فعاليتهاي انسان علاوه بر رفتارهاي فردي شامل سلسله ارتباطات او با ديگر انسانها نيز ميشود. تمايل آدمي به ايجاد ارتباط با انسانهاي ديگر سبب توجه روز افزون مكاتب اجتماعي، فلسفي و علمي به اين مقوله شده است. دامنة ارتباط با انسانها تنها به زمان حال محدود نميگردد، بلكه شامل بهرهگيري از سرچشمههاي فرهنگ و دانش گذشته كه به نوعي ما را با انسانهاي قرون و اعصار پيشين مرتبط ميكند نيز ميشود و همچنين آيندگان را كه از ميراث بر جاي مانده از ما بهره ميبرند در بر ميگيرند. بنابراين وقتي بحث از ارتباط انسان با انسان ميشود، صرفاً ارتباط در قالبي محدود و مرزي مشخص در زمان حال مورد توجه نيست. مقولة ارتباط با ديگران با توجه به رويكردهاي متنوع، ديدگاههاي خاص تربيتي را ميطلبد . اين امر گاهي رنگ اجتماعي پيدا ميكند و زماني از ديدگاه سياسي مورد بررسي قرار ميگيرد و گاهي با رويكرد اقتصادي يا فرهنگي به آن نظر ميشود. هر يك از حيطههاي خاص ارتباطي به عنوان مقولههايي مستقل و داراي بعد ارزشي، در معرض گزارههاي تربيتي هستند. يك نظام تربيت ديني در صورتي داراي ارتباط منطقي بين اجزاي خود خواهد بود كه در عين فراگير بودن ناظر بر تمام جنبههاي وجود آدمي باشد. مسلماً چنين نظامي قادر به جهتمند كردن افعال و رفتار انسان در حيطههاي مختلف است. نظام تربيت ديني به عنوان نظامي كه توان تنظيم و جهتمند كردن فعاليت انسان را با توجه به خواستهها و نيازهاي وجوديش دارد تنها نظام حقيقي براي دستيابي آحاد انسانها به سعادت است. يكي از مهمترين موضوعاتي كه در دين مورد توجه قرار گرفته ارتباط انسان با انسان در زمينههاي مختلف است. بيان احكام دين در اين مقوله به صورت اهداف واسطهاي زمينهساز رشد و ترقي آدمي براي دستيابي به هدف غايي است.
اهداف تربيتي اسلام در خصوص ارتباطات اجتماعي
انسان به دليل اينكه بتنهايي نميتواند نيازهاي خود را رفع كند به برقراري ارتباط با ديگران اقدام ميكند تمايل او به رفع نيازهايش از يك طرف و ميل به تعالي و كمال از طرف ديگر دو انگيزه قوياي است كه او را به برقراري ارتباط در سطوح مختلف بر ميانگيزد. بنابراين، براي بررسي افقهاي ارتباطي انسانها در چهارچوب دين، بايد نيازهاي اصولي براي رسيدن به كمال را كه منشأ اين گونه ارتباطات است. مورد توجه قرار داد. بحث ما درباره اهداف واسطهاي در اين مقوله به شرح زير تقسيم ميشود:
1- هدفهاي تربيتي در خصوص پيامبر و ائمه و جانشينان آنها
انسان براي رشد و تكامل احتياج به مربي و هدايتگري الهي دارد. اگرچه ما در زمان پيامبر يا ائمه زندگي نميكنيم، اما با بهرهگيري از تعاليم آن بزرگواران ميتوانيم در مسيري كه از جانب آنها مشخص شده است حركت كنيم و دچار انحراف نشويم. توجه به احاديث و سير زندگي بزرگان دين، ما را با اركان هدايت و تعالي آشنا ميسازد. از نظر اسلام بهرهمندي از شرايع دين و احكام الهي صرفاً با تأسي به كردار و سنت معصومان ميسر است.([1]) لذا در شريعت اسلام پيروي از ولايت كه از پيامبر و ائمه آغاز و به فقيه جامع الشرايط ( در دوران غيبت) و سرانجام حضرت مهدي(عج) ختم ميگردد، لازم و واجب شمرده شده است.([2])
2-هدفهاي تربيتي در خصوص معلم يا فراگيرنده
احتياج روز افزون انسان به كسب علم و دانش و قرار گرفتن در مسير تكامل علمي و معنوي او را به ايجاد ارتباطي نوين در حيطة تعليم وتربيت سوق داده است. اين امر در گذشتگان به صورت يك نوع ارتباط بسيط و ساده در قالب ايجاد رابطه با معلم يا فراگيرنده تحقق مييافت، اما گسترش تعليم و تربيت و شكلگيري نهادي مستقل در اين مقوله باعث پيچيدهتر شدن ارتباطات گشته و بنابراين اهداف تربيتي مورد نظر نيز به تبعيت از موضوع ارتباط شكل پيچيدهتري به خود گرفته است. مقصود ما از ترسيم اهداف تربيتي در سلسله اهداف واسطهاي از نظر اسلام توجه به تك تك اموري كه در نهاد آموزش و پرورش موضوع خاصي براي تربيت و پرورش عملي و معنوي قرار ميگيرند. نيست، بلكه صرفاً بيان خط مشيهاي كلي در اين باب است. اين خط مشيها ترسيمكنندة جهت و هدف ارتباط با معلم يا متعلم و ديگر اجزاي نهاد آموزش و پرورش در فرآيند آموزش است.
هدفهاي تربيتي در خصوص ارتباط با والدين
سير وجود آدمي و تداوم نسل او در نظام خلقت، به واسطه وجود خود اوست و نقش آدمي در بقا و رشد و هدايت نسل خود ريشه در اعماق وجود انسان و ماهيت او دارد. حكمت الهي بر اين تعلق گرفته است كه والدين واسطة فيض الهي قرار گرفته ، نقشي اساسي در تداوم حيات ايفا كنند و اهميت اين نقش در مجموعة آفرينش سبب عنايت خاص باري تعالي بدان شده است . وقتي بحث از اهداف تربيتي دين در خصوص ارتباط فرزند با والدين مطرح ميشود ناظر بر يك نوع ارتباط جديد نيست. خداوند در انسان به طور تكويني محبت و علاقه به والدين را قرار داده است. عطوفت فرزند به والدين امري اعتباري و قانوني نيست و واسطه قرار گرفتن آنها در خلقت فرزند و نگهداري از او زمينه عطوفت و محبت فرزند را نسبت به والدين فراهم ميآورد. عملكرد دين در خصوص ارتباط فرزند و والدين ناظر بر تعديل علائق آنهاست. به طور مشخص ميتوان پرهيز از زيادهروي در اطاعت از والدين و اصرار برمتابعت از آباء و اجداد را، در صورتي كه مقابله با حق قلمداد شود، به عنوان نمونههايي از تعديل در نوع ارتباط مطرح كرد([3])؛ چنانكه در قرآن پيروي از گذشتگان و موضع باطل آنها در خصوص بتپرستي و رويگرداني از خدا تقبيح شده است.([4]) بنابراين يكي از اهداف تربيتي اسلام در خصوص ارتباط فرزندان با والدين احتراز از مسلك باطل آنهاست. اين احتراز يك نوع احتراز تربيتي است كه سبب تعديل محبت به والدين ميشود. در منطق دين هيچ امري نبايد مانع از حقيقتجويي شود؛ لذا چون علقه و دلبستگي فرزند به والدين سبب تمسك او به آراء و نظرهاي آنها واكثراً لغزش در مسير هدايت ميگردد، در دين، تعديل دلبستگي و علاقه به والدين مورد توجه قرار گرفته است. اين امر اگر چه به صورت كلي در قرآن در قالب بتپرستي و رويگرداني از توحيد مطرح شده است، اما در جوامع امروزي به صورتهاي ديگر ظاهر ميگردد. تمايل بسياري از فرزندان به ادامه خطمشي كلي پدرانشان در زندگي بدون تعقل و توجه به پيامدهاي آن امري مرسوم و معمول است. آنان با قبول اصول حاكم بر رفتار پدرانشان، قالبهاي جديدتري را براي نيل به همان اهداف كه بيشتر جنبة مادي دارند بر ميگزينند و ميپندارند كه خود صاحب رأيي نوين هستند؛ حال آنكه با پافشاري بر اصول كهنة آباء و اجداد خود اهداف و مقاصد آنها را با رنگ و جلايي تازه احيا ميكنند. لازم است ذكر شود مقابله با توحيد صرفاً در بتپرستي و ماديگرايي خلاصه نميشود، بلكه صور متعددي دارد كه غرور و نخوت و سرسپاري به دنيا و مظاهر آن ، مخصوصاً در قرن حاضر ، از نمونههاي بارز آن است.
پس از بيان اين وجه تربيتي كه قبلاً نيز در باب اهداف شناختي از ديدگاه ديگر مورد بررسي قرار گرفت، به بررسي اهداف تربيتي از بُعد ايجابي ميپردازيم.
هدفهاي تربيتي در خصوص رابطه با همسر
يكي از مهمترين وجوه ارتباطي انسان با ديگران از حيث كمي و كيفي، ارتباط با همسر است. اين ارتباط ريشه در اعماق گرايشها و نيازهاي روحي و رواني انسان دارد. خداوند همانطور كه گرايشها و نيازهايي را در وجود آدمي قرار داده است، امكان پاسخ به آنها را نيز فراهم كرده است. آنچه به طور مشخص از هدف بودن اين بعد در كنترل ارتباط دو همسر با يكديگر مطرح ميشود اين است كه اولاً نفس ارتباط و ثانياً كيفيت آن تحت تأثير بايدها و نبايدهاي شرعي شكل ويژهاي به خود ميگيرد و صرفاً در اين شكل خاص است كه ميتوان به هدف مورد نظر دين از برقراري اين گونه ارتباط نايل شد. همانطور كه قبلاً اشاره شد هدف از ازدواج و تشكيل خانواده تداوم نسل و سيراب گشتن عواطف و احساسات و آرامش يافتن است. از ديدگاه ديني انسانها و جامعة بشري در پرتو اين آرامش ميتوانند رشد كرده، به تعالي و تكامل يعني قرب الهي نايل شوند.
هدفهايتربيتي در خصوص رابطه با فرزند
بحث ما درباره سلسله اهداف واسطهاي كه بين هدف غايي و اعمال و رفتار جزئي در نوسان هستند به اهداف تربيتي در فرايند ارتباط والدين با فرزندان رسيد. ارتباط با فرزند از يك سري اصول و قوانين خاص تربيتي پيروي ميكند. در اين نوشتار، ما درصدد بيان رئوس و عناوين كلي تربيتياي هستيم كه به نحوي ما را در خصوص ارتباط با فرزند و پرورش او ياري ميدهد. اين عناوين كلي همان اهداف واسطهاي هستند كه به عنوان محتواي تربيت بايد به شكل ملموستر در دسترسي والدين قرارگيرند. ما درصدد بيان كيفيت تربيت فرزند واهداف پرورشي از اين نظر نيستيم، بلكه آنچه براي ما مهم است ارائه ديدگاههاي ديني در خصوص ارتباط انسانبا ديگران از جمله فرزندان است. به طور كلي مسألة گرايش به فرزند و توجه به خواستههاو نيازهاي وجودي او محور تعيين اهداف واسطهاي در چهارچوب نظام تربيتي ديني است. با درنظر گرفتن گرايش قلبي و عشق و محبت والدين به فرزندان و تنظيم اين تمايل و گرايش و جهتمند كردن آن به سوي هدف غايي، ميتوان اهداف واسطهاي را در نظام تربيتي اسلام تبيين كند.
پرهيز از افراد و تفريط در پرورش فرزند
انسان به فرزند خود علاقه و تمايل خاصي دارد، به نحوي كه حاضر است براي سلامت و حفظ امنيت او، خود را به خاطر اندازد. احساسات و عواطف آدمي نسبت به فرزندش ريشه در اعماق وجود او دارد. علائق و عواطف تكويني از سرچشمه خلقت در وجود انسان جاري گشته، درخت زندگي را با وجود فرزندان شكوفه باران ميكند. احساس يگانگي با فرزند ريشه در اعماق روح و روان والدين دارد. آنچه مورد خطاب دين در گزارههاي تربيتي است، توجه به همين جنبه است كه همواره در معرض افراط يا تفريط قرار ميگيرد. زيادهروي در توجه به فرزند يا فروگذاري حق او داراي آثار منفي زيانبار است و پرهيز از آن در گزارههاي ديني مورد تأكيد قرار گرفته است. در برخي از آيات تسامح در حق فرزندان و بيتفاوتي نسبت به آنها و كوتاهي در برآوردن نيازهايشان تقبيح شده است.([5]) همچنين از بين بردن فرزند به دليل جنسيت او يا مشكلات مالي و بيتوجهي به عواملي كه منجر به استحكام ارتباط بين والدين و فرزندان ميشود مورد نكوهش دين قرار گرفته است. برخي از روايات، مسألة تفريط و فروگذاري حق فرزندان را نوعي عقوق دانستهاند كه از جانب فرزند بر پدر و مادر وارد ميشود. به عبارت ديگر، همانطور كه حقشناسي از والدين از جانب فرزند لازم است، حقشناسي از فرزندان نيز براي والدين ضروري است. از نظر اسلام، كوتاهي در برآورده كردن نيازهاي اساسي( مادي و رواني) فرزندان و تباه كردن شخصيت و سرنوشت آنها، والدين را دچار نفرين الهي و مستوجب عقوق فرزندان ميگرداند.([6])
همانطور كه تسامح و سستي در رسيدگي به نيازهاي اصولي فرزند، مانعي بر سر راه تعالي والدين است، افراط و زيادهروي در توجه به او نيز مانعي مهم در صعود به قلة قرب است. يكي از مهمترين عواملي كه انسان را در معرض لغزش قرار ميدهد. همين محبت و احساس دِين نسبت به فرزند است. برخي چنان در درياي محبت فرزند غوطهور ميشوند كه امكان بازگشت براي آنها باقي نميماند و اسير امواج احساسات و عواطف شديد و خارج از كنترل ميشوند. در منطق قرآن يكي از عرصههاي امتحان همين محبت و علاقه به فرزند است.([7]) سعي در فراهم آوردن امكانات مادي از طريق غيرمشروع به بهانه اجراي وظيفه در برابر فرزند، اجتناب از جهاد در راه خدا و انجام تكاليف محول، و عدول از وظايف ديگر از آثار و نتايج منفي اين افراط گرايي است.([8])
با توجه به مطالب بيان شده به اين نتيجه ميرسيم كه اگر رابطه والدين با فرزندان از ضابطة مشخصي پيروي نكند و از افراط و تفريط مصون نباشد، نه تنها در پرورش و تربيت فرزند اشكال به وجود ميآيد، بلكه خود والدين نيز قابليت لازم براي رشد و طي مراحل تكامل الهي را از دست ميدهند.
وظايف والدين در برابر فرزند
پيگيري مجدانة وظايف محصول از جانب شرع براي تربيت فرزند كاملاً ضروري است. منظور از تربيت، توجه به پرورش و رشد فرزند در مراحل گوناگون با عنايت به ابعاد مختلف وجودي او يعني ابعاد جسماني، رواني و اجتماعي است. بنابراين، بحث درباره اهداف تربيتي در قالب توجه به وظايف و الدين در مقابل فرزند و حقي كه او بر گردن آنها دارد، ناظر بر تعيين رئوس كلي حقوقي است كه لازم است از جانب والدين كاملاً مورد توجه قرار گيرد. اين حقوق عبارتند از :
1. تأمين نيازهاي فرزند . فرزندان نيز مانند همسر حقوقي دارند كه ابتداييترين آنها تأمين نيازهاي اوليه از قبيل خوراك، پوشاك، امنيت و همچنين ايجاد زمينة مناسب براي پرورش و رشد آنهاست.([9]) كوتاهي در برآورده نمودن نيازهاي اولية فرزند مانعي بر سر راه رشد و ترقي او در مراحل بالاتر به وجود ميآورد. بنابراين، ايجاد فضاي مناسب براي ترقي و تعالي فرزند از ابتداييترين وظايف والدين است.([10])
2. محبت. يكي از اركان تربيت فرزند، برقراري روابطي مناسب با او براساس محبت است؛ زيرا محبت به عنوان مهمترين واسطه در برقراري رابطه، بايد مورد توجه و عنايت ويژه قرار گيرد. آنچه از محبت در اين بحث مورد نظر است، ايجاد شرايطي است كه در آن محبت واقعي و معقولي نثار فرزند گردد و بدين ترتيب، معضل بيتفاوتي نسبت به او و سهلانگاري در تربيت حل شود. روايات بسياري وجود دارد كه در برگيرنده لزوم محبت و ارزش عشق و علاقه به فرزندان است ([11]) و با توجه به ديگر گزارههاي تربيتي اسلام، دلالت بر اين امر به عنوان واسطهاي براي ايجاد ارتباط تربيتي و پرورشي با آنها است.
3. تربيت فرزند. بحث درباره تربيت فرزند از اهم مواردي است كه در اسلام نسبت به آن تأكيد شده است. رفع نيازهاي فرزند و محبت به او، زمينهساز تعالي او و نيل به مراحل بالاي تربيتي است. بنابراين در يك ترتيب منطقي، مقولة تربيت در حكم هدف و غايت براي ديگر مقولههاي ارتباطي با فرزند قرار ميگيرد. تربيت فرزند در شكل گسترده و فراگير آن تمام ابعاد وجودي او را در بر ميگيرد. به نحوي كه فروگذاري هر يك از ابعاد، اثري غيرقابل جبران بر روند زندگي و رشد فرزند به جا ميگذارد. از نظر اسلام رئوس كلي آموزشهاي مورد نياز براي فرزندان شامل موارد زير است:
– آموزش دانشها و فنون . در هر زماني به تناسب رخ نمودن نيازهاي جديد، علوم و فنوني مطرح ميشود كه آشنايي با برخي از آنها، امكان حل مشكلات را فراهم ميآورد. در واقع رفاه، آسايش و امنيت زندگي در گرو هموار نمودن پستي و بلنديهاي آن با غلتك علم و معرفت و فن و هنر است و اين وظيفه والدين است كه با به اهميت نقش علم و دانش در زندگي فرزندشان به آموزش آنها اقدام كنند و البته آموزش در هر زماني به تناسب پيشرفتها و نيازها متغير است؛ از اين رو اگرچه در زمان پيامبر آموزش كتابت (نوشتن)، شنا و تيراندازي از مهمترين آموزشهايي بود كه براي تربيت تن و روح به آنها پرداخته ميشد([12]) ؛ اما در زمان فعلي با توجه به نيازهاي موجود و تنوع محتواي آموزشي، بسنده كردن به اين موارد نميتواند هدف ما را از آموزش فرزندان برآورده سازد. در واقع سخنان پيامبر درباره مصاديق محتواي آموزشي ناظر بر تعيين خطمشي آموزشي است. از نظر آن حضرت، كتابت دريچهاي به سوي كسب علم و دانش زمانه است؛ همچنين شنا نجات دهندة انسان از خطر بوده، موجب تندرستي و تقويت جسم ميشود و حصول امنيت نيز در گرو كسب قدرت و آشنايي با ابزار لازم براي اين امر است. بنابراين، خط مشيهاي كلي آموزش با توجه به مصاديق و محتواي متفاوت كنوني كه منشأ در نيازهاي جديد دارد، شكلي نوين و متعدد به خود ميگيرد.
– آموزش آداب و تربيت اخلاقي. يكي ديگر از موارد آموزش به فرزندان آموختن آداب و سنن نيكو و تربيت اخلاقي آنهاست و رشد فضايل اخلاقي و جلوگيري از نفوذ رذايل از مهمترين نتايج تربيت فرزندان است.([13]) آنچه در اين راستا مهم است استفاده از شيوههاي آموزشي در فرايند تربيت و انتقال آداب و اخلاق نيكو به فرزند است. مسلماً محتواي لازم در اين باب، از متن اسلام و قرآن قابل استخراج و استنباط است و اگر اين محتوا در قالب شيوههاي نوين مخصوصاً روش الگوپردازي قرارگيرد، اثر فزايندهاي در روح كودك به جا خواهد گذاشت.
– آموزش قرآن و تعاليم ويژة اسلام. مفاهيم ديني و خطي مشي بيان شده از جانب خداوند براي زندگي اگر از اوان كودكي در احساسات و عواطف فرد جاي نگيرد، هيچ تضميني نسبت به تثبيت آن در سنين بزرگسالي وجود ندارد. بنابراين، بهرهمندي از آموزشهاي ويژه در كودكي ضامن جهتگيري صحيح فرزندان در سنين بزرگسالي است. آشنايي كودكان با قوانين و اصول ديني، آگاهي از احكام عملي آن و خو گرفتن به آيات قرآن و احاديث و گفتارهاي گرانماية پيامبر و ائمه در گرو اقدام آموزشسي و تربيتي ماست و آموزش الهي، آنها را از طوفان سهمگين حوادث و تلاطم امواج تباهي در دوران جواني حفظ ميكند. اين آموزشها به تناسب زمان، با توجه به شرايط، متفاوت است در زمان پيامبر چه بسا آشنايي با قرآن و برخي از احاديث كفايت ميكرد. وجود مبارك آن حضرت و ائمة اطهار به عنوان منبعي نوراني كه پاسخگوي هر مشكلي بودند از يك طرف و عدم گوناگوني افكار و عقايد نسبت به زمان كنوني از طرف ديگر، چشمانداز روشن و مشخصي ترسيم ميكرد.
[1] – قال الصادق(ع): لايعرف الله و دينه و حدوده و شرائعه بغير ذلك الامام، « معرفت به خدا و شناخت دين و احكام شريعت الهي بجز از طريق چنين امامي ميسر نخواهد بود.» (همان؛ ج 24، ص 290)
[2] – قال الباقر(ع) : افضل ما يتقّرب به العباد الي الله عزّوجل طاعه الله وطاعه رسول و طاعه اولي الامر، «بهترين امري كه سبب تقرب و نزديكي بندگان به خدا عزوجل ميشود اطاعت از او و فرستادهاش و اولي الامر است.» (كليني، اصول كافي، پيشين، ج1، ص 144).
[3] – أو تقولوا انّما أشرك ءاباؤُنا قبل و كنّا ذريّه من بعدهم اَفُتهلكنا بما فعل المبطلون، « يا بگوييد پدران ما پيش از اين مشرك بودهاند و ما فرزنداني پس از ايشان بوديم. آيا ما را به خاطر آنچه باطل انديشان انجام دادهاند. هلاك ميكني؟» (اعراف، 173).
[4] – قال لقد كنتم و ءابآؤُكم في ضَلل مبين، گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد.» (انبياء، 54)
و اذا قيل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفينا عليه ءَابآئنا أوَلو كانَ ء اباؤُهم لايعقلون شيئا و لايهتدون، و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است پيروي كنيد»؛ ميگويند: « نه، بلكه از چيزي كه پدران خود را بر آن يافتهايم، پيروي ميكنيم.» آيا هر چند پدرانشان چيزي را درك نميكرده و به راه صواب نميرفتهاند (باز هم در خور پيروي هستند.)؟ (بقره، 170).
[5] – و لاتقتلوا اولدكم خشيه املق نحن نرزقهم و ايّاكم انّ قتلهم كان خطأً كبيرا، «و از بيم تنگدستي فرزندان خود را مكشيد، ماييم كه به آنها و شما روزي ميبخشيم. آري، كشتن آنان همواره خطايي بزرگ است.» (اسراء، 31؛ همچنين رجوع شود به: انعام، 140 و 151).
[6] – پيامبر اكرم(ص) فرمودند: يلزم الووالدين من عقوق الولد مايلزم الوالد لهما من العقوق، «همانطور كه عقوق گردنگير فرزند ميشود، گردنگير والدين نيز ميشود.» (مجلسي، پيشين، ج104، ص 93).
يلزوم الوالد من الحقوق لولده ما يلزم الولد من الحقوق لوالده، «همانطور كه برگردن فرزند حقوقي براي والدين است برگردن والدين نيز حقوقي براي فرزند است.» (ريشهري، پيشين، ج1، ص 723).
[7] – و اعلموا أنّما أمولكم و أولدُكم فتنه و انّ الله عنده اجرٌ عظيم، «و بدانيد كه اموال و فرزندان شما (وسيلة) آزمايش(شما) هستند، و خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است.» (انفال، 28)
انّما اموالكم و أولدُكم فتنهٌ و الله عنده اجرٌ عظيم، « اموال شما و فرزندان صرفاً (وسيلة) آزمايشي (براي شما)يند و خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است.» ( تغابن، 15).
[8] – يآيُّها الّذين ءامنوا لاتُلهكم اموالكم و لااولدُكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فأُولئِك هم الخسرون، «اي كساني كه ايمان آوردهايد، (زنهار) اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند، و هر كس چنين كند، آنان خود زيانكارانند.) (منافقون، 9)
ان الذين كفروا لن تُغني عنهم أموالُهم من الله شيئا و اولئك اصحب النّار هم فيها خالدون، « كساني كه كفر ورزيدند، هرگز اموالشان و اولادشان چيزي (از عذاب خدا) از آنان دفع نخواهد كرد، و آنان اهل آتشند و در آن جاودانه خواهند بود.» (آل عمران، 116؛ همچنين رجوع شود به : آل عمران ، 10؛ مجادله، 17؛ سبأ ، 37).
[9] – پيامبر(ص) در پاسخ به سؤال كسي كه از ايشان دربارة حق فرزند سؤال كرد فرمودند : و تضعه موضعاً حسناً «يعني بايد زمينه و موقعيت نيكو برايش فراهمسازي» «محمدحسن حر عاملي، وسايل الشيعه، ج15، (تهران: اسلاميه، 1403ق)، ص 198، ح1».
[10] – پيامبر(ص) در مورد مسئوليت سرپرستي فرزند به والدين ميفرمايند: كلّكم راع و كلّكم مسوول عن رعيته و الرّجل راع علي اهل بيته و هو مسؤول عنهم و المرأه راعيه علي اهل بيت بعلها و ولده و هي مسؤوله عنهم، «همة شما كه سرپرستي زير دستانتان را به عهده داريد نسبت به آنها مسئوليد. مرد به عنوان سرپرست خانواده نسبت به آنها مسئول است و زن نيز نسبت به اهل بيت شوهرش و فرزندان او مسئول است.» «ابوالحسنابي فراس، مجموعة ورّام، (بيجا: بينا، بيتا)، ج1، ص6».
[11] – قال الصادق(ع): انّ الله يرحم العبد لشدّه حبّه لولده، «ابوجعفر محمد بن علي بن الحسن الصدوق، من لايحضره الفقيه، ج3، (بيروت: دارالتعاريف 1401ق)؛ ص 310».
قال رسولالله (ص): من قبّل ولده كتب الله له حسنه و من فرّحه الله يوم القيامه، (ريشهري، پيشين، ج 10، ص669).
[12] – پيامبر اكرم(ص) فرمودند: حقُ الولد علي والده ان يعلّمه الكتابه و السّباحه و الرّمايه» ، «از حقوق فرزند بر پدر است كه او را سواد، شنا و تيراندازي بياموزاند.» (همان، ج1، ص 720).
«علّموا اولادكم السّباحه و الرّمايه» ، « به فرزندان خود شنا و تيراندازي ياد دهيد.» (حرعاملي، پيشين، ج12، ص 247).
حضرت علي(ع) فرمودند: مروا اولادكم بطلب العلم، « فرزندان خود را به طلب علم و دانش واداريد» (ريشهري، پيشين، ج10، ص 721).
[13] – قال علي(ع): حق الولد علي والده ان يحسّن ادبه، «از حقوق فرزند بر پدر آن است كه ادب او را نيكو پرورش دهد» (نهجالبلاغه، پيشين، حكم 399) .
قال الصّادق (ع) : تجب للولد علي والده… المبالغه في تأديبه، «واجب است بر پدر (و مادر) مبالغه در تأديب فرزند» (مجلسي، پيشين، ج 78، ص 236).
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: اكرموااولادكم و احسنوا آدابهم، «فرزندانتان را اكرام كنيد و آنها را مؤدّب به آداب نيكو پرورش دهيد.» (ريشهري، پيشين، ج10، ص 721)