بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 3و4

بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 3

ابتلا و امتحان در قرآن

«أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجِیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یترَْكُواْ أَن یقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یفْتَنُونَ»1

 

در جلسه اول پیرامون مفهوم فتنه و مرادفات یا مشابهات آن مثل امتحان و ابتلا، و در جلسه دوم درباره حقیقت امتحان و ضرورت آن برای زندگی انسان در ارتباط با هدفی که خدای متعال از آفرینش انسان در این عالم داشته، بحث کردیم. در این جلسه به توفیق الهی درباره موارد فتنه و ابتلاء در قرآن کریم بحث کوتاهی خواهیم داشت.

 

 

موارد ابتلا و امتحان در قرآن

مواردی را که قرآن در زمینه فتنه و ابتلاء بحث کرده است، می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد. البته روح همه این موارد این است که خدای متعال شرایطی پیش می‌آورد تا افراد سر دو راهی‌ها یا چند راهی‌ها قرار بگیرند و یک راه را انتخاب کنند. حقیقت امتحان و فتنه و ابتلا و همچنین هدف از آفرینش انسان در این عالم همین است. موارد امتحان به حسب تعبیرات قرآن کریم فرق می‌کند. در برخی موارد خدای متعال صریحاً امتحان کردن را به خودش نسبت داده است و می‌فرماید: ما مبتلا کردیم، ما امتحان کردیم. در برخی موارد به انسان‌ها نسبت داده است و می‌فرماید: انسان‌ها ایجاد فتنه کردند. روح هر دو بر می گردد به این‌که باید زمینه‌ای برای انتخاب انسان‌ها فراهم شود تا با اختیار خود استعدادهای خویش را شکوفا کنند و راه نهایی خودشان را برگزینند. مواردی را که خدا به خود نسبت می‌دهد – عمده آیات از این دسته است – باز قابل تقسیم به دو دسته است. در یک دسته مورد فتنه امور تکوینی است؛ یعنی خدا چیزی را به صورتی خلق کرده یا وصف وجودی تکوینی خاصّی به آن داده تا اسباب آزمایش و فتنه قرار گیرد. در دسته دیگر افعال تشریعی الهی به عنوان وسیله امتحان ذکر شده است. مثلاً می‌فرماید: ما این دستور را دادیم و این وظیفه را تعیین کردیم تا انسان‌ها آزمایش شوند.

اما آن‌هایی که مربوط به امور تکوینی است باز یک دسته آیاتی است که به طور کلی ذکر فرموده که ما همه شما را امتحان می‌کنیم یا همه چیز وسیله امتحان و آزمایش است. دسته دیگر، موردهای خاصّی را به عنوان وسیله آزمایش بیان می‌فرماید.

امتحان، قانونی فراگیر

از آیاتی که به طور کلی می‌فرماید: ما همه انسان‌ها را امتحان می‌کنیم، آیه‌ای است که در اول بحث در این جلسات مطرح شد: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یترَْكُواْ أَن یقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِم‏ …»: مردم گمان نکنند، همین که گفتند: ایمان آوردیم، ما آن‌ها را رها می‌کنیم و از آن‌ها می‌پذیریم. نه، این‌ها باید امتحان شوند. پیشینیان را هم امتحان کردیم، این‌ها را هم امتحان خواهیم کرد. بعد از این‌هم هر کس بیاید، امتحان خواهد شد. این یک اصل کلی است. در بعضی آیات می‌فرماید: همه پدیده‌های زمین وسیله امتحان هستند، مانند: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»2: همه آن‌چه روی زمین است را، زینت قرار دادیم تا مردم را آزمایش کنیم که رفتارشان با این جاذبه‌هائی که روی زمین وجود دارد چگونه خواهد بود. آیا خوبی و بدی، حلال و حرام را رعایت می کنند؟ فقط اصل امتحان هم نیست، بلکه در میان امتحان شدگان هم مراتب، مختلف است تا بهترین‌ها شناخته شوند: «… لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً». این یک دسته آیات است.

ذکر برخی از اسباب تکوینی امتحان

دسته دیگری از آیات، برخی نعمت‌های خاصّ را به عنوان وسیله آزمایش معرفی می‌کند. منظور از خاصّ این است که دایره‌اش اضیق از دسته قبل است، به این صورت که کلیاتی است که شامل همه چیز نمیشود. مثل «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ …»3: اموال شما و فرزندانتان وسیله آزمایش هستند. در میان اموری که در دنیا انسان به آن‌ها وابستگی پیدا می‌کند، آن‌چه طبیعی‌تر و عمومی‌تر است این دو امر است. شاید در هیچ جای دنیا انسانی پیدا نشود که نسبت به اموال دنیا یک تعلّق خاطری پیدا نکند و دلش هوای مال نکرده باشد. داشتن فرزند هم اینگونه است. تجربه‌های عمومی دنیا، تجربه‌های روزگار خودمان، تجربه‌های شخصی ما این مطلب را نشان می‌دهد. این دلبستگی که انسان نسبت به فرزند دارد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. همین طور مالی که کسب می‌کند مخصوصاً آن مالی که انسان برای به دست آوردنش زحمت کشیده باشد. خدای متعال این‌ها را به خصوص ذکر می‌فرماید، برای این‌که توجه ما را بیشتر جلب کند به این‌که بدانیم این‌ها اسباب امتحان است و خودش اصالت ندارد. مثال دیگر از امور خاص، آیه معروفی است که می‌فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَی‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»4. مواردی که این آیه ذکر می‌کند، شامل مال و فرزند هم میشود؛ امّا روی اموال خاصّی تکیه کرده است. در بعضی از تفاسیر ثمرات به فرزندان هم تفسیر شده است. این‌ها اسباب آزمایش هستند. از موارد دیگر اسباب امتحان فقر و غنا می‌باشد. هر دو وسیله آزمایش است. در سوره فجر می‌فرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»5. در هر دو مورد میگوید: ما مبتلا می‌کنیم. در فارسی مبتلا کردن، تعبیری است که فقط در موارد سختی بکار می‌رود؛ امّا در اصطلاح قرآنی این طور نیست؛ بلکه هر امتحانی، ابتلا است.

در این آیه خداوند یکی از گلایه‌های خود را از انسان مطرح می‌کند. می‌فرماید: اگر خدا این طور امتحان کند که او را در جامعه محترم و مورد اکرام قرار دهد و خدا نعمت‌هائی به او بدهد، در این‌جا میگوید: بله خدا من را احترام کرده و گرامی داشته است! امّا اگر راه امتحان او را فقر قرار دهد و روزی‌اش را تنگ کند، در این‌جا فراموش می‌کند که هر دوی این‌ها امتحان بود و میگوید: خدا من را خوار کرده و به من اهانت کرده است. در صورتی که هر دو وسیله امتحان است. هیچ کدام اصالتاً نه ملاک اکرام است و نه ملاک اهانت.

خداوند درباره کسانی که در این دنیا نعمت‌های زیادی به آن‌ها داده است، می‌فرماید: فریب این نعمت‌ها را نخورید و خیال نکنید که چون نعمتشان زیاد است، نشانه این است که خدا اینها را خیلی دوست دارد. خطاب به خود پیغمبر اکرم – صلی الله علیه و آله – میفرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَیرٌ وَ أَبْقى‏»6: چشم‌هایت را به این کسانی ندوز که ما به آن‌ها نعمت‌های دنیا دادیم و زندگی آنها دارای زرق و برق و جاذبه‌هایی شده است. خود این تعبیر خیلی معنادار است. یک وقت انسان یک چیزی را نگاه میکند، در اینجا میگویند: «نظر الیه». یک وقت چشمش را میدوزد و گردنش را میکشد تا خوب تماشا کند، در اینجا میگویند: چشمانش را به یک جائی دوخته است. در این آیه می‌فرماید: به این نعمت‌ها و متاع‌هائی که به گروهی از مردم داده ایم، چشم ندوز، یعنی به اینها اهمیت نده. اینها کالاها و زخارف دنیا است. این نعمت‌ها را به اینها دادهایم تا آن‌ها را مورد فتنه و آزمایش قرار دهیم: «لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ». چیزی که وسیله آزمایش است، حسرت خوردن ندارد. آیا درست است که از روی حسرت گفته شود: چرا باید فلان کس با فلان وسیله آزمایش شود! ثروت یک گونه و فقر هم گونه دیگری از امتحان است. هر دو را باید به چشم امتحان نگاه کنیم. طبیعت این عالم و همه کالاهای این دنیا، این است که وسیله آزمایش است. ما اشتباه میکنیم که خیال میکنیم اینها مطلوبیت دارد و باید به آنها دل بست و زحمت کشید تا آنها را به دست آورد و از آنها لذّت برد. هم خودش و هم لذّت‌هایش اصالت ندارند و وسیله‌ برای آزمایش هستند.

یک راه دیگر برای امتحان این است که خداوند در میان جامعه یک قشری را برخوردار و ثروتمند میکند و یک قشری را محروم؛ نه اینکه یک نفر گاهی روزی‌اش تنگ است و گاهی وسیع. حکمت این تفاوت چیست؟ چرا خداوند بین انسان‌ها فرق گذاشته است؟ البته معنای این حرف این نیست که خود آن‌ها دخالتی در وضعشان نداشته اند. برای این دسته زمینهای فراهم شده که توانستهاند مالی به دست آورند و ثروتی بیاندوزند و دیگران چنین وسیلهای برایشان فراهم نشده است. بالاخره نتیجه این شده که در جامعه این دو قشر شکل بگیرند. در چند آیه مشابه، علّت این نکته بیان شده است. در آیه 48 سوره مائده می‌فرماید: «… وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِیبْلُوَكُمْ فی‏ ما آتاكُم‏ …»: اگر خدا می‌خواست می‌توانست همه شما را یک دست قرار دهد. همه یک نوع غذا داشته باشید. لباس‌هایتان، خانه‌هایتان و … مثل هم باشد و همه چیز یکنواخت باشد. ولی خدا این را نخواسته است. زمینه‌هایی را فراهم کرده که اختلافاتی در ثروت‌ها و … پدید آید؛ چرا؟ برای این است که شما آزمایش شوید که آیا آن‌هایی که ثروت بیشتری دارند، حقّ دیگران را میدهند؟ آیا آنهایی که ثروت کمتری دارند به فقر خود و به آن‌چه حقّشان است قانع هستند یا به مال دیگران دست درازی میکنند؟ آیا به تقدیرات خدا راضی هستند یا در عمق دلشان از خدا گله و شِکوه دارند که چرا ما این امتحان را پس می‌دهیم؟ بندگانی وجود دارند که داشتن همه ثروت‌های دنیا با محتاج بودن به یک لقمه نان، برایشان تفاوتی نمی‌کند. چنین انسانی باور کرده است که همه این‌ها آزمایش است و کار خدا حکیمانه است. معتقد است که چه من ثروت داشته باشم و چه فقر، می‌توانم خدا را بندگی کنم و به مقامی برسم که فرشتگان مقرّب خدا باید خادم من شوند.

البته این‌ها غیر از انجام وظیفه‌ای است که انسان در قبال کسب روزی دارد. انسان باید دنبال روزی حلال برود و باید کسب و کار داشته باشد. آن‌ها هم یک نوع آزمایش است؛ به خاطر این‌که به دستورات خدا عمل می‌کند. این دو امر را باید از هم تفکیک کنیم.

امتحانات تشریعی

باب دیگر آزمایش‌های الهی، افعال تشریعی و دستورات خداوند است. تمام تکالیف خدا وسیله آزمایش است تا معلوم شود چه کسی بهتر عمل می‌کند. در آیات قرآن گاهی خداوند روی یک موارد خاصّی دست گذاشته و میگوید: این‌ها را وسیله آزمایش شما قرار می‌دهم. در آیه 94 از سوره مائده می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَی‏ءٍ مِنَ الصَّیدِ تَنالُهُ أَیدیكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یخافُهُ بِالْغَیبِ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ». در اینجا خداوند می‌فرماید: مسأله صید و شکار وسیله آزمایش است به خصوص برای کسانی که در حرم هستند. مسجدالحرام و اطراف آن تا محدوده خاصّی حرم است و صید در آن‌جا در حال احرام، حرام است. می‌فرماید: گاهی ما شکاری می‌فرستیم که دست شما به آن می‌رسد یا اگر نیزه بیندازید به او می‌خورد. این وسیله آزمایش است که آیا صید می‌کنید یا نمی‌کنید؟ نظیر این آیه درباره اصحاب سبت آمده است. خداوند به آن‌ها دستور داده بود که روز شنبه ماهی صید نکنند. «إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یوْمَ لا یسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا یفْسُقُون‏»7: روزهای شنبه دسته دسته ماهی‌ها کنار ساحل می‌آمدند و خیلی راحت می‌تواستند آن‌ها را صید کنند. امّا روزهای دیگر این طور نبود. خداوند دستور داده بود روز شنبه نباید صید کنید. این امتحان بود. اینگونه امتحانات الهی برای این است که روشن شود، آیا به دستور خدا عمل میشود و یا میگویند: آقا اصل، اقتصاد است! اگر پول نداشته باشیم همه چیز بر باد است! باید پول به دست آورد. بنی اسرائیل گفتند: ما روز شنبه صید نمی‌کنیم. ولی حوضچه‌هایی کندند و روز شنبه آب را به درون آن حوضچه‌ها هدایت می‌کردند. وقتی ماهی‌ها درون حوضچه‌ها می‌رفتند، جلوی آب را می‌بستند و روز یک شنبه می‌رفتند آنها را صید می‌کردند. به همین دلیل خدا آن‌ها را مسخ کرد و به صورت میمون درآمدند. بعضی کارها و حیله‌های شرعی که ما به کار می‌بریم از همین قبیل است و گرفتاری‌هائی هم که به دنبال آن می‌آید از همین جهت است. از اوضاع گرانی گله می‌کنیم و یا می‌پرسیم چرا خشکسالی پیش می‌آید؟ چرا زلزله و سیل رخ می‌دهد؟ ولی نمی‌پرسیم خودمان چه کردیم؟

انبیاء و امتحانات الهی

همه انسان‌ها امتحان می‌شوند، برای این‌که ما بدانیم کسی مستثنی نیست، خداوند برای پیغمبران امتحان‌های خاصّی قرار داده است. مهم‌ترین امتحانی که قرآن ذکر کرده و شاید در طول تاریخ بشر چنین امتحانی کم نظیر باشد، امتحاناتی بود که برای حضرت ابراهیم علیه السلام پیش آمد. در آتش افتادن، دستور ذبح اسماعیل و سختی‌هایی که اصلاً در عالم بی نظیر است. برای انداختن حضرت ابراهیم به درون آتش منجنیق درست کردند و او را درون منجنیق گذاشتند و به درون آتش پرت کردند. خداوند او را چنین امتحان کرد تا ببیند آیا صبر می‌کند یا نه؟ نکته جالب این است که در این فاصله‌ای که از منجنیق به طرف آتش پرتاب شد، جبرئیل آمد و گفت: ابراهیم! آیا حاجتی داری؟ گفت: به تو، نه. از تو چیزی نمی‌خواهم. گفت: پس از خدا بخواه. گفت او دارد می‌بیند. علم او به حال من از درخواست کردن من کفایت می‌کند.8 در حالی جبرئیل به سراغ ابراهیم می‌آید و از او می‌خواهد که اگر درخواستی داری بگو، که میخواهند ابراهیم را در آتشی عظیم بیاندازند. در آن شرایط میگوید: به تو حاجتی ندارم. اگر همه این عالم خلق شده بود برای این‌که یک ابراهیم در آن پیدا شود، ارزش داشت. بعد از همه این ابتلائات، خدا فرزندی به او داده است. فرزندی که در عالم بی نظیر است. در سنّ نوجوانی این فرزند، که زیبا و با کمال شده، خداوند دستور می‌دهد که او را ذبح کن و سرش را ببر! ابراهیم بدون هیچ تعلّلی تا به خواب دید و فهمید چنین وظیفه‌ای دارد، فوراً آماده شد.

این امتحانات مقدمه بود تا حضرت ابراهیم به مقام امامت برسد. اگر بفهمیم که حضرت ابراهیم با همه این کمالات در مقابل سیدالشهدا علیه السلام باید زانو بزند، آن وقت حقّ می‌دهیم که همه این عالم فدای حسین باشد. اگر کسی به ساحت ابا عبدالله علیه السلام جسارت کند، از جهتی برای من و شما امتحانی است که در مقابل آن‌ها چه عکس العملی نشان می‌دهیم. آیا به خاطر برخی اغراض سیاسی، ریاست و … سکوت می‌کنیم؟ و حتّی این اندازه هم به خودمان زحمت نمیدهیم که محکوم کنیم و بگوئیم بد کاری کردند؟

انسان گاهی به کجا می‌رسد! یکی ابراهیم، و یکی سیدالشهدا میشود و یکی هم به خاطر اغراض سیاسی حاضر نیست توهین کننده به سیدالشهدا را محکوم کند! تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

اگر خدا چنین امتحاناتی از انبیاء گرفته، در مقابل، نعمت‌هائی هم که به پیغمبران داده به هیچ کس نداده است. امیدواریم خدای متعال همه ما را در امتحانات موفق بدارد.

1. العنکبوت / 1و2.

2. الکهف / 7.

3. الانفال / 28.

4. البقره / 155.

5. الفجر / 15 و 16.

6. طه / 131.

7. الاعراف / 163.

8. بحار الانوار، ج 68، ص 156.


بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 4

انواع فتنه

«أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجِیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یترَْكُواْ أَن یقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یفْتَنُونَ»1

موارد ابتلا و امتحان در نهج البلاغه

در این جلسه اندکی به بررسی موارد استعمال واژه‌های ابتلا و امتحان در نهج‌البلاغه می‌پردازیم. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 192، معروف به خطبه قاصعه که بزرگ‌ترین خطبه نهج‌البلاغه است، بیان بسیار زیبا و منظّمی درباره امتحانات الهی در عالم خلقت دارند که گویا تاریخچه‌ای از امتحانات الهی است.

اولین مورد امتحان در عالم خلقت

حضرت در ابتدا می‌فرمایند: خدای متعال وقتی حضرت آدم را خلق کرد، فرشتگان و ابلیس را به وسیله حضرت آدم امتحان کرد. گویا اوّلین مورد امتحان در عالم خلقت، امتحان فرشتگان و ابلیس به وسیله حضرت آدم بود. خدای متعال به فرشتگان و ابلیس – که در صف ملائکه قرار داشت – امر فرمود: همه در مقابل او به خاک بیفتید: «فَقَعُوا لَهُ ساجِدین»1‏. فرشتگان همه بی چون و چرا به سجده افتادند. در رابطه با اینکه همه فرشتگان بودند یا فرشتگان ارضی – فرشتگان موکّل در زمین – قدر متیقن همه فرشتگان ارضی که موکّل به این عالم هستند، بوده‌اند؛ چون در برخی روایات اشاره شده که دسته‌ای از فرشتگان، آن‌چنان مستغرق در جلال و جمال الهی هستند که اصلاً از اینکه خدا انسان و آدمی آفریده است، با خبر نشده‌اند (نرد علمها الی اهلها.)

در میان این‌ها فقط ابلیس از جنس فرشتگان نبوده است؛ امّا از کثرت عبادت بسیار شبیه آن‌ها شده بود، به طوری که دیگر ملائکه گمان می‌کردند که وی نیز از آن‌هاست؛ لذا وقتی به ملائکه خطاب شد که سجده کنید، از آن‌جا که به این جمع خطاب شد، ابلیس هم با این‌که از جنّ بود، مکلّف بود سجده کند.

ابلیس مردود شد. «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»2: گفت: من به بشری که از گلی خشکیده خلق شده است، سجده نمی‌کنم. «صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» یعنی گل خشکیده‌ و بعضی به لجن ترجمه کرده‌اند. به هرحال آدم از گل خشکیده‌ای خلق شد. به همین جهت هم ابلیس میگفت: من اشرف از او هستم چون من از آتش خلق شده‌ام. امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از این‌که به این داستان اشاره میکنند، می‌فرمایند: «… وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیاؤُهُ وَ یبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِكَة …»: اگر خدا می‌خواست آدم را از نوری خلق می‌کرد که روشنی او چشم‌ها را خیره می‌کرد و زیبائیش عقل‌ها را مبهوت می‌ساخت و از عطری که تمام نفس‌ها را به خودش مشغول می‌کرد و همه می‌خواستند او را ببویند. اگر آدم این گونه خلق می‌شد، ابلیس هم در مقابل او سجده می‌کرد و ملائکه خیلی راحت به چنین موجودی که این همه شکوه و عظمت دارد، این همه زیبا و دوست داشتنی است، سجده می‌کردند. ولی در این صورت دیگر امتحانی تحقق پیدا نمی‌کرد. ارزش سجده ملائکه از آن جهت بود که آن‌ها نگفتند: ما کجا و یک موجود خاکی کجا؟ بلکه چون خدا فرموده بود، گفتند: سمعاً و طاعتاً؛ امّا ابلیس گفت: «… أَنَا خَیرٌ مِنْه …»3.

پس خدای متعال برای امتحان ما در بسیاری از اموری که در این عالم بر ما مجهول است، حکمت‌هائی قرار داده که ما از آن حکمت‌ها بی‌خبر هستیم. گاهی درون دل‌مان و گاهی هم به زبان اعتراض می‌کنیم که چرا چنین است.

«وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً»: اگر خدا آدم را با آن صفات آفریده بود، همه در مقابلش کرنش می‌کردند. «وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِكَة»: آن وقت امتحان ملائکه امر خیلی ساده‌ای بود. مثلاً اگر از یک دیپلمه بخواهند که یکی از چهار عمل اصلی را انجام دهد، این امتحان نیست. امتحان آن وقتی است که برای شخص متناسب با موقعیتش، سخت باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه می‌فرمایند: «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یجْهَلُونَ أَصْلَهُ»: خدا خلقش را به وسیله اموری که اصلش را نمیدانند، امتحان می‌کند. اگر بدانند که نمیتوان نام آنرا امتحان گذاشت. امتحانی که جواب سؤال هم کنارش نوشته شده باشد، امتحان نیست. «تَمْییزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیلَاءِ مِنْهُم»: حکمت این‌که خدا این‌ها را مجهول قرار می‌دهد و وسلیه آزمایش، این‌است که آن‌ها آزمایش شوند و مرتبه اطاعتشان معلوم شود و وقتی اطاعت کردند، روح استکبار و تکبّر و خودبزرگ بینی از آن‌ها سلب شود.

امتحان فقراء و اغنیاء

امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم می‌فرماید: نگاهتان را به این ثروت‌ها یا به این تهدیدستی‌ها ندوزید و به این‌ها اهمیت ندهید؛ چراکه این‌ها ملاک نیست. این‌ها وسیله امتحان است. حضرت در ادامه به آیه‌ای از قرآن استدلال میکنند: «أَ یحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیراتِ بَلْ لا یشْعُرُونَ»4: آیا چنین می‌پندارند که وقتی مال و ثروت و فرزندان زیادی به آن‌ها می‌دهیم، به خاطر این است که حتماً ما خیلی خیر آن‌ها را می‌خواهیم؟ هیچ کلیت ندارد. این وسیله آزمایش است. نه معنایش این است که ما خیلی این‌ها را دوست داشتیم که این ثروت را به آن‌ها دادیم، نه معنایش این است که دشمن‌شان بودیم. البته گاهی همین نعمت‌ها باعث میشود که بر عذاب‌شان افزوده شود. پس به این‌که کسی ثروت دارد یا فقیر است، اهمیت ندهید. فقط فکر این باشید که در مقابل خدا چه وظیفه‌ای دارید که انجام دهید. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْینِهِم‏»: خدا آن کسانی را که پیش خود، برای خود بزرگی قائلند و خودبزرگ‌بین هستند – والمستکبرین فی انفسهم یعنی پیش خود، خود را بزرگ می‌شمارند – با اولیاء خودش که به نظر آن‌ها مستعضف هستند، امتحان می‌کند. خدا این‌ها را به وسیله این فقرا امتحان می‌کند. البته متقابلاً فقرا را هم از راه دیگری به وسیله اغنیا امتحان می‌کند. بسیاری از افراد در مقابل اغنیا وظایف واجبی دارند که انجام نمیدهند؛ مثلاً آن‌ها را نهی از منکر نمیکنند، برای این‌که ناراحت نشوند! عیب‌هایشان را به آن‌ها تذکر نمیدهند برای این‌که بتوانند از ثروت آن‌ها استفاده کنند! به آن‌ها احترام میگذارند برای این‌که رأی آن‌ها را برای خود جلب کنند! این‌هم امتحانی است که آیا وقتی به کسی احترام میگذارند به خاطر پول وثروت وی به او احترام میگذارند یا به خاطر دینش؟ این برای فقرا یک نوع امتحان است.

انبیاء وسیله امتحان مردم

فراز دیگری در همین خطبه درباره امتحانی است که خدای متعال مردم را با آن در مورد انبیاء امتحان می‌کند. می‌فرمایند: انبیاء غالباً از مردم طبقات پایین و فقیر بودند، موقعیت اجتماعی و شکوه و عظمت ظاهری نداشتند. همین امر که انبیاء در میان فقرا و از طبقه متوسط و فقیر جامعه انتخاب می‌شوند، برای مردم امتحانی است. «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِیاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ … لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَار». عبارت‌ها، عبارت‌های بسیار زیبا، ادبی و جالبی است. اگر انبیاء از آن‌چنان قدرتی برخوردار بودند که کسی طمع در توان آن‌ها نمی‌کرد، … این امر باعث می‌شد که مردم خیلی راحت برای آن‌ها اهمیت قائل شوند و حرف آن‌ها را بشنوند و به آن‌ها اعتنا کنند. چون در قرآن در مورد خود پیغمبر اکرم – صلی الله علیه و آله – از قول کافران می‌فرماید: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیتَینِ عَظیمٍ»5: اگر خدا می‌خواست پیغمبر بفرستد، پس چرا یکی از بزرگان این دو شهر را نفرستاد؟ چرا بر یک رجل عظیم نفرستاد – منظورشان از عظیم، پولدار و صاحب قدرت بود. آیا جوانی که از کودکی یتیم بوده، اکنون پیغمبر خدا شده است؟

«وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ … أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَیرِهَا شَائِبَةٌ». – این جمله برای کسانی که دقت کنند و اهل معرفت باشند، تعبیر بسیار عالی‌ای است – می‌فرماید: خدا خواسته که پیروی انبیاء اختصاص به خودش داشته باشد؛ یعنی انگیزه مردم برای تبعیت از انبیاء فقط خدا باشد و در اطاعت از انبیاء هیچ شائبه‌ای در نیت نداشته باشند؛ نه به خاطر اینکه پول و موقعیت دارد و می‌توانند از او بهره‌ای ببرند و برای زندگی‌شان استفاده‌ای کنند و …. این نکته برای ما بسیار آموزنده است که دقّت کنیم، ببینیم واقعاً اسلام و پیروی از اهل‌بیت – علیهم السلام – را که می‌پذیریم، آیا فقط به خاطر این است که خدا خواسته است، یا به خاطر این‌است که در کنارش یک منافعی هم داریم؟

هرچه امتحان سخت‌تر، پاداش آن بیشتر

حضرت در ادامه می‌فرماید: «وَ كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل‏». این یک قاعده کلی است که البته روشن است؛ ولی حضرت به آن تصریح فرموده است. میگوید: برخی از این امتحان‌ها، آسان‌تر، و برخی سخت‌تر است. هر چه امتحان سخت‌تر باشد، پاداش آن بیشتر خواهد بود. امتحان‌های ساده که افراد، راحت می‌توانند جواب دهند، مزد زیادی ندارد.

در مورد حضرت ابراهیم، در آتش افتادن، یک امتحان بود که آن‌را با رضا و رغبتِ فراوان پذیرفت. اگر اهمیت آن امتحاناتی که در مورد حضرت ابراهیم بود را هم کسانی بفهمند، مثل افتادن در آتش و … (که کمابیش ما هم می‌فهمیم)، امّا یک امتحانات خیلی دقیق وجود دارد که اصلاً ما صورت مسأله را نمی‌فهمیم. به نظر من امتحانِ مهم‌تر برای آن حضرت، آن لحظه‌ای بود که جبرئیل آمد و گفت: «هَلْ لَكَ مِنْ حَاجَةٍ»: کاری با ما داری؟ ابراهیم بین زمین و هوا در فضائی است که او را از منجنیق پرت کرده‌اند تا داخل آتش بیفتد! در این فاصله جبرئیل آمده و میگوید: با ما کاری داری؟ فرمود: «أَمَّا إِلَیكَ فَلَا»: به تو احتیاجی ندارم! این امتحان است. این از آن در آتش افتادن و از ذبح فرزند هم مهم‌تر است. در یک چنین حالی انسان بگوید: «فقط خدا»، و به هیچ کس دیگری اعتمادی نداشته باشد، مهم است. از این قبیل امتحانات برای پیغمبر اسلام فراوان بوده است. پیامبر گرامی اسلام هم امتحان داشت؛ امّا آنچه او در سایه امتحان به دست می‌آورد، از همه آنچه ما در عالم می‌شناسیم، ارزشمند‌تر بود.

حج، امتحان مشترک همه بنی آدم

در فراز دیگری می‌فرمایند: از زمان حضرت آدم تا زمانی که انسان روی زمین وجود دارد، همه را خدا به یک وسیله‌ای که برای همه مشترک است، امتحان کرده است. این‌هم یک نوع امتحان است، و آن این است که یکسری سنگ‌هائی را در یک بیابانی قرار داده است که نه آبی دارد، نه علفی، نه باغی و نه ساختمانی. آن‌جا چند سنگ به همراه یک سنگ سیاه است. به همه بنی آدم، از خود حضرت آدم گرفته تا همه کسانی که روی این زمین زندگی کنند، دستور داده است که باید بروید به این سنگ‌ها احترام بگذارید و دور آن‌ها طواف کنید. این‌هم یک جور امتحان است. سنگی که به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام نه می‌بیند، نه می‌شنود، نه نفعی برای کسی دارد، نه ضرری به کسی می‌تواند برساند. البته این‌که صورت ملکوتی‌اش تأثیری دارد و می‌شنود، یک حساب دیگری است. آنچه که مردم در آن‌جا می‌بینند، یک سنگ است. باید در مقابل این سنگ طواف کنند و این‌ مهم‌ترین عبادتی است که ما و همه مسلمان‌ها هم به آن آزمایش می‌شویم. در حج به وسیله حجرالاسود یعنی یک سنگ سیاه، مسلمانان امتحان می‌شوند. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیه إِلَى الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَع»: خداوند حضرت آدم تا آخرین انسان‌هائی که در این عالم روی این زمین زندگی کنند، را با سنگ‌هائی که هیچ نفع وضرری از آن سراغ ندارند، نه می‌بیند و نه می‌شنود، امتحان کرده است. فقط برای اطاعت خدا باید بروند آن‌جا دور بزنند. آیا این کار را میکنند یا نمیکنند؟ بعد حضرت ادامه میدهند: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یضَعَ بَیتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَینَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَار …». – در این‌جا هم چند عبارت بسیار زیبا و ادبی ذکر کرده‌اند که من این‌ها را تلخیص کرده‌ام- می‌فرمایند: اگر خدا می‌خواست خانه خودش را در یک جایی قرار بدهد که دارای باغ‌های زیبا، درخت‌های پر میوه، نهرهای جاری و منظره‌های چشم نواز بود، و چنین جایی را روی یک قطعه زمین حاصل‌خیزی قرار می‌داد … – به جای این‌که چند تا سنگ را توی یک بیابان خشک بی آب و علف قرار بدهد – «لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاء»: لازمه‌اش این بود که امتحان، امتحان آسانی شود و به تبع، مزدش هم کم شود. چون در این صورت، در حقیقت امتحانی نبود. همه دل‌شان رفتن به یک چنین جائی را می‌خواهد. مگر مردم همه عالم برای رفتن به کشورهای معروف که جاهای تماشایی دارد پول‌های کلان خرج نمیکنند تا چند روزی آن‌جا تفریح کنند؟ با این اوضاع کنونی که خداوند قرار داده است، امتحان معنا پیدا می‌کند.

با این شرایط امتحان شکل میگیرد. جایی که مکان دیدنی نیست. چند سنگ است و بیابان خشک. یک چنین سرزمینی خانه خداست. امّا اگر این خانه مثلاً در سوئیس بود، یا در یک کشور دیگری که سرشار از باغ و مناظر زیبا بود، امتحان محقق نمی‌شد؛ بلکه همه دلشان می‌خواست به آن‌جا بروند و آن مناظر را تماشا کنند. این‌هم یک نوع امتحان است که در یک بخش دیگر از این خطبه بیان شده است.

تدبر در احوال مؤمنین گذشته

در همین خطبه در رابطه با امتحان می‌فرماید: «… وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَكُم»: تاریخچه مؤمنین قبل از خودتان را مطالعه کنید. به تعبیر بنده: در گذشته اکثریت مؤمنین، کسانی بوده‌اند که با گرفتاری زندگی کرده‌اند و زندگی مرفّه، آرام و آسوده‌ای نداشته‌اند؛ «كَیفَ كَانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَ الْبَلَاءِ أَ لَمْ یكُونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلَاءً وَ أَضْیقَ أَهْلِ الدُّنْیا حَالًا» آیا اینان بارشان از همه سنگین‌تر نبود؟ آیا دستشان از همه خالی‌تر نبود و تنگدست‌تر از دیگران نبودند؟ بعد حضرت به بنی اسرائیلی که در چنگال فرعونیان بَرده بودند، مثال می‌زند: «اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیدا»: با اینکه فرزندان پیغمبران بودند، ولی فرعونیان اینان را به بیگاری و بردگی کشیدند. این امر برای اینان امتحان بود. حضرت می‌فرمایند: «… حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِی مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّل‏ …» وقتی خدا دید که این گروه از بنی‌اسرائیل با اینکه در چنگال فرعونیان اسیرند، بر بلای خدا صبر میکنند و دست از دینشان بر نمیدارند، و فرعونی و بت پرست نمی‌شوند، و وقتی خدا دید اینان جداً صبر میکنند، و این همه به خاطر دوستی و محبّت خدا بود، خداوند از آن سختی‌ها، فرجی بر این‌ها قرار داد و ذلّت آن‌ها را تبدیل به عزّت کرد. این همه سختی را برای چه تحمّل کردند؟ حضرت امیر می‌فرمایند: «فِی مَحَبَّتِهِ»: برای این‌که خدا را دوست داشتند و در راه محبّت خدا سختی‌ها را تحمل کردند. کار به جایی رسید که فرعونیان غرق شدند و اینان نجات پیدا کردند.

این‌ها نمونه‌هایی از امتحان بود که تنها در یک خطبه از نهج البلاغه ذکر شده است. حضرت در این خطبه به ذکر نمونه امتحانات از پیش از خلقت آدم تا پایان این عالم پرداخته است، که همه ما نیز مورد این امتحانات قرار میگیریم.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

1. الحجر / 29.

2. الحجر / 33.

3. الاعراف / 12.

4. المومنون /55و56.

5. الزخرف / 31.


جستجو