انسان، به لحاظ این که موجودی مختار است، اگر عقل را حاکم بر نظام اندیشه و عمل خود قرار دهد و ارتباطش را با منشأ همهی خوبیها که همان کمال مطلق و ذات احدیت است استحکام بخشد،محبوب حق گشته و مظهر اسما و صفات او میشود و اگر زمام فکر و عمل را به دست هواهای نفسانی خویش بسپارد، باطل محبوب او میگردد و در نتیجه به اسفل السافلین هبوط میکند.
پرسشهایی نیز در این زمینه مطرح است که در بحث قبلی عنوان شد. برای ورود به پاسخها ابتدا معنای محبت که عبارت از میل و رغبت به شیء است، بیان گردید. به عبارتی گرایش فطری در روح آدمی است که در روابط انسانها با یکدیگر و رابطهی آنها با خداوند نقش مهمی را ایفا میکند.
از آنجا که محبت از امور اضافی است، نیاز به متعلَّق دارد که در صورت به فعلیت رسیدن آن، محبوب بالفعل میطلبد و به لحاظ این که محبت و عشق در انسان امری فعلیت یافته است، محبوب او هم فعلی است. پس علاوه بر ضرورت محبت، محبوب داشتن هم امری ضروری است.
از مهمترین امور در وجود انسان فطرت عشق به کمال مطلق است که این عشق او را وا میدارد که در مسیر کمال توقف نداشته باشد و لازمهی عشق به کمال مطلق، وجود کامل مطلق است و کامل مطلق جز ذات احدیت کسی نیست و چون آن وجود واحد است؛ پس محبوب حقیقی یکی است و از آنجا که محبوب حقیقی، وجود کامل مطلق یعنی ذات اقدس الهی است، قلب انسان فقط منزلگاه و حریم خداوند بوده و سزاوار نمیباشد که جز با محبت او پر شود.
در بحث گذشته نیز به عوامل انگیزش محبت به هم نوع که عبارت از احسان و کمال و فضیلت و جمال و زیبایی و ابدیت بود، اشاره شد و با اثبات این عوامل در خداوند و این که خداوند دارای صفات کمالیه و منشأ همه خوبیها و زیباییها است و وجودی ابدی و زوال ناپذیر است و هستی محض و علیم صرف و قدیر مطلق است، محبت به او امری فطری و جبلّی در انسان است و تنها باید به او عشق ورزید و او را محبوب یگانهی خود دانست.
از آنجا که خداوند محبوبی مبّرا از هر گونه عیب و نقص است، عشق به او چشم حقیقت بین انسان را باز و گوش باطنی او را شنوا میسازد و دست یافتن به چنین محبوبی و مشاهدهی تجلّیات او میتواند حرکت در مسیر فطرت را برای انسان آسان سازد و او را از جلوههای دروغین محبوبهای غیر واقعی برهاند.
حال در این شماره به ادامهی بحث که شامل آثار محبت در انسان، شرک در محبت و پیامدهای آن میباشد، میپردازیم:
آثار توحید در محبت:
تحرک و پویایی در زندگی، تحمل ناهمواریها تا رسیدن به هدف نهایی و مطلوب جزبا امید میسرنمیباشد. امید ثمرهی بلاواسطهی محبت و عشق است، هر چند انسانها در میزان پویندگی و تحمل ناگواریها و داشتن امید متفاوتند ولی در این که عشق و محبت به محبوب سبب تقویتروحیمیشود با هم متفقاند.
ج. حشر با محبوب؛
سومین اثرمحبت الهی این است که انسان در زندگی جاوید [آخرت[ درعین قرب به خداوند، با آنان که محبوب ذات اقدس الهیاند محشور و قرین خواهد بود.رسول خدا به مردی که ابراز محبت فراوان به او میکرد، به این آیه استشهاد میفرمود:
)ومن یطع الله والرّسول فاولئک مع الذین ﺃنعم الله علیهم من النّبیین و الصّدیقین و الشهداء و الصّالحین و حسن اولئک رفیقاً(([10])؛ «وکسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند،در زمرهی کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی[ با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستهگانند و آنان چه نیکو همدمانند.»
در روایات تاریخی آمده است که فردی از رسولاکرم راجع به قیامت پرسید، حضرت فرمودند: «برای آن چه آماده کردهای؟» عرض کرد: «محبت شما خاندان را» حضرت فرمودند: «تو با کسی هستی کهدوستش داری.» ([11])
همین مطلب از مولای متقیان حضرت علی7 در پاسخ شخصی که در نیم روزی سوزان از آنحضرت درخواست موعظه کرده بود؛ نقل شده است که فرمود: «انت مع من ﺃحببت و لک ما اکتسبت ؛ ([12])تو با هر آن چه دوستش داری همراه خواهی بود و هرآنچه به دست آورده ای برای تو خواهد بود.»
درجای دیگرآمده است: «من ﺃحبحجراً حشره الله معه؛([13]) کسی که سنگی را دوست داشته باشد خداوند او را با آن [سنگ[ محشورخواهد کرد.» به هرحال آیات و روایات از محبوبهای دروغین برحذر داشته و ما را بهسوی محبوب حقیقی راهنمایی میکند چرا که محبت ودیعهای الهی است و نباید آن را نثار محبوبهای دروغین و غیرحقیقی کرد.
د. فانی شدن در محبوب؛
اثر دیگری که بر توحید درمحبت مترتب است،تهی شدن قلب از هر مشغله و انس گرفتن به ذکر محبوب حقیقی و فانی شدن دراوست به طوری که خلوت با او را بر هر کار دیگری ترجیح میدهد.
صاعقه عشق به هر جا فتاد
نام و نشان سوخته بر باد داد([14])
امام صادق عليه السلام فرمود:
«حبّ الله ﺇذا ﺃضاء علی سرّ عبد ﺃخلاه عنکل شاغل و کلّ ذکر سوی الله ظلمة و المحبّ ﺃخلص النّاس سرّاً لله تعالی و ﺃصدقهم قولاً و ﺃوفاهم عهداً؛ ([15]) نور محبت خدا هرگاه برعمقجان بندهای بتابد او را از هر مشغلهای تهی گرداند [واقعیت این است که[ هر یاد وذکری جز [یاد[ خدا تاریکی است. دوستدار خداوند از نظر حقیقت جان, خالصترین آنهاست و از لحاظ گفتار، راستگوترین و درعهد، باوفاترین.» نشانهی انسان محب خلوت با محبوب است.
خداوند در وحی به حضرت موسی7 فرمود: «کذب من زعم ﺃنه یحبّنی فاذا جنّه اللیل نام عنّی، ﺃلیس کلّ محبّ یحبّ خلوة حبیبه؛ ([16]) دروغ میگوید کسی که ادعای دوستی مرا دارد و شب هنگام چشم ازعبادت من فرو میبندد.»
در ارتباط وحیانی خداوند با حضرت داوود7آمده است:
«یا داوود من ﺃحب حبیباً صدق قوله و من رضی بحبیب رضی فعله ومن وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق ﺇلی حبیب جدّ فی السیّر ﺇلیه؛([17]) ای داوود! هرکس محبوبی را دوست داشته باشد، سخنش را باور کند و هرکس از محبوبی خوشش آید، کارش در نظر او پسندیده آید و هر کس به محبوبی اعتماد داشته باشد، به او تکیه کند و هر کس شیفتهی محبوبی باشد، برای دین اوکوشد.»
شرک در محبت و پیامدهای آن:
اگر غیرخدا محبوب ما شود چه پیامدهایی دارد؟
شرک عبارت است از اعتقاد به موجود واقعی یا خیالی که در وجود یا صفتی از صفات و یا فعل خود با ذات الهی همسان لحاظ شود. مسلم است که این موجود هرچه باشد، مخلوق خدا و معلول او است [ادلهی توحید هر گونه استقلال در ذات و صفات و فعل را از غیرخدا نفی میکند[ پس؛ از خود چیزی ندارد و هر چه که به او تعلق دارد، عاریت است. با این وجود آیا محبت به چنین موجودی عقلانی است؟ روشن است که در این صورت محبت بین خداوند و محبوب دیگر تقسیم شده است واین همان محبت شرک آلود است که به آن«شرک در محبت» گویند. اینگونه محبت به تبع غیرعقلانی بودن شرک، امری نامعقول وناپسند است؛ زیرا انسان دو حقیقت نیست که دو روح و دو قلب داشته باشد بلکه هر انسان تنها یک قلب و یک پایگاه فکری دارد و اگر آن را غیر خدا پر کند جایی برای دوستی خدا باقی نمیماند.([22])چنان که خداوند این حقیقت را بازگو فرموده و«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه»([23]) ولی اگر محبت به دیگران در راستای محبت الهی باشد جلوهای از محبت حقیقی و مظهر آن خواهد بود. قرآن کریم در مذمت محبت غیر توحیدی [شرک در محبت[ آن را ناپایدار و به خانهی عنکبوت تشبیه میکند: )مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت إتخذت بیتا و انّ أوهن البیوت لبیت العنکبوت…(([24]) خانه عنکبوت از آن جهت مثال زدنی است که از خانه جز اسم، چیز دیگری ندارد و سستترین بناها است.
در جای دیگر از ضعف محبوب و محبّی که محبت خود را به غیرخدا نثار کرده یاد میکند و با ذکر مثالی آموزنده انسان غفلتزده را متوجه میسازد:
)یا ایّها النّاس ضرب مثل فاستمعوا له إنّ الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب(([25])
نکتهای که آیه شریفه بر آن تأکید دارد این است که غیرخدا نه قدرت بر ایجاد چیزی حتی به قدر یک مگس که از کوچکترین جانداران است را دارند و نه به تنهایی بر تدبیر امور توانمندند؛ پس سزاوار نیست که به عنوان تکیهگاه محبوب حقیقی انسان انتخاب شوند.
پیامدهای شرک در محبت:
1تأثیرپذیری؛
عنوان شد که به دلیل تأثیر پذیری انسان از دیگران، یکی از جهاتی که خداوند مسلمین را دربرقراری رابطه با کفار نهی فرموده این است که نباید آنان را به عنوان دوست اختیار کرد: )لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا أن تتقوا منهم تقیة و یحذّرکم الله نفسه والی الله المصیر(([26]) افراد با ایمان نباید کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند،هر کس چنینکند هیچ رابطه وپیوندی با خداوند ندارد مگر این که از آنها تقیه کنید،خداوند شما را از [نافرمانی[ خود برحذر میدارد و بازگشت[شما[ به سوی اوست.» ونیزمی فرماید: )یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فإنّه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین(؛ ([27]) «ای کسانی که ایمان آوردهاید یهود و نصاری را دوست خود قرار ندهید آنها اولیای یکدیگرند و کسانی از شما که با آنان دوستی کنند از آنها خواهند بود،خداوند جمعیت ستم کار را دوست ندارد.»
و میتوان دریافت که این ملاک نهی، در هرگونه ارتباط که انسان را از یاد خدا غافل کند و سبب جایگزینی محبت و عشق الهی گردد، قابل تعمیم است،چرا که دو نقیض در یک زمان و در یک جا جمع نمیشوند. قرآن میفرماید:
)یا ایها الذین آمنوا لاتتخذواء اباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان و من یتولهم منکم فاولئک هم الظالمون(؛([28]) «ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه پدران و برادران شما کفر را برایمان ترجیح دهند آنها را ولی خود قرار ندهید وکسانی از شما که آنها را یاورخود قرار دهند ستمگرند.»مقصود از نفی ولایت پدرو یا برادر دراین سخن شریف، نفی رابطه نسبی بین افراد یک خانواده نمیباشد؛
بلکه تبعیت از آنان درعقیده و عمل است، زیرا ولایت موجب اتحاد،امتزاج و کشش روحی است درحقیقت سیرهی کفر که پیروی از هوای نفس وپرستش شیطان و خروج از راه فطرت است جایگزین سیرهی «جامعهی دینی» که بر اساس پیروی ازحق وسعادت انسانها است، خواهد شد. )ومن یتولهم فانّه منهم( دلیل اینکه از قبیل آیه فوق ولایت به معنای محبت آمده این است که ولایت مستلزم تصرف محبوب در امور محب است که متأثر از خواست روحی و یا پاسخی به علاقه او نسبت به ولی میباشد از همین رو اگر انسان کسی را به عنوان ولی و دوست انتخاب کند، ناخواسته به خاطر محبتی که به او دارد از اخلاق و روحیّات او تأثیر میپذیرد.([29])
از جمله مصادیق مورد نهی الهی این آیه شریفه است: )قل إن کان اباءکم أبناءکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احبّ الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربّصوا حتی یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین(؛([30]) « بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش میترسید و خانههایی که به آن علاقه دارید درنظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب تر است در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت فاسق را هدایت نمیکند.»
موارد ذکر شده دریک امر مشترکند و آن ترجیح محبوبهای غیر حقیقی بر محبوب واقعی و غفلت از وظیفهی مهم اطاعت ازخدا و رسول گرامیاش است.
2 انحراف از مسیر فطرت؛
اثر دیگر محبت به غیرخدا،ایجاد اختلال در سلامتی روح و روان انسان و در نتیجه انحراف از مسیر فطرت حقجو و کمال خواه میباشد، درحالی که شخص خود را در مسیر هدایت میبیند: )ویحسبون أنهم مهتدون(([31]) باطل را حق میانگارد و اسباب شقاوت را عوامل سعادت آفرین میپندارد. قرآن کریم علت انحراف از مسیرحق را برگزیدن دوستی شیاطین به جای محبت و دوستی خداوند معرفی میکند و میفرماید: )فریقاً هدی و فریقاً حق علیهم الضلاله انهم اتخذوا الشیاطین اولیاء من دون الله و یحسبون انهم مهتدون(؛ ([32]) جمعی هدایت شده و جمعی گمراهی بر آنها حتمی است زیرا آنها به جای خداوند شیاطین را ولی خود اختیار کرده وگمان میکنند که هدایت یافتهاند.» در واقع باطل را حق پنداشته و بدون توجه به دنبال آن میروند زیرا هیچ کس با اعتراف به این که باطل،باطل است از آن تبعیت نمیکند بلکه باطل را حق میپندارد و به دنبال آن میرود که این ضلالتی حتمی و قطعی است.([33])
3 ظلم به خویشتن؛
اثر دیگری که از شرک در محبت، نشأت میگیرد؛ ظلم به خویشتن است. چرا که هدردادن سرمایه وجودی و تکیه و اعتماد برتکیهگاهی که سست و بیپایه است، ظلم به خویشتن میباشد. قرآن کریم درریشهیابی این امر،اعتماد به موجودی که نمیتواند سبب غنای دیگری شود را تنها علت فروپاشی انسان از درون دانسته و میفرماید:
)وما ظلمنا هم ولکن ظلموا أنفسهم فما أَغنت عنهم ءالهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لمّا جاء أمر ربک و ما زاد و هم غیرتتبیب(؛([36]) «ما به آنها ستم نکردهایم بلکه آنها خودشان برخویشتن ستم روا داشتهاند و هنگامی که فرمان مجازات الهی رسید،معبودان غیرخدایی که عبادت میکنند به یاری آنان نخواهند شتافت و جز بر هلاکت آنان نیفزایند.»
4 عذاب الهی؛
انسان در مسیر زندگی به وسیلهی عقل (برهان عقلی) و یا توسط نقل (کلام و حیانی) یاری میشود. برخی افراد خود را از هر دو وسیلهی حروم ساخته, بییاور میمانند([37]) کتاب هدایت و نجات از سردرگمیها, درآیهای ضمن اشاره به عدم استناد روش افرادی که به معبودان دروغین رو میآورند به دلیلی علم آور و اطمینان بخش، آنها را نکوهش کرده و یادآور میشود که اینگونه افراد یاوری ندارند؛ )و یعبدون من دون الله ما لم ینزّل به سلطانا و ما لیس لهم به علم و ما للظالمین من نصیر(؛([38]) «آنها غیر از خداوند، چیزهایی را میپرستند که هیچگونه دلیلی بر آن نازل نکرده وچیزهایی را که به آن علم وآگاهی ندارند و برای ستمکاران یاوری نیست.»
نتیجهی انتخاب نادرست و عدم توجه به هدایت عقل فطری و شرع، سرگردانی خواهد بود کهتا آخرت ادامه یافته ودر قیامت نیز گرفتارعذابیدردناک خواهند شد:)ولهم عذاب الیم(؛([39])عذابی دردناک منتظر آنهاست.» اعلام انزجار اهل دوزخ نسبت به یکدیگر ـ همان افرادی که در این دنیا بینشان رابطهی محب و محبوب برقرار بوده است ـ از جمله صورتهای ظاهری این عذاب است، )و قال إنما اتخذتم من دون الله أوثانا مودّة بینکم فی الحیوة الدّنیا ثمّ یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضاً و مأوٰیکم النّاروما لکم من ناصرین(؛ ([40]) «و [ابراهیم] گفت: شما غیر از خدا بتهایی را برای خود انتخاب کردهاید که مایهی دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد، سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری میجویید و یکدیگر را لعن میکنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یاوری برای شما نخواهد بود.»
همچنین احادیث بهخوبی راه صحیح را به انسان مشتاق عشق الهی نشان میدهند. )حُبّ الدنیا رأس کل خطیئه(؛ ([41]) «[دل بستگی به] دنیا پایه هر خطایی است.» درجایی علاقه به زندگی دنیوی را سبب افساد عقل،و مشغولیت قلب و روح معرفی مینماید؛ )حب الدنیا یفسد العقل و یصم القلب عن سماع الحکمة(؛ ([42]) «دنیا دوستی،عقل را فاسد و قلب را مهموم و مشغول میسازد.»
2. ممکن است مطالب یاد شده توهمی را ایجاد کند که آیا محبت غیرخدا به طور مطلق مذموم است؟ آیا محبت به زن و فرزند و … هیچ جایگاهی در اسلام ندارد و شرک محسوب میشود؟ و اگر محبت به اینها مذمت نشده چگونه با توحید در محبت سازگار است؟
مراجعه به قرآن پاسخ را روشن میکند. مقصود از توجه به دنیا استفادهی غیرمنطقی و محبت غیر معقول به نعمتهای خدادادی در دنیاست. )و من الناس من یتخذ من دون الله انداداً یحبونهم کحب الله(([43]) در صورتی که استفادهی صحیح از مواهب الهی دردنیا و در راه خدا نه تنها با محبت توحیدی و توحید در محبت منافات ندارد،بلکه قرآن کریم مؤمنین راستین را اینگونه معرفی میکند: )لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم اﻵخر یوادّون من حادّ الله و رسوله و لوکانوا ءَاباءَهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم أولئک کتب فی قلوبهم الایمان و أیّدهم بروح منه و یدخلهم جنّات تجری من تحتها اﻷنهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه أولئک حزب الله ألا إنّ حزب الله هم المفلحون(؛([44]) «هیچ قومی را نمییابی که به خدا وروز رستاخیز ایمان داشته باشند ولیکن با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند، آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحهی دلهایشان نوشته وبا روحی از ناحیهی خودش آنها را تقویت نموده وآنها را در باغهایی از بهشت وارد میکند که نهرها از زیر آنها جاری است، در آن جاودانه میمانند، هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خداوند راضیاند،آن ها حزب الله هستند، آگاه باشید که حزب الله رستگارند.» آیه شریفه بر این مطلب تصریح دارد که علت آن همه نعمت های اخروی و پاداش های بیحصر مؤمنین در ابدیت جهان و جهان ابدی؛ «برگزیدن خدا و رسول گرامی اش به عنوان تنها یاور و تکیهگاه» و به طور خلاصه؛ شناخت محبوب حقیقی و سر سپردن در برابر فرامین او است در مورد دیگرکلام الهی گویای ملازم بودن ایمان و حب الهی است؛ میفرماید: )… والذین ءَامنوا اشدَّ حبّاًلله ولو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب أنّ القوّة لله جمیعاً وأنّ الله شدید العذاب(؛([45]) «بعضی از مردم معبودهایی غیر ازخداوند برگزیدهاند وآنها را همچون خدا دوست دارند اما مؤمنین محبتشان به خداوند شدیدتر است و آنها که ستم پیشه کردهاند، هنگامی که عذاب الهی را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت، از آن خداست ومجازات خداوند شدید است.
به صراحت آیه شریفه، افراد مؤمن محبت خدا را بر هیچ چیز دیگر ترجیح نمیدهند ومحبت الهی، سراسروجود آنان را فراگرفته است. اثر این محبت که همان اطاعت از شریعت و فرامین الهی است، در رفتار آنان هویداست. در روایتی که از امام صادق7 نقل شده است که ایشان ایمان را در صورتی کامل میدانند که خداوند در نظر شخص مؤمن از همه چیز محبوب تر باشد.
«لایمحض رجل الایمان بالله حتی یکون الله أحب الیه من نفسه وابیه وامه وولده واهله و ماله و من الناس کلهم؛([46]) برای انسان مؤمن, ایمان کامل نمی شود تا این که در نظر او خداوند از [همه چیز یعنی] خود, پدر, مادر, فرزند, خویشان، دارایی[هایش] و همه مردم محبوب تر باشد.» از امام زمان نقل شده است که موسی7 در مناجات خود با پروردگار عرض کرد: پروردگارا! من قلب خود را از غیر تو پاک کردم و محبتم را خالصانه برای تو قرار دادم از آن جایی که موسی7 به خانواده اش علاقهی شدید داشت, خطاب رسید که «اخلع نعلیک؛([47]) یعنی حب اهلت را از قلب خود بیرون کن تا محبت تو خالصانه برای من باشد.» بنابراین اگر دنیا در نظر انسان به گونهای جلوه کند که او را شیفتهی خود سازد و از ذکر خدا باز دارد، دیگر محبت الهی خالص نخواهد بود و این همان «شرک درمحبت است» که به شدت مورد نهی الهی قرار گرفته است.
به همین جهت حضرت ابراهیم7 هرچه غیر خداست، ـ یعنی رنگ الهی نداردـ را دشمن می پندارد. )فإنهم عدّولی إلاّ ربّ العالمین(؛([48]) اگر کسی دنیا را مقدمه آخرت قرار دهد و به عنوان هدف اصلی به او ننگرد و از آن برای سعادت اخروی بهرهوری کند،از نظر خداوند پسندیده است و از آن تعبیر به زینت شده )إنا جعلنا ما علی ألارض زینةً لها لنبلوهم أیّهم أحسن عملاً(؛([49]) و با همین نگاه است که امیرالمؤمنین7 دنیا را محل تجارت اولیای خدا میدانند. «الدنیا متجر اولیاءالله»؛([50]) و در بیان دیگری می فرماید: «من أبصر بها بصّرَته و من ابصر الیها اعمته(؛([51]) کسی که با چشم بصیرت به دنیا نگاه کند، دنیا او را بیدار میکند زیرا دنیا مرکز عبرت ها و پندهاست و آن کس که چشم به دنیا بدوزد کور دلش میکند.» اشاره به حب مال و مذمت آن در صورتی که صاحب مال بخل بورزد برای روشن شدن مطلب کافی است. )یحبون المال حباً…(([52]) و در راه خدا انفاق نکند.)وَالّذین یکنزون الذّهب و الفضّه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم(؛([53]) و احساس استغنا و بینیازی از خدا بکند. )… إنّ الانسان لیطغی ان رآه استغنی(؛([54]) چنان چه حب به مال وسیله ای برای رسیدن به آخرت باشد حب الهی است و درصورتی که در راه خدا انفاق شود یکی از ارکان بر شمرده خواهد شد. )… ولکن البر من آمن بالله…و ءاتی المال علی حبّه ذوی القربی…(([55])
حافظ از عشق خط و خال تو سرگران است همچو پرگار ولی نقطه ی دل پا برجاست. ([56])
طریقهی تحصیل محبت؛ قرآن یکی از راهها را اطاعت از محبوب میداند )قل إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله…(؛ ([57]) از آن جمله معرفت است؛ )و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین(؛([58]) معرفتی که به سر حد یقین رسیده و درسایهی عبادت باشد [شرح آن به نوشتاری دیگر نیاز دارد].
از آنجا که بقا و ازدیاد هر نعمتی در سایهی تشکر است از این راه میتوان به محبت الهی رسید.برای حفظ نعمت محبت باید شکر او را به جا آورد )… لئن شکرتم ﻷزیدنکم…(؛ ([59]) اگر شکرگذاری کنید نعمت خود را میافزایم…
جلوههای محبت الهی:
هم چنان که ذکر شد اگر محبت به غیر خدا درطول محبت الهی و به فرمان او باشد؛ جلوهای از محبتش خواهد بود از جمله این که :
الف: حب به پیامبر عظیم الشأن9 و اهل بیت::؛
رسول گرامی اسلام9 محبوبترین و نزدیکترین مخلوق به بارگاه الهی است. خداوند در موارد متعدد اطاعت از رسول را در وزان اطاعت از خود قرار داده است:
)اطیعوا الله و اطیعوا الرسول…(([60]) محبت او را به محبت خود عطف کرده است )قل ان کان ءَاباؤکم و أبناؤکم … أحبّ إلیکم من الله و رسوله…( ([61])
علت این بزرگداشت آن است که رسول خدا آن چه را که خدا دوست داشته، دوست میداشت و آن چه مبغوض خدا بود، دشمن می داشت. اشارهی حضرت علی7 نیز به این نکته که:
«عُرضت علیه الدنیا فأبیٰ أن یقبلها و علم أن الله سبحانه أَبغض شیئا فأَبغضه و حقّر شیئاً فحقّره…؛([62]) دنیا را به او نشان دادند, امّا نپذیرفت و چون دانست خدا چیزی را دشمن میدارد آن را دشمن می داشت و چیزی را که خدا خوار شمرده آن را خوار میانگاشت.»
اهل بیت عصمت و طهارت نیز بر اساس اخبار متواتر نقل شده از رسول اکرم در طهارت ذاتی و عالم بودن به علم لدنی و نور وجود، هم طراز با رسول خدایند نه تنها وصفی از اوصاف آنها محبوب خداست بلکه ذات آنها محبوب خدا شده و به مقام «رضی الله رضانا اهل بیت» رسیدهاند به همین جهت دوست داشتن آنان جدای از دوست داشتن خدا نیست بلکه عین توحید در محبت است. ([63])
ب: محبت به دوستان خدا و مؤمنین؛
مهاجرین در صدر اسلام از نخستین افرادی بودند که با بذل جان و مال خود به یاری دین خدا قیام کردند, سختی ترک خانه و دیار خود را به جان خریدند و اجازه ندادند که دشمنان به نهال نوپای اسلام ضربه بزنند. گروه دیگری از مؤمنین که در تاریخ اسلام به نام «انصار» معروفند نیز ایثار فراوان نموده و با استقبال از رسول خدا و مهاجرین به نوبهی خود از یاری دین دریغ ننمودند. قرآن کریم در شرح حال اولین گروههای مؤمنین چنین میفرماید: )والّذین تبوّؤ الدّار و الاءیمان من قبلهم یحبّون من هاجر إلیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجّةً…(([64])
جان کلام این که انسان مؤمن هرآن چه را که رنگ خدایی دارد، دوست داشته و به آن محبت میورزد چرا که هر آن چه رضوان خدا در آن است؛ امری ارزشمند میباشد.
ج: حب به فضایل و کمالات؛
دوست داشتن کمالات و خصایص نیکو از دیگر جلوههای محبت الهی است. در قرآن کریم از محبت یعقوب به یوسف8 با تعبیر «احسن القصص» یاد شده, به کار گرفتن این تعبیر از آن جهت است که این محبت یک رابطهی غریزی نبوده بلکه یوسف به علت داشتن درجات بالای نفسانی مورد علاقهی شدید پیامبر خدا قرار گرفته بود. زیرا یعقوب با آن مقام والایش هرگز بدون جهت با محبت به یکی از فرزندان حسادت دیگران را بر نمیانگیخت. در خطاب یعقوب به فرزندش آمده است: )وکذلک یجتبیک ربّک و یعلّمک من تأویل الاٴحادیث و یُتّم نعمته علیک و علی ال یعقوب کما أتمّها علی أبویک من قبل إبراهیم و إسحاق إنَّ ربّک علیمٌ حکیم(؛([65]) «و این گونه پروردگارت تو را برمیگزیند و از تعبیر خوابها به تو میآموزد و نعمتش را بر تو و خاندان یعقوب تمام می کند…» در موارد متعدد از قرآن کریم شاهدیم بر این که؛ خداوند افرادی مانند پیامآوران وحی را میستاید: )و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلةً وکلاًًّ جعلنا صالحین و جعلناهم أئمةً یهدون بأمرنا و أََوحینا إلیهم فعل الخیرات وإقام الصلوة وإیتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین(؛([66]) «اسحاق و یعقوب را به او [ابراهیم] بخشیدیم و همهی آنها را مردانی صالح قرار دادیم و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کنند و انجام دادن کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم و این که ما را عبادت کنند.»
امام سجاد7 در زمانی که به خاطر گریستن فراوان بر مصیبت کربلا مورد اعتراض قرار گرفت, به رفتار یعقوب استشهاد فرمود: یعقوب دوازده پسر داشت، یکی از آنها از نظرش ناپدید گشت آن قدر گریست که چشمانش نابینا شد ولی من در یک روز تعداد زیادی از عزیزانم را از دست دادهام پس چگونه گریه نکنم؟
از همین رو محبت به آن چه محبوب خداست ممدوح و در حقیقت محبت به او میباشد.
حسن ختام کلام را به ذکر نمونههای محبوب خداوند در قرآن کریم اختصاص میدهیم؛
1 ان الله یحب المقسطین همانا؛ ([67]) خداوند عدالت پیشهگان را دوست دارد.
2 والله یحب المحسنین؛ ([68]) خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
3 والله یحب الصابرین؛([69]) وخداوند شکیبایان را دوست دارد.
ازمجموعهی آیات ذکرشده که نمونهای است از آیات فراوانی که در این زمینهها وجود دارد, بدست میآید که قسط و احسان و صبر و تقوا و… فضیلت و محبوب خداوند به شمار میآیند بنابراین کسانی که به این فضایل متصف باشند؛ یعنی مقسطین, محسنین, صابرین و … نیز محبوب ذات اقدس الله تعالی هستند.
پینوشت:
[1]. محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 7, ص 190.
[2]. مائده (5) : 51.
[3]. شیح عباس قمی, مفاتیح الجنان, زیارت جامعه.
[4] . مهر تابان, یادنامه علامه طباطبایی, ص 90.
[5] . بینه (98) : 5.
[6] . آل عمران (3) : 31.
[7] . محمدی ری شهری, میزان الحکمة, ج 2, ص 222, ح 3135.
[8] . همان .
[9] . مریم (19) : 96.
[10] . نساء (4): 69 .
[11]. محمدی ری شهری, میزان الحکمة, ج 2, ص 242, ح 3224.
[12]. علامه مجلسی, بحارالانوار, ج 8 , ص 21.
[13] . همان, ج 36, ص 325.
[14] . مهر تابان, یادنامه علامه طباطبایی, ص 90.
[15]. محمدی ری شهری, میزان الحکمة , ج 2, ص 225, ح 3153.
[16] . همان.
[17]. همان, ج 2, ص 226, ح 3155.
[18] . همان, ج 2, ص 208, ح 3066.
[19] . همان, ج 2, ص 209, ح 3070.
[20] . همان.
[21] . نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, ص 205, خطبه 109/4.
[22] . رک: تفسیر المیزان, ج 16, ص 274.
[23] . احزاب (33) : 4.
[24] . عنکبوت (29) : 41.
[25] . حج (22) : 73.
[26] . آل عمران (3) : 28.
[27] . مائده (5) : 51.
[28] . توبه (9) : 22.
[29] . محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 5, ص 371.
[30] . توبه (9) : 24.
[31]. اعراف (7) : 30.
[32]. همان.
[33]. محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 8 , ص 77.
[34]. انعام (6) : 12.
[35]. رک: به تفسیر تسنیم, آیة الله جوادی آملی, ج 2, ص 219.
[36]. هود (11) : 101.
[37]. محمدحسین طباطبایی, تفسیر المیزان, ج 11, ص 6 .
[38]. حج (22): 71.
[39]. نحل (16) : 63 .
[40]. عنکبوت (29) : 25.
[41]. محمدی ری شهری, میزان الحکمة, ج 3, ص 295, ح 5823.
[42]. همان, ج 3, ص 296, ح 5827.
[43]. بقره (2) : 165.
[44]. مجادله (58) : 22.
[45]. بقره (2) : 165.
[46]. میزان الحکمة, ج 2, ص 212, ح 3081.
[47]. همان, ص 213, ح 3087.
[48]. شعراء (26) : 77.
[49]. کهف (18): 7.
[50] . نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, ص 656 , حکمت 131.
[51] . همان, خطبه 82.
[52] . فجر, (89) : 20.
[53] . توبه (9) : 34.
[54] . علق (96) : 6 و 7.
[55] . بقره (2): 177.
[56] . دیوان حافظ.
[57] . آل عمران (3) : 31.
[58] . حجر (15) : 99.
[59] . ابراهیم (14): 7.
[60] . نساء (4) : 59.
[61] . توبه (9) : 24.
[62] . نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, خطبه 160, ص 300, شماره 24 و 25.
[63] . رک: به تفسیر موضوعی, آیة الله جوادی آملی, ج 12, ص 256 _ 252.
[64] . حشر (59) : 9.
[65] . یوسف (12): 6 .
[66] . انبیاء (21): 72 و 73.
[67] . مائده (5) : 42.
[68] . همان, 93.
[69] . آل عمران (3) : 146.