توشه آخرت

يكى از مناجات‏هاى خمس عشر كه بعد از مناجات راجين است مناجات راغبين است. نام اين مناجات از ماده‏ى رغبت، و در مقابل رهبت مى‏باشد. در قرآن كريم مى‏خوانيم: «يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً1»؛ يعنى خدا را هم در حال رغبت و هم در حال رهبت مى‏خوانند. به هر حال، در اين مناجات راغبين، عبارت‏هايى ذكر شده كه حالت توازن و تعادل بين خوف و رجا را الهام مى‏كند. به جمله‏اى از اين دعا توجه كنيد:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إلهي إن كانَ قَلَّ زادِي في الْمَسِيرِ إلَيْكَ، فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنِّي بِالتَّوكُّلِ عَلَيْكَ»؛ خدايا اگر توشه‏ى من در اين سفر به سوى تو اندك است، اما حسن ظنّ من به توكل بر تو زياد است. در جاى جاى اين دعا مشاهده مى‏شود كه بين چيزهايى كه موجب خوف و رجا هست مقايسه شده است. از يك طرف، توجه به اين است كه چه راه طولانى را در پيش داريم و نيازمند توشه‏ى كافى براى راه هستيم، كه اين خود موجب نگرانى است؛ چرا كه ما توشه‏اى نداريم و چيز قابل توجهى براى اين سفر تهيه نكرده‏ايم. از طرف ديگر، اميد اين است كه انسان اگر چه توشه‏اش اندك است، اما توكل بر خدا جبران كمىِ توشه را مى‏كند.

توشه آخرت

اين مسئله، يعنى اندوختن زاد و توشه در اين دنيا براى آخرت، يكى از مفاهيم رايج در فرهنگ دينى ماست. ولى اين مفهوم مثل همه‏ى مفاهيم دينى، چون رايج شده است، آن واقعيت و آن ارزش معنايى خودش را از دست داده؛ به صورت يك شعار و سمبل در آمده و انسان كمتر به عمقش توجه مى‏كند. مثلاً كلمه‏ى ان‏شاءالله، به معناى اين است كه ما همواره در مقابل مشيت خدا، خودمان را بايد ناچيز بدانيم و كار را بايد به مشيت او محول كنيم. در قرآن كريم به پيغمبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً؛ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ2»؛ مؤكد مى‏گويد كه مبادا بگويى من فردا كارى را خواهم كرد، مگر اينكه خدا بخواهد. ولى ما به اين مفهوم كلمه‏ى ان‏شاءالله، كمتر توجه مى‏كنيم و فقط به عنوان يك تبرك و تيمن ذكر مى‏كنيم. هم چنين درباره كلمه‏ى خداحافظ، بسيارى توجه ندارند كه معناى آن چيست. من ديدم، ماركيست‏ها، كسانى كه معتقد به خدا نبودند، وقتى خداحافظى مى‏كردند مى‏گفتند: خداحافظ شما! بنابراين، خيلى از مفاهيم دينى است كه ما آن طور كه بايد به معنايش توجه نداريم، همچنان كه به امور تكوينى و حكمت‏هاى الهى هم بى‏توجه هستيم. يكى از مفاهيمى كه كمابيش به همين سرنوشت مبتلا شده، مسئله‏ى توشه‏ى آخرت است.

تولد: ابتداى سفر آخرت

وقتى مى‏گوييم سفر آخرت، فكر مى‏كنيم كه آن سفر بعد از مرگ شروع مى‏شود، در صورتى كه از وقتى كه متولد مى‏شويم و به ويژه از هنگام بلوغ در جاده پا مى‏گذاريم. پس اين سفر را بايد همواره با زاد و توشه توأم كنيم و هم چنان كه در حال حركت و سفر هستيم، بايد براى آن مرحله‏اى از سفر هم كه ديگر نمى‏شود زاد و توشه‏اى برداشت، فكرى كنيم. وقتى انسان از شهرى مى‏خواهد حركت كند، بايد در حومه‏ى آن شهر، در اين روستاهاى نزديك و باغات اطراف آن يك چيزى فراهم كند تا در سفرى كه در كوير دارد از آن‏ها استفاده كند. در نهج‏البلاغه، در بسيارى از خطبه‏ها به اين مسئله تكيه شده كه شما در حال سفريد. اينجا جاى اقامت نيست، جاى حركت است، اين جا پل است، از اين پل بايد عبور كنيد، مقصد آنجاست. در اين جا نكته‏اى هم درباره توشه‏ى اين سفر عرض مى‏شود كه ما فكر مى‏كنيم، توشه فقط نماز، روزه و احياء شب قدر است. اما آن كه بايد به آن توجه داشته باشيم اين است كه همه‏ى زندگى ما در حال سفر است. دائماً در حال حركتيم، يعنى از يك نقطه‏اى حركت كرده‏ايم و به يك جاى ديگر مى‏رسيم. اگر انسان در خانه‏اش باشد كه حركت نمى‏كند و نمى‏گذرد، پس دنيا خانه نيست. ما همواره در حال حركتيم، لحظه‏اى كه گذشت گذشت، ديگر بر نمى‏گردد. بنابراين بدانيم همه‏ى عمر ما در سفر است، چون اين عالم، عالم سفر و گذر است و عالم ماندن نيست. «فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ3»؛ اينجا ممرّ است، يعنى گذرگاه. از گذرگاهتان بايد براى قرارگاهتان توشه برداريد.

اين سفر مراحلى دارد، يك مرحله زندگى دنياست، كه خود مراحلى دارد؛ از وقتى كه ما متولد مى‏شويم تا طفوليت، نوجوانى، جوانى، سالمندى و پيرى. اين مرحله، جايى است كه مى‏شود كار كرد، كارى كه پاداش يا خداى نكرده كيفر داشته باشد. مرحله‏ى بعد وقتى است كه انسان را در قبر مى‏گذارند و تا روز قيامت در عالم برزخ است. در اين مرحله نمى‏توان كار جديدى انجام داد. كسانى كه از دنيا رفتند، ديگر نمى‏توانند درسى بخوانند، منبرى بروند، دست بينوايى را بگيرند، يا دست به طرف كسى دراز كنند. روايت معروفى است كه وقتى انسان مى‏ميرد اميدش از همه چيز قطع مى‏شود و پرونده‏اش بسته مى‏شود، مگر چند چيز كه باقى مى‏ماند، مثل: صدقه‏ى جاريه و فرزند صالحى كه براى آدم استغفار كند و اثر علمى كه ديگران از آن استفاده كنند4.

اما عالم آخرت ديگر فقط عالم ظهور آثارى است كه آدم در اين دنيا انجام داده است. «الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلَاحِسَابَ وَغَداً حِسَابٌ وَلَاعَمَلَ5»؛ آنجا آدم مى‏خواهد برگردد و توبه‏اى كند، اشكى بريزد، به كسى خدمتى كند و صله‏ى رحمى كند. آن‏جا انسان مى‏گويد: «رَبِّ ارْجِعُونِ؛ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ6» و جواب داده مى‏شود: «كلّا»، ديگر گذشت. اينجا فقط حساب است و پاداش و كيفر. هر چه بوده، ديگر تمام شد. اگر شفاعت هم مى‏شود، اثر كارهايى است كه خود انسان در دنيا انجام داده است و خودش را لايق كرده كه مشمول شفاعت شود، و گرنه به گزاف كسى را شفاعت نمى‏كنند. «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى7»؛ بعضى اعمال قلبى، اعتقادات صحيح، ولايت اهلبيت(ع) و… از جمله مواردى است كه آدم را براى اين كه لياقت شفاعت پيدا كند آماده مى‏كند. به هر حال، منظور اين است كه اين حقيقتى است كه بايد باور كنيم كه اين عالم به خصوص از هنگام بلوغ تا مرگ، يك سفرى است كه ما مى‏توانيم با آن زاد و توشه برداريم.

اين مرحله‏ى كوتاهى است. صد سال در مقابل يك ميليون سال چه نسبتى دارد؟ با يك ميليارد سال و يكصد ميليارد سال چه طور؟ مثل نسبت يك چشم به هم زدن به عمر صد ساله است. يعنى اگر اين عمر دنيايمان را به اندازه‏ى يك چشم به هم زدن در نظر بگيريم، نسبت آن به صد سال را اصلاً نمى‏توانيم حساب كنيم. حال چقدر ارزش دارد كه آدم تمام تلاشش را فقط صرف همين دنيا كند؟ فرض كنيد، مى‏خواهيم با پاى پياده به حج برويم. از خانه كه خارج شديم، در روستاى اطراف شهر خود هر چه داريم بخوريم و يادمان نباشد كه ما مسافريم؟! بايد زندگى دنيا را اين‏طور ببينيم كه مى‏توانيم زاد و توشه‏اى در آن تهيه كنيم، براى يك مرحله‏ى طولانى كه نمى‏شود زاد و توشه فراهم كرد.

كسى به فكر ما نيست

ما اگر دست خالى باشيم، هيچ كس به فريادمان نمى‏رسد، عزيزترين عزيزان هم در آن روز به فكر كسى نيستند. «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ؛ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ؛ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ8»؛ روزى كه برادر از برادرش و فرزند از والدينش فرار مى‏كند. چه قدر خون دل خورد، با چه زحمتى فرزندانى را بزرگ كرد، چقدر هزينه كرد، حالا پسرش از او فرار مى‏كند و حتى جوابش را هم نمى‏دهد! توجه كنيم ما اين چنين روزگارى را در پيش داريم. اگر كسى عمر حضرت نوح(ع) را هم داشته باشد و از تمام دقايقش براى كسب توشه استفاده كند، باز چيز زيادى به دست نياورده است. نسبت اين زندگى با آن زندگى قابل مقايسه نيست. آنهايى كه مى‏خواهند با همين اعمال در همين زندگى دنيا، توشه‏ى رسيدن به عالى‏ترين مقامات را به دست بياورند، چه حالى دارند؟ ما عقلمان نمى‏رسد. در شب قدر، اگر خيلى حواسمان را جمع كنيم، فقط مى‏توانيم درباره‏ى يك موضوع، آن هم گناه خودمان فكر كنيم! اگر يك كسى مى‏توانست اين سفر طولانى و اهميتش را درك كند و ناقص بودن توشه‏هاى اين دنيا را نسبت به آن سفر و آن مقامات تصور كند، فكر مى‏كنيد چه حالى پيدا مى‏كرد؟ آن حالى را پيدا مى‏كند كه اميرالمؤمنين(ع) پيدا مى‏كرد. امشب شب على است، به همين مناسبت كلمه‏اى از اميرالمؤمنين(ع) نقل مى‏كنم:

آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ …در حكمت شماره‏ى 77 مرحوم سيد رضى ابتدا داستانى را نقل مى‏كند كه اصل داستان از اين قرار است: يكى از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) به نام «ضرار بن حمزه ضبائى»، براى يك كارى به معاويه مراجعه كرده بود. معاويه هم فرصت را غنيمت شمرد و گفت: از على برايمان بگو! چه خاطره‏اى از زندگى على دارى؟ مى‏گويد: «لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ»؛ على را در موقفى كه ايستاده بود ديدم، «وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ»؛ يعنى شب بود و هيچ چيز ديده نمى‏شد و فضا كاملاً تاريك بود. «وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ»؛ على را ديدم در محراب عبادت ايستاده و محاسنش را گرفته بود. «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ»؛ مثل كسى كه مار گزيده باشد، به خود مى‏پيچيد. «وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ»؛ آدمى كه خيلى غمگين باشد، با يك ناله‏اى گريه مى‏كند. در آن نيمه شب تاريك على چه مى‏گفت؟ جالب اين است كه با خدا صحبت نمى‏كرد، بلكه با دنيا صحبت مى‏كند.

«يَا دُنْيَا! يَا دُنْيَا! إِلَيْكِ عَنِّي أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ»؛ اى دنيا! تو آمدى خودت را به من عرضه كنى يا خيلى مشتاق من بودى و آمدى من را ببينى؟ «إِلَيْكِ عَنِّي»؛ دور شو از من. «لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ»؛ بعضى از شارحين گفته‏اند كه «لَا حَانَ حِينُكِ»، يعنى نيايد آن هنگامى كه تو كنار من بيايى. فرا نرسد وقتى كه تو بيايى نزد من، هيهات. «غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ»؛ برو و ديگران را فريب بده، من فريبت را نمى‏خورم، من كارى با تو ندارم. «قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا»؛ تو را سه طلاقه كردم، طلاقى كه ديگر رجعت ندارد. «فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ»؛ زندگانى تو كوتاه است. «وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ»؛ اهميت تو كم است، چه اهميتى دارى؟ «وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ»؛ آرزويى كه نسبت به تو بسته مى‏شود آرزوى كمى است. سپس فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ»؛ براستى من و شما چقدر راه آخرت را طولانى مى‏بينيم؟ حضرت على(ع) در آن نيمه شب در آن حال، بعد از اين كه دنيا را به كلّى طلاق مى‏دهد و به دنيا مى‏گويد: هيچ اميدى به تو نيست، تو ارزشى ندارى، آن وقت مى‏فرمايد: آن راهى كه من در پيش دارم چقدر طولانى است. «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ»؛ چقدر توشه‏ى على كم است! شبانه‏روز، هزار ركعت نماز مى‏خواند، غير از آن جنگ‏ها، غير از رسيدگى به فقرا، غير از خدماتى كه براى اسلام و مردم انجام داده بود، كشاورزى مى‏كرد، باغستانها و نخلستانهايى را آباده كرده بود، گفته‏اند: سى و شش قنات در اطراف مدينه داير و وقف مستمندان كرده بود. يك چنين شخصى با چنين سابقه‏اى، كسى كه نخستين ايمان آورنده است، كسى كه از ده يا سيزده سالگى ايمان آورده و پنجاه سال هم بهترين خدماتى را انجام داده كه از هيچ انسانى ساخته نبوده، كسى كه يك ضربه‏ى شمشيرش از همه‏ى عبادت انس و جن بالاتر بوده؛ يك چنين كسى نيمه‏ى شب، تنها، در تاريكى، محاسنش را گرفته و مى‏گويد: چه كنم با اين توشه‏ى كم و با اين راه طولانى! «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ»؛ چه سفر دور و درازى. «وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ»؛ آنجايى كه من قرار است وارد شوم، چقدر عظمت دارد؟ من چگونه و با چه توشه‏اى در آن مقام و در پيشگاه الهى وارد شوم؟ على اين زاد و توشه‏اش را ناچيز مى‏داند و مى‏نالد تا آنجايى كه بى‏تاب مى‏شود و روى زمين مى‏افتد. وقتى اين جريان را ضرار بن حمزه در حضور معاويه گفت، تمام اهل آن مجلس،يعنى اصحاب معاويه مى‏گريستند و معاويه گفت: راست گفتى. على همين طور بود. اكنون اين هم فرزند على، على بن حسين بن على(ع) است كه مى‏فرمايد: اگر زاد و توشه‏ى من كم است، اما كمى زاد و توشه‏ام را با توكل بر تو جبران مى‏كنم. اميدواريم به فرق شكافته‏ى اميرالمؤمنين(ع)، خدا به ما ايمان، محبت اهلبيت(ع)، ولايت، معرفت كامل، مرحمت بفرمايد و شمّه‏اى از آن چه به اولياء خودش در اين شب مرحمت مى‏كند، به ما هم مرحمت بفرمايد.

زهری گوید: شبی تاریک بود. باران هم می‌آمد. با غلامم در کوچه‌های مدینه می‌آمدم، که مولایم حضرت زین‌العابدین ـ علیه السلام ـ را دیدم از اسب پیاده شدم و خدمت آن حضرت رسیدم و اظهار ارادت کردم. مقداری نان همراه حضرت بود، عرض کردم: کجا تشریف می‌برید؟ حضرت فرمود: خیال مسافرت دارم و برای سفرم توشه تهیه کرده‌‌ام، می‌خواهم آن را در جای محفوظی نگهداری کنم.
عرض کردم: پس اجازه بدهید غلام من کمک کند؟ فرمود: خودم اولی هستم. زهری گوید: چند روز بعد، آقا را در کوچه‌های مدینه ملاقات کردم و پرسیدم: مگر شما اراده مسافرت نداشتید؟ فرمود: آن طور که تو گمان کردی نیست، اراده سفر آخرت داشتم(و نان‌ها را برای فقرای مدینه می‌بردم …)
در روایت است که حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ به چهارصد خانه از فقرا، نان می‌برد، بدون این که خود را بشناساند.

تقوا بهترین ره توشه آخرت است پس ای خردمندان، تقوا پیشه کنید

سخن سدیدو زاد و توشه برگیرید که حقیقتا بهترین توشه، پرهیزگاری است و ای خردمندان از من پروا کنید. «بقره: 197»
تقوا خط نگهداری و مراقبت دائمی از، حفاظت و نگهداری از خط بندگی و مراقبت از حریم و منطقه ممنوعه الهی. از این روست که تقوا بهترین ره توشه آخرت است، زیرا آدمیان برای عبودیت و بندگی خلق شده اند.
جن و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا پرستش کنند. «ذاریات: 56»
و عبودیت یگانه راه رسیدن به تقوای الهی است. ای مردم پروردگارتان را که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفریده بپرستید، شاید پروا کنید. «بقره: 21»
و تقوا تنها معیار پذیرش الهی و ورود به جمع اهل کرامت الهی و بندگان ممتاز است. ای مردم، بی تردید ما همه شما را از یک مرد و زن آفریدیم. و شما را قبیله های بزرگ و کوچک قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید، مسلما گرامی ترین شما در نزد خدا پرهیزگارترین شماست همانا خداوند بسیار دانا و آگاه است. «حجرات: 13»
و اگر آخرت حضور در بارگاه الهی و زندگی جاوید  انسان است و سنجش الهی و ارزشیابی اخروی با ملاک و معیار تقواست، پس تقوا بهترین زاد و توشه ای است که می توان و باید آن را از فرصتهای دنیایی و با سرمایه عمر تحصیل کرد.
حضرت علی(ع) درباره کارکرد و ره آورد تقوا چنین می فرماید: ای بندگان خدا، شما را به پرهیزگاری سفارش می کنم، که حق خداوند بر شماست، و نیز موجب حق شما بر پروردگار است.
ای خدا برای پرهیزگاری یاری بخواهید، و برای انجام دادن دستورهای الهی از تقوا یاری بجوئید. زیرا تقوا امروز سپر بلا و فردا راه رسیدن به بهشت است. راه تقوا روشن و رونده آن بهره مند و امانتدارش حافظ آن خواهد بود. تقوا همواره خود را بر امتهای گذشته و حال عرضه کرده است و بر آیندگان نیز عرضه خواهد کرد. زیرا فردای قیامت همه به آن نیازمندند. آنگاه که خداوند در قیامت آفریده ها را گرد می آورد و آنچه را داده است باز پس می گیرد و درباره همه نعمتها می پرسد پس چه انک اند آنان که تقوا را برگزیدند و بار آن را به درستی بر دوش کشیدند. آری عده پرهیزگاران اندک است و شایسته ستایش خداوند سبحان است که فرمود: و اندکی از بندگان من سپاسگزارند. «سبا: 13»
امام علی (ع) به فرزندش امام حسن مجتبی چنین می نویسد: بدان راهی پرمشقت و بس طولانی در پیش روی داری و در این راه بدون کوشش بایسته و تلاش فراوان و اندازه گیری زاد و توشه و سبک کردن بار گناه موفق نخواهی بود، بیش از تحمل خود بار دنیا را بر دوش منه، که سنگینی آن برای تو عذاب آور است.
اگر مستمندی را دیدی که بار و بنه تو را تا قیامت می برد و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می گرداند، کمک او را غنیمت بشمار و توشه ات را بر دوش او بگذار و اگر می توانی بیشتر انفاق کن و همراه او بفرست. زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جستجوی چنین فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بی نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد غنیمت شمار، تا در روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند. بدان که در پیش روی تو گردنه های صعب العبوری است که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگینی باران است و آن که کند رود حالش بدتر از شتاب گیرنده است و سرانجام حرکت، بهشت یا دوزخ خواهد بود. پس برای خویش، قبل از رسیدن آخرت، وسایلی مهیا ساز و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ عذری پذیرفته نمی شود و راه بازگشتی وجود ندارد.

شرایط سفر و توشه آخرت:

بدان كه مسافر در آغاز سفرش نياز به فراهم كردن زاد و توشه براى دنيا و آخرتش دارد، اما توشه دنيا، خوردنى و آشاميدنى و هزينه هاى لازم است . بنابراين اگر بدون توشه ، با توكل به خدا بيرون شود، هرگاه همراه كاروان باشد و يا بين راه روستاهاى به هم پيوسته باشد، اشكالى ندارد، ولى اگر به تنهايى در باديه اى سفر كند يا با گروهى سفر كند كه غذا و آب ندارند؛ اگر از كسانى است كه به طور مثال يك هفته و ده روز مقاومت مى كند و مى تواند به علف بيابان اكتفا كند، حق دارد بى توشه سفر كند ولى اگر توان مقاومت در برابر گرسنگى و قدرت اكتفاى به علف بيابان را ندارد بيرون شدنش ‍ بدون زاد و توشه معصيت است ، زيرا در حقيقت خويشتن را به دست خود به هلاكت افكنده است و اين خود رازى دارد كه در بخش توكل خواهد آمد و معناى توكل آن نيست كه به طور كلى از وسايل ظاهرى دورى كنند و اگر چنين بود، جستجوى دلو و ريسمان براى آب كشى از چاه ، باعث از بين رفتن توكل مى شد و بايد آدمى صبر مى كرد تا خداوند فرشته يا شخص ‍ ديگرى را ماءمور كند تا آب را به دهانش بريزد. پس اگر داشتن دلو و ريسمان به عنوان ابزار رسيدن به آب آشاميدنى به توكل صدمه اى ندارد پسبرداشتن عين آب و غذا در آن جايى كه هيچ انتظار بودن آنها نيست ، بى اشكال تر خواهد بود. و در جاى خودش حقيقت توكل روشن خواهد شد، زيرا اين مطلب جز بر محققان از دانشمندان دينى مشتبه است .

اما توشه آخرت ، آن اعمالى است كه طهارت ، نماز، روزه و عباداتش به آنها نياز دارد، و ناگزير از برخوردار بودن از آن است ، زيرا مسافرت يكباره چيزهايى را تخفيف مى دهد پس نياز است تا آن مواردى را كه سفر باعث تخفيف آنها مى شود مانند قصر و جمع نماز و خوردن روزه ، بشناسيم و گاهى سفر باعث دشوارى چيزهايى مى شود كه در وطن بى نياز از آنها بود، مانند قبله شناسى و دانستن اوقات نماز، زيرا شخص در وطنش از روى محرابهاى مساجد و اذان ، اذان گوها اين امور را مى فهمد ولى در مسافرت گاهى لازم است كه خودش آگاهى يابد، بنابراين آنچه را كه بايد بياموزد دو نوع است .

اكنون ما بايد بدعتهايى را كه غزالى در اين باب ذكر كرده ترك كنيم ؛ از قبيل جواز مسح كردن روى كفشها در مسافرت و رخصت قصر نماز و نگرفتن روزه در سفر كه آن را نه به صورت حكم قطعى ، بلكه به صورت جواز تخييرى بيان كرده است ؛ و نيز جواز جمع بين دو نماز را به سفر اختصاص ‍ داده است . همچنين جواز تيمم را در وقتى كه آب پيدا نشود از موارد رخصت شمرده است و جز اينها از فروع اين احكام به مقتضاى نظرات نادرست و فاسد عامه ، زيرا مسح كردن روى كفشها از نظر اهل بيت عليهم السلام بدعت زشتى است كه بالاتر از آن بدعتى نيست .

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: ((سه چيز است كه در آنها از هيچ كسى تقيه نمى كنم : ميگسارى ، مسح كردن روى كفشها و حج تمتع .)) عايشه از پيامبر صلى اللّه عليه و اله روايت كرده است كه فرمود: ((روز قيامت بيش از همه مردم آن كسى حسرت مى خورد كه ببيند وضويش روى پوست ديگرى انجام شده است .))از عايشه نقل شده است كه : هر آينه اگر بر پشت الاغى در بيابانى مسح كنم ، براى من پسنديده تر است از اين كه بر روى كفشم مسح كنم .

براى پيامبر صلى اللّه عليه و اله كسى جز كفش اهدايى نجاشى از كفش ‍ ديگرى سخن نگفته است و آن هم كفشى بود كه جاى روى پاهايش شكاف داشت . بنابراين پيامبر صلى اللّه عليه و اله روى پاهايش را مسح كرده است در حالى كه كفش به پا داشته ولى مردم گفتند كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله روى كفشهايش را مسح كرد. علاوه بر اين ، سند حديث مربوط به مسح روى كفش صحيح نيست .

شيخ صدوق مى گويد: زراره و محمّد بن مسلم روايت كرده اند كه ((به امام باقر عليه السلام عرض كرديم : درباره نماز مسافر چه مى فرماييد، چگونه و چند ركعت است ؟ فرمود: خداى عز و جل مى فرمايد: (( و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلواة )) بنابراين قصر نماز در مسافرت همانند تمام آن در حضر واجب است ، مى گويند: عرض ‍ كرديم : خداى تعالى فرموده است : (( فليس عليكم جناح )) و نفرموده است : حتما چنين كنيد! پس چگونه قصر در سفر را همانند تمام در حضر واجب كرده است ؟ فرمود: آيا چنين نيست كه خداى تعالى درباره صفا و مروه فرموده است : (( فمن حج البيت اواعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما )) (250) مگر نمى بينيد كه طواف آن دو (سعى بين صفا و مروه ) واجب قطعى است ، زيرا خداى عز و جل در كتاب خود ياد كرده و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و اله نيز آن را انجام داده است ، همچنين قصر در سفر عملى است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله انجام داده و خداى تعالى در كتابش ذكر كرده است . مى گويند: عرض كرديم :، بنابراين هر كس در سفر نماز چهار ركعتى خوانده است آيا آن را اعاده كند يا نه ؟فرمود: اگر آيه تقصير بر او خوانده شده و برايش تفسير شده (آگاه به مساءله بوده است ) و نماز چهار ركعتى خوانده ، بايد آن را اعاده كند ولى اگر آيه به گوشش نخورده و از آن بى اطلاع بوده ، نبايد اعاده كند. تمام نمازهاى واجب در سفر دو ركعتى است جز نماز مغرب كه سه ركعتى است و قصر نمى شود: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نماز مغرب را در سفر و حضر سه ركعت گزارده است ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و اله به ذى خشب مسافرت كرد كه به فاصله يك روز راه تا مدينه است و در دو منزلى آن يعنى بيست و چهار ميل مدينه واقع شده است . پيامبر صلى اللّه عليه و اله نماز را قصر خواند و روزه اش را افطار كرد، از اين رو سنت شد، و رسول خدا صلى اللّه عليه و اله گروهى را كه روزه خود را نگه داشتند در حالى كه آن حضرت افطار كرده بود، جمع گنهكاران ناميد و فرمود: تا روز قيامت اينان گنهكارند، و ما فرزندان و نوادگان آنان را تا امروز مى شناسيم .))

ما بايد شرايط قصر نماز و شكستن روزه را در سفر و كيفيت نماز را روى مركب و در كشتى و در حال راه رفتن به روش اهل بيت عليهم السلام و كيفيت زيارت ضريح مقدسشان و آداب آن را – نسبت به قبور كسانى از اهل بيت عليهم السلام كه در مدينه منوره نيست – نقل كنيم . البته اينها را در كتاب اسرار حج بيان كرده ايم و نيز دلايل قبله و كيفيت قبله شناسى را از قول غزالى نقل مى كنيم اما دليل و معرفت به اوقات را در كتاب (( اسرار الصلاة ((ع نقل كرده ايم ، نيازى به تكرار آن – كارى كه غزالى انجام داده است – نمى باشد، همچنين جمع بين دو نماز و كيفيت تيمم و بيان جواز آن را در وقت نبودن آب بيان كرده ايم ، با اين كه از نظر ما آن دو اختصاص به مسافرت ندارند. پس در اين جا چند مطلب است :

مطلب اول :در شرايط قصر نماز و خوردن روزه ، تنها با وجود شش شرط در سفر، نماز قصر مى شود و روزه را بايد افطار كرد.شرط اول اين است كه مسافرت شامل هشت فرسخ رفتن تنها و يا رفت و برگشت باشد، چه در همان روز رفتن برگردد و چه بعدها برگردد مادامى كه سفرش را به دليل يكى از سه مانعى كه خواهيم گفت ، قطع نكند. درباره احاديث اهل بيت عليهم السلام در اين مورد، اشتباهى براى اكثر علماى ما اتفاق افتاده و مقصود اهل بيت عليهم السلام را چنان كه شايسته است نفهميده اند. از اين رو گاهى در چهار فرسخ شرط كرده اند كه همان روز برگردد و گاهى بين قصر و اتمام در چهار فرسخ مخير ساخته اند! و صحيح همان بود كه ما گفتيم ، همان طورى كه استاد پيشين ما حسن بن عقيل عمّانى (( – رحمه اللّه – )) معتقد بوده است و ما آن را در كتاب معتصم خود بيان كرديم ، سپاس خدا را سزاست .

دوم ، آن كه مسافر از اول سفرش قصد اين مسافت را داشته باشد و تا پايان مسافت به قصد خود باقى بماند اما اگر از آغاز قصد نداشت هر چند كه تا آن مقدار مسافت برسد و يا قصد آن را داشته ولى پيش از رسيدن به آن حد، از قصدش برگشته است ، نمازش را تمام مى خواند، همچنين اگر در رفتن و برگشتن مردد باشد، حال اگر پيش از رجوع از قصدش يا پيش از دو دلى نماز را قصر خوانده است به دليل خبر صحيح نبايد اعاده كند.

سوم ، آن كه سفرش را به نيت اقامت ده روزه قطع نكند، يا سى روز در يك جا با حال ترديد و دودلى در نيتش بماند. يا به وطنش يعنى جايى برسد كه در آن جا شش ماه منزل داشته است و اگر در جايى قصد اقامت ده روز كند، سپس از قصدش برگردد، تا وقتى كه يك نماز واجب چهار ركعتى نخوانده است به قصر برمى گردد، اگر نه تمام مى خواند تا از آن جا بيرون رود، همچنين اگر به نيت قصر وارد نماز شد ولى قصد اقامت برايش حاصل شد تمام مى خواند.

چهارم ، اين كه شغلش مسافرت نباشد مانند چارواداران و نامه رسانان و ملوانان ، زيرا ايشان در سفرشان نماز را تمام مى خوانند و در بعضى اخبار صحيح آمده است كه هرگاه طى طريق و حركت براى اين سه گروه دشوار شود نمازشان را قصر مى خوانند.

پنجم ، اين كه سفرش مباح باشد، پس اگر در راه معصيت باشد مثل كسى كه عاق والدين باشد و از پدر و مادرش فرار كند يا از دست مولايش بگريزد، يا زنى كه از شوهرش فرار كند و يا كسى كه از جبهه در وقت حمله به دشمن فرار كند يا از دست طلبكار با وجود قدرت بر اداى دين فرار كند و يا نماز جمعه را در صورتى كه بر او واجب است ترك كند و يا به قصد راهزنى يا كشتن كسى يا گرفتن مواجب و مستمرى حرام از پادشاه ستمگر و يا به قصد فساد و ايجاد فتنه بين مسلمانان و نظاير اينها سفر كند، قصر خواندن نماز جايز نيست .

عبيد بن زراره از امام صادق عليه السلام روايت كرده ، مى گويد: ((از آن حضرت درباره مردى پرسيدم كه به شكار مى رود، آيا نمازش را قصر بخواند يا تمام ؟ فرمود: تمام بخواند، زيرا سفرش حق نيست .))

در مرسله عمران بن محمّد قمى آمده است : ((اگر كسى براى فراهم آوردن معاش خود و خانواده اش به شكار رود بايد روزه اش را افطار كند و نمازش را قصر بخواند ولى اگر براى تهيه مازاد بر معاش باشد نبايد قصر كند و كار خوبى نيست .

اگر در بين سفر مباح قصد معصيت كند. بايد نماز را تمام بخواند و اگر از قصد معصيت به طاعت رجوع كند، قصر بخواند.

ششم ، آن كه ديوارهاى شهر را نبيند و يا اذان شهر را نشنود، بعضى هر دو را شرط كرده اند. و در اعتبار اين شرط در وقت مراجعت از سفر اختلاف است . هر كس در سفر به مكه يا مدينه و يا جامع كوفه و يا حاير حسينى عليه السلام برسد، بين قصر و اتمام مخير است ولى تمام خواندن بهتر است هرچند قصر اقامت ده روز هم نكند. شيخ صدوق (( – رحمه اللّه – )) مى گويد: تا وقتى كه نيت ده روز نكرده است قصر مى خواند و بهتر است كه قصد اقامت كند تا نمازش را تمام بخواند.

مطلب دوم :

درباره نماز بر پشت مركب و در حال پياده روى و در كشتى ، البته نماز نافله روى مركب و پياده از روى اختيار جايز است ، اما نماز واجب جايز نيست مگر در حال ضرورت شديد و چه بسا كه در نافله نيز مخصوص سفر باشد و درست تر آن كه در حضرت نيز جايز است ، جز اين كه ترك اولى مى باشد. دليل بر تمام اين مطالب اخبارى است كه از اهل بيت عليهم السلام رسيده است .

در روايت صحيح از حلبى نقل شده كه مى گويد: ((از امام صادق عليه السلام درباره انجام نماز نافله روى شتر و مركب سوارى پرسيدم ، فرمود: رو به قبله باشد درست است و رسول خدا صلى اللّه عليه و اله چنين عمل كرد.))

در روايت صحيح از حلبى نقل شده كه مى گويد: ((از امام صادق نقل شده كه مى گويد: ((از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: پدرم در حالى كه با كجاوه سفر مى كرد آب مى طلبيد، ظرف مخصوصى را كه آب داشت مى آوردند، وضو مى ساخت و هشت ركعت نافله شب و نماز وتر را در محمل مى خواند و چون فرود مى آمد دو ركعت نافله و نماز صبح را به جا مى آورد.))

در روايت صحيح از يعقوب بن شعيب ، از آن حضرت نقل شده است كه مى گويد:

درباره نماز در مسافرت در حال راه رفتن پرسيدم ، فرمود: به صورت اشاره (باسر) انجام بده سر را در اشاره كردن براى سجده بيشتر از ركوع پايين آور.))

در روايت صحيح از عبدالرحمن بن ابى نجران از آن حضرت عليه السلام نقل شده كه مى گويد: ((درباره نماز شب هنگام در سفر، ميان كجاوه پرسيدم ، فرمود: هرگاه روبه قبله نبودى به سوى قبله برگرد، سپس تكبير بگو و نماز بخوان به هر جا كه شترت تو را برد مانعى ندارد.))

در روايت صحيح از معاوية بن عمار از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((باكى نيست كه در سفر انسان نماز را در حال رفتن بخواند و اشكالى ندارد اگر نماز شبش را كه از او فوت شده ، روز در حال رفتن روبه قبله كند و همان طور كه راه مى رود قضايش را بخواند. و هرگاه خواست ركوع برود، روبه قبله كند و ركوع و سجود را انجام دهد سپس راه برود.))

در روايت صحيح از حماد بن عثمان از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه ((درباره مردى كه نماز نافله مى خواند در حالى كه روى مركبش ‍ بين شهرها حركت مى كند، سؤ ال شد. فرمود: اشكالى ندارد.))(

در روايت صحيح از عبدالرحمن بن حجاج از آن حضرت نقل است كه مى گويد: ((درباره نماز نافله در وطن ، بر پشت مركب پرسيدم ؛ هرگاه پگاه از كوفه خارج شدم و يا در شهر كوفه شتابان در پى كار بودم (چه كنم ؟) فرمود: اگر شتابزده بودى و نتوانستى از مركب پياده شوى و مى ترسى كه اگر سواره نماز را نخوانى فوت شود، سواره بخوان ، اگر نه نماز خواندنت روى زمين نزد من پسنديده تر است .))

در روايت صحيح از عبدالرحمن بن ابى عبداللّه به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه مى فرمايد: ((روى مركب كسى حق ندارد نماز واجب را بخواند مگر مريض كه مى بايد رو به قبله باشد و به قرائت (( فاتحة الكتاب ع(( اكتفا كند و در نماز واجب بر هر چه ممكن باشد صورتش را بنهد و در نماز نافله اشاره مخصوصى بكند.))

در روايت صحيح از جميل به دراج از آن حضرت نقل شده كه مى گويد: شنيدم كه مى فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نماز واجب را در يك روز گل آلود و بارانى در كجاوه خواند.))

در روايت موثقى از عبداللّه بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل شده كه مى گويد: ((عرض كردم آيا شخص مى تواند نماز واجبى را سواره بخواند؟ فرمود: خير مگر در وقت ضرورت .))

در روايت صحيح از زراره به نقل از امام باقر عليه السلام آمده است كه فرمود: ((كسى كه از دزدان و درندگان مى ترسد نماز را با اشاره روى مركبش نظير نماز مواقفه (وقت جنگ ) بخواند و در اشاره كردن براى سجده سر را بيشتر از ركوع پايين آورد و لازم نيست به سمت قبله بگردد بلكه به هر طرف كه مركبش گشت . مانعى ندارد جز اين كه در اولين تكبيرش وقت شروع نماز بايد روبه قبله باشد.))

كلمه مواقفه (در حديث ) هم وزن و هم معناى محاربه است از مصدر وقوف گرفته شده به معناى ايستادن هر كدام از دشمنان براى جنگيدن با ديگرى .

از نظر اكثر فقهاى شيعه جايز است چه نماز واجب و چه نافله را در كشتى به اختيار به جا آورد و بعضى گفته اند جايز نيست مگر در حال اضطرار.

در روايت صحيح از جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه پرسيد: ((در كشتى نزديك بندر مى باشم ، آيا از آن بيرون شوم و نماز بخوانم ؟ فرمود: داخل كشتى بخوان ، آيا نمى خواهى نماز نوح عليه السلام را بخوانى .

در حديث صحيح از معاوية بن عمار نقل شده است كه ، مى گويد: ((از امام صادق عليه السلام راجع به نماز خواندن در كشتى پرسيدم . فرمود: روبه قبله كن و سپس نماز را به هر طرف كه كشتى گشت ، بخوان ، ايستاده نماز را به جا آور و اگر نتوانستى نشسته بخوان . اگر نماز گزار بخواهد در كشتى نماز را جمع مى خواند و روى قير و قفر (نوعى از قير) نماز مى خواند و سجده مى كند.))

در روايت صحيح از حمّاد بن عثمان نقل شده است ((كه وى از امام صادق عليه السلام راجع به نماز در كشتى پرسيد، فرمود: بايد رو به قبله بايستد و اگر كشتى دور زد و او مى توانست روبه قبله كند، بايد روبه قبله كند و اگر نه به هر طرف كه كشتى گشت ، نماز را بخواند (سپس ) فرمود: اگر توانست سر پا باشد، نماز را ايستاده بخواند، اگر نه بنشيند و نماز را بخواند.))

مطلب سوم :

در نشانه هاى قبله و قبله شناسى غزالى گويد: اما نشانه هاى قبله سه نوع است : يا نشانه زمينى است مانند استدلال به كوه ها، روستاها و رودها، يا هوايى است مانند استدلال به بادهاى شمال ، جنوب ، صبا و دبور و آسمانى و از روى ستاره هاست . اما زمينى و هوايى در هر جا به نوعى است . بسا راهى كه كوه بلندى در آن جاست و رهگذر مى داند كه طرف راست يا پشت سر و يا رو به بروى آن قبله است بنابراين بايد توجه كند. و سمت آن را بفهمد، همچنين در بعضى جاها گاهى باد نشان دهنده قبله است ، بايد نمازگزار اين مطلب را بداند و ما نمى توانيم تمام آنها را بررسى كنيم ، زيرا هر شهر و ديارى حكم جداگانه اى دارد. و اما نشانه هاى آسمانى ، تقسيم مى شوند به روزانه و شبانه ، نشانه روزانه ، خورشيد است كه بايد پيش از بيرون شدن از شهر در نظر گرفته شود، كه خورشيد موقع ظهر كجا قرار مى گيرد؟ آيا بين ابروانش يا روى چشم راست و يا روى چشم چپش واقع مى شود؟ يا بيشتر از اينها به روى پيشانيش مايل مى شود؟ زيرا خورشيد در شهرهاى شمالى از اين جاها تجاوز نمى كند. پس هرگاه اين امور را رعايت كند، هرگاه زوال خورشيد را به دليلى كه خواهيم گفت ، بشناسد، قبله را با آن خواهد شناخت . همچنين بايد جاهاى قرار گرفتن خورشيد را نسبت به خود رعايت كند تا وقت عصر را نيز بشناسد زيرا در اين وقت ناگزير از شناخت قبله است . و اين مورد نيز چون با اختلاف شهرها، فرق مى كند، بررسى كامل آن ممكن نيست . اما قبله در وقت مغرب به وسيله جاى غروب خورشيد شناخته مى شود به اين ترتيب كه توجه كند ببيند خورشيد از طرف راستش غروب مى كند و يا به سمت مقابل و يا به پشت سرش مايل است ، و به وسيله شفق خورشيد مى توان قبله را براى نماز عشا شناخت ، همچنين به وسيله محل طلوع خورشيد، قبله براى نماز صبح شناخته مى شود. بنابراين خورشيد در نمازهاى پنجگانه راهنماى قبله است ولى در زمستان و تابستان تفاوت مى كند، زيرا جاهاى طلوع و غروب خورشيد متعدد است هر چند كه محدود و در دو جهت است پس ناگزير از شناخت آن نيز مى باشد ولى گاهى نماز مغرب و عشا را پس از زوال شفق آفتاب مى خواند در آن صورت امكان شناختن قبله از روى شفق وجود ندارد، پس ‍ بايد محل قطب يعنى ستاره جدى را رعايت كند، زيرا اين ستاره گويى ثابت است و به نظر نمى رسد كه حركت مى كند.

توضيح آن كه در شهرهاى شمالى مكه ستاره جدى پشت سر شخص يا روى شانه راستش و يا روى شانه چپش قرار مى گيرد و در شهرهاى جنوبى مثل يمن و بعد از آن ، روبه روى شخص قرار مى گيرد، نمازگزار بايد اينها را بداند و آنچه را كه در شهر خود دانست بايد در طول راه به آن اعتماد كند مگر وقتى كه سفرش طولانى شود، زيرا وقتى كه مسافت دور باشد موقعيت آفتاب و ستاره قطبى و جاهاى طلوع و غروب فرق مى كند مگر اين كه در اثناى سفرش به شهرهايى برسند كه شايسته است از افراد وارد و آگاه بپرسد و يا آن كه مواظبت اين ستارگان باشد در حالى كه رو به محراب مسجد جامع شهر ايستاده است ، تا اين كه برايش مطلب روشن شود، و چون اين نشانه ها را دانست بايد بر آنها اعتماد كند.

مى گويم :

اگر بر نمازگراز ثابت شد كه خطا كرده است ، در صورتى كه در جهت قبله ، بين مشرق و مغرب نماز خوانده باشد، كافى است ، همچنين هرگاه پس از وقت بداند كه در آن جهت نماز خوانده ، نمازش درست است ، اگرنه بايد دوباره بخواند، از اهل بيت عليهم السلام در اخبار زيادى چنين رسيده است . قبله همان كعبه است در صورتى كه ديدنش ممكن باشد ولى اگر ديدنش ممكن نباشد و نياز به دليل پيدا كند. همان جهت قبله كافى است به دليل قول خداى تعالى : (( و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره )) و معناى رو به رو بودن با كعبه آن است كه جايى بايستد كه اگر خط راستى از بين چشمانش تا ديوار كعبه بكشند، اتصال پيدا كند و از دو طرف آن خط دو زاويه برابر فراهم شود و معناى روبه روى جهت بودن ، آن است كه خطى كه از وسط دو چشم به سمت كعبه خارج مى شود، زواياى دو طرف خط برابر نباشد اين است نتيجه تحقيق در نزد محققان ما و غزالى ، و نيازى به درازا كشاندن سخن در اين جا نيست به طورى كه غزالى انجام داده است.

آثار اخروي نماز

نماز، عطيه اي الهي است كه به عنوان فلاح مطلق«حي علي الفلاح» و بهترين عمل «حي علي خير العمل» و ستون خيمه دين«الصلوة عمود الدين» معرفي شده است. نماز عروج به قبلهي رفيع انسانيت «الصلوة معراج المؤمن» است كه تعالي روح و كسب ملكات اخلاقي و نجات از فساد و تباهي از رهگذر آن حاصل مي آيد «إن الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر». دريافت نشان عبوديت از رهگذر اين عبادت زيباي الهي،‌ براي انساني ميسّر است كه شرايط صحت و قبول و كمال اين عبادت عظيم را به نحو احسن بجاي آورد. وقتي عبد اين عبادت الهي را «كه جز بر خاشعان بزرگ مي نماياند»،‌ به طور شايسته به انجام رساند،‌ آثار عظيمي اعم از فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي را بدنبال خواهد داشت كه در حقيقت ثمره و نتيجه عمل او محسوب مي شود. در اين نوشتار مختصر در صدد بيان همه جانبه اين آثار نيستيم بلكه به برخي از آثار برزخي و اخروي اين عبادت درخشان در آيات و روايات اشاره مي كنيم.
آثار نماز در آيات الهي(توجه يا بي توجهي به نماز):


1. ياد كردن خدا از بنده
خود:
خداوند در سوره طه مي فرمايد:«اقم الصلوة لذكري» نماز ذكر و ياد خداست. اين آيه وقتي در كنار اين آيه شريفه«فاذكروني اذكُركم …..» تفسير شود اين نتيجه را افاده مي كند كه وقتي عبد بياد حق باشد حق هم به ياد او خواهد بود. مفسرين در ذيل آيه شريفه«فاذكروني اذكركم» در بيان اينكه «مراد از ياد آوري بندگان چيست؟ بيانات متنوعي را ذكر كردند كه از جمله آن موارد عبارت است از:
الف: مرا در «دنيا» ياد كنيد تا شما را در «جهان ديگر» ياد كنم.
ب: مرا به «دعا» ياد كنيد تا شما را به اجابت ياد كنم (اين استجابت مي تواند هم در دنيا و هم در بزرخ و هم در قيامت نصيب بنده شود)
ج: مرا به هنگام وفور نعمت ياد كنيد تا شما را در سختي ها ياد كنم(اين سختي هم اعم است)


2. نائل شدن به مقام شفاعت كبري:
خداوند در سورهي اسري خطاب به وجود نازنين رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»
ترجمه: و بعضي از شب را بيدار باش و تهجد كن كه اين نماز شب، تنها بر تو واجب است، باشد كه خدايت به مقامي محمود (شفاعت) مبعوث گرداند. پس ثمره و نتيجه اين برنامه
ي الهي، رسيدن به مقام محمود است و روايات فريقين در ذيل آيه، مقام محمود را به عنوان مقام شفاعت كبري تفسير كرده است كه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در روز قيامت در آن مقام قرار مي گيرد.


3. دريافت اجر الهي و باز يافتن به آرامش كامل:
در سوره بقره حقتعالي مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
در پرتو ايمان و عمل صالح و برپاداشتن نماز و ….. مستحق دو جايزه مي شوند:
1. دريافت پاداش(لهم اجرهم ….)

2. بهره مندي از آرامش كامل (لا خوف …..) كه هيچ اضطراب و غمي به همراه آن وجود ندارد.

4. دفع وحشت هاي قبر:
رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد: «ان الصّلاة تأتي الي المَيّتِ في قبره بصورة شخص انور اللّونِ يونسُهُ في قبره و يدفَعُ عنه اهول البرزخ»
نماز به صورت انساني سفيد چهره، وارد قبر ميت شده و با او انس مي گيرد و وحشت هاي برزخ را از او برطرف مي كند.


5. مونس انسان در قبر:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«الصلاةُ انس في قبره و فراش تحت جنبه و جواب لمنكر و نكير»
نماز مونس (نمازگزار) در قبر و فراش نيكو در زير او،‌ و پاسخ نمازگزار براي نكير و منكر مي باشد.


6. ديدار ملائكه از انسان در قبر:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«كسي كه به قصد شركت در نماز جماعت، و به سوي مسجد گام بر مي دارد، خداوند متعال در مقابل هر گامي كه بر مي دارد، هفتاد هزار حسنه به او پاداش مي دهد و به همين ميزان نيز درجات وي بالا خواهد رفت، و اگر در چنين حالتي بميرد،‌ خداوند متعال هفتاد هزار فرشته را مأمور مي نمايد تا در قبر به ديدار او رفته، وي را بشارت دهند و در تنهايي قبر انيس او باشند و تا روز قيامت براي او طلب آمرزش كنند.»


7. نجات از وحشت قبر:
امام باقر ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد:«من اتمَّ ركوعَهُ لم يَدخُلْهُ وحْشَةُ القبْرِ»
«كسي كه ركوعش تمام و كامل باشد هرگز دچار وحشت قبر نمي شود.»
اما آثار نماز در قيامت:


8. مقبوليت ديگر اعمال در سايه نماز:
مولاعلي ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه مي فرمايد:
«كلُّ شي من عملك تبع لصلاتك» هر عملي پيرو نماز است از اين رو عروج ديگر اعمال در سايه سار نماز ميسر مي شود«إن قبلت قبلت ما سواها و إن ردَّت ردت ما سواها» اگر نماز مورد قبول واقع شود ديگر اعمال هم قبول مي شود و اگر رد شود ديگر اعمال هم رد خواهد شد.


9. نماز توشه
آخرت:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«الصلاة زادُ للمؤمن من الدنيا الي الاخره»
نماز زاد و توشه مؤمن در دنيا براي آخرت است.


10. عامل ورود به بهشت:
امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد:«همانا پروردگار شما مهربان است، عمل كم را تقدير مي كند، هر آينه انسان دو ركعت نماز براي خدا بحا آورد، خداوند به سبب آن نماز او را وارد بهشت مي كند.»


11. معاف از عذاب و ورود بي حساب به بهشت:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:« قال الله ـ عزّوجل ـ اِنّ لعبدي عليّ عهداً اِن اقام الصلوة لوقتها اَن لا اُعَذِّبَهُ و اَن اُدخلهُ الجَنّه بغير حساب»
…… من تعهدي نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز خود را در وقتش به پا دارد، او را عذاب نكنم و بدون حساب او را به بهشت ببرم.
و از آن وجود نوراني در كلامي ديگر آمده كه فرمود:
«كسي كه چهل روز نمازهاي خود را با جماعت به جا آورد، به طوري كه يك تكبيرة الاحرام از او فوت نشود، براي او آزادي از آتش جهنم و آزادي از نفاق نوشته مي شود.»


12. زينت آخرت:
امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد:«انّ الله ـ عزّوجل ـ قال: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ انّ الثمان ركعات التي يُصلّيها العبد الليل زينةُ الآخرة»
خداوند متعال ثروت و فرزندان را زينت دنيا دانسته، ولي هشت ركعت نمازي كه آدمي در آخر شب مي خواند زينت آخرت است.


13. به سوي آتش رفتن نمازگزار ريا كار:
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: چون روز قيامت فرا مي رسد، بنده اي را مي آورند كه اهل نماز بوده و خود نيز چنين ادعا مي كند؛ به وي مي گويند، تو بدان جهت نماز گزاردي كه تو را ستايش كنند، پس به ملائكه دستور مي دهند او را به سوي آتش ببريد.


14. عدم ملاقات با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در كنار حوض كوثر:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:«ليس منّي من استخفَّ صلاته لا يردُ عليَّ الحوض لا و الله» كسي كه نماز را سبك شمارد از من نيست، به خدا سوگند كه بر حوض مرا ملاقات نخواهد كرد.


15. سقوط در آتش:
مولا علي ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه در بيان جواب دوزخيان كه پرسيده شد چه چيزي شما را بدوزخ كشانده مي گويند ما از نماز گزاران نبوديم:«ما سللكم في سقر قالوا لم نَكُ من المصلين»


16. محشور شدن با قارون و فرعون و هامان:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«لا تضيعوا صلاتكم، فانّ من ضيّع صلاتهُ حَشَرَهُ الله قارون و فرعون و هامان ـ لعنهم الله و اخزاهم ـ و كان حقّاً علي الله ان يُدخِلَهُ النار مع المنافقين، فالويلُ لمن لم يحافظ صلاتهُ»
نمازتان را ضايع نكنيد، بدرستي كه هر كس نماز خويش را ضايع كند، خداوند عزوجل او را با قارون و فرعون و هامان محشور مي كند، خداوند به آنان لعنت كند و آنها را رسوا سازد، و بر خدا لازم است آنها را با منافق ها به آتش داخل كند، پس واي بر كسي كه مواظب نمازش نباشد.


17. محروميت از شفاعت:
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:
«هر كس عمداً نمازش را ترك كند،‌ بر درب جهنم نامش در زمره دوزخيان نوشته مي شود.»
آثار فراوان ديگري هم در روايات درباره
نماز و يا كوتاهي كردن در باب نماز اشاره شده كه به طور گذرا ذكر مي كنيم:
ـ گلستان شدن قبر همانند باغي از باغ هاي بهشت در سايه خواندن نماز شب.
ـ ملاقات با پروردگار در پي محافظت بر نمازهاي پنجگانه.
ـ دور ماندن از امان خدا و رسول او هنگام ترك عمدي صلات.
ـ حرام شدن جسد او بر آتش وقتي كه گام بسوي نماز جمعه بر مي دارد.
ـ شهادت قطعه اي از زمين كه او بر آن سجده كرده و پيشاني بر خاك نهاده است.
ـ نماز جواز عبور از صراط.
اينها گوشه اي از آثار نماز و مواظبت بر آن و دقت در انجام كامل و تام اين عبادت الهي است كه اين همه ثمرات را بدنبال خود دارد.

حديث 1 :
امام حسن (ع) : از آن حضرت سؤال شد : زهد چيست ؟ فرمود : رغبت به تقوي و بي رغبتي به دنيا .
قيل له – عليه السلام – ما الزهد ؟ قال : الرغبة في التقوي والزهادة في الدنيا .
تحف العقول ، ص 227

حديث2 :
امام محمد باقر(ع) : چه بسا شخص حريص بر امري از امور دنيا ، كه بدان دست يافته و باعث نافرجامي و بدبختي او گرديده است ، و چه بسا كسي كه براي امري از امور آخرت كراهت داشته و بدان رسيده ، ولي به وسيله آن سعادتمند گرديده است .
فلرب حريص علي امر من امور الدنيا قد ناله ، فلما ناله كان عليه وبالا و شقي به ، و لرب كاره لامر من امور الاخره قد ناله فسعد به .

حديث 3 :
امام جعفر صادق (ع) : سليمان ديلمي مي گويد : به امام صادق – عليه السلام – عرض كردم فلاني در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنان است . فرمود : عقلش چگونه است ؟ گفتم نمي دانم . فرمود : پاداش به اندازه عقل است .
محمد بن سليمان الديلمي عن أبيه قال : قلت لابي عبداللهعليه السلام – فلان بن عبادته و دينه و فضله ! فقال : كيف عقله ؟ قلت : لا أدري : فقال : ان الثواب علي قدر العقل .
اصول كافي ، ج 1 ، ص 12

توشه آخرت

يا أباذر حرث الآخرة العمل الصالح، و حرث الدنيا المال و البنون.

ای اباذ ر پس انداز آخرت ، انجام کارهای خیر و عمل صالح است و پس انداز دنیا ، مال و فرزند است. اما بدان که کشت و کار دنیا فانی و گذراست ، برخلاف ثروتهای آخرت باقی و خالص و ماندگارند. قرض الحسنه های دنیا با هزار قانون و تبصره و با سودهای آنچنانی ، مبلغ مختصری ، برای مدت کوتاهی ، وام می دهند ! و مردم با شوق و ذوق به دنبالشان می دوند ، اما قرض الحسنه الهی ، با شرایط بسیار ساده ، سود دهی چند صد برابر ، و تا ابد ، ندا داده که کیست به خدا قرض الحسنه دهد! « من ذالذی یقرض الله قرض الحسنه فیضاعف له اضعافا کثیره ؟ » اما بازار صندوق های قرض الحسنه آخرتی چندان رواج نداشته و رونق آنچنانی ندارد! چرا ؟ آیا به وعده های الهی باور نداریم؟ آیا گمان می کنیم خداوند متعال به وعده هایش عمل نکند؟!

بدترین و بهترین توشه آخرت چیست ؟

مسافری که در سفر، زاد و توشه با خود میبرد، هدفش رفع نیازها و حاجت‏هایی است که در سفر و یا مقصد برایش پیش میآید و به همین خاطر زاد و توشه باید متناسب با آن نیازها و جوابگوی آنها باشد. در سفر به وطن اصلی و جایگاه ابدی یعنی سفر آخرت، چون هرمسافری که پا در این جاده میگذارد ممکن نیست دوباره برگردد واز مشکلات و نیازها و توشه‏ای که برای آن لازم است، خبری برای دیگران بیاورد، لذا باید از طرف کسانی که با ویژگیهای این سفر کاملاً آشنا بوده واز فراز و نشیب این راه باخبرند، راهنماییهای لازم در اختیار ما قرارداده شود تا زاد و توشه‏ای در خور آن فراهم سازیم. پس باید سراغ آن خالقی برویم که معمارِ ساختمانِ وجودِ انسان است و ابتدا و سرانجام انسان و منازلی را که او میپیماید، از علم بیکران او پنهان نبوده و نخواهد بود و نیز باید به دست‏پروردگان مستقیم خدای متعال که انبیا و اولیای عظیم‏الشأن اویند مراجعه نمود و نشانه‏های راه و خصوصیات مقصد و توشه‏ای را که در این مسیر به کار میآید از آنان سؤال نمود. قرآن کریم به روشنی و وضوح بهترین توشه آخرت را معرفی میفرماید: و تزودوا فانّ خیرالزاد التقوی برای سفری که در پیش دارید، زاد و توشه بردارید وبهترین توشه برای این راه، تقوا میباشد ، لازم است بدانیم تقوا در قرآن کریم دارای معنای وسیع و گسترده‏ای است و در هر جایی متناسب با ویژگیها و شرایط خاص آن مورد به کار رفته است ولی همه آن موارد در واقع شاخ و برگ یک درخت بوده و همگی در معنای خداترسی و پروا داشتن از خدا و خداوند را درنظر داشتن و از حدود الهی تجاوز ننمودن مشترکند. در سخنان پیشوایان دین و به ویژه در کلمات پیشوای پرهیزگاران، امام المتقین، علی(ع) توجه ویژه‏ای به مسأله تقوا شده و نکته‏های ظریفی را پیرامون آن بیان فرموده‏اند. در قسمتی از یکی از خطبه‏های نهج‏البلاغه چنین میفرمایند: فاعتصموا بتقویالله فان لها حبلاً وثیقا عروته و معقلاً منیعا ذروته پس به تقوای الهی روی آورید که رشته آن استوار و دستگیره آن محکم و قلهبلند آن پناهگاهی مطمئن میباشد ،. در خطبه‏ای دیگر چنین میفرمایند: از خدا برای پرهیزکاری یاری بخواهید و برای انجام دستورات خدا از تقوا یاری بجویید چون تقوا، امروز سپر بلا و فردا راه رسیدن به بهشت است. راه تقوا روشن و رونده آن بهره‏مند و امانتدارش خدا که حافظ آن خواهد بود. تقوا هموارهخود را بر امت‏های گذشته و حال عرضه کرده و بر آینده نیز عرضه میکند زیرای فردای قیامت همه به آن نیازمندند آن‏گاه که در قیامت آفریده‏ها را گیرد میآورد و آنچه را داده پس میگیرد و درباره همه نعمت‏ها میپرسد، پس چه اندکند آنان که تقوا را برگزیدند و بار آن را به درستیبر دوش کشیدند،و از همینجا میتوان نتیجه گرفت که بدترین توشه بیتقوایی و خداوند را در امور و کارها در نظر نداشتن و حدود الهی را مراعات ننمودن است که این نیز دارایدامنه گسترده‏ای است ولی در روایتی از حضرت علی(ع) صریحا از ظلم به عنوان توشه نامناسب و بد، نام برده شده که آن نیز خود فرعی و شاخه‏ای از بیتقوایی است میفرماید: بئس الزاد الی المعاد، العدوان علیالعباد ظلم به بندگان خدا، توشه بدی برای آخرت است ،ناگفته پیداست که ظلم نیز خود موارد بسیاری را در بر میگیرد آن باید به تفصیل نمود.

پی نوشت:
——————————————————————————–

1. انبياء / 90.

2. كهف / 24-23.

3. نهج‏البلاغة، ص 320، خطبه 203.

4. مستدرك‏الوسائل، ج 12، ص 230، باب استحباب إقامة السنن الحسنة، روايت 15.

5. نهج‏البلاغة، ص 83، خطبه 42.

6. مومنون / 100-99

7. انبياء / 28.

8. عبس / 36-34.


جستجو