پیروی ازفرامین حیاتبخش امامان معصوم(ع) درصورتی محقق می شود که پیوندعاطفی ودرونی باآنان برقرارشودواین پیوندمعنوی با شناخت کمالات وجودی آن گرامیان دوام می یابددراین نوشتاربادوویژگی امام حسین(ع) یعنی ((سخاوت واحسان))و((تربیت شایسته)) آشنامی شویم:
.تربیت شایسته
امام حسین(ع) برای تربیت افراد,مخصوصافرزندان خویش ازکارآمدترین شیوه هابهره می گرفت که هر یک ازآنان می تواند برای پدران ومادران ومربیان عصرماراهگشاباشد.
مادراینجاجهت اختصارفقط به مواردی ازان اشاره می کنیم:
الف:تکریم همسر
آن حضرت باچهره ای گشاده وروحی سرشار از عاطفه ومحبت با همسران خودبرخورد می کرد چراکه ارامش روحی وروانی مادر درپرورش فرزندان نقش به سزایی دارد.
امام حسین (ع)بارهاتکریم همسررابه دوستانش متذکرشده ودرپاسخ اعتراض انان که به وجود فرشها پرده های نودرمنزل حضرت ایرادمی گرفتندمی فرموند((اِنّانَتَزوَّجُالنِّساءَ فَنُعطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشتَرینَ بِهاماشِئنَ، لَیسَ لَنا فیهِ شَیء))
الكافي ج6 ص476
مابازنها ازدواج می کنیم وپس از ازدواج مهریه همسران راپرداخت می کنیم وانان بامهرایشان هر چه دوست داشته باشندمی خرندومادخالتی نمیکنیم
امام حسین(ع)درموردتکریم همسروفرزندخوداشعاری داردکه ازبالاترین علاقه قلبی ونهایت احترام به همسروفرزندش حکایت میکند.درموردهمسرش حضرت رباب ودخترش سکینه می فرماید:
لَعَمرُکَ اِنَّنی لَاُ حِبُّ داراً
تِکُوُسُ بِها سکینَةُ و الرُّبابُ
اُحِبُّهُما وَ اَبذُلُ جُلَّ مالی
و لِیس لعِاتِبٍ عِندی عِتابٌ
بحار الانوار ج45 ص47
به جانت سوگند:من خانه ای را دوست دارم که در آن سکینه ورباب باشد من آنهارادوست دارم عمده اموالم را به انان می بخشم وبرای کسی شایسته نیست که مرا سرزنش کند.
ب:گزینش نام نیک
نام هر شخص,معرف اعتقادات,فرهنگ,ملیت واصالت خانوادگی اوست.
صاحبان نام زیبا دراینده به ان اقتخارمی کنند وصاحبان نامهای ناشایست ازنام خوداحساس حقارت خواهندکرد.
حضرت سیدالشهدا(ع) دراین زمینه الگوی شایسته ای برای ماست.شیخ مفیداسامی فرزندان ان حضرت رااین گونه می شمارد:علی,جعفر,عبدالله,سکینه,فاطمه.
الارشادج2ص137
امام(ع) نامهای نیک راترویج می کردودراین رابطه به صاحبان ان نامها ووالدینشان درود می فرستاد.
هنگامی که جنازه خونین حر رادراخرین لحظات زندگی به حضورش آوردند حضرت بادستان مبارک خودصورت اورانوازش کردودرحالی که خون چهره اش راپاک می کردفرمود:
((بَخً بخً لک یا حُرَ,انتٌ حُرَکما سُمًیتٌ فیِ الدنیا و الاًٌخِرةِ و اللهً ما اخطاتًٌ اُ مُک اِذًسٍمّتک حُرّ اًفانت واللهِ حُرّ فی الدّنیا وسعیدُ في الاخره))
لواعج الاشجان ص147 و لهوف سيد ابن طاووس ص192
به به: احسنت به توای حر,توازادمردی چنان که در دنیاواخرت ازاده خوانده می شوی سوگند به خدامادرت دراینکه توراحرنامیده اشتباه نکرده است به خداقسم, تودردنیا آزاد مردودراخرت سعادتمندخواهی بود.
ج:تشویق
درتربیت تشویق شیوه ای کارامدوموفق است واگرباشرایط صحیح انجام شودمحرکی بسیارقوی درایجادوتکراررفتارهای پسندیده درمخاطبان خواهدبود.درسیره امام حسین(ع) تشویق جایگاه خاصی دارد.ابن شهرآشوب می گوید:
جعفریکی ازفرزندان امام حسین(ع) درنزدمعلمی به نام عبدالرحمن سلمی درمدینه آموزش می دید.
روزی معلم جمله ((الحمدلله رب العالمین)) را به کودک خردسال حضرت سید الشهداء یاد داد هنگامی که جعفر آن را برای پدر ارجمندش قرائت کرد حضرت حسین (ع)معلم رافراخوانده وبااهدای هدایای ارزشمندی اوراتشویق نمودوهنگامی که به خاطراعطای پاداش زیادبه معلم مورداعتراض اطرافیان قرارگرفت فرمود:
هدیه من کجاباتعلیم((الحمدلله رب العامین))برابراست.؟
المناقب ج3ص222
د:توجه به پرسشهای جوانان
هنگامی که فرزندان به سن بلوغ ورشدعقلانی می رسند.سوالاتی درذهن انان مطرح می شود که پاسخ صحیح ومنطقی به ان درپرورش اندیشه انان خیلی موثراست.قاسم بن الحسن یادگارحضرت مجتبی(ع)هنگامی که درشب عاشورا ازعمویش امام حسین (ع)شنید که به اصحابش بشارت می دهدفرداتمامی انها شهید خواهندشددرذهن اونیزسوالهایی نقش بست.ازجای برخاسته واز امام(ع)پرسید:عموجان ایامن هم درمیان شهداخواهم بود؟امام حسین فرمود:«یا بُنیّ کَیفُ المَوتُ عِندَکَ »پسرم مرگ را چگونه می بینی؟
نوجوان خوش سیماباتمام خلوص وصفپاسخ داد:
(اَحلی مِنَ العَسَلِ,شیرین ترازعسل)))
قاسم دوباره سوالش راتکرارنمود:ایا من هم درردیف شهدای کربلاخواهم بود؟امام پاسخ داد:
عمویت فدای تو باد,.بلی به خدا قسم توراهم درردیف یارانم خواهند کشت, حتی کودک شیره خواره ام عبدالله رانیزبه شهادت می رسانند.
مدينه المعاجز ج4ص214
سخاوت وبخشندگی-
حضرت اباعبدلله الحسین(ع)به عنوان اسوه کامل بشریت ازتمام کمالات انسانی برخورداربود.آن بزرگوار وارث تمام خوبیهای انبیائ اولیاوصلحابود.وپیروان خودرانیزبه فضائل اخلاقی ترغیب تشویق می نمود ومی فرمود((اَیّهَا النّاسُ نا فُسوا فِی المَکارِمی وَ سارِعُوا فِی المَغانِمِ.))
نزهه الناظر ، حلواني ص81
ای مردم در کسب فضائل والای اخلاقیتلاش وبرای بدست اوردن این سرمایه های معنوی شتاب کنید»
از برجسته ترین خصلتهای انسانی ان حضرت سخاوت وبخشندگی اش می باشد.
ان بزرگوارتلاش می کردباحمایت های مادی ومعنوی خودمرحمی بر زخمهای نیازمندان وانسانهای دردمند وخسته از فشارهای سنگین فقروفلاکت بگذارد.امام حسین(ع)براین باوراصرارمی کردکه
مَن جادَ ساد َوَمَن بَخِلَ رَذِلَ وَاَنً اَجَوَدَ النّاسِ مَن اَعطی مَن لا یرجَجوا)
همان ص82
کسی که بخشش نمایدبزرگی خواهدیافت وهرکس بخل ورزد پست خواهدگشت ویقینابخشنده ترین مردم کسی است که به نیازمندی که ازاوامید یاری نداردبخشش کند.
و می فرمود:
مَن نَفّسَ کٌر بَة مومَنَ فَرَج اللهّ عَنًه کٌرَبش الدّنیا وَالاّ خِرَة))
همان ص82
هرکس که غصه ای راازدل مومنی بر طرف کندخداوند اندوه های اورادردنیا واخرت برطرف می نماید.دراینجا به مواردی از بخششهای ان حضرت می پردازیم.
1:انس می گوید:نزد امام حسین (ع)بودم که کنیزیامدو دسته گلی به حضرت تقدیم کرد
امام فرمود:
تورادرراه خدا آزاد کردم. گفتم: ای فرزند رسول خدایک دسته گل چقدر ارزش دارد که شما اوراازادکردید.
امام فرمود:
خدای سبحان ما را تربیت کرده است و فرموده است:
وَاِذا حّیًیتًم بتَحّیةٍ فَحَیًّوا بِا حسَنَ مِنها اوٌرًدٌوهاّ
سوره النساء /86
هرگاه به شما تحیتی گفتندپاسخ انان را نیکوتر ازان ویا به همان اندازه بدهید.)
وپاسخ نیکوتر اوهمانآزادی اش بود.)
2:امام حسین (ع)به بیرون از مدینه رفت وشبی را بر چوپانی مهمان شد .
او از حضرت کمال پذیرایی رانموده و هنگام صبح امام را به سوی مدینه بدرقه کرد.
حضرت مجتبی (ع) به او فرمود:اگر به مدینهامدی سراغ ما را بگیر که در خدمت تو باشیم.
آن جوپان به مدینه امد و به خدمت امام حسین (ع)رسید به گمان اینکه امام حسن (ع) است و عرضه داشت :من همان چوپانی هستم که فلان شب میهمان ما شدیدو فرمویدکه در مدینه به خدمتتان برسم.امام حسین (ع)از گفته های چوپان فهمیدکهبرادرش امام مجتبی (ع)میهمان او بوده است.از او پرسید:تو چوپان چه کسی هستی؟گفت فلانی
امام پرسید:چندراس گوسفنددر اختیارداری؟گفت سیصد راس.
امام حسین (ع)ارباب او را دعوت کرده وبا رضایت وی گوسفندان وچوپان را که غلام او بود,خریداری کرد. انگاه چوپان را بخاطرنیک رفتاریش با امام حسن (ع)ازاد کردو تمام گوسفندان را به او بخشید
بحار الانوار ج44ص195
سپس فرمود:
اِن الّذی باتََ عِندَکَ وَقشد کافَاٌتّکَ بِفِعلِکَ مَعَهُ))
كلمات الامام الحسين ص620
انکه دران شب میهمان تو بودبرادرم امام حسن (ع)بود.اکنون اینهارادر مقابل کاری که با او کردی قراردادم.
3:مردی وارد مدینه شدواز بخشنده ترین فرد ان شهر پرسید:به او گفتند:حسین بن علی (ع)سخی ترین مرد این شهراست .اودرپی ان حضرت به مسجد رفت وان جناب را درحال نماز یافت انگاه با ابیاتی چندخطاب به امام حسین (ع)گفت:
لم یحب الان من رجاک و من
حرک من دون بابک الحلقه
انت جوادوانت معتمد
ابوک قد کان قاتل النفسه
لو لا الذی کان من اوائلکم
کانت علیناالجحیم منطبقه
کسی که به تو امید بسته و درب خانه ات راکوبیده تا به حال ناامیدو مائوس نگردیده است .تو بخشنده ای و تو مورداعتمادهستی و پدرت نابودکننده افرادفاسق بود.اگر هدایتها وزحمات شما خاندان رسالت نبودعذاب جهنم همه مارافرا می گرفت.
امام حسین (ع)بعد از شنیدن سخنان وی رو به قنبرکرده وفرمود((ایاازمال حجازچیزی به جا مانده؟))(قنبر گفت بلی چهار هزاردینارداریم.امام فرمودقنبر انها را حاضر کن که این شخص برای مصرف انها سزاورترونیازمندتراست).سپس به منزل رفت وردای خود راکه بردی یمانی بوداز تن در اورد ودینارهارادر ان پیچیدوبه خاطرشرم وحیا,از لای در, به ان مرد نیازمنددادواشعاراورانیزبا ابیاتی زیبا ودرهمان قافیه پاسخ داد:
خذهافانی الیک معتذر
واعلم بانی علیک ذو شفقه
لو کان فی سیرناالغداه عصا
امست سمانا علیک مندفقه
لکن ریب الزمان ذوغیر
والکف منی قلیله النفقه
((اینهارابگیر من از تو معذرت می خواهم و مطمئن باش که من نسبت به تودلسوزوعلاقه مندم اگرامروزقدرت وحکومتی دست ما بوداسمان جود ورحمت مابرتو ریزش می کرد.ولی حوادث روزگاردر حال دگرگونی است بدین جهت تنگدست شده وبخششمان اندک است.))
مردعرب هدیه ها راگرفت وگریستامام حسین(ع)فرمود:ایاعطای مارااندک شمردی ؟گفت نه هرگزبلکه به این می اندیشم که این دستان بخشنده چگونه به زیر خاک پنهان خواهد شد ؟
بحار الانوار ج44ص190
4:درزیارت جامعه کبیره خطاب به پیشوایان معصوم (ع)عرضه میداریم :
فِعلُکُمُ الخَیرُ و عادَتُکُمُ الاِحسانُ ومَجِیّتُکُمُ الکَرَمُ))))
کارهای شما نیک عادت شما احسان ورسم وروش شما کرامت و بزرگواری است .علی بن طعان محاربی می گوید:هنگامی که لشکر حر با امام حسین (ع)ملاقات کرد من اخرین نفری بودم که از سپاه حر به منزلرسیدم .امام حسین (ع)چون تشنگی من واسبم را مشاهده کردبه من فرمود:((انخ الراویه.این راویه رابخوابان)) چون ما به مشک راویه می گفتیم, منظورامام را نفهمیدیم .حضرت دوباره فرمود:
یابن اخی انخ الجمل .برادرزاده ,آ ن شتری که مشک اب روی اوست, بخوابان.))))
چون شترراخواباندم: فرمود:از آب ان بنوش من خواستم اب بنوشم اما بر اثرخستگی نتوانستم .امام حسبن (ع)برخواست و از ان مشک من واسبم را سیراب کرد.
مقتل ابو مخنف ص82
امروز چگونه از حسین عليه السلام الگو بگیریم
یكی از مسائل مهم و پیچیدهای كه امروزه متولیان تعلیم و تربیت اسلامی با آنرو به رو هستند، چگونگی الگوسازی از اسوههای دینی، متناسب با شرایط موجود است،زیرا به طور قطع میتوان گفت كه در نظام تربیتی اسلام، یكی از عوامل مؤثر درشكلگیریِ شخصیت مذهبی همانندسازی با الگوهای برتر است.
از سوی دیگر، تاریخ اجتماعی بشری نشان داده میشود كه در صورت عدم وجودالگوها در یك جامعه انسانی، افراد در زندگی ظاهری، عقلی و ایمانی خویش سر در گم وحیران میمانند؛ زیرا انسان شاخصیمعیاری) برای سنجش و تعیین مقدار داراییهایارزشی، اخلاقی و انسانی خودش ندارد و سلامت و یا بیماری اجتماعیاش را تشخیصنمیدهد. انسان در چنین حالتی نه میزانی برای سنجش حدود و كمالات و صفات انسانیو الهی خویش دارد و نه میزانی برای سنجش نارسایی و كمبودهایش. شاید گزاف نباشداگر قائل شویم كه بحرانهای بی شمار اخلاقی و ارزشی كه در قرن بیستم برای بشرپدیدآمده، به دلیل وجود همین خلا است.
به هر حال برای جامعهای كه میخواهد نسلی توانمند، پویا، مؤثر، پرصلابت،دارای عشق و ایمان، پرورش دهد بدون توجه به الگوی بی بدیل عالم اسلام مسیرنخواهد بود. در این نوشتار، نگارنده سعی دارد به یكی از سؤالات اساسی و مهم، اینمسئله، كه همان چگونگی الگوسازی از اسوههای دینی در عصر حاضر است پاسخ گوید.به این امید كه با طرح و ردیابی این مسئله روزنهای به دنیایی از پژوهشها وككاوشهایی كه برآیند آن، دستیابی به مدلی از الگوگیری باشد، گشوده شود.
مفهوم الگوگیری
الگو (pattern) در كتاب فرهنگی علوم اجتماعی چنین تعریف شده است: الگو بهمعنای مدل، گونه و هنجار است.
الگو به افراد انسانی كامل و رشد یافتهای كه لیاقت سرمشق بودن دیگران را دارنداطلاق الگوی تربیتی نیز كه در فرهنگ اسلامی از آن به اسوه، امام، شاهد و ولی الله تعبیرمیشود، عبارت از شخص یا جامعهای است كه میتواند آیینه یا تبلور عینی یك مكتبیا نظام فكری باشد. به همین جهت نظریه پردازان معتقدند كه از دو طریق میتوان بهساختار یك مكتب و نظام فكری آن پی برد:
1ـ شناخت طرح و اصول اساسی آن در جنبه تئوریك؛
2ـ شناخت الگوهای عینی و عملی برای تربیت افراد.
در فرهنگ قرآنی از عالمان ربانی، حزب خدا، اولیای خدا، جانشینان خدا، اهلذكر، نفسهای مطمئن، راسخان در علم، عبادالرحمان، درهای اسلام، احیاگران معارفو مبانی دینی به عنوان الگوها و اسوهها یاد شده است. عرفای اسلام از آنان به «انسانكامل»، «پیر و مرشد»، «ولی الله»، «عقل كامل»، «مرد حر»، «آیینه خدانما» و… تعبیركردهاند.
اسوه در لغت نامه دهخدا چنین تعریف شده است: اسوه، پیشوا، مقتدا، قدوه،پیشرو، خصلتی كه شخص بدان لایق مقتدایی و پیشوایی میگردد.
راغب اصفهانی در كتاب مفردات معنایی این گونه ارائه میدهد و اسوه را حالتی ازحالات انسانی میداند كه از آن طریق آدمی پیروی میكند از دیگری در خوب و بد و سودو ضرر.
من از پیامبر اكرم (ص) به طور كامل پیروی میكردم و هر روز برای من از اخلاق خودنشانهای برپا میداشت و مرا به پیروی آن فرمان میداد.
نقش اسوههای دینی در تكوین شخصیت انسان
عوامل متعددی در تحول و تكون شخصیت انسان مؤثر است؛ مانند: وراثت،فطرت، نظام سیاسی، خانواده، گروه هم سن و مسائل فرهنگی. ولی در بین این عوامل،مؤثرترین تأثیر و نقش را الگوها دارد كه يكي از اين الگوها امام حسين عليه السلام است..
از ولادت تا شهادت
آن حضرت در سه شنبه يا پنجشنبه سوم ماه شعبان به دنيا آمد. مادرش فاطمهزهرا3 او را به نزد جدش رسول خدا برد و آن حضرت وي را حسين نام نهاد و براي اوگوسفند نري عقيقه كردند. رسول خدا حسين را در دامنش گذاشت و اذان را در گوشراست و اقامه را در گوش چپ او گفتند.
امام حسين(ع) در دوران امامان زمان خويش ـ امير المؤمنين و امام حسین يار و مدد كار و مطيع آنان بودند، پس از شهادت امام حسن(ع). عدهاي از شيعيانبراي امام نامه نوشتند كه با وي بيعت كنند و بيعت خود را با معاويه بشكنند اما، امام(ع)براي وفادار ماندن به پيمان صلح برادر پيشنهاد آنان را نپذيرفتند. هنگامي كه معاويه ازدنيا رفت يزيد براي وليد حاكم مدينه نامه نوشت كه از امامحسين(ع) و عبدالله بن زبير وعبدالله بن عمر بيعت بگيرند، وليد با فرستادن شخصي به نزد امام و ابن زبير آنها را بهدارالاماره خواسته، و فرمان يزيد را به آنان ابلاغ كرد..
امام فرمود: اي وليد تو به بيعت گرفتن من در خفا اكتفاء نميكني؟ گفت: آريچنيناست. فرمود: فكرهايم را ميكنم و از مجلس خارج شد.
عبدالله بن زبير شبانه به طرف مكه گريخت. دو شب از ماه رجب مانده بود كهامام(ع) با فرزندان و برادرانش و جمعي از اهل بيت به طرف مكه رفتند. حضرت روز سومبه مكه رسيدند، مردم به نزد وي آمدند، ابن زبير هم در مكه به ديدن امام آمد. او از ورودامام به مكه ناراحت بود، زيرا ميدانست در صورت بودن امام در مكه كسي با او بيعتنميكند..
بعد عدهاي براي امام نامه نوشتند كه به طرف كوفه بيايند، امام فرمود: من فرستادهخود را به طرف كوفه ميفرستم اگر گفت كه شما رأي داديد پس به طرف كوفه خواهم آمد.امام فرستادههاي خود را به طرف كوفه فرستاد بعد از مدتي مسلم براي امام نامه نوشتندكه هجده هزار نفر با شما بيعت ميكنند، پس امام تصميم گرفت به طرف كوفه بيايند،عدهاي با توجه به سوابق پيمان شكني كوفيان امام را از رفتن به كوفه منع كردند و بهماندن درمكه تشويق مينمودند. امام(ع) در جواب آنان فرمود: ناگزير به اين كار هستمچون اگر در مكه بمانم يزيد خونم را در اينجا ميريزد. آن حضرت آماده شد تا با جمعي ازياران و خانواده خويش به طرف عراق برود در بين راه در منزلي به نام «زباله» خبر شهادتحضرت مسلم به امام رسيد. امام در ميان راه بسياري را ميبيند و دعوت به ياري ميكندو سرنوشت كوفه و مسلم و فرستاده هايش را براي آنان تعريف ميكند. وقتي در روز دوممحرم به كربلا رسيدند به اصحاب خود اين جمله را گفتند؛ كه اين جا همان مكاني استكه جدم رسول خدا به من گفته بودند پس خيمهها را در همان مكان كه ـ كربلا ـ باشدبنانهادند. بلي روز دوم كه وارد كربلا شدند مصائب اهل بيت شروع ميشود و هر چه ازمحرم ميگذرد و به عاشورا نزديك ميشود حزن و اندوه و غم آنهابيشتر ميشود..
شب عاشورا
شب عاشورا را با آنكه دشمن امتناع داشت مهلت گرفتند. ابن سعد به يكي ازلشگريان خود گفت: اگر ميدانستم كه فردا با ما كنار نميآيند و بر قصد و تصميم خودباقي هستند هيچ تأخير نميانداختيم و در همان ساعت ميجنگيديم..
سرانجام شب عاشورا رسيد امام اصحاب خود را جمع كردند و با آنان به صحبتپرداختند و بعد خيمهها را به يكديگر متصل كردند و اطراف آن را خندق كندند و از هيزمپر كردند كه جنگ فقط از رو به رو باشد و دشمن از پشت سر حمله نكند و ديگر آن كهحضرت ابوالفضل را همراه سي نفر سوار و بيست نفر پياده فرستادند كه چند مشك آب بانهايت خوف و بيم آوردند و به اصحاب خود فرمودند: از اين آب بنوشيد كه آخر توشهشماست وضو بگيريد و غسل كنيد و جامههاي خود را كه كفنهاي شماست، شست و شودهيد و تمام شب را به عبادت و دعا و تلاوت قرآن و تضرع و مناجات به سر آوردند.
روز عاشورا
در اين روز چه گذشت؟ چه حادثهاي پديد آمد؟ چه صحنه جان گدازي پيش آمد؟چه تاريخ هولناك و فراموش نشدني است؟ چه روزي كه همگان را تكان ميدهد و چهوضعي است رقت بار كه به هيجان مي آورد، چه مبارزهاي است بيسابقه و نابرابر، چهفداكاري و از جان گذشتگي است كه همه انسانها را متحير و گيج ميكند و چه مجاهدتياست كه دنيا را تا ابد جلب خود نموده است؟ بلي امام حسين در آن سرزمين غم خيز و درآن نينواي اندوهناك در آن روز تاريخي ميان جمعيت خطبهاي خواند و خود را معرفي واتمام حجت كرد.
روز عاشورا فرا رسيد، جنگ شروع شد. لشگر ابن سعد به مبارزه عليه آن حضرتبرخاستند، نصيحتهاي آن بزرگوار در دلآن سنگدلان اثري نكرد، كلمات نصيحتآميزآن بزرگوار چه در مجالس سري و چه علني در ميان اصحاب و در قلب پسر سعد تأثيرينبخشيد، پس از شهادت اصحاب و جوانان بنيهاشم، حضرت به ميدان رفت و به مبارزهپرداخت آخرين لحظات، سواري به نام «ابوالحتوف جعفي» از كمينگاه كمان كشيد وتيري بر جبين حضرت زد. آن حضرت تير را بيرون كشيد و خون بر روي و موي مباركشميريخت، پس دامن زره را به سويي انداخت و جامه خويش را بالا كشيد، ناگاه خدنگيكه پيكانش مسموم بود بر سينه حضرت آمد، سر به سوي آسمان بلند كرد خونها را گرفتو به طرف آسمان پرتاب كرد، و آنگاه از اسب بر روي زمين افتاد. زينب از خيمهها بيرونآمد در اين هنگام عبدالله ابن الحسن بطرف عمويش آمد و در آغوش عمويش شهيدشد.امام بيهوش شده بود و دشمنان فكر ميكردند كه او به هوش است و ميترسيدند كه بهطرف امام بروند. شمر وقتي اين ترس را در افراد سپاه خويش ديد تصميم به قتل امامگرفت و… اين واقعه هولناك در روز جمعه سال شصت و يك هجري واقع شد.
امام حسين و بيت رفيع رسالت
آن شش سال كودكي كه در جان و روح امام حسين(ع) اثر عميقي گذارده بود اندكنبوده است. در اين دوره از همان دم كه حسين(ع) چشم به جهان گشود از آغوشي بهآغوش ديگر كه سرشار از مهر و محبت بود ميرفت. ميتوان گفت در آن روزگار در سراسرجزيره هيچ كودكي از چنين محيط پر محبت و عاطفهاي برخوردار نبوده است، آغوشمادرش حضرت زهرا3 دسته ـ دسته گلهاي محبت و عاطفه بود، زيرا او دختر پدرشمحمد(ص) بود؛ بزرگواري كه در وجود يگانه دخترش محبت را با محبت، عشق را با عشق،خشنودي را با خشنودي، آبياري ميكرد، گويي او آسمان است كه جز در آسمان فرونميآيد يا اشتياقي است كه جز به ذات خود عيان نميشود، يا شعلهاي است كه جز با آتشزنه خود شعلهور نميشود..
باورم اين است حضرت فاطمه اگر پاره تن و جزيي از مأموريت و رسالت پدرنميبود بايد مانند خواهرانش فقط دنبال زندگي عادي دنيا ميرفت كه به خانه بخت رفتنمنتهي ميشد، اما فاطمه با محبت و عواطف بي مانند و بي حد پدر عجين گشته بود؛ آنگونه كه جزيي از فداكاريهايي گرديده بود كه پدر براي حيات انسانهاي روي كره زمينمتحمل ميگرديد؛ حتي پيوند ازدواج او با امام علي(ع) به خاطر آرماني بزرگ بوده است؛آرماني كه از ذات و جوهر رسالت نشات گرفته بود؛ رسالتي كه با جان امام علي، اراده و عزماو و شوق او براي تكامل امت آميخته شده بود؛ امتي كه او نيز يكي از آنان بود؛ امتي كهبايد روي زمين سر مشق و راهنماي ساير امتها باشد..
به اين ترتيب، مسئوليت سرپرستي امر رسالت، با فاطمه و امام علي است و اكنونرسالت به تنهايي در وجدان اين نور ديدگان است. فاطمه در ديدگان پيامبر پاكترين زنياست كه ميتواند شايستهترين فرد را براي ميراث نامحدود رسالت به دنيا آورد و امام علينيز تنها مردي است كه سزاوار اين ابوت با شكوه است و آنرا آشكارا تحقق ميبخشد ورسالت سزاوار است كه چنين آمادگيها و آينده نگريهايي را داشته باشد. رسالت برايوحدت اين ملت و باز گرداندن به حقيقت وجود ارزشمند انساني بعد از قرنها عقبماندگي و جهالت، از آسمان فرود آمد تا تمام راههايي كه بر صيانت و محافظت آن استواراست در برگيرد و تمام انسانها بتوانند به قله كمال صعود كنند..
رسالت آن خورشيد درخشنده در ميان نسلهاي جاهلي متولد شد؛ نسلهاييغرق نا اميديها، بخلها و كينه توزيهاي مردمي كه از انگشتانشان خون ميچكيد.رسالت خورشيد و زمين را به نور خود روشن ميساخت، معجزاتش تحقق يافت و بساطجاهليت را در نور ديد.
آري، براي حفظ رسالت، آينده نگري بزرگي انجام شده بود كه در آن مردي محكمبنيان، يعني امام علي(ع) ذخيره شده بود؛ مردي كه نه تنها پيامبر او را كشف كرده بودبلكه بنيان او را نيز ساخته بود. هنگامي كه پيامبر او را ديد در پيشانيش درخشش نورنجابت، استواري، حكمت و عظمت را مشاهده كرد، در او انساني كامل با تمام زيباييهايكمال ديد، آنچه در چشمان جذاب او ميدرخشيد شادابي، كرامت نفس، افقهاي بيكران،بزرگواريهاو عظمتها بود. كمالات بي انتهاي او سبب شد آنچنان مجذوب و شيفتهپيامبر عظيم گردد كه گويي به او اتصال يافته و عضوي از اوست. هميشه با پيامبر كريمبود، جانش مشتاق پيامبر بود. مشتاق بود تا زيباييهاي عقل و كمال كه در ذات انساندرطول حيات تجلي ميكند تحقق يابد. كمالاتي كه فيض عظيم پروردگار رحمان ورحيماست.
اين گونه بود داستان امام علي(ع) و پيوند شكوهمندش به پيامبري عظيم وبزرگوار كه آماده ميشد تا رسالت اسلام در سايه طلوع او نور افشاني كند و بعد از اين حادثةمهم ازدواج حضرت زهرا3 بود كه ازدواج اين دو شكوهمندي و زيبايي ويژهاي را نشانميداد از اين دو نور پاك و درخشان كه در جهان درخشيدند نور تازه ديگري تولد يافت،اين نور در پيشاني فرزندانش امام حسن و امام حسين8 جاي گرفته بود، اين نور برايهميشه ميدرخشد..
رياستهاي سنتي جاهلي در جزيره، جمود و خشكي بود و در خواب گران غير قابلبرگشتي فرو رفته بود. با انتقال نبي اكرم به ملا اعلي، ناگهان آشكار شد كه آنان آيندهنگري پيامبر(ص) و سفارشهاي موكد او را در مورد حفظ و صيانت رسالت تصديقنكردهاند و خلافت كاملترين مردي كه رسالت او را منصوب كرده و رسالت را با تمام جانباور داشته و در تحكيم آن در جان مردم با پيامبر مشاركت داشته نپذيرفتهاند. هر چنداجتماع سقيفه آن مردي كه ركن استوار خط رسالت و پايداري آن به شمار ميرفت را دوركرد اما چشمان لوچ سقيفه توان خاموش كردن نوري را كه در چشمان امامعلي(ع)ميدرخشيد نداشت و نيز ياراي پنهان كردن آن درك و آگاهي كه اهلبيت: با آنروزگار ميگذراندند را نداشت. اهل بيتي كه مربي بزرگوارشان آنان را گرد آورد و در زيركسايش آنان را به خود چسباند تا با عطوفت و مهرباني خود آنان را
حرارت و گرما بخشد و آنان را از هر پليدي و عيب پاك و مبرا كند، آنان را براي فرداهاآماده سازد..
آري، آنان را براي رهبري آينده آماده نموده آيندهاي بس بزرگ كه در استمراررسالت است، رسالتي كه انسان را به حقيقت رشد، حقيقت ساختن اجتماعي يكپارچهآراسته به آگاهي و حق، باز ميگرداند..
مقصود از جامعه در حقيقت همان جامعه اهل بيت است اما آن وعده بزرگ بهخاطر بستر سازي و آماده نمودن و نزديك ساختن زمان آن بود. به همان دليل خون اهلبيت ريخته شد و ايشان شهادتها را پذيرفتند. تحقق يك جامعه سالم در هر جاي زمينتنها با وجود اين گونه افراد امكانپذير است..
آنان اهل بيت نبوتاند كه ادعايي هم نداشتند. تاريخ آن معمار راست گفتار،خانهاي را كه رسول كريم(ص) در شهر مدينه بنا نهاد براي ما چنين توصيف ميكند.:
در نيمي از آن پيامبر عظيم(ص) اقامت گزيد و نيم ديگر را به نور چشم خوددخترش فاطمه3 پس از به ازدواج در آوردن او با امام علي(ع) اختصاص داد. ازدواجيكه در آن پاسداري از رسالت پيش بيني شده بود تا اين اميد مبارزه با فتنهها ومصيبتهاي آينده تحقق يابد..
اين همان «خانه» كوچك است كه آن دو مرد بزرگ ـ بعد از هر تلاش و كوشش كهبه خاطر تثبيت رسالت و نقش آن در معدن انسان انجام ميدادند ـ باگنجي سرشار ازتحقيق به آن باز ميگشتند تا فقط در اين خانه ذخيره شود. در درون ديوارهاي اين«خانه» نواي جان بخش اين دو بزرگوار كه از حق و وجدان لبريز بود شنيده ميشد.
گفتيم ـ آن دو مرد بزرگ، مگر آن دو جز پيامبر اكرم كه آميخته به آن جوان است،فرد ديگري است ـ بهتر بگوييم آميخته به همسنگ شبيه خود، از نظر منطق، صداقت وگوهر ذات.
در اين خانه به ظاهر كوچك، اما در معنا خانهاي بس بزرگ، جولان آرزوها آنگاهكامل شد و جلوه خود را نشان داد كه دو كودك بزرگوارشان، راه رفتن را آغاز كردند. جدبزرگوار اين دو كودك فرمود: سر آن دو را بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند. تا براياطعام درماندگان و بينوايان صرف شود تا نام اين دو كودك براي هميشه در صفحه تاريخامت ثبت شود..
در اين خانه آغوش ديگري براي امام حسين(ع) گشوده شده بود كه تلاش ميكردبا دستان كوچك خود، برادر كوچكتر را در آغوش گيرد و آن آغوش امام حسن(ع) بود.برادري كه تنها ده ماه از او بزرگتر بود تا آن كه جد بزرگوارش او را در داماني گذارد تا آرامآرام براي او تفسير اين آغوشها را كه در كودكي، او را در برميگرفت باز گو كند و او را از هرجهت آماده سازد تا خود آغوشي گردد كه رسالت در دامان وي جاي گيرد و از سينه آكنده ازكمالات روحي خود، در آن روحي جان بخش بدمد..
رسالت در حالي كه ذاتاًاز حقيقت خود دفاع ميكند، در همان حال از انسان نيزدفاع ميكند. و به همين لحاظ است كه آن بيت رسالت و افراد آن؛ يعني آن اعضايمخصوص، با آن ذات و جوهر پاك و استوار خود، براي پاسداري از رسالت و تعهد به آنانتخاب گرديدند تا رسالت هم چنان فعال و پرحركت باقي بماند و برنامه آنكه هماناگسترش و عموميت بخشيدن به رشد و كمال در جهان است تحقق يابد..
و بدين گونه بود كه اين حماسه، به خاطر تثبيت دلاوريهايش بر روي زمين انجامگرفت…اما «بيتي» كه در معناي خود خفتهاست بيتي است كه آن رسالت ساخته است وآن شخصيتي كه هم اكنون در آن «بيت» فرود ميآيد همانا امام علي(ع) است. ورود او بهآن «بيت» به خاطر آن نيست كه خويشاوند است ورگهاي خون او به آن «بيت» پيوندخورده است بلكه به خاطر آن است كه «رسالت» با او پيوند خورده است و او از رسالت و درمحضر آن دلاور بزرگ، آن رسول كريم(ص) شكوفه كرده است..
تفسير تاريخ از «اهل بيت» شباهت كاملي به تفسير آن از نظام قبيلگي در دورانجاهليت دارد كه روابطي چون نسب و خون بر آن حاكم بود، در حالي كه پيامبر عظيم(ص)جامعه را موحد و يكپارچه نموده و از اينگونه عوامل پاك و رها ساخت و معيار را بر اساستقوي قرار داد و «بيت» را رمز آن خانه كبير، آن خانه يكدست و مؤمن و آن خانه تازهگذارد..
هدف و مقصود از وصيت پيامبر، اهل بيتي بوده است كه ميراث نبوت متعلق بهآنان است. اين ميراث جز رسالت آميخته به يك كارزار حقيقي نيست، كه چشمان زمينمانند آن را نديدهاست، امام حسن و امام حسين8 تمام اميد آينده «بيت»اند؛ اميديكه از وجدان مملو از شوق و آرزو سر برآورده است، آن دو از صلب اين وجدان هستند، كهعظمت رسالت را در جان خود احساس نموده است و مادرش چون شمعي مقدس، در برابرديدگان همسرش، در محراب عبادت، ذوب ميگردد و آن دو كودكاني هستند كه در صحنمسجد بازي ميكنند كه جز از كوثر محض، آب نمينوشند، تا ميراث رسالت يعنيوصايت و امامت را تحقق بخشند و وعده جاودان بودن (رسالت) را محقق سازند، رسالتيكه بقاي آن همچنان در گير كارزار است تا اسلام كره خاك، در محضر پروردگار مهربان وبخشندهاش به حيات خود ادامه دهد
فرزندانِ امام حسين (ع)
در تعداد فرزندان حضرت ابي عبدالله الحسين(ع) ميان مورخان اختلاف است؛مرحوم شيخ مفيد و عدهاي فرزندان آن حضرت را شش نفر دانسته است: چهار پسر و دودختر، پسران: 1-حضرت علي بن حسين الاكبر زين العابدين، مادرش شاه زنان(شهربانو) دختر يزدجرد، آخرين پادشاه ساساني 2-علي بن الحسين الاصغر، كه در كربلاهمراه پدر به شهادت رسيد، مادرش ليلي دختر ابي مرق بن مسعود ثقفي ميباشد3-جعفر بن حسين كه در زمان حيات امام حسين وفات كرد مادرش زني از قبيله بنيقضاعه است 4-عبدالله بن حسين،(علي اصغر) كه در شير خوارگي در كربلا بهشهادترسيد
دختران :1- سكينه بنت الحسين كه مادر او و عبدالله رضيع (علي اصغر) ربابدختر امر القيس بن عدي كلبي است2- فاطمه بنت الحسين، مادرش ام اسحاق دخترطلحه ابن عبيدالله تميمي است كه در روز عاشورا امام وصيتنامه خود را به او سپرد تا بهعلي بن حسين(ع) بسپارد
ديگران مانند كمال الدين طلحه، ده فرزند براي امام ذكر كرده كه در مقام تفصيلاز نه نفر نام برده است: شش پسر:1-علی اکبر2-علی اوسط3-علی اصغر 4- محمد 5-عبد الله 6-جعفر ..و از دختران 1-سکینه 2- زینب 3- فاطمه كه علياكبر در كربلا جنگيد تا به شهادت رسيد و علي اصغر نيز در آغوش پدر بود كه با تير دشمن شهيدگرديد و گفته شد كه عبدالله نيز شهيد شده است
توضيح: در اينكه ميان فرزندان امام حسين سه نفر به نام علي بودهاند ترديدينيست اما اينكه آيا علي اكبر شهيد است و امام زين العابدين علي اوسط است. چنانكهابن طلحه گفته است يا علي اكبر زين العابدين است چنانكه مرحوم مفيد و بعضي ديگرگفتهاند اختلاف است و چنانكه قبلاًاشاره كرديم علي اكبر را از آن جهت اكبر گفتهاند كهبزرگتر از علي شهيد بوده است. در حقيقت بين دو شهيد او اكبر است و ديگري اصغر واينكه در بيشتر تواريخ نام طفل شيرخوار را «عبدالله» ذكر كردهاند دليلش همين است،زيرا كساني كه براي حضرت چهار پسر نام بردهاند چارهاي ندارند كه بگويند رضيعبودهاست و آنها كه شش پسر ذكر كردهاند علي اصغر را شير خوار به حساب آورده وشهادت عبدالله را به صورت احتمال بيان داشتهاند، و محتمل است كه زينب دخترابيعبدالله همان رقيه خاتون باشد كه در شام مدفون گرديده است
خصوصيات اخلاقي و سيره رفتاري امام حسين(ع)
خدا ترسي-1
اولياء الله به خاطر شناخت و معرفتيكه به ذات مقدس الهي دارند بيش از ديگرانترسانند حسين(ع) اينچنين بود كه ابن شهر آشوب در مناقب آورده است از حسين(ع)پرسيدند: ما اعظم خوفك من ربك ؛ چه زياد از خدا ميترسي» فرمودند: لا يأمن يومالقيامة الا من خاف الله في الدنيا،«از عذاب خدا در قيامت ايمن نيست مگر كسي كه دردنيا از خدا بترسد.
از دعاي آن حضرت در روز عرفه ميزان شناخت و ترس او را از خدا مييابيم كه باچشمي گريان و دلي بريان پس از بيان اوصاف باريتعالي و كيفيت آفرينش جهانهستي و شخصيت شخيص خود، آنچنان خدا را در همه احوال حاضر و ناظر اعمالخويش ميداند كه گويي او را به چشم بصيرت ميبيند آنجا كه ميگويد: (كور باد چشميكه تو را مراقب خود نبيند و در زيان و خسران باد، بندهاي كه نصيب و بهرهاي از عشق ومحبت خود در او قرار ندادهاي)
2-عبادت
بندگي و عبادت حضرت حق جل شانه هم بستگي به ميزان شناخت و معرفتشخص نسبت به معبود دارد و چون حسين سرور آزادگان، خدا را چنان شناخته كه توانستهاو را توصيف نمايد لذا عبادت او هم در حد بالا بوده است چنانكه ابن عبد ربه در كتاب«عقد الفريد» روايت ميكند: از امام سجاد(ع) پرسيدند: چرا فرزندان پدرت اندكند؟فرمود: تعجب ميكنم كه من چگونه متولد شدم و حال آنكه پدرم شبانه روز هزار ركعتنماز ميخواند)).
ـ تواضع3
حسين بن علي همچون جد بزرگوارش در تواضع و فروتني اسوه حسنه و الگو برايجهانيان بود؛ چنانكه در تفسير عياشي مذكور است: حسين(ع) بر جمعي از مساكينبگذشت كه عباي خود را بر زمين گسترده و مشغول خوردن نان خشكي بودند، حضرت رادعوت به نشستن و خوردن غذاي خود نمودند، امام حسين بلافاصله دعوت آنان را اجابتنمود و مشغول خوردن نان آنان شدند و فرمودند: (ان الله لا يحب المستكبرين) بهدرستي كه خدا متكبران را دوست ندارد و سپس فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم شماهم دعوت مرا اجابت كنيد و آنان را با خود به خانه برد و همسر خود رباب را آنچهذخيره كردهاي بياور، و ايشان را ضيافت و انعام فرمود..
4ـ جود و سخا
در باره كرامت و جود و بخشش حسين(ع) داستانهاي زيادي نقل شد كه براينمونه به دو فقره آن اشاره ميشود:
1- عمرو ابن دينار روايت ميكند امام حسين(ع) به عيادت اسامه ابن زيد رفت واو بيمار بود وي را اندوهناك ديد علتش را جويا شد اسامه گفت: شصت هزار درهمبدهكارم، امام فرمود: بر عهده من كه آن را بپردازم اسامه عرض كرد ميترسم قبل ازاداي دين بميرم امام حسين(ع) فرمود: نخواهي مرد تا من قرض تورا بپردازم و قبل ازفوت اسامه حضرت دينش را پرداخت..
2- انس ميگويد: من خدمت امام حسين(ع) بودم كه كنيزش يك شاخه گل آوردو تقديم امام نمود حضرت فرمود: تورا در راه خدا آزاد كردم، انس ميگويد به حضرتشعرض كردم: يك شاخه گل ارزش ندارد كه به خاطر آن اورا آزاد كردي؟
امام حسين فرمود: اين چنين خدا ما را ادب آموخته است و ميفرمايد: «چون شمارا تحيت گويند شما بهتر از آن تحيت گوييد يا مثل آن» و آزاد كردن كنيز تحيت بهتر بود.
5ـ علم و دانش
ابوسلمه ميگويد به اتفاق عمر بن خطاب به حج رفتيم وقتي كه به «ابطح»رسيديم يك عرب باديه نشين نزد ما آمده و به عُمَر بن خطاب گفت: اي اميرالمؤمنينمن حج به جاي آوردم و در حال احرام تخم شترمرغ را شكستم و پختم و خوردم چهكفارهاي بر من واجب گشته است؟ عمربن خطاب گفت: من به اين مسئله آگاهي ندارم،بنشين تا يكي از اصحاب محمد(ص) بيايد شايد راه فرجي براي تو باشد. در اين موقعاميرالمؤمنين علي(ع) رسيد و حسين(ع) نيز همراه او بود، عمر به اعرابي گفت: اين عليبن ابيطالب(ع) مسئله ات را از او بپرس، اعرابي سئوال خود را مطرح كرد علي(ع) به ويفرمود: از اين نوجواني كه نزد توست يعني حسين(ع) بپرس، اعرابي گفت: چرا يكي مرا بهديگري حواله ميكند، مردم به او گفتند: واي بر تو اين فرزند رسول خدا(ص) است، آنگاهاعرابي گفت: اي فرزند رسول خدا من از خانهام براي حج بيرون آمدم و قضيه را بيان كرد.
امام حسين(ع) فرمود: آيا شتر داري؟ اعرابي عرض كرد: آري. امام حسين فرمود:به تعداد تخم، شتر نر را بر ماده بجهان هر تعدادي باردار شدند و زاييدند بچه شتران را بهبيت الله هديه كن. عمر گفت: حسين، شتر گاهي پوچ ميكند. امام حسين فرمودند: عمر،تخمها هم گاهي فاسد ميشوند عمر گفت راست گفتي.
علي حسين را به سينه چسبانيد و فرمود: «ذريه بعضها من بعض»
6ـ وقار و خويشتن داري
حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) صاحب وقار و ابهت بود كه طبق نقل ابو حارماعرج امام حسن(ع) به او احترام و تعظيم مينمود وقتي ابن عباس علت اين بزرگداشت رااز امام مجتبي پرسيد حضرت در جوابش فرمود: از حسين(ع) هيبت ميبرم مانند هيبتاميرالمؤمنين(ع) بعضي از نابخردان اين وقار و ابهت امام حسين را حمل بر تكبر آنحضرت مينمودند چنانكه مردي به امام حسين(ع) گفت: «در تو كبر و منّيت ميبينم»
امام حسين(ع) فرمود: همه كبريايي مخصوص خداي يكتاست و غير او شايستهنيست كه خداي تبارك و تعالي فرموده است: عزت مخصوص خدا و رسولش ومؤمنيناست.
حاصل فرمايش امام اين است كه اينكه در من ميبيني ابهت و عزت است نه كبرو منّيت.
ـ كمك به مستمندان7
ابن شهر آشوب در مناقب از شعيب ابن عبدالرحمن خزاعي روايت ميكند پس ازشهادت امام حسين(ع) اثري در پشت آن حضرت ديده شد كه مربوط به آلات و ادواتجنگ نبود، از امام سجاد پرسيدند كه اين اثر چيست؟
امام زين العابدين(ع) فرمودند: پدرم انبان محتوي نان و آذوقه به دوش ميكشيد وبه خانههاي يتيمان و درماندگان و بينوايان ميبرد و اين اثري كه در پشت آن حضرتديده شد از آن است.
ـ قاطعيت8
يكي از صفات بارز و سجاياي اخلاقي حسين(ع) ارادة قوي و عزم راسخ و تصميمقاطع آن بزرگوار است كه اين خصلت را از جد گرامي محمد بن عبدالله(ص) به ارث بردهاست كه پيامبر عظيم الشان اسلام با اين قاطعيت بود كه توانست مسير تاريخ و مفهومزندگي و معيار ارزشها را عوض كند و يك تنه در برابر همه قدرتهاي شيطاني كهميخواستند از گفتن كلمه الله جلوگيري كنند ايستاد و به عموي بزرگ خود كه پيشنهاد رابر او عرضه نمود كه: محمد اگر ميخواهد او را بر خود حاكم ميكنيم و اگر هدفش همسراست بهترين دختران قريش را به او تزويج ميكنيم پاسخ داد: «به خدا قسم اگر خورشيدرا در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه از راهم برگردم هرگز چنيننخواهم كرد تا آن كه در راه رسيدن به هدفم جان دهم يا آن كه خدا مرا پيروز گرداند.
حسين هم با قاطعيت در برابر قدرت و حكومت استبدادي اموي ايستاد و بدون هيچترديد اعلان كرد: من با يزيد بيعت نميكنم و با ياران اندك خود به ميدان جهاد قدم نهادتا حق را آشكار و باطل را نابود سازد. حسين عزيز براي رسيدن به هدف مقدسش با تمامافراد خانواده و ياران باوفايش، به سوي ميدان مجدوشرف حركت كرد و به گفتهها وانتقادات بيحد دوستان كه خلاف تصميم قاطعش بود، اعتنايي نكرد و راه رسيدن وپيروزي از طريق شهادت را به امت اسلامي نشان داد و خود نيز در اين مسير بهشهادترسيد.
ـ عزت نفس9
يكي از خصوصيات و امتيازهاي بارز حسين بن علي(ع) كه او را از همه مجاهدانتاريخ ممتاز ساخته است سرپيچي از ذلت است تا آن جا كه ملقب به «ابي الضيم» گشتهكه اين لقب از مشهورترين القاب آن حضرت است، بلكه حسين مَثَل اعلاي اين عنوان ومصداق بارز آن به حساب آمده است يكي از شعراي سرشناس دربارهاش ميگويد:«حسين كسي است كه مرگ با عزت را حيات و زندگي ذلت بار را مرگ ميداند.
مصعب بن زبير ميگويد: «حسين مرگ با شرافت را بر زندگي ذلت بار ترجيح داد».
سخنان حسين ورا عاليترين و برترين بيان در مورد حفظ حيثيت وعزت نفس ميباشد فرمودند: «همانا زنا زاده پسر زنا زاده مرا ميان دو امر مخير ساختهكشته شدن با شمشير يا پذيرش ذلت. چه دور است ذلت از ما، كه خدا و رسولش و مؤمندر روز عاشينذلت را براي من نميپسندند بلكه پدران و مادراني كه در دامن پاكشان مرا پرورشدادهاند و مردان غيور و با حميّت و انسانهايي كه امتناع ميورزند از اين كه طاعتانسانهاي پست را بر كشته شدن ترجيح دهند.».
اين عزت نفس حسين است كه نميگذارد تسليم مردمي پست و فرومايه همچونابن زياد دست نشانده بني اميه بشود تا هر گونه بي احترامي را دربارهاش انجام دهند،چون كوه در برابر سپاه كوفه ميايستد و بدون هيچ دغدغه و هراسي از گرگان بني اميه،درس زندگي با عزت را به جهانيان ميآموزد.
ويژگيهاي شخصيت امام حسين(ع)
هر گز بدان شخص نگريستهايد كه به نام خدا قيام ميكند، به نام خدا به حركت درميآيد و به نام خدا ميميرد، چگونه مقصد خود را هم به نام او، فرازين چكادها و هدفخويش را هم به نام او، برترين نمادها بر ميگزيند؟مقصد تا آنجا فراز كه همه چيز زندگيرا فرود ميبيند، و هدف چنان برتر كه جز ملكوت اعلي را در مد نظر ندارد و پايگاهي جزفراسوي آسمانها نمييابد گهوارهاش آسمانهاي برين است و جاي شگفتي نيست كه بهسويش پر كشد و خواستار پيوستن بدان سامان باشد، زيرا مردم هستند و عشق بازگشتبه اصل خويش و مردم هستند و باز جستن روزگار وصل خويش! و چنين شخصيتي،ميهني دارد و اشتياق و سوز و گدازي براي بازگشت بدان.
راه خود را از ميان سنگها و خارها پيش ميگيرد، خشنود و خوشدل پيش ميرودبا آرامش و اطمينان در اين ره گام بر ميدارد زيرا با آرمان برين خود رازگوييها و با جهانفرازين نغمه خوانيها دارد. آيا فراسوي «الله» خواستي جز به سوي «الله» بازگشتي، پساز «الله» و برتر از او حقيقتي هم هست؟ بزرگ شخصيتي از مردم اما در وجودش هدفالهي و راز قدسي و پرتو علوي، در شبستان تيره و سياه بشري، راه انسانيت را روشنميگرداند. الله نور زمين و آسمانها است داستان نورش همچون چراغداني كه چراغيفروزان در آن است، چراغ در ميان شيشههاي شفاف و اين مجموعه چون ستارهايمرواريد گون كه از دور پرتو افكن است…
در روزگار حسين راهنمايي استوار، و پس از مرگش گواهي هميشه بيدار كه همهعناصر جاودانگي را در بردارد. تاريخ هر امتي، در حقيقت، تنها تاريخ بزرگان آن امتاست و بس، امتي كه بزرگي در ميان آن نباشد تاريخ ندارد، يا بهتر بگوييم شايسته تاريخداشتن نيست.
اگر ما حسين را بر فراز همه بزرگان جاي دهيم نه تنها بزرگي را بيشتر در وجود اوبه شمار آوردهايم، بلكه بزرگي را در چكاد عظمت مشاهده كردهايم كه در برابرش همهبزرگان كوچكند و شخصيتي را نشان دادهايم كه از همه شخصيتها برتر است و آنمردي است در ميان همه مردان.
اينك پي سپر در چكادهاي گوناگون عظمت هستيم و در هر ناحيهاي بيشتر فرازشويم، حسين(ع) را برتر از ديگران ميبينيم به گونهاي كه خود تنها امتي است در ميانبزرگان. بزرگواري را در پوشش يك شخص دلير، يا در شخصيت يك قهرمان، يا يكشهيد، يا زاهد و دانشمند، بسي مشاهده كردهايم اما عظمت در همه پوششها و همهنمودها، به گونهاي كه با عظيم يكي شده مردم او را نمونه زنده و نماينده كامل آن خصلتبه شمار آورند، تنها در شخصيت حسين مشاهده شدني است، و ميتوان در وجود او لمسكرد، با هر موقعيتي كه خود دارد يا از جانب پدر دارد، در واقع پدرش هم در اين باره هماننداوست، ليكن نميتوان پدري همانند خود او برايش يافت..
شخصي كه چون از هر سوي كوه وجودش فراز شوي، تا آنجا كه او را مركز برخوردبزرگواريها با يكديگر و مجمع يكتاييها مييابي، زيرا بي گمان هر كسي از سرچشمهعظمت پيامبري (محمد) و عظمت مردانگي (علي) و عظمت فضيلت (فاطمه) فراجوشيد، نمونه بي همتاي عظمت انسان خواهد شد، و آيات بينات به شمار خواهد رفت.ياد او ياد يك شخص نيست، ياد انسانيت جاويدان است، و تاريخ او، سرگذشت يكقهرمان نيست، تاريخ يك قهرمان بي همتاست.
با توجه بدين حقيقت كه آن سبط شهيد(ع)، روح زيباي قداستي را كه با جدشمصطفي(ص) آغاز گرديد به انجام رسانيد. قداست خود جلال و شكوهي دارد، ليكن جمالآن، تنها هنگامي قابل مشاهده است كه قطرههاي گلفام خون آن را تزيين كرده باشد.نسلها را بيداركند و انسانيت از خواب بيدار شود و فرياد طنين اندازي را بشنود كه از اعماقسنگ قبرها زنده و جوشان بلند شده به ژرفاهاي انسان ميرسد و جانها را شعله ورميسازد و پي در پي به درك و دريافت هجوم ميآورد و وجدان را زنده ميكند.
تنها با برخاستن چنين فريادي است كه انسانيت ميتواند گناهان خود را بدينوسيله بشويد و از پليديها رها شود، و ناپاكيهارا از خود بزدايد، و به صورت انساني درآيدكه شريعتها نشان ميدهند، و اديان اعلام ميكنند، تا آنجا كه بناي رفيع انسانيت، باپاسخ دادن به چنين ندايي به جايي ميرسد و بر پايه آرمانهاي والا و برتريهاي شايانبه گزيدههاي مطلق و به دست آوردن حق استوار ميگردد چه، حسين تنها به خاطرسروري يافتن اين ارزشها خود را فدا كرد و بس! چه پست و بي مقدار است آن ادعا كهميگويد او براي حكومت و رياست و قدرت قرباني شد! همت او از اين هدفها والاتر، و ازخواستههاي نفساني رياست طلبان بسي برتر بود..
حسين را بي گمان، نابرابريها بيدار كرد، تجاوزكاريها برانگيخت، ستمها بهجنبش درآورد، فريادهاي ضعيفان و شيونهاي فرزند مردگان و اشكهاي جگرسوختگان به قيام وا داشت. زيرا شكي نيست كه از ميان تجاوز به حقوق ديگران وتجاهل و بي توجهي در برابر عدوان است كه آزادگان برانگيخته و قهرمانان آفريدهميشوند. خواستند مرد تقوا و عمل صالح را، كه از اركان رسالت و پرورده نبوت، و خاندانبرگزيده الهي است، همان كس كه حق با روشنترين معاني و شگفتترين نمودهايش دراو نمايان است، به صورتي مشاهده كنند كه با اظهار كوچكي پشت خم كند و با پستيفروتني نشان دهد و با خواري تسليم مردي شود مظهر باطل و تبهكاري و نمونه تجاوز بهحق ديگران، سرپيچي از فرمان خدا و مبارزه با خدا و پيامبر و مؤمنان همان نابكاري كهبدون هيچ پروا و رعايت ظاهر و باك چنان آشكارا به فساد سرگرم است كه شريعت ازدستش گريزان و انسانيت از او لرزان و فضيلت از وجودش هراسان است خواستند كهشاهد بيعتي باشند كه بدين شيوه انجام گيرد و با اين وضع مسخره به پايان رسد..
پس جاي شگفتي نيست اگر ببينيم امام را كه به چنين پيمان به عنوان شعلهاي ازآتش، و يا از آن بالاتر، صلاحي در تف سوزان مينگرد و شجاعانه بر آن ميشورد..
بيعت يعني تسليم و فرمانبرداري تا پاي جان، و به عبارت ديگر بيعت يعنيفروختن خود به خليفه، پس بيعت نوعي بندگي اجتماعي و سياسي و ديني است، لذاشخص بايد به هنگام فروختن خود بسي بينديشد: در راه چه و براي كه خود را ميفروشد؟اگر خليفه تبهكار و اهل فحشا و بي دين و ستمگر و تجاوزكار به حقوق و بياعتنا بهارزشها باشد بيعت يعني فروختن خود به تبهكاري، فروختن خود به فحشا، فروختن خودبه ستم و تجاوز و فروختن به سرپيچي آشكار از فرمان خدا، زيرا خليفه متظاهر و آشكاركننده گناه، خود نمونه مجسمي است از مجموعه آن گناهان! چنين بيعتي خدمت به هوا وهوسهاي پست و گرايشهاي فاسد و مردن در راه آنها به شمار ميرود..
پس ضرورت حكم ميكند كه امام از بيعت با يزيد و شهوات و هواها و فحشاهايشخودداري ورزد و به اعتراض برخيزد و قيام كند اگر چه به بهاي جانش تمام شود، زيرا دراين صورت وجدانش آسوده، پروردگارش خشنود و در راه اصول اعتقاديش جان باختهاست آن بزرگوار توانست اين بانگ اعتراض را با قدرت فرياد زند و طنين افكن از گوشتبهكاري و نادرستي بگذرد و در فضاي جاودانه تاريخ بماند و هنوز هم سخن حقي استبي هيچ آميزهاي.
«كسي چون من» پارهاي از وجود حق و مظهر دين خدا «با كسي چون او بيعتنميكند» كه پارهاي از وجود شيطان و مظهر باطل است. اين است معناي بيعت در منطقحسين(ع) و فلسفه بيعت در نظر حسين و حقيقتي است شايسته انديشه براي خردمندانو ما چون خلافت را از نظر حسين فهميديم، برايمان آسان است دريابيم چگونه او به تماممعنا عظيم است و ميتوانيم همه جنبههاي عظمت او را تشخيص دهيم و ابعاد ممتاز وگزيده وجود او را به روشني درك كنيم و بدانيم كه داراي بافتي بي همتا و آيت شرف وبرتري و نمونه يكتايي است..
جنبههاي عظمت امام حسين بسيار است كه به اندكي از آنها اشاره ميكنيم:پايبندي به اصول، صراحت گفتار، قاطعيت در عمل، زير بار ظلم نرفتن، قهرماني وكوچك شمردن دشمن خدا.
امام حسين(ع) به خاطر پاي بندي شديد به مبادي و اصول شهيد گرديد وسپاسگزار خدا و پروردگارش ستايشگر او بود! خداي را با چهرهاي درخشان از خورشيددر حال غروب خون مقدسش ملاقات كرد بدون هيچ انحرافي از خطخود.
عظمت در صراحت گفتار يكي از بزرگواريهاي همه جانبهاي است كه در وجودحسين(ع) ميجوييم و چنان چه پيداست با عظمت قبل (پايبند به اصول) اختلافچنداني ندارد، تنها اختلافشان در اين است كه آن يك اعتقادي است و اين يك عملياست. در نظر بعضي افراد مبدأ و اصل بسي بزرگ است اما همراه با نرمش و نيرنگ. ليكنحسين در برابر اصول چنان عظمتي از خود نشان داد كه «نيزه بر نيزه خود ميشد» كههرگز حاضر نبود در برابر چيزي مانند تقاضاي بيعت براي يزيد سر سوزني از آن برگردد ويا دست از آن بردارد، همان فرياد بلندي كه چون شعله آتش بود از آن انتظار ميرفت..
عظمت قهرماني حسين از همه جنبههاي ديگر آشكارتر است، و چه بسا هيچكس چون او بدين زيبايي از خود قهرماني نشان نداده است..
زيبايي شجاعت در آن جاست كه ميگويد: خدا شما را رحمت كند، به سوي مرگبرخيزيد و در آنجا كه «اما به خدا سوگند تسليم خواستشان نگردم تا خداي متعال را درجايي ملاقات كنم كه با خون خويش خضاب كرده باشم.
حسين(ع) عاليترين نمونه پاسداري از كرامت انساني و دفاع از آن و جانبازي درراه آن را به ما نشان داد، زيرا نعمت كرامت، در نظر آزادگان با ارزشتر از نعمت وجود است.
امام حسين(ع) در اين دانشگاه درسي به ما ميدهد كه گل واژههاي خون فامشچنين است: دفاع از هدف مقدس تنها هنگامي امكانپذير است كه آن هدف به صورتروحي در آيد كه مدافع و پشتيبانش با آن جاودان زنده بماند. بزرگترين درس باارزشي كهاز شيوه زندگي او ميگيريم، اگر چه سراسر زندگياش با ارزش است، آن كه او نمونهدرخشاني از رهبر مبارزي را به ما نشان ميدهد كه چون در ميدان حق و باطل به پيكارفرو ميرفت، جز با پيروز گردانيدن حق يا فدا شدن در راه آن، از ميدان برنميگردد وميدانيم كه پيروزي حق حتمي است، اگر چه باطل را براي چند روزي صولتي و اهلباطل را دولتي باشد ليكن پايدار و جاويدان نيست.
امام حسين(ع) در آيينة زيارت نامهها
دعاهاي بسيار زيادي از امام حسين(ع) و شهداي كربلا ذكر شده است كه ما دراينجا به يك مورد آن اشاره ميكنيم: در دعاي دوازده امام خواجه نصير ميخوانيم:بارخدايا درود و سلام فرست و افزون كن و مبارك گردان بر سيد زاهد و امام عابد، راكعساجد، ولي، پادشاه فرزانه و كشته شده كافر منكر، زينت منبرها و مساجد، صاحب كرب وبلا، مدفون در زمين كربلا، نواده رسول انس و جن و نور دو چشم مولاي ما و مولاي دوسرا، امام به حق ابي عبدالله الحسين صلوات خدا و سلامش بر او. درود و سلام بر تو اياباعبداللهالحسين، اي حسين بن علي، اي شهيد مظلوم، اي فرزند رسول خدا، اي فرزنداميرالمؤمنين، اي فرزند فاطمه زهرا، اي آقاي جوانان اهل بهشت، اي حجت خدا برخلقش.
در پايان دعاي معروف گنج العرش، خدا را به حق خون شهيدان كربلا و شهيدانپربلا و مظلومان پرجفا و همچنين به حق حسين(ع) قسم ميدهيم.
در بخشي از دعاي توسل نيز ميخوانيم
اي اباعبدالله، اي حسين بن علي، اي شهيد، اي پسر رسول خدا، اي حجت خدا برخلق و اي آقاي ما و مولاي ما به درستي كه ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيمبه وسيله تو به درگاه خداوند و تو را پيش روي حاجتهاي خود آورديم اي آبرومند نزد خداشفاعت كن از براي ما نزد خدا.
در نوشتن عريضه براي حاجت نيز مينويسيم: «سلام بر آل ياسين، محمدو عليو فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام.
در جمع بندی نهایی باید گفت: اگر مسلمانان اراده كردند كه از شخصیتهایحسنه و برتری همچون امام حسین (ع) الگو برداری كنند، ابتدا باید نظام عقیدتی امامحسین (ع) را به خوبی بشناسند كه برای شناخت نظام عقیدتی ایشان میتوان از كلمات و احادیث به جا مانده از حضرت و هم چنین با بررسی و دقت در ادعیه منتسب به ایشان ـمثل دعای عرفه ـ با مضامین بسیار بلند عرفانی، به اندیشههای ناب اعتقادی حضرت پی برد..
از سوی دیگر از موضعگیریهای حضرت در طول حیاتشان و بالاخص در جریانعاشورا به خوبی میتوان به قالب فكری حضرت حسین (ع) پی برد. از طرف دیگر بابررسی و دقت فروان در رفتارها و حتی حالتهای جسمانی كه اتفاقاًبر خلاف بقیه بزرگاندیگر در تاریخ، زیاد از حالات و رفتار جسمانی حضرت سخن به میان آمده است،میتوانیم از این شخصیت بزرگ الهی همانند سازی و الگو سازی نماییم..
به امید آنكه خداوند به همه ما انسانها توفیق عنایت نماید تا بتوانیم با شناختالگوهای برتر، با تأسی به آنها در طریق سعادت و كمال گام برداریم. بالاخص در سالعزت و افتخار حسینی فرصت را مغتنم شمرده و بتوانیم از شخصیت نادر جهان اسلام،سرور شهیدان حضرت امام حسین (ع) همانند سازی و الگوگیری نماییم..
در این صورت است كه سعادت دنیا و آخرت ما تضمین میگردد. بر خود لازممیدانم كه از مقام معظم رهبری كه این فرصت را برای ما ایجاد نمودند و با اختصاصاین سال به نام سال امام حسین (ع) زمینه آشنا كردنِ بیشتر با ابعاد شخصیتی حضرت رافراهم نمودند تشكر نمایم..