دومين هدف از اهداف تربيتي اسلام در محدود ارتباط انسان با خود است همانطور كه با خداي خود ارتباط برقرار ميكند و از مراحل تربيتي حاكم بر اين ارتباط اهداف خصاي برداشت ميشود داراي كنشها و واكنشهايي نيز با خويشتن است منظور از كنشها و واكنشها، نيازها و گرايشهاي نيرويهاي جسمي و روحي است، توجه مربي به نيروهاي و شناخت و آگاهي پيدا كردن نسبت به اين نشان دهند رابط عرفان با تعليم و تربيت تا مربي و متربي نسبت به اين ابعاد وجودي آگاهي نداشته باشد نميتواند قدمي را در راه تربيت انسان و رسيدن او به هدف تربيت بردارد.
اهداف شناخت
يكي از جنبههاي بارز و ممتاز وجود آدمي برخورداري از قدرت تفكر، استدلال و به طور خلاصه عقل است. از ديدگاه اسلام، مهمترين مرحله صعود به مراحل عالي انساني و نيل به هدف نهايي پرورش و به كارگيري صحيح اين توانايي واستعداد است. توجه و عنايت خاص الهي به هدايت انسان از طريق عقل و انديشه در بسياري آيات و روايات به صورتهاي مختلف بيان شده است و تأكيد ميكند براي نيل به قرب الهي به كارگيري عقل و انديشه اجتناب ناپذير است. بنابراين، پرورش استعدادهاي ذهني و شناختي و رشد عقلاني و فراگيري علوم و معارف براي بارور كردن هر چه بيشتر اين تواناييها، به عنوان اهداف واسطهاي به شمار ميآيند. گفتني است انسان با فراگيري علوم و معارف، شناخت بيشتري از جهان اطراف خود پيدا ميكند وبا خودشناسي و آگاهي از وجود خود نيز بهتر ميتواند در مسير خداشناسي گام بردارد. بنابراين سلسلة اهداف شناختي را ميتوانيم در چهار مقوله خلاصه كنيم: 1) پرورش قوه عقل؛ 2) فراگيري علوم و معارف 3) تعالي انديشه؛ 4)* خودشناسي.
پرورش قوه عقل
اولين هدف از سلسله اهداف تربيتي اسلام، در خصوص ارتباط فرد با خود، پرورش و تقويت عقل و انديشه است. انسان با توانايي برگرفته از عقل و انديشه به كنه و عمق دين پي ميبرد. اينكه در قرآن و روايات، پرورش اين توانايي و استفاده از آن در فهم دين مورد ترغيب قرار گرفته است، نشاندهنده اهميت نقش عقل در فهم و درك حقايق و تكاليف ديني است. عقل انسان ميتواند در گستره فرهنگ زمانه و ينازهاي برخاسته از آن، به درك لايههاي ناشناخته دين و حقايق پنهان آن كمك كند و راههاي جديدي براي بهرهگيري از گنجينة دين ارائ دهد. آنچه از انسان انتظار ميرود، اين است كه از اين استعداد خدادادي بهره بگيرد و با ذكاوت و دقت مسائل را تجزيه و تحليل كند. در واقع عقل به عنوان يك حجت دروني و باطني، كانوني براي پرورش مستدل فطريات انسان است. به تعبير ديگر عقل انسان زمينهاي مناسب براي گرايشهاي مختلف است و اگر بر اين روند، فطرت انسان حاكم باشد، عقل فطري و الهي حاصل ميشود. يعني همان عقلي كه در روايات و آيات از آن تمجيد شده است. اما همين توانايي در صورتي كه ريشه در هوا و هوسهاي نفساني داشته باشد منشأ حرمان و انحطاط و سقوط آدمي و نااميدي و دوري از قرب الهي است. در منطق قرآن، كساني كه اين توانايي را به انحراف و انحطاط ميكشاندند خردمند نيستند. البته عقل، تنها در صورتي كه در پرتوگرايشهاي فطري مورد استفاده قرار گيرد. مفيد خواهد بود.([1]) در قرآن تعقل و تفكر، هدف و غايتي براي بيان آيات عنوان شده است.([2])در بينش اسلامي تعقل و انديشة صحيح يك هدف است، اما به هر حال هر تفكر و انديشهاي به مطلبي تعلق ميگيرد كه شناخت و فهم آن مطلوب است و آنچه مطلوب قرآن است جهت خاصي دارد كه در آيات به آن اشاره شده است.([3]) آنچه از قرآن دربارة كاركرد عقل و نقش آن در زندگي انسان استنباط ميشود و مطلب است: الف) به كارگيري توانايي تفكر وانديشه در هر زمان به نحوي كه انسان بدون تعقل و انديشهكاري انجام ندهد. در واقع اين صفتي است كه به ممارست و پيگيري مجدانه در انسان تثبيت ميشود. ب) نقش ابزاري و استثنايي انديشه در شناخت خدا، معارف و حقايق ديني، علوم و همچنين شناخت خود انسان براي وصول به قرب الهي.
فراگيري علوم و معارف
كسب علوم و معارف و روي آوردن به فراگيري تجارب علمي و معرفتي زمانه باعث افزايش وسعت ديد و آگاهي بيشتر ميگردد و آشنايي با تمدن و فرهنگ نوين بشري كه حاصل كسب فنون و علوم نظري است، باعث تقويت موضع عقل در رويارويي با جريانات مختلف فكري و اتخاذ روشهاي مطلوبتر زندگي ميشود. اگر چه نفس بهرهگيري از عقل فطري و آنچه خدا در قرآن ما را به آن سفارش كرده و به كارگيري آن را سبب هدايت و رشد دانسته است، منوط به فراگيري علوم و معارف خاصي نيست و انسان با استفاده از راههاي شناخت، يعني تفكر در اسرار خلقت، آثار گذشتگان و غيره به هدايت و رشد در سطح فطري و عادي دست مييابد؛ اما آنچه همواره مورد عنايت و توجه دين است، وصول به هدايتي عاليتر و رشدي بالندهتر است. تلاش انسان براي رسيدن به مراحل بالاي هدايت در گرو پرورش عقل فطري و بارور كردن آن به وسيلة آگاهي از كشفيات و اطلاعات جديدي است كه درگسترههاي مختلف به دست آمد است. البته، در بينش اسلامي هيچ تضميني وجود ندارد كه انسان عالم، عاقل هم باشد. عقل و علم اگر چه بر هم تأثير دارند، اما لزوماً با توسعة اطلاعات علمي، عقل انسان شكوفا نميشود. چه بسيار عالمان و دانشمنداني كه به دليل محروميت از عقل فطري، از علم خود در راه انحراف افكار يا نابودي انسانها استفاده كردهاند. در قرآن آيات بسياري بر اين نكته دلالت دارد كه صرف آگاهي از آنچه سبب هدايت و رشد است، باعث هدايت نميشود و احتياج به تقوا و فطرت سالم نيز هست. در برخي از اين آيات به اين نكات اشاره شده است: گروهي عليرغم آگاهي و اطلاعات، حق را كتمان ميكنند([4])؛
برخي به خدا نسبت دروغ ميدهند؛ ([5])
و دستهاي با آگاهي، بين خود آتش اختلاف و تفرقه را شعلهور ميسازند.([6])
تعالي انديشه
رشد و شكوفايي عقل، براي بنا نهادن نظام شخصيتي را و احتراز از انحرافاتي كه دامنگير انسان ميشود و همچنين توسعة شناخت حسي در قالب تحصيل علوم و فنون مورد احتياج بشر امري ضروري است؛ اما مسألهاي كه مطرح ميشود اين است كه آيا فراتر از مرزهاي عقل و حس امكان شناخت و كسب آگاهي براي انسان وجود دارد يا خير؟ از نظر اسلام دامنة شناخت و طرق كسب آگاهي منحصر به اين دو ابزار معرفتي نيست و بسياري از معارف بشر ريشه در عواملي غير از عقل و حس دارند مانند معارفي كه از طريق وحي، الهام و شهود به دست ميآيد. عدم دستيابي به اين معارف باعث ميشود ما از مقدمات علمي لازم براي نيل به هدف غايي محروم بمانيم. از نظر اسلام هر چند معارف عقلي و حسي از اجزاي غيرقابل حذف مجموعه معارف ما هستند، اما هرگز با تكيه بر اين دو منبع نميتوان به گوهر سعادت و قرب الهي آنچنان كه در تعاليم وحياني موجود است دست يافت. محدوديت عقل و حس در شناخت برخي از امور مانع اوجگيري انديشه انسان است؛ بنابراين، براي صعود به مراحل بالايي كه با عقل و حس قابل دستيابي نيست توسل به ابزاري غير از اين دو وسيله ضروري است. علوم و معارف مختلف نسبت به يكديگر، جنبة زايندگي دارند. به اين معني كه هر كشف و اطلاع جديدي موج و تلاطمي در كل درياي معارف انساني ايجاد ميكند وسبب بالندگي معارف ديگر ميشود. نقش ابزارهاي ديگر از قبيل وحي، الهام و شهود نيز نسبت به ديگر عوامل ذهني، پويايي و زايندگي آنان است كه در كل منجر به تعالي و رشد انديشه ميشود.
خودشناسي
منظور از خودشناسي چيست و چه نتايجي دارد؟ آيا مفهوم خود، شامل تمام ابعاد وجودي انسان ميشود يا صرفاً برخي از اين ابعاد را در بر ميگيرد؟ آيا خودشناسي فقط با مطالعة وجود خود حاصل ميشود يا عوامل ديگري نيز دخالت دارد؟
يكي از اهداف واسطهاي در سلسله اهداف تربيتي اسلام خودشناسي است. شناخت و آگاهي از خود مانند ديگر موارد ( شناخت خدا، فراگيري علوم وغيره) صرفاً جنبه نظري و ذهني ندارد، بلكه دامنة اين نوع شناختها به مقام عمل و بخصوص عمل تربيتي كشيده ميشود. محور بحث در اين مؤلف همان عمل تربيتي جهت يافته به سوي هدف تربيتي است، لذا حتي مباحث شناختي نيز رنگ و بوي عملي به خود ميگيرند و از فضاي مفهومي صرف به مقام عمل سوق داده ميشوند. بنابراين، هدف از مطرح كردن بحث خودشناسي در اينجا صرفاً كسب يك نوع آگاهي نيست، بلكه آگاهي براي اجراست. با اين توصيف لحاظ كردن هدف عملي و در نظر گرفتن مقصد غايي از بحث خودشناسي، تأثير غير قابل انكاري در شكل دادن به آن دارد. بحث از مفهوم خودشناسي و بالاخص ماهيت خود و ابسته به هدفي است كه بر خود شناسي مترتب است. به عبارت ديگر تعيين جايگاه و محدودة خودشناسي از حيث مفهومي وابسته به هدفي است كه از اين نوع شناخت در روند تربيتي عايد ما ميشود. لذا بحث را با هدف از خودشناسي آغاز ميكنيم. به طور كلي ميتوان هدف از خودشناسي را خودسازي و رشد خود در مسير تربيتي دانست. شناخت ابعادي وجودي مقدمه خودسازي است و بدون شناخت آنچه موضوع تربيتي است (يعني انسان) امكان تجويز نسخة تربيتي وجود ندارد.
لزوم خودسازي و رشد در حيات انسان به حدي است كه نه تنها اديان بلكه اكثر مكاتب فلسفي نيز آن را محور تعمقات عقلي و نظري قرار دادهاند . از طرف ديگر خودشناسي همچون پلي است براي دسترسي به خودسازي و چون موجبات آگاهي از موضوع تربيتي را فراهم ميكند، براي خودسازي لازم شمرده شده است. آنچه در نظام تربيتي از اهميت خودشناسي مورد نظر است. نيل به همين هدف تربيتي يعني خودسازي است. اگر واقعاً خودسازي در حيطة وجود انسان مطرح نميگشت خودشناسي اهميت ويژهاي نمييافت؛ زيرا در آن صورت شناخت و آگاهي از ابعاد وجودي ثمرة عملي در شناخت قوت و ضعف نفس و آگاهي از سرآغاز و سرانجام آن سبب شناخت خدا و پي بردن به قدرت و حكمت او ميشد، اما اين نتيجه در ذهن و فكر محبوس ميماند و به عمل تربيتي منجر نميگرديد. به بيان ديگر، نتايج مترتب بر خودشناسي در دو حيطة نظري و عملي مطرح ميشوند و اينطور نيست كه خودشناسي منحصراً براي خودسازي و جهت بخشي به عمل تربيتي باشد، بلكه علاوه بر آن شامل بعد شناختي يعني شناخت خدا نيز ميشود.([7]) اما اگر ما خاصيت تربيتي و نتيجة عمل خودشناسي را از آن بگيريم اهميت و فايدة آن صرفاً محصور به بعد شناختي ميشود و مسلماً علم و آگاهي صرف، حتي به خدا، بدون اينكه به عمل منتهي شود نه تنها فايدهاي ندارد، بلكه وبال نيز هست، چرا كه عالم بدون عمل، بيشتر از شخص جاهل و ناآگاه بيعمل مرتكب تقصير ميشود. بنابراين ميتوان گفت هدف از خداشناسي در نظام تربيتي اسلام دو چيز است: خداشناسي و خودسازي. منظور از خداشناسي صرف شناخت تو معرفت نظري نيست، بلكه مقدمهاي براي خودسازي است. انسان در چهارچوب دين در صورتي ميتواند به خودسازي بپردازد كه خدا را شناخته باشد؛ بنابراين اگر بخواهيم نظام طولي اين فرايند را كه از خودشناسي شروع شده، به خودسازي منتهي ميشود، بررسي كنيم در مييابيم كه خودشناسي مقدمهاي براي شناخت خدا و اولين نتيجه آن است همچنين خودسازي از طريق خداشناسي امكانپذير است و خداشناسي مقدمه و زمينهاي براي خودسازي است بنابراين، خودسازي منوط به خداشناسي است و خداشناسي نيز در پرتو خودشناسي قابل تبيين است.
فرايند خودسازي : خودشناسي خداشناسي خودسازي.
[1] – افتطمعون أن يؤمنوا لكم و قدكان فريقٌ منهم يسمعون كَلمَ الله ثم يحرّفونه من بعد ما عَقَلوهُ و هم يلعمون، «آيا طمع داريد كه (اينان) به شما ايمان بياورند؟ با آنكه گروهي از آنان سخنان خدا را ميشنيدند، سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف ميكردند، و خودشان هم ميدانستند.» (بقره، 75).
[2] – كذلك يحيِ الله المَوتي و يريكم ء ايتِه لعلّكم تعقلون، «اين گونه خدا مردگان را زنده ميكند، وآيات خود را به شما مينماياند، باشد كه بينديشيد» (بقره، 73)
كذلك يبيّن الله لكم الايت لعلّكم تعقلون، «خداوند آيات (خود) را اين گونه براي شما بيان ميكند، اميد كه بينديشيد.» (نور، 61).
اعلموا اَنّ الله يحي الأرض بعد موتها قد بيّنّا لكوم الايت تعقلون، «بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده ميگرداند. به راستي آيات (خود) را براي شما روشن گردانيدهايم، باشد كه بينديشيد.» (حديد، 17).
كذلك يبّين الله لكم الايت لعلكم تتفكّرون، «بدين گونه خداوند آيات ( خود را) براي شما روشن ميگرداند، باشد كه در (كار) دنيا و آخرت بينديشيد.» (بقره، 219 و 266).
كذلك يبيّن الله لكم ءايته لعلّكم تعقلون، «بدينگونه، خداوند آيات خود را براي شما بيان ميكند، باشد كه بينديشيد.» (بقره، 242)
[3] – و ما الحيوه الدنيا الا لعب و لهو و للدّار الاخره خيرٌ للذين يتّقون افلا تعقلون، «و زندگي دنيا جز بازي و سرگرمي نيست، و قطعاً سراي بازپسين براي كساني كه پرهيزگاري ميكنند بهتر است. آيا نميانديشيد؟ » (انعام، 32)
[4] – و لمّا جآءهم رسولٌ من عندالله مصدّقُ لما معهم نبذ فريقٌ من الذّين أُوتوا الكتب كتبَ الله ورآء ظهورهم كانّهم لايعلمون، «و آنگاه كه فرستادهاي از جانب خداوند برايشان آمد كه آنچه را با آنان تصديق ميداشت – گروهي از اهل كتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند، چنانكه گويي (از آن هيچ) نميدانند.» (بقره ، 101)
الّذين ءاتينُهم الكتب يعرفونه كما يعرفونه أبنآءهم و انّ فريقاً منهم ليكتون الحقّ و هم يعلمون، «كساني كه به ايشان كتاب (آسماني) دادهايم، همانگونه كه پسران خود را ميشناسند، او (= محمّد ) را ميشناسند؛ و مسلّماً گروهي از ايشان حقيقت را نهفته ميدارند، و خودشان(هم) ميدانند.» (بقره، 146)
[5] – و يقولون علي الله الكذب و هم يعلمون، «و (از اهل كتاب كساني هستند كه) بر خدا دروغ ميبندند با اينكه خودشان (هم) ميدانند.» (آلعمران، 75).
و انّ منهم لفريقاً يَلْوون السنَتَهُم بالكتب لتحسبوه من الكتب و ما هو من الكتب و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و يقولون علي الله الكذب و هم يعلمون، «و از ميان آنان گروهي هستند كه زبان خود را به (خواندن) كتاب (تحريف شدهاي) ميپيچانند، تا آن (بربافته) را از (مطالب) كتاب (آسماني) پنداريد، با اينكه آن از خدا نيست؛ و بر خدا دروغ ميبندند، با اينكه خودشان (هم) ميدانند.» (آلعمران، 78).
[6] – انّ الدّين عندالله الإسلم و ما اختلف الذّين أوتو الكتب الّا من بعد ما جآءهم العلم بغياً بينهم، «در حقيقت، دين نزد خدا همان اسلام است. و كساني كه كتاب (آسماني) به آنان داده شده، با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براي آنان (حاصل) آمد، آن هم به سابقة حسدي كه ميان آنان وجود دارد. داشت.» (آلعمران، 19).
و ما تفرّقوا الّا من بعد جاءَهم العلم بغياً بينهم، «و فقط پس از آنكه علم برايشان آمد، راه تفرقه پيمودند (آن هم) به صرف حسد ( و برتريجويي) ميان همديگر.» (شوري، 14).
و ءاتينهم بيّنت من الامر فما اختلفوا الّا من بعد ما جآءهم العلم بغياً إِنَّ ربّك يقضي بينهم يوم القيمه فيما كانوا فيه يختلفون، «و دلايل روشني در امر (دين) به آنان اعطا كرديم، و جز بعد از آنكه علم برايشان (حاصل) آمد، (آن هم) از روي رشك و رقابت ميان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند و قطعاً پروردگارت روز قيامت ميانشان دربارة آنچه در آن اختلاف ميكردند، داوري خواهد كرد.» (جاثيه، 17).
[7] – قال النّبي(ص) : من عرف نفسه فقد عرف ربّه. «هر كس خود را بشناسد پس به تحقيق خداي خود را شناخته است.» (مجلسي، پيشين؛ ج2، ص32)