدام علاوه بر جلوگيرى از خطر فقر مهاجرين اتحاد و يگانگى بين آنان را نيز مستحکمتر ساخت.
5. کنترل و مهار تعصبات قومى و قبيلهاى :
تعصبات قومى قبيلهاى بين عربها سابقهاى ديرينه داشت و تهديدى جدى براى ناامنى مدينه به شمار مىرفت به همين دليل مبارزه پيامبر با آن نژادپرستىها مبارزهاى سخت و جدى بود. چه اين که گاه آتش کينهها شعله مىکشيد و درگيرىهايى به وجود مىآورد. يهود مدينه نيز که به دنبال ايجاد ناامنى در بين مسلمانان بودند به شعلهور شدن اين آتشها دامن مىزدند. گاه دوستىِ مسلمانان دو قبيله اوس و خزرج را با يادآورى خاطرات تلخ جنگها و درگيرىهاى دو قبيله به دشمنى مبدل مىکردند20 و اگر هوشيارى و تدابير پيامبر خدا نبود درگيرىها و دشمنىها ادامه مىيافت و امنيت داخلى به خطر مىافتاد.
6. پيمان با غير مسلمانان اطراف مدينه :
در پيمان مدينه تنها يهوديان و مشرکان ساکن مدينه اعم از اوس و خزرج و تيرههاى ديگر حضور داشتند و به عبارتى اهالى مدينه همپيمان شدند، ولى يهود و طوايف مشرک اطراف مدينه نيز مىتوانستند خطرساز شوند. در اين راستا لازم بود پيامبر به همپيمان ساختن آنان با مسلمانان و به طور کلى با اهل مدينه اقدام نمايند. بر اين اساس ابتدا با طوايف بزرگى همچون يهود بنىقريظه، بنىنضير و بنىقينقاع پيمان بستند و آنان را از پناه دادن به دشمن يا جاسوسى براى آنان برحذر داشتند و سپس طوايف کوچک و بزرگ اطراف را با خود همپيمان ساختند که اين امر نيز به ثبات امنيت مدينه کمک شايانى نمود.
7. پيمان با قبائل مسير تجارتى قريش :
اقدام ديگر پيامبر اکرم اعزام گروههايى براى انعقاد پيمان با قبايل مسير تجارتى قريش بود. پيامبر و مسلمانان نبايد خطر قريش را هيچ گاه از ياد مىبردند و در همين راستا انعقاد پيمان با قبايل مسير تجارتى تهديدى براى منافع قريشيان به شمار مىرفت که مسلمانان مىتوانستند از اين گونه پيمانها به نفع خود و مسلمانان مکه استفاده کنند چه اين که با اين روش اولاً، امنيت و آسايش مسلمانان ساکن مکه بيشتر تأمين مىشد ثانياً، اعلام موجوديتى براى دين پيامبر و مسلمانان مدينه به شمار مىرفت. ثالثاً، روشى براى آگاه ساختن دشمن از توان و نيرومندى مسلمانان نيز بود که پىآمد آن امنيت بيشتر در برابر دشمن خارجى بود. رابعاً، اگر مسلمانى از مسلمانان مکه در کاروان قريشيان بود مىتوانست به همپيمانان پيامبر پناه برد و يا همراه گروه اعزامى به مدينه بيايد.
8. همبستگى اديان توحيدى :
پس از تثبيت حکومت اسلامى به دست پيامبر و گسترش روزافزون اسلام مأموريت ديگرى از جانب خداوند به پيامبر محول گرديد که با تکيه بر اصول مشترک بين اسلام و اديان توحيدى بين صاحبان اين اديان پيمان عقيدتى برقرار نمايند و اين نيز گامى بود براى ايجاد امنيت از راه وحدت اديان.
«بگو اى اهل کتاب بياييد بر سر سخنى که ميان ما و شما يکسان است بايستيم که جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريک او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد، پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض کردند بگوييد: شاهد باشيد که ما مسلمانيم (نه شما)».21
اين همبستگى را مىتوان علاوه بر پيمانهاى سياسى اجتماعى که بين پيامبر و يهوديان يا مسيحيان منعقد شده بود دانست.
توحيد و يکتاپرستى از آموزههاى اصلى اديان اهل کتاب نيز به شمار مىرود که در اين آيه اصل گرفته شده و از آنان خواسته شده که با تکيه بر اين اصل با مسلمانان متحد شوند. اين آيه را پيامبر در نامههاى خود به سران کشورهايى که پيروان اديان توحيدى بودند نيز آوردند22 و يکپارچگى و اتحاد صاحبان اين اديان را به آنان توصيه کردند که رفع کدورتها موجب نزديکى آنان با مسلمانان و در نتيجه تهديدى جدى براى مشرکان به شمار مىرفت.
9. تأليف قلوب :
ايجاد الفت و مهربانى در دلها نيز از جمله موضوعاتى بود که پيامبر از راه آن در ايجاد و حفظ امنيت در مدينه کمک گرفت. در فقه سياسى اسلام تأليف قلوب را نسبت به چند گروه لازم دانستهاند،23 برخى از آنها عبارتند از: کفارى که با تأليف قلوب به اسلام رغبت پيدا مىکنند يا کفار مرزنشينانى که تأليف آنان مانع هجوم کفار بيگانه به کشور اسلامى است به علاوه مسلمانان ضعيف الايمان يا مرزنشين نيز مشمول اين عنوان مىشوند. پس موضوع تأليف قلوب با موضوع امنيت کشور اسلامى پيوستگى مبنايى دارد تأليف قلوب از موضوعاتى است که در قرآن مجيد نيز مورد اشاره قرار گرفته24 و بر هزينه بخشى از زکات در اين مورد تأکيد شده است. اين تأکيدات بر اهميت موضوع امنيت مىافزايد چه اين که به مسلمين دستور داده شده که از محل وجوهى که بابت زکات پرداخت مىکنند به غير مسلمانان يا مسلمانان مرزنشين داده شود و بدين وسيله در حفظ امنيت کشور اسلامى مساعدت نمايند.
در پايان اين مبحث ذکر اين نکته خالى از فايده نيست که دو مورد اخير از موارد نهگانه فوق گرچه در اين مقاله در برنامه کوتاه مدت پيامبر گنجانده شده، ولى از جمله موضوعاتى است که مىتوان آنها را در برنامه بلندمدت نيز گنجاند و از آن جا که تأثير آنها در امنيت فوريت بيشترى نسبت به موارد مطرح شده در برنامه بلندمدت دارند، ما آنها را در اين قسمت آوردهايم. به هر حال به هيچ وجه اين دو مورد موقتى و يا مختص عصر پيامبر نبوده و به يقين پس از ايشان نيز کاربرد زيادى دارند. 11
ب) برنامههاى بلند مدت پيامبر
پيامبر اکرم پايهريزى بخشى از برنامه امنيتى خويش را از آغاز بعثت خود در مکه شروع کرده بودند و افرادى که هسته مرکزى و نيروهاى اصلى براى حفظ و ايجاد امنيت در جامعه به شمار مىرفتند را تربيت کرده بود. اخلاق و رفتار شخصى و توصيههاى رفتارى ايشان يکى از پايههاى امنيتى بود که بعدها آن را در مدينه در سطح گستردهاى دنبال کردند. پيامبر در مدينه با فرهنگسازى در بين مسلمانان امنيتى عميق و فراگير براى آنان ايجاد کردند. به گونهاى که با فقدان ايشان نيز جامعه از آثار آن بهرهمند گرديد.
پيامبر پايههاى برنامه بلند مدت امنيتى خويش را بر چند موضوع استوار ساخته بود که اصول آنها عبارت بود از: ايمان و اعتقاد راسخ به خدا و اطاعت از او، اخلاق و رفتار نيک به خصوص اخلاق شخص آن حضرت به منزله حاکم و رهبر جامعه، منش اجتماعى و اجراى عدالت اجتماعى به ويژه در رفتار متقابل شخص ايشان با مردم. جالب اين جاست که پيامبر جانشينان خويش را نيز به دستور خدا برگزيد تا يکى پس از ديگرى در رفتارى پيامبر گونه الگوى جامعه بوده و با رفتار و منش سياسى اجتماعى خود به مثابه حاکمان مردم به گونهاى يکپارچگى و وحدت بين مردم و حاکمان ايجاد کنند که جامعه اسلامى از گزند خطرات مصون باشد.
در اين جا ابتدا به گوشهاى از صفات و اخلاق شخصى ايشان مىپردازيم، سپس منش سياسى اجتماعى ايشان در حکومت را مدنظر قرار مىدهيم و در نهايت به رابطه ايمان به خدا و امنيت اشارهاى مىکنيم.
1. صفات و اخلاق فردى پيامبر
اخلاق والاى پيامبر در اتحاد و يکپارچگى امت در صدر اسلام تأثير به سزايى داشت. اين اخلاق در حد بالايى بود و خداوند آن را «خلق و خوى بزرگ»25 ناميد. پيامبر اکرم با داشتن چنين اخلاقى چنان مجذوب پيروانش شده بود که آنها هيچ گاه خواستههاى خويش را بر توصيههاى ايشان مقدم نمىداشتند. برخى از صفات ايشان که در رضايتمندى مردم و در نتيجه ايجاد امنيت نقش به سزايى داشته است را در زير مرور مىکنيم.
1 – 1. رحمت و مهربانى :
پيامبر خدا نسبت به امت خود بسيار مهربان بود و متقابلاً مردم نيز او را دوست داشتند. خداوند فرستادن پيامبر اسلام را همراه با رحمت براى جهانيان دانسته26 و در آيهاى ديگر ايشان را اين گونه ستوده است: لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْکُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ؛ هرآينه براى شما پيامبرى از خودتان آمد، بر او دشوار است که شما در رنج افتيد، به هدايت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».27 پيامبر دوستدار مردم بود و از اين که برخى با نادانى به ضلالت و گمراهى دچار مىشدند سخت رنج مىبرد. در تاريخ مشهور است که در روز فتح مکه هنگامى که يکى از سرداران اسلام شعار انتقام سر داد و گفت: «امروز روز انتقام است» پيامبر اکرم پرچم را از او گرفته، به مسلمانان فرمود: شعارتان را اين جمله قرار دهيد: «امروز روز رحمت و مهربانى است».28 پيامبر با اين عمل به دوستان فهماند که مهربانى و رحمت شعار اصلى اوست و به دشمنان مغلوب خويش که سالها يارانش را با شکنجه آزار داده بودند و بارها به جنگ با آنان برخاسته بودند نشان داد که عفو و مهربانى به هنگام داشتن قدرت ويژگى اوست. او به هدايت آنان دلسوزتر است تا به انتقام که برخى از يارانش به دنبال آن بودند.
همه مردم پيامبر را دوست داشتند و به او عشق مىورزيدند، بسيارى تنها براى خشنودى او جان خويش را در خطر مىانداختند و به عشق پيامبر از همه چيز خود مىگذشتند و به درستى مىتوان گفت که قدرت پيامبر بر ايجاد امنيت را عشق مسلمانان به خدا و پيامبرش ايجاد مىکرد و اين قدرت عظيم، اطاعت کامل مردم از ايشان را به دنبال داشت. گاندى در جملهاى گفته است: «قدرت متکى بر عشق هزار برابر مؤثرتر و پايدارتر از قدرتى است که از ترس از مجازات منبعث مىشود».29 محبت و دوستى پيامبر و مردم دو طرفه بود. به همه مسلمانان احترام مىگذاشت، آنان را از خود مىدانست و خود را از آنان، سختى و گرفتارى آنها را سختى خويش مىدانست و يکپارچگى دلها و مهربانى همگانى را در عمل به آنان آموخته بود و همين ارادتها بود که يارانش در جنگ بدر به او گفتند: «ما همچون ياران موسى نيستيم که بگوييم تو و خدايت برويد با دشمن بجنگيد ما اين جا نشستهايم»30 اين روحيه سپرى براى تهديدات دشمن به شمار مىرفت.
1 – 2. سعه صدر :
مراد از سعه صدر ظرفيت وسيع و تحمل و حوصله فراوان است. بردبارى در برابر مشکلات، آزار و شکنجهها، بدگويى و تمسخرهايى که کفار قريش نسبت به پيامبر و پيروانش روا مىداشتند امرى طاقتفرسا بود که پيامبر همه را با سعه صدر تحمل مىکردند. تحمل و مدارا به ويژه با انسانهاى کمظرفيت، متعصب، نادان و خشن، قلبى گشاده مىخواهد و اين موهبتى خدادادى بود که پيامبر داراى آن بود. همچنان که قرآن مجيد مىفرمايد: الم نشرح لک صدرک؛ آيا براى تو قلبى گشاده قرار نداديم.31 و حضرت امير نيز ايشان را «اوسع الناس صدراً؛ با سعه صدرترين مردم» دانسته است.32 در تاريخ مشاهده مىکنيم که در جنگ احد دندان پيامبر شکسته شد و پيامبر به سختى مجروح گرديد باز به دشمن خويش دعا کرده مىفرمايد: اللّهمّ اغفر لقومى فانهم لا يعلمون؛ خدايا قوم مرا ببخش که آنان نمىفهمند».33 و باز به فرموده حضرت امير: با مردم به گونهاى نرم و با گشادهرويى برخورد مىکردند که مردم ايشان را چون پدر خويش مىدانستند. صفت شرح صدر ثمراتى همچون: گشادهرويى، عطوفت و مهربانى، تحمل و بردبارى و … را در رفتار ايشان نمودار ساخته بود.
1 – 3. سادهزيستى :
يکى از ويژگىهاى زندگى شخصى پيامبر اکرم سادهزيستى ايشان بوده است پيامبر زهد و زيستن همانند تودههاى مردم را رويه زندگى خويش قرار داده بودند. در تاريخ مشاهده مىکنيم که مسيحيان نجران که با لباسهاى فاخر و آراسته به زيورآلات خواستند به حضور حضرت مشرف شوند با کنار گذاشتن زيورآلات خود اجازه يافتند که به حضور ايشان برسند.34 از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است که فرمودهاند: پيامبر اکرم همچون بردگان مىنشست و غذايش غذاى آنان بود و خود را بنده مىدانست.35 قوت غالبش نان جوين و خرما بود و هرگز سه روز پى در پى از نان گندم سير نخورد، به مرکب بىزين سوار مىشد، کفش خود را با دست خود وصله مىکرد36 اين سادهزيستى باعث شده بود تودههاى مردم که بار دفاع نيز عمدتاً بر دوش آنان بود او را همچون خود دانسته فاصله طبقاتى بين او و خود احساس نکنند.
1 – 4. استقامت :
بردبارى و استقامت پيامبر هم نظير نداشت. سيزده سال در مکه حضرت را آزار و اذيت کردند، سه سال محاصره اقتصادى و اجتماعى را حضرت در کنار مسلمانان فقير و با هزينه ثروت شخصىِ همسرشان خديجه با بردبارى به پايان بردند. پيامبر همه اين منظرهها را مشاهده مىکرد و باز بر هدايت آن قوم گمراه اصرار مىورزيد. در مدينه نيز در نبردهايى که قريشيان و يهود براى او پيش آوردند صبورانه مقاومت کرد، قوم لجوج يهود را ساليانى تحمل نمود و رفق و مدارا را نسبت به دشمنان داخلى خود، يعنى منافقان به ظاهر مسلمان روش خويش قرار داده بود، در لحظات سخت جنگ که بسيارى از مسلمانان پا به فرار مىگذاشتند پشتوانهاى محکم براى باقيمانده ياران بود و آنان نيز به پيامبر پناه مىآوردند و در يک جمله پيامبر الگوى مسلمانان در استقامت و بردبارى به شمار مىرفت. بىترديد بسيارى از صفات نيک حضرت که در اين مختصر نيامده نيز در ايجاد امنيت نقش داشته که به صفات فوق بسنده مىکنيم.
2. رفتار و منش اجتماعى پيامبر در حکومت
بىترديد يکى از مهمترين عواملى که به ايجاد امنيت در مدينه انجاميد رفتار نيک پيامبر در برخورد با مردم به منزله حاکم و رهبر آنان بوده است و اين علاوه بر رفتار معاشرتى پيامبر در زندگى اجتماعى ايشان به شمار مىرود. حکومت پيامبر و به عبارت ديگر اخلاق حکومتى ايشان همگان را مجذوب روش و منش آن حضرت کرده بود به گونهاى که تودههاى مردم، حکومت را از آن خود مىدانستند و از هيچ گونه کمکى دريغ نمىکردند. برخى از رفتارهاى ايشان در عرصههاى مختلف اجتماعى عبارت است از:
2 – 1. عدالت اجتماعى :
از ديدگاه پيامبر انسانها در آفرينش يکسانند و تفاوت در نژاد، زبان، مليت، رنگ و … ملاک امتياز افراد به شمار نمىرود، همه از يک پدر و مادر خلق شدهاند و به فرموده ايشان: «مردم همانند دانههاى شانه (برابر)اند».37 اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدينه توسط پيامبر يکى از مهمترين عوامل موفقيت ايشان به شمار مىرود پيامبر قانون الهى را نسبت به همه اعم از ثروتمند و فقير، اشراف و بردگان، وابستگان و اغيار يکسان اجرا مىکردند. هيچ گاه وساطت بزرگان قبايل يا ديگران ايشان را از اجراى فرمان الهى باز نمىداشت. در جريان اسارت داماد پيامبر (شوهر زينب) به دست مسلمانان آن حضرت تنها از حق خويش گذشتند و حق مسلمانان را به آنان واگذار کردند38 و صدها مورد ديگر که نمودى از اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدينه به شمار مىرود.
2 – 2. رضايت مندى :
شيوه پيامبر در مديريت جامعه اسلامى هيچ گاه ديکتاتور مآبانه نبود، به علاوه پيامبر سعى مىکرد رفتارش نارضايتى ايجاد نکند. حتى در بدو ورود به مدينه براى جلوگيرى از هر نوع نارضايتى و کدورت محل فرود آمدن از شتر و مسکن گزيدن خود را با انداختن افسار بر گردن شتر به خواست و اراده خدا واگذار کردند در اولين جنگ با کفار قريش از آن جا که با هدف نبرد به بدر نرفته بودند رضايت اصحاب به جنگ را مدنظر قرار داده و به آن تن دادند. در روزهاى آخر عمر شريفشان نيز از رضايت همگان نسبت به خود سؤال نمودند و از مردم خواستند که چنان چه احياناً نسبت به آنان مرتکب رفتارى ناخواسته شدهاند با قصاص ايشان، اظهار رضايت کنند.39
2 -3. شفاف سازى :
بدون ترديد رفتار حاکمان گاه با ابهاماتى براى مردم روبهرو مىشود که چنان چه حاکم يا زيرمجموعه او ابهام را برطرف نکنند نارضايتى و در نهايت دشمنى را به دنبال خواهد داشت. رهبران اسلامى نيز اين موضوع را مدنظر قرار دادهاند هم چنان که امام على(ع) خطاب به مالک اشتر مىفرمايند:
اگر مردم در کارى نسبت به تو بدگمان شدند و تصور کردند که به ايشان ستم کردهاى عذر و دليل عمل خويش را براى آنان روشن و آشکار نما تا از بدگمانى به تو دورى کنند.40
سيره پيامبر خدا نيز چنين بود چنان که در صلح حديبيه عمر به حضرت در خصوص معاهده ايشان با قريش و غير متساوى بودن يکى از بندها به سود کفار انتقاد کرد که به دنبال آن حضرت با منطق و استدلال او را قانع کردند.41 و يا در جنگ حنين آن گاه که پيامبر به تازه مسلمانانى که از رؤساى قريش به شمار مىرفتند غنايم بيشترى داد و اين امر اعتراض برخى را باعث شده بود پيامبر مانع از تعرض برخى از اصحاب به معترضين شده، اعتراض را به نحو احسن پاسخ گفته همه را قانع نمودند.42
سيره حضرت امير نيز چنين بوده است، چنان که قبل از شروع جنگ صفين به مجرد آن که پى بردند که تأخير در جنگ موجب بدگمانى برخى از جنگجويان شده است دليل تأخير را به صراحت گوشزد کرده43 ابهامات را زدودند و يا در مسئله خلافت پيامبر اکرم آن گاه که حضرت خلافت را طبق وصيت پيامبر حق خود دانستند. فردى ايشان را حريص به خلافت مىخواند ايشان نيز بلافاصله براى برطرف شدن بدگمانىها حقانيت خود را با دليل ثابت کردند.44 پس از حضرت امير7 نيز اين موضوع رويه ائمه در ارتباط با پيروانشان بوده است. هم چنان که امام حسين (عليه السلام) پس از آن که خبر شهادت مسلم را در بين راه شنيدند بلافاصله آن را به اطلاع اصحاب رساندند با اين که طبيعى بود که بسيارى با شنيدن اين واقعه ايشان را ترک مىکردند، ولى حرکت و هدف و خطرات آن را به صورت شفاف با اصحاب خود در ميان گذاشتند تا با آگاهى قدم بردارند.
شفافسازى پيامبر که با پاسخگويى و اقناع مردم همراه بود باعث شده بود که همگان حکومت را از خويش دانسته و با جان و دل از آن دفاع کنند.
2 – 4. مشارکت :
پيامبر مردم را در امور سياسى مشارکت مىداد و از نظرات و برنامههاى آنان به خوبى بهره مىبرد. اين مشارکتها ميزان حمايت مردم از استراتژى اتخاذ شده را بالا برده و آنان خود را در تمامى مراحل سهيم مىدانستند. پيامبر اکرم بحرانها را نيز با همفکرى اصحاب به انجام مىرساندند، از اصحاب نظر مىخواستند و از توصيهها و نظرات آنان نيز استفاده مىبردند. براى نمونه به چند مورد از نظرخواهىهاى آن حضرت از اصحاب خود اشاره مىکنيم. مورد اول، زمانى که پيامبر و اصحاب کنار چاههاى بدر از آمدن لشکر مسلح قريش مطلع شدند پيامبر در مورد مقابله يا عدم مقابله نظر آنان را جويا مىشود و به ويژه نظر انصار که با ايشان تنها پيمان دفاعى بسته بودند را نيز جويا مىشوند، آن گاه که نظر اکثريت را بر مقابله با قريش مىيابند به نبرد تن مىدهند.45 مورد ديگر در جنگ احد بود که از اصحاب نسبت به محل جنگ کسب نظر کردند همهپرسى در مورد اين که آيا در مدينه بمانند و جنگ کنند يا بيرون از مدينه به نبرد با دشمن بپردازند.46 مورد سوم نيز نظرخواهى در مورد نحوه نبرد در جنگ خندق يا احزاب بود که پس از مشورت با اصحاب نظر سلمان مبنى بر حفر خندق عمل مىشود.47 همچنين پيامبر در مورد نحوه برخورد با يهود بنى قريظه پس از جنگ خندق داورى را به سعد بن معاذ سپردند.48
2 – 5. رابطه حاکم و مردم :
ارتباط حاکم و مردم نقش تعيين کنندهاى در پيشبرد اهداف حکومت دارد، از ديدگاه پيامبر حاکم مسئول است و بايد دلسوزانه جامعه را به سوى هدايت راهبرى کند. هيچ گاه حکومت طعمه و غنيمتى براى وى به حساب نمىآيد که در کنار آن خود و بستگان و نزديکانش را بهرهمند ساخته ديگران را از آن محروم نمايد، چنان چه حضرت امير خطاب به مالک اشتر مىفرمايد: با مردم همچون حيوان درندهاى که خوردن آنان را غنيمت شمرى مباش.49
از ديد پيامبر معيارهايى مانند نسبت و خويشى با ايشان، سن يا ارتباط فرد با قبيلهاى خاص معيار احراز پستها نبود بلکه تنها ايمان و اهليت فرد براى آن سمت ملاک قرار مىگرفت و بر همين اساس پس از فتح مکه جوان بيست سالهاى را به حکومت آن شهر منصوب مىکنند و يا اسامه که جوانى هيجده ساله بود را به فرماندهى سپاه براى نبرد با روم منصوب کرده و همه مسلمانان را به اطاعت از او فرا مىخوانند.
رابطه پيامبر به منزله حاکم با مردم، رابطهاى همراه با محبت و دوستى بود، مردم به پيامبر عشق مىورزيدند و در اجراى فرمان ايشان گوى سبقت را از يکديگر مىربودند. در اين جا به جاست که به توصيه حضرت امير خطاب به مالک اشتر اشاره کنيم که حضرت فرمودهاند: «مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش».50 مهرورزى با مردم بايد در تمامى برخوردها و نشست و برخاستها پايه عمل قرار گيرد و اين جاست که قدرت همراه با عشق مردم امنيت را به ارمغان مىآورد چرا که يگانگى حاکم و مردم موجب مىشود تا آحاد جامعه امنيت کشور را امنيت خود دانسته در اين راه از پاى ننشينند.
2- 6. رعايت حقوق مردم :
از ديدگاه اسلام هم چنان که حاکمان حقى بر مردم دارند مردم نيز حقى بر آنان دارند و اين رابطه به طور متقابل برقرار است. مردم حق دارند که از امنيت ايجاد شده استفاده کنند و حاکمان نيز حق خواهند داشت که از نيروى ايجاد شده توسط آحاد مردم در ايجاد امنيت و رفاه همگانى بهره ببرند. حکومت موظف است که از حقوق مشروع شهروندان دفاع کند هم چنان که پيامبر از حقوق مردم دفاع مىکردند. روايت شده که فردى از سمرة بن جندب نزد پيامبر شکايت برد که وى بدون اجازه وارد خانه من مىشود تا به درختى که در آن جا دارد سرکشى کند سمره با درخواست پيامبر نيز حاضر نشد که با اجازه وارد خانه شود و حتى حاضر نشد درخت خود را با هيچ چيز ديگرى تعويض کند، پيامبر براى دفاع از حقوق يک شهروند دستور دادند که درخت او را از ريشه قطع کنند. اين دقتها پيامبر را محبوب دلها کرده و اطاعت محض از ايشان را به ارمغان آورده بود که نتيجه همه اينها امنيت و آرامش ايجاد شده در مدينه بود.
2 – 7. حضور پيامبر در امور عمومى
پيامبر اکرم با وجود آن که پيامبر خدا و حاکم مدينه بودند سعى مىکردند که در امور عمومى شخصاً به منزله يک شهروند، حضورى فعال داشته باشند. براى نمونه در جريان ساخت مسجد ايشان نيز همانند ديگر مسلمانان بسان کارگرى ساده سنگ مىبردند و کار مىکردند و يا در حفر خندق شخصاً کار مىکردند. در جنگها نزديکترين فرد به دشمن و پايدارترين فرد به شمار مىآمدند و هيچ گاه در لحظات حساس ياران خويش را تنها نمىگذاشتند.
پيداست که حضور فعال آن حضرت به مثابه فردى از افراد جامعه اسلامى بر پيروى ديگران از قوانين و مقررات اسلامى و فرامين حکومتى ايشان تأثير شگرفى ايجاد مىکرد و بدين وسيله هر فردى خود را موظف به شرکت در امور عمومى و اجراى فرمان رسول خدا مىدانست. اين موضوع نيز در يکپارچگى مردم و حاکمان که به امنيت و موفقيت حکومت مىانجاميد کمک شايانى مىکرد.
2 – 8. وفاى به پيمان ها :
يکى از مهمترين خصوصيات همه پيامبران وفاى به عهد بوده است.
دشمن به اين ويژگى پيامبر نيز پى برده بود و به آسانى با او پيمان مىبست و اطمينان داشت که از جانب ايشان نقض نمىشود بر همين اساس بود که دشمن اصلى مسلمانان، يعنى کفار قريش در سال ششم هجرت، يعنى چند سال قبل از فتح مکه حاضر به انعقاد پيمان صلح با آن حضرت گرديدند و تا آنان دست به نقض آن پيمان نزدند پيامبر با وجود قدرت هيچ گونه تعرضى به آنان روا نداشت. وفاى به عهد در پيمانهايى که پيامبر با يهود و مشرکان مدينه براى دفاع و حفظ امنيت شهر بستند يا در پيمانهايى که بر اساس آنها امنيت غير مسلمانان اطراف مدينه تأمين مىشد هيچ گونه نقض و مخالفتى از سوى پيامبر و مسلمانان ديده نشد و اين موضوع نيز در حفظ امنيت مدينه تأثير به سزايى داشت.
3. ايمان و اعتقاد به خدا
رابطه ايمان به خدا و آرامش و اطمينان رابطهاى واقعى و غير قابل انکار است، در آيات متعددى از قرآن مجيد اين موضوع با اشاره يا تصريح آمده است، با نگاهى کلى به آيات مربوطه به چند گروه از آيات برخورد مىکنيم: در برخى از آيات، امنيت ثمره و نتيجه ايمان ذکر شده است مانند: «کسانى که ايمان آورده و ايمان خويش را به شرک نيالودهاند آنان راست ايمنى و ايشان راه يافتگانند».51
2. در آيات ديگرى امنيت به منزله وعده الهى به افراد با ايمانى که عمل صالح انجام مىدهند دانسته شده است مانند: «خدا به کسانى که ايمان آورده و کارهاى شايسته کردهاند وعده داده است که… و هرآينه بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند».52
3. در برخى ديگر از آيات نيز اين مسئله به گونه ديگرى مطرح شده هم چنان که به پيامبر گوشزد شده که خدا براى تو کافى است مانند: «اگر بخواهند تو را بفريبند خدا براى تو بس است».53 يا «اى پيامبر! خدا و کسانى از مؤمنان که پيرو تواند تو را بس است».54
4. در گروه ديگرى از آيات خداوند با يادآورى امنيت و امدادهاى غيبى در گذشته55 به مسلمانان دلدارى داده و به آنان گوشزد مىکند که خداوندى که شما را در فلان بحران از چنگ دشمن نجات داد ديگر بار نيز مىتواند امنيت را به شما باز گرداند.
5. در آياتى ديگر خداوند اين نويد را به مسلمانان مىدهد که آرامش درونى را از دشمن سلب مىکنم و رعب و وحشت را بر آنان غالب مىگردانم،56 چنان چه در بسياى از جنگها مسلمانان را با رعب و وحشت دشمن پيروز مىگرداند. پر واضح است که روحيه جنگجويان مهمترين عامل پيروزى يا شکست آنان به شمار مىرود در آيات فوق خداوند از يک طرف مانع بروز تشويش و نگرانى مسلمانان مىشود و از سوى ديگر وحشت دشمن را به آنان گوشزد مىکند و اين امر در پرتو ايمان و اعتقاد راسخ به خداوند نتيجهاى جز آرامش، امنيت و پيروزى را به دنبال نخواهد داشت. ايمان به خدا قدرتى بىبديل را در انسان ايجاد مىکند که فرد جان بر کف به ميدان جنگ قدم مىگذارد تا به يکى از دو پاداش (احدى الحسنيين) پيروزى يا شهادت نايل آيد، چنين افرادى با صبر و استقامت بر دشمن غلبه پيدا مىکنند و به فرموده قرآن مجيد بيست نفر بر دويست نفر پيروز مىشوند.57 تکيه بر نيروى لايزال الهى را مسلمانان از پيامبر خدا آموخته بودند که حضرت امير مىفرمايند:
هر گاه شعلههاى جنگ از هر سو زبانه مىکشيد به پيامبر خدا پناه مىبرديم (و پيامبر به همه ما روحيه مىدادند).58
پيامبر با مستحکم کردن پايههاى ايمانى مردم برنامه درازمدت خود در ايجاد امنيت در جامعه اسلامى را تکميل کردند، چه اين که افرادى ثابت قدم، مقاوم و معتقد پشتوانهاى مهم براى امنيت به شمار مىروند.
همه اينها مرهون منش و رفتار نيک و عادلانه پيامبر و تربيت والاى پيروان ايشان بود به گونهاى که اين رفتار در نسلهاى بعد نيز خودنمايى کرده است. همچنان که جرجى زيدان مىگويد:
هنگامى که مسلمانان براى کارزار يرموک گرد آمدند، آن چه جزيه از مردم حمص (شام) گرفته بودند به آنان بازپس داده گفتند: آن چه دادهايد بستانيد و ما را از همپيمانى خود آزاد سازيد. مردم حمص در پاسخ گفتند: هرگز از شما جدا نمىشويم، دادگسترى و پرهيزکارى فرمانروايان شما بهتر از بيداد روميان است ما با شما مىمانيم و به همراهى فرماندار شما با ارتش هرقل مىجنگيم.59
مىبينيم که رفتار نيک، غير مسلمانان را نيز بر حفظ يا ايجاد امنيت در کشور اسلامى تشويق کرده است
پى نوشت ها :
1. دانش آموخته حوزه علميه قم و پژوهشگر پژوهشکده علوم و انديشه سياسى.
2. ر.ک: جهانشمولى اسلام و جهانىسازى (مجموعه مقالات)، ج 2، مقاله: ناامنى محدود، بررسى تهديدهاى جهانى شدن براى اسلام از دکتر اصغر افتخارى، ص 1(صلي الله عليه و اله)8، (تهران: مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى، 1382).
3. براى توضيح بيشتر درباره گفتمانهاى مزبور ر.ک: فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره 23، بهار 83، عنوان مقاله: تحول تاريخى – گفتمانى مفهوم امنيت.
4. اصغر افتخارى، پيشين، ص 202.
5. ر.ک: سوره ابراهيم (14)، آيه 37.
6. و أنذر عشيرتک الأقربين؛ نزديکان فاميل خود را انذار ده، شعرا (26)، آيه 214.
7. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 2، (بيروت: دار احياء التراث العربى)، ص 16.
8. ابن هشام، همان، ج 2، ص 76.
9. فروغ ابديت، ج 1، ص 117، (قم: دفتر تبليغات اسلامى، چاپ هشتم، 1372).
10. ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 84.
11. فروغ ابديت، ج 1، ص 48.
12. همان، ج 2، ص 126.
13. انفال (8)، آيه 30.
14. همان، ص 140.
15. اين پيمان که به پيمان جوان مردان معروف است در مکه و بيست سال قبل از بعثت انجام شد.
16. دکتر على شريعتى، محمد خاتم پيامبران، (مجموعه مقالات، مقاله از هجرت تا وفات)، ص 276، (تهران: حسينيه ارشاد، چاپ اول، بىتا).
17. ابن هشام، همان، ج 2، ص 140.
18. جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 1، ص 45(صلي الله عليه و اله).
19. ابن هشام، همان، ج 2، ص 150.
20. ر.ک: جعفر سبحانى، همان، ص 468.
21. آل عمران (3)، آيه 64.
22. جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 453.
23. روحالله شريعتى، حقوق و وظايف غير مسلمانان در جامعه اسلامى، (بوستان کتاب، قم) ص 58
24. توبه ((صلي الله عليه و اله)) آيه 60.
25. قلم (68)، آيه 4.
26. انبياء (21)، آيه 107.
27. توبه ((صلي الله عليه و اله))، آيه 128.
28. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 3، ص 4(صلي الله عليه و اله).
29. محمدعلى اسلامى ندوشن، سخنها را بشنويم، ص 11، (شرکت سهامى انتشار، چاپ سوم، بىجا، 1370).
30. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
31. انشراح ((صلي الله عليه و اله)4)، آيه 1.
32. مصطفى دلشاد تهرانى، سيره نبوى، ج 3، ص 161؛ (سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول، 1372).
33. همان، ص 137.
34. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 433.
35. دکتر على شريعتى، محمد خاتم پيامبران، (مقاله از هجرت تا وفات)، ص 268.
36. سيد ابوالفضل مجتهد زنجانى، محمد خاتم پيامبران، (مقاله: گوشهاى از اخلاق محمد)، همان، ص 400.
37. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 65، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ دوم، 1403ق).
38. جعفر سبحانى، همان، ج 1، ص 51(صلي الله عليه و اله).
39. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 502.
40. نهج البلاغه، نامه 53.
41. جعفر سبحانى، همان، ج 2: ص 1(صلي الله عليه و اله)7.
42. ابن هشام، همان، ج 3، ص 35.
43. نهج البلاغه، کلام 55.
44. نهج البلاغه، خطبه 172.
45. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
46. همان، ج 3، ص 67.
47. جعفر سبحانى، همان، ص 126.
48. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 154.
49. نهج البلاغه، نامه 53.
50. نهج البلاغه، نامه 53.
51. انعام (6)، آيه 82: الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئک لهم الأمن.
52. نور (24)، آيه 55: وعد اللَّه الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات… وليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً….
53. انفال (8)، آيه 62: واِن يريدوا أن يخدعوک فانّ حسبک اللَّه.
54. انفال (8)، آيه 64.
55. مانند: انفال (8)، آيات: 7، (صلي الله عليه و اله)، 11، 12 و … .
56. مانند: آل عمران (3)، آيه 151؛ انفال (8)، آيه 12؛ احزاب (33)، آيه 26؛ حشر (5(صلي الله عليه و اله))، آيه 2.
57. انفال (8)، آيه 65.
58. نهج البلاغه، غرائب کلامه، شماره (صلي الله عليه و اله).
59. جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، ص 55، (تهران: اميرکبير، چاپ چهارم، 1352).
منبع: فصلنامه علوم سياسي ، شماره 33