بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 11
وظایف ما در فتنه ها
وظایف ما در فتنه ها
در چند جلسه گذشته در مورد فتنه بحث میکردیم. آخرین بحث این بود که ما در مقابل فتنهها چه وظیفهای داریم. گفتیم: در فتنههای فردی که آزمایشهای فردی روزمرّهاند، تنها وظیفه این است که ببینیم تکلیف شرعی چیست و آن را انجام دهیم؛ ولی در فتنههای اجتماعی ما سه گونه وظیفه داریم: یک وظیفه این است که خود را از آفات فتنه حفظ کنیم تا طعمه شیطان نشویم. وظیفه دیگر این است که از مردمی که در معرض فتنهاند با آگاهی بخشی، دستگیری کنیم، و وظیفه سوم مقابله با فتنهانگیزان است.
شناختهای لازم برای مقابله با فتنهها
انجام این وظایف فرع بر این است که قبول داشته باشیم که فتنهای در کار است، و بعد فتنه جویان را بشناسیم و بدانیم که چگونه کسانی را به دام میاندازند، و شرط سوم این است که بفهمیم در مقابل اینها باید چه کار کنیم.
شاید شرط اوّلی که گفته شد، کمی خندهدار به نظر برسد. البته بعد از این وقایع اخیر، بعید است که آدم عاقلی پیدا شود که در وجود فتنهها و فتنهانگیزان شک داشته باشد؛ ولی قبل از اینکه به این حدّ از رسوائی برسد، بسیاری از افراد در وجود آن تشکیک میکردند. از همان اوایل انقلاب حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ مکرّر نسبت به وجود فتنهها هشدار میدادند، ولی در مقابل امام، کسانی که گاه عناوینی مثل روشنفکر و رهبر فکری و … را یدک میکشیدند و میکِشند، میگفتند: «توطئهای وجود ندارد. اینها همه توّهم است. مردمی در اینجا حکومتشان را عوض کردهاند و از طرف دیگر کسانی به خاطر از دست دادن منافعشان ناراحتاند و میخواهند از راه دیگر منافعشان را تأمین کنند. باید سعی شود که هم خواستههای آنها و هم خواستههای مردم تأمین شود. این توطئه نیست؛ یک جریان عادی و طبیعی است». برای القاء این حرف تلاش زیادی کردند و میکنند. عنوان «توهّم توطئه» عنوان مشهوری شده بود و این یک نوع تعریض بود به سخنان امام و مقام معظم رهبری و سایر کسانی که نسبت به توطئهها هشدار میدادند. شرط اوّل، در مقابل فکر این افراد مطرح شد.
فوائد جریانات اخیر
جریانات اخیر اگر ضررهای زیادی داشت، خوشبختانه منافعی هم دربر داشت. در این جریانات حقایقی برای مردم روشن شد که اگر این جریانات اتّفاق نیفتاده بود، بسیاری از مردم در اشتباه میماندند و بدون اینکه حساسیتی داشته باشند، آرام آرام خسارتهائی را متحّمل میشدند. یک مثال ساده عرض کنم. یک وقت یک بیماری مسری در جامعه رواج پیدا میکند که لازم است در مقابل آن اقداماتی صورت گیرد. در این مواقع معمولاً شروع به هشدار دادن میکنند، و تیمی را برای اقدامات لازم مجهّز میکنند. این هشدارها و اقدامات اگرچه اضطراباتی را در جامعه ایجاد میکند، ولی باعث میشود که افراد جامعه مراقبتهای لازم را انجام دهند. امّا اگر میکروبی، آرام وارد جامعه شود و بدون سر و صدا شیوع پیدا کند و مردم را مبتلا کند و مردم هم فکر کنند که یک سرماخوردگی عادی است، در این صورت جامعه تلفات زیادی خواهد داد. در فتنهها اگر فتنهجویان زود شناخته شوند و مقاصد آنها معلوم شود، مردم حسّاس میشوند و از خود مراقبت میکنند. امّا اگر مثل آتش زیر خاکستر آرام آرام کار خود را انجام دهد و حساسیتی در جامعه ایجاد نکند، در این صورت بالاخره ضرر خود را به جامعه وارد میکند، و مردم هم حسّاس نمیشوند، به خصوص در فتنههای فرهنگی که ارزشها آرام آرام کمرنگ میشود، اعتقادات و باورها ضعیف میشود، علاقه به نظام، اسلام، انقلاب و رهبران نظام کمرنگ میشود و کسی هم احساس نمیکند که امر تازهای رخ داده است. این خیلی بدتر از این است که یک شوکی در جامعه ایجاد شود و مردم بفهمند که عدّهای قصد دارند خطری ایجاد کنند؛ چراکه در این صورت معمولاً مردم خود را آماده میکنند تا خطرات بعدی را دفع کنند.
راههای شناخت فتنه و فتنه جو
به هر حال این مسئله را ما حل شده تلقّی میکنیم که فتنهای درکار است. امّا این مسئله که چه کسانی فتنهجو هستند و چگونه قصد دارند نقشههای شومشان را پیاده کنند، ابهام دارد. اصلاً مشکل فتنه همین است که از ابتدا معلوم نمیشود که فتنهجویان چه کسانیاند و چه اهدافی را دنبال میکنند و چه خسارتهائی را ممکن است برای مردم به بار بیاورند. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: « … إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَت …»1: فتنهها در آغاز پیدایش، ایجاد اشتباه میکنند و توأم با شبههها و ابهامها هستند. فتنهگران هم اعلام نمیکنند که ما میخواهیم فتنه به پا کنیم و الّا فتنه نخواهد بود، بلکه جنگ درمیگیرد. با این حال چه کنیم که بفهمیم فتنه کجاست و چگونه انجام میگیرد، تا بتوانیم در مقابل آن موضع مناسب اتّخاذ کنیم؟ به صورت ساده سؤال اینگونه مطرح میشود که از کجا فتنه را بشناسیم؟ اگر فتنه شناخته شود، فتنهجو هم شناخته میشود. اگرچه ممکن است فتنهجو خود را خیلی پنهان کند، ولی وقتی دانسته شد که چه فتنهای در کار است، میتوان عامل آنرا هم شناسائی کرد. البته این کار، کار مشکلی است. شناسائی کاری است که نتیجه هزاران سال تجربه ابلیس است. اگر ابلیس امروز هم متولد شده بود، برای ما خیلی خطرناک بود؛ چه رسد به اینکه از زمان حضرت آدم تاکنون وجود داشته و دوران زندگی انسانها، میدان تجربه او بوده است. اگر فتنههای آخرالزّمان در روایات مورد اهتمام واقع شدهاند، به این جهت است که پیچیدگیهای فراوانی دارند و به آسانی نمیتوان آنها را تشخیص داد.
ساده ترین راهی که برای شناختن فتنهها و فتنهجویان وجود دارد، این است که ما یک سری صفات کلّی از فتنه و فتنهجو بشناسیم و سپس بر موارد آن تطبیق کنیم و در صورت تطابق، حدّاقل احتمال فتنه بدهیم و خودمان را آماده کنیم. البته اگر کسی در محیط زندگیاش کسانی را بشناسد که دارای فهم فوقالعاده باشند و بصیرتشان در دین و تقوایشان، از همه بیشتر باشد و از دیگران قابل اعتمادتر باشند، میتوانند با استفاده از راهنمائیهای آنها خیلی از مسائل را بفهمند. امّا پیدا کردن اینگونه افراد هم کار آسانی نیست. همینجا عرض کنم که ما باید خدا را بسیار شاکر باشیم که در عصری زندگی میکنیم که امام را به ما معرّفی کرد که با اینکه از معصومین چهاردهگانه نبود، امّا آنقدر افق فکرش بالا، فهمش تیز، تقوایش ممتاز و بصیرتش عمیق بود که واقعاً پیدا کردن مشابه برای او مشکل است. شناختن چنین انسانی بعد از شناخت معصومین ـ علیهم السلام ـ یکی از نعمتهای بسیار بزرگ است. همچنین باید هزاران مرتبه خدا را شاکر باشیم که بعد از رحلت امام، کسی را به ما شناساند که مثل نسخه بدل اوست. این را به این جهت عرض کردم که بدانیم ما امروزه راهی برای شناخت فتنه و فتنهجویان داریم و میتوانیم تشخیص دهیم که از چه کسی پیروی کنیم تا از فتنهها مصون بمانیم، و بحث ما برای روشنتر شدن مطلب است.
ویژگیهای فتنهجو
1. هوش فوقالعاده؛ ایجاد فتنه در جامعه کار هر کسی نمیتواند باشد. وقتی کسی در جامعه فتنه ایجاد میکند، یعنی هدفی دارد که رسیدن به آن از راه قانونی برایش به آسانی ممکن نیست. چنین شخصی به دنبال راهی است که زودتر و راحتتر به اهداف غلط خود نائل شود؛ بنابراین باید فهمش از حدّ متعارف بالاتر باشد. فتنههائی که در عالم در زمینههای مختلف واقع شده، طرّاحان آن کسانی بودهاند که از هوش برتری برخوردار بودهاند. افراد سادهلوح گرچه ممکن است ابزار دست دیگران شوند، ولی خودشان نمیتوانند فتنهجو باشند؛ چون توانائی آنرا ندارند.
2. نفاق و پنهان کاری؛ فتنهجو علاوه بر داشتن هوش برتر، لازم است از قدرت پنهان کاری و فریب کاری خاصّی، یعنی نفاق هم برخوردار باشد؛ چون اگر از اوّل خودش را رسوا کند و نشان دهد که میخواهد منافع جامعه را به خطر بیندازد و به دشمن خدمت کند، کسی به حرف او گوش نمیدهد. باید بتواند در هرجا با قیافهای ظاهر شود که مخاطبین، او را بپسندند. مثلاً در یکجا باید در ظاهر محّب اهلبیت ظاهر شود، روضه بخواند و گریه کند، و در جای دیگر که مخاطبین با دین سروکاری ندارند و به رأی آنها نیاز دارد، باید روشنفکر شود و حرفهائی بزند که آنها بپسندند؛ در یکجا باید سیاستبافی، در جای دیگر عرفانبافی و در جای دیگر فلسفهبافی کند، و یکجا باید فقیهانه سخن بگوید. اگر یک نفر را پیدا نکنند که بتواند همة این کارها را انجام دهد، سعی میکنند تیمی تشکیل دهند که برای هر گروه فرد مناسبی را داشته باشد. اگر فتنهها را بررسی کنیم، از جمله فتنههائی که خیلی جنبه سیاسی ندارند، مثل مذاهب و فرقههای منحرف مختلفی که پیدا شده است، میبینیم که پدیدآورندگان آنها غالباً افرادی ملّا، موجّه، مورد قبول جامعه، زاهدمنش و شخصیتهای ممتازی بودهاند. اگر خودشان هم رأس فتنه نبودهاند، آلت دست کسانی بودهاند که از پشت پرده آنها را میچرخاندهاند. فتنههای مذهبی از کسانی پیدا سر میزد که در این جهت ممتاز بودند، چون اقتضا میکرد فتنهجو امتیاز مذهبی داشته باشد. فتنههای سیاسی هم از کسانی سر میزند که امتیازات خاصی داشته باشند. این یک قاعده کلّی و روشنی است که به استدلال زیاد، احتیاجی ندارد.
3. برتری طلبی؛ ویژگی اصلی فتنهجو که موتور حرکت اوست، داشتن روحیه برتری طلبی است. اگر کسی به یک زندگی ساده قانع باشد و حوصله درگیری نداشته باشد، فتنهجو نخواهد شد. قرآن در مورد فرعون میفرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیعاً یسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم …»2. در سوره قصص داستان موسی و فرعون با یک تفصیل تحلیلی بیان شده است. در آنجا علّت اینکه فرعون به جائی رسید که ادعای خدائی کرد و بنی اسرائیل را به بردگی کشید و آن همه ظلم و جنایت کرد را، برتری طلبی او معرفی میکند. تا زمانی که کسی انگیزه بلندی نداشته باشد، دست به چنین ادعاهای بزرگی هم نمیزند.
در اینجا لازم است کلمه متشابهای را عرض کنم تا به دنبال آن مسئلهای را مطرح کنم که امروز مورد حاجت ماست و آن این است که: فتنهجو باید دارای همّت بلندی باشد. انسانها از لحاظ داشتن همّت با یکدیگر بسیار متفاوتاند. خواسته برخی از مردم فقط ارضای تمایلات حیوانیشان است و به بیش از آن نمیاندیشند: «… كَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا …»3. مثل چهارپائی که او را به چرا میبرند، از صبح تا شب فقط به فکر خوردن علف است. وفتی خسته شد میخوابد و بعد دوباره به چرا مشغول میشود. قرآن هم میفرماید: «… إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً»4 و یا میفرماید: «ذَرْهُمْ یأْكُلُوا وَ یتَمَتَّعُوا وَ یلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ»5: اینها را رها کن تا بچرند و خوش باشند. اینگونه افراد همّتی برای کار دیگری ندارند؛ لذا غالباً منشأ فتنه مهمّی برای جامعه نمیشوند. کسانی که میخواهند فتنه برپا کنند باید دارای همّت بلندی باشند؛ مانند فرعون که میگفت: «… أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»6: من باید خدا باشم. باید جوری شوم که مردم همانطور که خدا را میپرستند، من را بپرستند!».
ارزش همّت بلند به متعلّق آن است
ممکن است سؤال شود که مگر همّت بلند داشتن بد است؟ اینکه مقام معظّم رهبری میفرمایند: «همّتتان را مضاعف کنید»، معلوم میشود که همّت مضاعف خوب است و باید همّت را چند برابر کرد. اینگونه شبهات از قبیل مغالطاتی است که شیطان از آن استفاده میکند و مغالطهای از قبیل سوءاستفاده از اشتراک لفظی است. آیا وقتی ایشان از همّت مضاعف سخن گفت، به ذهن کسی آمد که مقصود ایشان این است که فکر هیتلری پیدا کنید؟ پیداست که همّت مورد نظر ایشان، همّت در راهی إلهی و خداپسند است؛ چون کسانی که کم همّتاند، در مسیر صحیح هم که واقع میشوند، خیلی پیشرفت نمیکنند. اصل اینکه انسان دارای همّت بلند باشد، خیلی خوب است؛ امّا اینکه همّتش را در چه راهی مصرف کند، ارزشش را متفاوت میکند؛ اگر در راه خوب مصرف کند، خیلی خوب است و اگر در راه بد مصرف کند، خیلی بد است.
همّت با اهتمام و اهمّیت هم ریشه است، و همّت بلند داشتن یعنی اینکه انسان به کم قانع نباشد. از افراد دون همّت که بگذریم، کسانی هستند که دارای مراتبی از همّتاند و در هر کاری که واقع میشوند تا حدودی پیشرفت میکنند؛ مثلاً اگر اهل عبادت شدند، سعی میکنند مسائل شرعی را یاد بگیرند تا واجبات را انجام دهند و محرمات را ترک کنند. امّا کسانی هستند که به این قانع نیستند، بلکه دوست دارند مستحبات را هم انجام دهند و مکروهات را ترک کنند و بالاتر از این کسانی هستند که به مقامات بالاتری میاندیشند. ایمان مراتب زیادی دارد و کسانی که در این راه قدم برمیدارند، پیشرفتشان به همّتشان بستگی دارد. برخی به همین قانع میشوند که در جهنّم مخلّد نشوند، و در مقابل، کسانی هستند که اگر امکان داشت به حدّ پیامبر و امام برسند، همّتش را داشتند و تلاش میکردند که به آنجا برسند. اینکه افرادی که دارای همّت بلند هستند، در چه راهی این همّت را مصرف میکنند، بستگی به دستگاه ارزشی مورد قبول فرد دارد؛ یعنی چه چیز را خوب بداند. هر انسانی بالفطره طالب کمال است. خداوند موجودی که کمال طلب نباشد، خلق نکرده است، ولی افراد در تشخیص مصداق کمال با هم متفاوت هستند. افرادی که در رسیدن به کمال حقیقی پیشرفتی ندارند یا به این خاطر است که تشخیصشان نسبت به کمال متفاوت است و یا انگیزهشان ضعیف است.
در میان انسانها آنهائی هم که همّت بلند دارند، اکثراً متعلّق همّتشان امور دنیائی است. اگر کاسب شوند، میخواهند میلیاردر شوند. میخواهند نه تنها اختیار اموال خود بلکه اختیار اموال سایر افراد را هم داشته باشند. امّا همّت بلندِ صحیح این است که ما اوّل بفهمیم کمال چیست تا سعی کنیم به آن کمال حقیقی برسیم. در اینجا فتوای بسیاری از انسانها با فتوای قرآن اختلاف دارد. معمولاً گمان میشود که لذائذ دنیا، مقامات دنیا، رئیس جمهور شدن، وزیر و نماینده شدن، … اینها خیلی مقامات عالیای است و باید همّت کرد تا به اینها رسید و اگر به اینها برسیم، خیلی ترقّی کردهایم؛ امّا قرآن میفرماید: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ …»7 و نیز میفرماید: « … وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ»8: اگر خود این امور را هدف قرار دهید، سرگرمی و بازیچهای بیش نیست و اصلاً ارزشی ندارد. همّت بلند واقعی مال کسانی است که اول بفهمند چه چیزی خواستنی است، آدمیزاد به کجا میتواند برسد و خداوند چه مقامی برای انسان قرار داده است. بله، همّت بلند داشتن و اینکه انسان به هیچ حدّی از کمال قانع نباشد و هرجا رسید بخواهد که یک پله بالاتر برود، بسیار خوب است، به شرط اینکه در یک راه صحیحی که واقعاً کمال باشد، قرار گیرد. اینکه مقام معظم رهبری فرمودند: «همّت را مضاعف کنید»، مقصود این است که همّت را در راهی که مرضی خداست و موجب کمال و سعادت خودتان و ملتتان است، مضاعف کنید؛ نه اینکه همّتتان را در راه دنیاطلبی و دنیاپرستی مضاعف کنید. امور دنیا، بخاطر این است که ابزاری باشد برای تقرّب به خدا، برای ترویج دین، برای حفظ عزّت اسلامی در مقابل دشمنان و کفّار، نه اینکه خودش مطلوبیت داشته باشد. اگر ارزش داشت، امیرالمؤمنین آنگونه زندگی نمیکرد. کسی که در مقام امپراطوری کشورهای اسلامی بود، در تابستان یک پارچه پشمینه به دوش میانداخت و کفشهائی از لیف خرما میپوشید. پیشانیاش پینهای مثل زانوی شتر بسته بود. روی سنگی میایستاد و در حالی که شمشیر به دست داشت، خطبه میخواند. نیمه شب هنگامی که همه در خواب بودند، زار زار گریه میکرد و در حالی که دنیا را مخاطب قرار میداد میفرمود: «… غُرِّی غَیرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا …»9.
البته اگر این دنیا وسیلهای برای برپائی دین حقّ و نزدیک شدن مردم به خدا، و گرفتن حقّ مظلوم از ظالم شد، یک لحظهاش ثواب بالاترین عبادات را دارد.
حاصل سخن اینکه ما از اینکه برتری طلب باشیم، نهی شدهایم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»10: این سرای آخرت را برای کسانی قرار دادیم که هیچ نوع برتری طلبی نداشته باشند…. در ذیل این آیه در روایت آمده که اگر کسی بخواهد بند کفشش بهتر از بند کفش رفیقش باشد، این مرتبهای از علو دارد. چه ارزشی دارد که انسان فکرش را صرف این کند که کفشم، لباسم، خانهام و … چنین و چنان باشد؟ پس همّت مضاعف باید در اموری صرف شود که موجب کمال انسان شود و انسان را به خدا نزدیک کند. آنجاست که باید همّتها را مضاعف و چند برابر کرد. در اینجا هرچه زیادتر شود باز هم کم است. همّت بلند آن وقتی خوب است که متعلّق آن امر مطلوبی باشد و از برتری طلبی دنیائی خالی باشد.
وفّقنا الله و ایاکم ان شاء الله
1. نهج البلاغه، خطبه 93 .
2. القصص/ 4 .
3. نهج البلاغه، نامه 45 .
4. الفرقان / 44 .
5. الحجر/ 3 .
6. النازعات/ 24 .
7. محمد / 36 .
8. الرعد / 26 .
9. نهج البلاغه، حکمت 75 .
10. القصص / 83 .
بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 12
فتنههای اجتماعی
نحوه شکلگیری فتنههای اجتماعی
در چند جلسه اخیر درباره فتنه بحث میکردیم. یکی از بحثهائی که جا دارد مورد تفکر قرار گیرد، بحث کیفیت شکلگیری فتنه است. بحث مورد نظر ما، فتنههای اجتماعی است. فتنههای اجتماعی چگونه شکل میگیرد؟ این گونه مسائل را میتوان به دو سبک بحث کرد: 1. تحلیلی؛ 2. تاریخی؛ یعنی یک راه این است که تعدادی از فتنههائی را که در تاریخ اتّفاق افتاده است، مطالعه کنیم و ببینیم منشأ آنها از کجا شروع شده، چه کسانی در آن دخالت داشتهاند، چه روشهائی را به کار گرفتهاند، و نهایتاً به کجا انجامیده است. این روش تقریباً روشی استقرائی است. امّا تحلیل یک واقعه، یا به طور کلی یک پدیده اجتماعی به نام فتنه کار متفاوتی است، هرچند برای اینکه از قضایای تاریخی هم نتیجه آموزنده و عبرت آموزی بگیریم باز احتیاج به تحلیل داریم. آنچه اکنون در نظر بنده است، روش تحلیلی است. یعنی میخواهیم ببینیم اصولاً فتنه چگونه شکل میگیرد.
فتنههای اجتماعی حوادث پیچیدهای است که باعث غبارآلود شدن فضای اجتماع میشود و در جامعه مشکلاتی را پیش میآورد، بر خلاف فتنههای فردی و امتحانهای شخصی که آن مقدمات و این لوازم را ندارد؛ مثل «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَة …»1. انسان هر مالی داشته باشد، وسیله آزمایش است؛ ولی این شرایط را ندارد. فتنههای اجتماعی وقتی شکل میگیرد که عدّهای انگیزه خاصّی دارند و میخواهند آن انگیزه تحقق پیدا کند و راه تحقق آنرا در راهاندازی یک آشوب اجتماعی میبینند. منظور از آشوب، فقط آشوب فیزیکی نیست؛ بلکه شامل این هم میشود که یک حالت ابهامآمیز، نابسامانی روانی و آشفتگی در تشخیص به وجود آورند تا در سایه آن بتوانند مقاصدشان را تأمین کنند. در این راه کسانی را به کار میگیرند که یا آگاهانه با آنها قرارداد میبندند و یا ناآگاهانه آنها را به دام میاندازند که برایشان کار کنند. نقشهای طرح میکنند و آنرا به اجرا میگذارند. در این جریانات، خواه ناخواه عدّهای خسارتهائی اعم از مالی، آبروئی و جانی میبینند. پس آنچه مقوّم فتنه است انجام کارهائی با هدف مشخص است که یک جوّ مبهمی را به وجود میآورد و در این جوّ، کسانی در معرض خسارت قرار میگیرند و در سایه ابهاماتی که وجود دارد، طرّاحان اصلی به هدفی که دارند، نائل میشوند. آن هدف گاهی مال است، گاهی موقعیت اجتماعی است، گاهی هم یکسری تعصّبات شخصی یا قومی است که ارضاء آنرا در این میبینند که کسانی را درگیر کنند؛ مانند تعصّبات جاهلانه وهّابیون.
مؤلفههای فتنههای اجتماعی
میتوان گفت: مؤلفههای فتنه عبارتند از:
1. کسانی که از راه فضای غبارآلود و آب گل آلود سعی در رسیدن به اهدافشان را دارند.
2. کسانی که در این مسیر از راههای مختلف به کار گرفته میشوند. این افراد یا مزدورند، یا فریبخورده.
3. گاهی یک عامل کمکی برای رواج فتنه پیدا میشود و آن کسانی هستند که نیتی سوء و هدفی شیطانی ندارند؛ حتّی ممکن است به نیت خیر و به قصد انجام وظیفه، چنین اقدامی انجام دهند؛ حتّی ممکن است اقدام حقّی هم باشد؛ یعنی یک مطلب حقّی را بیان میکنند، امّا به خاطر بیبصیرتی و کم آگاهی، این مطلب را در جائی یا در زمانی یا به شکلی بیان میکنند که فتنهجویان از آن استفاده میکنند. مطلب حقّ در عالم زیاد است، امّا همه چیز را در همه وقت و همه جا نباید بیان کرد. چنین عاملی گاهی در گسترش فتنه نقش دارد.
ویژگیهای هر یک از مؤلفهها
هر کدام از این سه دسته در پیدایش و گسترش فتنه مؤثر هستند؛ امّا همه از لحاظ ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی مثل هم نیستند. هر کدام نقشی را ایفا میکنند و ویژگیهای خاصّی دارند. در جلسه قبل به شرایط و ویژگیهای دسته اول اشاره کردم. عرض شد که به وجود آوردن این پدیده اجتماعی خاصّ، که هزینههائی دارد و گاه ممکن است سالها نیاز به برنامهریزی داشته باشد، از هر کسی برنمیآید. اوّلین شرط این افراد داشتن همّت بلند منفی و بلندپروازیهای بیجا است. دوّمین ویژگی این افراد برخورداری از هوش ممتاز و سومین ویژگی، داشتن روح نفاق و چند چهرگی است. از آنجا که این افراد میتوانند پنهانکاری کنند، غالباً شناخته نمیشوند. شاید بعد از اینکه فتنه تمام شد و آنها به مقاصدشان رسیدند یا شکست خوردند، معلوم شود که اصلاً اینها از اوّل چه کسانی بودهاند.
امّا گروه دوم یا عامل میانی مؤثر در فتنه، نیازی به این ویژگیها ندارد؛ این افراد نه لازم است آن بلندپروازی و نه آن هوش سرشار را داشته باشند و نه لزومی دارد که خیلی منافقانه کار کنند؛ بلکه این افراد بیشتر در بند اغراض مادی و لذایذ حیوانی هستند. البته گاهی عوامل دیگری هم ضمیمه میشود؛ امّا آنچه لازم است این است که پولپرست باشند تا گروه اول بتوانند با دادن پول به آنها از آنها بخواهند که نقشی را بازی کنند. اینها سطح توقّعاتشان پایینتر و همّتشان پستتر است. عملاً هم کارهایی که انجام میدهند، کارهای کمارزشی است، یعنی هیچ وجهه اخلاقی و ارزشی ندارد.
امّا گروه سوم ممکن است نه آن صفات زشت شیطانی را داشته باشند و نه خیلی پولپرست باشند. مشکل این افراد این است که خوب نمیفهمند و درست تشخیص نمیدهند. هم در زندگی روزمره خودمان، هم در تاریخ اسلام، و هم در تاریخ معاصر چنین کسانی را سراغ داریم. آدمهای خوب، حتّی عالم، با تقوا، اهل زهد و سادهزیستی هستند یا بودهاند که بدون اینکه دنبال شهوات باشند، به خاطر کمفهمی کاری کردهاند که بعد معلوم شده یکی از عوامل مؤثر در پیشرفت فتنه بودهاند. اینکه اینها پیش خدا معاقب باشند یا نه، حسابش با خداست و به این بحث مربوط نمیشود؛ بحث ما تحلیل یک پدیده اجتماعی است. فکر نمیکنم در این مسئله شکّی باشد که گاه انسان با تقوا، متدین و عالمی پیدا میشود که انسان سادهای است؛ یعنی به راحتی سرش کلاه میرود. به عنوان مثال در داستان جنگ صفین شاید بتوان گفت ابوموسی اشعری اینگونه بوده است. او در قضیه حکمیت، فریب عمرو عاص را خورد.
شناخت اینها از این جهت مهم است که در مواجهه با فتنه و فتنهگران بدانیم چه موضعی باید بگیریم و چه وظیفهای داریم. توجه به اینها میتواند کمک کند به اینکه خود ما کمتر در دام بیافتیم و بتوانیم وظیفهای که در قبال دیگران داریم، انجام دهیم. اگر گمان کنیم که هر کس فهم خیلی خوبی دارد و خیلی با هوش است، هیچ وقت فتنهجو نمیشود، زود فریب میخوریم. باید بدانیم که اگر کسی فهم خوبی نداشته باشد، نمیتواند فتنه را طراحی کند. معاویه که در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام آن فتنه را برپا کرد، هوش فراوانی داشته و در آن زمان به داهیه عرب معروف بوده است. امیرالمؤمنین در مقابل این حرف مشهور موضع گرفتند و فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَكِنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِیةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاس …»2: «خیال نکنید معاویه باهوشتر از من است. من مانع دارم. تقوا جلویم را گرفته است.» آن کسی که این فتنه را به وجود میآورد و کاری میکند که سالها مردم فکر کنند علی اصلاً اهل نماز نیست، باید داهیه عرب باشد. این طور تبلیغ کردن و یک ملّتی را این طور بار آوردن، کار هر کسی نیست. خیلی توانایی میخواهد. البته هر فرد باهوشی هم فتنهجو نیست. این یک شمشیر دو لبه است. هوش میتواند در یک مسیر صحیح هم به کار بیافتد و فتنهها را خاموش کند. آن کسی که خاموش کننده فتنه و اصلاح طلب واقعی است، او هم باید هوش سرشاری داشته باشد و همچنین باید انسان بلند پرواز و دارای همّت بلند باشد. بله، مسأله چندچهرگی و نقش بازی کردن کار شیطان است. بنده مؤمن و صالح خدا هیچ وقت اینگونه نمیشود. در زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام یک نقطه ابهام و دو پهلو وجود ندارد؛ خیلی صاف و شفّاف است. اگر به کسی اعتراض داشت خیلی صریح به او میگفت. در زندگی او اموری است که ما حتّی نمونههای کوچکش را نمیتوانیم در جامعهمان اجرا کنیم. به سبب همین امور بود که او را تحمّل نمیکردند.
شگردهای فتنهگران برای تربیت فتنهجو
کسانی که اندیشههای استعماری دارند یکی از شگردهایشان این است که سعی میکنند با استفاده از روانشناسان، دانشجویانی را که از کشورهای جهان سوم به آنجا میروند شناسایی کنند و روحیاتشان را بشناسند. کسانی که همه خصوصیات مورد نظر آنها یا یکی از خصوصیاتی که آنها میخواهند را داشته باشند، برایشان پرونده خاصّ تشکیل میدهند و آنها را تربیت میکنند. یکی از آن خصوصیات جاهطلبی است. به عنوان نمونه یکی از این افراد بنیصدر بود. جالب این است که بعضی از مقدّسین میگویند: آوردن نام بنی صدر باعث غیبت میشود! هنگامی که معاویه آمده بود از سیدالشهدا علیه السلام برای یزید بیعت بگیرد، حضرت فرمودند: میگوئی من با پسر تو که شرابخوار و اهل فسق و فجور است، به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنم؟ معاویه گفت: ولی یزید درباره شما این طور صحبت نمیکند؛ یعنی یزید مقدّستر از شماست؛ شما غیبت میکنید! برخی افراد آن قدر از غیبت احتراز میکنند که اگرکسی بگوید: «بنی صدر جاهطلب بود» میگویند: «چرا غیبت کردی؟» بنیصدر و امثال او از وقتی وارد فرانسه شدند، برای آنها پرونده تشکیل شد و آنها را تربیت کردند برای اینکه روزی از آنها در مسیر اهداف خودشان استفاده کنند. از این نمونهها فراوان سراغ داریم. در یکی از سفرهائی که من به آمریکا رفته بودم، ما را برای سخنرانی در یک دانشگاه دعوت کرده بودند. با این دعوت، فرصتی پیدا شد که ما به چند تا از دانشگاههای آنجا برویم. یکی از ایرانیها که در آن دانشگاه دوره دکتری میگذراند، زمین خیلی وسیع، مشجّر، گل کاری شده و بسیار زیبائی را به ما نشان داد که لابهلای درختهای آن، ساختمانی بود که درست شکل مکعب بود و هیچ در و پنجره و راه نفوذی در آن دیده نمیشد. هر چه به اطراف نگاه میکردیم که از کجا میشود وارد آن شد، هیچ راهی پیدا نبود. او میگفت: «تمام کسانی که پستهای درجه اوّل امریکا را احراز میکنند، از دوران دانشجوئی در این ساختمان پرونده دارند و فقط افراد معدودی به این پروندهها دسترسی دارند. هیچ کس راه ورود به اینجا را نمیداند.»
منظورم این است که آنهائی که میخواهند فتنه ایجاد کنند، حتّی برای پرورش فتنهجو سالها مقدمهچینی میکنند. ابتدا ویژگیهای شخصیتی افراد را شناسایی میکنند؛ اگر کسی روحیه جاه طلبی داشته باشد، طعمه خوبی برای آنهاست. چنین فردی که عاشق مقام است، برای رسیدن به آن مقام، هر شرطی بگذارند قبول میکند. در مرتبه دوم کسانی که خیلی پول پرستاند، و در مرتبه سوم کسانی که شهوت پرستاند، طعمههای استعمارگران هستند. این سه عامل، عوامل مهمّی است که در شخصیت افراد خیلی مؤثر است و استعمارگران به ترتیب اینها را به کارهای مختلف میگمارند.
مؤمن باید تیزهوش باشد
از مطالب گذشته روشن میشود که به سادگی نمیتوان همه فتنهها را شناخت، و ریشهها و عوامل پشت پردهاش و کسانی که به صورتهای مختلف در آن دخیل هستند را شناسایی کرد. این مطالب را از این جهت میگویم که اگر یک رگ سادگی در ما وجود دارد، یک مقدار برطرف شود. البته ایمان ما اقتضا میکند که نسبت به همه خوشبین باشیم؛ اما همین ایمان اقتضا میکند که تیزبین هم باشیم: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِن …»3. همان طور که مقام معظم رهبری روی بصیرت تأکید میکنند، ما هم باید به بصیرت اهمیت بدهیم. سادهاندیشی و خوشبینی، بعضی جاها مشکل آفرین میشود. البته سوءظن گناه کبیره است: «… إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم …»4؛ امّا وقتی احتمال بدهیم که از طرف کسی خطری ما را تهدید میکند و این باعث شود که حواسمان را جمع کنیم و بدون اینکه نسبت به او قضاوتی داشته باشیم، مواظب باشیم که ما را به دام نیاندازد، به اسلام ضرر نزند، به نظام اسلامی ضرر نزند، این دوراندیشی و احتیاطی است که از خواص مؤمن است. خیال نکنیم همه جا مؤمن باید سرش را زیر بیاندازد و بگوید: إن شاء الله خیر است! همین طور شد که علی را خانه نشین کردند؛ همین طور شد که ابوموسی اشعری حَکَم شد و به نفع عمرو عاص قضاوت کرد؛ همین طور شد که در طول تاریخ ما خسارتهای زیادی دادیم. این خسارتها ناشی از ساده اندیشیها بود. مؤمن باید باهوش باشد، البته نه هوش شیطانی. باید هوشی داشته باشد که بتواند حقّ و باطل را تشخیص دهد؛ شیاطین را شناسایی کند. این خوشبینیهای افراطی گاهی باعث فریب خوردن ما و افتادن در دام شیاطین میشود.
ذکر قضایای تاریخی و فتنههائی که در گذشته واقع شده است، به خاطر این است که در زندگی آینده از اینها استفاده کنیم. آیا قرآن که این همه قضایای تاریخی را بیان میکند، فقط برای این است که کتاب تاریخ باشد؟ آیا برای این است که موقع بیکاری برویم برای سرگرمی بخوانیم؟ یا اینکه «… إِنَّ فی ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصار»5 و «… فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»6. اگر چشم دارید عبرت بگیرید. قرآن نیامده که برای ما قصّه بگوید و ما را سرگرم کند؛ بلکه این داستان را میگوید تا برای ما عبرت باشد: «وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ …»7، «وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها …»8.
قضایائی که امیرالمؤمنین علیه السلام در نهجالبلاغه بیان میفرمایند و بالاتر، پیشگوییها یا پیشبینیهائی که میفرمایند، العیاذ بالله مثل کار رمّالها نیست که پیشبینی کنند و بگویند: به نظر من صد سال دیگر چه خواهد شد، یا اینکه مثل گفتههای فوکویاما باشد! وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «سیأتی زمان کذا و کذا»، به خاطر این است که من و شما متوجّه باشیم که چنین چیزی ممکن است در زمان ما اتّفاق بیافتد و حواسمان را جمع کنیم. این ابزار قرار دادنِ داستانهای تاریخ نیست. این عبرت گرفتن از داستانهای تاریخی است. تاریخ فایده اصلیاش عبرت است. اگر از تاریخ عبرت بگیریم و بگوئیم: مواظب باشید مثل ابوموسی اشعری نشوید، نباید حمل بر استفاده ابزاری از تاریخ شود. اصلاً تاریخ برای عبرتگیری است. برای این است که ما برای زندگی حال و آینده از آن درس بگیریم و مواظب باشیم در دام دیگران نیفتیم، خصوصاً با تأکیداتی که خود قرآن فرموده که قضایای گذشتگان برای شما هم اتّفاق خواهد افتاد. چرا این را گفته است؟ آیا فقط یک پیشگویی و غیبگویی است؟ «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا …»9: خیال میکنید شما همین که گفتید: مؤمن هستیم و نمازی و عبادتی انجام دادید، بهشتی هستید؟ این طور نیست. آیا خیال میکنید تا داستان پیشینیان برای شما تکرار نشده، بهشت میروید؟ «أَمْ حَسِبْتُمْ» از نوع استفهام انکاری است؛ یعنی نه، این طور نیست؛ برای شما هم همین داستانها اتّفاق خواهد افتاد. بنابراین ما از داستانهای تاریخی مخصوصاً تاریخ معاصر، باید عبرت بگیریم. چشم بسته قضیه دیروز را باز فردا تکرار نکنیم، که تکرار آن دلیل نجابت نیست؛ بلکه دلیل کم فهمی است.
مرحوم شیخ غلامرضا یزدی فقیه مرد بسیار بزرگی بود. یکی از ویژگیهای ایشان این بود که تا سنّ 90 سالگی منبر میرفت و همه منبرهای ایشان هم آموزنده بود. سخن گفتن ایشان هم با منبرهای دیگر فرق داشت. ایشان روی منبر در مسجد گوهرشاد این جریان را نقل کرده است. میگوید: «یک شب بارانی در یزد، منزل کسی دعوت داشتم. سوار الاغ بودم و از کوچهای عبور میکردم. به یک جوی آبی رسیدم که گویا پوشش روی آن سست بود. پای الاغ فرو رفت و من هم زمین خوردم و در گل ولای تمام لباسهایم کثیف شد. همسایهها متوجّه شدند و من را به منزل بردند و لباسهایم را عوض کردند و یک سر و صورتی به من دادند تا بتوانم بروم. من منصرف شدم و به منزل برگشتم. یکسال بعد به همانجا دعوت داشتم. سوار همان الاغ شدم و رفتم. وسط آن کوچه که رسیدم، الاغ ایستاد. هر چه سعی کردم حرکت کند، حرکت نکرد. پیاده شدم ببینم علّت چیست، یک وقت یادم آمد که سال گذشته اینجا الاغ پایش توی گل رفت و زمین خورد و من را هم زمین زد، و به همین علّت دیگر از اینجا عبور نمیکند.» این داستان را روی منبر نقل میکند و سپس میگوید: «عزیزانِ من، سعی کنید از این الاغ کمتر نباشید.»
اگر ما امروز از یک سوراخ ماری گزیده شدیم، ولی فردا دوباره سراغ همان رفتیم، این نجابت نیست؛ این حماقت است. باید این داستانها را بخوانیم و تحلیل کنیم تا دفعه دوّم مبتلا نشویم.
وفّقنا الله و ایاکم
1. التغابن / 15.
2. نهج البلاغه، خطبه 200.
3. بحارالانوار، ج 24، ص 123.
4. الحجرات / 12.
5. آل عمران / 13.
6. الحشر/ 2.
7. المائده / 27.
8. الاعراف / 175.
9. البقره / 214.