عدل الهي

 

عدل در لغت و اصطلاح

در فرهنگهاي لغت عربي براي عدل معاني يا كاربردهايي ذكر شده است كه مهمترين آنها عبارتند از: تعادل و تناسب، تساوي و برابري، اعتدال يا رعايت حد وسط در امور، استوا و استقامت.[1] ميتوان گفت: جامع معاني يا كاربردهاي ياد شده اين است كه هر چيزي در جايگاه متناسب خود قرار گيرد به گونهاي كه سهم مناسب و شايستة خود را از هستي و كمالات آن دريافت كند و به حق و سهم ديگران تجاوز نكند. بنابراين ميتوان گفت: سخن امام علي ـ عليه السلام ـ كه در تعريف عدل فرموده است: «العدل يضع الأمور مواضعها»[2] دقيقترين تعبير در اين باره است. عبارت: «وضع كل شيء في موضعه و اعطاء كل ذي حق حقه» نيز كه فلاسفه در تعريف عدل به كار بردهاند،[3] بيانگر معناي ياد شده است.
مولوي معناي مزبور را اين گونه به نظم آورده و به تمثيل كشيده است:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش ظلم چه بود؟ وضع در نا موضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را ظلم چه بود، آب دادن خار را[4]
علامه طباطبايي در تحليل حقيقت عدل گفته است:
حقيقت عدل عبارت است از: «اقامة المساواة و الموازنة بين الأمور بأن يعطي كل من السهم ما ينبغي أن يعطاه. فيتساوي في ان كلا منها واقع في موضعه الذي يستحقه؛[5] حقيقت عدل عبارت است از برقراري تساوي و توازن ميان امور به گونه
اي كه سهم شايستة هر يك بدان داده شود. در نتيجه، همگي در اين جهت كه در جايگاه شايستة خود قرار گرفته است، يكسان و برابرند.»
آنگاه افزوده است:
«از آنچه گفته شد، روشن گرديد كه عدل با حُسن ملازمه دارد، زيرا حسن و زيبايي در امور به اين است كه هرچيزي به گونه
اي باشد كه نفس انسان آن را بپسندد و مجذوب آن شود. بديهي است قرار گرفتن هر چيز در جايگاه مناسب آن، مستلزم چنان زيبايي خواهد بود».[6]

عدل در اصطلاح متكلمان

موضوع عدل در علم كلام، فعل خداوند است و حقيقت آن همان حسن و نيكويي است. يعني افعال خداوند همگي حسن و پسنديده است، و خداوند هرگز فعل نازيبا و ناپسند انجام نميدهد و آنچه را كه واجب و نيكوست ترك نميكند.
قاضي عبدالجبار معتزلي (متوفاي 415 هـ) گفته است:
«ما هر گاه خداوند را به عدل و حكمت وصف مي
كنيم مقصودمان اين است كه خداوند فعل ناروايي انجام نميدهد، و آنچه را كه واجب است ترك نميكند، و همه كارهاي او نيكوست».[7]
شيخ سديد الدين حمصي (قرن ششم هجري) در اين باره گفته است:
«سخن دربارة عدل، سخن در افعال الهي است و اين كه همة افعال خداوند پسنديده و نيكوست و از قبايح پيراسته است و چيزي را كه به مقتضاي حكمت لازم است، ترك نمي
كند.»[8]
حكيم لاهيجي نيز گفته است:
«مراد از عدل اتصاف ذات واجب الوجود است به فعل حسن و جميل و تنزّه اوست از فعل ظلم و قبيح. بالجمله همچنان كه توحيد، كمال واجب است در ذات و صفات، عدل كمال واجب است در افعال»[9].
ديگر متكلمان عدليه نيز نظير اين تعابير را در تعريف عدل به كار برده
اند.
متكلمان عدليه (اعم از شيعه و معتزله) اذعان دارند كه در توحيد و عدل وامدار امام علي ـ عليه السلام ـ مي
باشند. تعريفي را كه آنان براي عدل الهي ذكر كردهاند در حقيقت برگرفته از سخني است كه امام علي ـ عليه السلام ـ در اين باره دارند. از آن حضرت از توحيد و عدل سؤال شد. در پاسخ فرمود:
التوحيد الا تتوهمه، و العدل الا تتهمه؛[10] توحيد آن است كه دربارة خداوند با وهم و پندار داوري نكني، و عدل آن است كه خداوند را به كارهاي ناروا متهم نسازي».[11]
نظير اين سخن از امام صادق ـ عليه السلام ـ نيز روايت شده است، چنان كه فرموده است:
«اما التوحيد فان لا تجوز علي خالقك ما جاز عليك، و اما العدل فان لا تنسب الي خالقك ما لامك عليه؛[12] توحيد آن است كه صفات نقص و حاجت را كه بر تو رواست به خدا نسبت ندهي، و عدل آن است كه آنچه خداوند انجام آن را براي تو ناپسند دانسته است، به خداوند نسبت ندهي.»

حكمت در لغت و اصطلاح

در كاربردهاي لغوي واژة حكمت، استواري و منع از نقص و خلل و تباهي مأخوذ و مقصود است. چنان كه لجام اسب را «حُكَمُه» گويند، زيرا اسب را از سركشي و حركتهاي ناموزون باز ميدارد، شارع را بدان جهت مولي و حاكم گويند كه مكلف را از انجام كارهاي ناروا باز ميدارد. قاضي را بدان جهت حاكم گويند كه از ضايع شدن حق افراد و تعدي به حقوق ديگران جلوگيري ميكند. تصديق علمي را از آن رو حكم ناميدهاند كه شك و ترديد ذهن را برطرف ميسازد. هرگاه چيزي از استواري و استحكام برخوردار باشد،‌ از اختلال مصون خواهد بود.
بنابراين، كلمة حكمت ملازم با خلل ناپذيري، ‌استواري و استحكام است، خواه مربوط به علم باشد و خواه مربوط به عمل.[13]

حكمت در اصطلاح متكلمان

واژة حكمت در بحثهاي كلامي در موارد ذيل به كار رفته است.
1. حكمت علمي: و آن عبارت است از برترين علم به برترين معلوم، كه مصداق آن علم خداوند به ذات و افعال خويش است.
«ان الحكمة عبارة عن معرفة افضل المعلومات بأفضل العلوم، فالحكيم بمعني العليم».[14]
2. احكام و اتقاق در آفرينش و تدبير جهان.
«حكيمّ فعيلٌ بمعني مْفعل، كأليم بمعني مؤلم، و معني امر احكام في حق الله تعالي في خلق امر اشياء اتقان التدبير فيها و حسن التقدير بها».[15]
آية كريمه «الذي احسن كل شيء خلقه»[16] ناظر به اين معناي حكمت است.
علامه حلي معناي ياد شده از حكمت را چنين بيان كرده است:
«حكمت گاهي به معني معرفت اشياء است، و گاهي به معني انجام كاري به وجه تكميل و احسن، و چون هيچ معرفتي برتر از معرفت خداوند نيست، پس خداوند به هر دو معني حكيم است.»[17]
3. تنزه و پيراستگي فاعل از افعال قبيح و ناروا: فخر الدين رازي در اين باره گفته است:
«الثالث: الحكمة عبارة عن كونه مقدساً عن فعل مالا ينبغي؛ سومين معناي حكمت عبارتست از تقدس خداوند از انجام آنچه نارواست».
آن گاه دو آيه ذيل را شاهد آورده است.
1. «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ».[18]
2. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً».[19]
4. غايتمند بودن افعال الهي. حكيم لاهيجي فصل پنجم از مباحث عدل الهي را به بيان حكمت الهي به معني ياد شده اختصاص داده و گفته است:
«بدان كه اگر افعال خداي تعالي راغرض نبودي، هر آينه عبث بودي، و صدور عبث از واجب الوجود،‌ ممتنع است».

عصر ما از نظر دينی و مذهبی – خصوصا برای طبقه جوان – عصر اضطراب و دودلی و بحران است . مقتضيات عصر و زمان ، يك سلسله ترديدها و سؤالها بوجود آورده و سؤالات كهنه و فراموش شده را نيز از نو مطرح ساخته است
آيا بايد از اين شك و ترديدها و پرس وجودها – كه گاهی به حد افراط می‏رسد متأسف و ناراحت بود ؟ به عقيده من هيچگونه ناراحتی ندارد . شك ، مقدمه يقين ، پرسش ، مقدمه‏ وصول ، و اضطراب ، مقدمه آرامش است . شك ، معبر خوب و لازمی است هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی است . اسلام كه اينهمه دعوت به تفكر و ايقان می‏كند ، بطور ضمنی می‏فهماند كه حالت اوليه بشر ، جهل و شك و ترديد است و با تفكر و انديشه صحيح بايد به سر منزل ايقان و اطمينان‏ برسد
يكی از حكما می‏گويد : ” فائده گفتار ما را همين بس كه تو را به شك و ترديد می‏اندازد تا در جستجوی تحقيق و ايقان برآئی
شك ، نا آرامی است ، اما هر آرامشی بر اين نا آرامی ترجيح ندارد
حيوان شك نمی‏كند ، ولی آيا به مرحله ايمان و ايقان رسيده است ؟ ! آن‏ نوع آرامش ، آرامش پائين شك است ، بر خلاف آرامش اهل ايقان كه بالای شك است
بگذريم از افراد معدود مؤيد من عند الله ، ديگر اهل ايقان ، از منزل‏ شك و ترديد گذاشته اند تا به مقصد ايمان و ايقان رسيده‏اند .

13

پس صرف‏ اينكه عصر ما عصر شك است نبايد دليل بر انحطاط و انحراف زمانی ما تلقی‏ شود . مسلما اين نوع از شك ، از آرامشهای ساده لوحانه‏ای كه بسيار ديده‏ می‏شود پائين تر نيست
آنچه می‏تواند مايه تأسف باشد اين است كه شك يك فرد ، او را به سوی‏ تحقيق نراند ، و يا شكوك اجتماعی ، افرادی را بر نيانگيزد كه پاسخگوی‏ نيازهای اجتماع در اين زمينه بوده باشند
اين بنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته ، مقاله يا كتاب نوشته‏ام ، تنها چيزی كه در همه نوشته‏هايم آن را هدف قرار داده‏ام‏ حل مشكلات و پاسخگوئی به سؤالاتی است كه در زمينه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است
نوشته‏های اين بنده ، برخی فلسفی ، برخی اجتماعی ، برخی اخلاقی ، برخی‏ فقهی و برخی تاريخی است . با اينكه موضوعات اين نوشته‏ها كاملا با يكديگر مغاير است ، هدف كلی از همه اينها يك چيز بوده و بس
دين مقدس اسلام يك دين ناشناخته است . حقايق اين دين تدريجا در نظر مردم ، واژگونه شده است ، و علت اساسی گريز گروهی از مردم ، تعليمات‏ غلطی است كه به اين نام داده می‏شود . اين دين مقدس در حال حاضر بيش از هر چيز ديگر از ناحيه برخی از كسانی كه مدعی حمايت از آن هستند ضربه و صدمه می‏بيند . هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئيش از يك طرف ، و قصور يا تقصير بسياری از مدعيان حمايت از اسلام در اين عصر از طرف‏ ديگر ، سبب شده كه انديشه‏های اسلامی در زمينه‏های مختلف ، از اصول گرفته‏ تا فروع ، مورد هجوم و حمله قرار گيرد . بدين سبب اين بنده وظيفه خود ديده است كه در حدود توانايی در اين ميدان انجام وظيفه نمايد
همچنانكه در برخی از نوشته‏های خود يادآور شده‏ام ، انتشارات مذهبی ما از نظر نظم ، وضع نامطلوبی دارد . بگذريم از آثار و نوشته‏هائی كه اساسا مضر و مايه بی آبروئی است ، آثار و نوشته‏های مفيد و سودمند ما نيز با برآورد قبلی نيست ، يعنی بر اساس محاسبه احتياجات و درجه بندی ضرورتها صورت نگرفته است ، هر كسی به سليقه خود آنچه را مفيد می‏داند می‏نويسد و منتشر می‏كند ، بسی مسائل ضروری و لازم كه يك كتاب هم در باره آنها نوشته‏ نشده است و بسی موضوعات كه بيش از حد لازم كتابهائی در باره آنها نوشته شده است و هی پشت سر هم نوشته می‏شود

14

از اين نظر ، مانند كشوری هستيم كه اقتصادش پايه اجتماعی ندارد ، هر كسی به سليقه خود هر چه می‏خواهد توليد می‏كند و يا از خارج وارد می‏نمايد ، بدون آنكه يك نيروی حسابگر ، آنها را رهبری كند و ميزان توليد كالا يا وارد كردن كالا را بر طبق احتياجات ضروری كشور ، تحت كنترل در آورد . به‏ عبارت ديگر همه چيز به دست ” تصادف ” سپرده شده است . بديهی است‏ كه در چنين وضعی برخی كالاها بيش از حد لزوم و تقاضا عرضه می‏شود و بی‏ مصرف می‏ماند و برخی كالاها به هيچ وجه در بازار يافت نمی‏شود
اينكه راه علاج چيست ؟ ساده است . هسته اولی اين كار اصلاحی را همكاری‏ و همفكری گروهی از اهل تأليف و تصنيف و مطالعه می‏تواند بوجود آورد
ولی متأسفانه غالبا ما آنچنان شيفته و عاشق سليقه خود هستيم كه هر كدام‏ فكر می‏كنيم تنها راه صحيح همان است كه خود ما يافته‏ايم . من گاهی به‏ برخی از اهل تأليف ، اين پيشنهاد را عرضه كرده‏ام ، اما آنها به جای‏ استقبال ، رنجيده و اين را نوعی تخطئه سليقه خود تلقی كرده‏اند
اين بنده هرگز مدعی نيست كه موضوعاتی كه خودش انتخاب كرده و درباره‏ آنها قلمفرسائی كرده است لازم ترين موضوعات بوده است ، تنها چيزی كه‏ ادعا دارد اين است كه به حسب تشخيص خودش از اين اصل ، تجاوز نكرده كه‏ تا حدی كه برايش مقدور است در مسائل اسلامی ” عقده گشائی ” كند و حتی‏ الامكان حقايق اسلامی را آنچنانكه هست ارائه دهد ، فرضا نمی‏تواند جلوی‏ انحرافات عملی را بگيرد ، باری حتی الامكان با انحرافات فكری مبارزه‏ نمايد و مخصوصا مسائلی را كه دستاويز مخالفان اسلام است روشن كند ، و در اين جهت ” الا هم فالاهم ” را لا اقل به تشخيص خود – رعايت كرده است
در سه چهار سال اخير ، قسمت زيادی از وقت خود را صرف مسائل اسلامی‏ مربوط به زن و حقوق زن كردم ، بسياری از آنها به صورت سلسله مقالات در برخی جرائد و مجلات و يا به صورت كتاب منتشر شد . از اينرو وقت خودم را صرف اين كار كردم كه احساس كردم جريان ، تنها اين نيست كه عملا انحرافاتی در اين زمينه پديد آمده است ، جريان اين‏ است كه گروهی در سخنرانيها ، در سر كلاس مدارس ، و در كتابها و مقالات‏ خود ، نظر اسلام را درباره حقوق و حدود وظايف زن به صورت غلطی طرح‏ می‏كنند و به مصداق ” خود می‏كشی و خود تعزيه می‏خوانی ” همانها را وسيله‏ تبليغ عليه اسلام قرار می‏دهند و متأسفانه توده اجتماع مسلمان ما با منطق اسلام در اين موضوعات – مانند بسياری از موضوعات ديگر به هيچوجه آشنا نيست .

15

لهذا با كمال تأسف افراد زيادی را اعم از زن و مرد نسبت به اسلام ، بدبين ساخته‏اند . اين بود كه لازم دانستم‏ منطق اسلام را در اين زمينه روشن كنم تا بدانند نه تنها نتوان ايرادی بر منطق اسلام گرفت ، بلكه منطق مستدل و پولادين اسلام در باره زن و حقوق زن و حدود و وظائف زن بهترين دليل بر اصالت و حقانيت و جنبه فوق بشری آن‏ است
همچنانكه در مقدمه چاپ اول يادآور شدم ، مطالب اين كتاب تدوين يافته‏ و تفصيل داده شده چند سخنرانی است كه در مؤسسه اسلامی حسينيه ارشاد ايراد شده است . البته آنچه به صورت سخنرانی ايراد می‏شود لااقل سخنرانيهای من‏ اينچنين است – قابل چاپ شدن نيست مگر اينكه از نو دستكاری شود . به‏ علاوه وقتی كه بنا است چاپ شود نمی‏توان به مطالبی كه به صورت سخنرانی‏ ادا شده قناعت كرد . اين بود كه هم در چاپ اول و هم در چاپ دوم ، مجددا بحث را مورد مطالعه قرار دادم و مطالب زيادی بر اصل افزودم
در چاپ دوم در حدود يك پنجم بر مطالب چاپ اول افزوده شد ، به علاوه‏ اصلاحاتی لفظی و تغييراتی از لحاظ نظم و ترتيب مطالب به عمل آمد . از اينرو اين كتاب در اين چاپ با چهره نسبتا تغيير يافته‏ای منتشر می‏شود
آنچه در باره مباحث اين كتاب می‏توانم بگويم اين است كه همه ، مباحثی‏ ” انتخاب شده ” است ، هيچيك بطور تصادف و به موجب علل اتفاقی طرح‏ نشده است . اينها مسائلی است كه فراوان از طرف گروههای مختلف ، بالخصوص طبقه جوان ، با من در ميان گذاشته می‏شود . آنچه در اين كتاب‏ آورده‏ام در حقيقت يك پاسخ عمومی است به همه كسانی كه مكرر در اين‏ زمينه از من پرسشهائی كرده و می‏كنند . فراوانی پرسشها در حدی است كه لازم‏ آمد پاسخ عمومی تهيه شود
مباحث طرح شده ، هم جنبه نقلی دارد و هم جنبه عقلی . بديهی است كه از جنبه نقلی به آيات كريمه قرآن و روايات مأثوره از رسول اكرم و ائمه‏ اطهار ( صلوات الله عليه و عليهم ) استناد شده است . اما از جنبه عقلی‏ به دو گونه ممكن بود بحث شود : كلامی و فلسفی . ولی نظر به اينكه مشرب‏ استدلالی متكلمين را در اينگونه مسائل صحيح نمی‏دانم و بر عكس ، مشرب‏ حكمای اسلامی را صحيح و متقن می‏دانم از سبك متكلمين بطور كلی پرهيز كردم‏ و از سبك حكما استفاده كردم .

16

البته هر جا كه مقتضی بوده به مشرب اهل كلام و احيانا به برخی مشربهای ديگر از قبيل مشرب اهل‏ حديث و مشرب اصحاب حس نيز اشاره كرده‏ام
اهل فن می‏دانند كه حكمای اسلامی بر خلاف متكلمين در الهيات بابی تحت‏ عنوان ” عدل ” باز نكرده‏اند . عقايد حكما را در باره اين مسأله از لابلای‏ ساير مباحث بايد بدست آورد . از اينرو اين بحث برای من خالی از دشواری‏ نبود
من تا كنون در ميان آثار حكما به رساله يا مقاله يا فصلی برخورد نكرده‏ام كه مستقيما مسأله ” عدل الهی ” را طرح كرده باشند و به سبك‏ حكيمانه در اين موضوع بحث كرده باشند . اين النديم در ” الفهرست ” می‏نويسد : ” يعقوب بن اسحاق كندی رساله‏ای در عدل الهی نوشته است
من نمی‏دانم اين رساله اكنون موجود است يا نه ؟ و هم نمی‏دانم كه آن را به سبك حكيمانه نوشته است يا به شيوه متكلمانه . برخی از حكما مانند خواجه نصير الدين طوسی در نوشته‏های خود به سبك متكلمان وارد و خارج‏ شده‏اند ، اما اگر آراء حكمی آنها را ملاك قرار دهيم بايد بگوئيم غرضشان‏ بيان اقناعی و خطابی بوده و نه برهانی
يعقوب بن اسحاق كندی كه ابن النديم از كتابی از او ياد می‏كند ، اقدم‏ حكمای اسلامی است و چون از نژاد عرب است بهفيلسوف العرب ” معروف است . بعيد است كه الكندی به شيوه متكلمان بحث كرده باشد ، علی‏ القاعده به شيوه حكما وارد و خارج شده است
اخيرا از يكی از فضلای عاليقدر شنيدم كه شيخ فلاسفه اسلام ، ابوعلی بن‏ سينا رساله كوچكی در اين موضوع نوشته است و اين رساله در پاسخ سؤالی‏ بوده است كه از آن حكيم در اين مسأله شده است ، ولی متأسفانه اين بنده‏ هنوز به آن رساله يا مقاله دست نيافته است
علی رغم كوتاهی حكما در طرح اين مسأله ، متكلمان به علل خاص مذهبی و تاريخی ، بحث در عدل الهی را سرلوحه مباحث خود قرار داده‏اند . بحث عدل‏ در كلام آنچنان اصالت يافته كه گروهها با اين اصل مشخص شدند

جبر و اختيار

بحثهای كلامی آنچنانكه از تواريخ استفاده می‏شود ، از نيمه قرن اول هجری‏ آغاز شد . در ميان بحثهای كلامی ظاهرا از همه قديم‏تر ، بحث جبر و اختيار است .

17

مسأله جبر و اختيار در درجه اول ، يك مسأله انسانی است و در درجه دوم يك مسأله الهی و يا طبيعی . از آن جهت كه به هر حال موضوع بحث ، انسان است كه‏ آيا مختار است يا مجبور ؟ مسأله ای انسانی است ، و از آن جهت كه طرف‏ ديگر مسأله خدا يا طبيعت است كه آيا اراده و مشيت و قضا و قدر الهی و يا عوامل جبری و نظام علت و معلولی طبيعت ، انسان را آزاد گذاشته و يا مجبور كرده است ؟ مسأله الهی و يا طبيعی است ، و چون به هر حال مسأله‏ای‏ انسانی است و با سرنوشت انسان سر و كار دارد ، شايد انسانی يافت نشود كه اندك مايه تفكر علمی و فلسفی در او باشد و اين مسأله برايش طرح نشده‏ باشد ، همچنانكه جامعه‏ای يافت نمی‏شود كه وارد مرحله‏ای از مراحل تفكر شده‏ باشد و اين مسأله را برای خود طرح نكرده باشد
جامعه اسلامی كه به علل بسياری ، زود و سريع وارد مرحله تفكر علمی شد خواه ناخواه در رديف اولين مسائلی كه طرح كرد مسأله جبر و اختيار بود
ضرورتی نيست كه ما برای كشف علت طرح سريع اين مسأله در قرن اول هجری ، دنبال عوامل ديگر برويم . طرح اين مسأله در جهان اسلام ، بسيار طبيعی بود ، اگر طرح نشده بود جای اين سؤال بود كه چگونه در چنين جامعه‏ای توجهی به‏ اين مسأله نشده است
جامعه اسلامی يك جامعه مذهبی بود و در قرآن كه كتاب دينی ما مسلمانان‏ است به مسائل مربوط به جبر و اختيار ، و قضا و قدر الهی ، و پاداشها و كيفرها زياد برمی‏خوريم . توجه عميق مسلمين به تدبر و تفكر در آيات‏ قرآنی ، كه خود قرآن صلای آن را داده است ، خواه ناخواه منجر به بحث در جبر و اختيار گرديد

مسئله عدل

بحث جبر و اختيار ، خود به خود بحثعدل ” را به ميان آورد . زيرا رابطه مستقيمی است ميان اختيار و عدل از يك طرف ، و جبر و نفی عدل از طرف ديگر ، يعنی تنها در صورت اختيار است كه تكليف و پاداش و كيفر عادلانه ، مفهوم و معنی پيدا می‏كند . اگر انسان ، آزادی و اختيار نداشته‏ باشد و در مقابل اراده الهی و يا عوامل طبيعی ، دست بسته و مجبور باشد ، ديگر تكليف و پاداش و كيفر ، مفهوم خود را از دست می‏دهد
متكلمين اسلامی دو دسته شدند : دسته‏ای كه از همان ابتدا ” معتزله ” ناميده شدند طرفدار عدل و اختيار ، و دسته ديگر يعنی گروه اهل حديث كه‏ بعدها ” اشاعره ” ناميده شدند طرفدار جبر و اضطرار گرديدند . البته‏ منكران عدل ، صريحا نگفتند كه منكر عدل الهی هستيم زيرا قرآن كريم كه هر دو دسته ، خود را حامی آن می‏دانستند ، با شدت ، ظلم را از خداوند نفی ، و عدل را اثبات می‏كند .

نتيجه گيري

از آنچه دربارة حقيقت عدل و حكمت در اصطلاح متكلمان بيان گرديد اين نتيجه به دست آمد كه كاربردهاي حكمت در كلام اعم از كاربردهاي عدل است، زيرا حكمت شامل علم هم ميشود، ولي عدل مربوط به افعال الهي است. و از طرفي، سومين كاربرد حكمت در كلام با معناي عدل در علم كلام برابر است، زيرا مفاد هر دو اين است كه افعال خداوند از هر گونه قبح و زشتي منزه و پيراسته است. به عبارت ديگر، هر دو معنا مربوط به قلمرو عقل عملي است. يعني حوزة بايدها و نبايدها را در بر ميگيرد. بنابراين كاربردهاي حكمت در حوزه افعال الهي نيز اعم از كاربردهاي عدل در علم كلام است.
آري، مي
توان حكمت به معني احكام و اتقان در فعل را به گونهاي به حكمت به معني تنزه فعل از آنچه نارواست بازگرداند، زيرا عدم احكام و اتقان فعل نيز براي فاعل دانا و توانا و حكيم پسنديده نيست. چنان كه حكمت به معني غايتمند بودن فعل نيز از مصاديق معناي سوم (تنزه از فعل قبيح است).
اين ارتباط و پيوستگي عدل و حكمت در علم كلام موجب شده است كه متكلمان معمولاً اين دو واژه را با يكديگر به كار برده و در بحث عدل الهي آن دو را با هم ذكر كنند. عبارت «العدل» در تعابير متكلمان شايع و رايج است.

پی نوشت ها:

[1] . المصباح المنير، ص 51ـ52؛ اقرب الموارد، ج 2، ص 753؛ المفردات في غريب القرآن، ص 325.
[2] . نهج البلاغه، حكمت 437.
[3] . حكيم سبزواري، شرح الأسماء الحسني، ص 54.
[4] . مثنوي معنوي، چاپ نهم، دفتر ششم، ص 1169.
[5] . الميزان، ج 12، ص 331.
[6] . الميزان، ج 12، ص 331.
[7] . نحن اذا وصفنا القديم تعالي بانه عدل حكيم، فالمراد به أنه لايفعل القبيح، او لا يختاره، و لا يخل بما هو واجب عليه، و أن افعاله كلها حسنة. شرح الأصول الخمسة، ص 203.
[8] . الكلام في العدل في افعاله تعالي، و انها كلها حسنة، و تنزيهه عن القبائح و عن الإخلال بالواجب في حكمته؛ المنقذ من التقليد،‌ج 1، ص 150.
[9] . سرماية ايمان، باب دوم.
[10] . نهج البلاغه، حكمت 470.
[11] . شايسته است در شرح اين سخن امام به شرح ابن ابي الحديد، و شرح ابن ميثم بحراني بر نهج البلاغه رجوع شود.
[12] . شيخ صدوق، توحيد، ص 96.
[13] . المصباح المنير، ج 1، ص 178؛ المفردات في غريب القرآن، ص 136؛ تفسير الميزان، ج 7، ص 254.
[14] . فخر الدين رازي، شرح اسماء الله الحسني، ص 279ـ280.
[15] . همان.
[16] . سجده/ 7.
[17] . كشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، نيز ر.ك. اسفار، ج 6، ص 368.
[18] . مؤمنون/ 115.


جستجو