توسل وشفاعت

خدايا، من وسيله‏اى براى رسيدن به غفران و رضوان تو ندارم، جز دو چيز: يكى نسيمهاى رحمتى كه از جانب تو وزيدن مى‏گيرد و يكى هم شفاعت پيامبر(صلي الله عليه و آله). به مناسبت شب عرفه، كه يكى از شب‌هايى است كه عواطف رحمت الهى بيش از هميشه وزيدن مى‏گيرد، اشاره‏اى مي‌كنم به دعاهايى كه براى فردا از طرف اهلبيت(عليهم السلام) وارد شده، كه اشاره‏اى به مسئله‏ى توسل دارد.  دعاى سيدالشهدا(عليه السلام) در عرفات، از غرر ادعيه است كه اگر ما از ادعيه‏اى كه مأثور از اهلبيت(عليهم السلام) است پنج دعا را انتخاب كنيم، يكى به يقين، عرفه‏ى امام حسين(عليه السلام) خواهد بود. در اين دعا نكته‏ها و مطالبى هست كه در دعاهاى ديگر كمتر يافت مى‏شود. يكى از آن جمله‏ها كه بسيار جمله‏ى لطيف و زيبايى است و با توسل هم ارتباط دارد اين جمله است: ها أنا أتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْري اِلَيْكَ وَ كَيْفَ أتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مُحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ. وقتى انسان مى‏خواهد واسطه‏اى را بين خود و ديگري قرار دهد، كسى يا چيزى را انتخاب مى‏كند كه توجه مستشفع، به طرف كسى كه نزد او شفاعت مى‏شود معطوف شود. سپس از او مي‌خواهد كه حاجت او را بدهد يا از گناهش بگذرد؛ اين همان چيزى است كه ما درباره‏ى وجود مقدس پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و ائمه‏ى اطهار(عليهم السلام) و اولياءشان معتقديم كه آنها نزد خداوند متعال براى ديگران شفاعت مى‏كنند. البته در حقيقت اين وسيله‏ها و اين شفاعت‏ها را خود خدا قرار داده است. خداست كه آنها را آفريده و هم  اوست كه اين مقام را به آن‌ها داده، و خداست كه به آن‌ها امر كرده كه ما را شفاعت كنند. وجود آنها مظهرى از مظاهر رحمت الهى است. در واقع اين وسيله را خود خدا قرار داده تا به او نزديك شويم.

 

دارايي خود انسان در توسل
اكنون اگر بخواهيم از پيش خودمان وسيله‏اى براى تقرب داشته باشيم، چه چيز را بايد وسيله قرار دهيم؟ فرض كنيد بگوييم: خدايا، ايماني كه داريم وسيله‏اى باشد كه تو، بوسيله‏ى آن ما را بيامرزى!  جا دارد خدا بفرمايد: اين ايمان را من به تو دادم و اين وسيله‏اى نيست كه براى خودت قرار مى‏دهى. ديگر اين كه بگوييم: خدايا، عباداتمان را وسيله قرار مى‏دهيم. باز نيكو است  خدا بفرمايد كه توفيق اين عبادات را هم من به تو دادم. اينها در واقع مصاديق همان «عواطف رحمتك» است. هركدام از اينها اگر خالص باشد و بتواند وسيله‏ى تقرب به خدا شود،  وسيله‏اى است كه خود خدا به ما داده است.  اگر بخواهيم براي شفاعت از پيش خودمان چيزى را وسيله قرار دهيم، چه داريم جز فقر؟ فقر  ذاتى خود ماست. يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ1. وجود مخلوقات عين فقر است. اگر خودمان بخواهيم چيزى را بين خدا و خود واسطه قرار دهيم چيزى كه داريم همان فقر است. فقر ما، وسيله‌اي است تا خداوند بزرگ به خاطر آن به ما رحم كند. انسان در مسير شفاعت بايد از وسيله‏ها شروع كند، حركت كند و برود به طرف آن كسى كه مى‏خواهد نزد او شفاعت و وساطت كند، تا به او برسد و از او بخواهد كه رحمتش را نازل كند يا از عذابش صرف‌نظر كند.

آيا فقر به خدا مي‌رسد؟
اكنون آيا فقرى كه ما داريم، هيچ وقت به خدا مى‏رسد؟ آن فقر از خود ما تجاوز نمى‏كند. فقر از ما جدا نمى‏شود تا پيش خدا برود. هيچ وقت هم فقر به خدا نمى‏رسد زيرا خدا غناى مطلق است؛ پس چطور ما وسيله‏اى را بفرستيم كه اولاً فقري است كه معنايش يعنى نداشتن! ضمن اين كه اين نداشتن هم هيچ وقت به خدا نمى‏رسد! براى اين كه وجود خدا دارايى مطلق است و هيچ وقت واجد فقر نمى‏شود. لكن مي‌بينم كه اين معناى لطيف در دعاى عرفه آمده است؛ ها أنا أتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْري اِلَيْكَ. اما چقدر مى‏توانم به اين وسيله (فقر) اطمينان داشته باشم كه كارى انجام دهد، در حالى كه اين وسيله هيچ وقت به تو نمى‏رسد؛ وَ كَيْفَ أتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مُحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ؟! فقرچيزى است كه محال است هرگز به تو برسد، پس چطور واسطه‌اي شود بين من و تو؟! تعبير خيلي لطيفى است و به اندازه‏اى كه بنده يادم هست، در  هيچ دعا و مناجات ديگرى اين تعبير اين‌طور نيامده است.

عرفان امام
يك جمله هم از دعاى امام زين العابدين(عليه السلام) در روز عرفه كه به توسل مربوط مى‏شود برايتان نقل كنم. اگر به همه‌‏ى صحيفه‏ى سجاديه مراجعه كنيد، كمتر دعايى به اين عظمت يافت مى‏شود. آنقدر اين دعا عالى است، و نظم زيبايى دارد كه انسان مبهوت مى‏شود. و حقّاً جز امام معصوم كسى لياقت انشاء چنين دعاهايى را ندارد. ولى افسوس كه چون مايى كه شيعه‏ى اهلبيت(عليهم السلام) هستيم سالى يك مرتبه هم معلوم نيست موفق شويم و اين ادعيه را بخوانيم.
يكى از آن جملات كه به مسئله‏ى توسل مربوط مى‏شود، اين است: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ؛ َ2 خدايا، تو دينت را در هر زمان، بوسيله‏ى امامى تأييد كردى؛ يعنى امام را تأييد كننده‏ى دينت قرار دادى، أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ؛ آن امام را وسيله‏اى براي بندگان قرار دادي كه ببينند و بشناسند، وَ مَنَاراً فِي بِلَادِكَ؛ امام نور افشانى در شهرهاى تو است، كه هر وقت مردم، از دور هم او را مى‏بينند راه هدايت را پيدا مي‌كنند. اكنون چه زماني او را تأييد كننده‏ى دين قرار دادى؟ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ؛ بعد از اينكه ريسمان او را به ريسمان خودت متصل كردى. در اين‌جا به‌طور خلاصه نهايت اتصال وجود امام را به خداى متعال بيان مى‏كند. رابطه‏ى امام با خداوند مثل رابطه‏ى ديگران نيست. آنها ريسمانشان به ريسمان خدا متصل است. آن‌كه منظور عرض بنده است اين جمله‏ى بعدى‏ است: وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ؛ امام را وسيله‏اى براى رسيدن به رضوان خودت قرار دادى. در مناجات متوسلين اين طور بود كه: اللهم فَاجْعَلْهُما لِي سَبَباً إلى نَيْلِ غُفْرانِكَ، وَصَيِّرْهُما لِي وُصْلَةً إلَى الفَوْزِ بِرِضْوانِكَ، دو چيزى كه وسيله هستند، عوارف رحمت و شفاعت پيامبر، وسيله‏اى براى رسيدن به غفران و رضوان خداوند هستند. اينجا هم مى‏فرمايد امام را وسيله‏اى براى رسيدن به رضوان خودت قرار دادى. وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ؛ اطاعت او بر مردم واجب است و پذيرفتن نهى او هم بر همه واجب. كسى نبايد بر امام تقدم پيدا كند و اوصاف ديگري كه برمي‌شمارد

توجه به امام زمان
خود امام زين العابدين(عليه السلام) به خدا عرض مى‏كند كه خدايا، تو در هر زمانى، چنين كسى را امام قرار دادى كه اين موقعيت را براى مردم داشته باشد؛ يعني وسيله‏اى باشد براى اين كه مردم به رضوان تو نائل شوند. بعد، از خدا مى‏خواهد كه صلواتت را بر اين امام نازل كن و به بركت او، بر ما هم نازل كن، چون او وسيله و مجراى فيض و رحمت الهى است.  در ابتداي نزول، رحمت‏ها بايد بر ساحت امام نازل شود، سپس بر ديگران ببارد؛ اين همان وسيله است. از اينجا ما بايد ياد بگيريم كه در هر زمان اگرچه در كارها، عبادات و توسلاتمان به كسانى از اولياء خدا متوسل مى‏شويم، بايد توجه داشته باشيم كه وسيله‏ى حقيقى كه ما را به خدا متصل مى‏كند امام آن زمان است. توسل به ديگر اولياء خدا در واقع باعث مى‏شود كه آنهاما را به امام و وصله‌ي وصل حقيقي، نزديك كنند. اگر در زمان امامت يكى از ائمه(عليهم السلام)، مردم متوسل به امام ديگرى مى‏شدند، در باطن، حواله داده مى‏شدند به آن امام حيّى كه در آن زمان امامت داشت. در هر زمان، توجه به امام آن زمان، تكليف خاصى است و يك ويژگى خاصى دارد. در هر حالى، به هر كسى متوسل مى‏شويم، نبايد فراموش كنيم كه فيض الهى از سوي امام زمان است. اين است كه در همه‏ى دعاها و توسل‌هايمان هميشه بايد توسل به وجود ولي‌عصر ارواحنا له الفداه را فراموش نكنيم. بايد سعى كنيم دست كم مقدارى از اين مضامين را در خودمان تحقق ببخشيم. يعنى فقط به خواندن يا توجه به معنايش اكتفا نكنيم و تلاش كنيم حالمان هم همينطور باشد.

عرفان عملي
در دنباله‏ى مناجات متوسيلن به اينجا مي‌رسد كه وَقَدْ حَلَّ رَجائِي بِحَرَمِ كَرَمِكَ. عرض مى‏كند: خدايا، اكنون كه من در مقام توسل برآمدم و وسيله‌هايي كه دارم نسيم رحمت تو و شفاعت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است؛ وارد حرم كرم تو شدم. كرم الهى را به منزله‏ى يك ساحت، ميدان و پيشگاهى تشبيه فرموده كه گويا از راه دورى آمده و در اينجا رحل اقامت افكنده است. يعنى جاى ديگرى ندارد و تمام اميدش به كرم خداست. چون راه ديگرى غير از كرم و رحمت خدا، و شفاعت پيامبرش كه آن هم از كرم خود اوست، چيزى ندارد. مخصوصاً با توجه به اين نكته كه آن چيزي كه ما داريم فقر است كه آن هم، هيچ وقت به خدا نمى‏رسد تا شفاعت كند. ماييم و يك دنيا حاجت، يك دنيا گرفتارى، يك دنيا گناه، و چيزى كه مى‏تواند علاج اين گناهان باشد فقط كرم اوست. اين حال اگر در انسان محقق شود حتماً دعايش مستجاب مى‏شود. عرض مى‏كند كه: وَقَدْ حَلَّ رَجائِي بِحَرَمِ كَرَمِكَ، اميد من حلول كرده در پيشگاه كرم تو، مثل مسافرى كه از راه دورى آمده است و در اينجا رحلش را افكنده، منزل كرده و جاى ديگرى ندارد.
وَحَطَّ طَمَعي بِفِناءِ جُودِكَ. اين هم تقريباً عبارت و تعبير ديگري از همان مطلب است. فَحَقِّقْ فيكَ أمَلِي؛ پس آن آرزويى را كه من نسبت به تو دارم، تحقق ببخش.

ختم به خيراعمال
وَاخْتِمْ بِالْخَيْرِ عَمَلي؛ اكنون كه موفق شدم به اين توجه و توسل كه خودش خير است، كاري كن كه ديگر مبتلا به اعمال شر نشوم و اعمالم ختم به خير شود. چون يكى از آفت‏هاى بزرگ براى مؤمنين اين است كه مدت‌ها عبادت خدا بكنند، كار خير انجام بدهند، اما پايان كارشان طوري شود كه همه‏ى گذشته‏ها را آتش بزند؛ گناهى رخ دهد كه اعمال گذشته را حبط كند.

از اعتقادات ما، يكي حبط است و يكى هم تكفير. بعضى از اعمال موجب غضب الهى مي‌شود طوري كه اعمال گذشته را هم حبط مى‏كند و از بين مى‏برد.  و برعكس، گاهى كارهاى خوبى هست كه خدا مى‏پسندد و گذشته‏ها را هم جبران مى‏كند. سيّئات گذشته را تكفير مى‏كند. در صريح قرآنى هم هست: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ3.

جايگاه اصفياء
وَاجْعَلْني مِنْ صَفْوَتِكَ الَّذِينَ أحْلَلْتَهُمْ بُحْبُوحَةَ جَنَّتِكَ اكنون كه مطمئن شده، راهى به سوى خدا دارد و دعاهايش مستجاب مى‏شود، و نيز غفران و رضوان الهى شاملش مى‏شود، دعاهاى نابي را در پيشگاه خدا مطرح مى‏كند. عرض مي كند: خدايا! مرا از آن بندگان برگزيده و ممتازي قرار ده كه آنها را در بحبوحه‏ى بهشت قرار مى‏دهى؛ يعنى آنجايى كه مركز نعمت‏هاست و همه‏ى نعمت‏هاى بهشتى در آنجا به وفور يافت مى‏شود. وَبَوَّأتَهُمْ دارَ كَرامَتِكَ؛ از آن بندگان برگزيده‏اى كه آنها را در دار كرامت خودت جا دادى. كرامت يعنى احترام گزاردن و گرامى داشتن؛ وَأقْرَرْتَ أعْيُنَهُمْ بِالنَّظَرِ إلَيْكَ يَوْمَ لِقائِكَ، و چشم آنها را با نگاه به سوى جمال خودت روشن كردى، وَأوْرَثْتَهُمْ مَنازِلَ الصِّدْقِ في جَوارِكَ؛ آن‌ها را وارث مكان‌هايي كردي كه واقعاً جاى نشستن و منزل كردن است، منزل صدق. فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ4. جاى گرفتن و منزل گزيدن واقعى آنجاست. قدم صدق يا مقعد صدق تعبيرهايي عربى است كه در فارسى عين اينها را نداريم، «قدم صدق عند ربهم»، تعبير قرآنى است. آن‌ها پيش خدا قدم صدق دارند، يعنى جاى پاى محكم دارند. پايشان نمى‏لغزد.

معرفت الله
يا مَنْ لايَفِدِ الْوافِدُونَ عَلى أكْرَمَ مِنْهُ؛ اى كسى كه هيچ مهمانى، بر كريم‏تر از او وارد نمى‏شود. هر كس بر شخص كريمي مهمان شود، انتظار دارد كه ميزبان كاملاً از او پذيرايى كند. كريم‏ترين ميزبان‌ها كسى است كه وقتى مهمان بر او وارد مى‏شود، نپرسد تو كه هستى؟ يا براى چه آمده‌اى؟! بلكه هر چه در اختيار دارد جلوى مهمان مى‏گذارد. در روايات شواهدى هست كه حاتم طايى مهمانسرايى داشته كه هر كس، از هر جا بر او وارد مى‏شده است از او نمى‏پرسيدند چه كسي هستى يا از كجا آمده‌اي‌؟! پذيرايى مى‏كردند، بعد هم هر حاجتى داشته روا مى‏كردند. خب، اين از كريم‏ترين انسان‌هايى است كه به اين صورت پذيرايى مى‏كند، اما تو از همه كريم‏ترى! هر كه به در خانه‏ى تو بيايد، نمى‏پرسى كه و كجا هستى و به چه رو آمدى؟! وَلا يَجِدُ الْقاصِدُونَ أرْحَمَ مِنْهُ؛ افرادي كه انتظار رحمت و خيرى از كسى دارند، بهتر از تو پيدا نمى‏كنند. يا خَيْرَ مَنْ خَلا بِهِ وَحيدٌ؛ اگر كسى تنها باشد، و ديگران او را رها كرده باشند، تو بهترين كسي هستى كه احوالش را مى‏پرسى و به حرفش گوش مى‏دهى. وَيا أعْطَفَ مَنْ آوى إليهِ طَريدٌ؛ هر كه را از هر جا طرد كنند و هيچ‌جا راه ندهند، تو او را پناه مى‏دهى.

تنها راه نجات

إلَى سَعَةِ عَفْوِكَ مَدَدْتُ يَدِي، وَبِذَيْلِ كَرَمِكَ أعْلَقْتُ كَفِّي. اين‌ها هم از تعبيرهاى بسيار  لطيف است. فرض كنيد كسى دارد از يك جاى بلندى سقوط مى‏كند و زير پايش هم درياى آتشى است، در چنين حالى، وسط راه، طناب يا دستگيره‌اي پيدا مى‏كند كه دستش را به آن مى‏گيرد تا سقوط نكند و اين زمينه‏اى مى‏شود كه نجات پيدا كند، در اين چنين حالى است كه مى‏گويد: أعْلَقْتُ كَفِّي؛ كف دستم را به رحمت تو آويختم، يعنى اگر تو من را نگيرى و دست من رها شود، جايم در جهنم است. هيچ راه نجاتى نيست. فقط تويى كه مى‏توانى مرا نجات دهى. تنها چيزى كه مى‏تواند در مسيرِ سقوط،  انسان را نجات دهد، عنايت خداست. فَلا تُولِني الْحِرْمانَ، وَلا تُبْلِني بِالخَيْبَةِ وَالخُسْرانِ. حرمان را نصيب من نكن، بلكه اميد من را برآورده كن. يا سَميعَ الدُّعاءِ، يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ.


1. فاطر / 15.

2. الصحيفه ‏السجاديه، ص 216، دعائه عليه السلام في يَوْمِ عَرَفَهَ.

3. بقره / 217.

4. قمر / 55.

 


جستجو