امامت در قرآن

 

آية ولايت

>>إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون>>.[1[
ولي شما فقط خدا و رسول خدا و كسانياند كه ايمان آوردند و اقامه نماز كردند و در حال ركوع زكات دادند.

تفسير آيه

1. كلمة «اِنَّمَا» بر تخصيص دلالت ميكند. يعني ولايت بر مسلمانان مخصوص خدا، و پيامبر خدا و مؤمناني است كه در آيه توصيف شدهاند. زمخشري در اين زمينه نگاشته است:
«
وَ مَعْنَي اِنَّمَا وُجُوبُ اِخْتِصَاصِهِمْ بِالْمَولَاةِ».[2]
معناي «انما» اين است كه موالات مخصوص آنها (كساني كه در آيه ذكر شدهاند) ميباشد.

2. در مورد اين كه مقصود از ولايت چيست، دو ديدگاه وجود دارد. علماي اهل سنت آن را به معناي محبت و نصرت، و علماي شيعه آن را به معناي زعامت و رهبري دانستهاند .
3.
دليل قول شيعه اين است كه اولاً: ولايت به معناي محبت و نصرت به پيامبر و عدهاي از مؤمنين اختصاص ندارد، بلكه امري عمومي است. يعني همة مؤمنين بايد دوستدار و ياور يكديگر باشند، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:
«
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ».[3]

ثانياً: روايات بسياري از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده كه آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، آنگاه كه فقيري وارد مسجد شد واز مردم كمك خواست، و كسي به او كمك نكرد، علي ـ عليه السلام ـ كه در حال ركوع بود، با دست خود به او اشاره كرد و انگشتر خويش را به او داد، سپس آيه ياد شده، بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد.[4]

4. دليل قول اهل سنت اين است كه اين آيه بين آياتي واقع شده است كه مسلمانان را از ولايت اهل كتاب نهي كرده است. بنابراين، سياق آيات قرينه است بر اين كه مقصود از ولايت در آية مورد بحث نيز محبت و نصرت ميباشد.

ليكن اين استدلال صحيح نيست، زيرا قرينة سياق دليل ظنّي است نه قطعي، و دليل ظني در جايي قابل استناد است كه دليلي بر خلاف آن نباشد. در اينجا نيز و آن چه در اثبات قول نخست گفته شد، با قرينة سياق مخالف است، بنابراين، در اين صورت نميتوان به آن استناد كرد.

پرسش
اگر آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، چرا عبارت جمع «الذين آمنوا» به كار رفته است؟

پاسخ
به كار بردن لفظ جمع در مورد يك فرد به قصد تعظيم و تكريم و در كلام عرب و غير آن رايج است.[5] نيز ممكن است حكمت آن تشويق مؤمنان به انفاق در راه خدا باشد، كه حتي در حال نماز نيز از آن غفلت نكنند.[6]

پرسش
چگونه امام علي ـ عليه السلام ـ متوجه فقير شد، با اينكه در حال خواندن نماز بود و آن حضرت در حال نماز جز به خدا به چيز ديگري توجه نميكرد، چنانكه نقل شده است، تيري به پايش رفته بود و او طاقت تحمل درد جراحي آن را نداشت، تا اين كه در حال نماز آن را از پاي او بيرون آوردند؟!

پاسخ
توجه به فقير و صدقه دادن به او كاري پسنديده و عبادت است، و خود نوعي توجه به خدا است. بنابراين، ماية عيب و نقص نخواهد بود. آن چه شايسته مقام اولياي الهي نيست، منصرف شدن از خدا به غير خداوند است. و اصولاً ممكن است اين كار به خواست خداوند انجام شده تا هم اهميت انفاق نشان داده شود، و هم زمينهاي براي نزول آية ولايت فراهم گردد.

آية تبليغ

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».[7]
اي پيامبر آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ كن، اگر اين كار را انجام ندهي، رسالت خدا را ابلاغ نكردهاي، و خدا تو را از خطر مردم حفظ ميكند، به درستي كه خدا كافران را هدايت نميكند.

تفسير آيه

مفاد اين آيه شريفه آن است كه دستوري از جانب خدا بر پيامبر نازل شده بود، و پيامبر از ابلاغ آن بيمناك بود، ولي خداوند با تأكيد خاصي او را به ابلاغ آن فرمان داد و مطمئن ساخت كه در اين راه خطري متوجه او نخواهد بود. و اينكه اين دستور به قدري اهميت دارد كه تبليغ نكردن آن به منزلة تبليغ نكردن اصل رسالت است:

«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
بديهي است پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ گاه به خاطر ترس از جان خود در تبليغ رسالت الهي كوتاهي نكرده است. بنابراين، ترس او از اين جهت نبوده است، آنچه در اينجا به نظر درست ميآيد اين است كه اين دستور در برگيرندة حكمي بوده كه ممكن بود به شأن و موقعيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اذهان عدهاي از مسلمانان صدمه وارد كند، يعني مشتمل بر حكمي بوده است كه در ظاهر امر در برگيرنده نفع شخصي يا قومي براي آن حضرت بوده است.

اين حكم به قرينة روايات بسيار كه در شأن نزول آيه وارد شده است، همان ولايت و رهبري علي ـ عليه السلام ـ بوده است؛ زيرا در روايات شأن نزول آمده است كه اين آيه در جريان غديرخم نازل شده است. از اينرو، ابلاغ اين حكم ميتوانست اين ذهنيت را براي برخي از مسلمانان ايجاد كند كه پيامبر نيز مانند فرمانروايان بشر است كه بستگان خود را به عنوآنجانشين خويش تعيين ميكنند، به ويژه آنكه در ميان مسلمانان عدة زيادي افراد منافق وجود داشتند كه از چنين فرصتهايي، بهترين بهرهبرداري را به نفع مقاصد خود مينمودند.
از سوي ديگر، وجود يك رهبر لايق و با كفايت براي حفظ اسلام بسيار مهم و تعيين كننده، و عدم وجود آن براي اسلام خطرساز است، از اينرو، نفي ابلاغ رسالت به خاطر ابلاغ نكردن آن كاملاً استوار و حساب شده است.[8]

بنابراين، با توجه به قراين زير به دست ميآيد كه حكم مورد نظر در اين آيه، همان ولايت و امامت علي ـ عليه السلام ـ است:

1. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از ابلاغ اين حكم بيمناك بوده است، و ترس آن حضرت مربوط به مقام رسالت بوده است، نه خطر جاني و مانند آن.
2.
علي ـ عليه السلام ـ پسر عمو و داماد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، و تعيين او به عنوان رهبر اسلامي پس از پيامبر ميتوانست اين ذهنيت را ايجاد كند كه مقام نبوت همانند مقام سلطنت و فرمانروايي معهود در ميان بشر است.
3.
در ميان مسلمانان افراد منافقي بودند كه از هر فرصتي براي رسيدن به مقاصد شوم خود استفاده ميكردند.
4.
نقش رهبري لايق در حفظ اسلام، دستآورد رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و بسيار تعيين كننده است. بنابراين، به جا است كه عدم ابلاغ آن با عدم ابلاغ اصل رسالت يكسان دانسته شود.
5.
روايات بسياري وارد شده است كه آيه در جريان غديرخم و در رابطه با مسئله ولايت وامامت علي ـ عليه السلام ـ نازل گرديده است.[9]

آيه اكمال دين و يأس كافرين

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».[10]
امروز كافران از دين شما نااميد شدند پس از آنان نترسيد بلكه از من بترسيد، امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و از اسلام به عنوان يك دين براي شما راضي شدم.

اين آية كريمه تصريح دارد بر اين كه در تاريخ اسلام و در عصر رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روزي بوده كه در آن واقعهاي رخ داده است كه چند ويژگي داشته است:

1. كافران از اينكه بتوانند دين اسلام را از بين ببرند نااميد شدند.
2.
در اين صورت، مسلمانان نبايد ازناحية خطر كافران بر دين اسلام بيمناك باشند، بلكه بايد از سنن و قوانين الهي بيمناك باشند، كه چه بسا رعايت نكردن آنها به دين آنان صدمه وارد نمايد.
3.
در آن روز دين، كامل گرديد.
4.
نعمت الهي بر مسلمانان به مرحلة نهايي رسيد.
5.
دين اسلام با آن قانون و دستور ويژه، مورد رضايت خداوند قرار گرفت.

اكنون بايد ديد آن روز چه روزي بوده؟ و دستوري كه در آن روز از جانب خدا بر پيامبر نازل گرديده و آن حضرت آن را به مسلمانان ابلاغ كرده چه بوده است كه اين همه آثار مهم را به دنبال داشته است؟
از مراجعه به قرآن كريم و تاريخ اسلام به دست ميآيد كه كافران با ترفندهاي مختلف با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مخالفت و مبارزه نمودند، ـ گاهي از راه تطميع، گاهي با طرح نقشة كشتن ناگهاني پيامبر، و بالاخره از راه جنگهاي مختلف ـ ولي نتيجهاي نگرفتند، و آخرين نقطه اميد آنها اين بود كه چون پيامبر فرزند پسر ندارد. بنابراين، پس از آنكه وفات كرد كسي كه مطابق سنتهاي رايج بشري و نيز سنن جاهليت بتواند جانشين او شود، وجود ندارد.

پی نوشتها :
========
[1] .
مائده/ 55.
[2] .
تفسير كشاف، ج 1، ص 648.
[3] .
توبه/ 72.
[4] .
به تفسير الميزان، ج 6، ص 20ـ16 و المراجعات، ص 161ـ160 رجوع شود.
[5] .
مجمع البيان، ج 4ـ3، ص 211.
[6] .
الكشاف، ج 1، ص 649.
[7] .
مائده/ 67.
[8] .
الميزان، ج 6، ص 52ـ45.
[9] .
جهت آگاهي از روايات وارد در شأن نزول آيه به الغدير، ج 1، ص 223ـ214 رجوع شود.
[10] .
مائده/ 3. نصوص امامت در قرآن

 

آية ولايت

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».[1]
ولي شما فقط خدا و رسول خدا و كسانياند كه ايمان آوردند و اقامه نماز كردند و در حال ركوع زكات دادند.

تفسير آيه

1. كلمة «اِنَّمَا» بر تخصيص دلالت ميكند. يعني ولايت بر مسلمانان مخصوص خدا، و پيامبر خدا و مؤمناني است كه در آيه توصيف شدهاند. زمخشري در اين زمينه نگاشته است:
«
وَ مَعْنَي اِنَّمَا وُجُوبُ اِخْتِصَاصِهِمْ بِالْمَولَاةِ».[2]
معناي «انما» اين است كه موالات مخصوص آنها (كساني كه در آيه ذكر شدهاند) ميباشد.

2. در مورد اين كه مقصود از ولايت چيست، دو ديدگاه وجود دارد. علماي اهل سنت آن را به معناي محبت و نصرت، و علماي شيعه آن را به معناي زعامت و رهبري دانستهاند.

3. دليل قول شيعه اين است كه اولاً: ولايت به معناي محبت و نصرت به پيامبر و عدهاي از مؤمنين اختصاص ندارد، بلكه امري عمومي است. يعني همة مؤمنين بايد دوستدار و ياور يكديگر باشند، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:
«
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ».[3]

ثانياً: روايات بسياري از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده كه آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، آنگاه كه فقيري وارد مسجد شد واز مردم كمك خواست، و كسي به او كمك نكرد، علي ـ عليه السلام ـ كه در حال ركوع بود، با دست خود به او اشاره كرد و انگشتر خويش را به او داد، سپس آيه ياد شده، بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد.[4]

4. دليل قول اهل سنت اين است كه اين آيه بين آياتي واقع شده است كه مسلمانان را از ولايت اهل كتاب نهي كرده است. بنابراين، سياق آيات قرينه است بر اين كه مقصود از ولايت در آية مورد بحث نيز محبت و نصرت ميباشد.

ليكن اين استدلال صحيح نيست، زيرا قرينة سياق دليل ظنّي است نه قطعي، و دليل ظني در جايي قابل استناد است كه دليلي بر خلاف آن نباشد. در اينجا نيز و آن چه در اثبات قول نخست گفته شد، با قرينة سياق مخالف است، بنابراين، در اين صورت نميتوان به آن استناد كرد.

پرسش
اگر آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، چرا عبارت جمع «الذين آمنوا» به كار رفته است؟

پاسخ
به كار بردن لفظ جمع در مورد يك فرد به قصد تعظيم و تكريم و در كلام عرب و غير آن رايج است.[5] نيز ممكن است حكمت آن تشويق مؤمنان به انفاق در راه خدا باشد، كه حتي در حال نماز نيز از آن غفلت نكنند.[6]

پرسش
چگونه امام علي ـ عليه السلام ـ متوجه فقير شد، با اينكه در حال خواندن نماز بود و آن حضرت در حال نماز جز به خدا به چيز ديگري توجه نميكرد، چنانكه نقل شده است، تيري به پايش رفته بود و او طاقت تحمل درد جراحي آن را نداشت، تا اين كه در حال نماز آن را از پاي او بيرون آوردند؟!

پاسخ
توجه به فقير و صدقه دادن به او كاري پسنديده و عبادت است، و خود نوعي توجه به خدا است. بنابراين، ماية عيب و نقص نخواهد بود. آن چه شايسته مقام اولياي الهي نيست، منصرف شدن از خدا به غير خداوند است. و اصولاً ممكن است اين كار به خواست خداوند انجام شده تا هم اهميت انفاق نشان داده شود، و هم زمينهاي براي نزول آية ولايت فراهم گردد.

آية تبليغ

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».[7]
اي پيامبر آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ كن، اگر اين كار را انجام ندهي، رسالت خدا را ابلاغ نكردهاي، و خدا تو را از خطر مردم حفظ ميكند، به درستي كه خدا كافران را هدايت نميكند.

تفسير آيه

مفاد اين آيه شريفه آن است كه دستوري از جانب خدا بر پيامبر نازل شده بود، و پيامبر از ابلاغ آن بيمناك بود، ولي خداوند با تأكيد خاصي او را به ابلاغ آن فرمان داد و مطمئن ساخت كه در اين راه خطري متوجه او نخواهد بود. و اينكه اين دستور به قدري اهميت دارد كه تبليغ نكردن آن به منزلة تبليغ نكردن اصل رسالت است:

«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
بديهي است پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ گاه به خاطر ترس از جان خود در تبليغ رسالت الهي كوتاهي نكرده است. بنابراين، ترس او از اين جهت نبوده است، آنچه در اينجا به نظر درست ميآيد اين است كه اين دستور در برگيرندة حكمي بوده كه ممكن بود به شأن و موقعيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اذهان عدهاي از مسلمانان صدمه وارد كند، يعني مشتمل بر حكمي بوده است كه در ظاهر امر در برگيرنده نفع شخصي يا قومي براي آن حضرت بوده است.

اين حكم به قرينة روايات بسيار كه در شأن نزول آيه وارد شده است، همان ولايت و رهبري علي ـ عليه السلام ـ بوده است؛ زيرا در روايات شأن نزول آمده است كه اين آيه در جريان غديرخم نازل شده است. از اينرو، ابلاغ اين حكم ميتوانست اين ذهنيت را براي برخي از مسلمانان ايجاد كند كه پيامبر نيز مانند فرمانروايان بشر است كه بستگان خود را به عنوآنجانشين خويش تعيين ميكنند، به ويژه آنكه در ميان مسلمانان عدة زيادي افراد منافق وجود داشتند كه از چنين فرصتهايي، بهترين بهرهبرداري را به نفع مقاصد خود مينمودند.
از سوي ديگر، وجود يك رهبر لايق و با كفايت براي حفظ اسلام بسيار مهم و تعيين كننده، و عدم وجود آن براي اسلام خطرساز است، از اينرو، نفي ابلاغ رسالت به خاطر ابلاغ نكردن آن كاملاً استوار و حساب شده است.[8]

بنابراين، با توجه به قراين زير به دست ميآيد كه حكم مورد نظر در اين آيه، همان ولايت و امامت علي ـ عليه السلام ـ است:

1. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از ابلاغ اين حكم بيمناك بوده است، و ترس آن حضرت مربوط به مقام رسالت بوده است، نه خطر جاني و مانند آن.
2.
علي ـ عليه السلام ـ پسر عمو و داماد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، و تعيين او به عنوان رهبر اسلامي پس از پيامبر ميتوانست اين ذهنيت را ايجاد كند كه مقام نبوت همانند مقام سلطنت و فرمانروايي معهود در ميان بشر است.
3.
در ميان مسلمانان افراد منافقي بودند كه از هر فرصتي براي رسيدن به مقاصد شوم خود استفاده ميكردند.
4.
نقش رهبري لايق در حفظ اسلام، دستآورد رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و بسيار تعيين كننده است. بنابراين، به جا است كه عدم ابلاغ آن با عدم ابلاغ اصل رسالت يكسان دانسته شود.
5.
روايات بسياري وارد شده است كه آيه در جريان غديرخم و در رابطه با مسئله ولايت وامامت علي ـ عليه السلام ـ نازل گرديده است.[9]

آيه اكمال دين و يأس كافرين

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».[10]
امروز كافران از دين شما نااميد شدند پس از آنان نترسيد بلكه از من بترسيد، امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و از اسلام به عنوان يك دين براي شما راضي شدم.

اين آية كريمه تصريح دارد بر اين كه در تاريخ اسلام و در عصر رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روزي بوده كه در آن واقعهاي رخ داده است كه چند ويژگي داشته است:

1. كافران از اينكه بتوانند دين اسلام را از بين ببرند نااميد شدند.
2.
در اين صورت، مسلمانان نبايد ازناحية خطر كافران بر دين اسلام بيمناك باشند، بلكه بايد از سنن و قوانين الهي بيمناك باشند، كه چه بسا رعايت نكردن آنها به دين آنان صدمه وارد نمايد.
3.
در آن روز دين، كامل گرديد.
4.
نعمت الهي بر مسلمانان به مرحلة نهايي رسيد.
5.
دين اسلام با آن قانون و دستور ويژه، مورد رضايت خداوند قرار گرفت.

اكنون بايد ديد آن روز چه روزي بوده؟ و دستوري كه در آن روز از جانب خدا بر پيامبر نازل گرديده و آن حضرت آن را به مسلمانان ابلاغ كرده چه بوده است كه اين همه آثار مهم را به دنبال داشته است؟
از مراجعه به قرآن كريم و تاريخ اسلام به دست ميآيد كه كافران با ترفندهاي مختلف با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مخالفت و مبارزه نمودند، ـ گاهي از راه تطميع، گاهي با طرح نقشة كشتن ناگهاني پيامبر، و بالاخره از راه جنگهاي مختلف ـ ولي نتيجهاي نگرفتند، و آخرين نقطه اميد آنها اين بود كه چون پيامبر فرزند پسر ندارد. بنابراين، پس از آنكه وفات كرد كسي كه مطابق سنتهاي رايج بشري و نيز سنن جاهليت بتواند جانشين او شود، وجود ندارد.

پی نوشتها :
========
[1] .
مائده/ 55.
[2] .
تفسير كشاف، ج 1، ص 648.
[3] .
توبه/ 72.
[4] .
به تفسير الميزان، ج 6، ص 20ـ16 و المراجعات، ص 161ـ160 رجوع شود.
[5] .
مجمع البيان، ج 4ـ3، ص 211.
[6] .
الكشاف، ج 1، ص 649.
[7] .
مائده/ 67.
[8] .
الميزان، ج 6، ص 52ـ45.
[9] .
جهت آگاهي از روايات وارد در شأن نزول آيه به الغدير، ج 1، ص 223ـ214 رجوع شود.
[10] .
مائده/ 3. نصوص امامت در قرآن

آية ولايت

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».[1]
ولي شما فقط خدا و رسول خدا و كسانياند كه ايمان آوردند و اقامه نماز كردند و در حال ركوع زكات دادند.

تفسير آيه

1. كلمة «اِنَّمَا» بر تخصيص دلالت ميكند. يعني ولايت بر مسلمانان مخصوص خدا، و پيامبر خدا و مؤمناني است كه در آيه توصيف شدهاند. زمخشري در اين زمينه نگاشته است:
«
وَ مَعْنَي اِنَّمَا وُجُوبُ اِخْتِصَاصِهِمْ بِالْمَولَاةِ».[2]
معناي «انما» اين است كه موالات مخصوص آنها (كساني كه در آيه ذكر شدهاند) ميباشد.

2. در مورد اين كه مقصود از ولايت چيست، دو ديدگاه وجود دارد. علماي اهل سنت آن را به معناي محبت و نصرت، و علماي شيعه آن را به معناي زعامت و رهبري دانستهاند.

3. دليل قول شيعه اين است كه اولاً: ولايت به معناي محبت و نصرت به پيامبر و عدهاي از مؤمنين اختصاص ندارد، بلكه امري عمومي است. يعني همة مؤمنين بايد دوستدار و ياور يكديگر باشند، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:
«
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ».[3]

ثانياً: روايات بسياري از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده كه آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، آنگاه كه فقيري وارد مسجد شد واز مردم كمك خواست، و كسي به او كمك نكرد، علي ـ عليه السلام ـ كه در حال ركوع بود، با دست خود به او اشاره كرد و انگشتر خويش را به او داد، سپس آيه ياد شده، بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد.[4]

4. دليل قول اهل سنت اين است كه اين آيه بين آياتي واقع شده است كه مسلمانان را از ولايت اهل كتاب نهي كرده است. بنابراين، سياق آيات قرينه است بر اين كه مقصود از ولايت در آية مورد بحث نيز محبت و نصرت ميباشد.

ليكن اين استدلال صحيح نيست، زيرا قرينة سياق دليل ظنّي است نه قطعي، و دليل ظني در جايي قابل استناد است كه دليلي بر خلاف آن نباشد. در اينجا نيز و آن چه در اثبات قول نخست گفته شد، با قرينة سياق مخالف است، بنابراين، در اين صورت نميتوان به آن استناد كرد.

پرسش
اگر آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، چرا عبارت جمع «الذين آمنوا» به كار رفته است؟

پاسخ
به كار بردن لفظ جمع در مورد يك فرد به قصد تعظيم و تكريم و در كلام عرب و غير آن رايج است.[5] نيز ممكن است حكمت آن تشويق مؤمنان به انفاق در راه خدا باشد، كه حتي در حال نماز نيز از آن غفلت نكنند.[6]

پرسش
چگونه امام علي ـ عليه السلام ـ متوجه فقير شد، با اينكه در حال خواندن نماز بود و آن حضرت در حال نماز جز به خدا به چيز ديگري توجه نميكرد، چنانكه نقل شده است، تيري به پايش رفته بود و او طاقت تحمل درد جراحي آن را نداشت، تا اين كه در حال نماز آن را از پاي او بيرون آوردند؟!

پاسخ
توجه به فقير و صدقه دادن به او كاري پسنديده و عبادت است، و خود نوعي توجه به خدا است. بنابراين، ماية عيب و نقص نخواهد بود. آن چه شايسته مقام اولياي الهي نيست، منصرف شدن از خدا به غير خداوند است. و اصولاً ممكن است اين كار به خواست خداوند انجام شده تا هم اهميت انفاق نشان داده شود، و هم زمينهاي براي نزول آية ولايت فراهم گردد.

آية تبليغ

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».[7]
اي پيامبر آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ كن، اگر اين كار را انجام ندهي، رسالت خدا را ابلاغ نكردهاي، و خدا تو را از خطر مردم حفظ ميكند، به درستي كه خدا كافران را هدايت نميكند.

تفسير آيه

مفاد اين آيه شريفه آن است كه دستوري از جانب خدا بر پيامبر نازل شده بود، و پيامبر از ابلاغ آن بيمناك بود، ولي خداوند با تأكيد خاصي او را به ابلاغ آن فرمان داد و مطمئن ساخت كه در اين راه خطري متوجه او نخواهد بود. و اينكه اين دستور به قدري اهميت دارد كه تبليغ نكردن آن به منزلة تبليغ نكردن اصل رسالت است:

«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
بديهي است پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ گاه به خاطر ترس از جان خود در تبليغ رسالت الهي كوتاهي نكرده است. بنابراين، ترس او از اين جهت نبوده است، آنچه در اينجا به نظر درست ميآيد اين است كه اين دستور در برگيرندة حكمي بوده كه ممكن بود به شأن و موقعيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اذهان عدهاي از مسلمانان صدمه وارد كند، يعني مشتمل بر حكمي بوده است كه در ظاهر امر در برگيرنده نفع شخصي يا قومي براي آن حضرت بوده است.

اين حكم به قرينة روايات بسيار كه در شأن نزول آيه وارد شده است، همان ولايت و رهبري علي ـ عليه السلام ـ بوده است؛ زيرا در روايات شأن نزول آمده است كه اين آيه در جريان غديرخم نازل شده است. از اينرو، ابلاغ اين حكم ميتوانست اين ذهنيت را براي برخي از مسلمانان ايجاد كند كه پيامبر نيز مانند فرمانروايان بشر است كه بستگان خود را به عنوآنجانشين خويش تعيين ميكنند، به ويژه آنكه در ميان مسلمانان عدة زيادي افراد منافق وجود داشتند كه از چنين فرصتهايي، بهترين بهرهبرداري را به نفع مقاصد خود مينمودند.
از سوي ديگر، وجود يك رهبر لايق و با كفايت براي حفظ اسلام بسيار مهم و تعيين كننده، و عدم وجود آن براي اسلام خطرساز است، از اينرو، نفي ابلاغ رسالت به خاطر ابلاغ نكردن آن كاملاً استوار و حساب شده است.[8]

بنابراين، با توجه به قراين زير به دست ميآيد كه حكم مورد نظر در اين آيه، همان ولايت و امامت علي ـ عليه السلام ـ است:

1. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از ابلاغ اين حكم بيمناك بوده است، و ترس آن حضرت مربوط به مقام رسالت بوده است، نه خطر جاني و مانند آن.
2.
علي ـ عليه السلام ـ پسر عمو و داماد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، و تعيين او به عنوان رهبر اسلامي پس از پيامبر ميتوانست اين ذهنيت را ايجاد كند كه مقام نبوت همانند مقام سلطنت و فرمانروايي معهود در ميان بشر است.
3.
در ميان مسلمانان افراد منافقي بودند كه از هر فرصتي براي رسيدن به مقاصد شوم خود استفاده ميكردند.
4.
نقش رهبري لايق در حفظ اسلام، دستآورد رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و بسيار تعيين كننده است. بنابراين، به جا است كه عدم ابلاغ آن با عدم ابلاغ اصل رسالت يكسان دانسته شود.
5.
روايات بسياري وارد شده است كه آيه در جريان غديرخم و در رابطه با مسئله ولايت وامامت علي ـ عليه السلام ـ نازل گرديده است.[9]

آيه اكمال دين و يأس كافرين

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».[10]
امروز كافران از دين شما نااميد شدند پس از آنان نترسيد بلكه از من بترسيد، امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و از اسلام به عنوان يك دين براي شما راضي شدم.

اين آية كريمه تصريح دارد بر اين كه در تاريخ اسلام و در عصر رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روزي بوده كه در آن واقعهاي رخ داده است كه چند ويژگي داشته است:

1. كافران از اينكه بتوانند دين اسلام را از بين ببرند نااميد شدند.
2.
در اين صورت، مسلمانان نبايد ازناحية خطر كافران بر دين اسلام بيمناك باشند، بلكه بايد از سنن و قوانين الهي بيمناك باشند، كه چه بسا رعايت نكردن آنها به دين آنان صدمه وارد نمايد.
3.
در آن روز دين، كامل گرديد.
4.
نعمت الهي بر مسلمانان به مرحلة نهايي رسيد.
5.
دين اسلام با آن قانون و دستور ويژه، مورد رضايت خداوند قرار گرفت.

اكنون بايد ديد آن روز چه روزي بوده؟ و دستوري كه در آن روز از جانب خدا بر پيامبر نازل گرديده و آن حضرت آن را به مسلمانان ابلاغ كرده چه بوده است كه اين همه آثار مهم را به دنبال داشته است؟
از مراجعه به قرآن كريم و تاريخ اسلام به دست ميآيد كه كافران با ترفندهاي مختلف با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مخالفت و مبارزه نمودند، ـ گاهي از راه تطميع، گاهي با طرح نقشة كشتن ناگهاني پيامبر، و بالاخره از راه جنگهاي مختلف ـ ولي نتيجهاي نگرفتند، و آخرين نقطه اميد آنها اين بود كه چون پيامبر فرزند پسر ندارد. بنابراين، پس از آنكه وفات كرد كسي كه مطابق سنتهاي رايج بشري و نيز سنن جاهليت بتواند جانشين او شود، وجود ندارد.

پی نوشتها :
========
[1] .
مائده/ 55.
[2] .
تفسير كشاف، ج 1، ص 648.
[3] .
توبه/ 72.
[4] .
به تفسير الميزان، ج 6، ص 20ـ16 و المراجعات، ص 161ـ160 رجوع شود.
[5] .
مجمع البيان، ج 4ـ3، ص 211.
[6] .
الكشاف، ج 1، ص 649.
[7] .
مائده/ 67.
[8] .
الميزان، ج 6، ص 52ـ45.
[9] .
جهت آگاهي از روايات وارد در شأن نزول آيه به الغدير، ج 1، ص 223ـ214 رجوع شود.
[10] .
مائده/ 3.


جستجو