شيعه در كلام امام علي عليه السلام

 


اميرالمؤمنين(ع) در باره شيعيان مى‏فرمايند: فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَى أَرَائِكِهَا مُتَّكِئُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ أَدْخَلَهَا فَهُمْ فِيهَا يُعَذَّبُونَ. شيعيان حقيقى گويا در بهشت بر تخت‏هاى بهشتى تكيه زده و مورد رحمت و لطف الهى قرار گرفته‏اند؛ و حال ايشان نسبت به جهنم چنان است كه گويا آن‏ها را وارد جهنم كرده‏اند و در آن‏جا عذاب مي‌شوند. مشابه اين فرمايش حضرت امير(ع)، با اندكي اختلاف در تعبيرات، در روايات زيادى وارد شده است. از جمله اين‌كه مؤمنان واقعي بهشت و كساني را كه از نعمت‌هاي آن بهره‌مند هستند مي‌بينند؛ هم‌چنان‌كه جهنم و اهل آن را كه معذبند، مي‌بينند.

 

ديدن بهشت و جهنم
در اين جا اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا واقعاً ممكن است انسان در اين عالم بهشت و جهنم واقعى را ببيند و كسانى که در آن‏جا مورد رحمت و يا در عذاب هستند، مشاهده کند؟ شكي نيست كه چنين ادعايي نسبت به حضرات معصومين(ع) بعيد نيست. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايند: لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً1؛ در مواردى هم اشاره دارند كه من اهل بهشت و جهنم را مى‏شناسم و اگر بخواهيد آنها را معرفي مي‌كنم.
در مورد غير معصومين هم اين ادعا را در باره اصحاب خاصي مثل جناب سلمان ـ‌كه در مورد ايشان گفته شده سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت2، يا اين‌كه علم اولين و آخرين به او داده شده‌ـ مي‌توان پذيرفت. اما ساير مصاديق را ما نمى‏توانيم تعيين كنيم و صرف اين كه كسى چنين ادعايي كند، نمى‏توان او را تصديق كرد.
شكل ديگر مسأله اين است كه منظور از رؤيت بهشت و جهنم، رؤيت حقيقى نيست، بلكه نوعي مكاشفه است كه براى عده‌اي حاصل شده است. مكاشفه حالتى است بين خواب و بيدارى كه براى كسانى كه به مقامات معنوى بالايي رسيده‌اند، پيدا مى‏شود و در آن حالت چيزهايى را مى‏بينند، آن‌چنان كه گويا در بيدارى ديده‌اند.
درباره اصل وقوع مکاشفه به قدري بحث و ادعا شده كه از حد تواتر گذشته و فى‏الجمله به صورت يک واقعيت پذيرفته شده است. اما اين‌كه اعتبار آن تا چه اندازه است، موضوعي‏ است كه بايد در جاي خودش در مدرسه بحث شود.
توجيه ديگري كه براي اين بيان شده اين است‏كه تعبير «رؤيت بهشت و جهنم» فقط يك تشبيه است؛ يعنى همان‌گونه که انسان با ديدن چيزى نسبت به آن اطمينان حاصل مي‌کند و روح و رفتارش تحت تأثير آن واقع مى‏شود، شيعيان هم نسبت به بهشت و جهنم اين‌گونه هستند؛ وقتى بهشت را تصور مى‏كنند، گويا دارند آن را مى‏بينند؛ نه تنها بهشت و دار رحمت الهى را مى‏بينند، بلکه احساس مي‌کنند خودشان نيز در آن متنعمند و از آن نعمت‏ها استفاده مى‏كنند. ظاهر عبارت كَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَى أَرَائِكِهَا مُتَّكِئُونَ هم همين است.
هر كدام از اين‏ احتمالات سه‌گانه كه پذيرفته شود براى ما جاى درس گرفتن و پندآموزي دارد. ما گاهى آن قدر از حقايق دور مى‏شويم كه اموري را با چشم خود مى‏بينيم، اما چندان تحت تأثير واقع نمى‏شويم. هم‌چنان‌كه عده‌اي كه در زمان پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) زندگى مى‏كردند، آن بزرگواران را با چشم خود مي‌ديدند، اما گويا ايشان را نمى‏ديدند. چون تحت تأثير آن بزرگواران قرار نمي‌گرفتند. چنين نيست كه هر كس با چشم ظاهرى چيزى را ديد، آن را درك كند.

تمركز ذهني
در مقابل، كسانى هستند كه چشمشان نمى‏بيند، اما حالشان به گونه‌اي است كه گويا واقعاً مى‏بينند. آيا چنين چيزى امکان دارد؟ در روانشناسى بحث‏هايى در اين باره انجام شده كه گاهى انسان ـ‌اگر شرايط محيط و فرد مناسب باشد‌ـ در اثر شدت تخيل و تمركز بر امري ذهنى به جايي مي‌رسد كه گويا آن امر ذهني را حس کرده و حتي گاهي تأثير چنين حالتي از ديدن حسى بيشتر است. اين مسأله در روانشناسى ثابت شده است كه تمركز بر يك مسأله آثار بسيار عجيبى در ديدنى‏ها، شنيدنى‏ها، ترس‏ها، شادى‏ها، محبت‏ها، بغض‏ها و … دارد. داستان‏هايى نيز در اين خصوص نقل شده است. گاهى اتفاق مي‌افتد که در طول روز حادثه كوچكى براي شخص اتفاق افتاده، مثلاً با كسى گفتگوى ساده‏اى داشته، اما شيطان او را وسوسه مى‏كند كه منظور طرف مقابل چنين و چنان بود، و به‌قدري اين گفتگوي ساده در ذهن شخص آب و تاب داده مي‌شود و خيالات او چنان تقويت مى‏شود كه خواب از چشمش مى‏برد و حتي ممكن است او را چنان هيجان‌زده كند كه گويا دشمنش در برابر او حاضر شده و قصد دارد گلويش را بفشارد. عكس اين هم ممكن است. گاهى انسان با يك نگاه مجذوب و مسحور يك شخص يا يك تصوير مي‌شود؛ با اين كه جذابيتى فوق‏العاده‏ هم ندارد! اين يك واقعيت است كه ذهن و روح انسان مى‏تواند نسبت به اموري تمركز كرده و توجه او را كاملا به آن‌ها منعطف كند. مثل ذره‏بينى كه در مقابل نور خورشيد قرار گرفته و آن را چنان بر كاغذ متمركز مى‏كند كه كاغذ آتش مى‏گيرد. اين حرارت از همان نور خورشيد است که متمركز شده و باعث سوختن كاغذ مي‌شود. ذهن انسان هم چنين خاصيتى دارد كه گاهى مى‏تواند آن چنان متمركز شود كه آثار عجيبى بر آن بار شود؛ آثاري كه از  رؤيت واقعى و خارجى بيشتر و قوى‏تر باشد. تمركز ذهني خاصيتي است كه خداوند در روح انسان قرار داده و داراي آثار عملى نيز هست. آثار عجيبى كه از بعضي مرتاضان ديده مي‌شود نتيجه همين تمرکز ذهني است. پيدايش چنين حالتي براي شيعيان واقعي در نتيجه تمركز و تفكر در حالات بهشتيان و دوزخيان كه موجب مي‌شود ايشان هم خود را غرق در نعمت‌هاي بهشتي يا در ميان شعله‌هاي آتش دوزخ احساس كنند، يكي از وجوهي است كه براي اين فرمايش حضرت امير(ع) قابل تصور است. ناگفته نماند كه اين پايين‌ترين مراتب قابل تصور براي اين فرمايش است.

مکاشفه
احتمال ديگر اين است كه منظور از رؤيت نوعي تخيل حاصل از تمركز ذهني نيست؛ بلکه گونه‌اي از  رؤيت است که در حالتي بين خواب و بيدارى حاصل مي‌شود و عرفا از آن به «مكاشفه» تعبير مي‌كنند. در اين جا داستانى را براي تقريب مفهوم «مكاشفه» به ذهن نقل كنم. پيرمردى در شهر شيراز به نام حاج مؤمن زندگي مي‌كرد كه خادم چند امامزاده بود. اين پيرمرد كه شخصي ساده و به دور از تظاهر و ادعا بود، نقل مى‏كرد:  من يك شب در اطراف شهر شيراز تا نزديک صبح احيا داشتم. بعد از اذان صبح خدمت ولى عصر ـ‌صلوات الله عليه‌ـ مشرف شدم و ديدم كه آن حضرت با اصحابشان مشغول نماز صبح هستند. من هم جلو رفتم و نماز را به آقا اقتدا كردم. بعد از آن هم به شهر برگشتم. آقاى ديگري كه اهل دقت بود، از حاج مؤمن پرسيد: وقتى به شهر برگشتي، آيا نماز صبح را خواندى؟ پيرمرد در جواب گفت: بله خواندم. او هم گفت: مگر تو پشت سر امام(عج) نماز نخوانده بودى؟ پس براى چه دوباره نماز صبح را خواندى؟!
اين حالت، مكاشفه است؛ حالتى شبيه خواب، با اين تفاوت كه شخص هنگامي كه در اين حالت است تصور مي‌كند كه آنچه مى‏بيند واقعي است؛ اما هنگامي كه از آن حالت خارج شد متوجه مي‌شود كه آنچه ديده واقعى و عينى نبوده است. در اينجا هدف ما قضاوت در باره مصاديق مكاشفات نيست؛ بلكه منظور اين است كه اين حالت ـ‌كه پديده‌اي روانشناختى است‌ـ گاهى براي انسان ايجاد مى‏شود كه چيزى را مى‏بيند و در حال ديدن آن تصور مى‏كند كه واقعيتي خارجى است؛ در حالي كه آنچه ديده شبيه به خواب بوده است.
اين دومين وجه براي توجيه اين فرمايش حضرت امير(ع) در مقام بيان حال شيعيان واقعي نسبت به بهشت و جهنم است؛ گويا در عالم مكاشفه بهشت و جهنم را مى‏بينند؛ مرتبه‌اي از رؤيت؛ مانند رؤياى صادقه، که انسان جرياني را در خواب مى‏بيند و بعد هم واقعيت پيدا مى‏كند.

رؤيت حقيقي بهشت و دوزخ
وجه سوم براي توجيه اين فرمايش حضرت امير(ع) كه مصداق حقيقى آن حضرات معصومين(ع) هستند، اين است که انسان واقعاً بهشت و جهنم را مي‌بيند. مصداق اتم اين احتمال پيغمبر اكرم(ص) است كه در شب معراج همه عوالم، ازجمله بهشت و جهنم، و طبقات آنها، كسانى كه در هر درجه‏اى از درجات بهشت و دوزخ بودند، و حتي عواملى كه باعث رسيدن آن‏ها به آن درجات شده بود، را ديدند. اين رؤيت حقيقى بود؛ رويتي عميق‏تر، قوى‏تر و حقيقى‏تر از رؤيت با چشم مادي. چون احتمال خطا در باره چشم مادي وجود دارد؛ ولي آنچه پيامبر اكرم(ص) در شب معراج مشاهده كرد، خطايي در آن راه ندارد.
در اين‏جا اين سؤال مطرح مى‏شود كه چگونه ممکن است پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج كسانى را كه هنوز متولد نشده‏اند، در بهشت و يا جهنم ديده باشند؟ جواب‌هاى مختلفي به ااين سؤال داده شده است که به بعضي از آنها اشاره مي‌کنم.

پرده‌اي بر عالم ديگر
جواب اول، جوابي تعبدى است. بر اساس آنچه از آيات و روايات استفاده مى‏شود، نسبت بين اين عالم با عالم آخرت نسبت ظاهر و باطن است. هم‌چنان‌كه در اين آيه شريفه خداوند خطاب به انسان مى‏فرمايد: لَقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ3؛ اي انسان! تو از عذاب دوزخ غافل بودى. امروز ما پرده را از جلوى چشمت برداشتيم و چشمان تو امروز تيزبين است. تعبير «غفلت» در جايى به  كار مى‏رود كه چيزى وجود داشته و انسان به آن توجه نداشته باشد. در بعضي روايات نيز گفته شده پرده گناه روى چشم گناه‌كاران را گرفته و در روز قيامت اين پرده برداشته مي‌شود. چيز جديدى ايجاد نشده، بلكه پرده از روي آنچه وجود داشت  برداشته مي‌شود. تعبيراتى ديگر نيز از اين قبيل در قرآن آمده: يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ4؛ قيامت روز بروز و ظهور است. يا يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ5؛ روزي كه پنهان‏ها آشكار مى‏شود. در آيه ديگري هم مي‌فرمايد: يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ6. يعني عالم دنيا، ظاهرى است و انسان‌ها از باطن آن كه آخرت است غافلند. در جاي ديگر هم از قول گنهكاران مي‌فرمايد: رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ7؛ در روز قيامت گنهکاران مي‌گويند خدايا امروز ديديم و شنيديم. از اين بيان استفاده مي‌شود كه پيش از اين نيز بود، ولي ما نمى‏ديديم. روايات فراواني نيز حاكي از اين واقعيت است كه بهشت و جهنم خلق شده و تحولاتي كه در آنها به وجود مي‌آيد نتيجه اعمال ما است.
اين يكي از وجوهى است كه كما بيش از آيات و روايات استفاده مى‏شود كه عالم ديگري وجود دارد كه ارتباط آن با عالم دنيا براي ما روشن نيست. آن عالم حقيقتي است كه الان موجود است، ولي پرده‏اى روى آن قرار دارد و ما آن را نمى‏بينيم؛ ما اين سوي پرده بازيگر ظاهرى صحنه هستيم؛ ولي حقيقت در وراى پرده است و هنگامي كه پرده برداشته شود حقيقت آشكار مى‏شود. اين بيان نوعى استظهار از آيات و روايات است؛ هر چند حقيقت اين رؤيت را براى ما روشن نمى‏كند.
بيان ديگري در قالب تشبيه براي فهميدن رابطه آخرت با دنيا گفته شده است: تصور كنيد كه تمام عوالم درون كره‏اى قرار داشته باشد. بين اجزايي كه داخل اين كره قرار دارند نسبت‏هايى برقرار است؛ مثل اين‌كه يكي بر ديگري مقدم است و جزء بعدي مؤخر از اين جزء است. اما فضايى كه محيط بر كره است، با همه اجزاء موجود در كره نسبت برابري دارد و از آنجا همه اينها با هم ديده مي‌شوند. تشبيه عاميانه ديگر براي پاسخ به اين سؤال اين‌كه کارواني از شتر را تصور كنيد كه از روزنه كوچكى در يك اتاق آنها را تماشا مي‌كنيد. اگر اين روزنه به اندازه ديدن يك شتر باشد، شما در هر لحظه فقط يك شتر را مى‏بينيد. اما اگر به بام اتاق رفتيد، از آن‌جا همه شترها را با هم مى‏بينيد.
اگر كسى وارد عالم ديگر شود و اشراف بر آن پيدا كند، از آن‌جا ظرفى را مى‏بيند كه احاطه بر گذشته و حال و آينده دارد. بنابراين تعجبى نيست كه پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج گذشتگان و آيندگان را يك جا ببينند. چون، اين نگاه كردن از پشت بام است، نه از دريچه. همه اين مثال‏ها براى تقريب به ذهن است؛ هر چند عقل ما قاصرتر از اين است كه حقيقت آنها را درك كند.

نتيجه
از تمام آنچه گفته شد اجمالاً مى‏توان فهميد كه ممكن است انسان در اين عالم باشد، اما به نحوى آخرت را درك كند؛ حال يا حقيقتاً آن را ببيند، آن‌چنان كه پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج ديد؛ يا به صورت مكاشفه ببيند، شبيه آنچه عارفان ادعا مى‏كنند ـ‌ و فى الجمله قرائنى بر صحت آنها وجود دارد‌؛ يا حد اقل مي‌توان گفت مؤمنين واقعى آن چنان فكرشان متوجه آخرت و متمركز بر آن است که گويا در ثواب و عقاب غرقه هستند.
هرچند ممكن است حالت اول و دوم براي ما دور از دست‌رس باشد، اما آنچه يقيناً براي ما امكان دارد اين است كه فكر و ذهنمان را بيشتر بر امور مربوط به آخرت متمركز كنيم تا حال ما شبيه حال كسانى شود كه گويا آخرت را مى‏بينند.
اما چه كنيم كه چنين تمركزى پيدا كنيم؟ يكى از بهترين راه‏ها انس با قرآن است. در ايام ماه مبارك رمضان ـ‌كه بهار قرآن است‌ـ سعى كنيم فقط به خواندن الفاظ يا حتى توجه به مفاهيم آيات قرآن اكتفا نكنيم؛ سعى كنيم اندكي در اين مفاهيم تأمل كنيم و حالى را براى خودمان مجسم كنيم كه در روايات دستور داده شده است: هنگامي كه به آيه رحمت مى‏رسيم خود را مشمول آن رحمت تصور كنيم. زماني كه به آيه عذاب مى‏رسيم، خود را مورد خطاب خداي متعال ببينيم؛ گويا خداوند با لحن انذار و عتاب با ما سخن مى‏گويد. تلاش كنيم چنين حالي را براى خود ايجاد كنيم. اگر بيشتر با آيات و رواياتى كه مربوط به قيامت و بهشت و دوزخ است انس بگيريم و در باره آنها تفكر كنيم، به اين حالت نزديك مى‏شويم؛ حالتي كه گويا هم بهشت را مى‏بينيم و از نعمت‌هاي آن بهره‌منديم؛ و هم عذاب‏هاى جهنم را حس مي‌كنيم.

آیا بهشت و دوزخ هم اکنون آفریده شده اند؟

آیا می توان آن را دید؟
یکی از بحثهای مربوط به بهشت و دوزخ، مساله وجود کنونی آنها است و از زمانهای دیرینه، این مساله مطرح شده است این بحث که جنبه کلامی و عقیدتی دارد، بحث تفسیری و قرآنی نیز هست، یعنی به این مساله، هم از دریچه دلائل عقلی می توان نگریست و هم از دریچه تفسیری، و با مراجعه به کتب کلامی روشن می شود که اکثریت دانشمندان اسلامی وجود کنونی آن را پذیرفته و معتقدند که هر دو، هم اکنون آفریده شده اند.

محدث و متکلم عالیقدر «شیخ صدوق» در این باره می گوید: اعتقاد ما درباره بهشت و دوزخ این است که آن دو آفریده شده اند و پیامبر (ص) به هنگام معارج وارد بهشت شد و دوزخ را نیز مشاهده نمود. شیخ بزرگوار مرحوم «مفید» در «اوائل المقالات» به نقل اقوال پرداخته و چنین می گوید: بهشت و دوزخ هم اکنون آفریده شده اند و روایات آن را تایید و اهل شرع به بر آن اتفاق نظر دارند ولی اکثریت معتزله و خوارج و گروهی از زیدیه می گویند آفرینش کنونی آنها امری ممکن است ولی دلیل بر وجود کنونی آن در دست نیست در حالی که «ابوهاشم جبائی» وجود فعلی آنها را محال دانسته و معقتد است پیش از برپائی قیامت بهشت و دوزخ آفریده نمی شوند.

علامه حلی در «کشف المراد» اقوال متکلمان را به نحو یاد شده نقل کرده و «قاضی عبدالجبار» را از اندیشه با ابوهاشم یکسان می داند. «تفتازانی» در شرح مقاصد می گوید: اکثریت مسلمانان براینند که بهشت و دوزخ هم اکنون آفریده شده اند جز «ابوهاشم» و «عبدالجبار» و پیروان آنها که با این نظریه مخالفت کرده اند. و گاهی در میان علماء شیعه اندیشه مخلوق نبودن بهشت و دوزخ به مرحوم سید رضی و زراره بن اعین نسبت داده شده است ولی برخی مانند «سید شبر» در صحت نسبت یاد شده به سید رضی تشکیک نموده اند. ولی با مراجعه به تفسیر رضی که متاسفانه از آن فقط یک جلد منتشر شده است، صحت نسبت روشن می شود.

با توجه به آنچه که مرحوم مفید در «اوائل المقالات» نقل کرده است، روشن می شود که درباره آفرینش کنونی بهشت و دوزخ سه نظریه در میان متکلمان اسلامی وجود داشته است.
1-
بهشت و دوزخ هم اکنون آفریده شده اند و اکثریت مسلمانان این نظریه را پذیرفته اند.
2-
آفرینش هر دو در شرائط کنونی امری است ممکن ولی دلیل بر تحقق فعلی آن در دست نیست و این نظریه مربوط به معتزله و خوارج و گروهی از زیدیه است.
3-
آفرینش بهشت و دوزخ در وضع کنونی امری غیرممکن است و این نظریه مربوط به «ابوهاشم» و «قاضی عبدالجبار» می باشد.
یادآور می شویم این مساله جنبه سمعی و نقلی دارد و باید از کتاب و سنت حکم آن را استنباط نمود و اگر «ابوهاشم» می گوید آفرینش کنونی آنها محال است، مقصود او محال بالغیر و یا به اصطلاح محال وقوعی است که در پایان بحث به آن اشاره می کنیم. اینک دلائل قول مشهور:

دلائل خلقت بهشت و دوزخ
از بهشت و دوزخ در لسان قرآن به «جنت» و «جحیم» یا «جهنم» و «نار» یاد می شود ولی هرگز مقصود از «جنت» که در قرآن وارد شده است، بهشت موعود نیست چه بسا قرآن کلمه جنت را در مورد باغهای معمولی این جهان بکار برده است و نباید این آیات ملاک بحث باشد آنجا که می فرماید: ” و لو لا إذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله؛ چرا آن گاه که به باغ خود درآمدى نگفتى: هر چه خداوند خواهد. ” سوره ی کهف، آیه ی 39.

چرا هنگامی که به باغ خود وارد شدی کلمه ی «ماشاءالله» را بر زبان جاری نکردی؟
و در آیه دیگر می فرماید: ” لقد کان لسبإ فی مسکنهم آیة جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم و اشکروا له بلدة طیبة و رب غفور؛ مردم سبا را در مساکنشان عبرتى بود: دو بوستان داشتند، یکى از جانب راست و یکى از جانب چپ. از آنچه پروردگارتان به شما روزى داده است بخورید و شکر او به جاى آورید. شهرى خوش و پاکیزه و پروردگارى آمرزنده. ” سوره ی سبا، آیه ی15. در این دو آیه کلمه ی «جنت» وارد شده است و حاکی از آن است که این جنت موجود بوده است ولی هرگز مربوط به بهشت موعود در قیامت نیست.

برخی مانند «تفتازانی» در شرح مقاصد آیات مربوط به آدم و حواء را که مدتی در بهشت بسر می بردند، ولی به خاطر مخالفت با ارشاد خدا از آن بیرون شدند، گواه بر آفرینش بهشت موعود دانسته و می گوید مقصود از «جنت» در آیات یاد شده همان بهشت موعود برای امم عالم است سپس می افزاید: برخی می گویند مقصود از جنت در آیات آدم و حوا یکی از باغ های وسیع دنیا است آنگاه این نظر را مورد انتقاد قرار داده می گوید یک چنین تفسیر بازیگری با دین و بی اعتنائی به اتفاق مسلمانان است.

ولی به نظر ما پافشاری تفتازانی بر تفسیر «جنت» در آیات آدم و حوا به بهشت موعود، کاملا بیجا است و اگر گروهی از مفسران آن را به باغ دنیوی تفسیر کرده اند به خاطر آیات خلود است که می گوید پس از دخول به بهشت دیگر از آن خروجی نیست و ساکنان بهشت پیوسته و جاودانه در آنجا زندگی خواهند کرد. آیاتی که حاکی از جاودانه بودن ساکنان بهشت است بیش از آن است که در اینجا یادآوری گردد ولی به عنوان نمونه برخی را یادآور می شویم:

1قرآن بهشت را «جنة الخلد» می نامد آنجا که می فرماید:” قل أ ذلک خیر أم جنة الخلد التی وعد المتقون کانت لهم جزاء و مصیرا؛ بگو: آیا این بهتر است یا آن بهشت جاویدان که به پرهیزگاران وعده شده است، که پاداش و سرانجام آنان خواهد بود. ” سوره ی فرقان، آیه ی15.
آیا آن (دوزخ) خوب است؟ یا بهشت جاودانی که پرهیزکاران به آن نوید داده شده اند؟
2-
قرآن در آیات بی شماری بهشتیان را با کلمه «خالدون» توصیف می فرماید این آیات سبب شده است که برخی جنت آدم و حوا را غیر از بهشت موعود تفسیر کنند.

البته در آیات خلد احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه این خلود از آن آن گروه از ساکنان بهشت است که در پرتو عمل صالح به آجا وارد شوند و در حق آنان قرآن می فرماید: “عطاء غیر مجذوذ؛ پاداش جاودان و مستمر” سوره ی هود، آیه ی 108. و اما انسانی که در خود بهشت متولد گردد آیا او هم جاودانه است یا نه، آیات خلود ناظر به آن نیست. در هر حال هدف این است که جنت مربوط به آدم و حواء قابلیت هر دو تفسیر را دارد، بنابراین از دلائل قطعی مخلوق بودند بهشت و دوزخی که انسانها بر اثر عمل نیک و بد به آن وارد می شوند، به شمار نمی رود.

بهشت و دوزخ برزخی
آیاتی در قرآن حاکی از آن است که برای دوزخیان از نیکوکار و بدکار، بهشت و دوزخی وجود دارد و هم اکون هر دو مخلوق و آفریده شده اند ولی هر گز این آیات گواه بر مخلوق بودن بهشت و دوزخ مربوط به آخرت نیست واستدلال با آنها بر موضوع بحث کلاملا بیگانه است. قرآن درباره مومن به رسولان عیسی که به خاطر ایمانش کشته شده می فرماید: “قیل ادخل الجنه قال یا لیت قومی یعلمون؛ به او گفته شد داخل بهشت شو، وی گفت ای کاش قوم من از وضع من مطلع می شدند. ” سوره ی یس، آیه ی 26. جنت در این آیه، جنت برزخی است، نه جنت موعود.

قرآن درباره فراعنه یادآور می شود که آنان پیش از قیامت بر آتش عرضه می شوند و روز قیامت دچار سخت ترین عذاب می گردند، آنجا که می فرماید: ” النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب؛ آتش. هر صبح و شام بر آن عرضه شوند و روزى که قیامت برپا شود ندا دهند که خاندان فرعون را به سخت ترین عذابها درآورید. ” سوره ی غافر، آیه ی46. از این بیان روشن می شود که آیاتی که در آنها تنها لفظ جنت وارد شده یا جنت آدم و حواء موضوع بحث قرار گرفته و یا جنت و نار برزخی مطرح شده است، از آیات محل بحث بیرون بوده و باید تنها به آیات چشم بدوزیم که موضوع بحث آن بهشت و دوزخ موعود امم عالم است اینک در این باره می گوییم از برخی از آیات وجود کنونی بهشت و یا دوزخ کاملا استفاده می شود:

-1 ” و لقد رءاه نزلة أخرى * عند سدرة المنتهى * عندها جنة المأوى * او را دیگر بار هم بدید * نزد سدرة المنتهى* که آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. ” سوره ی نجم، آیه ی 13-15. مقصود از «جنة الماوی»، همان بهشت موعود است که در آیات دیگر از آن به جنات عدن و مانند آن تعبیر شده است این آیه به روشنی می رساند که پیامبر، فرشته وحی را در کنار «سدرة المنتهی» که در جنب آن بهشت جاودان قرار دارد، دیده است و اگر بهشت آفریده نشده بود، یک چنین نشانه دادن، خارج از فصاحت و بلاغت می بود.

-2 آیاتی که در آنان از آماده شدن بهشت و دوزخ برای نکیوکاران و بدکاران گزارش داده شده است، می تواند گواه بر وجود کنونی هر دو باشد، مثلا درباره بهشت می گوید: “اعدت للمتقین؛ برای پرهیزگاران آماده شده است. ” سوره ی آل عمران، آیه ی 133، “اعدت للذین آمنوا بالله و رسله: برای گروهی که به خدا و رسولان او ایمان آورده اند؛ آماده شده است. ” سوره ی حدید، آیه ی21. ” واتقوا النار التی اعدت للکافرین؛ از آتشی بپرهیزید که برای کافران آماده شده است. ” سوره ی آل عمران، آیه ی131.

و در برخی ازآیات کلمه ی «اعد» بکار رفته یعنی آماده نموده است، آنجا که می فرماید: “و اعد لهم جنات تجری تحتها الانهار؛ بهشتی را که زیر درختان آن آب جاری می شود، برای آنان آماده کرده است. ” سوره ی توبه، آیه ی100. ” واعد لهم عذابا مهینا؛ برای آنان عذاب خوارکننده آماده کرده است. ” سوره ی احزاب، آیه ی57. این آیات که در آنها کلمه ی « اعداد» بکار رفته است حاکی از آماده بودن این دو کانون است و اگر به هنگام نزول وحی وجود نداشت بکار بردن آن نیاز به تاویل دارد و تا موجبی برای تاویل نباشد باید ظاهر را اخذ کرد.
حق این است که ظواهر این آیات تا دلیل قاطع بر تاویل نباشد، حاکی از وجود کنونی بهشت و دوزخ است.

و از میان روایات می توان با روایت «هروی» که از امام هشتم (ع) نقل حدیث کرده است استدلال نمود وی می گوید: به امام رضا (ع) گفتم: ای فرزند پیامبر خدا از بهشت و دوزخ به من خبر بده، آیا آن دو الان آفریده شده اند؟ رمود: آری. رسول خدا ( ص) آنگاه که به معراج رفت از بهشت و دوزخ دیدن نمود، گفتم: گروهی می گویند که بهشت و دوزخ در قلمرو تقدیر خدا است و در آینده آفریده می شوند. امام (ع) فرمود: آنان از ما نیستند و ما هم از آنان نیستیم، هر کس خلقت بهشت و دوزخ را انکار کند، پیامبر و ما را انکار کرده و از ولایت ما بیرون رفته و در آتش دوزخ مخلد خواهد بود.

3 ابن عماره از پدر خود نقل کرد که امام صادق (ع) فرمود: آن کس که چهار چیز را انکار کند شیعه ما نیست و آنها عبارتند از: 1- معراج، 2- سوال قبر، 3- خلقت کنونی بهشت و دوزخ، 4- شفاعت.

-4 و نیز از حضرت رضا (ع) نقل شده است که فرمود: مومن کسی است که به یکتائی خدا و رجعت و حلال بودن دو متعه ـ (متعه حج و متعه زنان) و معراج و سوال در قبر و حوض کوثر و شفاعت و آفرینش کنونی بهشت و دوزخ و … ایمان بیاورد.

قيامت هم اكنون موجود است . اين مدعا با براهين عقلى و شواهد نقلى قابل اثبات است كه به برخى از شواهد نقلى آن اشاره مى شود:

يكم : قرآن كريم از بى توجهى تبهكاران نسبت به معاد، به غفلت تعبير مى كند: لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد (1).

تبهكار را در محكمه عدل الهى حاضر كرده ، او را به قيامت و عذابش آگاه مى كنند و مى گويند: تو از اين حقيقت ، يعنى انقطاع اسباب و انساب و رجوع همه اشيا به مبداء قهار در قيامت ، غافل بودى . خود آنان مى گويند: يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا (2) غفلت در جايى است كه چيزى موجود باشد، اما مورد التفات نباشد و گرنه درباره معدوم ، تعبير غفلت درست نيست .

در جاى ديگر نيز مى فرمايد: يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون (3)؛ دنياگرايان تنها به ظاهر كه حيات دنياست چشم دوخته اند و از باطن آن كه آخرت است غافلند .

دوم : آيه كريمه كلا لو تعلمون علم اليقينَ لترون الجحيمَ ثم لترونها عين اليقين (4) به صراحت بر مشاهده دوزخ براى صاحبان علم اليقين دلالت دارد و اين ناظر به شهود در دنياست و گرنه پس از مرگ ، همه مردم آن را مشاهده مى كنند؛ چه در دنيا علم اليقين دست يافته باشند يا نه .

حجابى كه مانع رسيدن به علم اليقين و شهود بهشت و دوزخ است همان حجاب گناه است و اهل باطن كه از گناه مبرا هستند، جهنم و بهشت و نيز غوطه ور بودن تبهكاران در جهنم و تنعم بهشتيان در آغوش نعمتهاى بهشتى را هم اكنون مى بينند . همچنين آنان نجات جهنمى از جهنم بر اثر توبه و آتش خوارى غاصبان مال يتيم را هم اكنون مى بينند ان الذين ياءكلون اءموال اليتامى ظلما انما ياءكلون فى بطونهم نارا (5)

بهشت و دوزخ بالفعل موجود است ، ولى ما از نظر سير زمانى ، هنوز به آن نرسيده ايم و نرسيدن ما دليل بر نبودن آن نيست . آنان كه زمين و زمان و گذشته و آينده را در نورديده اند، پيش از برچيده شدن نظام دنيا نيز قيامت را به خوبى مشاهده مى كنند و ما نيز به تدريج به طرف آن در حركت هستيم

سوم : رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در معراج بهشت و جهنم را از نزديك ديد و به خوردنيها و نوشيدنيهاى هر يك از پرهيزكاران و تبهكاران آگاه شد . اگر بهشت و جهنم پيش از برچپده شدن نظام دنيا موجود نباشد، آن حضرت در معراج اين حقايق را مشاهده نمى كرد . در برخى روايات عترت طاهرين (عليهم السلام ) نيز آمده است كه از ما نيست كسى كه منكر وجود فعلى بهشت و دوزخ باشد: ما اءولئك منا و لا نحن منهم … (6)

چهارم : حارثة بن مالك در جواب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه از او پرسيدند: كيف اءصبحت ، عرض كرد: اءصبحت موقنا . آنگاه حضرت پرسيدند: علامت يقين تو چيست ؟ عرض كرد: … گويا اهل بهشت را مشاهده مى كنم كه از نعمتهاى الهى بهره مى برند … و گويا اهل جهنم را مى نگرم كه در آن معذبند و فرياد بر مى آورند . گويا اكنون صداى نعره آتش در گوشهايم مى پيچيد … پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز با تعبير عبد نور الله قلبه سخنان او را تاءييد و وى را دعا كرد . (7) گرچه در تعبير حارثه كاءن آمده است ، نه اءن ، ولى بايد توجه داشت كه راجع به معدوم (كاءن ) نيز نمى توان گفت ؛ زيرا معدوم نه محققا مشهود است نه گويا مشهود . (8)

پنجم : برزخ كه عالمى بين دنيا و قيامت است ، قطعا بين دو امر موجود قرار دارد و اگر جهان سوم (قيامت ) معدوم بود و تنها دو عالم (دنيا و برزخ ) وجود داشت در اين صورت برزخ حقيقتا برزخ نبود؛ زيرا بين دو عالم قرار نگرفته بود .

برزخ سرپلى است كه دنيا را به قيامت كبرا پيوند مى زند و حقيقت آن يا اثرى است از امواج آتش جهنم و يا نسيمى از بوستانهاى بهشت . پس ‍ وجود فعلى برزخ بما هو برزخ ، خود نشانى از وجود بالفعل قيامت است و بر اين اساس در بسيارى از آيات قرآن كريم ، سخن از اعداد و آماده سازى بهشت و جهنم است ؛ مانند و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الاءرض اءعدت للمتقين (9)، فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة ، اعدت للكافرين (10)

تعبير آماده سازى ، ظهور در موجود بودن دارد و چون اعداد در قالب فعل ماضى بيان شده است و حمل آن بر مضارع به صورت مجاز و با اين توجيه كه مستقبل محقق الوقوع در حكم ماضى است ، قرينه خارجى ندارد، از آن بر مى آيد كه بهشت و دوزخ هم اكنون موجود است .

ششم : در حالات امام سجاد و امام صادق (عليهما السلام ) آمده است كه در حال تلاوت سوره حمد، بر اثر تكرار آيه كريمه (مالك يوم الدين ) بيهوش ‍ مى شدند . با انضمام اين مقدمه كه گاهى بعد از نماز مى فرمودند: آتش ‍ بزرگ مرا به خود مشغول كرده بود (11) و اين حاكى از مشاهده (يوم الدين ) و نار الله الموقدةَ التى تطلع على الاءفئدة (12) است و گرنه لفظ و مفهوم را بيهوش نمى كند و هنر همين است كه انسان جهنم را هم اكنون ببيند، نه اين كه بر وجود قيامت دليل عقلى اقامه كند:خود هنردان ديدن آتش عيان نى گپ دل على النار الدخان

حاصل اين كه ، بهشت و دوزخ بالفعل موجود است ، ولى ما از نظر سير زمانى ، هنوز به آن نرسيده ايم و نرسيدن ما دليل بر نبودن آن نيست . آنان كه زمين و زمان و گذشته و آينده را در نورديده اند، پيش از برچيده شدن نظام دنيا نيز قيامت را به خوبى مشاهده مى كنند و ما نيز به تدريج به طرف آن در حركت هستيم . تعبيرات قرآنى و روايى نيز اگر ظهور در حدوث قيامت در آينده دارد، به اين معناست كه انسانها بعد به قيامت مى رسند، نه اين كه قيامت هم اكنون معدوم است و بعد يافت مى شود .

برزخ
همانگونه كه در موقع تولد نوزاد عده اي به عنوان چشم انتظار و فرد يا افرادي به عنوان ما ما و پزشك حضور دارند در عالم ارواح هم علاوه بر اينكه عده اي از ارواح نزديك به شخص مرده منتظر او مي باشند تا به او خوشامد بگويند ارواحي نيز هستند كه كارشان كمك و مساعدت به روحي است كه تازه منتقل جهان ارواح مي گردد تا او را به عالمي كه به تازگي وارد شده آشنا سازند.
به استناد به گفته هاي ارواحي كه با زميني ها تماس گرفته اند ارواحي كه به جهان ابدي در زمان زندگي زميني اعتقاد داشته اند با آرامش حالت انتقال را طي مي نمايند و كم كم وارد جهان روحي خود مي گردند . رواياتي از مردگان هست كه حكايت از اين مي كند كه اغلب مردم در هنگام مرگ به مرگ خود آگاه نمي شوند و متوجه اين موضوع نمي شوند كه روح و شخصيت آنها به طور هميشه جسد فيزيكي شان را ترك كرده است. همه دل نگرانيهاي انسان از مرگ ناشي از جهل اوست نسبت به پس از مرگ در غير اين صورت از گفتار كليه اهل بيت و سالكان حقيقي و زاهدان وارسته اين مفهوم استنباط مي شود كه (مرگ) بهترين هديه براي فرد مومن است.
:: وضعيت اوليه انسان پس از وقوع مرگ ::
مانند وضع او در همين جهان مادي است زيرا او هنوز از ظواهر دنيوي خود برخوردار است از اين رو با اين مطلب شناخت ندارد كه ممكن است در وضعيتي مغاير با شرايط حيات مادي قرار گرفته باشد. در نتيجه از جويا شدن از مالكيت يك جسم و كالبد به هر معني و مفهومي كه در جهان ماده از آن برخوردار بوده
:: روح چه مراحلي را بعد از فناي جسم طي مي كند ::
ميدانيم روح از عالم خاك به مرگ جسم از آن خارج شده وبدنياي روح منتقل ميشود نيروي شعور انسان با از هم پاشيدگي اعضا ء بدن و مغز از كار مي افتد ولي در مقابل احساس انسان بي اندازه قوي ميشود و روح رنج و ناراحتي را بيش از عالم جسماني احساس مي كند در هنگام مرگ چنانكه گفتيم عقل وادراك از كار مي افتد شخص متوجه نيست كه چه بر او مي گذرد و از اينكه روح از بدنش جدا مي شود بي اطلاع مي باشد ء حالات روحي انسان در لحظات مرگ و پس از مرگ شباهت زيادي به خواب و رؤيا دارد زيرا در هنگام خواب هم قواي عاقله موقتا از فعاليت مي افتد و آنچه را انسان در خواب مي بيند حقيقت پنداشته و خيال مي كند واقعيت دارد

لازم به توضيح است عوالم روحي محدود نبوده و تا بي نهايت يكي پس از ديگري وجود دارد مي توان عوالم مختلف روحي را در سه موضوع خلاصه كرد

1-عالم برزخ يا عالم تصفيه
2-عالم احساس
3-عالم عقلاني
آري وقتي روح از بدن جدا مي گردد و عالم جسماني را ترك مي گويد وارد عالم برزخ مي شود نوعي رنج و الم و سرگرداني حتي گيجي به روح دست مي دهد و در اين عالم تصفيه بر حسب اعمال شخصي كه زمان توقفروح در حالت برزخي است با تحمل ريج وعذاب آلودگي و صفات زديله از بين مي روند نوع تصفيه در مورد ارواح پست يا متوسط خوب فرق مي كند و بستگي به نوع رفتارشخص در جهان مادي دارد مدت اقامت روح در عالم برزخ براي ارواح پست طولاني خواهد بود پس از آزادي روح از عالم تصفيه وارد عالم احساسات مي شود در عالم احساسات هم روح از مرگ خود خبر ندارد و نمي داند از عالم جسماني به عالم روح انتقال يافته است . و تماسهائي كه با اين نوع ارواح وسيله ميز گردو مد يوم گرفته شده حاكي از اينست كه شخصي مي گويد نمرده ام و خيال مي كند هنوز در عالم جسماني قرار دارد. فرد درحال احتضار با ارواح ديگري كه طي دوران حياتش با آنها اشنايي يا قرابتي داشته برخورد مي كند.اين ارواح در آن نقطه حضور مي يابند تا در كار انتقال دوح فردي كه به تازگي در گذشته است به عوالم مارواء حيات مارن كمك و ياري مي نمايند.روح فردي كه به تازگي از جهان مادي رحل عزيمت گزيده
است مورد شناسائي دوستان و كساني قرار مي گيرد كه طي دوران حيات پس
از مرگ با وي آشنايي داشته اند … و در اين نقطه افراد مذ كور اطلاعاتي در خصوص اوضاع و احوال حيات جاودانه روح در اختيار وي قرار ميدهند.
:: مديوم كيست؟ ::
مديوم يا وسيط يا واسطه گر شخصي است كه در جسم او مقدار زيادي از ماده اكتوپلاسم يا تلپلاسم وجود دارد. بيشتر مردم واجد صفت مديومي هستند البته به درجات گوناگون زيرا اختلاف آنها به واسطه كمي و زيادي همان ماده اكتوپلاسم در بدن آنهاست. مديوم چه زن باشد و چه مرد تفاوتش با ديگران در اين است كه در وجود او ماده اكتوپلاسم زيادتر از بقيه افراد است به حدي كه روح تماس گيرنده مي تواند به طور موقت مقداري از آن را به عاريه بگيرد و به وسيله آن ظاهر گردد. ارتباط به صورت صداي مستقيم ممكن است در تاريكي به بهترين نتيجه مطلوب برسد زيرا ارتعاشات امواج نوري مانع از اين مي شود كه آن ماده اكتوپلاسم كه اصلا سفت است به حالتي در آيد كه بتواند در جو حركت كند.

ولي چيزي كه از صحبتهاي ارواح دستگيرمان شده است كه همان گونه كه در اين جهان تولد و مرگ وجود دارد در جهان ارواح هم تولد و مرگ وجود دارد ولي نه به شكل تولد و مرگ در كره زمين بلكه مرگ درآن عالم را ورود به طبقه اي جديد مي گويند و مرگ نيز حالت انتقال روح از طبقه پايين به طبقه بالاتر خود است .
با توصيفات غلط از جهان پس از مرگ چنان محدوده جهان ارواح را در نظر افراد تنگ و حقير جلوه مي دهند و داده اند كه بعضي ها گمان مي كنند كه خداوند در وراي اين آسمان دو مكان بيشتر ندارد كه يكي بهشت و ديگري دوزخ است كه بهشت آن مكاني خلوت آرام و بي سرو صداست با باغها و اشجار و رودهاي فراوان كه مخصوص عده بسيار اندكي است و دوزخ محلي است شلوغ و داغ و متراكم و خوفناك كه عده اي كه بر اثر يك غفلت در دنيا از راه خدا و صراط مستقيم مقداري كج رفته اند در درون آن دوزخ مي سوزند و همجوار و همسايه عقربها و مارها و پرندگان گوشت خوارند و جهان بي انتهاي بالاي سر ما ودر واقع اطراف ما كه انتهايي براي ان تصور نمي شود كرد همين جور بي هدف آفريده شده است.
در حالي كه اولا: خداوند قدرتش بر هنچ بني بشري كاملا معلوم و مشخص نگرديده ونيرو و قدرت و تواني كه در اراده ذات بي زوال الهي است از چهارچوب مغز كوچك و خرد ناقص ما آن قدر فاصله دارد كه تصور اين فاصله هم در مغز ما نمي گنجد.
ثانيا: به تناسب اينكه شناخت قدرت خداوند در حد كشش مغز ما نيست از دريافت و درك عظمت خلقتش نيز صد چندان عاجزيم و فقط مي توانيم اين عظمت را با واژه هايي مثل ( ابد ) و ( ازل ) و ( جاويدان ) و غيره براي خودمان چند صباحي توجيه كنيم تا پس از مرگ و طي كردن مراحل مختلف و رسيدن به طبقات بالاي روحي و نزديك شدن به منبع فياض روحي جهان شايد بتوانيم اندكي از اين عظمت را درك كنيم.
مثال روح آدمي مثل اسفنجي است كه به ما بدهند و بگويند اين اسفنج سفيد را تا مدتي نگهداري كن و از چرك و كثافت و آ لودگي حفظ نما و در صورتي كه آلوده نمايي پيش از همه خودت دچار زحمت و رنج خواهي شد تا آن را تميز و پاك كني و از الودگيها مبرا سازي . حال گروهي مانند معصومين ( عليه السلام و الصلاه ) اين اسفنج را كه امانت الهي است آن قدر پاك و نظيف و خوب نگهداري مي كنند كه نه تنها موقع تحويل دادن آلوده نيست بلكه از روز اولش هم شفاف تر و لطيف تر و تميز تر است.
:: طريق اثبات وجود روح ::
واقعيت وجود روح به دو طريق ثابت مي شود يكي به طريق استدلال فلسفي و ديگري از راه تجربه مادي.
طريق فلسفي و الهي و فكري و نظري بنا به نيروي عقل خدا دادي وقوه مميزه و استفاده از كلام الهي و كتب مذهبي و فلسفي و اخلاقي كاشف و وجود روح است.
راه ديگر شناخت روح از طريق آزمايش و تجربه و مشهودات علمي مي باشد . مطالعات تجربي نشان داده است روح وجود داردو با مرگجسم از بين نمي رود زيرا از ماده اصطلاحي ما در كره زمين تشكيل نشده و ذات آن به ذات لايزال الهي پيوند دارد.
ارواح پس از متلاشي شدنبدن جسماني زنده اند به يك شكل ديگركه از قوه ادراك ما خارج است زندگي مي كنند.
ارواح بر ما ظاهر نيستند زيرا محيط زندگاني آنها غير از محيط حيات است اما در ذهن و فكر ما اثر نموده وجود خود را بر ما اثبات مي نمايند و در شرايط خاص با چشم فيزيكي هم ميتوان ازواح را مشاهده كرد.روح بعداز جدا شدن از بدن ماري به جسم لطيفي شبيه بدن مادي بنام( كالبد مثالي)يا روان پوش منتقل مي شود و در عالم ارواح باقي مي ماند.
روح در زمان حيات جسماني خود چيري را بياد ندارد وقتي از جسم به عالم روح منتقل شد .تمام اعمال و انديشه هاي او در نظرش مجسم مي گردند و تمام محفوظات او بميدان مي ايند . ارواح داراي همان استعدادهائي هستند كه در زندگاني داشته اند . اما قوي تر چون پيكر جسماني ندارند كه قدرت ادراك آنها را محدود سازد و از دانش وسيعي برخوردارند.
بنا به عقيده عده اي از روانشناسان افرادي هستند قادر خواهند بود روح خود را از بدن جدا ساخته با فاصله هزاران كيلومتر از محل مسكن خود نزد دوستان و آشنايان حاضر شوند. اين رويدادها معروف به سفر روح است .مسئله جدا شدن روح از جسم يك حقيقت محض است. اما غالبا دلائل كافي براي اثبات آن .وجود ندارد 
:: درباره روح… ::
رفلا ماريون روح شناس معروف درباره روح خلاصه تحقيقات خود را به شرح زير بيان داشته است :
1- روح مانند موجود واقعي وجود دارد و مستقل از بدن است.
2- داراي قوائي است كه هنوز علم آنرا نشناخته است روح مي بيند مي شنود فكر مي كند و با دنياي خاكي در تماس است اگر فكر كنيم هيچ احساسي ندارد اشتباه است.
3- روح انسان داراي قدرت و اثرات فيزيكي است .
4- روح از فاصله دور و بدون مداخله از طريق تله پاتيك مي تواند عمل كند.
5- در طبيعت يك عامل رواني فعال و عامل وجود دارد كه ماهيت آن بر ما پوشيده است.
6- روح بعد از اركانيزم فيزيكي باقي مي ماند و مي تواند بعد از مرگ دوباره ظاهر كرد و به عقيده فلا ماريون روح انسان از مواد نا مرئي غير قابل لمس كه چشمان ما نمي بيند و دستهاي ما لمس نمي كند تشكيل مي شود.
روح داراي نيروئي است كه مي تواند بوسيله امواج اثري روي اشياء با فاصله اثربگذارد. روح يا ماده اصلي حيات موجب به وجود آمدن زندگي در كليه موجودات عالم هستي مي گردد. روح از عنصري بسيار نرم و لطيف تشكيل يافته است كه اين عنصر از عناصرتشكيل دهنده جسم اثيري بمراتب لطيف تر مي باشد و در اصل باعث بوجود آمدن جوهر ذات در انسان مي شود ودر موجودات بشراين تنها عنصري است كه بدوا ازذات وجود الهي سر چشمه گرفته و موجب حيات در كليه جانداران عالم هستي مي گردد. پس از مرگ جسم مادي تبديل به ماده نخواهد شد مركز حيات و زندگاني دائم روح در تن پوش يا جسم اثيري بشر قرار دارد و تا آخر عمر جسمي افراد در آن باقي خواهد ماند و طي شرايطي به زندگاني مشترك خود با ماده ادامه ميدهد. اين زندگاني براي روح حالتي موقتي دارد و پس از خاتمه حيات مادي جسم به همراه تن پوش به عوالم روحي سفر خواهد كرد علم روح مقدم برعالم طبيعت است.
:: روح هرگز نمي ميرد ::
با اعتقاد باينكه روح از خداست و از عالم خاك نيست وچند روزي در عالم خاك و در قفس تن زيسته بالاخره به اصل خود راجع ميشود
بنابراين فنا نمي پذيرد وجاودانه مي ماند.انسان پس از وقوع مرگ زنده مي ماند چون از جزء جسمي خود كه به هنگام حيات مادي مورد استفاده اش بوده مجزا مي گردد و به جهان ديگر عزيمت مي نمايد. يكي از محققان علم الا رواح بنام( اما نوئل سوئيد نبورك ) كه مطالعات او جنبه تجربي دارد و از روشن نمودن جهان پر راز ورمز روح قدمهاي اساسي برداشتهو خود شخصا مورد آزمايش قرار گرفته چونمواجه با حقيقت انكار ناپذ ير وجود روح گرديده نوشته هاي اومي تواند مستند باشد من خلاصه اي از شاهدات او را در اين مجموعه مي آورم:
( اما نوئل ) كه شخصا وقايع نخستين مراحل مرگ راتجربه كردومدتي خارج از بد نش بسر برده مي گويد:
من وارد حالتي گشتم كه فاقد هرنوع نيروي حسي اسماني بود و تقريبا بحال تزع افتادم. تا وجود اين حيات درونيم كه متشكل از ذهن وافكارم بود دست نخورده باقي ماند.طوري كه وقوع حوادث را كه بر من روي داده و نيز بر كساني كه پس از وقوع مرگ حيات دوباره يافته اند رخ مي دهد .در ذهنم ادراك نموده و محفوظ نگاهداشتم .گوئي اين نيرو بشخص اعطا مي گرديد تا دريابد ذهن و در نتيجه روحش از جسمش دفع شده و مجددا بسيو آن كشيده شده و جذب مي گردد
:: سرور و نشاط پس از جدايي روح از جسم ::
چيزي كه معلوم شده و از گفته هاي ارواح و يا كساني كه به طور موقت برون فكني نموده اند استنباط مي گردد اين است كه كساني كه به طور طبيعي روح از جسم آنها خارج شده ( چه موقت و چه دائم ) در يك حالت آرام و لذ تبخش و توام با سرور و شادي بوده اند و هرگز راضي به بازگشت دوباره به بدن خاكي نبوده اند ولي يك نيروي قوي آنان را باز گردانده است و كساني كه بر اثر حوادث ناگهاني مثل تصادف و سقوط و انفجار و غيره روحشان خارج گشته ويا در اثر خودكشي قهرا روح را خارج نموده اند روح دچار رنج و مشقت فراوان مي گردد كه بعضي از ارواحي كه با انتحار از اين دنيا رفته اند در ارتباط با زميني ها گفته كه : در يك سراشيبي تند در حال سقوط كردن هستيم و از اين بابت رنج عجيبي تحمل مي نماييم از همه بدتر اينكه هيچ نمي دانيم اين سقوط تا كي و تا كجا ادامه دارد و انتهاي آن مشخص نيست .
روح ديگري اظهار داشته بود كه : مثل جنين كه در شكم مادر مچاله شده است مچاله شده ام و در يك ظلمت غير قابل توصيفي فرو مي روم . و انواع رنجهاي مختلف كه انتحار كنندگان متحمل مي شوند چرا كه خلاف ناموس طبيعت و قانون الهي نظم حاكم بر ارگانيزم بدنشان را كه جزئي از طبيعت بوده به هم زده اند و روح رابا زور و خلاف قانون الهي از جسم و بدن خاكيشان خارج نموده اند
:: و اما جنس روح ::
تعريفي را كه در زير از جنس روح مي خوانيد تعريفي است كه قريب به اكثر علما و دانشمندان علوم روح شناسي در غرب از روح نموده اند آنچه آن علما و دانشمندان روحي غرب در حال حاضر مدعي كشف و بسط آن گشته اند و بر روي آنها اسامي مختلف تهاده اند در متن اسلام به شكلي كاملتر و دقيقتر در 1400سال پيش امده اما با زباني ساده و قابل فهم براي مردم آن روزگار.
:: از زبان ارواح ::
گفتگوي ذيل توسط ( دكتر آرثر فندلاي ) در منزل ( سلون ) كه ( مديوم ) يا رابط روحي است به همراه خانم (ميلار ) كه نويسنده مطالبي است كه از ارواح و دكتر فندلاي مي شنود نقل مي گردد .


سوال : آيا همه ارواح ساكنين جهان شما مي توانند گاهي با زمين ارتباط پيدا كنند؟
جواب: هر اندازه ما ارتقاء پيدا كرديم و به درجات بالاتر رفتيم ارتباط ما با جهان شما كم مي شود. و حتي در اين هنگام ما كمتر به فكر زندگي زميني مي افتيم . مسئله زندگي در جهان ما مسئله خواستن و تمايل است يعني هر وقت اراده بكنيم مي توانيم با موجودات زميني ارتباط پيدا كنيم. وقتي كه اين تمايل و اراده ما از بين رفت ديگر ما به سوي شما نمي آييم . انسانها هر كدام به نسبت رشد عقلي و نوع عملشان در روي زمين پس از مرگ وارد طبقه اي از طبقات هفتگانه عالم ارواح مي شوند و با كتاب خواندن و استفاده از عقل ديگر ارواح به رشد و نمو عقل خود مي پردازند و به تناسب رشد طبقاتشان بالا و بالاتر مي رود تا در نهايت به عقل كل و روح اعظم كه خداوند تبارك و تعالي است بپيوندند.
سوال : آيا سگها و يا حيوانات ديگر و گربه ها هم پس از مرگ حيات دارند؟

جواب : بلي آقاي من به طور تاكيد مي گويم كه حيات دارند . چون هيچ زنده اي معدوم نمي شود .ولي حيوانات پس از مرگ در جهان ارواح ما زندگي نمي كنند . چون آ‌نها يك عالم روحي ديگر و مخصوص به خود دارند و آنها در عالم روحي مثل انسانها زندگي نمي كنند . ولي اگر سگي در زندگي زميني با انساني مانوس شد و به وي علاقه پيدا كرد وقتي كه هر دوي آنها مردند آن سگ هم مي تواند در محيط زندگي روح آن مرد يا زن ظاهرشود و زندگي كند.
سوال: شما با چه زباني حرف مي زنيد؟

جواب: در جهان ارواح با همه لغات زميني مانند ( انگليسي و آلماني و غيره ) سخن مي گويند .ولي حرف زدن ما با حرف زدن شما فرق دارد زيرا سخن گفتن با تكلم زباني نيست. بلكه انتقال ذهني است كه از عقلي به عقل ديگر منتقل مي شود .مكالمه بين دو نفر مانند تلفظي كه شما داريد نيست بلكه اينجا با گيرندگي است ( مانند امواج بي سيم و با تله پاتي امواج فكري ارواح به يكديگر منتقل مي شود ) چنانكه گفتم روحي متصل به عقل روح ديگر مي شود كه مي خواهد با او حرف بزند.
سوال و جوابهايي كه شرح آن گذشت مجموعه سوالاتي بود كه محققي دلسوز و معتقد و كسي كه با وسواس و حساسيت 20سال به مطالعه و مكاشفه و تحقيق و بررسي در عوالم روحي و چگونگي علم ارتباط با ارواح پرداخته و خود او در ابتدا از بي اعتقادان به اين قبيل واقعيات بوده و همين عامل هم او را به سوي اين سير مطالعاتي و تحقيقاتي كشانده او كسي نيست كه تحت تاثير جو و القائات دروغين و يا كلك و غيره قرار گيرد هر چند ( مد يومي ) كه براي او كار مي كند از توقع هر گونه پول و مساعدت مالي مبرا توده و حتي از شهرت و آوازه نيز گريزان مي باشد فلذا مي دانيد كه اكثر دروغ پردازيها و روي آوردن به دروغ و كلك به منظور همين دو چيز ( پول و شهرت ) است.
پس به طور قطع و يقين اين مكالمه بين يكي از ساكنان عالم ارواح و يك زميني روي داده و براي كساني كه معتقد به حيات پس از مرگ هستند مي تواند راهگشا بوه و در تبيين اعمال و رفتار و كردار آنها تاثير بسيار مثبتي بر جاي بگذارد. ما در عقايد اسلامي مان هم داريم كه دو فرشته بر روي دو شانه ما در تمام ايام عمر حضور دارند كه يكي در روي شانه راست ثوابها و كارهاي حسنه ما را يادداشت مي كند و ديگري به روي شانه چپ و گناهان ما را يادداشت مي نمايد . همچنين آنهايي كه در غرب و اروپا موفق به ارتباط با ارواح شده اند مي گويند ارواح به آنان خبر داده اند كه يكي از وظايف آنها هدايت و راهنمايي انسانها در روي زمين است . در اينكه ارواح پس از جدايي از جسم خاكي ارتباطشان را با زمين قطع نمي كنند هيچ شكلي وجود ندارد در قرآن كريم به تصريح به نزول ملائكه و ارواح پاك به اذن الهي اشاره شده است
:: رؤيت ارواح ::
ارواح در تمام زمانها قابل رويت هستند و در اطراف ما پرسه مي زنند ولي ما قادر به ديدن آنها نيستيم آزمايشهاي پيشرفته امروز اين مسئله را به ثبوت رسانده است

:: اشباح و ارواح ::
تظاهر شبح به حالت ابر متراكم يا به صورت بخار كه مانع نور نيست قابل مشاهده است روح ممكن است چند سال بر يك شخص واحد به منظور معيني ظاهر شود.
شبح روح گاه براي وفاي بعهد تظاهر نمايد.
گاه شخصي كه به قتل رسيد روحش خواهان معرفي قاتل است . برخي ارواح فقط در جلسات روحي حاضر به ارتباط به زندگان هستند .
بعضي از ارواح بطريق الهام و تله پاتي بازماندگان ملاقات مي نمايند.اشباح مسافرت نمي كنند . مردم را تعقيب نمي نمايند . بندرت اطراف محل مرگ شخص را ترك مي گويند. يك شبح گاه در سرتاسر خانه پرسه ميزند. ممكن است در باغ يا جاهاي نزديك به محل سكونت خود ديده شود ولي سوار اتومبيل يا اتوبوس نمي شود يا درآن شهر ظاهر نمي گردد.تمام كاري كه شبح انجام مي دهد تكرار لحظات نهائي مرگش در نا آگاهي است و در اين حالت از انجام كارهاي بيشتر عاجز است . اشباح براي زندگان خطري ندارند در مواردي كه شبح سبب آزار به مردم شده يك وابستگي قبلي ميان شخص و شبح وجود داشته است. اما بطور كلي اشباح بر مردم حمله نمي كنند و بر اثر ديدن يا در صورتيكه شخص بتواند با آنها ارتباط برقرار كند خطري متوجه شخص نخواهد بود.اگر غير از اين بود اردوگاهها و ساير امكان وحشت آور مانند اردوگاههاي كار اجباري وزندانها مي بايست پراز اشباح باشند درحاليكه چنين نيست.و اين موضوع به حالت شخص درلحظه مرگ بستگي دارد كه آيا مرگ مورد قبول او در حال گيجي قرار ميگيرد واوبه مرحله بعدي وجود ميرود يا اينكه اواز تشخيص اين امر كه تحولي در حال وقوع است عاجز خواهد بود ودر نتيجه به كره زمين يعني محيط فيزيكي كه با آن آشنا بوده مي چسبد وخود را وابسته مينمايد

:: شكل و جنس روح ::
روح چه شكلي دارد و از چه جنسي است ؟ چرا ظهور ميكند سرانجام به كجا ميرود در پاسخ اين سوال بايد گفت ارواحي ديده شده اند كه انسان در وهله اول باور نمي كندكه روح هستند. هيچ فرقي با انسانهاي زنده ندارند. تنها وقتي كه از ديوار بگذرند يا غيب شوند معلوم گرديده كه روح هستند. عده اي از محققان منجمله( الن كاردك) مي گويد: ارواح از نظر ما شكل ندارند اما از نظر خود ارواح شكل دارند. آنها مانند يك شعله يك درخشش نور يا يك جرقه اثري هستند رنگ آنها بر حسب پاكي انها از خاكستري پررنگ تا رنگ ياقوتي تفاوت دارد. بعضي روح ها به شكل انسان يا جسم بخارمانند ظاهر مي شوند.

:: شكل و جنس روح ::
روح چه شكلي دارد و از چه جنسي است ؟ چرا ظهور ميكند سرانجام به كجا ميرود در پاسخ اين سوال بايد گفت ارواحي ديده شده اند كه انسان در وهله اول باور نمي كندكه روح هستند. هيچ فرقي با انسانهاي زنده ندارند. تنها وقتي كه از ديوار بگذرند يا غيب شوند معلوم گرديده كه روح هستند. عده اي از محققان منجمله( الن كاردك) مي گويد: ارواح از نظر ما شكل ندارند اما از نظر خود ارواح شكل دارند. آنها مانند يك شعله يك درخشش نور يا يك جرقه اثري هستند رنگ آنها بر حسب پاكي انها از خاكستري پررنگ تا رنگ ياقوتي تفاوت دارد. بعضي روح ها به شكل انسان يا جسم بخارمانند ظاهر مي شوند.
:: و اما جنس روح از د يد گاه غربيون : ::
ماده اي لطيف و بخار مانند كه به لحاظ قرار گرفتن به مدت زيادي در درون كالبد خاكي شكلي به همان شكل جسم به خود مي گيرد به شكلي كه شما شخصي را كه در حيات زميني مي شناخته ايد اگر روحش را ببينيد كاملا شبيه همان جسم دوران زندگي خاكي است و مي توانيد او را شناسايي نماييد.
منظور از جنس روح ماده اي به نام اكتو پلاسم است كه شبح روح يا جسم فلكي ناميده مي شود كه از سيال جوهري كه حالت چهارم و لطيف ماده است مي باشد. شكل بندي و هيئت بدن روحي ما از آن ماده سيال است كه از بين نمي رود.

:: لذايذ عالم ارواح ::
يكي از لذ تهاي ذكر شده توسط ارواح در عالم برزخ موسيقي است. موسيقي در آن عالم در يك سطح بسيار بالاتر و پيشرفته تر از موسيقي كلاسيك ماست . نغمات موسيقي آنجا طبعا توام به اشكال و صورتهاي زيبايي هستند كه اصوات موسيقي آن اشكال را در فضاي اثيري به وجود مي آورند يا مجسم مي كنند و همه حاضرين درآن محافل از آن بهره مند مي شوند.يكي از اوصاف جهان ارواح در مناطق عمومي روحي اين است كه موسيقي حيات است.يعني اينكه موسيقي به فعاليتهاي آنان شكل مي بخشد.شما مظاهر بسيار جزئي آن را مي توانيد در بين ساكنين زمين و در بين اقوام و قبايل مختلف مشاهده نماييد كه با موسيقي حيات آنها فعالتر و جذابتر مي شود.تعجب نكنيد در جهان ارواح انواع كارهاي هنري فرهنگي و … به نحو بسيار پيشرفته و عالي توسط ارواح انجام مي شود.حتي كلاسهاي تعليم و تربيت براي ارواح پايينتر توسط ارواح پيشرفته تر برگزار مي گرددو دانشگاهها و مراكز علمي وسيعي وجود دارد كه هر كس در هر زمينه كه رشد و تعالي پيدا كرده در آن جهان نيز به كار خير و حسنه خود ادامه مي دهد. گمان نكنيد كه پس از مرگ روح آدمي به همه مجهولات واقف مي گردد و هيچ نقطه ابهامي براي او باقي نمي ماند در حالي كه بسيار ارواحي هستند كه هنگام تماس با زميني ها از پاسخ گفتن به پاره اي سوالات كه از حيطه آنها خارج است عاجزند.پس گمان نكنيم كه به محض ورود به عالمارواح ديگر هيچ مشكلي وجود ندارد درست بر عكس در آنجا نيز ابهاماتي از طبقات ما فوق براي ساكنين هر طبقه وجود دارد كه تا به آن طبقه وارد نشوند هيچ اطلاعي از چگونگي حالات ساكنين آن طبقه ندارند.
بنابر اين لذتهاي عالم ارواح را نبايد سليقه اي و بر اساس پندار و گمان شخصي تفسير كرد بلكه همان طور كه به دفعات گفته ام باز هم عرض هم عرض مي كنم كه جهان برزخي و روحي – در ادامه همين حيات زميني قرار دارد اما با پيشرفت و جلوه بسيار بسيار بيشتري و همان گونه كه نوع بهره مندي و لذت بردن در نزد آدميان متفاوت است و هر كس به شكلي و به طريقي از جهان پيرامونش لذت مي برد در جهان ارواح نيز هر روح به شكلي از مواهب الهي بهره مي برد . در همين جهان خاكي كسي از قدم زدن در ميان اشجار و گلها بالاترين لذت را مي برد در حالي كه شخص ديگري ممكن است از آن شيوه هيچ بهره اي نبرد و در عوض از مطالعه و تماشاي فيلم و شنا و … همان اندازه لذت ببرد

آگاهی از حقایق برزخ و قیامت به واسطه سیر تهذیبی و تجردی

ما اگر بخواهیم بر برزخمان اطلاع پیدا کنیم نباید سیر عرضی کنیم ـ به عرض زمان ـ بلکه باید سیر طولی کنیم و به طرف بالا یعنی به سمت مقام تجرد و عوالم معنی حرکت کنیم حرکت معنوی، تا برسیم به برزخ و از آنجا نیز سیر طولی کنیم، برویم به بالا تا برسیم به قیامت؛ خواه این کار را بعد از مردن انجام دهیم و خواه قبل از مردن و در زمان حیاتمان انجام دهیم.
اگر کسی در دنیا به مقام تجرد برسد و مرگ اختیاری پیدا کند بطوریکه از عالم صورت هم بگذرد، به قیامت میرسد. اگر کسی در دنیا بواسطه تهذیب نفس و متابعت از شریعت و دستورات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مراعات جنبه های معنوی اعمال شرعیه و امور عبادیه و حصول ملکه تقوی، کاری کند که از عالم شهوت و هوس و آمال بیرون آید و از محبت دنیا عبور کند، این سیر إلی الله میکند؛ و لازمه این سیر در اولین منزل، رسیدن به برزخ است؛ و هیچ جای شبهه و تردید نیست؛ پس برزخِ خود را ادراک میکند.

برزخ یعنی چه؟ یعنی همان عالم صورت، یعنی تجرد از ماده؛ خود را مجرد از ماده می بیند و موجودات برزخی را که دارای صورت هستند ولی دارای ثقل و ماده نیستند، ادراک می نماید. اگر از آنجا باز هم با تهذیب نفس و به دستور رسول الله حرکت کرد و جلو آمد، نه در عرض زمان، بلکه سیر طولی نمود بسوی بالا، بسوی پروردگار، به قیامت میرسد، و قیامتش را با تمام آثار و خصوصیات ادراک میکند. لذا در حدیث وارد است که: «لَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَمَوَاتِ مَنْ لَمْیُولَدْ مَرَتَیْنِ؛ داخل در ملکوت آسمان ها نمی گردد کسی که دوبار متولد نشده باشد».

اگر انسان در زمان حیات اختیاراً موفق به ادراک این عوالم شد، شد؛ اگر نشد، بعد از مرگ اضطراراً میرسد و ادراک میکند. یعنی وقتی نفس انسان علاقه خود را با بدن قطع کرد و مرگ انسان رسید، انسان داخل برزخ می شود به سیر طولی خود؛ و نیز پس از گذراندن برزخ وارد در قیامت می شود به سیر طولی خود. این حقیقت سیر إلی الله است؛ چون ما به سبب مردن نزد خدا می رویم؛ مگر نمیگوئیم: «إِنَا لِلَهِ وَ إِنَآ إِلَیْهِ رَ ‘ جِعُونَ؟؛ ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم» ( بقره/ 156)، مگر آیاتی که در قرآن نمی فرماید: إِلَی اللَهِ تُحْشَرُونَ، إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ، إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ؛ بسوی خداوند محشور می شوید! بسوی خداوند قلب و واژگون می شوید!».

خداوند همیشه و همه جا همه هست
خداوند کجاست؟ او مکان ندارد، او زمان ندارد، همه جا هست، و همیشه هست. پس بسوی او محشور می شویم یعنی در سیر طولی و تقرب، بالا می آئیم تا جائی که او را محیط بر همه مینگریم. ما زنده شدیم، متولد شدیم، پدرجان برای ما اسم گذاری کرد، در روز هفتم عقیقه نمود و ارحام و دوستان را دعوت کرد و ولیمه داد، ما کم کم بزرگ شدیم، دوسال و چهار سالمان شد، و بعد به مدرسه رفتیم و به سن بلوغ و جوانی و پیری رسیدیم و مُردیم و مرتباً بسوی خدا میرویم و بعد به عالم برزخ میرویم و بعد به قیامت، اینها همه در عرض عالم است تا برسیم به خدا؛ پس خداوند در گوشه عالم واقع شده است؟! عجب خدای مظلومی! و ما عجب آدمهای ظالمی هستیم! چون خدائی که بر هر چیز محیط است و با همه چیز هست و با همه چیز معیت دارد و هیچ لحظه ای در عالم نیست که خدا نباشد ـ مگر در همین آیه نخواندیم: «وَاعْلَمُوا أَنَ اللَهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ؛ و بدانید که خدا میان انسان و دل او حایل و مانع (از نفوذ باطل) می شود» (انفال/ 24).

تمام افراد بشر که در عالم هستند هر نیتی که بخواهند برای عملی بکنند، قبل از آن نیتشان خداست ـ ما همه این کارها را از دست خدا میگیریم و آن وقت خدا را چنان عقب میزنیم و در آن زاویه آخر عالم قرار میدهیم و محصل آنکه خدا را یک موجود بی خاصیت و بی اراده و ضعیف که هیچ کاری از دستش بر نمی آید و تمام کارها از او گرفته شده و به امور تکوین سپرده شده است، و در آن گوشه عالم و در این گوشه، یعنی در دو گوشه اول و آخر قرار میدهیم، و معنای ازل و ابد را هم دو زمان اول و آخر می گیریم؛ به به از این قرار و از این حساب !! نه؛ این حرف ها جملگی غلط است. خداوند هست، همیشه هست، همه جا هست، با همه هست؛ قیامت هست؛ برزخ هست؛ عوالم مافوق قیامت ـ که اسماء و صفات کلیة الهیه است ـ هستند؛ ذات مقدس خداوند هست.

اثبات عوالم سه گانه وجود آدمی با توجه به وجدانیات

در اثبات عوالم سه گانه یعنی عالم طبع و عالم برزخ و عالم قیامت، گذشته از براهینی که در علوم الهیّه و حکمت متعالیه اقامه شده است، وجدانیّات خود ما نیز شاهد بر آن است. ما دارای سه مرتبه از مراتب وجود هستیم:
اوّل: بدن ما، که از عالم طبع و مادّه است و دستخوش تغییر و تحویل و خرابی و آبادی است و پیوسته با تغییرات مادّه و ظرف زمان و مکان تغییر می پذیرد. بدن با تمام اعضاء و جوارحش از قلب و مغز و کبد و ریه و کلیه و معده و روده و پا و دست و چشم و گوش و هزاران عضو و میلیونها سلّول، حتّی در یک لحظه ثبات و قرار ندارد و پیوسته در حرکت جوهری و ذاتی خود حالات جدیدی به خود گرفته، و آن حالات خلیفه و جایگزین حالات قبلی او میگردد.

دوّم: مرحله لطیف تر و عالی تر و آن ذهن ماست، که دارای قوای باطنیّه از قوّه مفکّره و متخیّله و واهمه و حافظه و حسّ مشترک است و هزاران صورت و شکل و معنی را در خود می پذیرد و خود نیز چنین صورتها و معانی را ایجاد میکند. ذهن ما وزن ندارد، سنگینی ندارد، مادّی نیست؛ ولی دارای کیفیّت و آثار مادّه از شکل و صورت و لذّت و اندوه و غیرها می باشد. ذهن ما میتواند موجوداتی را که در این عالم بواسطه کثافت مادّه نمی توانند پدید آیند، در خود به اراده خود پدید آورد. حرکت بدن ما به اراده و دستور ذهن ماست؛ انسان تا صورت کاری را تصوّر نکند نمی تواند آن را بجای آرد؛ ما وقتی در منزل بودیم صورت مسجد و حرکت بسوی آن را تصوّر کردیم و فائده آنرا در نظر گرفتیم، سپس نفس ما به ما امر نمود تا طبق آن نقشه ای که از مسجد و حرکت و تصوّر فائده آمدن به مسجد در ذهن ما ترسیم شده بود عمل کنیم و عمل کردیم.

سوّم: نفس و حقیقت ماست، که از ذهن ما بسیار عالی تر و وسیع تر و لطیف تر است، چون او شکل و صورت هم ندارد، اندازه و کیفیّت هم ندارد؛ او همان ماهیّتی است که از آن به من و تو و او و ما و شما و ایشان تعبیر میشود. او از قوا بالاتر است و از ملکات و صفات، عالی تر؛ چون تمام قوای باطنیّه و ملکات و صفات در پرتو وجود او وجود دارند و به او قائمند؛ او حقیقتی است مجرّد از مادّه، و مجرّد از صورت و آثار مادّه. این سه مرحله از وجود ما، نمونه ای از سه مرحله از وجود عالم کلّی است؛ بدن ما نمونه ای از عالم هیولی و طبع است، ذهن و مثال متّصلِ ما نمونه ای از عالم برزخ و مثال منفصل است، و نفس ناطقه و حقیقت ما نمونه ای از عالم نفس کلّی و قیامت کبری است.

حقیقت نفس آدمی از نظر امام علی علیه السلام:
و بر همین امر در اشعاری که منسوب به مولی الموالی امیرالموحدین والمومنین است اشاره شده است:

دَوَآؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ *** وَ دَآؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَبْصُرُ
وَ تَحْسَبُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرْ *** وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الاْکْبَرُ
وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی *** بِأَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَرُ
فَلاَ حَاجَةَ لَکَ فِی خَارِجٍ *** یُخَبِّرُ عَنْکَ بِمَا سُطِّرُ
(دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام طبع سنگی قافیه «راء»)

ترجمه: دوای تو ای انسان در خود توست ولیکن نمی فهمی! و درد تو از خود تست ولیکن نمی بینی!
تو چنین می پنداری که جرم کوچک و تنها بدنی هستی، در حالیکه عالم اکبر پروردگار در تو گنجانیده شده است!
تو آنچنان کتاب آشکارای خدای خود هستی که به یک یک از حروفش، حقائق و اسراری را نشان میدهد.
بنابراین تو به خارج از وجود خودت نیازی نداری تا بدانچه در تو، قلم پروردگار نوشته است ترا آگاه کند

 


جستجو