اصل نبوّت
در اسلام پس از شهادت بر اصل توحید و یگانگی خداوند، شهادت بر رسالت حضرت محمّد(ص) و ولايت امامان معصوم عليهم السلام واجب است.
«اشهد ان لا اله الا الله.» «شهادت میدهم که خدایی نیست جز الله.»
«اشهد انّ محمّداً رسول الله.» «شهادت میدهم که محمد(ص) پیامبر خداست.»
دستور به ایمان و اطاعت از حضرت محمّد(ص) واهل بيت اودر قرآن مکرراً فرمان داده شده است:
«محمّد، پیامبر خداوند است.» (سورۀ 48 فتح/ آیۀ 29)
«سوگند به قرآن استوار، که توئی همانا از فرستادگان بر راهی راست.»(سورۀ 36 یس/ آیات 2 الی 4)
«همانا آنان که با تو پیمان بندند جز این نیست که با خدا پیمان بندند. دست خداست فراز دستهای ایشان. پس هر کس پیمان شکنی کند، جز این نیست که بر خویش پیمان شکند و آنکه پایدار ماند بر آنچه پیمان بست با خدا بر آن، زود است بدو دهد پاداشی بزرگ.»(سورۀ 48 فتح/ آیۀ 10)
حضرت رسول اکرم محمّد(ص) به عنوان یک پیامآور جهانی، یک شاهد، یک مبشر و مژده رسان و یک بیم دهنده بسوی ما فرستاده شده است. (سورۀ 25/ آیۀ 56، سورۀ 33/ آیۀ 45، سورۀ 34/ آیۀ 28)
«ای پیامبر همانا فرستادیمت گواهی، مژده رسانی و بیم دهندهای.» (سورۀ 33 احزاب/ آیۀ 45)
به سخنان او باید گوش فراداد و به او احترام گذاشت، زیرا او منتی است بر مؤمنان از جانب خداوند:
«همانا منت نهاد خدا بر مؤمنان هنگامی که برانگیخت در ایشان فرستادهای از خود ایشان تا بخواند بر ایشان آیتهای او را و پاک سازد ایشان را و بیاموزدشان کتاب و حکمت را و اگرچه بودند پیش از آن در گمراهی آشکار.» (سورۀ 3 آل عمران/ آیۀ 164)
پیامبر اکرم ما را به سوی خدا میخواند و نوری است درخشان و اطاعت او موجب رستگاری است.«دعوت کنندهای به سوی خدا به فرمانش و چراغی درخشان.» (سورۀ 33 احزاب/ آیۀ 46)
«و آن کس که اطاعت کند پیامبر را، او از کسانی است که خداوند به ایشان نعمت داده است از پیغمبران و راستگویان و شاهدین راه خدا و شایستگان؛ و چه نیکو رفیقانند.» (سورۀ 4 نساء/ آیۀ 69)
اصل نبوت مبتنی بر آن است که خداوند رسولی از میان مردم مبعوث میکند و پیام خود را از طریق او اعلام می نماید. این برگزیدۀ خداوندی، وسیله اعلام کلام حق از طریق وحی است. درجه خلوص و پاکی پیامبر در نهایت اعلای خود قادر به ردّ امانت و کلام الهی به دور از هرگونه آلایش میباشد.وجود پیامبران و رسالت آنان بیّنه ای روشن و نمایانگر عشق و رحمانیت و بخشندگی خداوند است. پیامبران، طریق وصول به خداوند را میدانند و ما نیز باید از راه آنان پیروی کنیم. دانشمندان علوم طبیعی و نظری، حقیقت را در بیرون از خود جستجو میکنند ولی پیامبران حقیقت وجود را در عمق موجودیت خود جُسته و کشف نمودهاند. دستیابی به علم هستی و حقیقت مکنون در قلب، مستلزم داشتن یک استاد روحانی و راهگشای درونی است که بایستی باطناً از جانب خداوند به انسان معرفی شود. این استاد باطنی راه را میشناسد و قادر است ما را به شناخت حقیقت وحی الهی در زمان و مکان حاضر، رهنمون گردد. بدین علت است که در ادامۀ اصل نبوت، اصل امامت راهگشای ما می باشد.
معنای نبوت
نُبُوَّة، از مادّه نبأ به معنى خبر آوردن . و در اصطلاح شرع ، خبر آوردن از جانب خداوند بدون واسطه بشرى ، به قولى از ماده «نَبوة» به تخفیف واو ، و «نباوة» به معنى محلّ مرتفع زمین است ، و به جهت رفعت معنوى انبیا بر دیگر افراد بشر ، سمت آنها را نبوّت خوانند. (مجمع البحرین) .
با وجود عقل و دانش بشری، دیگر چه لزومی به رسالت پیامبران است؟
هر انسان آزاده ای در گام اول این سوال در پیش روی او قرار می گیرد. جواب به این سوال می تواند مسیر زندگی فرد را بکلی تغییر دهد.
آیا برای سعادت و خوشبختی حتما یک راه است و آنهم از طریق پیامبران؟
پاسخهای بیشماری به این گونه سوالات داده شده است و در مقابل این جوابها انسانهای گوناگونی با سرنوشتهایی کاملا متفاوت در برگ تاریخ به چشم می خورند.
آدمی به گونه ای آفریده شده است که به تنهایی نمی تواند زندگی کند چرا که او نیازمندیهایی دارد که باید با همیاری و مشارکت دیگران آنها را برآورده سازد: یکی خیاطی کند، یکی مهندسی و دیگری دردهای مردم را درمان نماید. یکی نان آورد و دیگری نان آوری را بیاموزد. یکی معمار شود و دیگری احساسات و عقل را در قالب هنر به یادگار بگذارد. به همین علت از قدیم گفته اند که انسانها موجودات اجتماعی می باشند. بدیهی است با پدید آمدن زندگی اجتماعی، مسئولیتها نیز موجودیت می یابد. اما حدود این مسئولیتها چیست؟ مرزبندی و دخالت مسئولیتها با قانون مشخص می شود.
در این جاست که سوالی مهمتر در پیش رو داریم:
قانونگذار کیست؟
عقل و دانش بشری، تجربیات گذشتگان، و یا …؟
ژان ژاک روسو دانشمند و حقوق دان فرانسوی می نویسد: “برای کشف بهترین قوانینی که به درد ملل بخورد، یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند و خود هیچ حس نکند، با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد، به سعادت ما کمک کند،… بنا بر آنچه گفته شد، خداوند می تواند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورد.”
منتسکیو متفکر و حقوق دان دیگر فرانسوی در این باره چنین می نویسد:
“هیچ قانونگذاری نیست که در قانون نظر خصوصی نداشته باشد. علتش این است که هر قانونگذاری دارای عواطف و افکار مخصوصی است و در همین وضع قانون می خواهد نظرات خود را در آن بگنجاند، ارسطو در وضع قوانین، گاهی می خواست: احساسات حسد خود را نسبت به افلاطون تسکیه بدهد، و زمانی علاقه و محبت خود را نسبت به اسکندر ظاهر سازد. افلاطون از استبداد ملت آتن بیزار بود و این نفرت در قوانین او محسوس است، ماکیاولی “دوک والانتینوا” را دوست می داشت، و این محبت، از قوانین او فهمیده می شود.”
حضرت علی علیه السلام درباره لزوم پیامبران و قوانین آنها اینگونه می فرمایند:
“خداوند پیامبرانش را در میان آنان مبعوث فرمود، و پی در پی رسولانش را به سوی آنان گسیل داشت، تا پیمان فطرت را از آنان، مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورند، و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند، و گنجهای پنهانی عقلهایشان را استخراج سازند، و آیات قدرت الهی را به آنان نشان دهند.”
توضیح آنکه: بشر دارای طبع زندگی اجتماعی است، یعنى در زندگى خویش پیوسته به دیگر افراد همجنس خود نیازمند است; اما در عین حال، جهت حفظ بقاء خود، سود جو و خودخواه و انحصار طلب است که هر چیز را براى خود مى خواهد و حق دیگران را به حساب نمى آورد; فرد دیگرى که در کنار او زندگى مى کند نیز داراى همین خصلت است.
به علاوه وى به وظائف خویش در مراحل گوناگون حیات و موارد مختلف برخورد با انسانهای دیگر ناآگاه است، این دو عامل ـ خودخواهى و ناآگاهى ـ موجب مى گردند که همواره افراد بشر در مواردی که منافع آنها مشترک و رودررو می باشد، دچار اختلاف و مشاجره و منازعه باشند و از آرامش و امنیت که از لوازم اولیه زندگى است محروم شوند.
بدیهى است و تجربه ثابت کرده که این مشکل توسط عقل حلّ نگردد و این گره به سر انگشت خرد به تنهائى گشوده نشود، چه عقل محدود بشر، نه مى تواند به احکام و تکالیف پیچیده زندگى پى برد ، و نه توان آن دارد که غریزه خودخواهى را مهار کند، که آن غریزه را غریزه توانمندى چون خود باید به مصاف آید و بشکند ، گواه این مدعى آن که جنگ و ستیزهائى که در دنیا اتفاق مى افتد همه توسط عقلا و به رهبرى و فرماندهى خردمندان و باسوادها صورت مى گیرد.
آرى، تنها منبعى که این دو نیاز را تامین مى کند همانا منبع وحى و نبوت و مکتب انبیا است، انبیا از سوئى وظائف و تکالیف بشر را مشروحا و در ابعاد گوناگون بیان مى دارند، و از سوى دیگر وى را به ابدیت پیوند مى دهند و پس از آن که جاوید بودن انسان را به وى گوشزد مى سازند، او را به سعادت و خوشبختى و بهشت جاوید نوید، و به عذاب ابد و دوزخ سرمد بیم مى دهند و از این رهگذر و به وسیله دو غریزه بیم و امید، غریزه خودخواهى وى را مهار مى کنند.
انواع نبوت را می توان در قسمتهای زیر طبقه بندی نمود:
1)نبوت عامه
2)نبوت خاصه
3)نبوت تبلیغی
4)نبوت تشریعی
ویژگی های پیامبران در قرآن
– توحیدی بودن
در سوره زخرف آیه 27 و 26 توحیدی بودن حضرت ابراهیم علیهالسلام را نیز ویژگی وی دانسته که به خاطر آن هدایت یافته است از زبان حضرت ابراهیم در قرآن چنین نقل شده که ” به یاد آر زمانی را که ابراهیم به پدر و قوم خود چنین گفت من از آنچه شما میپرستید بیزارم مگر آنکس که مرا آفریده و هم او هدایتم خواهد کرد”.
– اهل یقین
از جمله ویژگیهای دیگر پیامبران اهل یقین بودنشان میباشد که در دلشان نسبت به خدا وعده و وعیدههای خداوندی کوچکترین شک و شبهه و تردیدی نداشتند چنانچه در آیه 75 سوره انعام میخوانیم که: “و این چنینی ملکوت آسمانها و زمین [حکومت مطلقه خداوند] را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین شود.
– پیامبران فرادی هدایت یافته
در سوره آلعمران آیه 23 نیز ویژگی نبوت را چنین معرفی میکند که:
خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد که چرا اینها جون افرادی هدایت یافته بودند که در عملشان و رفتارشان، کردارشان تنها خود را ملاک عمل قرار نمیدادند بلکه به عنوان مثال در مقام خیر و شر، خودشان را نمیدیدند بلکه حق و حقیقت را میدیدند هر کاری که میکردند خالص و در راه خدا بوده و افراد صالح و درستکاری بودند و بر اساس اعمالشان شایستگی برگزیده شدن نسبت به سایر افراد را در خود ایجاد کردند.
همچنینی در آیات بین 87 تا 84 سوره انعام پیامبران را چنین معرفی میکند که:
“برای وی (ابراهیم) اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه آنان را هدایت کردیم و پیش از آن نوح را هدایت نمودیم و از فرزندان او داوود، سلیمان و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را و برخی از پدرات و فرزندان و برادرنشان را بر جهانیان برتری دادیم و بر همگان برگزیدیم و به راه راست و مستقیم هدایتشان کردیم.
– اخلاق پسندیده و خوش خلقی
درسوره قلم آیات 4و3 به صفاتی دیگر از صفتهای پیامبر اشاره کرده که همان خلق پسندیده و خوش خلقی پیامبر میباشد میفرماید:”و بر توست پاداش نیک و بیپایان و تو دارای خلق عظیم و پسندیدهای هستی” یعنی چون انسانها را به سوی هدایت راهنمائیشان میکنی با آنها در نهای عطوفت و مهربانی و مدارا هستی که این نیز یعنی خلق و خوی پسندیده یکی از لوازم تربیت میباشد. چون برای اینکه انسان کسی را به کار پسندیده دستور دهد باید خودش عامل به آن باشد شکرگذار و اهل علم میباشند.
و درسوره صاد آیه 48 چنین معرفی میکند: که اسماعیل و السیع و ذوالکفل را یاد کن که همه آنان از نیکان بودند . و همچنینی در سوره نمل آیه 15 میخوانیم: ما به داوود و سلیمان دانشی عظیم دادیم و آنان نیز متقابلا گفتند سپاس از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مومنش برتری بخشید. یعنی یکی از ویژگیهای پیامبران را داشتن دانش و آگاهی آنها معرفی کردیده و دیگر سپاسگزار بودنشان.
– امر به معروف و نهی از منکر
خداوند متعال در آیه 157 سوره اعراف پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله را چنین معرفی میکند:
“پیامبری که آنها را به معروف (کارهای خوب) دستور میدهد و از منکر (کارهای بد) بازشان میدارد پاکیزهها را برای آنان حلال میکند و ناپاکیها را حرام میکند”. بسیار پر واضح است که یک کسی که به چنین کاری انجام میدهد عقل حکم می کند که باید ابتدا خودش به این دستورات عمل کند، یعنی اهل کار خیر باشد و از کار بد دوری کند و حلال و حرام را خودش نیز رعایت کند تا بتواند بر دیگران نیز دستور دهد تاریخ نیز نشان دهد که حضرت محمد به عنوان یک پیامبر نمونه اعلای یک انسان کامل در عصر جاهلی بود، به عنوان مثال در عصری که شراب خوردن یک کار عادی بوده تاریخی گواهی ندارد مبنی بر اینکه او نیز دست به چنین کاری زده و تا حدی خودش را عاری از هر گونه ناپاکیها و حلال و حرامها کرده بود که به عنوان امین شهرت یافته بود.
یا در سوره جمعه آیه دوم پیامبر را چنین معرفی مینماید که:
“اوست که از میان ملت امی و بیسواد پیامبری از خدشان برانگیخت تا آیات خدا را برایشان تلاوت کند، از رزائل و مفاسد اخلاقی پاکشان سازد، کتاب را بر آنان بیاموزد، گر چه آنان پیش از آن در ضلالت و گمراهی آشکار به سر میبردند. به عبارت دیگر پیامبر یعنی کسی که بر اساس دستور خداوند، جامعه را به عنوان یک اصلاحگر، از مفاسد اخلاقی، اصلاح میکند و به وسیله آموزش علم و دانش، آنها را از ضلالت و گمراهی که ریشه آْن از جهالت و نادانیها است، خارج ساخته و هدایتشان میگرداند.
و آخرین آیهای که در این بخش بیان میکنیم آیه 58 سوره مریم میباشد که در واقع جمع بندی مطالب بالاست و آن اینکه: “آنان پیامبرانی بودند که خداوند نعمتش را بر ایشان ارزانی داشت از فرزندان آدم و از کسانی بودند که با نوح سوار کشتی نمودیم، آنان از خاندان ابراهیم و اسماعیل و از هدایت شدگان و برگزیدگان بودند که هر وقت آیات خدا بر ایشان تلاوت میشد گریه کنان بر خاک مذلت و بندگی میافتادند.
این بود خلاصهای از نظرات قرآن راجع به پیامبران و اینکه پیامبران قبل از پیامبری صاحب چه کارهایی بودند که لیاقت دریافت نبوت را در خود ایجاد نمودند و بیان کرده که همه آنها اهل نیکی بوده و از کارهای زشت رویگران بودند و دارای علم و دانش بوده و قبل از اینکه اینها به هدایت دیگران بپردازند خود را هدایت کرده بودند. اما افسوس که انسان وقتی به تورات و انجیل مینگرد مسئله را عکس اینها میبیند زمانی نسبت زنا به پیامبر میدهند چرا که هر عقل سلیمی حکم میکند که پیامبر که به عنوان هدایت و نجات دهنده نسل بشر است باید قبل از پرداخت به هدایت دیگران خودش به آن مسیر هدایت و راهنمایی کند بر این اساس است که بزرگان دعا کنند خدایا ما را از شر اعمال نیکمان برحذر دار.
دلايل نبوت پیامبر امید حضرت رسول الله نبی اکرم محمد مصطفی(ص)
ادله نبوت نبی اکرم (ص) را میتوان در سه دلیل کلی خلاصه کرد:
1- ادعای نبوت، به همراه آوردن معجزاتی که بزرگترین آنها قرآن است.
2- مجموعه قرائن و شواهدی که به راستی و درستی ادعای آن حضرت دلالت دارد نظیر: سوابق درخشان آن حضرت در راستگویی و امانت داری، دوری کردن از آلودگیهای محیط زمان جاهلیت، محتوای بسیار با ارزش دعوت آن حضرت، استفاده از روشهای انسانی برای تبلیغ آئین خود، شخصیت والای مؤمنین و یاران آن پیامبر امید، تأثیر دعوت آن حضرت در دگرگون کردن و ساختن محیط اسلامی.
3- تصدیق و خبر دادن پیامبر قبلی:
حضرت عیسی مسیح مطابق انجیل متی از آمدن حضرت محمد (ص) خبر داده است.
فلسفه نبوت و ضرورت بعثت انبياء
قرآن کریم ضمن آیاتى به حکمت و فلسفه نبوت و هدف بعثت انبیا اشاره نموده است، از جمله: (کان الناس امّة واحدة فبعث الله النبیّین مبشّرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحقّ لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه) (بقرة:214) . معنى آیه(حسب تفسیر مفسرین محقق) این که: بشر به موجب سرشت اولین خود (که اسیر دو صفت جهل و خودخواهى است) اختلاف گرا و ستیزه جو مى باشد، از این رو خداوند پیامبران را که بیم دهنده و مژده دهنده و حامل آئین نامه زندگى بودند فرستاد تا موجبات اختلاف را مرتفع سازند و این اختلاف و پراکندگى را به صلح و صفا مبدل سازند.
چنان که در جاى دیگر مى فرماید : (ادخلوا فى السلم کافّة) : همگى به زیر خیمه توافق و سازوارى درآئید.
بارزترین نمونه کاربرد نبوت در زندگى بشر و به ویژه در راستاى رفع اختلاف، نبوت آخرین پیامبر خدا مى باشد که ظرف مدت بیست و سه سال، در شرائطى نامساعد که جهل و نادانى و تعصبات خشک جاهلى سراسر جامعه آن روز را فرا گرفته بود،
اختلافات ژرف و کهن و اجدادى دوران جاهلیت را به کلى ریشه کن ساخت و آن محیط وحشت و نفرت را به محیط اخوت و دوستى و وداد مبدّل نمود و آن دگرگونى بنیادین که تاریخ به وضوح گواه آنست بوجود آورد.
شگفت آن که مکاتب نوپدید و مسلکهائى که در عرض مکتب نبوت پدید آمده همه از برابرى و عدالت اجتماعى دم مى زنند، در صورتى که این دو اصل ـ به بهترین وجه و مطابق با فطرت ـ بخشى از برنامه جامع الابعاد اختلاف برانداز مکتب وحى و نبوت است.
همچنین نبوت و فلسفه آن ازجمله موضوعاتي است كه در گذر تاريخ مورد توجه و عنايت فيلسوفان، متكلمان و عارفان قرار گرفته و گفتمانهاي بسياري درباره آن انجام شده است. آنچه روشن است، از اين رهگذر پرسش و پاسخهاي بسياري از واقعيت نبوت تا چرايي رسالت ميان سه گروه ياد شده رد و بدل شده است.
در اين جستار كوتاه بنا بر آن است تا فلسفه نبوت مورد بحث و بازبيني واقع شود، ضرورت بعثت انبيا واكاوي شود و به اين پرسش پاسخ داده شود كه با وجود عقل و دانش بشري چه لزومي بر رسالت پيامبران است؟ اما با تمام اين اوصاف، به گمان نگارنده بهتر است پيش از ورود به مبحث اصلي، تعريفي جامع و رسا از خود نبوت ارائه شود زيرا تا درك نگردد كه نبوت به چه مفهوم است، سخن از چند و چون آن بيمعني جلوه مينمايد.
بيشتر دينپژوهان نبوت را از ماده «نباء» به معناي خبر آوردن و در اصطلاح دين خبر آوردن از جانب خداوند ميدانند، اما شماري ديگر از علما بدان باورند كه نبوت از ماده «نبوه»، به تخفيف واو و «نباوه»، به معني محل مرتفع است. اين دسته در حقيقت اطلاق سمت نبوت به پيامبران را به سبب رفعت معنوي آنان بر ديگر آدميان ميدانند.
به هر ترتيب، چه نخستين تعريف مصداق مفهوم نبوت باشد و چه تعريف دوم گواه معناي رسالت باشد، از منظر تمامي اديان الهي، نبوت رابطه ميان پروردگار و آدميان است توسط انساني كه از سوي خود خداوند به پيامبري برگزيده شده است. براساس اين ديدگاه نبي يا پيامبر وظيفه دارد تا سخن خداوند و فرامين احكام او را براي ديگر انسانها بيان دارد و براي آنان به تعبير قرآن مجيد هم بشير و هم نذير باشد.
آنچه از جستجو، مطالعه و كنكاش در منابع حكمي و ديني برميآيد آن است كه مباحث كلامي و گفتارهاي اعتقادي از جهت روش شناسي يكسان نيستند. شماري از آنها تنها با استدلال عقلي و پارهاي ديگر فقط با براهين نقلي و گروهي نيز با ياري جستن توامان از دلايل عقلي و نقلي اثبات پذيرند. به باور برخي انديشمندان، مساله فلسفه نبوت و ضرورت بعثت انبيا از آن دسته مسائل است كه فقط با برهان عقلي و با ياري جستن از خرد ميتوان آن را اثبات كرد. درحقيقت، اگر بنا بر آن قرار گيرد تا فلسفه نبوت با استمداد از آيات و استناد به روايات ثابت شود آن گاه تسلسلي نادرست پيش ميآيد زيرا در اين صورت، اثبات ضرورت بعثت انبيا بر آيات و روايات توقف دارد و اثبات حجيت آيات و روايات نيز به ضرورت بعثت انبيا متوقف است.
بازبيني سير انديشه در اسلام كاونده را بدين نتيجه رهنمون ميسازد كه اين مطلب مورد اتفاق متكلمان شيعه و معتزله بوده است. ولي اشعريان كه منكر حسن و قبح عقلي بودند به استدلال عقلي توجه نكردند چراكه لازمه اين استدلال قبول حسن و قبح عقلي بود.
آنچه روشن است و براساس آنچه انسان شناسان بدان معتقدند آدميزاد موجودي اجتماعي است و نميتواند بسان برخي جانداران ديگر به تنهايي زندگي كند، انسان نيازهايي دارد كه بايد با همياري و همكاري ديگر همنوعان خويش آنان را برآورده سازد.
واضح و آشكار است كه با پديد آمدن اجتماع مسووليتها نيز موجوديت مييابند، اما براستي حدود و اندازه اين مسووليتها چقدر است؟ آنچه مشخص است، اين قانون است كه مسووليتها را مرزبندي ميكند، اما پرسشهاي مهمتري كه پيش ميآيد، آن است كه چه كسي شايسته وضع قانون است؟ چه كسي تا بدان اندازه صلاحيت دارد كه قانونگذاري نمايد؟ آيا عقل بشري تا بدان ميزان توانمندي دارد كه بتواند قانوني جامع، كامل و به دور از نقص براي تمامي انسانها تدوين كند؟ آيا انساني كه بنا به گفته ويليام جيمز معلوماتش در برابر مجهولاتش بسان قطره در مقابل درياست و به قول آلكس كارل هنوز موجودي ناشناخته است، ميتواند مقررات لازم را براي بهتر زيستن انسانها مقرر دارد؟ آيا عقل بشري كه برابر نظر اينشتين هنوز نتوانسته افسانه سر بزرگ معماي خلقت را حل كند ياراي آن را دارد كه دستورالعملهاي لازم و ضروري را براي يك زندگي آرماني انساني صادر كند؟
ژان ژاك روسو، فيلسوف و انديشمند نامي و يكي از پشتوانههاي فكري انقلاب فرانسه، در اين باره بر آن باور است كه «براي كشف بهترين قوانيني كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند و خود هيچ حس نكند، با طبيعت هيچ رابطهاي نداشته باشد ولي آن را كاملا بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد، ولي حاضر باشد به سعادت ما كمك كند و…».
منتسكيو، ديگر فيلسوف نامدار فرانسه كه كتاب روحالقوانين او در ايران واجد اشتهار افزون است، نيز به رغم احترام افزون به عقل و عقلگرايي، عقل بشري را براي نگارش قانوني جامع ناتوان برميشمرد و اذعان ميداشت كه «هيچ قانونگذاري نيست كه در قانون نظر خصوصي نداشته باشد. علتش اين است كه هر قانونگذاري داراي عواطف و افكار مخصوصي است و در همين وضع قانون ميخواهد نظرات خود را در آن بگنجاند، ارسطو در وضع قوانين، گاهي ميخواست احساسات حسد خود را نسبت به افلاطون تسكين بدهد و زماني علاقه و محبت خود را نسبت به اسكندر ظاهر سازد.
افلاطون از استبداد ملت آتن بيزار بود و اين نفرت در قوانين او محسوس است، ماكياولي دوك والانتينو را دوست ميداشت و اين محبت از قوانين او فهميده ميشود. توماس مور كه خيلي تحتتاثير كتب گذشتگان قرار گرفته بود، ميخواست تمام كشورها را بسادگي يكي از شهرهاي يونان اداره نمايد.
هارينگتون يگانه قانون درست را قانون جمهوري انگلستان ميدانست، در حالي كه نويسندگان ديگر عقيده داشتند اگر كشوري سلطنتي نباشد، داراي قوانين درست نخواهد بود».
با اين اوصاف، همانگونه كه زينالعابدين قرباني، نگارنده كتاب اسلام و حقوق بشر، نيز اقرار داشته است در عبارات اين دو دانشمند نامدار و دهها افراد ديگر مانند آنان تصريح شده است كه قانونگذار بايد عقل كل باشد. واضع قانون بايد برهمه چيز واقف و بر تمام رموز آگاه باشد و به هيچوجه تحتتاثير اميال، علايق و باورهاي شخصي كه موجب عدم رعايت مصالح عمومي است قرار نگيرد.
اما پرسشي كه در اين لحظه به ذهن ميرسد آن است كه آيا براستي چنين شخصيتي وجود عيني دارد و آيا در جوامع انساني كسي را ميتوان جست كه واجد چنين ويژگيهايي باشد؟ پاسخ اين پرسش به ضرس قاطع منفي است. حال قانونگذاري كند؟
كه پاسخ منفي است چه كسي را ميتوان سزاوار آن دانست كه براي انسانها آن عقل كل مورد اشاره ژان ژاك روسو چه كسي ميتواند باشد؟ آنچه پيروان اديان آسماني و بسياري از فلاسفه و حقوقدانان بدرستي بدان باور دارند، آن است كه يگانه قانونگذار واجد صلاحيت و شايسته، يگانه خالق و آفريدگار بشر است، زيرا اوست كه انسان را آفريده و از همه اسرار وجود او آگاه است بنابراين تنها پروردگار است كه ميتواند با دانش وسيع و جهانبينانه، بهترين آيين زندگي را وضع كند و عاليترين و نيكوترين راه و رسم زندگي را بدو بنماياند.
با عطف به موارد يادشده در سطور فوق ثابت ميشود كه تنها خداوند يكتا يگانه صلاحيت قانونگذاري دارد، اما پرسشي كه به ذهن متبادل ميشود، آن و است كه انسانها چگونه بايد به قوانين وضع شده از سوي كردگار عالميان پي ببرند تا به سعادت و رستگاري رسند؟ آنچه روشن است، تنها پاسخي كه ميتوان به ادين پرسش داد همان است كه پيروان اديان الهي بدان باور دارند، يعني انتخاب فردي از سوي خداوند به پيامبري و انتقال قوانين او در قالب وحي به وسيله پيامبر به آدميان.
بنابراين با توجه به موارد ياد شده، به عنوان خلاصهاي از آنچه تاكنون گفته شد و به عنوان ماحصل كلام و برآيند سخن همانگونه كه بيشتر متكلمان شهير، فيلسوفان نامدار و حكيمان نامآور تاريخ اسلام و ازجمله ابنسينا، انديشمند شهير ايراني و كسي كه در بيشتر علوم واجد مهارت بود، اذعان داشتهاند، ميتوان بيان داشت كه اثبات ضرورت بعثت انبيا و لزوم برانگيخته شدن پيغمبران بر اساس 5 مرحله ذيل انجام ميپذيرد
1- انسان به لحاظ فطري و طبيعي و شايد به دليل مدني بالطبع يا مستخدم بالطبع بودن متمايل به زندگي اجتماعي است و تكامل و پيشرفت انسان تنها با زندگي اجتماعي امكان مييابد.
2- زندگي اجتماعي به قوانيني جامع و كامل نيازمند است، زيرا هر انساني به مقتضاي غريزه و فطرت تلاش پيشه ميكند تا منافع را براي خود جذب نمايد و همين مساله سبب تعدي و تجاوز به حقوق همنوع و در نهايت سرچشمه اختلاف در منافع ميشود. براي رفع و تعديل اختلاف بين انسانها بايد قوانين اجتماعي وضع شوند.
3- تنها قوانيني ميتوانند رستگاري و سعادت انسانها را تضمين و اختلافهاي آنها را برطرف كنند كه نيازهاي واقعي و طبيعي بشر را در همه جنبهها مورد عنايت قرار دهند و منافع و سعادت همه انسانها را در نظر داشته باشند.
4- تنها خداوند راست كردار ياراي وضع قوانيني اين چنيني دارد، زيرا شرط لازم و كافي آن آگاهي به تمام ساختمان وجودي انسان و اسرار و رموز آفرينش اوست و جز خداوند متعال كسي توان كسب اين دانش و معرفت را ندارد.
5- قانونگذار بايد با انسانها سخن بگويد تا آنها از وضع قوانين آگاهي يابند و چون همه انسانها صلاحيت و شايستگي دريافت سخن و وحي الهي را ندارند، پيامبراني از بين آنان براي انتقال كلام پروردگار و ابلاغ وحي برانگيخته شدند.
منابع:
اصول دین در پرتو کلام معصومین، ص 150- 151
اسلام و حقوق بشر، ص 13-42
قراداد اجتماعی، ص 81
روح القوانین، ص 871
نهج البلاغه، خطبه اول.
کتاب البیان ابوالقاسم خویی، ، ترجمه هاشمزاده هریسی و محمد صادق نجمی، دانشگاه آزاد اسلامی خوی چاپ سیزدهم.