آثار محبت در انسان

عشق به کمال یکی از فطریات بشر است که در او به ودیعه نهاده شده و این عشق به کمال را فطرت توحیدی، به سوی کمال مطلق سوق می­دهد که درسایه­ی آن به آرامش حقیقی که آرامش قلب و روان است، دست می­یابد .

 

انسان، به لحاظ این که موجودی مختار است، اگر عقل را حاکم بر نظام اندیشه و عمل خود قرار دهد و ارتباطش را با منشأ همه­ی خوبی­ها که همان کمال مطلق و ذات احدیت است استحکام بخشد،محبوب حق گشته و مظهر اسما و صفات او می­شود و اگر زمام فکر و عمل را به دست هواهای نفسانی خویش بسپارد، باطل محبوب او می­گردد و در نتیجه به اسفل السافلین هبوط می­کند.

پرسش­هایی نیز در این زمینه مطرح است که در بحث قبلی عنوان شد. برای ورود به پاسخ­ها ابتدا معنای محبت که عبارت از میل و رغبت به شیء است، بیان گردید. به عبارتی گرایش فطری در روح آدمی است که در روابط انسان­ها با یکدیگر و رابطه­ی آن­ها با خداوند نقش مهمی را ایفا می­کند.

از آن­جا که محبت از امور اضافی است، نیاز به متعلَّق دارد که در صورت به فعلیت رسیدن آن، محبوب بالفعل می­طلبد و به لحاظ این که محبت و عشق در انسان امری فعلیت یافته است، محبوب او هم فعلی است. پس علاوه بر ضرورت محبت، محبوب داشتن هم امری ضروری است.

از مهم­ترین امور در وجود انسان فطرت عشق به کمال مطلق است که این عشق او را وا می­دارد که در مسیر کمال توقف نداشته باشد و لازمه­ی عشق به کمال مطلق، وجود کامل مطلق است و کامل مطلق جز ذات احدیت کسی نیست و چون آن وجود واحد است؛ پس محبوب حقیقی یکی است و از آن­جا که محبوب حقیقی، وجود کامل مطلق یعنی ذات اقدس الهی است، قلب انسان فقط منزلگاه و حریم خداوند بوده و سزاوار نمی­باشد که جز با محبت او پر شود.

در بحث گذشته نیز به عوامل انگیزش محبت به هم نوع که عبارت از احسان و کمال و فضیلت و جمال و زیبایی و ابدیت بود، اشاره شد و با اثبات این عوامل در خداوند و این که خداوند دارای صفات کمالیه و منشأ همه خوبی­ها و زیبایی­ها است و وجودی ابدی و زوال ناپذیر است و هستی محض و علیم صرف و قدیر مطلق است، محبت به او امری فطری و جبلّی در انسان است و تنها باید به او عشق ورزید و او را محبوب یگانه­ی خود دانست.

از آن­جا که خداوند محبوبی مبّرا از هر گونه عیب و نقص است، عشق به او چشم حقیقت بین انسان را باز و گوش باطنی او را شنوا می­سازد و دست یافتن به چنین محبوبی و مشاهده­ی تجلّیات او می­تواند حرکت در مسیر فطرت را برای انسان آسان سازد و او را از جلوه­های دروغین محبوب­های غیر واقعی برهاند.

حال در این شماره به ادامه­ی بحث که شامل آثار محبت در انسان، شرک در محبت و پیامدهای آن می­باشد، می­پردازیم:

آثار توحید در محبت:

تحرک و پویایی در زندگی، تحمل ناهمواری­ها تا رسیدن به هدف نهایی و مطلوب جزبا امید میسرنمی­باشد. امید ثمره­ی بلاواسطه­ی محبت و عشق است، هر چند انسان­ها در میزان پویندگی و تحمل ناگواری­ها و داشتن امید متفاوتند ولی در این که عشق و محبت به محبوب سبب تقویت­روحی­می­شود با هم متفق­اند.

ج. حشر با محبوب؛

سومین اثرمحبت الهی این است که انسان در زندگی جاوید [آخرت[ درعین قرب به خداوند، با آنان که محبوب ذات اقدس الهی­اند محشور و قرین خواهد بود.رسول خدا به مردی که ابراز محبت فراوان به او می­کرد، به این آیه استشهاد می­فرمود:

)ومن یطع الله والرّسول فاولئک مع الذین ﺃنعم الله علیهم من النّبیین و الصّدیقین و الشهداء و الصّالحین و حسن اولئک رفیقاً(([10])؛ «وکسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند،در زمره­ی کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی[ با پیامبران و راستان و شهیدان و شایسته­گانند و آنان چه نیکو همدمانند

در روایات تاریخی آمده است که فردی از رسول­اکرم راجع به قیامت پرسید، حضرت فرمودند: «برای آن چه آماده کرده­ای؟» عرض کرد: «محبت شما خاندان را» حضرت فرمودند: «تو با کسی هستی که­دوستش داری.» ([11])

همین مطلب از مولای متقیان حضرت علی7 در پاسخ شخصی که در نیم روزی سوزان از آن­حضرت درخواست موعظه کرده بود؛ نقل شده است که فرمود: «انت مع من ﺃحببت و لک ما اکتسبت ؛ ([12])تو با هر آن چه دوستش داری همراه خواهی بود و هرآنچه به دست آورده ای برای تو خواهد بود

درجای دیگرآمده است: «من ﺃحب­حجراً حشره الله معه؛([13]) کسی که سنگی را دوست داشته باشد خداوند او را با آن ‌[سنگ[ محشورخواهد کرد.» به هرحال ­آیات و روایات از محبوب­های دروغین برحذر داشته و ما را به­سوی محبوب حقیقی راهنمایی می­کند چرا که محبت ودیعه­ای الهی است و نباید آن را نثار محبوب­های دروغین و غیر­حقیقی کرد.

د. فانی شدن در محبوب؛

اثر دیگری که بر توحید درمحبت مترتب است،تهی شدن قلب از هر مشغله و انس گرفتن به ذکر محبوب حقیقی و فانی شدن دراوست به طوری که خلوت با او را بر هر کار دیگری ترجیح می­دهد.

صاعقه عشق به هر جا فتاد

نام و نشان سوخته بر باد داد([14])

امام صادق عليه السلام فرمود:

«حبّ الله ﺇذا ﺃضاء علی سرّ عبد ﺃخلاه عن­کل شاغل و کلّ ذکر سوی الله ظلمة و المحبّ ﺃخلص النّاس سرّاً لله تعالی و ﺃصدقهم قولاً و ﺃوفاهم عهداً؛ ([15]) نور محبت خدا هرگاه برعمق­جان بنده­ای بتابد او را از هر مشغله­ای تهی گرداند [واقعیت این است که[ هر یاد وذکری جز [یاد[ خدا تاریکی است. دوستدار خداوند از نظر حقیقت جان, خالص­­ترین آن­هاست و از لحاظ گفتار، راستگوترین و درعهد، باوفاترین.» نشانه­ی انسان محب خلوت با محبوب است.

خداوند در وحی به حضرت موسی7 فرمود: «کذب من زعم ﺃنه یحبّنی فاذا جنّه اللیل نام عنّی، ﺃلیس کلّ محبّ یحبّ خلوة حبیبه؛ ([16]) دروغ می­گوید کسی که ادعای دوستی مرا دارد و شب هنگام چشم ازعبادت من فرو می­بندد

در ارتباط وحیانی خداوند با حضرت داوود7آمده است:

«یا داوود من ﺃحب حبیباً صدق قوله و من رضی بحبیب رضی فعله ومن وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق ﺇلی حبیب جدّ فی السیّر ﺇلیه؛([17]) ای داوود! هرکس محبوبی را دوست داشته باشد، سخنش را باور کند و هرکس از محبوبی خوشش آید، کارش در نظر او پسندیده آید و هر کس به محبوبی اعتماد داشته باشد، به او تکیه کند و هر کس شیفته­ی محبوبی باشد، برای دین اوکوشد

شرک در محبت و پیامدها­ی آن:

اگر غیرخدا محبوب ما شود چه پیامدهایی دارد؟

شرک عبارت است از اعتقاد به موجود واقعی یا خیالی که در وجود یا صفتی از صفات و یا فعل خود با ذات الهی همسان لحاظ شود. مسلم است که این موجود هرچه باشد، مخلوق خدا و معلول او است [ادله­ی توحید هر گونه استقلال در ذات و صفات و فعل را از غیرخدا نفی می­کند[ پس؛ از خود چیزی ندارد و هر چه که به او تعلق دارد، عاریت است. با این وجود آیا محبت به چنین موجودی عقلانی است؟ روشن است که در این صورت محبت بین خداوند و محبوب دیگر تقسیم شده است واین همان محبت شرک آلود است که به آن«شرک در محبت» گویند. این­گونه محبت به تبع غیرعقلانی بودن شرک، امری نامعقول وناپسند است؛ زیرا انسان دو حقیقت نیست که دو روح و دو قلب داشته باشد بلکه هر انسان تنها یک قلب و یک پایگاه فکری دارد و اگر آن را غیر خدا پر کند جایی برای دوستی خدا باقی نمی­ماند.([22])چنان که خداوند این حقیقت را بازگو فرموده و«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه»([23]) ولی اگر محبت به دیگران در راستای محبت الهی باشد جلوه­ای از محبت حقیقی و مظهر آن خواهد بود. قرآن کریم در مذمت محبت غیر توحیدی [شرک در محبت[ آن را ناپایدار و به خانه­ی عنکبوت تشبیه می­کند: )مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت إتخذت بیتا و انّ أوهن البیوت لبیت العنکبوت…(([24]) خانه عنکبوت از آن جهت مثال زدنی است که از خانه جز اسم، چیز دیگری ندارد و سست­ترین بناها است.

در جای دیگر از ضعف محبوب و محبّی که محبت خود را به غیرخدا نثار کرده یاد می­کند و با ذکر مثالی آموزنده انسان غفلت­زده را متوجه می­سازد:

)یا ایّها النّاس ضرب مثل فاستمعوا له إنّ الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب(([25])

نکته­ای که آیه شریفه بر آن تأکید دارد این است که غیرخدا نه قدرت بر ایجاد چیزی حتی به قدر یک مگس که از کوچکترین جانداران است را دارند و نه به تنهایی بر تدبیر امور توانمندند؛ پس سزاوار نیست که به عنوان تکیه­گاه محبوب حقیقی انسان انتخاب شوند.

پیامد­های شرک در محبت:

1تأثیر­پذیری؛

عنوان شد که به دلیل تأثیر پذیری انسان از دیگران، یکی از جهاتی که خداوند مسلمین را دربرقراری رابطه با کفار نهی فرموده این است که نباید آنان را به عنوان دوست اختیار کرد: )لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا أن تتقوا منهم تقیة و یحذّرکم الله نفسه والی الله المصیر(([26]) افراد با ایمان نباید کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند،هر کس چنین­کند هیچ ­رابطه وپیوندی با خداوند ندارد مگر این که از آن­ها تقیه کنید،خداوند شما را از [نافرمانی[ خود برحذر می­دارد و بازگشت[شما[ به سوی اوست.» ونیزمی فرماید: )یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فإنّه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین(؛ ([27]) «ای کسانی که ایمان آورده­اید یهود و نصاری را دوست خود قرار ندهید آنها اولیای یکدیگرند و کسانی از شما که با آنان دوستی کنند از آن­ها خواهند بود،خداوند جمعیت ستم کار را دوست ندارد

و می­توان دریافت که این ملاک نهی، در هرگونه ارتباط که انسان را از یاد خدا غافل کند و سبب جایگزینی محبت و عشق الهی گردد، قابل تعمیم است،چرا که دو نقیض در یک زمان و در یک جا جمع نمی­شوند. قرآن می­فرماید:

)یا ایها الذین آمنوا لاتتخذواء اباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان و من یتولهم منکم فاولئک هم الظالمون(؛([28]) «ای کسانی که ایمان آورده­اید هرگاه پدران و برادران شما کفر را برایمان ترجیح دهند آن­ها را ولی خود قرار ندهید وکسانی از شما که آن­ها را یاورخود قرار ­دهند ستمگرند.»مقصود از نفی ولایت پدرو یا برادر دراین سخن شریف، نفی ­رابطه نسبی بین افراد یک خانواده نمی­باشد؛

بلکه تبعیت از آنان درعقیده و عمل است، زیرا ولایت موجب اتحاد،امتزاج و کشش روحی است درحقیقت سیره­ی کفر که پیروی از هوای نفس وپرستش شیطان و خروج از راه فطرت است جایگزین سیره­ی «جامعه­ی دینی» که بر اساس پیروی ازحق وسعادت انسان­ها است، خواهد شد. )ومن یتولهم فانّه منهم( دلیل این­که از قبیل آیه فوق ولایت به معنای محبت آمده این است که ولایت مستلزم تصرف محبوب در امور محب است که متأثر از خواست روحی و یا پاسخی به علاقه او نسبت به ولی می­باشد از همین رو اگر انسان کسی را به عنوان ولی و دوست انتخاب کند، ناخواسته به خاطر محبتی که به او دارد از اخلاق و روحیّات او تأثیر می­پذیرد.([29])

از جمله مصادیق مورد نهی الهی این آیه شریفه است: )قل إن کان اباءکم أبناءکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احبّ الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربّصوا حتی یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین(؛([30]) « بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش می­ترسید و خانه­هایی که به آن علاقه دارید درنظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب تر است در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت فاسق را هدایت نمی­کند

موارد ذکر شده دریک امر مشترکند و آن ترجیح محبوب­­های غیر حقیقی بر محبوب واقعی و غفلت از وظیفه­ی مهم اطاعت ازخدا و رسول گرامی­­اش است.

2 انحراف از مسیر فطرت؛

اثر دیگر محبت به غیرخدا،ایجاد اختلال در سلامتی روح و روان انسان و در نتیجه انحراف از مسیر فطرت حق­جو و کمال خواه می­باشد، درحالی که شخص خود را در مسیر هدایت می­بیند: )ویحسبون أنهم مهتدون(([31]) باطل را حق می­انگارد و اسباب شقاوت را عوامل سعادت آفرین می­پندارد. قرآن کریم علت انحراف از مسیرحق را برگزیدن دوستی شیاطین به جای­ محبت و دوستی خداوند معرفی می­کند و می­فرماید: )فریقاً هدی و فریقاً حق علیهم الضلاله انهم اتخذوا الشیاطین اولیاء من دون الله و یحسبون انهم مهتدون(؛ ([32]) جمعی هدایت شده و جمعی گمراهی بر آن­ها حتمی است زیرا آن­ها به جای خداوند شیاطین را ولی­ خود اختیار کرده وگمان می­کنند که­ هدایت یافته­اند.» در واقع باطل را حق پنداشته و بدون توجه به دنبال آن می­روند زیرا هیچ کس با اعتراف به این که باطل،باطل است از آن تبعیت نمی­کند بلکه باطل را حق می­پندارد و به دنبال آن می­رود که این ضلالتی حتمی و قطعی است.([33])

3 ظلم به خویشتن؛

اثر دیگری که از شرک در محبت، نشأت می­گیرد؛ ظلم به خویشتن است. چرا که هدردادن سرمایه وجودی و تکیه و اعتماد برتکیه­گاهی که سست و بی­پایه است، ظلم به خویشتن می­باشد. قرآن کریم درریشه­یابی این امر،اعتماد به موجودی که نمی­تواند سبب غنای دیگری شود را تنها علت فروپاشی انسان از درون دانسته و می­فرماید:

)وما ظلمنا هم ولکن ظلموا أنفسهم فما أ‌َغنت عنهم ءالهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لمّا جاء أمر ربک و ما زاد و هم غیرتتبیب(؛([36]) «ما به آن­ها ستم نکرده­ایم بلکه آن­ها خودشان برخویشتن ستم روا داشته­اند و هنگامی که فرمان مجازات الهی رسید،معبودان غیرخدایی که عبادت می­کنند به یاری آنان نخواهند شتافت و جز بر هلاکت آنان نیفزایند

4 عذاب الهی؛

انسان در مسیر زندگی به وسیله­ی عقل (برهان عقلی) و یا توسط نقل (کلام و حیانی) یاری می­شود. برخی افراد خود را از هر دو وسیله­ی حروم ساخته, بی­یاور می­مانند([37]) کتاب هدایت و نجات از سردرگمی­ها, درآیه­ای ضمن اشاره به عدم استناد روش افرادی که به معبودان دروغین رو می­آورند به دلیلی علم آور و اطمینان بخش، آن­ها را نکوهش کرده و یاد­آور می­شود که این­گونه افراد یاوری ندارند؛ )و یعبدون من دون الله ما لم ینزّل به سلطانا و ما لیس لهم به علم و ما للظالمین من نصیر(؛([38]) «آن­ها غیر از خداوند، چیزهایی را می­پرستند که هیچ­گونه دلیلی بر آن نازل نکرده وچیزهایی را که به آن علم وآگاهی ندارند و برای ستمکاران یاوری نیست

نتیجه­ی انتخاب نادرست و عدم توجه به هدایت عقل فطری و شرع، سرگردانی خواهد بود که­تا آخرت ادامه یافته ودر قیامت نیز گرفتارعذابی­دردناک خواهند شد:)ولهم عذاب الیم(؛([39])عذابی دردناک منتظر آن­هاست.» اعلام انزجار اهل دوزخ نسبت به یکدیگر ـ همان افرادی که در این دنیا بینشان رابطه­ی محب و محبوب برقرار بوده است ـ از جمله صورت­های ظاهری این عذاب است، )و قال إنما اتخذتم من دون الله أوثانا مودّة بینکم فی الحیوة الدّنیا ثمّ یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضاً و مأوٰیکم النّاروما لکم من ناصرین(؛ ([40]) «و [ابراهیم] گفت: شما غیر از خدا بت­هایی را برای خود انتخاب کرده­اید که مایه­ی دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد، سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می­جویید و یکدیگر را لعن می­کنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یاوری برای شما نخواهد بود

همچنین احادیث به­خوبی راه صحیح را­ به ­انسان ­مشتاق­ عشق الهی نشان می­دهند. )حُبّ الدنیا رأس کل خطیئه(؛ ([41]) «[دل بستگی به] دنیا پایه هر خطایی استدرجایی علاقه به زندگی دنیوی را سبب افساد عقل،و مشغولیت قلب و روح معرفی می­نماید؛ )حب الدنیا یفسد العقل و یصم القلب عن سماع الحکمة(؛ ([42]) «دنیا دوستی،عقل را فاسد و قلب را مهموم و مشغول می­سازد

2. ممکن است مطالب یاد شده­ توهمی را ایجاد کند که آیا محبت غیرخدا به طور مطلق مذموم است؟ آیا محبت به زن و فرزند و … هیچ جایگاهی در اسلام ندارد و شرک محسوب می­شود؟ و اگر محبت به این­ها­ مذمت نشده چگونه با توحید در محبت سازگار است؟

مراجعه به قرآن پاسخ را روشن می­کند. مقصود از توجه به دنیا استفاده­ی غیرمنطقی و محبت غیر معقول به نعمت­های خدادادی در دنیاست. )و من الناس من یتخذ من دون الله انداداً یحبونهم کحب الله(([43]) در صورتی که استفاده­ی صحیح از مواهب الهی دردنیا و در راه خدا نه تنها با محبت توحیدی و توحید در محبت منافات ندارد،بلکه قرآن کریم مؤمنین راستین را این­گونه معرفی می­کند: )لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم اﻵخر یوادّون من حادّ الله و رسوله و لوکانوا ءَاباءَهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم أولئک کتب فی قلوبهم الایمان و أیّدهم بروح منه و یدخلهم جنّات تجری من تحتها اﻷنهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه أولئک حزب الله ألا إنّ حزب الله هم المفلحون(؛([44]) «هیچ قومی را نمی­یابی که به خدا وروز رستاخیز ایمان داشته باشند ولیکن با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آن­ها باشند، آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه­ی دل­هایشان نوشته وبا روحی از ناحیه­ی خودش آن­ها را تقویت نموده وآن­ها را در باغ­هایی از بهشت وارد می­کند که نهرها از زیر آن­ها جاری است، در آن جاودانه می­مانند، هم خدا از آن­ها خشنود است و هم آن­ها از خداوند راضی­اند،آن ها حزب الله هستند، آگاه باشید که حزب الله رستگارند.» آیه شریفه بر این مطلب تصریح دارد که علت آن همه نعمت های اخروی و پاداش های بی­حصر مؤمنین در ابدیت جهان و جهان ابدی؛ «برگزیدن خدا و رسول گرامی اش به عنوان تنها یاور و تکیه­گاه» و به طور خلاصه؛ شناخت محبوب حقیقی و سر سپردن در برابر فرامین او است در مورد دیگرکلام الهی گویای ملازم بودن ایمان و حب الهی است؛ می­فرماید: )… والذین ءَامنوا اشدَّ حبّاًلله ولو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب أنّ القوّة لله جمیعاً وأنّ الله شدید العذاب(؛([45]) «بعضی از مردم معبودهایی غیر ازخداوند برگزیده­اند وآن­ها را همچون خدا دوست دارند اما مؤمنین محبتشان به خداوند شدیدتر است و آن­ها که ستم پیشه کرده­اند، هنگامی که عذاب الهی را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت، از آن خداست ومجازات خداوند شدید است.

به صراحت آیه شریفه، افراد مؤمن محبت خدا را بر هیچ چیز دیگر ترجیح نمی­دهند ومحبت الهی، سراسروجود آنان را فراگرفته است. اثر این محبت که همان اطاعت از شریعت و فرامین الهی است، در رفتار آنان هویداست. در روایتی که از امام صادق7 نقل شده است که ایشان ایمان را در صورتی کامل می­­دانند که خداوند در نظر شخص مؤمن از همه چیز محبوب تر باشد.

«لایمحض رجل الایمان بالله حتی یکون الله أحب الیه من نفسه وابیه وامه وولده واهله و ماله و من الناس کلهم؛([46]) برای انسان مؤمن, ایمان کامل نمی شود تا این که در نظر او خداوند از [همه چیز یعنی] خود, پدر, مادر, فرزند, خویشان، دارایی[هایش] و همه مردم محبوب تر باشد.» از امام زمان نقل شده است که موسی7 در مناجات خود با پروردگار عرض کرد: پروردگارا! من قلب خود را از غیر تو پاک کردم و محبتم را خالصانه برای تو قرار دادم از آن جایی که موسی7 به خانواده اش علاقه­ی شدید داشت, خطاب رسید که «اخلع نعلیک؛([47]) یعنی حب اهلت را از قلب خود بیرون کن تا محبت تو خالصانه برای من باشد.» بنابراین اگر دنیا در نظر انسان به گونه­ای جلوه کند که او را شیفته­ی خود سازد و از ذکر خدا باز دارد، دیگر محبت الهی خالص نخواهد بود و این همان «شرک درمحبت است» که به شدت مورد نهی الهی قرار گرفته است.

به همین جهت حضرت ابراهیم7 هرچه غیر خداست، ـ یعنی رنگ الهی نداردـ را دشمن می پندارد. )فإنهم عدّولی إلاّ ربّ العالمین(؛([48]) اگر کسی دنیا را مقدمه آخرت قرار دهد و به عنوان هدف اصلی به او ننگرد و از آن برای سعادت اخروی بهره­وری کند،از نظر خداوند پسندیده است و از آن تعبیر به زینت شده )إنا جعلنا ما علی ألارض زینةً لها لنبلوهم أیّهم أحسن عملاً(؛([49]) و با همین نگاه است که امیرالمؤمنین7 دنیا را محل تجارت اولیای خدا می­دانند. «الدنیا متجر اولیاءالله»؛([50]) و در بیان دیگری می فرماید: «من أبصر بها بصّرَته و من ابصر الیها اعمته(؛([51]) کسی که با چشم بصیرت به دنیا نگاه کند، دنیا او را بیدار می­کند زیرا دنیا مرکز عبرت ها و پندهاست و آن کس که چشم به دنیا بدوزد کور دلش می­کند.» اشاره به حب مال و مذمت آن در صورتی که صاحب مال بخل بورزد برای روشن شدن مطلب کافی است. )یحبون المال حباً…(([52]) و در راه خدا انفاق نکند.)وَالّذین یکنزون الذّهب و الفضّه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم(؛([53]) و احساس استغنا و بی­نیازی از خدا بکند. )… إنّ الانسان لیطغی ان رآه استغنی(؛([54]) چنان چه حب به مال وسیله ای برای رسیدن به آخرت باشد حب الهی است و درصورتی که در راه خدا انفاق شود یکی از ارکان بر شمرده خواهد شد. )… ولکن البر من آمن بالله…و ءاتی المال علی حبّه ذوی القربی…(([55])

حافظ از عشق خط و خال تو سرگران است همچو پرگار ولی نقطه ی دل پا برجاست. ([56])

طریقه­ی تحصیل محبت؛ قرآن یکی از راه­ها را اطاعت از محبوب می­داند )قل إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله…(؛ ([57]) از آن جمله معرفت است؛ )و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین(؛([58]) معرفتی که به سر حد یقین رسیده و درسایه­ی عبادت باشد [شرح آن به نوشتاری دیگر نیاز دارد].

از آن­جا­ که بقا و ازدیاد هر نعمتی در سایه­ی تشکر است از این راه می­توان به محبت الهی رسید.برای حفظ نعمت محبت باید شکر او را به جا آورد )… لئن شکرتم ﻷزیدنکم…(؛ ([59]) اگر شکرگذاری کنید نعمت خود را میافزایم

جلوه­های محبت الهی:

هم چنان که ذکر شد اگر محبت به غیر خدا درطول محبت الهی و به فرمان او باشد؛ جلوه­ای از محبتش خواهد بود از جمله این که :

الف: حب به پیامبر عظیم الشأن9 و اهل بیت::؛

رسول گرامی اسلام9 محبوب­ترین و نزدیک­ترین مخلوق به بارگاه الهی است. خداوند در موارد متعدد اطاعت از رسول را در وزان اطاعت از خود قرار داده است:

)اطیعوا الله و اطیعوا الرسول…(([60]) محبت او را به محبت خود عطف کرده است )قل ان کان ءَاباؤکم و أبناؤکم … أحبّ إلیکم من الله و رسوله…( ([61])

علت این بزرگداشت آن است که رسول خدا آن چه را که خدا دوست داشته، دوست می­داشت و آن چه مبغوض خدا بود، دشمن می داشت. اشاره­ی حضرت علی7 نیز به این نکته که:

«عُرضت علیه الدنیا فأبیٰ أن یقبلها و علم أن الله سبحانه أَبغض شیئا فأَبغضه و حقّر شیئاً فحقّره…؛([62]) دنیا را به او نشان دادند, امّا نپذیرفت و چون دانست خدا چیزی را دشمن می­دارد آن را دشمن می داشت و چیزی را که خدا خوار شمرده آن را خوار می­انگاشت

اهل بیت عصمت و طهارت نیز بر اساس اخبار متواتر نقل شده از رسول اکرم در طهارت ذاتی و عالم بودن به علم لدنی و نور وجود، هم طراز با رسول خدایند نه تنها وصفی از اوصاف آن­ها محبوب خداست بلکه ذات آن­ها محبوب خدا شده و به مقام «رضی الله رضانا اهل بیت» رسیده­اند به همین جهت دوست داشتن آنان جدای از دوست داشتن خدا نیست بلکه عین توحید در محبت است. ([63])

ب: محبت به دوستان خدا و مؤمنین؛

مهاجرین در صدر اسلام از نخستین افرادی بودند که با بذل جان و مال خود به یاری دین خدا قیام کردند, سختی ترک خانه و دیار خود را به جان خریدند و اجازه ندادند که دشمنان به نهال نوپای اسلام ضربه بزنند. گروه دیگری از مؤمنین که در تاریخ اسلام به نام «انصار» معروفند نیز ایثار فراوان نموده و با استقبال از رسول خدا و مهاجرین به نوبه­ی خود از یاری دین دریغ ننمودند. قرآن کریم در شرح حال اولین گروه­های مؤمنین چنین می­فرماید: )والّذین تبوّؤ الدّار و الاءیمان من قبلهم یحبّون من هاجر إلیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجّةً…(([64])

جان کلام این که انسان مؤمن هرآن چه را که رنگ خدایی دارد، دوست داشته و به آن محبت می­ورزد چرا که هر آن چه رضوان خدا در آن است؛ امری ارزشمند می­باشد.

ج: حب به فضایل و کمالات؛

دوست داشتن کمالات و خصایص نیکو از دیگر جلوه­های محبت الهی است. در قرآن کریم از محبت یعقوب به یوسف8 با تعبیر «احسن القصص» یاد شده, به کار گرفتن این تعبیر از آن جهت است که این محبت یک رابطه­ی غریزی نبوده بلکه یوسف به علت داشتن درجات بالای نفسانی مورد علاقه­ی شدید پیامبر خدا قرار گرفته بود. زیرا یعقوب با آن مقام والایش هرگز بدون جهت با محبت به یکی از فرزندان حسادت دیگران را بر نمی­انگیخت. در خطاب یعقوب به فرزندش آمده است: )وکذلک یجتبیک ربّک و یعلّمک من تأویل الاٴحادیث و یُتّم نعمته علیک و علی ال یعقوب کما أتمّها علی أبویک من قبل إبراهیم و إسحاق إنَّ ربّک علیمٌ حکیم(؛([65]) «و این گونه پروردگارت تو را برمی­گزیند و از تعبیر خواب­ها به تو می­آموزد و نعمتش را بر تو و خاندان یعقوب تمام می کند…» در موارد متعدد از قرآن کریم شاهدیم بر این که؛ خداوند افرادی مانند پیام­آوران وحی را می­ستاید: )و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلةً وکلاًًّ جعلنا صالحین و جعلناهم أئمةً یهدون بأمرنا و أََوحینا إلیهم فعل الخیرات وإقام الصلوة وإیتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین(؛([66]) «اسحاق و یعقوب را به او [ابراهیم] بخشیدیم و همه­ی آن­ها را مردانی صالح قرار دادیم و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کنند و انجام دادن کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم و این که ما را عبادت کنند

امام سجاد7 در زمانی که به خاطر گریستن فراوان بر مصیبت کربلا مورد اعتراض قرار گرفت, به رفتار یعقوب استشهاد فرمود: یعقوب دوازده پسر داشت، یکی از آن­ها از نظرش ناپدید گشت آن قدر گریست که چشمانش نابینا شد ولی من در یک روز تعداد زیادی از عزیزانم را از دست داده­ام پس چگونه گریه نکنم؟

از همین رو محبت به آن چه محبوب خداست ممدوح و در حقیقت محبت به او می­باشد.

حسن ختام کلام را به ذکر نمونه­های محبوب خداوند در قرآن کریم اختصاص می­دهیم؛

1 ان الله یحب المقسطین همانا؛ ([67]) خداوند عدالت پیشه­گان را دوست دارد.

2 والله یحب المحسنین؛ ([68]) خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

3 والله یحب الصابرین؛([69]) وخداوند شکیبایان را دوست دارد.

ازمجموعه­ی آیات ذکرشده که نمونه­ای است از آیات فراوانی که در این زمینه­ها وجود دارد, بدست می­آید که قسط و احسان و صبر و تقوا و… فضیلت و محبوب خداوند به شمار می­آیند بنابراین کسانی که به این فضایل متصف باشند؛ یعنی مقسطین, محسنین, صابرین و … نیز محبوب ذات اقدس الله تعالی هستند.

پی­نوشت:

[1]. محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 7, ص 190.

[2]. مائده (5) : 51.

[3]. شیح عباس قمی, مفاتیح الجنان, زیارت جامعه.

[4] . مهر تابان, یادنامه علامه طباطبایی, ص 90.

[5] . بینه (98) : 5.

[6] . آل عمران (3) : 31.

[7] . محمدی ری شهری, میزان الحکمة, ج 2, ص 222, ح 3135.

[8] . همان .

[9] . مریم (19) : 96.

[10] . نساء (4): 69 .

[11]. محمدی ری شهری, میزان الحکمة, ج 2, ص 242, ح 3224.

[12]. علامه مجلسی, بحارالانوار, ج 8 , ص 21.

[13] . همان, ج 36, ص 325.

[14] . مهر تابان, یادنامه علامه طباطبایی, ص 90.

[15]. محمدی ری شهری, میزان الحکمة , ج 2, ص 225, ح 3153.

[16] . همان.

[17]. همان, ج 2, ص 226, ح 3155.

[18] . همان, ج 2, ص 208, ح 3066.

[19] . همان, ج 2, ص 209, ح 3070.

[20] . همان.

[21] . نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, ص 205, خطبه 109/4.

[22] . رک: تفسیر المیزان, ج 16, ص 274.

[23] . احزاب (33) : 4.

[24] . عنکبوت (29) : 41.

[25] . حج (22) : 73.

[26] . آل عمران (3) : 28.

[27] . مائده (5) : 51.

[28] . توبه (9) : 22.

[29] . محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 5, ص 371.

[30] . توبه (9) : 24.

[31]. اعراف (7) : 30.

[32]. همان.

[33]. محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 8 , ص 77.

[34]. انعام (6) : 12.

[35]. رک: به تفسیر تسنیم, آیة الله جوادی آملی, ج 2, ص 219.

[36]. هود (11) : 101.

[37]. محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 11, ص 6 .

[38]. حج (22): 71.

[39]. نحل (16) : 63 .

[40]. عنکبوت (29) : 25.

[41]. محمدی ری شهری, میزان الحکمة, ج 3, ص 295, ح 5823.

[42]. همان, ج 3, ص 296, ح 5827.

[43]. بقره (2) : 165.

[44]. مجادله (58) : 22.

[45]. بقره (2) : 165.

[46]. میزان الحکمة, ج 2, ص 212, ح 3081.

[47]. همان, ص 213, ح 3087.

[48]. شعراء (26) : 77.

[49]. کهف (18): 7.

[50] . نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, ص 656 , حکمت 131.

[51] . همان, خطبه 82.

[52] . فجر, (89) : 20.

[53] . توبه (9) : 34.

[54] . علق (96) : 6 و 7.

[55] . بقره (2): 177.

[56] . دیوان حافظ.

[57] . آل عمران (3) : 31.

[58] . حجر (15) : 99.

[59] . ابراهیم (14): 7.

[60] . نساء (4) : 59.

[61] . توبه (9) : 24.

[62] . نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, خطبه 160, ص 300, شماره 24 و 25.

[63] . رک: به تفسیر موضوعی, آیة الله جوادی آملی, ج 12, ص 256 _ 252.

[64] . حشر (59) : 9.

[65] . یوسف (12): 6 .

[66] . انبیاء (21): 72 و 73.

[67] . مائده (5) : 42.

[68] . همان, 93.

[69] . آل عمران (3) : 146.


جستجو