مفردات نور در ترجمه وشرح لغات قران كريم16

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:”Table Normal”; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:””; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:”Calibri”,”sans-serif”; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:”Times New Roman”; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌8 سوره طه

جلد ‌16 صفحه ‌5 سطر ‌13

لغت :

شقاء : ادامه چيزي كه تحمل آن بر نفس دشوار است . مقابل آن ” سعادت ” است

علي : جمع ” عليا ” .

ثري : خاك مرطوب

جهر : بلند كردن صدا . صفت فاعلي آن ” جاهر ” و صفت مفعولي آن ” مجهور “ است . صوت مجهور يعني صداي بلند . در مقابل آن ” صوت مهموس ” است .

جلد ‌16 صفحه ‌6 سطر ‌3

اعراب :

از حسن روايت شده است كه ” طه ” را بفتح طاء و سكون هاء قرا‏ت ميكرد . در اين صورت هاء مبدل از همزه است . يعني پاها را بر زمين گذار . زيرا در روايت است كه

پيامبر خدا در نماز يكي از پاها را بلند ميكرد تا در نماز مشقت بيشتري تحمل كند . از اينرو خداوند به او فرمود : پاها را بر زمين گذار . ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را بدردسر اندازي و ناراحت شوي . پس از نزول اين آيه ، رهبر عاليقدر اسلام

پاها را بر زمين نهاد . از امام صادق ( ع ) نيز همينطور روايت شده است . ممكن است

” هاء ” مبدل از همزه نباشد ، بلكه در حال وقف باخر كلمه افزوده شده باشد و اين بنا بقول كساني است كه كلمه را مهموز نميكنند . ممكن است ” طه ” براي قسم و جمله بعد جواب قسم باشد .

تذكرة : مفعول له و بهتر است كه مفعول مطلق براي فعل محذوف باشد و استثناء منقطع است به معناي ” لكن ” و همچنين در مورد ” تنزيلا ” كه مفعول مطلق است براي ” نزلنا ” يا ” نزل ” .

لمن يخشي : صفت براي تذكرة .

تفسير عمومي آيات ‌9 تا ‌16 سوره طه

جلد ‌16 صفحه ‌11 سطر ‌15

اعراب :

اذراي : ظرف متعلق بمحذوف در محل نصب و حال از ” حديث موسي ” .

اكادا خفيها : اين جمله در محل رفع و خبر بعد از خبر براي ” ان ” .

لتجزي : متعلق به ” آتية ” يا ” اقم الصلاة ” .

فتردي : منصوب به اضمار ” ان ” در جواب نهي .

تفسير عمومي آيات ‌17 تا ‌36 سوره طه

جلد ‌16 صفحه ‌17 سطر ‌21

لغت :

توکو و اتكا : يعني تكيه كردن و خود را نگاه داشتن . هش . شكستن شاخ و برگ

درخت .

مآرب : حوائ‏ج جمع ماربه به سه حركت راء

سيره : روش و طريقت . مقصود گذراندن شيئی است در جهتي .

جناح : ميل . علت اينكه به بال پرنده ” جناح ” گويند ، اين است كه پرنده بوسيله آن به اين سوي و آن سوي ميل مي‌كند . بازوي انسان جناح اوست . زيرا دست انسان از جهت بازوست كه به اين سوي و آن سوي گردش و ميل مي‌كند . بعضي گفته اند : مقصود از جناح پهلوست . زيرا دنده ها از پهلو مايل مي‌شوند . ابو عبيده گويد : جناح

يعني ناحيه .

طغيان : گذشتن از حد در عصيان .

شرح صدر : گشايش . شرح معني يعني گشايش معني .

عقده : مجموعه بهم چسبيده‌اي كه جدا كردن آن دشوار باشد .

حل : گشودن . ضد عقده .

وزير : كسي كه بار سنگين ر‏يس را بدوش بكشد . اين كلمه از ” وزر ” بمعني بار مشتق است .

ازر : پشت .

جلد ‌16 صفحه ‌18 سطر ‌14

اعراب :

ما تلك بيمينك : زجاج گويد : ” تلك ” بمعناي ” التي ” است . بعضي از متاخرين معتقدند كه : ” تلك ” مبتدا و ” ما ” خبر و ” بيمينك ” در محل نصب و حال است .

اذا هي حية تسعي : اذا ظرف مفاجاة و عامل آن فعل است .

سيرتها : منصوب به نزع خافض .

من غير سوء : در محل نصب و حال از ” بيضاء ” است كه خود حال ديگري است . لنريك : لام متعلق است به ” و اضمم ” و مفعول ثاني ” نري “ محذوف است .

هارون : بدل ” وزير ” .

كثيرا : صفت براي مصدر محذوف .

تفسير عمومي آيات ‌37 تا ‌44 سوره طه

جلد ‌16 صفحه ‌25 سطر ‌13

لغت :

من : اين كلمه در اصل بمعناي قطع است و به نعمتي گفته مي شود كه از ديگري براي انسان جدا شود .

مرة : يكبار .

قذف : انداختن

يم : دريا

اصطناع : نيكي كردن

وني : سست گرديد .

عجاج گويد : فما و ني محمد مذان غفر له الا لاه ما مضي و ما غبر

محمد از زماني كه خداوند او را مشمول عفو و مغفرت خود گردانيد ، هرگز سستي نكرد .

جلد ‌16 صفحه ‌26 سطر ‌1

اعراب :

مرة : مصدر و مفعول مطلق يا ظرف و مفعول فيه

ما يوحي : ت‌کويل بمصدر و مفعول مطلق

ان اقذفيه : در محل نصب و مفعول اوحينا

لتصنع : جارو مجرور متعلق به ” القيت ” .

علي قدر : در محل نصب و حال . يعني : ” جئت مقدرا ما قدر لك ” .

جلد ‌16 صفحه ‌33 سطر ‌21

لغت :

فرط : تقدم . افراط هم بمعني اسراف و تقدم از حق است . تفريط هم بمعني تاخر از حق است .

قرن : مردم هر عصري كه در ميان ايشان پيامبر يا امامي يا عالم مقتدايي باشد و اگر هيچيك از اينها نباشد قرن گفته نميشود .

نهي : جمع نهيه است . علت اينكه خردمندان را ” اولو النهي ” گويند . اين است كه مردم را از زشتيها نهي مي‌كنند . برخي گويند : علت اين است كه كارها به آراء ايشان منتهي مي‌شود .

جلد ‌16 صفحه ‌34 سطر ‌5

اعراب :

اسمع : جمله در محل رفع و خبر بعد از خبر يا در محل نصب و حال .

علمها عند ربي في كتاب : ” علمها ” مبتدا و ” في كتاب ” خبر و ” عند ربي “ متعلق به آن يا صفت آن و منصوب بر حاليت يا خبر اول و ” في كتاب ” خبر ثاني يا بدل .

لا يضل ربي : در اينجا ” عنه ” محذوف است .

مثل : ” و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا‌ “ كه ” فيه ” مقدر است .

الذين جعل لكم الارض : يا محلا مجرور و صفت براي ” ربي ” يا خبر مبتداي محذوف است .

من نبات : در محل نصب و صفت ” ازواجا ” .

شتي : صفت بعد از صفت .

تارة : مفعول مطلق .

جلد ‌16 صفحه ‌46 سطر ‌3

لغت :

لقف : به سرعت گرفتن .

كبير : معلم .

ايثار : ترجيح .

تزكي : طلب پاكي و نيكي . زكات مال هم همين است زيرا باعث زيادي مال مي شود .

اعراب :

ما صنعوا : اسم ان

آمنتم له : فرق آن با ” آمنتم به ” اين است كه اولي به معني تصديق و دومي به معني ايمان ضد كفر است .

من خلاف : ممكن است به معني ” عن خلاف ” باشد يا به معني ” علي خلاف ” و حال باشد .

في جذوع النخل : ” في ” به معني ” علي ” است .

اينا اشد عذابا : تعليق است يعني فعل ” لتعلمن ” در لفظ آن عمل نكرده است .

و الذي فطرنا : عطف بر ” ما جاءنا ” يا اينكه و او براي قسم است .

قاض : به تقدير ” قاضيه ” .

هذه الحياة : به تقدير ” امور هذه الحياة ” يا ” مدة هذه الحياة ” بنابر اول ” هذه “ مفعول به و بنا بر ثاني مفعول فيه است .

جنات عدن : بدل از ” درجات ” .

جلد ‌16 صفحه ‌53 سطر ‌13

اعراب :

هم اولاء : مبتدا و خبر يا ” اولاء ” بدل از ” هم ” و ” علي اثري “ خبر بنابر اول

” علي اثري ” حال يا خبر دوم است .

جلد ‌16 صفحه ‌53 سطر ‌10

لغت :

يبس : يا بس و خشك . جمع يبوس .

اسف : شديدتر از خشم ، حزن و اندوه .

تفسير عمومي آيات ‌87 تا ‌96 سوره طه

جلد ‌16 صفحه ‌59 سطر ‌23

لغت :

وزر : بار سنگين . اينكه به گناه ، وزر گويند به خاطر اين است كه صاحب گناه ، سنگيني آن را متحمل مي‌شود . جمع وزر ، اوزار است .

خوار : آوازي كه به شدت ، تغيير مي كند . مثل صداي گاو و غير آن .

عكوف : درنگ كردن . اعتكاف در مسجد ، يعني ماندن در مسجد .

رقبة : انتظار . مرقب جاي بلندي است براي مراقبت و ديده‌باني .

بصر : آگاهي و ابصار ديدن .

جلد ‌16 صفحه ‌60 سطر ‌6

اعراب :

فكذلك القي : كاف صفت مصدر محذوف است . يعني : ” القي السامري القاء مثل القا‏نا “. جسدا : بدل از عجلا .

ان لا يرجع : يعني ” انه لا يرجع ” ممكن است ” يرجع ” را نصب داد .

ضلوا : در محل نصب و حال به تقدير ” قد ضلوا ” .

الا تتبعني : در محل جربه ” من ” محذوف يا در محل نصب . يعني ” ما منعك من اتباعي ” و حرف لاء زائ‏ده است . مثل : ” ما منعك الا تسجد “ .

جلد ‌16 صفحه ‌67 سطر ‌22

لغت :

ظلت : اين كلمه در اصل ” ظللت ” بوده كه پس از حذف لام بعضي بفتح ظاء و بعضي بكسر ظاء ميخوانند .

نسف : بهوا دادن غلات براي جدا شدن كاه و پوست آنها .

صفصف : زمين بي گياه .

قاع : زمين هموار . جمع ” اقواع ” و ” قيعان ” و ” قيعه ” .

امت : گره و ناهمواري .

جلد ‌16 صفحه ‌73 سطر ‌17

لغت :

همس : مخفي داشتن سخن و صداي پنهان .

عنوه : خضوع و خواري . چيزي كه به عنوه گرفته شود ، يعني به غلبه . لازم نيست كه هميشه خضوع و خواري در مفهوم ” عنوه ” از روي قهر و غلبه باشد ، بلكه گاه نيز ناشي از حالت تسليم طرف است .

هضم : نقص . هضم غذا بوسيله معده نيز به معني كم كردن غذاست .

عزم : اراده و تصميم بر فعل .

جلد ‌16 صفحه ‌74 سطر ‌1

اعراب :

يومئذ : ظرف متعلق به ” يتبعون ” .

لا عوج له : جمله حاليه .

قرآنا : حال .

عربيا : صفت آن . در حقيقت حال همين كلمه است .

كذلك : كاف در محل نصب و صفت مصدر محذوف .

جلد ‌16 صفحه ‌80 سطر ‌16

لغت :

ضحي : گرم شدن در برابر خورشيد .

ضنك : ناگواري .

جلد ‌16 صفحه ‌86 سطر ‌11

اعراب :

كم اهلكنا : در اينجا فاعل ” يهد ” مقدر و مفسر آن همين ” كم اهلكنا ” است .

جلد ‌16 صفحه ‌86 سطر ‌2

لغت :

آناء الليل : ساعات شب . مفرد آن ” اني ” است .

جلد ‌16 صفحه ‌90 سطر ‌12

اعراب :

زهرة : منصوب است به معني ” متعنا ” يعني ” جعلنا لهم زهرة … ” ممكن است حال از هاء ” به ” باشد .

لو انا اهلكناهم : يعني ” لو ثبت اهلاكهم ” زيرا ” لو ” فعل مي خواهد .

پس ” انا اهلكناهم ” در محل رفع و فاعل فعل مقدر است .

من اصحاب الصراط : مبتدا و خبر است و فعل ” تعلمون ” تعليق شده است .

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌5 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌96 سطر ‌7

اعراب :

من ذكر : در محل رفع و فاعل .

من ربهم : صفت ” من ذكر ” .

استمعوه : حال به اضمار ” قد ” .

هم يلعبون : ” حال از ضمير ” استمعوا ” .

لاهية : حال از ضمير ” يلعبون ” .

الذين ظلموا : در محل رفع و بدل از ضمير ” اسروا ” يا خبر مبتداي محذوف يا فاعل

” اسروا ” بنا بلغت ” اكلوني البراغيث ” در اين صورت و او ” اسروا ” حرف است و علامت جمع مثل تاء ” قالت ” . ممكن است . ” الذين ” در محل نصب و مفعول فعل محذوف باشد .

تفسير عمومي آيات ‌6 تا ‌10 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌100 سطر ‌1

اعراب :

اهلكناها : در محل جر و صفت ” قرية ” .

جسدا : مفرد در معني جمع . بهمين دليل گفته شده است ” لا ياکلون ” .

من نشاء : در محل نصب و عطف بر ” انجيناهم ” .

تفسير عمومي آيات ‌11 تا ‌20 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌104 سطر ‌12

لغت :

قصم : شكستن .

انشاء : ايجاد و اختراع .

ركض : دويدن .

مترف : متنعم .

زاهق : هلاك شونده .

دمغ : شكافتن سر تا دماغ .

استحسار : خسته شدن .

اعراب :

كم : در محل نصب و مفعول ” قصمنا ” .

من قرية : در محل نصب و تميز يا صفت ” كم ” .

اذا : ظرف مكان و متعلق به ” يركضون ” .

تلك : در محل رفع و اسم ” زالت ” .

دعواهم : منصوب و خبر ” زالت ” .

ان كنا : ممكن است شرطيه يا نافيه باشد .

من عنده : مبتدا ” لا يستكبرون ” خبر آن و ممكن است عطف بر ” من في السماوات ” باشد . در اين صورت ” لا يستكبرون و يسبحون و لا يفترون ” همه حال هستند .

تفسير عمومي آيات ‌21 تا ‌30 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌110 سطر ‌20

اعراب :

ام اتخذوا : ” ام ” منقطعه است و معادل همزه استفهام نيست .

الا الله : صفت براي ” آلهة ” يعني ” غير الله ” .

عما يفعل : ” ماء ” مصدريه است و ممكن است موصوله و اسم باشد .

تفسير عمومي آيات ‌31 تا ‌35 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌118 سطر ‌1

لغت :

رواسي : كوه ها .

ميد : اضطراب و سرگرداني .

فج : راه گشاده ميان دو كوه . جمع فجاج .

فلك : هر چيز گردنده‌اي .

سباحة : حركت كردن و شناور بودن .

جلد ‌16 صفحه ‌118 سطر ‌7

اعراب :

ان تميد : در محل نصب و مفعول له يعني : ” كراهة ان تميد بكم . “

سبلا : بدل از فجاج .

كل في فلك يسبحون : جمله حاليه .

ا فان مت فهم الخالدون : جمله شرط و جزا .

فتنه : مفعول له يا مصدر در محل حال يا مفعول مطلق .

تفسير عمومي آيات ‌36 تا ‌40 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌122 سطر ‌2

اعراب :

اذاراك : ” اذا ” متعلق به ” اتخذوا ” كه مستفاد است از ” ان يتخذونك ” .

اهذا الذي : تقدير ” قا‏لين اهذا … ” كه حال است .

بذكر الرحمان : متعلق به ” كافرون ” .

حين لا يكفون : مفعول به ” يعلم ” يا مفعول فيه و جواب ” لو ” حذف شده است .

بغتة : حال از مفعول يا فاعل .

جلد ‌16 صفحه ‌121 سطر ‌14

لغت :

هزو : ظاهر كردن چيزي كه خلاف باطن است براي عيبجويي .

عجله : شتاب و جلو انداختن چيزي از وقت خود . اينكار مذموم است .

سرعت : انجام چيزي در نزدكترين اوقات . اين كار پسنديده است .

تفسير عمومي آيات ‌41 تا ‌45 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌126 سطر ‌6

لغت :

كلا‏ة : حفظ . فرق ميان ” سخريه ” و ” هزء ” اين است كه در اولي تسخير و تذليل است ولي در دومي نه .

جلد ‌16 صفحه ‌126 سطر ‌10

اعراب :

ام لهم آلهة : اين ” ام ” منقطعه است يعني ” بل ” .

لا يستطيعون : جمله مستانفه و نميتواند حال يا صفت براي ” آلهة ” باشد .

تفسير عمومي آيات ‌46 تا ‌50 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌130 سطر ‌4

لغت :

نفحه : واقعه كوچك .

قسط : عدل . اين مصدر به معناي ” ذوات القسط ” است .

جلد ‌16 صفحه ‌130 سطر ‌7

اعراب :

شيئا : مفعول ثاني ” تظلم ” يا مفعول مطلق به معني ” ظلما ” .

مثقال : اگر رفع دهيم فاعل ” كان ” تامه و اگر نصب دهيم خبر ” كان ” ناقصه است . حاسبين : تميز يا حال . دخول باء بر سر ” بنا ” بخاطر اين است كه خبر به معني امر است . يعني ” اكتفوا بنا … ” .

الذين يخشون : در محل جر و صفت ” المتقين ” يا در محل رفع .

بالغيب : حال .

جلد ‌16 صفحه ‌137 سطر ‌13

اعراب :

علي اعين الناس : حال . كبيرهم هذا ممكن است مبتدا و خبر باشد و ممكن است

” كبيرهم ” فاعل براي ” فعله ” و ” هذا ” صفت آن .

ان كانوا ينطقون : جواب شرط محذوف است .

جلد ‌16 صفحه ‌137 سطر ‌11

لغت :

نكس : چيزي را وارونه كردن .

تفسير عمومي آيات ‌71 تا ‌75 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌144 سطر ‌1

لغت :

نافله : بخشش خاص . نفل آن نفعي است كه زا‏د بر حد واجب باشد . نافله نماز زا‏د بر حد واجب است . برخي گفته‌اند : نافله غنيمت است .

شاعر گويد : لله نافلة الاعز الافضل براي خداست غنيمت كسي كه عزيزتر و برتر است .

جلد ‌16 صفحه ‌144 سطر ‌6

اعراب :

نافلة : حال و بقولي مفعول مطلق .

يهدون : صفت براي ” ا‏مة ” و دو مفعول آن محذوف است .

اقام : حذف تاء آن بخاطر اضافه است .

لوطا : منسوب به فعل مقدر و مفسر آن فعل بعد و در اين صورت جمله فعليه عطف شده بر جمله فعليه و اولي است .

فاسقين : صفت قوم يا خبر بعد از خبر .

تفسير عمومي آيات ‌76 تا ‌80 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌147 سطر ‌9

لغت :

نفش : راه يافتن گوسفند و شتر در شب بمزرعه .

لبوس : زره يا شمشير يا نيزه . برخي گفته‌اند : هر چه پوشيده شود . خواه زره باشد خواه لباس .

احصان : حفظ كردن .

جلد ‌16 صفحه ‌147 سطر ‌14

اعراب :

نوحا : عطف بر ” لوطا ” .

اذ نفشت : متعلق به ” يحكمان ” .

و كنا لحكمهم شاهدين : حال .

كلا : مفعول اول ” آتينا ” و ” حكما ” مفعول ثاني .

يسبحن : حال از ” جبال ” .

الطير : عطف بر ” جبال ” يا مفعول معه .

تفسير عمومي آيات ‌81 تا ‌86 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌152 سطر ‌6

لغت :

ريح : باد .

عصوف : حركت شديد باد .

جلد ‌16 صفحه ‌152 سطر ‌9

اعراب :

لسليمان : متعلق به ” سخرنا ” .

عاصفة : حال .

تجري بامره : حال .

من يغوصون : عطف بر ” ريح ” .

من الشياطين : حال از ” سخرنا ” .

معهم : صفت بعد از صفت به تقدير ” اهلا مثلهم كا‏نين معهم ” .

رحمة : مفعول له .

جلد ‌16 صفحه ‌164 سطر ‌16

لغت :

حدب : ارتفاع زمين .

نسول : خروج .

شخوص : خيره شدن .

حسيس : حركت .

جلد ‌16 صفحه ‌164 سطر ‌21

اعراب :

و اقترب : گفته‌اند : اين واو مطروح و فعل جواب شرط است . لكن بعقيده بصريان واو غير مطروح و جواب شرط ” يا ويلنا ” است به تقدير ” قالوا يا ويلنا ” .

اذا هي شاخصة : ” اذا ” ظرف مكان و عامل آن ” شاخصة ” است و ” هي ” مبتداست . ابصار الذين كفروا : مبتداي ديگري است كه خبر آن ” شاخصة ” و جمله خبر ” هي ” است .

تفسير عمومي آيات ‌104 تا ‌112 سوره انبياء

جلد ‌16 صفحه ‌170 سطر ‌17

اعراب :

كطي السجل : كاف در محل نصب و صفت مصدر محذوف است .

وعدا : مفعول مطلق .

كما بدانا : متعلق به ” نعيده ” .

رحمة : حال يا مفعول له .

انما الهكم اله واحد : نايب فاعل براي ” يوحي ” .

علي سواء : حال از فاعل و مفعول .

ما توعدون : فاعل ” قريب ” يا مبتدا و ” قريب ” خبر . در هر صورت مفعول معلق

” ادري ” هستند .

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌5 سوره حج

جلد ‌16 صفحه ‌179 سطر ‌7

اعراب :

يوم ترونها : متعلق به ” تذهل ” .

ارضعت : مفعول اين فعل محذوف است .

سكاري : حال و اگر ” تري ” بمعني ظن باشد مفعول ثاني .

نقر : مرفوع و عطف بر ” خلقناكم ” يا بنابر استيناف و خبر مبتداي محذوف و مفعول آن

” ما نشاء ” يا محذوف و ” ما نشاء ” ظرف .

لتبلغوا : جار و مجرور و متعلق بمحذوف .

لكيلا يعلم : متعلق به ” يرد ” و ” كي ” بمعني ” ان ” .

جلد ‌16 صفحه ‌178 سطر ‌20

لغت :

زلزله و زلزال : حركت شديد .

ذهول : غفلت .

حمل : بار داري .

مريد : آماده فساد .

مضغه : مقداري از گوشت كه جويده شده .

همود : خشكيدن و كهنه شدن .

بهيج : نيكي صورت .

و ان ادري : مفعول اين فعل محذوف است ، يعني ” كيف يكون الحال ” .

تفسير عمومي آيات ‌6 تا ‌10 سوره حج

جلد ‌16 صفحه ‌184 سطر ‌14

اعراب :

ثاني عطفه : حال

له في الدنيا خزي : مبتدا و خبر و جمله خبر بعد از خبر براي ” من يجادل “

ذلك بما قدمت يداك : ممكن است مبتدا و خبر و ممكن است ” ذلك ” خبر مبتداي محذوف باشد .

جلد ‌16 صفحه ‌188 سطر ‌14

لغت :

حرف : طرف و جانب

اطمينان : آرامش

فتنه : محنت

انقلاب : بازگشت

عشير : همدم

نصرت : ياري

سبب : وسيله . به ريسمان و راه و پول ” سبب ” گفته مي شود .

جلد ‌16 صفحه ‌188 سطر ‌22

اعراب :

لمن ضره اقرب : برخي گويند : اين لام در اصل م‌ْخر است . يعني ” من لضره … “ علت اين است كه لام براي قسم است و بهتر است كه مقدم شود .

( مطالب و اقوال ديگري هم هست كه براي رعايت حال خوانندگان محترم از بيان آنها صرف نظر شد ) البته ممكن است لام را لام ابتدا گرفت و فعل ” يدعو ” تكرار فعل

” يدعو ” قبل ) .

جلد ‌16 صفحه ‌193 سطر ‌3

اعراب :

خبر ” ان ” اول جمله ” ان الله يفصل … ” است .

تفسير عمومي آيات ‌19 تا ‌24 سوره حج

جلد ‌16 صفحه ‌196 سطر ‌10

لغت :

خصم : اين كلمه مفرد و جمع و مذكر و مونثش يكسان است . در عين حال مثناي آن هم جايز است و اينكه در آيه مثني آورده ، بخاطر اين است كه آنها دو گروه و دو خصم

هستند كه با يكديگر بمخاصمه پرداخته‌اند . نظير ” ان طا‏فتان من المومنين ” ( حجرات9 ) صهر : پختن و ذوب شدن .

مقامع : جمع ” مقمعه ” وسيله اي كه با آن سر را بكوبند .

حريق : محرق و سوزنده .

اساور : جمع اسوار . دستبندها . سوار و سوار هم جايز است .

تفسير عمومي آيات ‌25 تا ‌30 سوره حج

جلد ‌16 صفحه ‌202 سطر ‌7

اعراب :

ان الذين كفروا : خبر ” ان ” محذوف بقرينه ” و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه .. . “

بالحاد : باء زا‏ده است ولي باء ” بظلم ” براي تعديه است .

علي كل ضامر : در محل نصب و حال .

ياتين : در محل جر و صفت . بمعني ” علي ابل ضامرة آتية … ”

جلد ‌16 صفحه ‌201 سطر ‌19

لغت :

عاكف : كسي كه در يك مكان معين اقامت مي‌كند .

بادي : بيابان نشين و در آيه غير بومي .

مكان : جاي شيء .

رجال : جمع راجل : پيادگان .

ضامر : لاغر .

عميق : دور .

با‏س : كسي كه سخت گرسنه است .

فقير : كسي كه تهيدست است .

تفث : بر طرف كردن زوائ‏د بدن .

تفسير عمومي آيات ‌31 تا ‌35 سوره حج

جلد ‌16 صفحه ‌210 سطر ‌11

لغت :

خطف : ربودن .

سحيق : بعيد .

شعا‏ر : نشانه هاي مناسك حج و قربانيهايي كه بقربانگاه رانده مي‌شود .

منسك : موضع عبادت

اخبات : خضوع

جلد ‌16 صفحه ‌216 سطر ‌6

لغت :

بدن : جمع بدنه : شتر فربه

وجوب : افتادن

صواف : جمع صاف : به صف ايستادگان

قانع : قناعت كننده اي كه آبروي خود را نريزد .

معتر : كسي كه سوال كند .

صومعه : محل تجمع مسيحيان .

بيع : كنيسه يهوديان .

اعراب :

بدن : منصوب به فعل مقدر

صواف : حال .

الذين اخرجوا : در محل جر و بدل از ” الذين يقاتلون “ يا خبر مبتداي محذوف يا منصوب بفعل محذوف .

الا ان يقولوا : استثناء در اينجا براي نقض نفي است .

يعني ” الا بقولهم “ بعضهم : بدل از ” الناس ” بدل بعض از كل .

تفسير عمومي آيات ‌41 تا ‌45 سوره حج

جلد ‌16 صفحه ‌221 سطر ‌13

لغت :

خاوية : خالي .

تعطيل : ابطال عمل .

مشيد : مرتفع و بقولي گچكاري شده .


جستجو