أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالُونَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلًا يَعِظُونَ أَنْفُسَهُمْ بِأَمْثَالِهِ وَ يَسْتَشْفُونَ لِدَائِهِمْ بِدَوَائِهِ تَارَةً وَ تَارَةً مُفْتَرِشُونَ جِبَاهَهُمْ وَ أَكُفَّهُمْ وَ رُكَبَهُمْ وَ أَطْرَافَ أَقْدَامِهِمْ تَجْرِي دُمُوعُهُمْ عَلَي خُدُودِهِمْ يُمَجِّدُونَ جَبَّاراً عَظِيماً وَ يَجْأَرُونَ إِلَيْهِ جَلَّ جَلَالُهُ فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ؛ شيعيان خالص برنامهاي براي شبهاي خود و برنامهاي هم براي روزها دارند. اما برنامه شبانهشان اين است كه: قدمهايشان را جفت ميكنند ـکنايه از اينکه روي پا ميايستندـ. و اجزاء قرآن را به صورت ترتيل و با تأني و آرامش تلاوت ميكنند؛ با مثلها و اوصافي كه در آيات قرآن ذكر شده، خود را موعظه ميكنند و درمان دردشان را از قرآن طلب ميكنند؛ پيشاني، دستها، زانوها سر انگشتان پايشان را روي زمين فرش ميكنند ـکنايه از اينکه به سجده ميافتند، در حالي که اشك بر گونههايشان جاري ميشود؛ در پيشگاه جبروت و عظمت الهي به تمجيد و ستايش او ميپردازند. و با ناله در درگاه او، نجات خود را از آتش جهنم طلب ميكنند.
در نهجالبلاغه، اين بخش از روايت تعبيراتي مفصلتر و دلنشينتر دارد كه آنها را هم تلاوت ميكنيم: أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا. از اين بخش روايت، و همچنين از بعضي احاديث ديگر استفاده ميشود كه بهترين حالت براي قرائت قرآن اين است كه شخص، در خلوت قرآن را روي دو دست گرفته، رو به قبله بايستد و با توجه، همراه با تأني و آرامش قرآن را قرائت كند. يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ1؛ شيعيان با تلاوت قرآن و با توجه به مضامين آن، خود را وادار به حزن ميكنند. شايد اين فراز اشاره به اين باشد كه مناسبتر است قرآن به صورت حزنآور قرائت بشود؛ هم چنانكه در برخي روايات ديگر به اين معنا تصريح شده است كه قرآن را بهگونهاي بخوانيد كه تلاوت آن براي شنونده حزنآور باشد2. وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ؛ و به واسطه قرآن داروي دردشان را بر ميانگيزانند. شارحين نهجالبلاغه اين نكته لطيف را از اين فراز استفاده كردهاند كه منظور از اين كه ميفرمايد به وسيله قرآن در خودشان ايجاد حزن ميكنند و دواي دردشان را بر ميانگيزانند اين است كه بعد از اينكه حزن در آنها ايجاد شد، اشكشان جاري ميشود و اين اشك داروي دردشان است. فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ؛ وقتي مؤمنين به آيات بشارت دهنده نعمت، رحمت و مغفرت ميرسند، دل خود را متوجه اين آيات ميكنند و از سر طمع به رحمت الهي، به مضامين اين آيات سرک ميكشند؛ مانند كسي كه از پشت ديواري سرك ميكشد، تا پشت ديوار را ببيند. وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ. چنانكه گويا بر نعمتهاي بهشتي و رحمت الهي اشراف پيدا كردهاند و تصور ميكنند كه اين نعمتها پيش چشمشان حاضر است. وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ؛ همين افراد هنگامي كه به آياتي بر ميخورند كه در آنها نسبت به عذاب و عقوبتهاي الهي هشدار داده شده، گوش دلشان را به اين آيات ميسپارند و سرسري از آنها نميگذرند؛ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ؛ چنان كه گويا «زفير» و «شهيق» جهنم ـيعني صداي دم و بازدم آنـ در بن گوششان است. اين حالت مؤمنين هنگام قرائت قرآن است.
اما در حال ركوع و سجود، فَهُمْ حَانُونَ عَلَي أَوْسَاطِهِمْ؛ كمرشان را در پيشگاه عظمت الهي خم كردهاند. مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ؛ مواضع سجده خود را فرش زمين ميكنند و بر خاك ميافتند. يَطْلُبُونَ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ و از خداي متعال آزادي خود را از آتش جهنم درخواست ميكنند.
حاصل اين بخش از روايت اين است كه برنامه شبانه شيعيان حقيقي اين است كه بخشي را به نماز و قرائت قرآن، بخش ديگري را به ركوع و سجده، و بخشي را هم به تضرع در پيشگاه الهي براي نجات از عذاب و رسيدن به رحمتهاي الهي ميگذرانند.
سؤالي كه ممكن است در اين جا مطرح شود اين است كه چرا اين برنامه، اختصاص به شب دارد؟ عبادت خدا در تمامي ايام و ساعات مطلوب است؛ اختصاص اين برنامه به شب چه وجهي دارد؟
هر جا كه دري بوَد، به شب بر بندند.
در قرآن كريم هم تأكيد شده است كه مؤمنين بخش قابل توجهي از شب را به عبادت بگذرانند. در سوره مزمل به پيغمبر(ص) امر شده كه دو ثلث شب، يا نيمي از آن، يا حد اقل ثلث شب را به عبادت خدا بپرداز. قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً3 بيشتر شب را به عبادت بپرداز. قرآن در وصف مؤمنين خالص ميفرمايد: كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ4؛ كساني كه به مقامات عالي بهشت ميرسند، در دنيا اندكي از شب را ميخوابيدند.
دليل اين كه بر عبادت شبانه تأكيد شده اين است كه روح عبادت اين است كه انسان از همه چيز صرف نظر كند و توجهش فقط به خداي متعال باشد. بنا بر اين آنچه در عبادت مطلوب است حضور قلب و انقطاع الي الله است. از همين رو گفته شده عبادت را در جاي خلوتي انجام دهيد، در محلي كه نقش و نگار، صدا و يا هر عامل ديگري كه انسان را به خود مشغول كند، نباشد. گفته شده كه حضرت سلمان جايي را براي نماز انتخاب كرده بود كه فقط يك نفر ميتوانست بايستد و خم و راست شود. انسان خواه، ناخواه در روز اشتغالاتي دارد؛ علاوه بر اينكه وضع طبيعي روز انسان را به خود مشغول ميكند. بر خلاف شب كه به طور طبيعی شرايط برای سکوت، سکون، آرامش و توجه و حضور قلب فراهم است و در فضاي تاريك و خلوت آن، كه صداها خاموش و عوامل مزاحم ديگر كمتر است، آمادگي انسان براي حضور قلب و تمركز بيشتر است.
در چنين حالتي اگر انسان انگيزهاي براي عبادت داشته باشد، با توجه و شعور بيشتري ميتواند عبادت كند. در اين حال اگر انسان به خدا توجه پيدا كند، خدا هم به او لطف كند، تأثير بيشتر خواهد داشت. شايد اين آيه هم به همين نكته اشاره دارد: إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً5؛ پديده شب مؤثرتر و پا برجاتر است، و عبادت، فكر، و توجهي كه در شب انجام ميگيرد رسوخ و عمق بيشتري دارد. إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلاً6 انسان در روز تحرك زيادي دارد و بايد فعاليتهايش را در روز انجام دهد.
اينهم يكي از حكمتهاي الهي است كه انسان را بهگونهاي نيافريده كه تمام عمرش را در گوشه غاري زندگي كند. خدا زندگي اين عالم و شرايط و حالات مختلف آن را قرار داده، تا انسان از همه آنها استفاده كند و در هر حالي از نعمتهاي خدا براي رسيدن به كمال استفاده كند. مُرادَكَ مِنّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّي لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْء7؛ خداوند خواسته خود را در هر چيزي به انسان بشناساند، تا در هيچ حالي از او غافل نباشد. زندگي در عزلت، در كنار يك صومعه يا دير و پرداختن به عبادت از نظر اسلام چندان پسنديده نيست. انسان آفريده نشده است كه فقط در گوشه خلوتي مشغول عبادت شود؛ ولي بي نياز از چنين عبادتگاه خلوتي هم نيست. لذا بايد عبادات خود را در طول شب انجام دهد و روز را به رسيدگي به كارهاي ديگر خود اختصاص دهد؛ كارهايي از قبيل درس خواندن و درس دادن، موعظه كردن ديگران، رسيدگي به فقرا، جهاد فيسبيل الله، امر به معروف و نهي از منكر، تحصيل روزي و…. ثلث از شب را هم به استراحت و تجديد قوا بپردازد و بقيه آن را به عبادت خدا اختصاص دهد.
قرآن بخوان!
سؤال ديگر اين است كه هنگامي كه نيمه شب برخاستم، چه عباداتي را انجام دهم؟ در سوره مزمل دستور داده شده: وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً8؛ در اين روايت هم ميفرمايد: أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا؛ مؤمنان بر پا ميايستند و اجزاي قرآن را تلاوت ميكنند. هر چند بعضي شارحين نهجالبلاغه گفتهاند در اين عبارت ايستادن روي پا تلازمي با تلاوت قرآن ندارد، ولي اين بيان خلاف ظاهر عبارت است. از سوي ديگر در چنين حالتي كه انسان روي پا ايستاده، كتاب خدا را روي دو دست گرفته، قرائت كند، احترام قرآن بيشتر رعايت ميشود، تا زماني كه شخص روي زمين نشسته و احياناً به جايي هم تكيه بدهد.
نكته ديگري كه علاوه بر شبزندهداري و قرائت قرآن، بر آن تأكيد شده، تلاوت قرآن با حالت تأني و آرامش و به صورت شمرده است. يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا. زيرا در چنين حالتي شخص فرصت بيشتري براي توجه و تنبه نسبت به مفاهيم آيات پيدا ميکند. هنگامي كه انسان قرآن را با سرعت ميخواند، چندان اثري در او ايجاد نميكند. اما زماني كه آيات قرآن را به آرامي تلاوت ميكند، نسبت به آنها تمرکز پيدا ميکند و ميتواند تصور كند كه نعمتهايي كه در آيات شمرده شده، پيش چشم اوست، يا صداي زفير و شهيق جهنم در گوشش است. چنين حالاتي نيازمند فرصتي براي تأمل و تمركز است.
براي تلاوت قرآن هم هيچ حد و مرزي مشخص نشده است. خداوند ميفرمايد: خدا ميداند كه همه شما نميتوانيد هر شب، دو ثلث شب را به عبادت بپردازيد (زيرا بعضي از شما در سفر هستيد، ممكن است بعضي از شما هم به بيماري مبتلا باشيد و فرصت يا توان اينكه دو ثلث شب را به تلاوت قرآن بايستيد، نداريد.) لذا خداوند در سوره مزمل ميفرمايد: فَاقْرَوا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ؛ هر اندازه برايتان ميسر شد قرآن بخوانيد. يعني گمان نكنيد كه اگر بخواهيد سحرخيزي داشته باشيد، حتماً بايد نماز و عبادت شما ساعتها طول بكشد. بلکه نافله و قرائت قرآن شما حتي اگر چند دقيقه هم باشد، خوب است؛ ولي سحرخيزي را ترك نكنيد.
يكي از راههايي كه شيطان مانع عبادت و سحرخيزي ميشود همين است که به انسان چنين القاء ميكند كه براي عبادت سحر، چند ساعت وقت لازم است، تا خواندن دعاها، قرائت قرآن و سجدههاي طولاني انجام شود و كسي كه نيمه شب براي چنين عبادت مفصلي برخيزد، در طول روز خسته و خوابآلوده خواهد بود و به كار و زندگياش نميرسد؛ پس بهتر است از آن صرف نظر شود! در حالي كه انسان ميتواند همه يازده ركعت نماز شب را در مدت كوتاهي ـحدود ده تا پانزده دقيقهـ بخواند و به قرائت چند آيه از قرآن اكتفا كند. فَاقْرَوا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ. البته كساني كه همت بالاتري دارند و از نيروي بدني كافي و فراغت بيشتري برخوردارند، بهتر است وقت بيشتري را براي قرائت قرآن و عبادت صرف كنند.
از اين بيانات استفاده ميشود بخشي از اين عبادت شبانه بايد قرائت قرآن باشد. اما آيا منظور خواندن قرآن در نماز است؟ در بسياري از موارد منظور از قرائت قرآن، نماز است كه بخشي عمدهاي از آن به قرائت قرآن اختصاص دارد؛ مثل آيه شريفه: وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا9، كه در روايت به نماز صبح تفسير شده است.
اما قرائت قرآن كه در اين روايت و آياتي از قرآن مورد سفارش قرار گرفته، منظور از آن ممكن است قرائت سورههايي از قرآن در حال نماز باشد. در بعضي آيات تسبيح، سجده، دعا و تضرع به صورت مستقل مورد سفارش قرار داده شده است: وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً10؛ شبها سجده طولاني انجام ده و خدا را تسبيح بگو. سجده طولاني در دل شب نيز مورد تأكيد قرار گرفته است؛ شايد از بيان سجده و تسبيح در كنار هم بتوان اين نكته را استفاده کرد كه خوب است انسان در شب سجدهاي طولاني انجام داده و ضمن آن تسبيح خدا را بگويد.
حكايت عاشقي
در اين بخش از روايت به كيفيت قرائت قرآن اشاره شد. مؤمن بايد هنگام تلاوت قرآن آن چنان نسبت به معاني آيات توجه داشته باشد كه با رسيدن به آيات رحمت، گويا رحمت الهي را ميبيند و با قرائت آيات عذاب صداي زفير و شهيق جهنم را در گوش خود احساس كند. حضرت امير(ع) به ما ميآموزد در حال نماز و قرائت قرآن اينگونه باشيم؛ حداقل سعي كنيم فكر مسائل مادي و زندگي دنيا را از سر بيرون كنيم و توجه بيشتري به معاني آيات داشته و انسي با اين مفاهيم پيدا كنيم.
همچنين سعي كنيم ركوع و سجودي در دل شب داشته باشيم. در احوالات بعضي از اصحاب پيغمبر(ص) و همچنين شاگردان مكتب اهل بيت(ع) حكايات شنيدني از نماز و ركوع و سجودشان در دل شب نقل شده است؛ بعضي از ايشان گاهي شبي را به ركوع ميپرداختند و ميگفتند: هذه ليلة الركوع. هرچند باور كردن بعضي از حكايات براي ما سخت است.
از فرد موثقي شنيدم كه مرحوم شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني ـ كه در حرم امام رضا(ع) مدفون استـ هر شب عادت داشت اواخر شب ميآمد و به پشت بام حرم ميرفت و نزديك گنبد به نماز ميايستاد. يکي از خادمان حضرت رضا(ع) نقل کرده بود: ما كه با او آشنا بوديم و ميدانستيم عادت ايشان اين است، در پشت بام را برايش باز ميكرديم؛ ايشان به آنجا ميرفت. ما هم در را ميبستيم و ميرفتيم، تا پيش از اذان صبح كه در را باز ميكرديم تا ايشان برگردد. يك شب سرد زمستاني ايشان طبق عادت هميشگي به كنار گنبد رفت و مشغول نماز شد. اتفاقاً در حالي که ايشان مشغول نماز بود، برف شروع به باريدن كرد. ايشان به ركوع رفت و ركوعش طول كشيد. من هر چه صبر كردم، ايشان سر از ركوع بر نداشت. خودم هم نميتوانستم زير برف بايستم. چيزي فراهم كردم كه ايشان بتواند خود را با آن گرم کند و سپس در را بستم و به منزل رفتم. اما تمام طول شب را نگران ايشان بودم كه زير برف، روي پشت بام چه ميكند و چه بلايي بر سرش خواهد آمد؟ پيش از اذان، زودتر از شبهاي ديگر به حرم آمدم و به پشت بام رفتم و در را باز كردم؛ ديدم ايشان همچنان در حال ركوع است، در حالي كه حدود يك وجب برف روي پشت او نشسته است.
شايد به خاطر همين عبادتها است كه چنين كسي با يك اشاره، يا با يك دانه انجير مرضهاي لاعلاج را معالجه ميكرد.
در باره اويس قرني كه از اصحاب پيغمبر اكرم(ع) بوده، نقل شده كه عبادتهاي طولاني در دل شب داشته و گاهي يك شب را بيشتر به ركوع و گاهي يك شب را بيشتر به سجده ميپرداخت.
ما بايد سعي كنيم ـاگر نميتوانيم چنين برنامههايي داشته باشيمـ حد اقل شباهتي به چنين كساني پيدا كنيم؛ نمازمان را با تأني بيشتري بخوانيم. نمازهايي كه با عجله و شتاب ميخوانيم، ما را به كجا ميرساند؟ در روايتي نقل شده كه هنگامي كه بندهاي نمازش را سريع ميخواند، خداي متعال به فرشتگان خطاب ميفرمايد كه اين بنده من از نمازش كم گذاشت براي اينكه به خواستههاي دنيوياش برسد؛ در حالي كه نميداند همه امور دنيا به دست من است و تا من اراده نكنم چيزي تحقق پيدا نميكند.
در قرائت قرآن، چه در حال نماز و چه در غير حال نماز سعي كنيم حالاتي را كه در روايات سفارش شده، داشته باشيم. فرض كنيم صحنهاي را که آيه بيان ميکند، ميبينيم. فرض كنيم از طرف خداي متعال انذارها و عتابها را ميشنويم. كساني كه آن حالات عجيب را در عبادتهايشان پيدا ميكردند چنين زمينههايي در آنها بود؛ ما اگر نميتوانيم عين آنها باشيم، حداقل سعيكنيم شباهتي به آنها پيدا كنيم.
امام علی (ع) در مورد شیعیان خویش می فرمایند:مانند زنبور عسل باشید که در میان پرندگان ، پرنده ی نیست که زنبور را ناتوان وکوچک ببیند واگر انها می دانستند در اندرون انها چه برکتی نهفته است هرگز با انها چنین رفتار نمی کرددند .شما نیز با مردم با اجسادتان برخورد کنید ولی با دلهایتان از انها دور باشید .به خدا قسم چیزی را منتظر هستند(قائم ع)) نمی بینند تا باهم مخالفت کنند واب دهان بروی هم بریزند وهریک دیگری را کافر بداند .
واین اختلافات در مملکت علمای بی عمل امروزه کاملا روشن شده است .واین علامات همان ایه های خداوند هستند که خدا با انها با ما سخن می گوید . وخداوند مارا در این حال تنها نگذاشته وامر به احسان با والدین خود که همان انبیاء وخلفای خویش است امرکرده و فرمود:
« تنها خدای یگانه را بپرستید و به هیچ چیزی به خدا شرک نورزید و به والدین احسان کنید و خویشان و یتیمان و فقیران و همسایه دور و نزدیک و دوستان و موافق و رهگذران و بندگانی که زیر دست شمایند نیکی کنید که خدا مردم متکبر و خود پسندان را دوست ندارد »
اینجا منظور اخلاص در عبادت خداوند سبحان در اطاعت کردن از خلیفه خویش است که بر خلق گمارده و اجتناب از راهی که ابلیس (لع) در قبول نکردن سجود برای خلیفه خدا می با شد .
چون خداوند می خواهد همانگونه که او میخواهد عبادتش کنیم نه اَن طور که بنده او می خواهد و گرنه در عبادت او مشرک و تابع ابلیس (لع) می باشیم .
………………………………………………………………………………………………………………………………..
در چكاچك شمشيرها و نيزه ها، در ميان ولوله و شور جنگ و نبرد، در لابلاي نعره ها و فريادهاي رزم آوران جنگ جمل، مردي سر به گريبان انديشه فرو برده بود :
((خدايا، حق با كدامين طرف است؟ در يك سو علي،داماد پيامبر، سردار بزرگ اسلام،كسي كه پيامبر در وصفش مي فرمود:
«علي مع الحق و الحق مع علي»
با جمعي از ياران صديق پيامبر است، و در سوي ديگر « ام المؤمنين، عايشه» و دوتن از صحابه بزرگ پيامبر، «طلحه الخير» مرد خوش سابقه اسلام و زبير «سيف الاسلام» – دلاور ميادين نبرد- صف بسته اند. آيا ي شود هر دو گروه برحق باشند يا هر دو باطل؟!… به راستي كداميك بر حق است؟»
سرانجام چاره كار در اين ديد كه جواب را از علي (ع) بازجويد كه «باب مدينه العلم» بود.
«أيمكن أن يجتمع زبير و طل حه و عايشه علي باطلٍ؟»
آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟ و علي (ع) در پاسخ، جوابي داد كه، دانمشند سني مذهب مصري، دكتر «طه حسين» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هيچ كلامي از بشريت بدين پايه محكم و والا گفته نشده است.
إنك لملبوس عليك. إن الحق و الباطل، لا يعرفان بأفدار الرجال
إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله
همانا حقيقت بر تو اشتباه شده است. به درستي كه حق و باطل را با ميزان قدر و شخصيت افراد نمي توان شناخت.
اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي و باطل را نيز او بشناس، اهل آن برايت آشكار مي گردد.
كلام علي (ع) يعني :
اشخاص نبايد مقياس حق و باطل قرار گيرند. اين حق و باطل است كه بايد مقياس اشخاص و شخصيت آنان باشند.
وتمام. سخن كوتاه، اما بس عظيم و بلند بود. به بلنداي حقيقت و تاريخ! اين سخن يعني معياري براي تشخيص پيروان علي (ع) از غير!
و به همين دليل است كه اگر به صدر اسلام بازگرديم، به يك روحيه خاصي برمي خوريم كه آن روحيه تشيع است و تنها آن روحيه ها بودند كه مي توانستند وضعيت پيامبررا در مورد علي (ع)، صددر صد بپذيرند و دچار ترديد و تزلزل نشوند!
نقطه مقابل آن روحيه و طرز تفكر، يك روحيه و طرز تفكر ديگري بود كه وصيتهاي رسول اگرم را با همه ايمان كامل به آن حضرت با نوعي توجيه و تفسير و تأويل ناديده مي گرفتند. در حقيقت اين انشعاب اسلامي از اينجا بوجود آمد كه يك دسته كه اكثريت هم بودند، فقط ظاهر را مي ديدند و ديدشان عميق و تيزبين نبود كه باطن وقايع را ببينند. مي گفتند كه: عده اي از بزرگان صحابه و سابقه دارهاي اسلام كه راهي را مي روند نمي توان گفت اشتباه كرده اند. اما دسته ديگر كه در اقليت هم بودند، عقيده داشتند كه در جايي كه اصول اسلامي به دست همين سابقه دارها پايمال شوند، ديگر احترامي براي آنها قايل نيستيم.
روح تشيع را كساني بوجود آوردند كه طرفدار اصول بودند، نه طرفدار شخصيتها!
علي بعد از پيامبر، جواني سي و سه ساله است با يك اقليتي كمتر از عدد انگشتان. در مقابلش پيرمردهاي شصت ساله با اكثريتي انبوه و بسيار. منطق اكثريت اين بود كه راه بزرگان و مشايخ اين است و بزرگان اشتباه نمي كنند و ما راه آنانرا مي رويم.
اما منطق آن اقليت اين بود كه :
آنچه اشتباه نمي كند حقيقت است ، بزرگان بايد خود را با حقيقت تطبيق دهند.
سلمان فارسي ، ابوذر غفاري، مقداد و عمار ياسر مرداني بودند اصولي و اصول شناس،ديندار و دين شناس. در حقيقت روح شيعيان صدر اسلام روحي بود كه اصول و حقايق بر آن حكومت مي كرد،نه اشخاص و شخصيتها! و از همين رو بود كه شيعيان اوليه مردمي منتقد و بت شكن بار آمدند.
از اينجا معلوم مي شود، چقدر فراوانند افرادي كه شعارشان تشيع است و اما روحشان روح تشيع نيست. چرا كه افرادي ظاهر نگر و شخصيت گرايند. در حاليكه مسير تشيع همانند روح آن ،تشخيص حقيقت و تعقيب آن است.
چند سوال اساسی:
دلایل توجه ویژه ایرانیان به تشیع
پاسخ: بعد از فتح ایران به دست قواى مسلمین، ایرانیان آزادى نسبى داشتند و اکراه و اجبارى هم در پذیرش دین مقدس اسلام نداشتند.
ولى بر اثر معاشرت با مسلمین، به حقانیت اسلام پى بردند و دین چندین هزار ساله خود را، ناقص تشخیص داده و به اسلام گرویدند.
ایرانیان تنها در زمان خلافت هارون و مأمون به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دلیل تشریف فرمایى حضرت رضا و امامزادگان همراه علاقمند نشدند، بلکه از زمان خود پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) این مودت در دل ایرانیان ریشه دوانید.
به طورى که هر ایرانى، پس از آن که به مدینه مسلمان وارد مى شد، حق و حقیقت را در على(علیه السلام) مى یافت و به امر و راهنمایى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به حبل متین و ریسمان ولایت آن حضرت چنگ مى زد.
نمونه آن ها هم سلمان فارسى بود که بنا به روایت علماى همه فرقه ها، پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله)درباره وى فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است» و از همان ابتدا به سلمان محمدى معروف شد.
بدان جهت سلمان از شیعیان خالص على(علیه السلام) گردید که مکرر از پیامبر خدا شنیده بود: «کسى که على(علیه السلام) را اطاعت نماید، مرا اطاعت نموده و کسى که مرا اطاعت نماید خدا را اطاعت نموده است.
کسى هم که با على(علیه السلام) مخالفت نماید، مرا مخالفت نموده و کسى که مرا مخالفت نماید خدا را مخالفت نموده است».
به همین جهت سلمان از مخالفان سرسخت سقیفه بود.
قدمت شیعه از زمان پیغمبر گرامى اسلام(ص)
پرسش: آیا مذهب شیعه یک مذهب سیاسى است که به دست عبدالله بن سباى یهودى در زمان عثمان ـ خلیفه سوم ـ ابداع شد، سپس ایرانیان که با عربها سابقه بدى داشتند با این سلاح در مقابل اعراب مسلمان ایستادند.
آنگاه تشیع در زمان دیالمه تقویت گردید و سپس در زمان صفویه مذهب رسمى ایران شد.
در صورتى که در زمان نبى مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) نامى از شیعه وجود نداشته است؟
پاسخ: اولاً باید گفت که از دید شیعیان، عبدالله بن سبأ یک یهودى و ملعون است و در اخبار شیعه از وى مذمت بسیار شده است.
ثانیاً شیعه یک حزب سیاسى نیست که در زمان خلافت عثمان درست شده باشد، بلکه سیر طبیعى اسلام است که در آن به دستورات حضرت خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله) دقیقاً عمل شده است.
شیعه در لغت به معنى پیرو مى باشد و این کلمه براى این مورد اولین بار بر زبان خود صاحب وحى جارى شده است; بر زبان کسى که خداوند در قرآن کریم درباره او فرموده است: } وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى{; «هرگز با هواى نفس سخن نمى گوید و سخن او غیر از وحى خدا نیست».
و در قرآن این لفظ چند بار آمده است } وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَِبْراهِیمَ