مقدمه:
دو كلمه «خودى» و «غیرخودى» كه به تازگى وارد فرهنگ گفتارى و نوشتارى ما شدهاند، و محل بحث و اظهار نظرهاى فراوان گشتهاند و گاهى اعتقاد بدان و یا نفى آن، پرچم معرف گروهها و یا افراد گشته است، ترجمه آزاد «تولى» و «تبرى» مىباشد. تولى و تبرى دو ركن از ضروریات دین و در فرهنگ متدینین، به «فروع دین» معروف و در ردیف نماز و روزه و جهاد هستند.
با توجه به این كه در اصل بحثخودى اختلافى نیست (گرچه در ملاكهاى آن اختلاف نظر وجود دارد.) و همگان وجود نیروهاى خودى را در جامعه پذیرفتهاند، صحبت نیروهاى غیر خودى بیشتر نیازمند تحلیل و بررسى مىباشد. و چون جمعى از غیر خودىها براى جا زدن خود در صفوف خودىها و یا ایجاد اختلاف در جبهه متحد خودىها، شعارهاى زیبایى سرمىدهند و همگان را خودى معرفى مىنمایند و متاسفانه عدهاى از خودىهاى غافل را نیز تحت تاثیر قرار دادهاند و با خود همنوا ساختهاند، پرداختن به بحث غیرخودىها، آن هم از منظر كلام امیرالمؤمنین علیه السلام از ضرورت بیشترى برخوردار است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در حكومت پنجساله خود، 3 درگیرى تمام عیار با نیروهاى غیر خودى – كه خود را در جمع خودىها جازده بودند. – داشت. غیر خودىهاى نفوذى در جبهه خودىها در آن زمان كسانى بودند كه در اعتقادات و انجام فرائض و عبادات و در نسب و قبیله و قومیت داراى مشتركات فراوان بودند; همه عرب بودند و شهادتین را بر زبان جارى مىساختند، نماز مىخواندند، روزه مىگرفتند; و مهمتر این كه همه داعیه دلسوزى براى اسلام و دین خدا داشتند و همگى مدعى خدمتبه دین و مسلمانان بودند; یعنى تمام معیارهاى متعارف خودى بودن را دارا بودند. تنها شخصیتى چون على علیه السلام مىتوانست پرده از باطن و واقعیت آنان بردارد و غیرخودى بودنشان را نمایان سازد.
تقسیم بندى غیرخودىها
در سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام با 3 گروه مواجه مىشویم:
1- گروهى كه كاملا غیر خودى هستند اما در جمع امت اسلامى زندگى مىكنند (منافقین) .
2- گروهى كه قبلا جزء خودىها بودند ولى با تغییر موضع به جبهه غیرخودىها پیوستند.
3- گروهى از خودىها كه – براثر سستى و ضعف – جاده صاف كن غیر خودىها گشتند و زمینه را براى فعالیت و موفقیت آنان فراهم مىآورند.
اینك در 3 بخش به معرفى آنها مىپردازیم و در بخش چهارم به شیوه برخورد حضرت على علیه السلام با غیرخودىها اشاره خواهیم كرد:
بخش اول: منافقین
اهل نفاق عبارتند از: نیروهاى كاملا غیرخودى، اما حاضر در اجتماع امت كه در فرهنگ قرآن و عترت از آنان به نام «منافقین» یاد شده است. آنها با كفار و مشركان كه خارج از دایره حكومت اسلامى زندگى مىكردند و اهل ذمه (اقلیتها) كه با پرداخت جزیه و مالیات در پناه حكومت اسلامى به زندگى خود ادامه مىدادند، فرق دارند. منافقان ستون فقرات غیرخودىها هستند. آنها در جامعه مسلمانان زندگى مىكردند و پرادعاتر از مؤمنان راستین و در مواقعى نزدیك به حاكمیت و تاثیر گذار در امور جامعه بودند و به لحاظ نفاق و دو رویى، به آسانى قابل شناسایى نبودند.
منافقان در مباحث نهج البلاغه، مورد اهتمام خاص قرار گرفتهاند، و امیرمؤمنان علیه السلام كه خود قربانىتوطئههاى شوم آنان بود و با تمام وجود، مكر و حیلههاى آنان را لمس مىكرد. پرده از باطن آنان برداشت و توجه مردم را به واقعیت زشت و پلید آنها جلب نمود.
امیرمؤمنان علیه السلام مىفرماید:
بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم و از اهل نفاق برحذرتان مىدارم. آنان گمراهند و گمراهگر. خود لغزندهاند و دیگران را نیز به لغزش وامىدارند. رنگهاى گوناگون به خود مىگیرند و از هر ترفندى براى گمراه كردن شما بهره مىجویند. در هرپناهگاهى قصد شما مىكنند. در هرجا به كمین شما مىنشینند. دلهایى سختبیمار و سیمایى بس آراسته و نیكو دارند.
مخفیانه این سو و آن سو مىروند و همچون خزندگان جنگلها، نرم و پوشیده مىخزند. سخن گفتنشان به دارو ماند و در زبانى، شفاى دیگران مىخواهند اما عمل آنها درد بىدرمان است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در سخنان خود به نكاتزیادى درباره منافقین اشاره نموده، از جمله:
1- منافقان علاوه بر این كه خود گمراه شدهاند، در پى گمراهى و لغزش دیگران نیز مىباشند و به دنبال جمع نیرو هستند. آنان چون استعداد رنگ عوض كردن را دارند، مىتوانند ازهر ترفندى بهره جویند تا در مناطق امن خودىها نفوذ نمایند و با استفاده از آراستگى ظاهر، به نیات پلید خود جامه عمل بپوشانند.
2- بهترین راه شناخت منافقین، دقت و تامل در كلام و عمل آنان و مقایسه آن دو با همدیگر است. آنها مرد میدان سخن هستند. بسیار زیبا و شیوا وهنرمندانه و دلسوزانه سخن مىگویند و راه نشان مىدهند; اما در میادین عمل گرفتار تناقض شده، برخلاف ادعاهاى خود مشى مىنمایند. گفتارشان دارو و كردارشان درد بىدرمان است.
3- سوء استفاده از مشكلات و تنگناهاى موجود در میان امت اسلامى شیوه تبلیغى منافقین براى نفوذ در دلها مىباشد. آنان از هرناامنى، حتى اگر خود بانى و عامل آن باشند، بهره مىجویند و از پیراهن هركشتهاى، حتى اگر خود كشته باشند، پرچمى مىسازند، و در غم و غصههاى مردم اشك افشانى مىكنند و با تعریف و تملق سعى بر موجه جلوه دادن خود مىنمایند. مهم نیست كه عامل و اسباب مشكلات و گرفتارىها چیست. مهم استفاده از آنها براى انتقاد و تضعیف و لكه دار نمودن دیگران است.
4- سلاح منافقین ایجاد یاس و بدبینى نسبتبه آینده است. تمام تلاش آنان مبدل كردن امیدها به نا امیدى است. آنها با پاشیدن بذر یاس و نومیدى، گرههاى مشكلات مردم را كورتر مىكنند، آرامش روانى جامعه را مختل مىسازند، برنگرانىها دامن مىزنند و با توهمات، فضا را تاریك و افقها را مبهم نشان مىدهند.
5- دامن زدن به فضاى شبهه و تردید، ارائه تحلیلهاى ناقص و غلط و دادن وعدههاى زیبا و شیرین براى آیندهاى توام با رفاه و آسایش، از شیوههاى كارى منافقان مىباشد.
6- دروغ و تهمت و افتراء جزء لاینفك زندگى و راه و رسم منافقان است. سوء استفاده از امور مقدس و ملكوتى و نسبت دادن سخنان دروغ به پیامبراكرم صلى الله علیه و آله و اولیاى دین را چنان با صلابت و محكم انجام مىدهند كه كسى جرات نفى آنها را نداشته باشد.
7- جذب قدرتهاى باطل شدن، آلت دست قدرتمندان دنیا مدار گشتن، برسرسفره ستمگران خون آشام نشخوار كردن، با پشتوانه آنها برگرده مردم سوارگشتن و در پناه آنان مشغول خوردن دنیا شدن و در یك كلام، پذیرش نوكرى قدرتمندان ضد دین و دنیا داران بىدین، از ویژگىهاى منافقین مىباشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف منافقین مىفرماید:
«اوصیكم عبادالله بتقوى الله، و احذركم اهل النفاق، فانهم الضالون المضلون و الزالون المزلون، یتلونون الوانا و یفتنون افتتانا، و یعمدونكم بكل عماد، و یرصدونكم بكل مرصاد، قلوبهم دویة، و صفاحهم نقیة، یمشون الخفاء، و یدبون الضراء، وصفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الداءالعیاء. حسدةالرخاء، و مؤكدوا البلاء، و مقنطوا الرجاء، لهم بكل طریق صریع، والى كل قلب شفیع، و لكل شجودموع، یتقارضون الثناء، و یتراقبون الجزاء، ان سالوا الحفوا، و ان عذلوا كشفوا، و ان حكموا اسرفوا، قد اعدوا لكل حق باطلا، و لكل قائم مائلا، و لكل حى قاتلا، و لكل باب مفتاحا و لكل لیل مصباحا.
یتوصلون الى الطمع بالیاس لیقیموا به اسواقهم و ینفقوا به اعلاقهم، یقولون فیشبهون، و یصفون فیموهون، قد هونوا الطریق، و اضلعوا المضیق، فهم لمةالشیطان، و حمة النیران «اولئك حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون»» (1)
بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم و از اهل نفاق برحذرتان مىدارم. آنان گمراهند و گمراهگر. خود لغزندهاند و دیگران را نیز به لغزش وامىدارند. رنگهاى گوناگون به خود مىگیرند و از هر ترفندى براى گمراه كردن شما بهره مىجویند. در هرپناهگاهى قصد شما مىكنند. در هرجا به كمین شما مىنشینند. دلهایى سختبیمار و سیمایى بس آراسته و نیكو دارند.
مخفیانه این سو و آن سو مىروند و همچون خزندگان جنگلها، نرم و پوشیده مىخزند. سخن گفتنشان به دارو ماند و در زبانى، شفاى دیگران مىخواهند اما عمل آنها درد بىدرمان است.
به راحتى و آسایش مردم حسد مىورزند و گره گرفتارىهاى مردم را كورتر مىكنند و امید آنان را به نا امیدى مبدل مىسازند.
آنان در هرراهى به خاك افتادهاى دارند و براى نفوذ در هر دلى راهى پیدا مىكنند و براى هر غمى اشكها مىریزند. تعریف و تملق به همدیگر قرض مىدهند و بلافاصله درانتظار پاداش آن هستند. اگر چیزى را بخواهند اصرار مىورزند. در انتقاد پرده درى مىكنند و در قضاوت تند روى. آنان براى هر حقى، باطلى; براى هر راستى، كژى; براى هر زندهاى، قاتلى; براى هر درى، كلیدى و براى هر شبى چراغى تدارك دیدهاند.
با تظاهر به نومیدى براى رسیدن به طمعهاى خود راه مىجویند، تا بازارهاى نفاق خویش را گرم نمایند و كالاى خود را به بهاى بیشتر عرضه كنند. سخنانى شبهه آفرین و تحلیلهاى غلط دارند. در آغاز، راه را آسان جلوه مىدهند و سپس در تنگناها آن را به بن بست مىكشانند.
آنان گروه شیطانند و زبانههاى آتش. «آنان حزب شیطانند و بدانید كه حزب شیطان ورشكستگانند.» (2)
حضرت على علیه السلام راویان احادیث پیامبراكرم صلى الله علیه و آله را چهار گروه اعلام مىكند و گروه اول را این گونه معرفى مىنماید:
«رجل منافق مظهر للایمان، متصنع بالاسلام، لایتاثم و لایتحرج، یكذب على رسول الله صلى الله علیه و آله متعمدا، فلو علم الناس انه منافق كاذب لم یقبلوا منه، و لم یصدقوا قوله، و لكنهم قالوا: صاحب رسول الله صلى الله علیه و آله رآه و سمع منه و لقف عنه، فیاخذون بقوله، و قد اخبرك الله عن المنافقین بما اخبرك، و وصفهم بما وصفهم به لك، ثم بقوا بعده، فتقربوا الى ائمة الضلالة، و الدعاة الى النار بالزور و البهتان، فولوهم الاعمال، و جعلوهم حكاما على رقاب الناس، فاكلوا بهم الدنیا، و انما الناس مع الملوك و الدنیا الا من عصم الله…» (3)
منافقى كه اظهار ایمان و خود را مسلمان جلوه مىكند (ایمان نمایى و اسلام آرایى مىكند.) اما از هیچ گناه و جرمى باك ندارد و به رسول خدا صلى الله علیه و آله، به عمد دروغ مىبندد.
اگر مردم مىدانستند كه او منافقى دروغگوست، سخنش را نمىپذیرفتند و مطالبش را تصدیق نمىكردند; اما نمىدانند و مىگویند: «او یار رسول خدا صلى الله علیه و آله است. حضرت را از نزدیك دیده و سخنانش را شنیده وحفظ نموده است.» و بر این مبنا گفتارش را مىپذیرند; در حالى كه خداوند در قرآن باتعابیر خاص از منافقین یاد كرده وصفاتشان را وصف كرده است.
منافقین بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله ماندند و به رهبران گمراهى و دعوت كنندگان به آتش – كه با تبلیغات آكنده از دروغ و تهمت در صدد گمراهى مردم هستند. – نزدیك شدند و توانستند از طریق آنان به كارهایى گماشته شوند و برگردن مردم سوار گردند و حكومت نمایند. و در پناه آنان به خوردن دنیا پرداختند. مردم با پادشاهان ودنیاداران هستند، مگر كسى كه خداوند از این خطر محافظتش نماید.
امیرالمؤمنین علیه السلام نگرانى پیامبراكرم صلى الله علیه و آله را از خطر منافقین این چنین نقل مىكنند:
«و لقد قال لى رسول الله صلى الله علیه و آله: انى لا اخاف على امتى مؤمنا و لامشركا، اما المؤمن فیمنعه الله بایمانه و اما المشرك فیقمعه الله بشركه و لكنى اخاف علیكم كل منافق الجنان، عالم اللسان، یقول ما تعرفون، و یفعل ما تنكرون.» (4)
پیامبرخدا صلى الله علیه و آله به من فرمود: من بر امتخود نه از مؤمن نگرانم و نه نگران مشركان هستم; زیرا مؤمن را خداوند به سبب ایمانش حفظ مىكند. (مؤمن در حریم ایمان خویش مصونیت الهى دارد.) و مشرك را به سبب شركش ریشه كن مىنماید. اما نگرانى من فقط از منافقى است كه درونى دو چهره و زبانى عالمانه دارد، گفتار و شعارش مطابق ارزشهاى شناخته شده شما مىباشد، اما اعمالش با ضد ارزشها – كه شما آنها را نمىپسندید. – هماهنگ است.
پىنوشتها:
1- نهج البلاغه، خطبه 194، معجم.
2- سوره مجادله، آیه 19.
3- نهج البلاغه، خطبه 210، معجم.
4- همان، نامه 27، معجم، فراز 16.