دارايي خود انسان در توسل
اكنون اگر بخواهيم از پيش خودمان وسيلهاى براى تقرب داشته باشيم، چه چيز را بايد وسيله قرار دهيم؟ فرض كنيد بگوييم: خدايا، ايماني كه داريم وسيلهاى باشد كه تو، بوسيلهى آن ما را بيامرزى! جا دارد خدا بفرمايد: اين ايمان را من به تو دادم و اين وسيلهاى نيست كه براى خودت قرار مىدهى. ديگر اين كه بگوييم: خدايا، عباداتمان را وسيله قرار مىدهيم. باز نيكو است خدا بفرمايد كه توفيق اين عبادات را هم من به تو دادم. اينها در واقع مصاديق همان «عواطف رحمتك» است. هركدام از اينها اگر خالص باشد و بتواند وسيلهى تقرب به خدا شود، وسيلهاى است كه خود خدا به ما داده است. اگر بخواهيم براي شفاعت از پيش خودمان چيزى را وسيله قرار دهيم، چه داريم جز فقر؟ فقر ذاتى خود ماست. يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ1. وجود مخلوقات عين فقر است. اگر خودمان بخواهيم چيزى را بين خدا و خود واسطه قرار دهيم چيزى كه داريم همان فقر است. فقر ما، وسيلهاي است تا خداوند بزرگ به خاطر آن به ما رحم كند. انسان در مسير شفاعت بايد از وسيلهها شروع كند، حركت كند و برود به طرف آن كسى كه مىخواهد نزد او شفاعت و وساطت كند، تا به او برسد و از او بخواهد كه رحمتش را نازل كند يا از عذابش صرفنظر كند.
آيا فقر به خدا ميرسد؟
اكنون آيا فقرى كه ما داريم، هيچ وقت به خدا مىرسد؟ آن فقر از خود ما تجاوز نمىكند. فقر از ما جدا نمىشود تا پيش خدا برود. هيچ وقت هم فقر به خدا نمىرسد زيرا خدا غناى مطلق است؛ پس چطور ما وسيلهاى را بفرستيم كه اولاً فقري است كه معنايش يعنى نداشتن! ضمن اين كه اين نداشتن هم هيچ وقت به خدا نمىرسد! براى اين كه وجود خدا دارايى مطلق است و هيچ وقت واجد فقر نمىشود. لكن ميبينم كه اين معناى لطيف در دعاى عرفه آمده است؛ ها أنا أتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْري اِلَيْكَ. اما چقدر مىتوانم به اين وسيله (فقر) اطمينان داشته باشم كه كارى انجام دهد، در حالى كه اين وسيله هيچ وقت به تو نمىرسد؛ وَ كَيْفَ أتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مُحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ؟! فقرچيزى است كه محال است هرگز به تو برسد، پس چطور واسطهاي شود بين من و تو؟! تعبير خيلي لطيفى است و به اندازهاى كه بنده يادم هست، در هيچ دعا و مناجات ديگرى اين تعبير اينطور نيامده است.
عرفان امام
يك جمله هم از دعاى امام زين العابدين(عليه السلام) در روز عرفه كه به توسل مربوط مىشود برايتان نقل كنم. اگر به همهى صحيفهى سجاديه مراجعه كنيد، كمتر دعايى به اين عظمت يافت مىشود. آنقدر اين دعا عالى است، و نظم زيبايى دارد كه انسان مبهوت مىشود. و حقّاً جز امام معصوم كسى لياقت انشاء چنين دعاهايى را ندارد. ولى افسوس كه چون مايى كه شيعهى اهلبيت(عليهم السلام) هستيم سالى يك مرتبه هم معلوم نيست موفق شويم و اين ادعيه را بخوانيم.
يكى از آن جملات كه به مسئلهى توسل مربوط مىشود، اين است: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ؛ َ2 خدايا، تو دينت را در هر زمان، بوسيلهى امامى تأييد كردى؛ يعنى امام را تأييد كنندهى دينت قرار دادى، أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ؛ آن امام را وسيلهاى براي بندگان قرار دادي كه ببينند و بشناسند، وَ مَنَاراً فِي بِلَادِكَ؛ امام نور افشانى در شهرهاى تو است، كه هر وقت مردم، از دور هم او را مىبينند راه هدايت را پيدا ميكنند. اكنون چه زماني او را تأييد كنندهى دين قرار دادى؟ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ؛ بعد از اينكه ريسمان او را به ريسمان خودت متصل كردى. در اينجا بهطور خلاصه نهايت اتصال وجود امام را به خداى متعال بيان مىكند. رابطهى امام با خداوند مثل رابطهى ديگران نيست. آنها ريسمانشان به ريسمان خدا متصل است. آنكه منظور عرض بنده است اين جملهى بعدى است: وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ؛ امام را وسيلهاى براى رسيدن به رضوان خودت قرار دادى. در مناجات متوسلين اين طور بود كه: اللهم فَاجْعَلْهُما لِي سَبَباً إلى نَيْلِ غُفْرانِكَ، وَصَيِّرْهُما لِي وُصْلَةً إلَى الفَوْزِ بِرِضْوانِكَ، دو چيزى كه وسيله هستند، عوارف رحمت و شفاعت پيامبر، وسيلهاى براى رسيدن به غفران و رضوان خداوند هستند. اينجا هم مىفرمايد امام را وسيلهاى براى رسيدن به رضوان خودت قرار دادى. وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ؛ اطاعت او بر مردم واجب است و پذيرفتن نهى او هم بر همه واجب. كسى نبايد بر امام تقدم پيدا كند و اوصاف ديگري كه برميشمارد…
توجه به امام زمان
خود امام زين العابدين(عليه السلام) به خدا عرض مىكند كه خدايا، تو در هر زمانى، چنين كسى را امام قرار دادى كه اين موقعيت را براى مردم داشته باشد؛ يعني وسيلهاى باشد براى اين كه مردم به رضوان تو نائل شوند. بعد، از خدا مىخواهد كه صلواتت را بر اين امام نازل كن و به بركت او، بر ما هم نازل كن، چون او وسيله و مجراى فيض و رحمت الهى است. در ابتداي نزول، رحمتها بايد بر ساحت امام نازل شود، سپس بر ديگران ببارد؛ اين همان وسيله است. از اينجا ما بايد ياد بگيريم كه در هر زمان اگرچه در كارها، عبادات و توسلاتمان به كسانى از اولياء خدا متوسل مىشويم، بايد توجه داشته باشيم كه وسيلهى حقيقى كه ما را به خدا متصل مىكند امام آن زمان است. توسل به ديگر اولياء خدا در واقع باعث مىشود كه آنهاما را به امام و وصلهي وصل حقيقي، نزديك كنند. اگر در زمان امامت يكى از ائمه(عليهم السلام)، مردم متوسل به امام ديگرى مىشدند، در باطن، حواله داده مىشدند به آن امام حيّى كه در آن زمان امامت داشت. در هر زمان، توجه به امام آن زمان، تكليف خاصى است و يك ويژگى خاصى دارد. در هر حالى، به هر كسى متوسل مىشويم، نبايد فراموش كنيم كه فيض الهى از سوي امام زمان است. اين است كه در همهى دعاها و توسلهايمان هميشه بايد توسل به وجود وليعصر ارواحنا له الفداه را فراموش نكنيم. بايد سعى كنيم دست كم مقدارى از اين مضامين را در خودمان تحقق ببخشيم. يعنى فقط به خواندن يا توجه به معنايش اكتفا نكنيم و تلاش كنيم حالمان هم همينطور باشد.
عرفان عملي
در دنبالهى مناجات متوسيلن به اينجا ميرسد كه وَقَدْ حَلَّ رَجائِي بِحَرَمِ كَرَمِكَ. عرض مىكند: خدايا، اكنون كه من در مقام توسل برآمدم و وسيلههايي كه دارم نسيم رحمت تو و شفاعت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است؛ وارد حرم كرم تو شدم. كرم الهى را به منزلهى يك ساحت، ميدان و پيشگاهى تشبيه فرموده كه گويا از راه دورى آمده و در اينجا رحل اقامت افكنده است. يعنى جاى ديگرى ندارد و تمام اميدش به كرم خداست. چون راه ديگرى غير از كرم و رحمت خدا، و شفاعت پيامبرش كه آن هم از كرم خود اوست، چيزى ندارد. مخصوصاً با توجه به اين نكته كه آن چيزي كه ما داريم فقر است كه آن هم، هيچ وقت به خدا نمىرسد تا شفاعت كند. ماييم و يك دنيا حاجت، يك دنيا گرفتارى، يك دنيا گناه، و چيزى كه مىتواند علاج اين گناهان باشد فقط كرم اوست. اين حال اگر در انسان محقق شود حتماً دعايش مستجاب مىشود. عرض مىكند كه: وَقَدْ حَلَّ رَجائِي بِحَرَمِ كَرَمِكَ، اميد من حلول كرده در پيشگاه كرم تو، مثل مسافرى كه از راه دورى آمده است و در اينجا رحلش را افكنده، منزل كرده و جاى ديگرى ندارد.
وَحَطَّ طَمَعي بِفِناءِ جُودِكَ. اين هم تقريباً عبارت و تعبير ديگري از همان مطلب است. فَحَقِّقْ فيكَ أمَلِي؛ پس آن آرزويى را كه من نسبت به تو دارم، تحقق ببخش.
ختم به خيراعمال
وَاخْتِمْ بِالْخَيْرِ عَمَلي؛ اكنون كه موفق شدم به اين توجه و توسل كه خودش خير است، كاري كن كه ديگر مبتلا به اعمال شر نشوم و اعمالم ختم به خير شود. چون يكى از آفتهاى بزرگ براى مؤمنين اين است كه مدتها عبادت خدا بكنند، كار خير انجام بدهند، اما پايان كارشان طوري شود كه همهى گذشتهها را آتش بزند؛ گناهى رخ دهد كه اعمال گذشته را حبط كند.
از اعتقادات ما، يكي حبط است و يكى هم تكفير. بعضى از اعمال موجب غضب الهى ميشود طوري كه اعمال گذشته را هم حبط مىكند و از بين مىبرد. و برعكس، گاهى كارهاى خوبى هست كه خدا مىپسندد و گذشتهها را هم جبران مىكند. سيّئات گذشته را تكفير مىكند. در صريح قرآنى هم هست: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ3.
جايگاه اصفياء
وَاجْعَلْني مِنْ صَفْوَتِكَ الَّذِينَ أحْلَلْتَهُمْ بُحْبُوحَةَ جَنَّتِكَ اكنون كه مطمئن شده، راهى به سوى خدا دارد و دعاهايش مستجاب مىشود، و نيز غفران و رضوان الهى شاملش مىشود، دعاهاى نابي را در پيشگاه خدا مطرح مىكند. عرض مي كند: خدايا! مرا از آن بندگان برگزيده و ممتازي قرار ده كه آنها را در بحبوحهى بهشت قرار مىدهى؛ يعنى آنجايى كه مركز نعمتهاست و همهى نعمتهاى بهشتى در آنجا به وفور يافت مىشود. وَبَوَّأتَهُمْ دارَ كَرامَتِكَ؛ از آن بندگان برگزيدهاى كه آنها را در دار كرامت خودت جا دادى. كرامت يعنى احترام گزاردن و گرامى داشتن؛ وَأقْرَرْتَ أعْيُنَهُمْ بِالنَّظَرِ إلَيْكَ يَوْمَ لِقائِكَ، و چشم آنها را با نگاه به سوى جمال خودت روشن كردى، وَأوْرَثْتَهُمْ مَنازِلَ الصِّدْقِ في جَوارِكَ؛ آنها را وارث مكانهايي كردي كه واقعاً جاى نشستن و منزل كردن است، منزل صدق. فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ4. جاى گرفتن و منزل گزيدن واقعى آنجاست. قدم صدق يا مقعد صدق تعبيرهايي عربى است كه در فارسى عين اينها را نداريم، «قدم صدق عند ربهم»، تعبير قرآنى است. آنها پيش خدا قدم صدق دارند، يعنى جاى پاى محكم دارند. پايشان نمىلغزد.
معرفت الله
يا مَنْ لايَفِدِ الْوافِدُونَ عَلى أكْرَمَ مِنْهُ؛ اى كسى كه هيچ مهمانى، بر كريمتر از او وارد نمىشود. هر كس بر شخص كريمي مهمان شود، انتظار دارد كه ميزبان كاملاً از او پذيرايى كند. كريمترين ميزبانها كسى است كه وقتى مهمان بر او وارد مىشود، نپرسد تو كه هستى؟ يا براى چه آمدهاى؟! بلكه هر چه در اختيار دارد جلوى مهمان مىگذارد. در روايات شواهدى هست كه حاتم طايى مهمانسرايى داشته كه هر كس، از هر جا بر او وارد مىشده است از او نمىپرسيدند چه كسي هستى يا از كجا آمدهاي؟! پذيرايى مىكردند، بعد هم هر حاجتى داشته روا مىكردند. خب، اين از كريمترين انسانهايى است كه به اين صورت پذيرايى مىكند، اما تو از همه كريمترى! هر كه به در خانهى تو بيايد، نمىپرسى كه و كجا هستى و به چه رو آمدى؟! وَلا يَجِدُ الْقاصِدُونَ أرْحَمَ مِنْهُ؛ افرادي كه انتظار رحمت و خيرى از كسى دارند، بهتر از تو پيدا نمىكنند. يا خَيْرَ مَنْ خَلا بِهِ وَحيدٌ؛ اگر كسى تنها باشد، و ديگران او را رها كرده باشند، تو بهترين كسي هستى كه احوالش را مىپرسى و به حرفش گوش مىدهى. وَيا أعْطَفَ مَنْ آوى إليهِ طَريدٌ؛ هر كه را از هر جا طرد كنند و هيچجا راه ندهند، تو او را پناه مىدهى.
تنها راه نجات
إلَى سَعَةِ عَفْوِكَ مَدَدْتُ يَدِي، وَبِذَيْلِ كَرَمِكَ أعْلَقْتُ كَفِّي. اينها هم از تعبيرهاى بسيار لطيف است. فرض كنيد كسى دارد از يك جاى بلندى سقوط مىكند و زير پايش هم درياى آتشى است، در چنين حالى، وسط راه، طناب يا دستگيرهاي پيدا مىكند كه دستش را به آن مىگيرد تا سقوط نكند و اين زمينهاى مىشود كه نجات پيدا كند، در اين چنين حالى است كه مىگويد: أعْلَقْتُ كَفِّي؛ كف دستم را به رحمت تو آويختم، يعنى اگر تو من را نگيرى و دست من رها شود، جايم در جهنم است. هيچ راه نجاتى نيست. فقط تويى كه مىتوانى مرا نجات دهى. تنها چيزى كه مىتواند در مسيرِ سقوط، انسان را نجات دهد، عنايت خداست. فَلا تُولِني الْحِرْمانَ، وَلا تُبْلِني بِالخَيْبَةِ وَالخُسْرانِ. حرمان را نصيب من نكن، بلكه اميد من را برآورده كن. يا سَميعَ الدُّعاءِ، يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
1. فاطر / 15.
2. الصحيفه السجاديه، ص 216، دعائه عليه السلام في يَوْمِ عَرَفَهَ.
3. بقره / 217.
4. قمر / 55.