جایگاه والای توحید در اسلام:

1. توحید: اسلام بیش از هر چیزی دین توحید است، هیچ گونه خدشه ای را در توحید چه توحید نظری و چه توحید عملی نمی پذیرد. اندیشه ها و رفتارها و کردارهای اسلامی از خدا آغاز می شود و به خدا پایان می یابد، از این رو هر نوع ثنویت یا تثلیث یا تکثیری را که به این اصل خدشه وارد آورد، به شدت طرد می کند؛ از قبیل ثنویت خدا و شیطان، یا خدا و انسان، یا خدا و خلق هر کاری تنها با نام خدا، اندیشه خدا، به سوی خدا، برای تقرب به خدا باید آغاز شود و انجام پذیرد و هر چه جز این باشد از اسلام نیست.

 

در اسلام همه راه ها به توحید منتهی می شود اخلاق اسلامی از توحید سرچشمه می گیرد و به توحید پایان می یابد، تربیت اسلامی همین طور، سیاست اسلامی همین طور، اقتصاد و اجتماع اسلامی همین طور.

در اسلام هر کاری با نام خدا و استعانت از او آغاز می شود (بسم الله الرحمن الرحیم) و با نام خدا و سپاس او پایان می یابد (الحمدلله رب العالمین) و با نام خدا و اعتماد و اتکای به او جریان می یابد «توکلت علی الله»؛ من بر خدا توکل کردم (هود/56)، «و علی الله فلیتوکل المؤمنون»؛ پس مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (تغابن/13).

توحید یک مسلمان واقعی، صرفا یک اندیشه و عقیده خشک نیست همان طور که ذات احدیت از مخلوقات خود جدا نیست، با همه هست و بر همه محیط است، همه چیز از او آغاز می شود و به او پایان می یابد، اندیشه توحید نیز بر سراسر وجود یک موحد واقعی احاطه دارد، بر همه اندیشه ها، ملکات، رفتارهای او سیطره پیدا می کند و به همه آنها جهت می بخشد این است که یک مسلمان واقعی، اول و آخر و وسط کارش خداست و هیچ چیز را شریک خدا قرار نمی دهد.

2. امکان همزیستی با اهل توحید: از نظر اسلام مسلمانان می توانند در داخل کشور خود با پیروان ادیان دیگری که ریشه توحیدی دارند از قبیل یهود و نصاری و مجوس، هر چند بالفعل از توحید منحرف باشند، تحت شرایط معینی همزیستی داشته باشند، ولی نمی توانند در داخل کشور اسلامی با مشرک همزیستی کنند مسلمانان می توانند بر اساس مصالح عالیه اسلامی با کشورهای مشرک قرارداد صلح و عدم تعرض منعقد نمایند و یا در موضوع خاصی پیمان ببندند.

جایگاه توحید در جهان بینی اسلامی :

با اینکه انسان گمان می کند که توحید یکی از مسائل اسلام است و هزاران مسأله دیگر در اسلام در کنار توحید قرار گرفته است؛ ولی وقتی با نگاهی دقیق تر می نگرد، می بیند اسلام سراسرش توحید است. یعنی تمام مسائل آن چه آنها که مربوط به اصول عقاید است و چه آنها که به اخلاقیات و امور تربیتی و یا به دستورالعمل های روزانه ارتباط دارد همگی یکجا و یکپارچه توحید است.

در منطق اصطلاحی وجود دارد که می گویند تحلیل و ترکیب، این دو کلمه که در آنجا در فکر بکار می رود از علوم طبیعی اتخاذ شده است و مراد این است که همانطور که در عالم ماده تجزیه و ترکیب است یعنی همه مرکبات تجزیه می شوند به عناصر اولیه و اگر آن عناصر را ترکیب کنند دومرتبه آن مرکب تشکیل می گردد؛ در اندیشه ها و فکرها نیز همین طور است. تمام اندیشه ها و افکار بشر را فیلسوفان می گویند به اصل عدم تناقض برمی گردد. یعنی اگر تحلیل و تجزیه کنند، بازگشت به این اصل مسلم بدیهی می نماید. در اسلام چنین اصلی وجود دارد که همان توحید است، یعنی تمام مبانی اسلامی را اگر تحلیل کنیم بازگشت به توحید می کند. اگر نبوت و معاد را که دو اصل دیگر از اصول اعتقادی هستند و یا امامت را مورد تحلیل قرار دهیم در شکل دیگر، توحید است و اگر دستورهای اخلاقی و یا احکام اجتماعی اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم در شکل توحید خودنمایی می کنند.

جهان بینی اسلامی، جهان بینی توحیدی است. توحید در اسلام به خالص ترین شکل و پاک ترین طرز بیان شده است. از نظر اسلام خداوند مثل و مانند ندارد؛ («لیس کمثله شیء» شوری/11).

خدا شبیه چیزی نیست و هیچ چیزی را نتوان به خداوند تشبیه کرد خداوند بی نیاز مطلق است، همه به او نیازمندند و او از همه بی نیاز است؛ («انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» فاطر/15).

خدا به همه چیز آگاه است و بر همه چیز تواناست؛ («انه بکل شیء علیم» شوری/12)، («انه علی کل شیء قدیر» حج/6).

او در همه جا هست و هیچ جا از او خالی نیست. بالای آسمان و قعر زمین با او یک نسبت دارد. به هر طرف که بایستیم رو به او ایستاده ایم؛ («اینما تولوا فثم وجه الله» بقره/115).

او از مکنونات قلب و از خاطرات ذهن و نیتها و قصدهای همه آگاه است؛ («و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه» ق/16).

از رگ گردن انسان به انسان نزدیکتر است؛ («نحن اقرب الیه من حبل الورید» ق/16).

او مجمع کمالات است و از هر نقصی منزه و مبراست؛ («و لله الاسماء الحسنی» اعراف/180).

او جسم نیست و به چشم دیده نمی شود؛ «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» (انعام/103).

جهان بینی توحیدی، صفحه 4-23

آشنایی با قرآن 1و2

اختلاف معتزله با اشاعره و شیعه در بحث توحید و عدل :

معتزله خود را اهل العدل و التوحید می نامیدند و مقصودشان توحید صفاتی بود اما در توحید افعالی، کمیت معتزله لنگ بود و اشاعره در توحید افعالی، خود را ” اهل التوحید ” می نامیدند. حقیقت این است که معتزله در عین اینکه در توحید صفاتی، ایرادات بجایی به اشاعره داشتند کمیت خودشان هم در توحید صفاتی لنگ بود زیرا اگر چه معتزله به صفات مغایر با ذات قائل نبودند، اما از عهده اثبات عینیت صفات با ذات نیز بر نیامدند.

اشاعره نقاط ضعف دیگری داشتند. گذشته از اینکه مکتب اشعری نتوانست مسائل: عدل، عقل، اختیار، حکمت را توجیه کند، در مسأله توحید که حساسیت زیادی نسبت به آن نشان می داد نیز سخت درماندگی پیدا کرد. اشاعره مجبور شدند که به بهانه توحید افعالی، نظام ذاتی سببی و مسببی را انکار کنند و هر چیز را مستقیما و بلاواسطه و بدون دخالت هیچ شرط و واسطه ای منبعث از اراده خداوند بدانند. اهل فن می دانند که چنین عقیده ای بر ضد بساطت و علو و شموخ ذات مقدس الهی است.

هر دو مکتب، خود را میان عدل و توحید افعالی مردد دیدند. معتزله توحید افعالی را به خیال خود فدای عدل کردند و اشاعره به گمان خود عدل را فدای توحید افعالی نمودند اما در حقیقت نه معتزله توانستند عدل را به شکل صحیحی توجیه کنند و نه اشاعره به عمق توحید افعالی رسیدند. اگر چه مسائل مورد اختلاف اشاعره و معتزله زیاد است ولی عمده، دو مسأله است: توحید، عدل. بحثهای کلامی، از مسائل مربوط به عدل آغاز شد و سپس دامنه اش به مسائل مربوط به توحید کشیده شد.

در این میان مکاتب کلامی و فلسفی مکتب شیعه جالب توجه است. مکتب معتزله و اشاعره هر دو مربوط است به جهان تسنن. شیعه همچنانکه در فروع احکام، استقلال داشت، در اصول و مسائل کلامی فلسفی و به اصطلاح در ” معارف اسلامی ” نیز کاملا مستقل بود. در مکتب کلامی و فلسفی شیعی، مسائل عدل و توحید، مطرح و عمیق ترین نظریات ابراز گردید.

در چهار مسأله معروف، یعنی عدل و عقل و استطاعت و حکمت، جانب معتزله حمایت شد و به همین جهت شیعه جزء ” عدلیه ” به شمار آمد. ولی در مکتب شیعه، مفهوم هر یک از این چهار تا با آنچه معتزله به آن معتقد بودند تفاوتهایی داشت مثلا در مکتب شیعی هرگز ” اختیار ” به صورت ” تفویض ” و واگذاری که نوعی سلب اختیار از ذات حق و نوعی استقلال در فاعلیت و نوعی خداگونگی برای انسان است که طبعا ملازم با شرک است، تفسیر نشد.


جستجو