در معناي لغوي جمال، صاحب کتاب معجم الوسيط آورده است: «جَمَلَ، جَمالاً، حَسُنَ خَلقُهُ وَ حَسُنَ خُلقُهُ فَهوَ جَميلٌ»([1]) يعني خلقت و خلق او نيکو است پس او زيباست.
صاحب معجم مقاييس اللغه نوشته است: «الجَمالُ وَهُوَ ضِدُ القَبيحِ وَ رَجُلٌ جميلٌ وجمالٌ»([2]) جمال ضد زشتي وقبيح است ومرد زيبا، صاحب جمال است.
در فرهنگ کامل لغات قرآن به معني «رونق، حسن وخوبي»([3]) آمده است. «معين جمال را به معني، زيبا بودن، نيک صورت و سيرت بودن»([4]) آورده است.
سيد جعفر سجادي در فرهنگ معارف اسلامي آورده است جمال از نظر اصطلاح عرفان «عبارت است از ظاهر کردن کمال معشوق از جهت استغناي از عاشق ونيز اوصاف لطف رحمت خدا وند است» ([5])
ج – زيبايي در لغت
در معناي لغوي زيبا در کتاب ناظم الا طباء آمده است: «زيبايي در لغت از زيب + 1 فاعلي وصفت مشبه = زيبنده،به معني نيکو.و خوب است که نقيض زشت وبد باشد، جميل وصاحب جمال وخوش نما آراسته وشايسته»([6])
در فرهنگ جامع مي خوانيم زيبا يعني:«جميل و صاحب جمال، قشنگ، خوشکل»([7])
زيبا در لغت عبارت است از «نيکو، جميل، قشنگ، خوشکل، مقابل زشت، بد گل»([8])
علي اکبر دهخدا مي نويسد زيبا يعني«جميل، حسن، خوب، مقابل زشت، نيکو وسيم، خوبروي، قشنگ، خوشکل، در خور، لايق، سزاور، برازا، زيبنده و از در»([9])
زيبايي در اصطلاح عبارت است از «نظم وهماهنگي که همراه عظمت وپاکي در شي وجود دارد وعقل و تخيّل وتمايلات انسان را تحريک کند ولذت وانبساط پديد آورد.»([10])
کانت در تعريف زيبايي ميگويد: «زيبايي حکم وداوري – نه حکم شناختي ومنطقي – درباره يک تصور است که قوه تخيل انسان نسبت به يک پديده ارائه مي دهد. پس زيبا به چيزي گفته ميشود که صرفا خوشايند ومورد رضايت فرد واقع شود، نه اين که آن پديده مورد علاقه فرد باشد»([11])
پس نتيجه ميگيرديم که از نظر کانت چيزي زيبا است که صرفاً داوري وحکم بر خاسته از حس باشد نه اين که عقل د رحکم وداوري دخيل باشد: مثلاً خانه يا محله دوره کودکي مورد علاقه فردي است که نسبت به آن تعلق خاطر دارد، ولي اين علاقه به جهت حکم قوه زيبايي اونيست بلکه به ديل علاقه وتعلق خاطري است که براي فرد وجود دارد، به طوري که آن خانه يا محله مورد علاقه و رغبت فرد ديگر نيست . يا مثلاً ممکن است فرزند براي مادر به سبب علاقه ومهر مادري زيبا به نظر آيد اما از نظر کنت با توجه به تعريف فوق نمي توان آنها را زيبا دانست زيرا داوري و حکم ما در اين موارد همراه با علاقه بوده وفقط داوري زيبايي نيست.
در فرهنگ بشري به تعريف جمال و زيبايي در يونان باستان پرداخته شده است، البته آنها بيشتر در مورد زيبايي هنر اظهار نظر کرده اند. در يونان باستان دو زيبايي را تحليل کردهاند ؛ يکي زيبايي هنري وديگري زيبايي معنويي واخلاقي که همان خير اخلاقي را در بر گرفته است؛ از اين رودانشمنداني مانند:سقراط، ارسطو وافلاطون زيبايي را با خير مساوي دانسته اند.
تعريفهاي زيبايي را ميتوان به دو ديدگاه تقسيم کرد:
ديدگاه اول: در تعريف زيبايي به شعري زيبا ويا جملاتي دل انگيز وخيال آفرين وگاهي آرماني ويا تجربي اکتفا کردهاند ونمونههايي فراواني وجود دارد که ما در اين نوشتار به چند نمونه اشاره مي کنيم. علي نقي وزيري مي نويسد: «زيبايي يا جمال، هماهنگي وشورانگيزي است، يعني اتحاد وجوشش هماهنگي باشور انگيزي، زيبا که در عين حال حساسيت جسماني، شعور وتمايلات کريم ونجيب را خوشنود نمايد ، يعني زيبايي آن است، کامل تر است به نسبت اين که حواس عقل و دل متفقاً خشنود شوند، وميان لذائذ مختلف آن جوشش محرم تري به وجود آورد.»([12])
دانشوردر کتاب شناخت وتحسين هنر ميگويد«زيبايي عبارت است از جور آمدن و هماهنگي اعضاي متشکله هر کيفيت يا هر شئ يا هر جسم، با داشتن سازش با پيرامون وايجاد تاثير جاذب وستايشآور در انسان در حالي که با نيروي موهبت وشهود ادبي آن را دريابد، يا تاثير جاذب لطافت ذوق آن را درک کند، يا باريکي فکر وعمق انديشه وخلاصه عقل، صحت تناسبات وهماهنگي وشايستگي هدف را در شئ زيبا تشخيص دهد، يا وسعت تصور ويا عادت ويا غريزه جنسي ويا عوامل ششگانه فوق، با هم، آن را زيبايي بشناسد»([13])
ريد هربرت مي نويسد: «هر آنچه زيباست هنر است، يا هنر کلا زيباست و هرآنچه زيبا نيست هنر نيست، وزشتي نفي هنر است. اين يکي دانستن هنر وزيبايي، اساس همه مشکلات ما را دردرک هنر تشکيل مي دهد»([14]).از نظر ريد هربرت زيبايي وهنر مساوي است.
يکي ديگر از صاحب نظران ايراني ميگويد )(گويي زيبايي تابش غير مادي است که بر صور خاکي پرتو افکن شده وچون نور مرموزي، شور وهيجان زندگي بخش دارد. زيبايي ساختمان ذرهاي ندارد ويکي از قشرهاي کيفي هستي را تشکيل مي دهد. صفت خيره کننده ديگر زيبايي که از آن مي توان به خاصيت شکل انگيزي يا شکل پذيري تعبير کرد، اين است که معشوق زيبا هزاران هزار شکل به خود ميگيرد واز هر دريچه وروزن با ناز وخرام وجلوهاي نو دلربا يي ميكند ودر هرکوچه وبرزن با نامي ديگر دامي ديگر مي نهد. زيبا، خير وحقيقت هر سه وجوه مختلف يک گوهرند.»([15])
ديدگاه دوم
از ديگر تعريفهايي که درباره زيبايي کردهاند، تعريفهاي برخاسته از فلسفهاي خاص وديدگاهي علمي که از جايگاه زاويهاي مشخص بيان گرديده وان جايگاه باعث شده زيبايي را به گونهاي خاص تحليل کنند واينجاست که مهم ترين اختلاف در تعريف جمال و زيبايي پيدا ميشود، زيرا اغلب پندارگرايان، زيبايي را امري ذهني وپنداري ميدانند؛ در حالي که ماده گرايان آن را امري خارجي وعيني تحليل مي کنند وچون نگاه و ديد آنان به هستي و آفرينش متفاوت است، نتيجه گيري آنان نيز متفاوت است. پندارگرايان زيبايي را ذهني ميدانند وبراي زيبايي مستقل از تصور ما هيچ نقشي قائل نيستند وماده گرايان زيبايي را به عنوان جزئي عيني وذاتي در طبيعت وجزئي از عمل اجتماعي در انسان ارزيابي مي کنند عقل گرايان به زيبايي عقلي اعتقاد دارند ؛ در حالي که حس گرايان، زيبايي حسي را اساس ميدانند، در نتيجه اختلاف در ريشههاي تفکر فلسفي به تعريفهاي متفاوتي از زيبايي هم رسيدهاند.
حافظ شيرازي به عنوان يکي از کساني که نه افراط کرده ونه تفريط، زيبايي را اين چنين تعريف کرده و ميگويد:
«حسد چه ميبري اي سست نظم برحافظ قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست»([16])
در اينجا درک زيبايي را به دو عنصر وابسته دانسته است:1- قبول خاطر (ذهني) 2- لطف سخن (عيني)يعني قبول خاطر استعداد است که بايد در مخاطب قرار داشته باشد ولطف سخن يعني گوينده واين که چگونه زيبايي عيني وخارجي را درک کند.
کساني که داراي نظريه ذهني هستند، عقيده دارند که زيبايي در عالم خارج وجود ندارد، بلکه کيفيتي ذهني انسان، در برابر محسوسات در خود به وجود ميآورد.
بنه دتو کروچه، در کليات زيباشناسي، مي نويسد: «زيبايي يک فعاليت روحي صاحب حس است نه صفت شئ محسوس، پس هنگامي که بينندهاي در مقابل يک منظره بديع يا اثري هنري شگفت انگيزي خود را سرگشته وشيفته ميبيند، بايد همان گونه که از اثر وصاحب اثر تحسيني در خور توجه ميكند، خود را نيزبستايد و از اين که توانسته است در خود اين فعاليت روحي را به وجود آورد و يا تقويت نمايد که قدرت درک و تصور آميخته با التذاد رواني را به او بخشيده، سپاسگزار باشد»([17])
پس در اين نظريه فاعل شناسايي اصل واقع شده است. بنابراين چه بسا کسي چيزي را زيبا و ديگري زشت بداند، اما نظريه عيني زيبايي را صفت موجودات خارجي مي داند واصالت را به موجودات زيبا در جهان خارج مي دهد. حالا چه کسي پيدا شود آن را درک کند يا پيدا نشود، در زيبايي آن شئ تاثير ندارد. به هر حال اين دو نظر افراط وتفريط درباره تعريف زيبايي وجود دارد وبزرگان مکتب جمال وزيبايي که نمونه آن را در نظر حافظ شيرازي ديديم، زيبايي وجمال را وابسته به هر دو عنصر دانسته ونقش عوامل عيني وذهني را ناديده نگرفته است وهر دو مطلب را درجايگاه خود درک نموده واصالت هر دو در محدوده خودشان به رسميت شناخته است. بعضي ها عشق را منشاءزيبايي ميدانند که اين نظريه را عشق گرايي مي توان ناميد واعتقاد دارند در اثر شدت علاقهاي که به چيزي يا کسي پيدا مي کنيم، آن را زيبا مي دانيم يعني اين خواست دروني و علاقه ي ماست که زيبايي را مي آفريند. اين نظريه، عکس عقيده مکتب جمال وزيبايي است؛ چرا که جمال و زيبايي است که عشق را به وجود مي آورد.
البته ديدگاههاي ديگري هم درباره زيبايي با نگاه خاص به تحليل پرداختهاند که ما در اين جا به نقل نمونههايي اکتفا مي کنيم.آنچه در گفته بزرگان ونظريه پردازان درباره زيبايي وجمال به چشم مي خورد اين است که همه آن ها به زيبايي اهميت ويژهاي قائل هستند. خلاصه مطلب اين که هريک از مکاتب و ديدگاهها بر اساس رشته علمي وتخصصي خود به جمال نگريستهاند وزيبايي را متناسب با آن معني کرده اند.
به عنوان مثال در روان شناسي، زيبا را مربوط به روح دانسته اند وان را يک نياز روحي ورواني تحليل کرده اند.
در جامعه شناسي زيبايي را مربوط به ساختههاي هنري ومحصول زندگي اجتماعي انسان ميدانند وآنچه در زيبايي نقش دارد اداب، رسوم و عادات است.
برخي نيز مبدا زيبايي را روح ميدانند. اگر چه ممکن است اين تعاريف کمکي به شناخت زيبايي نکند، وسعت معاني آن را نشان ميدهد در مکتب جمال وسعت زيبايي از همه اينها فرا تر مي رود وتمامي هستي، بلکه علت پيدايش هستي را نيز در بر ميگيرد.
در کتابهای لغت شناسي هر واژه وکلمه، داراي واژههاي هم معنا ويا نزديک به يک معنا وجود دارد که با آنها، واژههاي مرتبط يا مترادف آن لفظ يا اصطلاح گفته ميشود، لفظ جمال نيز خارج از اين قاعده نيست وبراي خود کلمات والفاظ هم معنايي دارد که در ذيل به برخي از آن ها اشاره ميشود.
در کتاب معجم مقاييس اين گونه معنا شده است «الحاءُ والسينُ والنونُ اصلٌ واحدٌ فالحُسنُ ضِدُ القُبحِ»([18])
پس حسن ونيکويي ضد قبيح وزشتي است.
صاحب کتاب معجم الوسيط آورده است (حَسُنَ- حَسنا: جَمُلَ فَهُوَ حَسَن و هِي حُسنا)([19]) يعني حسن به معناي زيبايي وبه مرد زيبا حسن وبه زن زيبا حسنا مي گويند.
حسن يعني «زيبايي، جمال، نيکويي»([20])
حسن در اصطلاح «مقابل قبح وامري است که ملايم با طبع باشد وگاهي به معناي مصدري هم استعمال ميشود»([21])
زينت يعني (آرايش، زيب، زبرج، زيور، آنچه به آن آرايند)([22]) در کتاب مقاييساللغه کلمه زين اين گونه معنا شده است (زين يَدُّلُ علي حُسنِ الشَئِ وَ تَحسينُهُ)([23])
«يعني زينت دلالت ميكند بر حسن ونيکي چيزي ونيکو ميكند اورا»
معناي اصطلاحي زينت «عبارت است از حسن در ظاهر چيزي جداي از اين که عرض باشد يا با لذات، پس زينت در زن آنچه ديده ميشود وظاهر ميشود.»([24])
زينت و جمال
زينت به زيباييهاي عرضي و آرايش اطلاق ميشود که يک امر عارضي وبا ضميمه کردن شئ ديگر ي از خارج حاصل ميشود در صورتي که جمال به زيبايي اصلي خود شئ که خود به خود وبه طور طبيعي در آن وجود دارد گفته ميشودبه عنوان مثال:به انساني که ذاتاً و خود به خود زيباست «جميل»گفته مشود
اما وقتي کسي خود را به وسيله ارايش وبا برداشتن زيورآلات خارجي، بستن دستبند وطلا ونقره وبا استفاده از النگو وگوشواره خود رابيارايد ميگويد او زينت کرده است بنابراين، زينت يک امر عارضي است اما جمال ذاتي شئ است ولي ملاک در هردو يکي است، به اين معنا که زينت هم يک امر عرضي است در اصل به جمال ذاتي زيورآلات بر مي گردد و آن زيورآلات خارجي بايد خود جميل و زيبا باشند تا وقتي به شئ ديگري اضافه مي شوند ودر اعضا وجوارح انساني آويخته ميگردند آن را هم زينت ببخشند پس اين جمال ذاتي اشياء است که دو نوع جلوه دارد جلوهاي در خود شئ جميل دارد، وجلوهاي نيز در شئ ديگري که با آن تزئين ميشود که دومين آن را زينت گويند در مقابل جلوه اول که جمال نام دارد.پس زينت چيزهايي هستند که انسان در عين آن که به آنها نياز مادي ندارد واز نبودن آنها خطري متوجه انسان نميشود، از درک آن ها لذت ميبرد.
[1] – ابراهيم انيس وهمکاران، المعجم الوسيط، چاپ 2 جلد1 (تهران: انتشارات ناصر خسرو، بي تا)، ص 136
[2] – ابن فارس، پيشين، ص483.
[3] – شوشتري، پيشين، ص 197.
[4] – معين، پيشين، ص 975.
[5] – سيد جعفر سجادي، فرهنگ معرف اسلامي، چاپ دوم، (تهران: شركت مولفان و مترجمان ايران، 1366)، ص 645.
[6] – ميرزا علي اکبر نفيسي، ناظم الاطباء، ج 3 (تهران: داشنکاه تهران: بي تا) ص 282
[7] – ع. سياح، فرهنگ جامع (فارسي به فارسي)چاپ دوم (تهران: انتشارات اسلام، 1373)، ص 458
[8] – محمد بهشتي، فرهنگ صبا، فارسي، (تهران: انتشارات صبا، 1369) ص 551
[9] – علي اکبر دهخدا، لغت نامه، ج28 (تهران: دانشگاه تهران،1341)، ص 525
[10] – معين، پيشين، جلد 2، ص 1768
[11] – ايمانوئل، کانت، نقد قوه حکم، عبد الکريم رشيديان، چاپ سوم، (تهران: نشر ني، 1381) ص202
[12] – علي نقي وزيري، زيبا شناسي در هنر و طبيعت، (تهران: انتشارات تهران 1338) ص 2
[13] – سيمين دانشور، شناخت و تقسيم هنر، (تهران: نشر سيامک 1357) ص 135
[14] – ريد هربرت، معني هنر، ترجمه نجف دريا بندري (تهران: انتشارات کتابهاي جيبي، 1354) ص3
[15] – محمد مهدي فولادوند، نخستين درس زيبا شناسي، (تهران: انتشارات دهخدا، 1348) ص71
[16] – ديوان حافظ، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني (قم: نسيم حيات، 1379، غزل 37)، ص31
[17] – بنه دتر، کروچه، کليات زيبا شناسي، ترجمه فولاد روحاني، (تهران: بنکاه ترجمه و نشر کتاب، بي تا) ص 91
[18] – ابن فارس، پيشين، جلد 2، ص 483
[19] – ابراهيم انيس و همکاران، پيشين، جلد 1، ص 174
[20] – شوشتري (مهرين)، پيشين، ص 209.
[21] – همان، ص 209
[22] – حسيني دشتي، پيشين، جلد 6، ص 137
[23] – ابراهيم انيس و همکاران، پيشين، جلد 3، ص
[24] – حسيني دشتي، پيشين، جلد 6، ص 138