هدف نقطهاي كه انسان به طرف آن حركت ميكند هدف جهت زندگي و جهت كوششهاي انسان را روشن مينمايد در هر نظام تعليم و تربيت يك سر اهداف تعريف شده كه افراد تحت تربيت به سمت سوي آن هدف سوق ميدهد. در نظام تعليم و تربيت غربي كه تمام اهداف در مسائل مادي خلاصه ميشود انسانها بيهويت تربيت ميشود اما از شاخصها تعليم و تربيت اسلامي اين است كه براي تربيت انسان اهداف همه جانبه كه هم به بعد الهي و معنوي آن توجه نشده و هم به ابعاد مادي انسان توجه شد. همين لحاظ از تربيت اسلامي هم رسيدن به سعادت دنيوي مد نظر است هم سعادت اخروي در بعد دنيوي به تمام جوانب توجه شده به اجتماع به ارتباط با همنوع در بعد اخروي هدف نهايي تربيت را قرب الهي ميداند كه در فصل پيش روي به نكاتي در همين رابطه اشاره ميشود.
طهارت و حيات طيّبه
طهارت (و نجاست) دو وصف وجودي براي اشياء است كه آنها را از حيث آن كه موجب رغبت انسان با كراهت او باشد، مورد توجه قرار ميدهد. اصل معناي طهارت و نجاست در نزد همة اقوام مطرح بوده است، زيرا انسان براي نيل به مقاصد حياتي خود، نيازمند تصرّف در ماديّات بوده است و در اين امر، اشيائي را كه رغبت برانگيز باشد مورد استفاده قرار ميداده است. گاه چيزي بر اشياء عارض ميگردد. كه موجب تغيير صفات رغبت انگيز آنها ميگردد. عمدة اين صفات سه چيز است: طعم ، بو و رنگ. هرگاه اين سه ويژگي از يك شيء به نحوي تغيير كند كه موجب كراهت گردد، آن شيء از حيطة استفاده و رغبت انسان خارج ميگردد.
اين معني كه عمدتاً در محسوسات به كار ميرود. مورد توجه همة اقوام بوده است و در اسلام به سبب كثرت استعمال به حقايق شرعيّه يا متشرعين تبديل شده و به موارد معيني اطلاق ميگردد. استعمال واژههاي طهارت و نجاست در قرآن ، از حدّ محسوسات فراتر رفته و همين معني محسوس، براي امور معقول، اعتبار شده است. بنابراين در اسلام، همة معارف و اصول اخلاقي و احكام، به مسألة طهارت و نجاست ناظر هستند. در اسلام اصل توحيد، طهارت كبري معرفي شد و اگر كسي به خدا شرك بورزد ، طهارت وجودي خويش را از دست داده است. همچنين ساير معارف و مسائل اخلاقي و احكام، طهارات محسوب ميشوند و به ميزان نسبت به آنها التزام وجود داشته باشد، طهارت بيشتري در انسان حاصل ميگردد،([1]) طهارت به اين معني وسيع كه شامل اعتقادات و اخلاق و اعمال ميگردد، يك هدف غايي در تربيت اسلامي است.
از اين هدف با عنوان « حيات طيبّه» نيز ياد شده است.([2])حيات طّيبه به معني زندگي پاك است و همچون طهارت، جميع شئون انسان را در بر ميگيرد، از پاكي وطهارت جسمي گرفته تا فكري – عقلي اخلاقي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي و اين همان ارتباط طولي است كه بين اهداف غايي و واسطي برقرار است.
تقوي
وقايه به معني حفظ يك شيء است از آنچه بدان آسيب ميرساند. تقوي عبارت از آن است كه نفس تحت محافظت قرار بگيرد تا به ارتكاب گناه يا خطا دچار نگردد. (صار التَقوي في تَعارُفِ الشَرع حِفظُ النفسِ مِمّا يُؤثَّرُ في ذلِكَ بَتَركِ المَحظورِ و يَتَّمُ ذلِكَ بِتَركَ بعض المُباحاتِ).([3])
مراتب اين محافظت متفاوت است: در يك مرتبه، فرد به هنگام لغزش قدرت محافظت ندارد. بنابراين به لغزش تن ميدهد اما پس از آن، بلافاصله خود را باز مييابد، استفغار ميكند و بر لغزش خود اصرار نميورزد. (اُعدَّتْ لِلمتّقينِ… وَ الذينَ اِذا فعَلوا فاحشهً اُو ظَلَموا اَنُفسَهم ذَكَروَا الله فَاستَغْفَروا لِذنُوبِهِم و مَنْ يَغفرِ الذُنوبِ اِلاّ الله و لَم يُصّروا عَلَي مافعلوا)([4])
در رتبة بالاتر، محافظت، هشيارانهترس است و فرد به محض وسوسة لغزش به آن چيره ميشود. «اِنَّ الذَّينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مَنَ الشَيطانِ تَذكَرّوا»([5])، تقواي مرتبه قبل، پس از لغزش آشكار ميشود و اما اين تقوي به هنگام فكر لغزش.
در رتبة بالاتر، دامنة محافظت بسيار گستردهتر از آن است كه محدود به محافظت پس از لغزش يا پيش از لغزش شود، بلكه محافظتي است در حدّ بازبيني و اصلاح دستاوردهايي كه فرد آنها را توسط مراتب پيشين تقوي به دست آورده است. (يا اَيَّهَا الذَّينَ آمَنُوا اتقّوا الله و لتَنْظُرُ نَفْسٌ ما قَدَّمتْ لِغَدٍ وَ اتّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ)([6])
در اين آيه، دوبار به تقوي امر شده است، تقواي نخست به محافظت از گناه و مبادرت به عمل صالح اشاره دارد، اما تقواي دوّم، تقوايي است در مقام محاسبه و نظر در كيفيت اعمال صالحي كه در اثر تقواي نخست به دست آمده است. اين مرتبه از محافظت، ايجاب ميكند كه فرد با دقّت در اعمال مزبور به محاسبه بپردازد و آنها را از حيث نقايص و عدم اخلاص مورد توجه قرار دهد و به اصلاح و جبران آنها بپردازد. از اين رو در آخر آيه، خبير بودن خداوند و آگاهي باريك بينانة او مورد توجه قرار داده شده است.
با توجه به اينكه تقوي مراتب مزبور را داراست، بايد گفت تقوي بيشتر به «مَعبر» ميماند تا به «منزل»، به عبارت ديگر در سرتاسر راه خدا با تقوي همراهيم و اصولاً اين راه را بايد با پاي تقوي پيمود. از اين رو هنگامي كه از تقوي به عنوان يك هدف غايي سخن ميگوييم، مقصود مرتبة اعلاي آن است و الّا اصل تقوي، رنگ غايت و پايان را دارا نيست.
ارتباط تقوي به عنوان هدف غايي با اهداف واسطي، ارتباط طولي است و بنابراين بايد در همة شئون انسان حضور داشته باشد. انسان بايد در هر يك از شئون خويش به سمت تقوايي راه بجويد كه با داشتن آن قادر خواهد بود اعمال خود را خالصاًً لوجه الله انجام دهد و عرصة جان را از نفوذ انگيزههاي ديگر محفاظت كند فرد متقّي دراين مرتبه، فراتر از آن است كه « انگيزة اساسيش» توسط نكوهشها يا ستايشهاي ديگران مايهور شود؛ او از اينها مصونيّت (تقوي) يافته است. از اين رو نه نكوهشها در وي خوف ميافكند و نه ستايشها در او شوق. در باب ستايشها بايد گفت كه متقّي نه تنها بر آن شوق ندارد، بلكه از آن خائف است، زيرا آن را آفت تقوا (ي مرتبه سوم ) ميداند. حضرت امير(ع) در خطبة متّقين اين ويژگي را بيان فرمودهاند (اِذا زُكَّيَ اَحَدٌ مِنْهُم خافَ مِمّا يُقالُ لَهُ) اين ظرفيّت عظيم در انساني به ظهور ميرسد كه هدف غايي تقوي در وي تحقّق يافته باشد. كه امام خميني(ره) كه رضوان خداوند بر او با ايجاد پيوند بين عرفان و تعليم تربيت به درجه اعلاء تقوي كه هدف تعليم و تربيت است دست پيدا نمود.
قرب و رضوان
قرب به معني نزديكي به خداست و آشكار است كه اين نزديكي، مكانتي است نه مكاني. در قرب، انسان به خدا نزديك ميشود، اما خدا همواره به انسان نزديك است، آن هم در برترين حدّ نزديكي (نَحْنُ اَقَربُ اِلَيهِ مِنْ حَبْلِ الوَريدِ)([7]) راز مسئله در آن است كه ماهيت نزديكي و دوري انسان به خدا، مربوط به رويكرد(توجّه) و پشتكرد ( عدم توجّه) او به خدا است به عبارت ديگر، انسان در دست خداست و در عالم واقع ، نزديكي همواره حاصل است، اما اگر انسان « متوجّه» اين معنا باشد، نزديكي براي « او» حاصل ميشود نه در « واقع» و اينجا يكي از موارد بارزي است كه ميتوان گفت « اي برادر تو همه انديشهاي».
هر قدر توجه انسان به خدا عميقتر و پايدارتر باشد و به هر ميزان كه انسان بيشتر احساس حضور در محضر خدا را داشته باشد، قرب افزونتري ايجاد ميشود. از اين رو، نماز كه برترين نوع توجّه و ذكر نسبت به خدا است (ذكُر اللهِ الاكبرُ)، بيشترين قرب را ايجاد تواند كرد و در خور نماز نيز، سجده به سبب اين كه بلندترين قلّة تذلّل را به نمايش ميگذارد، بالاترين ميزان قرب را فراهم تواند آورد. پيامبر(ص) در اين مورد ميفرمايد: «اَقَربُ مايكونُ العَبدُ مِن اللهِ اذا كانَ ساجدِاً»([8])
« هنگامي كه بنده در حال سجده است، بيشتر از هميشه به خدا نزديك است. »
لذا در قرآن توصيه شده است كه « … سجده كن و نزديكي جوي»([9]) حقيقت قرب همين توجّه است و صفات و خصوصياتي كه در پي آن در انسان پديدار ميشود فرع بر آن و حاصل آن است.
جستجوي رضوان خدا نيز ملحق به قرب است، زيرا مقصود از رضوان، توجّه به خداست؛ توجّهي متعالي كه به « رضا» چشم دارد و نه به « جزا» پس رضوان اخص از قرب و اوج آن است و لذا «بهرة اندكي» از رضوان به هر بهرة گزافي ديگري پهلو ميزند (رضوانٌ مَن الله اَكبرُ)
به هر حال قرب واوج آن يعني رضوان، يكي از اهداف غايي تربيت است و لذا لازم است ساية آن بر هر يك از اهداف واسطي و هر يك از شئون انسان افكنده شود. و انسان خداوند در حال حاضر و ناظر بر اعمال بداند كه اين مطلب در تداوم اما كاملاً مشهود بود كه فرمودند عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت نكن.
عبادت و عبوديت
قرآن بيان ميكند كه هدف نهايي از خلقت انسان« عبادت» است.([10]) تربيت انسان بايد نيل به اين نهايت را ميسّر سازد، پس «عبادت» ، هدف نهائي تربيت نيز هست. و عارف بودن مربي و متربي به اين اصل مهّم است.
عبادت چيست؟ ظاهر عبادت، به انجام پارهاي از اعمال توسط اندام بدن ( مانند ركوع، سجده، طواف و …) اشاره دارد. اما حقيقت عبادت، عبارت از آن است كه انسان خود را در برابر رب خويش، در مقام ملوكيّت و مربوبيّت قرار دهد. پس حقيقت عبادت، عبوديت است. عبادت(انجام اعمال بدني مذكور) يك نمايش رمزي است كه راز آن عبوديت است، و عبوديت به اين معني است كه انسان خدا را ربّ و مالك و مدبّر خويش بگيرد وغير او هر كسي را كه داعية تصاحب انسان را در سر دارد با طرح و تدبيري كه براي شكل دادن به انسان، پيش روي مينهد كنار زند. عبوديّت با حريّت ( از غير خدا) ملازمت دارد. خواه اين غير، هواي نفس باشد و يا هواي خلق. دو حدّ عبوديت يكي كبر و ديگري شرك است.([11]) ( كه اوّلي با عبادت جمع نميشود، اما دوّمي با آن جمع ميشود) و هر كس به اين حد نزديك شود، از عبوديّت خارج ميگردد.
پس به يك معني ميتوان گفت كه هدف خلقت، عبوديّت است نه عبادت و هدف تربيت، ساختن «عبد» است نه « عابد» نايل گرداند و اگر چنين نكند نميتوان آن را هدف غايي خلقت دانست. از اين رو در روايت «لِيَعبُدونَ» را «لَيَعْرِفُونَ» معني كردهاند؛ يعني تا اينكه انسانها به معرفت ربوبي خداوند دست يابند. اگر انسان، معرفت و آثار عملي مترتب بر آن را واجد گردد، به رحمت ويژهاي از خداي خويش دست يافته است و خداوند انسان را براي دست يافتن به اين رحمت آفريد.([12])
پس يكي از اهداف غايي تربيت، « عبد» ساختن انسان است اين هدف با اهداف واسطي ارتباط طولي دارد، يعني بايد ساية آن بر يك يك اهداف مزبور افكنده شود. به عبارت ديگر، انسان بايد در هر يك از شئون خويش، از انانيّت به عبوديّت باز گردد و خداوند، عبد بودن چنين انسان كثيرالرّجوعي را تأييد فرموده است:
« نِعْمَ العَبد اِنَّه اَوّابٌ»([13])
« بندة خوبي است زيرا كه بسيار گذشت كننده ( به ربّ خويش) است.»
اثر عبد بودن در هر يك از شئون انسان چنين آشكار ميشود كه در شأن جسمي وغريزي، انسان را از اتّباع شهوات([14]) باز ميدارد، در شأن فكري وعقلي او را بر آن ميدارد كه علم را عطيّة الهي بداند.([15]) و آن را ماية خشيت از خدا قرار دهد([16]) ، در شأن اخلاقي و اجتماعي ، ارادة « عُلّو» و برتري جويي را از او ميستاند([17]) ، در شأن اقتصادي ، او را بر « مالك»([18]) ديدن خدا و در شأن سياسي بر « حاكم»([19]) ديدن او فرا ميخواند. مهمترين ويژگي آن است. ذرهاي ناهمگوني هدف با فطرت، باعث انحراف از مراحل رشد انسان و ناتواني او در نيل به كمال نهايي خواهد شد.
جامعيت منظور از جامعيت هدف غايي در اسلام اين است كه در برگيرنده تمام ارزشهاي انساني است. براي مثال، يكي از ارزشهاي اجتماعي در اسلام، دفاع از وطن است. اين ارزش ، خود، هدف است اما هدف غايي نيست. بنابراين، تمام ارزشهاي ديني كه تعيين كنندة مسير زندگي است بايد در هدف غايي گنجانده شده و شامل تمام ارزشها باشد.
برانگيزندگي وجود انگيزه و تمايل به انجام هر فعاليتي، منوط است به دستيابي به نتيجه. به معناي ديگر، نيل به هر يك از اهداف تعيين شده در برنامه، ضامن تداوم آن برنامه است. انجام دادن فعاليتها بدون اينكه از مجموع آنها نتيجهاي عايد شود، كم كم انگيزه و شوق براي ادامه كار را از بين ميبرد.
اما به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه تعيين هدف غايي به معناي غيرقابل دسترس و يا دور از دسترس بودن آن نيست و همانطور كه گفته شد، مقصود از ترتب اهداف و مخصوصاً هدف نهايي بر اهداف ديگر، ترتب زماني نيست. در مباحث بعد روشن خواهد شد كه هدف غايي از ديدگاه اسلام، مستلزم ترتب منطقي است و از مراحل ساده شروع ميشود و با جهتگيري بينهايت به سوي مراحل مشكلتر پيش ميرود. فرد با انجام هر عمل ديني به هدف غايي دست مييابد، اما نيل به اين هدف همواره متناسب با نوع عمل است. چنين نيست كه تقرب خدا كه هدف غايي است، بعد از انجام اعمال بسيار و در پايان حاصل شود؛ بلكه هر عمل ديني منجر به تقربي همتراز با آن عمل ميشود. پس ميتوان چنين نتيجه گرفت كه دستيابي به هدف غايي، حتي بعد از انجام هر عمل جزئي نيز، امكانپذير است.
عدم محدوديت: چهارمين خصوصيت هدف نهايي در بينش ديني، نامحدود بودن آن است. سوالي كه مطرح ميگردد اين است كه منظور از بينهايت بودن هدف چيست؟ آيا امكان دارد ما به طرف مقصدي حركت كنيم كه براي آن سرانجام و نهايتي مشخص وجود ندارد؟ اگر چنين است چگونه آن را هدف نهايي ميناميم؟ آنچه در پاسخ اين سؤالات محور قرار ميگيرد، لزوم تطبيق هدف غايي با فطرت انسان و توجه به ماهيت ابدي اوست. بر اين مبنا، هدف غايي نيز بايد هدفي ابدي و نامحدود باشد تا با ماهيت انسان، تناسب و تطبيق داشته باشد.
وحدت هدف نهايي با هدف زندگي(آفرينش)
آنچه در نظام تربيتي اسلام هدف نهايي محسوب ميشود، امري جدا از هدف زندگي و آفرينش انسان نيست. دراسلام، انسان از كرامت و ارزش والايي برخوردار است و هدف از بعثت انبياء نيز شكوفايي استعدادهاي ذاتي اوست. از اين رو، هر توجيهي از جانب خدا براي آفرينش انسان، به نوعي تبيين هدف زندگي او قلمداد ميشود. در واقع اين هدف در قالب نهايي خود (هدف غايي) بيان كنندة شخصيت والاي انسان صالح است.
دستيابي به قرب الهي
احساس و درك نتيجة هر فعاليت، عامل و محركي براي استمرار آن و آغاز فعاليت بعدي است؛ اما در « قرب الهي»، كه هدف نهايي در اسلام است، احساس و درك نتيجه چگونه ميسر ميشود؟
حال براي يك مربي شناخت و عارف بودن به اهداف در امر تعليم و تربيت خيلي زياد ميتواند در پيشبرد برنامه تربيت تأثير گذار باشد. و وقتي شناخت بالا باشد و متربي را توجيه نمايد ميتواند در او تربيت كمك زيادي بنمايد.
شناخت اهداف تربيت كه عبارتند از :
اهداف تربيت در خصوص ارتباط انسان با خدا
اهداف تربيت در خصوص ارتباط انسان با خودش
اهداف تربيت در خصوص ارتباط با ديگران
اهداف تربيت اسلام در خصوص ارتباط انسان با خدا
اين اهداف حامي از ارتباط نظري و عملي انسان با خداوند پيوند انسان با خدا از معرفت و شناخت او آغاز شده كه نشان دهند نقش عرفان است در تعليم و تربيت ابتدا متربي ميبايست شناخت كافي خالق هستي خداوند بزرگ داشته باشد تا بتواند قدم اوّل در مسير تربيت بردارد.
الف) معرفت خدا
اين هدف، كليد نيل به هدف نهايي است. شناخت هر چه بيشتر خدا، نقش مهمي در قرب به او دارد. بدون شناخت خداوند تقرب به او امكانپذير نيست. تخلق به اخلاق الهي، كسب ايمان و تقوي، توكل به او و غيره همه در گرو شناخت هر چه كاملتر اوست. شناخت سطحي، تمسك و ارتباط ضعيف را اقتضاء ميكند. برعكس هر چه شناخت وسيعتر و عميقتر گردد زمينة ارتباط مستحكمتر ميشود در روايات راجع به معرفت خداوند نكات بسياري بيان شده است كه دلالت بر اهميت اين مسأله دارد. حضرت علي (ع) ميفرمايند: «أَوَّلُ الدّينِ مَعْرِفَتُهُ»، (معرفت خدا سرآغاز تدين است).([20]) اين جمله محوريت معرفت خداوند را بيان ميكند و اينكه بدون معرفت او امكان تدين وجود ندارد. معرفت در اين مقام يا حصولي است يا حضوري.
معرفت حصولي. اين معرفت عقلي و تجربي( حسي) است و اگر چه احتمال خطا وجود دارد، با رعايت شرايطي انسان از خطا مصون ميماند.([21]) آگاهي از صفات الهي و نقش خدا در حيات به طور كلي و حيات انساني به طور جزئي و حل مسائل نظري و مشكلات اعتقادياي كه كم و بيش در زندگي براي انسان پيش ميآيد همه و همه زمينهاي را فراهم ميكنند كه انسان ميتواند با طيب خاطر به اَعمال و وظايف ديني خود بپردازد. از اين رو شناخت خدا محدود به شناخت ذات، صفات و افعال الهي نيست و در پرتو اين شناخت اساسي، آگاهيهاي اعتقادي ديگري نيز مطرح ميگردد. معارف اعتقادي در طول زمان به تناسب فرهنگ حاكم و نيازهاي فكري حاوي يك سري سؤالات و مسائل است كه پاسخ به آنها منوط به شناخت توحيدي است. از اين رو حتي مباحثي از قبيل آنچه امروزه در بحثهاي كلامي و اعتقادي مطرح ميگردد نيز ميتواند به عنوان سلسله بحثهايي قلمداد شود كه بر اصل معرفت الهي متفرع ميشود و حل آنها از همين سرچشمة معرفت توحيدي انتظار ميرود. بديهي است كه حل مشكلات اعتقادي و رفع نيازهاي فكري و احتراز از هرگونه شك و شبهه، اثر غيرقابل انكاري در مسير حركت تربيتي انسان دارد و پرداختن به معارف اعتقادي و حل معضلات آن از اهميت ويژهاي برخوردار است.
معرفت حضوري، اين نوع شناخت خداوند، در فطرت آدمي ريشه دارد و با ابعاد عاطفي و دروني او عجين شده است. شناخت حضوري خداوند سازندة شخصيت انسان است و نظام رفتاري و منش و سلوك او را تعيين ميكند. اين معرفت، علمي است كه سهو و خطا در آن راه ندارد و تنها مرحلهاي است كه مستقيماً فرد را به هدف نهايي ميرساند. تمام اهداف واسطهاي در خدمت اين هدف والا قرار گرفتهاند تا با درك حضوري خداوند، از غير او روگردان شويم.
ب) ايمان
ايمان مفهومي است كه حكايت از اعتقاد و باوري دروني دارد. ايمان در لغت به معناي تصديق است.([22]) و در متون اسلامي علاوه بر معناي لغوي، به معناي باور قلبي و التزام در مقام عمل نيز آمده است. پس ايمان داراي دو ركن اساسي يعني، التزام قلبي و ظهور عملي است.([23]) اگر عملي بدون التزام اعتقاد قلبي و باور به حقانيت آن از فرد صادر شود نشان ايمان او نيست و همچنين در صورتي كه التزام قلبي مجال بروز پيدا نكند و در مقام عمل ظاهر نگردد بيان نقصان و كاستي در ايمان است. تمام مراتب ايمان در يك امر مشترك هستند و آن آستانه ايمان يعني عمل به مقتضاي مشترك بين مراتب مختلف ايمان است.
اگر چه ايمان متوقف بر علم و آگاهي(حصولي) است، يقيقناً اين دو فرايند با يكديگر متفاوتند. علم صرفاً به دنبال كشف واقعيتهاست، اما ايمان، امري اعتقادي و ارزشي است كه موجبات انجام عمل شايسته را در انسان فراهم ميكند. علم نميتواند جهت خاص ارزشي داشته باشد و لزوماً سازندة شخصيت و منش انسان نيست و ضمانت اجرايي ندارد.
از نظر اسلام هدف، كسب ايمان است نه علم صرف، چرا كه علم از لوازم ايمان كامل است، اما ايمان ايمان و ا لتزام عملي از لوازم منطقي علم نيست.([24])
در قرآن ايمان به خدا و پيامبر (ص) از اهداف بعثت ذكر شده است:
«و ما لكم لاتؤمنون بالله و الرّسول يدعوكم لتؤمِنوا بربكم و قد اخذ ميثاقكم ان كنتم مؤمنين. ([25])
و شما را چه شده كه به خدا ايمان نميآوريد و ( حال آنكه) پيامبر(خدا) شما را دعوت ميكند تا به پروردگارتان ايمان آوريد، واگر مؤمن باشيد، بيشك (خدا) از شما پيمان گرفته است.
لكن الرّسخون في العلمِ منهم و المؤمنونَ يؤمنونَ بما اُنزلَ اليكَ و ما اُنزلَ من قبلك…([26])
ليكن راسخان آنان در دانش و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان دارند.
آنچه در آيات فوق و ديگر آيات دلالت بر واسطهاي بدون ايمان دارد تعلق ايمان به هدف نهايي يعني خداست و آنچه كه پيامبر براي تقرب به او ذكر كرده است در واقع، ايمان وسيله و متعلق آن، هدف است. هر امري كه ايمان به آن تعلق ميگيرد همان اصل و اساس است و در ايمان به خدا، اوست كه اصل و نهايت است. ايمان، هدفي واسطهاي است و با مراتبِ رو به كمال خود انسان را به هدف غايي رهنمون ميسازد در روايات نيز وقتي از ايمان بحث ميشود عمدتاً ايمان به خداوند است و تأكيد بر محوريت اوست.([27])
ج) تقوا
تقوا يكي از كلمات رايج در متون ديني( قرآن و روايات) است. اين كلمه از ريشه وقي به معناي حفظ، صيانت و نگهداري گرفته شده است. تقوا يعني خود را محفوظ نگهداشتن و خودداري كردن و متقين يعني كساني كه خود نگهدار هستند. استعمال كلمة تقوا در معناي ترس و خوف و همچنين پرهيزگاري و اجتناب و احتراز، بيانگر معناي حقيقي تقوا نيست؛ بلكه لازمة حفظ و صيانتِ خود از چيزي، ترس و وحشت از خود آن چيز يا از نتايج مترتب با آن است. مثلاً اگر گفته ميشود «اتقواالنار» معنايش اين است كه خود را از گزند آتش و عذاب الهي حفظ كنيد و به معناي مجازي يعني از آتش بترسيد؛ و وقتي گفته ميشود « اتقواالله» يعني در محدودة محفوظ الهي قرار گيريد و اگر به معناي مجازي ترس از خدا به كار برده شود، نه به اين معناست كه از خدا بترسيد، بلكه يعني از مجازات و كيفر خروج از حدود الهي، بترسيد. به اين معنا، مؤمن دائماً بايد از طغيان نفس آماره و تمايلات سركش خود بترسد تا زمام عقل و ايمان از كف ندهد و همواره به مدد الهي اطمينان داشته باشد.
آثار تربيتي تقوا كه شناخت اين آثار و عارف بودن به آنها مربي و متربي ميتواند كمك زيادي كه در امر رسيدن به هدف تعليم و تربيت داشته كه و به آنها اشاره ميشود و نشان دهنده رابطه عرفان با تعليم و تربيت است.
آثار تربيتي تقوا
در اين مطلب به آثار تربيتي تقوا الهي در زندگي فردي، اجتماعي اشاره مينمايم كه آگاهي و شناخت مربي و متربي به نقش اين موارد در تربيت كمك زيادي را به امر تعليم و تربيت مينمايد و باعث خواهد شد كه مربي از اين ابراز مهم تربيتي استفاده نمايد. تا به هدف تربيت كه نزديكتر شود و متربي را در مسير تربيت هدايت نمايد.
تأثير تقوا در زندگي انسان چه از جنبة مادي و چه از جنبة معنوي بسيار گسترده است و علاوه بر ثمرات ذكر شده در بحث ايمان داراي فوايد و اثار ديگري نيز هست. آثاري كه مورد نظر ماست بيشتر ناظر بر بهرهگيري از تقوا در جريان زندگي است. به عبارت ديگر در بينش قرآني تقوا نتايجي دارد كه انسان غيرمتقي از آنها محروم است. اين نتايج عبارتند از :
1. روشنبيني: يكي از آثار مهم تربيتي تقوا روشن بيني است منظور از روشن بيني نوعي احاطه بر روند حركت زندگي در پرتو نور الهي است. انسان متقي كسي است كه مقهور حوادث و جريانات زندگي نيست، و در صحنه حيات خود فعالانه دست به گزينش و انتخاب ميزند. تقوا صفتي است كه به وسيله آن ميتوان راه راست را از مسير انحرافي تشخيص داد وبا روشن بيني حاصل از آن به هدف نهايي يعني قربالهي رسيد. زندگي انسان مملو از گزينشها و انتخاب ميزند، لذا گزينش و انتخاب چه در ابعاد اعتقادي و چه در ابعاد عملي، غير قابل اجتناب است و مسلماً در جريان انتخاب معيار و ملاكي بايد لحاظ گردد. بسياري از انسانها به دليل عدم احاطه به عواقب امور در معرض انحراف قرار ميگيرند و به دليل انتخاب غلط، دچار فرجام و عاقبتي ناخوشايند ميشوند. اين گونه تجارب تلخ، انسانها را در اضطراب گزينش راه صحيح از غير صحيح قرار داده است. تنها كساني ميتوانند انتخاب درتسي داشته باشند كه از نتايج امور آگاه باشند و قبل از اينكه دست به تجربه بزنند بتوانن دبا روشن بيني مسير صحيح را انتخاب كنند. اين روشبيني در منطق قرآن صرفاً نصيب كساني ميشود كه به زيور تقوا آراستهاند واز آن در زندگي بهره ميگيرند.([28]) در بينش اسلامي تقوا به انسان قوه فرقان يعني قوه تشخيص حق و باطل اعطا ميكند. اين تفرق و جدايي بين حق و باطل در ساحتهاي مختلف تجلي مييابد. ثمره درخت تقوا ، تمايز بين حق و باطل است كه در اعتقاد به دو صورت ايمان و كفر، و هدايت و ضلالت نمايان ميگردد. تقوا در مقام عمل بين طاعت و معصيت و هر آنچه خدا را راضي ميكند يا مورد سخط الهي است، و در مقام انتخابِ رأي و نظر، بين رأي صواب و نظر خطا تمايز ايجاد ميكند. انسان متقي با تمسك به تقواي الهي به سلاح روشنبيني مسلح ميشود و عقل او در پرتو آرامش حاصل از سلامت روحي و رواني ميتواند در هر يك از اين ساحتهاي فكري و علمي گزينشي متناسب با آنچه سعادت او را تضمين ميكند، انجام داده، بدون اضطراب و خوف و شك و ترديد، دست به انتخاب مسير بزند. از طرف ديگر، كساني كه خود را در محيطي مملو از گناه و معصيت قرار ميدهند، مسلماً در زندگي خود از حمايت نيروي خدادادي عقل محروم ميشوند.([29]) راز روشنگري عقل و روشنبيني حاصل از تقوا اين است كه تقوا زمينهاي را فراهم ميكند كه براحتي ميتوان به فكر و انديشه پرداخت و راه صحيح را از ناصحيح تشخيص داد.
آنچه در مقام بهرهگيري از تقوا در اين اثر ترتيبي مورد نظر است، صرفاً فراهم نمودن زمينة مناسب براي رشد و شكوفايي استعداد عقلاني و ايجاد بينش و تفكر صحيح است. در قرآن بياناتي هست كه آيه و نشانه بودن مخلوقات جهان را در پرتو تقوا قابل درك ميداند.([30]) يعني نقش تقوا در حيات فكري انسانها متضمن آگاهي از عظمت خدا و دستيابي به اسرار خلقت است. متقين كساني هستند كه همواره تحت عنايت و هدايت خدا قرار دارند([31]) و در شناخت و عمل به مسائل شرعي از تعاليم الهي بهره ميجويند.
به طور خلاصه ميتوان اولين اثر تربيتي تقوا را تشخيص حق از باطل و جدا كردن اين دو عنصر در زمينههاي سه گانه ذيل دانست:
الف) اعتقادات. تقوا جدا كنندة ايمان و كفر يا هدايت و ضلالت است.
ب) عمل. تقوا بين طاعت و معصيت جدايي مياندازد.
ج) رأي ونظر . تقوا تمايز دهنده رأي صواب از رأي خطاست.
2. موفقيت در برابر مشكلات. يكي ديگر از آثار تربيتي تقوا رهايي از مشكلات و سختيهاست. در منطق قرآن، انسان متقي از سوي خدا به نيروي دفاعي خاصي مجهز ميشود كه چه از حيث رواني و دروني و چه از حيث خارجي قدرت فائق آمدن بر مشكلات را به او ميدهد.([32]) همانطور كه در آثار تربيتي ايمان اشاره شد، آرامش حاصل از ايمان الهي، فرد را در برابر حوادث روزگار، چه حوادثي كه اراده انسان در آنها دخالت دارد و چه حوادثي كه از اختيار او خارج است، مصون ميسازد. تقوا نيز با قوتي بيشتر چنين آرامشي را ارزاني داشته، شخصيت انسان را تحت سيطره قرار ميدهد و با وصل او به قدرت لايزال الهي موجبات تأمين نيازها و رفع مشكلاتش را فراهم ميكند. اساساً يكي از آثار وضعي تقوا آسان شدن كارها و رفع مشكلات است. انسان متقي در كوران حوادث و امواج كوبندة يأس و نااميدي با تمسك به ريسمان الهي خود را نجات ميدهد.([33]) و چون از انوار الهي بهره ميگيرد، از فيوضات الهي برخوردار شده»([34]) معضلات و مشكلات پيش آمده را از سر راه خود بر ميدارد و با صبر و استقامت سوار بر توسن تقوا به سوي نهايت و هدفي نيكو حركت ميكند.([35]) صبر و حلم يكي از مهمترين نتايج ايمان است. انسان متقي هنگام برخورد با مشكلات چون به قدرت الهي اميدوار است از تحمل و صبر ويژهاي برخوردار است كه ديگران از آن محروم هستند.
يكي ديگر از مهمترين ثمرات اين اثر تربيتي، پرورش نيروي مقاومت در انسان است كه نوعي خويشتنداري در او به وجود ميآورد. اگر چه اصل موفقيت در برابر مشكلات ناشي از وجود نيروي مقاومت است، اما تجربه تكرار موفقيتآميز مقاومت در برابر آنها سبب پرورش نيروي مقاومت ميشود. آماده كردنوتربيت كودكان براي تحمل سختيها و مواجهه با مشكلات، باعث ميشود آنها از آغاز فرايند پرورش با موانع و مشكلات زندگي رو به رو شوند و با هدايت و كمك مربيان، غلبه بر اين موانع و موفقيت در نيل به اهداف را در سايه تلاش و كوشش خود تجربه كنند. مسلماً خويشتن داري در صورتي در روان انسان نفوذ ميكند كه صبر و مقاومت و پايداري در برابر مشكلات او را به اهدافش نزديكتر سازد تا تعجيل و بيثباتي. به طور كلي هر انساني در صورتي صبر و پايداري را پيشه ميكند كه 1) آمادگي روحي براي پافشاري و مقاومت داشته باشد.2) بداند با تلاش و كوشش و صبر و استقامت نتيجه مورد انتظارش را به دست خواهد آورد. بسياري از افراد با اينكه ميدانند براي رسيدن به هدف خود بايد صبر پيشه كنند و در برابر مشكلات و ناملايمات تحمل داشته باشند، اما چون از نظر دروني اين آمادگي را ندارند و در خود زمينه صبر و پايداري را به وجود نياوردهاند نميتوانند در برابر ناملايمات و مشكلات مقاومت كنند. روحية صبر و استقامت، صرفاً در پرتو دور انديشي (روشنبيني حاصل از تقوا) و گرايشهاي عالي انساني قابل احراز است. اين انسان متقي است كه ميتواند عواقب امور را با بينشي الهي مورد تحليل قرار داده؛ راه درست را از راه باطل تشخيص دهد و در مقام عمل اوست كه ميتواند به دليل داشتن قدرت ايماني و اعتقادي با تمام مشتقات و نابسامانيهاي دروني و بيروني دست پنجه نرم كند و به هدف خود نايل شود بنابراين، خويشتن داري ديني تنها در سايه تقواي الهي به دست ميآيد و هيچ عالمي نميتواند اين روحيه را در انسان به وجود آورد.
3. حفظ و صيانت نفس از سركشي و عصيان. يكي ديگر از آثار بارز تقوا حفظ خود از معاصي است. اگرچه روشنبيني حاصل از اين صفت الهي انسان را از ضلالت و گمراهي آگاه ميسازد؛ امّا نقش تقوا صرفاً آگاهي دادن نيست و فراتر از علم و آگاهي، گرايش عملي نيز مدنظر است. منظور نخست از اين اثر تربيتي نقش فعال تقوا در حيات انساني است. در بينش اسلامي، انسان متقلي تمايل دروني و باطني به خدا دارد و نيرويي به طور خودكار جهت او را به سوي خدا تنظيم كرده، از انحراف در مسير زندگي نجات ميدهد.([36]) در ديدگاه قرآن هيچ توشهاي براي طي مسير پرنشيب و فراز زندگي بهتر از تقواي الهي نيست.([37])
د- عبادت
يكي ديگر از اهداف واسطهاي كه در ارتباط با خدا مطرح ميشود عبادت است كه در برگيرندة مرحلهاي از مراحل خاص صعود به سوي خداوند است. البته عبادت به معناي عام شامل هر آنچه در ارتباط با خداست ميشود؛ زيرا روح عبادت يعني گرايش سپاسگزارانه و ستايشگرانه و خاضعانه به خدا در تمام مراحل قرب به خدا وجود دارد. هنگامي كه براي كسب تقرب به خدا به معرفت او تمسك ميكنيم درواقع نوعي عبادت و تقرب به سوي او را مد نظر قرار ميدهيم. همچنين ايمان، تقوا، شكرگزاري و توكل در برگيرندة مرحلهاي از مراحل خاص صعود به سوي خداوند است. البته عبادت به معناي عام عبادت نيست، بلكه مفهوم خاص آن است منظور از عبادت به اين معنا، برقراري نوعي ارتباط مستقيم با خداست كه نفس ارتباط مهمترين مشخصه آن است. عنواني كه بر اين ارتباط صدق ميكند غير از عبادت چيز ديگري نيست؛ برخلاف صورتي كه در آن عبادت به معناي عام مورد نظر است و عناوين ديگر از قبيل معرفت، توكل، شكرگزاري و غيره نيز صادق است. با توجه به اين مقدمه عبادت و پرستش عبارت است از نوعي رابطة خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه كه انسان با خدا برقرار ميكند. اين رابطه به دو صورت تحقق مييابد:
1. عبادت لفظي: بيان يك مسئله جملهها و ذكرها مانند قرائت حمدو سوره در نماز يا خواندن دعا.
2. عبادت عملي: انسان عمل خود را صرفاً براي اظهار خضوع انجام ميدهد و احساسات خود را از طريق انجام اعمالي خاص ابراز ميدارد.
توجه به اين نكته ضروري است كه اگر چه روح عبادت با تكرار الفاظ و انجام اعمالي خاص در انسان به وجود ميآيد، اما صرف اين اعمال براي تحصيل حقيقت عبادت يعني پرورش روح عبوديت كافي نيست واگر عبادت( لفظي و عملي) از توجه و اخلاص خالي باشد تأثير چنداني در پرورش روحية عبوديت نخواهد داشت اين روحيه در صورتي قابل تحصيل است كه اعمال ظاهري همراه با توجه قلبي و اخلاص دروني باشد.([38])
[1] – الميزان، ج2، ص 210.
[2] – فَلَنُحيينّه حَيوهً طَيّبه، نحل، 97.
[3] – راغب اصفهاني، مفردات، (تهران: مكتب مرتضويه، بيتا)، مادّه وقي.
[4] – آل عمران، 135.
[5] – اعراف، 201.
[6] – حشر، 18.
[7] – ق، 16.
[8] – طباطبايي، پيشين، ج20، سورة علق.
[9] – علق، 19.
[10] – و ما خَلَقْتُ الجنَّ و الانسَ الاّ لَيَعبدونَ، (ذاريات، 56).
[11] – الميزان، سورة حمد.
– الذين يَستكبرِونَ عَن عبادتَي سَيَدخُلون جَهنمَّ داخرين، (غافر، 60).
– و لا يُشرِكْ بِعَبادهَ ربَّه اَحداً، (كهف، 110).
[12] – لاَيزالُونَ مُختلفينَ الاّ مَنْ رَحِمَ ربّكَ و لِذلكَ خَلَقَهُم، (هود، 119).
[13] – ص، 44.
[14] – و يُريُد الذَّينَ يَتَّبعونَ الشَهواتِ اَنْ تَميلوا مَيلاً عظيماً، (نساء، 27).
[15] – و لايُحيطُونَ بشَيءٍ مِنْ عِلمهِ اِلآ بما شاءَ، (بقره، 255).
[16] – انّما يَخْشَي اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلماءُ، (فاطر، 28).
[17] – لايُريدونَ عُلُّواً في الارض، (قصص، 83).
[18] – قُل اللهمَ مالكَ المُلكِ تؤتي المُلكَ مَن تَشاء. (آل عمران، 26).
[19] – إنِ الحُكُم الاّ اللهِ، (يوسف، 40).
[20] – نهج البلاغه، خطبه اول؛ اول الديانه به معرفته (كليني، اصول كافي، پيشين، ج1، ص 140).
[21] – منظور رعايت جوانب عملي پيشنهاد شده در دين است. انساني كه در زندگي زهد و تقوا و ايمان الهي را محور قرار دهد مسلماً به گرايشهاي ملحدانه و شكاكانهاي كه اكثراً تابع هوسهاي آگاهانه يا ناآگاهانه است، دچار نميشود.
[22] – ابن منظور، لسان العرب، ج1، (بيروت: بيجا، 1408ق)، ص 224.
[23] – قال الصادق(ع): من عمل بما امر الله عزوجل به فهو مؤمن، « هر كس به آنچه خداي بزرگ و بلند مرنبه امر كرده است عمل كند، مؤمن است» (كليني، اصول كافي، پيشين، ج 2، ص 32)
قال الباقر(ع): الايمان اقرار و عمل، «ايمان اقرار و عمل است» (حراني، پيشين، ص 217)
[24] – وجحدوابها و استيقنتها انفسهم ظلماً و علوّا فانظر كيف كان عاقبه المفسيدن، «و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روي ظلم و تكبر آن را انكار كردند پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود» (نمل، 14)
[25] – حديد، 8 .
[26] – نساء، 162.
[27] – قال رسول الله(ص): افضل الايمان آن تعلم انّ الله معك حيث ما كنت، «برترين ايمان آن است كه بداني خدا با توست، هر جا كه باشي».
افضل الايمان ان تحب لله و تبغض لله، « برترين ايمان آن است كه دوستي و دشمنيات براي خدا باشد» (ريشهري، پيشين، ج1، ص 317).
[28] – يا ايّها الذين ءَامنوا إِنْ تتّقوا الله يجعل لكم فرقانا و يكفّر عنكم سيئاتكم و يغفرلكم، «اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر از خدا پروا داريد، براي شما (نيروي) تشخيص ( حق از باطل) قرار ميدهد و گناهانتان را از شما ميزدايد؛ و شما را ميآمرزد.» (انفال، 29).
[29] – قال علي(ع): اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع، «نابوديس خردها ، بيشتر (= بيشتر نابودي خردها) بر اثر ( = ناشي از ، زير) درخشش ( =زرق و برق( طمع ورزيها ) (= طمعها، آزمنديها، آزها)ست». (نهجالبلاغه، پيشين، حكمت 219).
الهوي عدوّ العقل، « خواهش (نفس) دشمن خرد است» «جعفر بن محمد امام ششم، مصباح الشريعه، ترجمه حسن مصطفوي، (تهران: قلم، 1363)، باب 38 ، ص 223».
[30] – إنّ في اختلف الّيل و النهار و ما خَلَقَ الله في السموات و الارض لَأَيت لقوم يتّقُون، «به راستي، درآمد و رفت شسب و روز و آنچه خدا در آسمانه او زمين آفريده، براي مردمي كه پروا دارند دلايلي آشكار است.» (يونس، 6).
[31] – ذلك الكتب لاريب فيه هديَّ للمتقين، «اين است كتابي كه در (حقانيّت) آن هيچ ترديدي نيست؛ (و) ماية هدايت تقوا پيشگان است.» (بقره، 1).
[32] – و من يتقل الله يجل له مخرجاً، «و هر كس از خدا پروا كند، (خدا) براي او راه بيرون شدني قرار ميدهد.» (طلاق، 2)
و من يتقل الله يجعل له من أمره يُسرا، «و هر كس از خدا پروا دارد (خدا) براي او در كارش تسهيلي فراهم سازد.» (طلاق، 4)
فأمّا من أعطي و اتّقي و صدّق بالحُسني فسَنُيسّرهُ لليُسري، «اما آنكه (حق خدا را) داد و پروا داشت و (پاداش) نيكوتر را تصديق كرد، بزودي راه آساني پيش پاي او خواهيم گذاشت.» (ليل، 5-7)
فمن اتّقي و أصلح فلا خوفٌ عليهم و لاهم يحزنون، «پس هر كس به پرهيزگاري و صلاح گرايد، نه بيمي بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين ميشوند.» (اعراف، 35)
[33] – و أَنجينا الّذين ءَ امنوا و كانوا يتّقون، «و كساني را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند رهانيديم». (نمل ، 53).
لانسئلك رزقاً نحن نَرزُقك و العقبه للتقوي، «ما از تو جوياي روزي نيستيم، ما به تو روزي ميدهيم، و فرجام(نيك) براي پرهيزگاري است.» (طه، 132)
[34] – هذا ذِكرٌ و أنّ اللمتّقين لحُسنَ مَئَاب، «اين ياد كردي است، و قطعاً براي پرهيزگاران فرجامي نيك است»، (ص، 49).
و الاخره عند ربّك للمتقين، «و آخرت پيش پروردگار تو براي پرهيزگاران است» (زخرف ، 35).
[35] – فاصبر أن العقبه للمتقين، «پس شكيبا باش كه فرجام (نيك) از آن تقوا پيشگان است» ( هود، 49)
[36] – إِنّ الذين اتّقوا اذا مسَّهم طئِف من الشيطن تذكّروا فاذاهم مبصرون، «در حقيقت كساني كه از خدا پروا دارند، چون وسوسهاي از جانب شيطان بديشان رسد (خدا را ) به ياد آوردند و به ناگاه بينا شوند.» (اعراف، 201).
[37] – و تزوّدوا فان خير الزّاد التقوي
[38] – قال علي(ع) : لاخير في عباده ليس فيها تفقه، « عبادتي كه در آن تفقه و فهم وجود ندارد اثري ندارد.» (مجلسي، پيشين؛ ج78، ص 75).
قال زين العابدين(ع): لاعباده الّا بالتفقّه، «هيچ عبادتي حاصل نميشود الا با فهم و تفقه در آن» (همان).