انسان در بين موجودات زنده بيش از همه نيازمند به تعليم و تربيت است و ميتوان اين مطلب را از راه مقايسه اجمالي انسان با ساير حيوانات روشن ساخت.
توضيح آنكه: حيوانات و موجودات زنده غير از انسان، رشد و شكوفايي آنها به صورت تكويني است، و در پرتو هدايت تكويني الهي با بهترين نظم و انضباط به راه زندگي و كمال خود ميروند بدون آنكه نيازي به تعليم و تربيت خارجي داشته باشند.
اما انسان گرچه يك سري از برنامههاي زندگيش با هدايت تكويني الهي اداره ميشد و در آن موارد نيازي به تعليم و تربيت، و احتياجي به معلّم و مربّي ندارد؛ مثلاً، معده در هضم غذا، كبد در كمك به جذب مواد غذايي، وغدّههاي پستان در تهيه شير و … احتياج به معلّم و مربّي ندارد. انسان در بسياري از فعاليتهاي زندگيش مانند به حس گرسنگي و اصل ميل به غذا و حس خستگي و اصل ميل به خواب واصل ميل جنسي و نياز به همسر احتياج به درس خواندن و مدرسه رفتن ندارد، بلكه اين واقعيّتها را بدون معلّم و مربّي درك ميكند، امّا دراستفادة بهينه از مواد براي برطرف ساختن آن نيازها بسيار زياد بايد كوشش كند و با رنج به آنها برسد برخلاف حيوانات كه برابرنياز غير قابل تغيير خويش آموزشي نميخواهند و خود به آن دست مييابند، البته انسان در يك بعد ديگر نيازمند تعليم وتربيت ميباشد و آن بعد معنوي و تكامل اوست چرا كه در باطن انسان استعدادها و قابليّتهاي مخصوصي نهفته است كه ميتواند آدمي را از نظر علمي و ايمان و اخلاقي به اوج اعلاي انسانيت برساند و او را از هرگونه جهل و ناداني و پليدي و ناپاكي محفوظ نگاه دارد،او را در به درك نواميس خلقت و قوانين حاكم بر جهان طبيعت آشنا سازد، بسياري از نيروهاي زميني و قوانين هستي را در استخدام او درآورد. ولي اين سرمايه، عقل و فطرت، در باطن انسان به صورت قابليت و استعداد است و خود به خود هرگز شكوفا و ظاهر نميشود، فقط در پرتو تعليم و تربيت آن ذخاير عظيم دروني از قوّه به فعليّت ميايند و قابل بهرهبرداري ميگردند.
چنانكه قرآن مجيد ميفرمايد:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿ الشمس/١٠﴾ و سوگند به نفس و آن كس كه او را متعادل و منظم بياراست، سپس خير و شرّش را به او الهام كرد، به تحقيق هر كس كه نفس خود را تزكيه كرده، رستگار شده و هر كس آن را با گناه آلوده ساخته، زيانكار شود.
بنابراين، اهميت وضرورت تربيت در ظاهر نمودن كمالات باطني بشر و به فعليّت در آوردن استعدادهاي دروني، امري واضح است. و راز طولاني بودن دوران كودكي فرزندان آدم بر ساير حيوانات در همين نكته است.
پس بيداري و تبلور انديشهها و رشد و شكوفايي ذخاير روحي و رواني نتيجة مسلّم شيوههاي تربيت است و براي انسان ممكن نيست كه رشتهاي از رشتهها، صاحب نظر گردد مگر از آنكه از عوامل تربيتي همه جانبه و هدفدار براي تحصيل آن رشته برخوردار گردد.
در نتيجه تربيت را نميتوان گونهاي از گونههاي زيبايي و يا از نوع كمالاتي دانست كه بينيازي از آن ممكن باشد، بلكه تربيت، مخصوصاً تربيت عقلي و اخلاقي از اساسيترين ضروريات زندگي است و در جميع شؤون زندگي فردي، اجتماعي نقش مؤثر و مستقيم دارد.
از اينجاست كه نقش و جايگاه تعليم و تربيت اسلامي روشن ميگردد و اهميتي كه خداوند براي تربيت انسان براي رسيدن به كمال مطلوب قائل است واضع و مشخص ميگردد و نظام تعليم و تربيت اسلامي كه داراي شاخصهاي خاص خودش است تنها نظامي است كه ميتوان انسان را در مسير درست رهنمون سازد.
تعريف لغوي تربيت
اگر چه ميتوان براي تربيت معناي عام و وسيعي تصور نمود تا شامل همه آثاري شود كه عوامل گوناگون جغرافيايي و ارثي و انساني را در بر ميگيرد؛ خواه اين آثار روي قصد، اتفاق بيفتد يا از غير قصد، و خواه آنكه با همراهي متربّي همراه باشد يا نباشد و خواه تأثيرگذاري در مورد انسان باشد يا در مورد حيوانات.
ولي در اينجا تربيت به چنين معناي وسيعي منظور ما نيست، بلكه تربيت در مورد انسان، و آن هم تأثيري كه انسان ميتواند با عوامل آنها همراهي كند، منظور و مراد ماست.
قبل از بيان چنين معنايي از تربيت، لازم است كه به مفهوم و مدلول لغوي تربيت اشارهاي بشود؛ تربيت،از نظر صرفي مصدر باب« تفعيل» از فعل « رَبَّي» از فعل ثلاثي مجرد «رَبايَربُو» است.
لغويين در معاني اين واژهها چنين گفتهاند:
«اَرْبي الشّيءَ : جَعَلَهُ يربو؛ يعني شيء را در شرايطي قرارداد كه رشد و نموّ كند.»([1])
«رَبّي، تربيهً و تَرّبي الولد: غَذّاهُ وَ جَعَلَه يَرْبُو؛ يعني به كودك غذا داد و او را رشد و نموّ داد.»
«رَبَّيْتُهُ … اي غَذَوْتُهُ؛ يعني او را غذا دادم. »
«هذا لكلِّ ما يَنْمي كَالْوَلَدِ و الزَّرْعِ و نحو([2]) ؛ و اين در مورد چيزي كه رشد ميكند مثل كودك و زراعت و امثال آن صادق است.»
پس تربيت در لغت عبارت از غذا دادن و مراقبت كردن از كودك و … است تا به رشد و نموّ كامل برسد. و در معناي آن نشو و نما دادن ، زياد كردن، بركشيدن و شكوفا نمودن وجود دارد.
تعريف اصطلاحي تربيت
دانشمندانِ تعليم و تربيت براي اين واژه تعاريف متعددي ذكر كردهاند كه به دو نمونة آن اشاره ميكنيم:
الف- «برانگيختن استعدادها و قواي گوناگون انسان و پرورش آنها كه بايد با كوشش و سعي متربّي نيز توأم باشد تا انسان به منتهاي كمال نسبي خود- به ميزان طاقت و توانايي- نايل شود. »([3])
ب- «كوششهايي كه به منظور پرورش نوباوگان كه در مرحله معيّني از حيات آنها صورت ميگيرد.»([4])
در اين تعاريف چنانكه ملاحظه ميشود، تربيت در مورد انسان با همراهي متربّي و با عوامل تربيت مقرون است.
حال اگر اين تلاش و كوشش در جهت رشد و شكوفايي اعضاء و جوارح بدني باشد، به آن « تربيت بدني» گويند.
و اگر در جهت رشد و شكوفايي نيروهاي عقلي و قواي فكري باشد، به آن « تربيت عقلي» گويند.
و اگر در جهت رشدو شكوفايي اميال و گرايشات نفساني باشد و موجب پيدايش ملكات اخلاقي شود به آن « تربيت اخلاقي » گويند.
بنابراين، اخلاق نتيجه تعليم و تربيت است و بخشي از تربيت، مقدمة حصول ملكات اخلاقي است، زيرا اخلاق ، پرورش دادن روح در جهت كسب فضايل و رذايل نفساني است.
موضوع تربيت
موضوع تربيت، انسان است از آن جهت كه داراي استعدادهاي بالقوهاي ميباشد كه بايد با تربيت و تلاش به فعليت برسد.
و تربيت، عملي است كه با آن ميتوان نيروها و قواي نهفته و بالقّوه انسان چه در جهت عقلي يا روحي يا جسمي را بالفعل نمود.
توضيح اينكه؛ چنانكه بدن انسان ميتواند به اعتباراتي، موضوع علومي چون زيستشناسي و تشريح و فيزيولوژي و طبّ و پزشكي و … قرار گيرد، همچنين روح و روان انسان ميتواند به اعتباراتي، موضوع علومي چون روانشناسي و روانكاوي و اخلاق و … -؛ خود انسان كه تركيبي از جسم و روح است نيز به جهت دارا بودن استعدادهاي نهفته و بالقوّه، موضوع علمي واقع ميشود كه تربيت باشد.
هدف تربيت
بديهي است كه مهمترين و اصليترين هدف از تعليم و تربيت ايجاد عقيده به توحيد است، هدف قرب الي الله است رسيدن به لقاء الله و پرستش اوست.
تعريف تعليم
براي تعليم هم تعاريف مختلفي ارائه شده كه بهترين آنها عبارت است از انتقال علوم و فنون و بطور كلي انتقال دانستهها به فراگير و متعلم در اين تعريف معلم وسيله زبان كلمات و جملههاي را به متعلّم القا ميكند اين الفاظ از طريق گوش و قوه سامعه در اعصاب و مغز متعلم اثر ميگذارد و مشخص نيست به آن عالم ميشود و در اينجا است كل استعدادها و آگاهي خود را تبديل به فعليت ميكند و نفس خويش را بهوسيله اين شخص عالم به كمال ميرساند پس تعليم هم خودش يك نوع تربيت است و با هم فرقي ندارند. در اين مطلب اين نكته قابل ذكر است كه اصل معلم واقعي خداوند است زيرا اوست كه وجود خود است و كمالات را به موجود افاضه ميكند.([5])
تفاوت تربيت با تعليم
در مورد تربيت بايد توجه كنيم كه منظور تربيت فقط فراگيري نيست بلكه بالاتر از فراگيري يك چيز ديگري وجود دارد كه تربيت به معني خاص است چون تربيت در اصطلاح عام شامل تعليم همه ميشود پس تربيت در اصطلاح خاص چيزي غير از تعليمات است و تعليم به معني يادگرفتن است اما تربيت به معناي شدن و به شكل خاصي در آمدن و يك هويت درست و مطلوبي را پيدا كردن است كه شامل تربيت اخلاقي تربيتهاي ديني و به اصطلاح تزريق اخلاقيات در وجود انساني ميشود و لذا آدم كه صبر شجاعت يا حلم را با تربيت ياد ميگيرد اين آدم مثل كسي است كه از رحم مادر شجاع ياحليم به دنيا آمده باشد يعني خصيصه شجاعت و حلم جزء طبيعت او ميشود.([6])
روش تعليم و تربيت
در اسلام براي رسيدن به هدف تعليم و تربيت از روشهايي استفاده ميشود كه در اصول با اهداف و محتواي تعليم و تربيت مطابقت دارد در واقع به همان اندازه كه در امر تعليم و تربيت هدف مقدس است روشهاي رسيدن به آن هدف از تمريني خاص برخوردار است روش وسيلهاي است براي رسيدن به هدف روش از محتوا و هدف جدا نيست بله چون در همه آنها جهت الهي مطرح است با هم ارتباط تنگاتنگ دارند.
مباني اعتقادي تعليم و تربيت اسلامي
بيشك زيربناي تربيت، همانند هر جلوه وفعاليت ديگر وجودي انسان، بر شناخت و جهانبيني مبتني است. تا انسان نداند از كجا آمده، براي چه آمده، به كجا ميرود، رابطه او با آفريدگارش، با جهان، با انسان و با خود چگونه بايد باشد و تا نداند كه كيست و چه ميتواند بشود، امكانات وجودي او چيست و به طور خلاصه «بودن» و «شدن» او در ارتباط با جهان هستي چه مفهومي دارد؟ تربيت معنا و شكل معقول و منطقي نخواهد يافت.
«جهان بيني اسلامي، براساس توحيد مبدأ آفرينش است؛ يعني، درك اين كه جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده واساس آن خير و رحمت و رسانيدن موجودات به كمال شايسته آنهاست. محور اين جهانبيني « توحيد» ذات مقدس الهي است كه جهان از او آغاز و بدو ختم ميگردد. در اين بينش، جهان، بيهدف و سرسري نيست و انسان عبث و بيهوده آفريده نشده است. انسان در ميان مخلوقات از شرافت و كرامت مخصوصي برخوردار است و جهان، مدرسه انسانسازي است و خداوند هر انساني را بر طبق نيت و تلاش صحيح و درستش پاداش ميدهد و سير و حركت تكاملي او تا ابديت ادامه دارد.»
فلسفه بعثت پيامبران و نزول كتب آسماني جز اين نبوده كه بشريت را دراين سير تكاملي هدايت و همراهي كنند و با تعليم و تربيت و احكام و آداب شريعت ره توشه كمالات را در اختيار او نهاده و از انحراف باز دارند. بدين سان، سه اصل اساسي دين « مبدأ، معاد و نبوت» شالوده اوليه تربيت اسلامي است. بنابراين، جهانشناسي اسلامي، درست نقطه مقابل جهان بيني ماترياليستي است كه انسان را در چهار ديواره طبيعت و ماده، زنداني ميكند و هدف معقول و مشخصي را براي حيات او ارائه نميدهد و تربيت را بر اين تفكر پي ميافكند.
و به همين دليل است كه مكتب تربيتي اسلام با ساير مكاتب تربيتي امتياز و تفوق دارد و تنها مكتبي است كه ميتوان جهت رشد و كمال « واقعي» انسان بدان تكيه كرد. به طور خلاصه، شاخصه بارز اين مكتب را در اصل استوار « توحيد» حق تعالي كه سرچشمه همه كمالات است بايد جستوجو كرد.
محور تعليم و تربيت اسلامي
از ديدگاه اسلام تنها، « خدا، محور حق» است. واژه « حق » درصدها مورداز آيات قرآن كريم آمده، كه در هر جا مفهوم خاص خود را دارد و به طور كلي قرآن حقانيت هر چيز را به خداوند يعني «حق مطلق» مستند ميكند.
هر چند مكاتب انسانگرا مانند « اومانيسم و اگزيستانسياليسم» با قائل شدن به اصالت وجود انسان، او را ملاك حقيقت در امور انساني دانستهاند. اما در برابر اين پرسش كه انسان پديدهاي است محتاج و از خود، استقلال وجود ندارد، محوريت وجود و حقيقت را از كجا كسب كرده؟ و سرچشمه حقيقت كجاست؟ هرگز پاسخ منطقي ندارند حال آن كه پاسخ دين در اين مسئله چنين است:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠ /يونس﴾
بگو اي مردم براي شما حق از سوي پروردگارتان آمده ، پس هر آن كه هدايت پذيرفت براي خود هدايت يافت و آن كه گمراه شد به زيان خويش راه گمراهي گزيده است و من مأمور به (اجبار) شما نيستم.
به موجب اين آيه، مبدأ و محور حق، خداست و خدا راه حق را به انسان ارائه فرمود و پيامبر، ابلاغگر حق است، نه تحميلكننده آن. و نيز در اين آيه استعداد دو گانه انسان و اصل آزادي او در تربيت لحاظ گرديده و انسان با مشيت و خواست الهي، انتخابگر است، نه مجبور و نه خودمحور.
بر اين اساس ميتوان چنين گفت:
هر كمال، جمال، خير و فضيلتي، به خدا مستند ميگردد: «لهُ الأسماءُ الحُسْني»، «بَيدِكَ الخَيْر»
ضرورت هماهنگي بين ابعاد تعليم تربيت
از تعريف تربيت مشخص شد كه تربيت در سه بُعد ميتواند قابل بررسي باشد؛ تربيت بدني، تربيت عقلي و تربيت اخلاقي. و بايد بين اين ابعاد هماهنگي باشد؛ زيرا بين نفس و جسم ارتباط و همبستگي تامِ وجود دارد. در روانشناسي تجربي اين عقيده ثابت شده است كه اكثر آثار نفس و روان، انعكاس جسم و بدن است و از نظر فلسفي ، جسم و بدن وسيله و ابزار براي روح است؛ و خلاصه ميان جسم و روان، اتصال و پيوستگي وجود دارد و بر آنها قانون تأثير متقابل حاكم است. و امروزه روانشناسان، بسياري از بيماريهاي جسمي را ناشي از اختلالات و هيجانات و امراض روحي ميدانند.
از اين جهت در روايات، تن و روان به لفظ و معني تشبيه شدهاند.
از اميرالمؤمنين(ع) چنين روايت شده: «انَّه قال: الرُّوحُ في الجَسدِ كَالمَعني في اللفظِ؛ روح در جسد همانند معني در لفظ است.»
سخن گفتن، يك عمل جسماني و مربوط به زبان و تارهاي صوتي و فعّاليتهاي ريوي است، ولي اين عمل جسماني رابطه مستقيم با وضع رواني گوينده نيز دارد؛ و به عبارت ديگر، نوزاد سالم در ماههاي اول ولادت قادر به سخن گفتن نيست و پس از مدتي صداها را تقليد ميكند و با گذشت يك سال به تدريج سخن ميگويد، اين عجز و ناتواني كودك در ماههاي اوّل تولّد ناشي از ضعف اندام و قواي جسماني او نيست، بلكه نارسايي روحي و ضعف روان كودك نيز در آن سهم بسيار مؤثري دارد.
بنابراين، تنها پرداختن به تربيت جسمي و يا تربيت فكري و اولوّيت دادن به علم و بياعتناي به اصول اخلاقِ، ميتواند ضربة مهلكي به سعادت افراد بزند، زيرا اگر انسان از تربيت اخلاقي برخوردار نباشدو صداقت و عدالت و انصاف و مروّت در ميان آنان حاكم نباشد، بلكه دروغ و نيرنگ و ظلم و تبعيضات و فساد و فحشا رواج داشته باشد، بسط علم و ادبيات و هنرو فلسفه چه سودي دارد؟ و اين همان دادن تيغ در دست زنگي مست است. و امروزه ما بيش از معلّمين ، نياز به مربيّان اخلاقي داريم تا به تربيت روحي واخلاقي فرزندان اين مملكت بپردازند و به قول دكتر « الكسيس كارل»:
وظيفة چنين معلّمي آن است كه موجودات كامل بوجود بياورد و در هر كس تا آنجا كه امكانات ارثياش اجازه ميدهد، ادب و تملّك نفس، درستي، حس جمال، حس مذهبي و رسوم دليري و قهرماني را بسط دهد و در عين حال هميشه با پزشكان و استادان تربيت بدني و پرورش فكري و روحانيون حقيقي، با اولياي شاگردان در تماس باشد و بألاخره اثر اين عوامل مختلف را چنان توجيه كند كه از هر كودكي موجود متعادلي ساخته شود و چنين معلّمي مدير حقيقي مدرسه است.
تقدم تزكيه بر تعليم اسلامي
ظرف آلود، مظروف را آلوده ميكند، انسان هم اگر پاكي درون نداشته باشد نورانيت علم را از بين خواهد برد و علم برايش حجاب اكبر ميشود.
قرآن هم با عنايت به همين اصل مهم قبل از تعليم كتاب، تزكيه را مطرح فرموده است:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿الجمعه /٢﴾
او خدايي است كه در ميان بيسوادان رسولي از خودشان برانگيخت تا آياتش را براي آنان تلاوت كند، پاكشان كند و كتاب و حكمت بياموزدشان.
حضرت امام رضوان الله عليه فرمود:
تا تزكيه نباشد تعليم كتاب و حكمت ميسر نيست، بايد تزكيه بشود نفوس از همه آلودگيها و بزرگترين آلودگي عبارت است از آلودگي نفس انسان و هواهاي نفسانيه كه دارد.
توجه به خود نفساني موجب غفلت از خود رباني ميشود و مانع تابش نورانيت خدا بر خود ميگردد. زمين مادامي كه رو به خورشيد دارد روز است و روشن ولي نورش از خورشيد است، همينكه رو برگرداند شب ميشود و تاريك و اين تاريكي از خودش است. خودش حجاب خود شده است آدمي هم از خدا غفلت كند تاريك ميشود و بقول حافظ : تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز.
گرايش به خود و خود بيني علت اصلي انحراف و آلودگي انسان است. ابليس هم از همين جا منحرف شد:
قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ﴿ الاعراف/١٢﴾
خداوند از شيطان پرسيد چه چيز مانع تو شد كه از امر من در مورد سجده به آدم سرباز زدي؟
گفت:من از او بهترم، منشأ همة انحرافات « من بهترم» است و بهترين تزكيه پاك كردن وجود از منيّت است تا كتاب خدا و كلام خدا در آن جاي گيرد.
زمينه تأثير تعليم و تربيت اسلامي
شكّي نيست كه با تعليم و تربيت صحيح ميتوان برخي از استعدادها و زمينههاي ارزنده و مثبت را در افراد شكوفا ساخت و يا جلو رشد برخي از زمينههاي نامساعد و منفي را گرفت؛ چنانكه با تربيت و پرورش غلط ، برخي از زمينهها و سرمايههاي مثبت بالقّوه از كف ميرود،([7]) و در مقابل، بعضي از عوامل منفي و زيانبار در انسان رشد مينمايند. ولي تربيت و پرورش بر روي همه استعدادها و زمينههاي منفي و زيانبار كارساز نيست، چنانكه بعداً خواهد آمد يكي از عوامل مؤثر و قوي تربيت، وراثت است و انسان از اين راه يك سري زمينههاي مثبت يا منفي را از والدين و يا عوامل ديگر در عالم رَحم به ارث ميبرد. يك قسم از صفات موروثي مثل نقص عقل، گنگي و ديوانگي ، اثر قطعي و جزمي در انسان ميگذارد و چيزي نميتواند از تأثير قطعي آنها جلوگيري نمايد؛ علم و تربيت و محيط نميتواند آنها را تغيير دهد همانطور كه الكسيس كارل در اين باره ميگويد: «چنانكه ميدانيم نقص عقل و ديوانگي و هموفيلي و گنگي از معايب و نقص ارثي است.»([8])
اينگونه افراد را نميتوان با تربيت علمي و ديني تغيير داد، انسانهاي احمق و ديوانه را نه تعاليم انبياء عاقل ميكند و نه روشهاي طبي وتربيتي، چنانكه رنگ پوست و چشم، را نميتوان تغيير داد.
امام صادق(ع) ميفرمايد: «لا غِنيً اَخْصَبُ مِنَ العَقْلِ وَ لافَقرَ اَحَطُّ مِنَ الحُمْقِ…([9]) هيچ خير و بركتي پربارتر از عقل نميباشد و هيچ فقري پستتر از حماقت نيست.»
بنابراين، يكسري از كمبودهاي جسمي و عقلي و روحي را نميتوان با تربيت و پرورش جبران كرد. ولي قسم ديگر از صفات موروثي كه از والدين به صورت زمينههاي مساعد مثبت يا منفي به فرزندان منتقل ميشوند، تأثير قطعي در سرنوشت فرزندان ندارند، بلكه قطعيت يافتن آنها بستگي به شرايط تربيتي: از محيط ، فرهنگ، خانواده و … دارد حال اين زمينهها و شرايط مساعد ميتواند زمينهها و شرايط مثبت و ارزنده باشد، كه تأثير قطعي آنها در سعادت افراد بستگي به تربيت و پرورش صحيح و استفاده از آن زمينهها دارد ويا ميتواند شرايط منفي و زيانبار باشد كه با فقدان تربيت صحيح، وريشه كن نكردن آن زمينهها در بدبختي و شقاوت اثر ميگذارد. الكسيس كارل در اين رابطه ميگويد:
برخي از بيماريها نيز مانند سل و سرطان و فشار خون و غيره به شكل زمينه از پدر و مادر به كودكان منتقل ميشود و از آن پس شرايط محيط وچگونگي زندگي ممكن است پيدايش آنها را ممانعت يا تسهيل كند.([10])
بچهاي كه از مادر مسلول متولد شده است زمينة مساعدي براي پذيرش اين بيماري دارد و اين استعداد را از مادرش ارث برده است ولي مسلول شدن كودك برايش يك امر قطعي نيست، بلكه بستگي به شرايط بهداشتي و محيط زندگي او دارد.
يكي از زمينهها و شرايط مساعد غير حتمي در سعادت و خوشبختي و يا شقاوت و بدبختي فرزندان، حالات رواني والدين است . پاكي و ناپاكي، شجاعت و ترس، سخاوت و بخل و ساير صفات، هر كدام زمينههاي مساعدي براي خوبي و بدي در فرزند ايجاد ميكند؛ولي اين صفات مانند قضا و قدر حتمي و قطعي نيست، بلكه ميتوان از راههاي تربيت صحيح، زمينههاي منفي را برطرف نمود و يا به وسيله تربيتهاي غلط، زمينههاي مثبت را پايمال كرد و زمينههاي منفي و زيانبار را بارور ساخت.
فرزندي كه از والدين پاكدل و با فضيلت وبا تقوا پديد آمده است زمينههاي مساعدي براي صفات پسنديده و كارهاي خوب دارد. ولي اگر او را در محيط فاسد ببرند و تحت سرپرستي افراد نالايق و فاسد و بداخلاق بسپارند سرانجام يك فرد نالايق و فاسد از آب در ميآيد و هرگز صفات خانوادگي و زمينههاي موروثي در برابر قدرت تربيت غلط تاب مقاومت ندارد.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نوبتش گم شد
و برعكس بچههايي كه از والدين ناپاك و پليد و بيدين متولد شدهاند گرچه داراي زمينههاي موروثي نامساعد و منفي هستند ولي اگر آنها در محيطهاي سالم واقع شوند و مربّيان شايستهاي آنها را تربيت كنند، ميتوانند افراد پاك و با فضيلتي بار آيند. و در روايات اسلامي با اينكه روي تأثير زمينههاي موروثي در سرنوشت افراد تكيه شده است ولي از امكان تغيير سرنوشت به وسيله تربيتهاي صحيح و غلط نيز غفلت نشده است. بدين جهت در روايتي پيامبر گرامي اسلام(ص) ميفرمايد:
«السعيد مَن سُعِدَ فِي بَطْنِ اُمّه ، و الشّقِي مَن شُقي في بَطنِ اُمّه؛([11]) سعادتمند كسي است كه در شكم مادرش به سعادت رسيده است و بدبخت كسي است كه در شكم مادرش بدبخت و تيرهروز شده است.»
اين روايت بر نقش مؤثّر و قويّ وراثت در سرنوشت فرزندان دلالت دارد. و از طرف ديگر رواياتي است كه دلالت دارند كه اين تأثير قطعي نيست و ممكن است در آينده تغيير كند و از اين امر تعبير به «بداء» شده است.
چنانچه امام باقر(ع) ميفرمايد:
« … ثم يوحي الله الي الملكَين اُكْتبا عَليه قضائي و قدري و نافذ أمري و اشتر طا لِيَ البداء فيما تكتبان فيقولان: يا ربّ ما نَكْتُبُ؟ فيوحي الله إليهما اَنْ ارْفعا رؤسكما الي رأس امِّهِ فير فعان رؤوسها فاذا اللّوح يَقْرعُ جَبْهه امّه فينظران فيهِ فَيجدان في اللّوح صورتَه وَزينته و اجلَه و ميثاقه شقيّاً او سعيداً و جيمع شأنه قال: فيملي أحدهما علي صاحِبه فيَكتُبان جَميعَ ما فِي اللّوحِ و يَشْتَرطانِ البداءَ فيما يَكْتُبان…»([12])
خداوند به دو فرشتة مأمور ساختمان كودك در شكم مادر، وحي ميكند كه قضا و قدر و فرمان نافذ مرا دربارة طفل ثبت نماييد و براي من شرط « بداء» قرار دهيد ( يعني صفات ثبت شده در شرايط مخصوصي قابل تغيير است) فرشتگان ميگويند چه بنويسيم؟ ميفرمايد سربرداريد و پيشاني مادر را ببينيد در پيشاني مادر لوحي مشاهده ميكنند كه صورت و قيافه و عمر و عهد و پيمان و سعادت و شقاوت و تمام شؤون زندگي طفل در آن نوشته شده است، و فرشتگان آنچه را كه در لوح ثبت است مينويسند و قابليت تغيير را در آن قيد ميكنند.
پس، عادات تربيتي و تمرينات پي در پي ميتوانند بر زمينههاي موروثي غلبه نمايند و وضع تازهاي را در فرد به وجود بياورند.
عادت ميتواند به صورت طبيعت دوّم در آيد. اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: «اَلْعادَهُ طَبعٌ ثانٍ؛([13]) عادت براي مردم معتاد، خود طبيعت دوّمي است.»
آري، در اثر تربيت، گاهي افرادِ خوشبخت، بدبخت و افرادِ بدبخت، خوشبخت ميشوند. چنانكه رسول خدا در روايتي ميفرمايد: «اَلسَّعيدُ قَدْ يَشْقي وَ الشَّقيُّ قَد يَسْعَدُ؛([14]) افراد سعادتمند گاهي بدبخت ميشوند و افراد بدبخت گاهي سعادتمند ميشوند.»
تعريف تربيت اسلامي
تربيت اسلامي عبارت است ساختن و پرداختن يك انسان رباني در قرآن
اهميت تعليم و تربيت اسلامي
اگر چه ميتوان اهميت تعليم و تربيت در اسلام را از جايگاه والاي انسان و كرامت او در اين مكتب جستجو كرد اما در اين نوشتاري به آيات و رواياتي كه مستقيماً ناظر به تعليم و تربيت است توجه ميشود.
1- فلسفه بعثت پيامبر(ص) مكارم اخلاق است:
رسول گرامي اسلام(ص): انما بعثتُ لاتمم مكارم الاخلاق.([15])
تعبير انما بيانگر حصر است يعني فقط براي تمام كردن مكارم اخلاق مبعوث شدم و در جاي ديگر فرموند: عليكم بمكارم الاخلاق فَاِنَ الله بعثني بها ([16])
بچسبيد به مكارم اخلاق زيرا خداوند مرا به آن مبعوث كرده است.
2- يك سوم تعاليم اسلام اختصاص به اخلاقيات دارد:
تعاليم اسلام داراي سه بخش است:
1- عقايد
2- اخلاق
3- احكام
3- علم ملاك برتري آدم بر فرشتگان است:
علم اگر علم الهي باشد و به اسماء الله تعلق بگيرد فرشتگان هم در مقابل آن خاضع ميشوند:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣١﴾ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿٣٢﴾ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿٣٣﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿ البقره/٣٤﴾
و خداوند اسماء را به آدم تعليم داد سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود مرا از اين اسماء با خبر كنيد اگر راستگو هستيد… و آنگاه گفتيم به فرشتگان كه به آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند جز ابليس كه سرپيچي كرد و استكبار ورزيد.
همين كه شيطان در مقابل علم الهي سجده نميكند دليل ديگر بر اهميت تعليم و تربيت اسلامي است.
4- خدا براي تعيين معلم و مربي بر ما منت گذاشته است:
قرآن براي نعمتهاي جزيي منت خداوند را مطرح نميكند بلكه بندگان را از كمك كردنهاي توأم با منت نهي ميفرمايد.([17]) حتي پاداش ايمان و عمل صالح كه بسيار بزرگ است را پاداش بيمنت معرفي ميكند. ([18]) نعمتهايي كه در قرآن توأم با منت خداوند از آنها ياد شده عبارتند از :
الف) رهبري الهي و هدايت
لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿ ال عمران/١٦٤﴾
براستي كه خداوند بر مومنان منت گذاشت كه در بين خودشان پيامبري برگزيد از خودشان تا آيات خدا را تلاوت كند بر مردم و آنان را تزكيه كرده، كتاب و حكمت به آنان تعليم دهد در حالي كه قبلاً در گمراهي آشكاري بودند.
يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم ۖ بَلِ اللَّـهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿ الحجرات/١٧﴾
بلكه خداوند بر شما منت گذاشت كه شما را به سوي ايمان هدايت فرمود.
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ﴿٥ /القصص﴾
ب) آزادي
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤﴾
تا وقتي به خون آغشتهشان كنيد آنگاه محكم ببنديدشان پس آنگاه خواستيد منتي بر آنان بگذاريد و آزادشان كنيد.
ج) امنيت
وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّـهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ ۖ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّـهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا ۖ وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ﴿ القصص/٨٢﴾
اگر خدا بر ما منت ننهاده بود هر آينه ما را ( در زمين) فرو ميبرد(امنيت ما را سلب ميكرد)
د) نجات از جهنم
فَمَنَّ اللَّـهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ ﴿٢٧ /الطور﴾
پس خداوند بر مامنت نهاد و ما را از عذاب نفوذ كننده ( اجتناب ناپذير) نگاه داشت.
در غير موارد فوق خدا براي هيچ نعمتي بر بندگانش منت ننهاده است. از اينجا پي ميبريم كه عنايت ويژه پروردگار به نعمتهاي معنوي و زيربنايي است كه به جان و روح بر ميگردد جان فرد و جان جامعه.
5- معيار بزرگواري تقوا است:
قرآن مجيد معيار برتري و بزرگواري انسانها را ميزان تقواي آنان ميداند:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿ الحجرات/١٣﴾
اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم و به شعبهها و قبيلههايي تقسيمتان كرديم تا همديگر را بشناسيد، همانا گراميترين شما نزد خدا با تقواترين شما است. براستي كه خداوند داناي باخبر است.
تقوا نتيجة تعليم و تربيت صحيح است و ميوة تقوا عاقبت بخيري است و سرافرازي در جهان آخرت:
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ
﴿ القصص/٨٣﴾
آن خانة آخرت را اختصاص دادهايم به آنان كه كوچكترين برتري طلبي و فسادي را در زمين نميخواهند و عاقبت خوب ويژة با تقوايان است.
در ذيل اين آيه گفته شده كه حتي اگر به واسطه بند كفشي احساس برتري كند ارادة علو كرده است!
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ۖ لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ
﴿ طه/١٣٢﴾
و خانوادهات را امر به نماز كن و بر آن شكيبا باش ما از تو رزقي نميطلبيم بلكه خودمان روزي تو را تأمين ميكنيم و پايان اختصاص به تقوا دارد.
تعريف شاخص: منظور از شاخص، عوامل و نكاتي است كه در تعاليم اسلامي اهميّت خاص دارد، گرچه در ديگر اديان و مكاتب نيز مورد توجه واقع شده باشند ولي در اسلام آنچه را باعث شاخص شده است جامعيت تعاليم اسلامي آن هم در تمام زمينهها ميباشد جامعهنگري آن است. كه باعث وجه تمايز آن گرديد.
خاتميت دين بر اسلام
از آيات نوراني قرآن روشن ميگردد كه دين پيامبر اسلام به عنوان دين خاتم كاملترين و جامعيتترين دين در بين اديان الهي است و دليل اصلي آن هم خاتم بودن اينست چونكه اگر نياز بيشتري بود خداوند دين او را خاتم معرفي نميكرد.
* در آيه 19 سوره انعام ميخوانيم:
و اوحي الي هذا القرآن لاندركم به و من بلغ: اين قرآن بر من وحي شده تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها ميرسد انذار كند و به سوي خدا دعوت نمايم.
وسعت مفهوم تعبير ومَنْ بَلَغَ تمام كساني كه اين سخن به آنها ميرسد رسالت جهاني قرآن و پيامبر اسلام از يكسو و مسأله خاتميت را از سوي ديگر روشن ميسازد.
وقتي دين خاتم پيامبر خاتم كتاب خاتم تعاليم آنها كه براي تربيت انسان آمد، كامل و خاتم خواهد بود به اين لحاظ تعليم و تربيت اسلامي كه جزء تعاليم اسلامي است از يك جايگاه ويژه برخوردار است و نسبت به ساير مكاتب تعليم و تربيت شاخص ميباشد.
جامعيت اسلام
بشر، با همة پيشرفتها در زمينة علوم و تكنولوژي، به علت انحرافات اخلاقي و تربيتي – كه حاكي از عدم وجود يك نظام صحيح تعليم و تربيت ميباشد – گرفتار بحران و نابسامانيهاي فراوان شده است.
نداشتن يك جهان بيني صحيح و فقدان يك ديدگاه درست دربارة خدا و جهان و انسان وتعليم و تربيت و همچنين عدم آشنايي با ساختار وجودي انسان از ديدگاه وحي، سبب بروز بحران شديدي در ارزشها و ناهماهنگي فراوان در فرايند نظام آموزشي و پرورش در جهان گرديده است.
قرآن كتابي است الهي كه براي انسانها نازل شده و در طول قرنهاي متمادي انسانهايي تربيت كرده است كه هر يك همچون ستارهاي پر فروغ در ميان جوامع درخشيده و به زندگي انسانها معنا بخشيده و زمينهساز حركتهاي آزادي بخش در ميان ملتها بوده است.
نفوذ شگفتانگيز آيات قرآن در دل و جان انسانها، تحولي عظيم در ابعاد گوناگون زندگي بشر ايجاد كرده و هميشه الهام بخش تفكرات سازنده و ارزشهاي والا بوده است. اغلب متفكران و راهبران راستين بشر از سرچشمة زلال اين كتاب سيراب گشتهاند. قرآن كتابي نيست كه انسانها را تنها پند واندرز دهد و مسائل زندگي را به صورت ذهني و تئوري بيان كند، بلكه در هر زمان كه خواسته است ارزشي را بيان كند، با ارائة نمونههاي عيني در جامعه ، صداقت و صراحت و واقعگرايي خود را به اثبات رسانيده و همواره فضيلتها و نيكيها را همراه با مطرح ساختن شخصيت نيكان معرفي كرده است.
در عصر كنوني كه اسلام تجديد حياتي دوباره يافته و مسلمانان رو به سوي قرآن ميآورند واحساس نياز ميكنند كه با ژرفاي آن آشنا شوند و تعليمات حياتبخش آن را بكار گيرند، ضرورت شناخت فرهنگ عميق اسلامي و آشنايي با مباني تعليم و تربيت آن بيش از هر زماني ديگر براي افراد جامعه و نظام آموزشي و ارشادي و همچنين دستگاههاي تبليغاتي و ارتباط جمعي كشور اهميت پيدا ميكند. زيرا قرآن رسالتي جهان داشته و انسانها تنها با شناخت و به كار بستن تعليمات ويژه آن ميتوانند به سعادت و خوشبختي ابدي دست يابند.
قرآن براساس فطرت و طبيعت انسان، برنامهاي واقعگرايانه و كامل را ارائه ميدهد و در همة مسائل اساسي و مبتلا به زندگي انسان اظهار نظر ميكند. چرا كه تبيان كل شيء است. با توجه به آشفتگي فكري و فرهنگي جهان و افول پياپي مكتبها و ايدئولوژياي مختلف و سرگرداني انديشمندان جهان نسبت به شناخت انسان و قوانين جامعه و ارزشهاي مطلوب آن از يك طرف و كلي و مبهم بودن برنامههاي ارائه شده توسط بعضي از نظريهپردازان و روشنفكران جهان – كه نظام سلطه ماترياليستي و ليبراليستي بر بينش آنان حاكم است- رسالت جامعة اسلامي و رهبران فكري آن،بيش از پيش سنگينتر گشته است، و بهترين پشتوانة اداي اين رسالت، عبارت است از الهام گرفتن از سخنان دُرربار پيامبر(ص) و چنگ زدن به دامن قرآن كريم، چنان كه آن حضرت، خود فرموده است :
«إذا الْتُبِسَتْ عَلَيْكُمْ الْفِتَنُ كَقِطَع الَليْلِ الْمُظْلِم فَعَليْكُمْ بِالْقُرآنِ…؛ هر زمان كه پردههاي فتنه همانند پارههاي تاريك شب بر شما سايه افكند، به قرآن روي آوريد و بدان تمسك جوييد و از راهنماييهاي آن بهرهمند شويد.»
درحال حاضر، مباني نظامهاي اخلاقي و فلسفههاي اجتماعي و تربيتي در شرق و غرب، رو به سستي و انحطاط گذارده است و بشر، منتظر جايگزيني تمدني جديد است كه بتواند او را از اسارات مادهگرايي و ماشينيزم و غوطهوري در كام تمايلات نفساني و دنياپرستي نجات بخشد.
براي شناخت مباني تعليم و تربيت در قرآن، بايد قبل از هر چيز، انديشهها را از يافتهها و بافتههاي ذهني مكتبهاي مختلف فلسفي و تربيتي غيرالهي و عادتهاي جاهليت جديد و قديم خالي كنيم و در جست و جوي اصولي برآييم كه آيات قرآني، ما را براساس فطرت پاك انسانيمان، رهنمون ميسازد.
راه و روشي كه قرآن براي انسانها ترسيم ميكند، براساس قوانين آفرينش و نظام احسن بنا شده و مخاطب آن، انسانهايي است كه به آن گرايش، ايمان و يقين پيدا كردهاند. براي چنين كساني، پيامهاي قرآن، روشن وقابل درك است.
قرآن به صورتي موزون و دلانگيز، قوا واستعدادهاي انسان را به سوي رشد و بالندگي سوق ميدهد و همواره بر آن است كه بين جسم و روح ، عاطفه و عقل، دين و دنيا، فكر و عمل ، كار وعبارت و در نهايت، بين انسان و خدا، ارتباطي منسجم و پيوندي ناگسستني و پايدار ايجاد كند.
قرآن كريم، انسان را به صورت واحدي غير قابل تجزيه و برخوردار از پيوندي حقيقي با نظام افرينش در نظر ميگيرد و در عين حال به تك تك قوا و استعدادها و نيازهاي جسمي وروحي وي توجهي خاص مبذول مينمايد.
قرآن كريم، انسان را به صورت واحدي غيرقابل تجزيه و برخوردار از پيوندي حقيقي با نظام آفرينش در نظر ميگيرد و در عين حال به تك تك قوا و استعدادها و نيازهاي جسمي و روحي وي توجهي خاص مبذول مينمايد.
اسلام و كتاب نوراني او قرآن كريم ، بر مكتبهايي كه انسان را صرفاً موجودي مادي ميانگارند و تنها به غرايز مادي او مجال ظهور ميدهند و ابعاد معنوي روح او را ناديده ميگيرند، و همچنين بر فلسفههايي كه انسان را تنها به زندگي زاهدانة آكنده از بيخبري و بيدردي دعوت ميكنند و ساير ابعاد وجودي او را نظر دور ميدارند، مهر بطلان مينهد، چرا كه، هر دو بينش، منكر رشد و شكوفايي متعادل قوا و استعدادها و همچنين بهرهوري طبيعي از نعمتها، براي رشد و بروز خلاقيتها در حيات طيّبة انساني است.
مكاتب روانشناسي، به طور كلي، انسان را تنها از ديدگاه انگيزهها و علاقهها و نيازهاي مادي واجتماعي و يا واكنشهاي انعكاسي رفتار مينگرند و غالباً، بر يك يا چند ويژگي انسان تكيه كرده واز بقية ابعاد وجودي و ژرفاي ضمير باطني وي و ارتباط آن با مبدأ نظام آفرينش غفلت ورزيده و از آن را از نظر دور ميدارند و طرحها و برنامههايي را كه ارائه ميدهند، معمولاً نارسا بوده و انسان را به صورت موجودي تك ساحتي و يك بعدي پرورش ميدهد.
با بررسي مكتبهاي تربيتي و روشهاي گوناگون آنها، يك بار ديگر با تضاد اصولي ارزشهايي كه در شناخت انسان، به عنوان مباني كار خود قرار ميدهند، رو به رو ميشويم.
از ديدگاه اسلام، انسان شگفتانگيزترين موجودات عالمِ خلقت است و خود عالَمي است با ا مكانات بيشمار وداراي شايستگي مقام خليفه اللهي در روي زمين و مسجود فرشتگان
اسلام در معرفي انسان، همة ابعاد وجودي او را در نظر ميگيرد و خطوط كلي برنامهاي كه ارائه ميدهد، او را هماهنگ با طبيعت و فطرت و همسو با نظام آفرينش در جهت كمال دعوت ميكند.
اسلام، همواره انسان را از افراط و يا تفريط در ارضاي نيازهاي طبيعي بر حذر ميدارد و به سوي رشدي متعادل و متناسب سوق ميدهد. در تعاليم اسلام، محور همة تلاشها و كوششهاي پيامبران، آگاه كردن انسانها به سرمايههاي دروني و ارزشهاي وجودي و عزّت نفس است. به كارگيري اين سرمايهها، پس از تزكيه نفس و زدودن تمام قيد و بندها و عادات و رسوم غلط جاهليت – در شكل و فرم جديد و قديم آن – در جهت تبلور و شكوفايي تام و تمام استعدادهاي فطري است.
در همة برنامههاي تربيتي توجه به مبدأ هستي، كاملاً محسوس است؛ چرا كه انسان، مظهر جميع اسماء و صفات الهي است و تنها ، رشد و پرورش انسان در ارتباط مستمر با مبدأ آفرينش است كه معنا و جهت پيدا ميكند و به انسان ارزش ميدهد و او را براي حركت به سوي كمال نهايي و قرب الهي، آماده ميسازد.
ارزشهايي كه قرآن براي زندگي انسان معرفي ميكند، داراي اصولي ثابت و مطلق است و فضيلتهايي كه مطرح ميسازد، امري قراردادي و اعتباري نيست.
سعادت و رستگاري جاويد، حقيقتي است كه انسان تنها در سايه سعي و تلاش خالصانه و آگاهانه خود، ميتواند بدان دست يابد.
از ديدگاه اسلام، انسان قدرت خودسازي و تأثيرگذاري در خود و ديگران را دارد. همچنانكه از ديگران نيز متأثر ميشود. از اين رو، موجودي است قابل تعليم و تربيت پذير و نيازمند بدان و اساساً خود موضوع تعليم و تربيت است.
شناخت حقيقت انسان و آشنايي با شؤون وجودي وي و ارزشهايي كه او بايد به دست آورد و همچنين آشنايي با اسوهها و شخصيتهاي برجستهاي كه قرآن ترسيم ميكند و عملكردها و موضعگيريهاي پيامبران در موقعيتهاي مختلف اجتماعي در مقابل طاغوتها و ستمگران وقدرتطلبان و پيامها و رسالت آنان در ارتباط با مردم و حمايت از مستضعفين ، همه و همه، اساس تعليم و تربيت اسلامي را تشكيل ميدهند.
براي شناخت انسان، ابتدا از آياتي كه به طور مستقيم و يا غير مستقيم ، به حقيقت وجودي وي اشاره ميكند، بهره ميگيريم، آنگاه براساس ارزشهاي بنيادين اسلام و شخصتيهاي نمونهاي كه به عنوان « اسوه» معرفي ميكند ، ديدگاه خود را درباره « انسان متعالي» و دستيابي به نظام تعليم و تربيت اسلامي، ارائه ميدهيم.
آيات قرآن، راه و روش زندگي و دستيابي به حيات طيبه را براي هر انساني و با هر ظرفيتي ، ايمان و عمل صالح ميداند.
محتوا تعليم و تربيت در قرآن، براساس تكيهگاهها و نگرشهاي اين كتاب الهي، نسبت به حقيقت انسان و شؤون وجودي وي و هدف و كيفيت رشد و حركت او به سوي كمال ترسيم ميشود.
هدف از تعليم و تربيت اسلامي، هدايت انسانها به سوي كمال مطلق است و روشي را كه ارائه ميدهد، براي هر چه بيشتر فراهم نمودن زمينههاي رشد و خلاقيّت در جهت تكامل است، به طوري كه محتوا و روشهاي كاربردي در تربيت انسان، همگي در اين راستا قرار ميگيرد.
انسان صالح كه ميوة نظام تعليم و تربيت اسلامي است، داراي شخصيتي موزون و هماهنگ است كه در مسير زندگي تكاملي از عزمي راسخ برخودار ميباشد ، به نحوي كه در فرآيند عملي و در برخوردهاي زندگي ، روشي صادقانه داشته و همواره براساس راستي و صداقت زندگي ميكند. چنين شخصيتي ، مقرّب درگاه الهي و سرشار از ايمان است، به طوري كه ميتواند رهبري و هدايت خود و ديگران را به عهده بگيرد.
حال كه با ذكر مطالب فوق كه نشان دهنده جامعيت تعاليم اسلام، در نتيجه نگاه اسلام به انسان و ابعاد وجودي او جامعه و بينظير است پس چنين ديني هنگام طرح مسائل و مباحث تربيتي نيز از جامعيت برخوردار است همچنين اين امر سبب ميشود كه تعاليم اسلامي در عرصه تربيت صورت منحصر فرد پيدا كند بنابراين از اين روي مباني واصول محتوا و اهداف تعليم تربيت اسلامي نيز متمايز و برجسته ميشود. و به يَقين ميتوان گفت اين جامعيت اصالت تربيت در اسلام شده است كه محتوا تعليم و تربيت انسان به نحو مطلوب مثال زدني مؤثر است كه ما در اين مطالب بيش رو در تمام فصلها به آنها اشاره مينمايم و به لحاظ اهميت آنها از شاخصها تعليم و تربيت اسلامي است.
[1] – ادباني، پيشين، ص 20.
[2] – همان، ص 21.
[3] – ابراهيم اميني، اسلام و تعليم و تربيت، ج2، (قم: بوستان كتاب، 1384) ص 10.
[4] – التونسي، شريف، نظام تربيتي اسلام، (تهران: فجر،1362)، ص 26.
[5] – اميني، پيشين، ص 15.
[6] – همان.
[7] – حسيني ادياني، پيشين، ص 150 .
[8] – الكسيس كارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه پرويز اصفهاني، (بيجا: بينا، 1339)، ص 66.
[9] – محمد بن يعقوب اسحاق كليني، اصول كافي، ج1، (تهران: دارالمكتب الاسلاميه، 1365)، ص 29، ح34.
[10] – كارل، پيشين، ص 266.
[11] – شيخ اسماعيل حقي، تفسير روحالبيان، ج 1، (استانبول: مكتب الاسلاميه، 1341ش)، ص 104.
[12] – محمد بن يعقوب اسحاق كليني، فروع كافي، ج6، (تهران: دارالمكتب الاسلاميه، 1365)، ص 13.
[13] – عبدالواحد بن محمد آمدي، تصنيف غرر الحكم، ترجمه محمدعلي انصاري، (تهران: بيجا، 1337)، ص 322، ح 7477.
[14] – حقي، پيشين، ج1، ص 104.
[15] – محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج3، (قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1362)، ص149.
[16] – بقره، 31.
[17] – مثل 262 از بقره.
[18] – … لهم اجر غيرممنون، (فصلت 8.).