سبک زندگی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در مکاتبات بین المللی

سبک زندگی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در مکاتبات بین المللی

بي گمان دوران رسالت پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) پيامدهاي مهمي را در زمينه هاي سياسي،ديني،اقتصادي و ديگر ابعاد تاريخ جهان به بار آورد.

هر چند قريشيان مكه تا پيش از اسلام، تجربه چشم گيري در زمينه اداره شهرها نداشتند و هيچ گاه زير پرچم يك دولت متمدن و با فرهنگ گرد نيامده بودند، تا از نظام هاي سياسي مدون برخوردار شوند. اما احتمال دارد گاهي اوقات، پيمان نامه هايي ميان اعراب و قبيله هاي همسايه شده باشد. هر چند دامنه اين كار را بسيار محدود فرض نماييم.

اما هنگامي كه اسلام بر سر آن ها سايه افكند، نيروهاي پراكنده شبه جزيره عربستان حول يك كانون گرد آمدند و در چارچوب كشوري نظام يافته با اداره هاي منضبط، سامان گرفتند؛ ميان اين كشور و كشورهاي همسايه مانند پاريس، بيزانس و مستعمرات آن ها، روابط سياسي پديد آمد. از عمر اين كشور هنوز ده سال نگذشته بود كه بر ايران،عراق، سوريه، فلسطين، مصر و سرزمين هاي ديگر چيره گشت. لازمه چنين وضعي آن بود كه نوشته هايي براي بيان اين روابط سياسي تحرير شوند و به اين ترتيب اسنادي پديد آيند، كه در اين جا به گوشه اي از تاريخچه آن ها اشاره مي گردد.

ويژگي هاي معنايي نوشته هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)

1-بخشش ها؛ 2-امان نامه ها؛ 3-پناه نامه ها؛ 4-دعوت به اسلام؛ 5-بيان احكام اسلامي؛ 6-پيمان صلح با مشركان؛ 7-نامه نگاري با دشمنان.

دعوت اهل كتاب به اسلام

در نامه ها، پيمان نامه ها و امان نامه هايي كه پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) براي فراخواندن اهل كتاب (يهود و ترسايان) به اسلام، نوشته، از شعاير آيين هاي آنان نيز ياد كرده است.
در نوشته هاي خود به يهود، از موسي بن عمران، تورات، از نام خود به عنوان پيامبري كه در تورات آمده و آية «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا»(1 )گفت و گو مي كند.

پيامبر (ص) در نامه هاي خود به ترسايان، نيز از مريم عذرا، عيسي مسيح (ع) و آيه «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّـهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ »(2)كه اهل كتاب را به سوي خداوند يگانه فرامي خواند و آنان را از روي آوردن به هر گونه شريك خدا و سرور و سرپرستي باز مي دارد، ياد كرده است.

نويسندة نامه هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)

آيا هيچ يك از نامه ها را، پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) خود به دست خود نوشته است؟

در ميان مسلمانان سه نظر وجود دارد:

1- پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) چيزي نخواند و چيزي ننوشت.(3)

2- پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) پيش از بعثت، چيزي نخوانده و ننوشته بود. اما پس از برانگيخته شدن به پيامبري و نزول قرآن، خواندن و نوشتن مي دانست، ولي به دست خود، چيزي ننوشت.(4)

3- پيامبر، نوشتن خوب نمي دانست، ولي در پيمان صلح حديبيه، پيمان نامه را، او به دست خود نوشت.(5)

البته تني چند از مفسران، به ويژه مفسران شيعه، در پاسخ پرسش فوق، ترديد دارند و پاسخ روشني نيافته اند. علم الهدي، سيدمرتضي، شيخ طوسي و از معاصران، مرحوم علامه طباطبايي از آن جمله اند.

سيدمرتضي در اين باره مي گويد: از آية «وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ ۖ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»(6) چنين برمي آيد كه پيامبر اسلام (ع) پيش از بعثت خود، خواندن و نوشتن را به خوبي نمي دانسته، ولي پس از پيامبري، مي توانيم بگوييم كه وي، با نوشتن و خواندن، آشنا بوده يا نبوده است، ولي بدون امكان اظهار نظر قطعي دربارة هيچ يك از دو حالت.(7)

شيخ طوسي در تفسير آيه 48 سورة عنكبوت، نخست نظر كساني را كه گفته اند از اين آيه چنين برمي آيد كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) با نوشتن به خوبي آشنا نبوده، نادرست مي داند و مي گويد آن چه از آيه به دست مي آيد اين است كه پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) چيزي ننوشته بوده است، ممكن است هم كسي كه نوشتن خوب مي داند و هم كسي كه با نوشتن به خوبي آشنا نيست چيزي ننويسند.(8)

مرحوم علامه طباطبايي از آية فوق، استنباط مي كند كه اي پيامبر «عادت تو چنين نبوده كه قبل از اين، كتاب بخواني، و يا بنويسي … خلاصه تو، نه مسلط بر خواندن بودي و نه مسلط بر نوشتن، چون امي و بي سواد بودي، و اگر غير اين و بر خواندن و نوشتن مسلط بودي، مبطلان كه همواره مي خواهند حق را باطل معرفي كنند»(9)، قرآن را كلام خدا نمي دانستند.

آغاز و ختم نامه هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)

متن نامه هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) با جمله هايي هم چون «سلم انتم» «سلام عليكم» يا «سلام عليك» «اسلم تسلم» «سلام علي من امن بالله» آغاز مي شده و در خطاب به مسلمانان، جملة «سلام عليك» يا «السلام علي من آمن بالله و رسوله» و در خطاب به كافران، جمله اي چون «سلام علي من اتبع الهدي» مي آمده و گاهي نيز نامه بدون سلام آغاز مي گشته است.(10)

در شماري از نامه هاي پيامبر (ص) جمله اي چون «اني اليك الله الذي لااله الا هو» در ستايش آفريدگار به كار رفته است. ذكر اين نكته مناسب است كه در صدر اسلام، نامه ها را با جملة «الحمدالله» آغاز نمي كردند. در هيچ يك از نوشته هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) نيز به اين تركيب بر نمي خوريم، هم چنين هيچ يك از نوشته هاي به دست آمده از خلفاي راشدين نيز با «الحمدالله» آغاز نشده است. اين تركيب در آغاز پيمان نامة حكميت ميان حضرت علي (ع) و معاويه نيز ديده نمي شود.(11)

البته در صدر اسلام از تركيب«الحمدلله» در آغاز خطبه ها استفاده مي شده است. در خطبة«حجه الوداع» پيامبر(ص) و شماري از خطبه هاي نهج البلاغه، نمونه هاي گويايي بر اين معنا است.(12)

مهر نامه هاي پيامبر(ص)

نيز تا سال هفتم هجري، پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) مهر بر نامه هاي خود نمي نهاد، ولي هنگامي كه در محرّم آن سال خواست كه فرستادگان خود را همراه با نامه هايي براي فراخواندن فرمانروايان كشورها به دين اسلام، گسيل كند، به او گفتند كه پادشاهان، نامه هاي بدون مهر را نمي خوانند. از اين رو پيامبر (ص) براي خود، مهري يا انگشتري نقره اي فراهم آورد تا نامه هاي خود را با آن،‌ مهر كند. بر پاية روايت مشهور، نقش اين انگشتري، از سه كلمة «محمد رسول الله» در سه سطر بود. در بالا «الله» در وسط «رسول» و در پايين، «محمد» جاي داشت.(13)

البته عبدالله بن مسلم بن قتيبه مي نويسد: نقش انگشتر پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)، «صدق الله» بود و سپس جانشينان او، «محمد رسول الله» را نيز بر آن افزودند.(14)

تاريخ نگارش نامه ها و پيامان نامه ها

در پاي شماري از نوشته هاي پيامبر (ص) تاريخ نگارش آن ها نيز آمده است؛ هرچند هيچ يك از نامه هاي پيامبر (ص) به سران كشورها و بزرگان قبيله هاي عرب، كه از ديدگاه تاريخي سخت معتبر هستند و جايگاهي ويژه دارند، داراي تاريخ نيست؛ مانند نامه هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به خسرو پادشاه ايران، به امپراطور روم شرقي، به مُقَوقِس كارگزار امپراتور در مصر، به نجاشي فرمانرواي حبشه، به منذربن ساوَي كارگزار خسرو در بحرين، پيمان نامة قبيلة ثقيف. اما در اين ميان، پيمان نامة حكميت جنگ صفين ميان حضرت علي (ع) و معاويه بن ابي سفيان، داراي تاريخ درست و سنجيده اي است.(15)

محققين بر اين باورند ه چون مردم عرب در روزگار پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) با نهادن تاريخ به پاي نوشته ها آشنا نبوده اند، تاريخي كه در پايان برخي از نوشته هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) ديده مي شود، پس از زمان پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) با در نظر گرفتن زمان احتمالي نوشتن اين نامه ها، به دست نسخه برداران اين نوشته ها انجام گرفته است.

متن نامة(16)پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به نجاشي دربارة مهاجران حبشه(17)

به نام خداوند بخشنده مهربان

از محمد پيامبر خدا به نجاشي اصحم پادشاه حبشه.

تو با ما در آشتي هستي، من نزد تو آفريدگاري را مي ستايم و فرمانرواي وارسته از همة كمبودهاست به دور از عيب و تباهي است.رهانندة مردم از هراس و پريشاني و سرپرست روزي و زندگاني بندگان خويش است.

گواهي مي دهم كه عيسي پسر مريم، روح خدا و كلمة اوست كه خداوند او را در درون مريم عذراي پاك ، پاكدامن جاي داد و مريم بر او بارور گشت. خداوند با دميدن روح خويش در مريم، عيسي را پديد آورد چنان كه آدم را نيز به دست خود و با دميدن جان در كالبد وي، جان بخشيد.

من تو را به خداي بي انباز و به ادامة فرمان برداري از او و نيز به پيروي از خويشتن و پذيرفتن كتاب آسمانيم، فرامي خوانم، كه به راستي من فرستادة خدا هستم. من پسر عم خود، جعفر را با شماري از مسلمانان به سوي تو فرستادم، هنگامي كه نزد تو آمدند، ايشان را پذيرا شو. سركشي را كنار گذار، كه من تو و سپاهيان تو را به سوي خدا فرامي خوانم، به راستي كه من فرمان خدا را رساندم. و نيكخواهي و اندرز خويش باز نمودم، پس چند پند مرا بپذير و درود و ايمني از عذاب خدا بر آنكو پيرو هدايت شود.(18)

پاسخ نجاشي به پيامبرصلی الله علیه واله وسلم**

به نام خداوند بخشنده مهربان

از نجاشي اصحم بن ابجر به محمد فرستادة خدا:

اي پيامبر خدا! درود و بخشايش و فزوني هاي نعمت خداوندي كه جز او خدايي نيست و مرا به اسلام راه نمود، بر تو باد. پس از ستايش و سپاس پروردگار، اي پيامبر خدا! نامة تو با آن چه دربارة عيسي ياد كرده بودي، به من رسيد. به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه عيسي هيچ چيز، بر آن چه كه تو ياد كرده اي نمي افزايد، وي هم چنان است كه گفته اي. به راستي، از آن چه كه نزد ما فرستاده اي، آگاه گشته ايم. از پسر عم تو و همراهان وي، پذيرايي كرديم. پس گواهي مي دهم كه تو فرستادة راستين خدا و گواه درستي راه پيامبران پيش از خود هستي. من دست ياري به تو و پسر عم تو و ياران وي داده و به دست او، سر به فرمان خدا، پروردگار جهانيان نهادم.

پسر خود ارها بن اصحم بن ابجر را سوي تو فرستادم. من تنها، مالك خويشتنم، اي پيامبر خدا اگر بخواهي كه نزد تو آيم، چنين مي كنم، زيرا كه من به راستي و درستي سخن تو، گواهي مي دهم، درود بر تو اي فرستادة خدا.(19)

متن نامة(20) به هراكليوس

به نام خداوند بخشنده مهربان

از محمد بندة خدا و فرستادة او، به هراكليوس بزرگ روميان:

كسي كه پيرو راستي گردد، گزند نمي بيند. پس از ستايش و سپاس خدا، من تو را به اسلام و پذيرفتن آن، فرامي خوانم. به آيين اسلام درآي تا گزند نبيني، اسلام بپذير تا خداوند دوبار تو را پاداش دهد. اگر بر اين پيام پشت كني، گناه همة‌مردم كشور، يا كشاورزان بر تو خواهد بود. «اي اهل كتاب! به سخني كه ما و شما آن را يكسان پذيرفته ايم، روي آوريد. بدين معنا كه جز خدا نپرستيم و در پرستش او، هيچ چيز را انباز او نسازيم و جز الله، عيسي يا عالمان ديني را پروردگار خويش ندانيم. بر اين بنياد، اگر اهل كتاب، از پذيرفتن توحيد سرباز زدند، شما اي مسلمانان، به ايشان بگوييد: گواه باشيد و بپذيريد كه تنها ما، در دل و زبان، توحيد خدا را پذيرفته ايم.(21و22)

پاسخ امپراطور روم به پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)23

از قيصر پادشاه روم، به احمد فرستادة خدا كه عيسي به آمدن وي مژده داده است:

همانا نوشتة تو همراه فرستاده ات به من رسيد، و من به پيامبري تو گواهي مي دهم. ما (ترسايان)، نام تو را در انجيل مي يابيم؛ عيسي پسر مريم، ما را به آمدن تو مژده داده است. من مردم روم را به آيين تو فراخواندم، ولي نپذيرفتند. اگر پذيرفته بودند، بي گمان به سود ايشان بود. من خود بسيار دوست داشتم كه در نزد تو بودم و به خدمتگزاري تو و شست و شوي پاهاي تو مي پرداختم.(24)

متن نامة پيامبر (ص) به اسقف روم در قسطنطنيه

درود بر كسي كه ايمان آورد. اما بعد، بي گمان عيسي پسر مريم، روح خدا و كلمه اوست كه خداوند آن را در وجود مريم پاك، قرار داد. من به خدا«و پيام هايي كه بر ابراهيم،اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط و آن چه از سوي پروردگار موسي، عيسي و پيامبران ديگر، بر ايشان فرود آمده است، بي آن كه تفاوتي در ميان ايشان ببينم، ايمان دارم و ما به پرستش و فرمان خدا گردن نهاده ايم.»(25)

كسي كه پيرو راستي گردد.گزند نخواهد ديد(26)

متن نامه پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به خسرو پرويز بزرگ پارس

به نام خداوند بخشنده مهربان

از محمد فرستاده خدا به خسرو پرويز بزرگ، پارس:

سلام و ايمني از عذاب خدا بر كسي كه پيرو هدايت گردد، به خدا و فرستاده وي ايمان آورد و گواهي دهد كه آفريدگاري جز خداي يگانه بي انباز، نيست و محمد بنده و فرستاده او است.

من تو را به سوي خدا فرا مي خوانم، زيرا كه من پيامبر خدا بر همه مردمانم، تا زنده دلان را هشدار دهم و «كلمه عذاب بر كافران مسلم گردد» از اين رو، اسلام آور تا ايمان ماني، زيرا اگر اسلام نياوري، بي گمان، گناه همة مجوسان بر گردن تو خواهد بود.(27)

پاسخ خسرو به پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم)

خسرو به پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نامه اي نوشت و آن را همراه با مشكي ميان دو لايه پارچه ابريشم نهاد.چون فرستاده آن را به پيامبر داد. رسول خدا مشتي از مشك را برداشت و آن را بوييد و به ياران خويش داد و گفت:«سر به فرمان ما نِه و گرنه همراه ياران خويش.به سوي تو خواهم آمد. فرمان خدا، از آن نيز پرشتاب تر است.اما دربارة نامة تو، من به محتواي آن، از تو آگاه ترم، در آن، چنين و چنان آمده است» نامه را نگشود و آن را نخواند. فرستاده نزد خسرو بازگشت و ماجرا را به او گفت.

گفته اند هنگامي كه نامة پيامبر به دست خسرو رسيد… آن را پاره پاره كرد. پيامبر(ص) فرمود: خداوند پادشاهي ايشان را چنان كه بايد، از هم خواهد گسست(28) متن نامه به دست نيامده است.(29)

متن نامه پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به منذر بن ساوي عبدي، كارگزار خسرو در بحرين

به نام خداوند بخشنده مهربان

از محمد فرستادة خدا به منذر بن ساوي:

ايمني و به دو رماندن از عذاب خدا، از آن كسي است كه پيرو هدايت گردد. پس از سپاس و ستايش خداوند، من تو را به اسلام فرا مي خوانم، پس اسلام بياور تا ايمن ماني؛ و آن چه را كه در دست داري، خداوند از آن تو گرداند. بدان كه آيين من به زودي، سراسر گيتي را فرا خواهد گرفت.(30)

پاسخ كارگزار خسرو، در بحرين به پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)

… اي پيامبر خدا! من نوشتة تو به مردم بحرين را خواندم، شماري از ايشان به اسلام دل بسته و شيفتة آن گشته و بدان گرويده اند، و شماري ديگر، آن را خوش نداشته اند. در كشور من، زردتشتيان و يهود زندگي
مي كنند. در اين باره، فرمان خويش را اعلام دار.(31)

فرمان پيامير (صلی الله علیه واله وسلم) به مُنذِر دربارة زرتشتيان هگر (هجر)

اسلام را به ايشان پيشنهاد كن، چنان چه مسلمان گشتند، در سود و زيان با ما يكسان اند. و هر كس اسلام نپذيرد، بايد- بي آن كه از گوشت حيوان سربريدة آنان بخوريد و يا از ميان زنانشان همسر گزينيد سرگزيت دهد.(32)

متن نامة(33)پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به جَيفَر و عبد

به نام خداوند بخشنده مهربان

از محمد فرستادة خدا به جيفر و عبد پسران الجُلَنغدي:

آن كس كه پيرو هدايت گردد، از خشم خدا به دور مي ماند.

پس از عنوان: من شما را به شعار اسلام فرامي خوانم. اسلام آوريد تا ايمن مانيد؛ زيرا كه من فرستادة خدا بر همة مردم هستم، تا زندگان را هشدار دهم «و كلمة عذاب بر كافران مسلم گردد». اگر اسلام بپذيريد، به شما حكومت خواهم داد، ولي چنان چه از پذيرفتن آن، سرباز زنيد، پادشاهي شما از ميان خواهد رفت؛ و سپاهيان من به سرزمين شما خواهند آمد و پيامبري من، بر پادشاهي شما چيره خواهد گشت. اين نامه را اُبي بن كعب نوشت.(34)

فرجام سخن

نامه هايي كه رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) براي قبيله هاي مسلمان و يا كساني كه سر به فرمان او داشتند نگاشته است، و نيز نوشته هاي آن حضرت كه مردم را به گزاردن فريضه هاي ديني فرامي خوانند، اسنادي گوهرين و درست اند؛ زيرا هيچ كس به جعل چنان نوشته هايي، نيازمند نبوده است؛ ولي چه بسا مردم نيز بر پاية انگيزة روحي يا خواسته هاي ناپسند خويش، واژه هايي را بر متن اصلي اين اسناد، افزوده اند. اين افزوده ها گاهي از ديد پژوهنده پنهان نمي مانند؛ گو اين گاهي نيز شناخت آن ها از اصل متن، دشوار مي گردد.

ولي به واقع اين خداوند است كه به راه راست، راه مي نمايد و بازگشت به سوي اوست.

11:«و والي فيك الابعدين»

و در راه رضاي تو، با دورترين مردم دوستي كرد.

اصل حاكم در روابط خارجي پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم)

نگاهي منصفانه به مبارزات پيروان دين اسلام

ورود آگانه و كارشناسانه به اعماق تاريخ اسلام، و مطالعه علمي و بي غرض سيره رسول اكرم(صلی الله علیه واله وسلم) و كنكاش مشكلات و تنگناهاي امروز جوامع بشري به درستي اثبات مي كند كه گمشده امروز بشريت همان انسان كاملي است كه بالغ بر يكهزار و چهارصد سال پيش وظيفة سنگين رسالت را بر دوش كشيد.

بررسي سيره و روش پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) اعم از رفتار ،گفتار، كردار و … . كه آيينه اي تمام نما از تزكيه و تهذيب نفس و به طور كلي انسانيت به تمام معناست، گنجينه اي بي نظير است.

چهارده قرن است كه تمدن اسلامي از اقيانوس اطلس گرفته تا درياي هند و از سواحل بحرالروم تا ريگستان آفريقا، نفوذ شايان توجهي پيدا كرده و ملل و اقوامي كه در اين قلمرو گسترده به نام مسلمان سكونت دارند، ديانت،آداب، رسوم و فرهنگ برخاسته از آن دين مقدس، يك ملت واحد را تشكيل داده اند.

اين همه، به خاطر شيوه برخورد صحيح پيامبر(ص) و كمال دين مقدس اسلام است؛ ديني كه در تمدن دنيا و در اقوام و ملل مختلف عالم به صور گوناگون ظهور پيدا كرد و تاثيرات مختلفي به جاي گذارد.

مسلمانانا علوم و فنون را به يونان و روم در اروپا منتقل نمودند، به نحوي كه تا پانصد سال، مدار حركت و توسعه اروپا بر پايه و اساس كتب و مصنفات آنان داير و استوار بود. ارتقاي علمي، اكتشافات فني و قانون هاي مدون، از جمله بركت هاي اين دين مقدس بود.علاوه بر آن، تأثيرات اخلاقي و تربيتي فراوان دين اسلام، بر جوامع غربي شگفت انگيز است.

ديني كه تمدن هاي عظيم ملل بزرگي هم چون مصر، يونان، روم، ايران ، آشور و بابل را در هم شكست و در درياي تمدن خود هضم نمود تا جايي كه مورد اعجاب مستشرقان اروپا و آمريكا گرديد.

آنان متعرف هستند كه به قدري مسلمانان دقيق و عميق بود كه قسمت اعظم تمدن آن ها كه عبارت از مذهب، زبان و حرفه هاي گوناگون بود، هنوز در دنيا زنده و پايدار باقي مانده است.

همه اين اقدام ها شايسته برخاسته از سيره، روش و پويايي فرهنگ اسلامي است.

اتهامي دروغين! گسترش اسلام به وسيلة شمشير!

پيش از اين، با توجه به نفوذ اسلام در اقصي نقاط جغرافيايي و گسترش دامنة آن تا درياي يونان، شمال آفريقا، حوزة بالكان، آسياي مركزي، هند و اقيانس هند و … يك مسأله، صاحب نظران را به تأمل واداشته بود كه «چرا مردم به اسلام مي گروند؟»

برداشتي كه بعضاً مي شد اين بود كه اسلام با زور شمشير پيشرفت كرده است!

خوشبختانه اخيراً توجه به مباحثات و برخوردهاي مدرسي در ميان مسلمانان، به ويژه در برخورد اسلام با سايرين در طول تاريخ اسلام، سبب رفع ذهنيت منفي «اتهام گسترش به وسيلة شمشير» گرديده است و به خوبي دريافته اند كه برداشت قبلي شان به كلي اشتباه و گاهي مغرضانه بوده است، چرا كه غناي فرهنگي اسلام موجب گرايش مردم به آيين جديد گرديده است.[35]

نويسنده كتاب تاريخ جوامع اسلامي(36) معتقد است:

نخستين پژوهشگران غربي بر اين باور بودند كه اسلام با تكيه بر شمشير گسترش يافت، امروز كاملاً روشن است كه توسل به زور، براي دعوت مردم به اسلام، اگر نگوييم ناشناخته، به راستي نادر بود.(37)

زور و شمشير يا صلح و امنيت؟

آيا اصل حاكم در روابط خارجي اسلام، اصل «زور و شمشير» است يا «صلح و امنيت»؟

دين اسلام، بي نظيرترين دين و آييني است كه در فرصتي كوتاه، جهان را فراگرفت، تا آن جا كه سي سال پس از رحلت پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) در قلوب ميليون ها انسان جاي گرفت.

موفقيت چشم گير اسلام بر ذهن بشريت، سبب بروز اين اتهام شد كه اسلام به وسيلة شمشير گسترش يافت.

اين در حالي است كه هنگام ورود پيامبر (ص) به مدينه، دو قبيلة اوس و خزرج سال ها درگير ستيزي مرگبار بودند.

پيامبر (ص) براي حل كينه هاي كهنة قبيله اي، داوراني را معين نمود و تمايز بين اوس و خزرج را از بين برد و بذر رابطه صميمانه را در قلب هاي مؤمنان افشاند و آية شريفة «ان الذين آمنوا والذين هادوا والصابؤون و النصاري من آمن بالله واليوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم ولاهم يحزنون»(38) را اصلي براي امنيت اقوام يهودي، صائبي، مسيحي و هركسي كه به خدا و قيامت ايمان داشته و به حق عمل كرده باشد قرار داد، تا از چيزي نگران نباشند.

به مردماني كه هواخواه بدترين نوع كفر بودند، به نژادي كه قتل و خون ريزي، طبيعت ثانوي آن شده بود، اخلاص، حقيقت، خويشتن داري، احسان و عشق به همنوع را آموخت.

پيامبر (ص) فرمود: كسي كه دست از انتقام بردارد، خداوند گذشت او را جبران خواهد كرد و مرتب به قوم خويش گوشزد مي نمود كه: «مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا ۗ وَكَانَ اللَّـهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا»(39)هركس كه واسطه و منشأ كاري نيكو شود، هم او نصيبي كامل از آن برد و هركه وسيله كاري زشت و قبيح گردد، سهمي به سزا از آن خواهد يافت.

پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) در حالي كه مشغول به انسان سازي مردم بود، تا آنان را از انحطاط و زشتي ها پاك سازد، مورد حملة دشمنان بي رحم و قسم خورده قرار مي گرفت.

عربستان به رهبري قريش و ابوجهل و ابوسفيان متحد گشتند تا عاشقان مشتاقي كه خداي ناديده را بر ثروت و خانه ترجيح مي دادند، نابود سازند.

مردم عربستان براي قتل عام پيروان محمد (صلی الله علیه واله وسلم) به حركت درآمده بودند، و آنان را در محاصرة سخت قرار دادند.

محمد (صلی الله علیه واله وسلم) از آغاز رسالت خود به عنوان يك نويد دهنده و مصلح، مورد مخالفت و دشمني قوم خود قرار گرفت.پيروان آن حضرت، در آغاز معدود و كم اهميت بودند.

قومي كه آن حضرت در آن حضور داشت، غرق در عادات وحشيانه بوده و جنگ را به ديدة هدف زندگي مي نگريستند.

ملتي بودند كه بسيار دور از نفوذ مادي و منحط يوناني ها و رومي ها، و در عين حال دور از تأثيرات مثبت انساني، وقتي محمد (ص) دعوت خود را اعلام كرد، آن را خوار شمردند و چون ادامه يافت سبب هيجاناتي كينه جويانه شد، اما پيروان او از نظر شمار و قدرت، فزوني يافتند، تا آن كه سرانجام دعوت اهالي مدينه را جهت پناهندگي به اين شهر پذيرفت و از همان لحظه اي كه دعوت شد، بايد هوشيار مي بودند تا از عداوت هاي بت پرستان و حملات منسجم قبايل بي شمار عربستان پيروز برآيند.

تعجب اين جاست كه بعضي از نويسندگان! وسايل و ابزارهاي دنيوي را كه پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) براي تهذيب جامعة خود به كار برد را وسوسه هاي شيطاني تلقي كرده اند، در حالي كه عدم كاربرد چنان وسائلي را به عنوان دليلي براي اثبات الوهيت مسيح (ع) شمرده اند و اين مقايسه اي غير منصفانه است!

مگر نه آن كه پيامبر بزرگ نصاري، به هنگام نصيحت به حواريون خود در عنايت به ابزار دفاع، به گرامي از آن سخن گفت. و به تعبير دقيق تر هنگامي كه تعقيب و دستگيري مسيح (ع) قطعي و نزديك شد، وي براي قيام مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد و به حواريون خود گفت: «الان هر كه كيسه دارد آن را بردارد، و همچنين توشه دان را، و كسي كه شمشير ندارد، جامة خود را فروخته آن را بخرد».(40)

مسلمانان زجر كشيده به هنگام ملة دشمنان بي رحم، ناچار دست به اسلحه بردند و به تدريج و پشت كار، كلية اجزاء پراكندة قبايل عربستان براي پرستش خداي حقيقي جمع شده و آن گاه صلح و آرامش بر اين سرزمين سايه افكن شد.

پيشنهاد، يا تحمل

اسلام مذهب خود را پيشنهاد كرد، اما هرگز آن را تحميل نكرد، در صورتي كه كسي آن را مي پذيرفت، از حقوق يكسان با ديگر مسلمانان برخودار بود، و نيز اسلام دولت هاي مغلوب را از شرايطي كه هر فاتحي از آغاز جهان تا زمان محمد (صلی الله علیه واله وسلم) همواره بر شكست خوردگان تحميل كرده بود، رهانيد.(41)

در سايه قوانين اسلام، به كلية پيروان عقايد ديگر كه در قلمرو اسلام بودند. آزادي عقيده و عبادت داده شد، و رعايت آن تضمين شد. خداوند در قرآن مي فرمايد: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ »(42)اين، مؤيد اصل مدارا و احساني است كه اسلام آن را القاء مي كند، يا مثلاً در مورد ديگر مي فرمايد:

«أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿* وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ ۚ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ »(43)؛ پس آيا تو مي خواهي مردم را مجبور به قبول ايمان كني در صورتي كه ايمان تنها از جانب خداوند است.اين گونه تعاليم الهي، كه توسط پيامبر(ص) براي مردم به ارمغان آمد، تعصب و عدم مدارا است؟

اگر به آيات دقت شود، به خوبي مي توان دريافت كه اين اصول عقيدتي، به ضرب تيغه شمشير پرآوازه خويش، بر مردم تحميل نگشته است؟!

عفو يا قلع و قمع

كليساي مسيح به جز در دوران تلاش هاي عظيم اروپا در آغاز قرن نوزدهم هرگز در تشويق و ترغيب به جنگ يا تقديس آن به نام مذهب و «شكوه مسيح» براي قلع و قمع بدعت گزاران و كافران، ترديد و درنگ به خود راه نداد.

اما پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) در زمان بزرگ ترين پيروزي خود در هنگام ورود به مكه و درهم شكستن بت ها، اعلان عفو عمومي فرمود و فرمان داد تا به ضعيفان و بيچارگان پناه دهند و بردگان فراري را آزاد سازند.

محمد (صلی الله علیه واله وسلم) تنها به نويد دادن اكتفا نكرد، بلكه اين امر را به صورت يك قانون درآورد و به همة مال مغلوب، آزادي عبادت بخشيد و پرداخت يك جزيه رسمي، تنها عوضي بود كه در قبال انجام و بهره وري از آيين خود، از آنان خواسته شد.

پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) همان شخصيتي است كه از مشاجره بر سر عقايد گريزان بود و مكرر اظهار فرمود:

«وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَـٰهُنَا وَإِلَـٰهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ »(44) ؛ با اهل كتاب جر و بحث و مشاجره نكنيد، مگر اين كه خيلي با متانت و با نحو احسنف مگر كساني كه ظلم كرده اند.

انگيزة جنگ هاي پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)

پيكارهاي گوناگون مسلمانان به رهبري پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) با قبايل اطراف، بر اثر تعدي و عداوت بي رحمانه بت پرستان به وقوع مي پيوست و انجام اين نبردها براي دفاع از خود، ضروري بود.

نبرد «موته» و جنگ «تبوك» كه اولين نمايش ها عليه يك دولت بيگانه به شمار مي رفتند، بر اثر كشتن فرستاده اي به رومي ها به وقوع پيوست.

شايد اگر مسلمانان، مسيحيان شرقي را به خاطر اين جنايت تنبيه نكرده بودند، ما راجع به تبليغ اسلام به زور شمشير هرگز چيزي نمي شنيديم.

نبرد «موته» بي نتيجه بود و جنگ «تبوك» كه ماهيت كاملاً تدافعي داشت، به خاطر دفع نيروهاي مجتمع هراكليوس پيش آمد.

مروت و جوانمردي، در آيين محمدي

محمد (صلی الله علیه واله وسلم) آموزگار آييني است كه روح خردمندي و مروت اسلامي، در قوانين دفاعي آن جاري و ساري است. به نمونه هايي از آن دقت كنيد:

1- «وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ »(45)در راه خدا با آنان كه به جنگ و دشمني با شما برخيزند، جهاد كنيد، ولي ستمكار نباشد كه خدا ستمگران را دوست ندارد.

2- «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ۚ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ ۖ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ ۗ كَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ »(46) اگر به شما حمله كردند، آنان را بكشيد.

3- «فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »(47) اگر دست از ستم و شرك بردارند از آنان درگذريد كه خداوند آمرزنده و مهربان است.

4- «»(48) خداوند شما را از دوستي با كساني منع نمي كند كه با شما در امر دين نجنگيده اند و نه شما را از وطن تان اخراج كرده اند تا از آنان بيزاري جوييد، بلكه با آنان با عدالت و انصاف رفتار نماييد كه خدا مردم با عدالت را دوست مي دارد.

شمشير براي دفاع

آيا هدف اسلام همواره آن بوده است كه ديگران را به زور وادار به قبول خود كند؟

تحليل گران بي طرف حقايق تاريخي، به راحتي قضاوت مي كنند كه اسلام براي دفاع از خود دست به شمشير زد و آن را براي دفاع از خود آماده نگه داشت. به نكاتي از اين ها دقت كنيد:

1- اسلام در اصول عقايد هيچ ديني هرگز دخالت نكرد.

2- موجب زجر و آزار نبود.

3- هيچ گاه محكمه تفتيش عقايد برپا نكرد.

4- هرگز آلات و ابزار شكنجه براي از بين بردن اختلاف عقيده يا خفه كردن وجدان بشري و يا نابود كردن بدعت اختراع نكرد.

اما در مقابل، به نكاتي خواندني دقت كنيد:

1- در قرن هفدهم، مرد جواني به خاطر اين گفته كه «فكر نمي كند محمد مرد بدي باشد» اعدام شد.(49)

2- در سال 1521 ميلادي شارل پنجم، مرگ و مصادره اموال را در مورد كليه بدعت گزاران مقرر داشت. سوزاندن، اعدام، بيرون كشيدن زبان ها، مجازات هاي معمولي براي كساني بود كه از پذيرش آيين ارتدوكس امتناع مي كردند.

3- در انگلستان، پس از رواج آيين پروتستان، اعضاي انجمن روحانيون كليساها، كه مدت مديدي به صورت ارثي حكومت كرده بودند، زنداني شدند، بر آنان داغ زده شد، ناقص العضو شدند، شلاق خوردند و به چهار ميخ كشيده شدند.

4- در اسكاتلند، آنان را هم چون جنايت كاران در روي كوه ها شكار مي كردند، گوش هايشان را از بيخ مي كندند، با آهن هاي گداخته بر اندامشان داغ مي زدند، انگشتان آنان را با دستگاهي مخصوص از جاد در مي آوردند. استخوان ساق پاهاي آنان را در داخل چكمه ها خرد مي كردند، زنان را در ملأ عام تازيانه مي زدند، كاتوليك ها را شكنجه و اعدام مي كردند.

5- در انگلستان، يهوديان را شكنجه و اعدام مي كردند.

6- در اسپانيا، مسلمانان را مي سوزاندند، ازدواج ميان مسيحي و يهودي و ميا مسيحي و كفار بي اعتبار بود.

در آمريكاي مسيحي، سياه پوست مسيحي را به جرم ازدواج با يك زن سفيدپوست مسيحي زنده زنده در آتش سوزاندند.

و اين در حالي است كه پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) ازدواج مردم مسلمان را با زن مسيحي، يهودي و يا زردتشي حلال مي دانست، و تنها عكس اين قضيه را، آن هم به دلايل گوناگون و روشن سياسي مجاز نمي دانست.

مقايسة رفتار صليبيون مسيحي با رفتار مسلمانان

وقتي خليفه دوم، اورشليم را در سال 637 ميلادي فتح كرد، در كنار اسقف سوفرونيوس سواره وارد شهر شده، در حالي كه راجع به آثار قديمي شهر با او مشغول صحبت بود، به هنگام نماز از اداي نماز در كليساي قيامت، كه تصادفاً در آن جا بود، امتناع كرد و در پاي پله هاي كليساي فقسطنطين نماز گزارد و به عنوان دليل اين كار به اسقف گفت: اگر من در اين كليسا نماز گزارده بودم، ممكن بود مسلمانان در آينده به تقليد از آن چه كه من كرده بودم، نقض عهد كنند.(50)

اما به نمونه هايي از جنايات صليبي ها، پس از تسخير اين شهر دفت كنيد:

1- مغز جوانان را به ديوارها پاشيدند.

2- نوزادان را از كنگره هاي قلعه به زير انداختند.

3- مردان را در آتش، سرخ كردند.

4- شكم برخي افراد را به بهانه اين كه طلا بلعيده اند، دريدند.

يهوديان را به زور وارد كنيسه هايشان كردند و آن جا را به هر چه در آن بود به آتش كشيدند.

5- حدود هفتاد هزار نفر را قتل عام كردند.(51)

اما وقتي صلاح الدين بار ديگر اين شهر را تصرف كرد، كلية مسيحيان را آزاد كرد، به ايشان پول و غذا داد و آنان را امان بخشيد تا از آن جا بروند.

شمشير اسلام براي دفاع

اسلام دست به شمشير برد تا از خود دفاع كند، اما مسيحيت شمشير را برگرفت، تا آزادي تفكر و هر جا مسيحيت حكمفرما مي شد، پيروان هيچ مذهب ديگري از اذيت و آزار امان نمي يافتند. اما در مقابل، تمام آن چه كه مسلمانان از ديگران مي خواستند، تضمين سادة صلح و مناسبات دوستانه بود يا پرداخت جزيه در ازاي حمايت شدن، و در صورتي كه اسلام را قبول مي كردند با كليه مسلمانان از نظر حقوق و ساير امتيازات برابري كامل مي يافتند.(52)

فرجام سخن

فتوحات اسلام بسيار حيرت انگيز و پرنفوذ بود، اگر چه پس از گذشت چند قرن سرزمين هاي فتح شده به دست اقوام و ملل خود بازگشت، اما آثار تمدن اسلامي هم چنان پايدار و پابرجا باقي ماند و هيچ فاتحي نتوانست
آن ها را متزلزل سازد.

مورخان اروپايي مي نويسند دين اسلام چون به هندوستان راه يافت بر همة مذاهب فايق آمد و جاي آن ها را گرفت و هم اكنون نيز دين برگزيدة بشري است. و بقاي تمدن و تفكر اسلامي در جهان، متأثر از عظمت و بزرگي خاتم پيامبران (صلی الله علیه واله وسلم) است كه بزرگ ترين منجي عام بشريت لقب گرفته است.

تعليمات عاليه، تربيت مهذب و پاك و اقدام مخلصانة پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) آن چنان بود كه قومي متعصب، خودخواه و سرسخت را كه از نظر اجتماعي پست ترين مردمان در عقيده بودند، به بهترين انسان ها تبديل نمود.
پيامبر خاتم (صلی الله علیه واله وسلم) آن قوم سركش را كه تا آن زمان هيچ فاتحي نتوانسته بود آنان را مطيع سازد، به درجه اي از تربيت و ادب رساند كه دولت هاي باعظمت دنيا را منهدم ساخت و خود نزديك به هشت قرن فرمانرواي يك قلمرو گسترده شد و چهار قرن نيز سراسر آب هاي دنيا تحت سيطره و نفوذ آنها بود.

از ويژگي هاي برجستة تاريخ اسلام، انطباق آن با حقيقت است؛ يعني بدون ترديد، قصه ها و حكايت هاي مستندي كه در آن بيان شده، در خارج حقيقت داشته است؛ برخلاف كتاب هاي رمان و داستان هاي ساختگي غرب كه چنين ويژگي اي نداشتند.
————————————————————————————————————————————————-

پی نوشتها:

1 .فتح(48) آيه 29.

2 .آل عمران (3)، آية 63.

3. العقد الفريد، ابن عبد ربه، ج4، ص245: مجمع البيان، ج4، ص287، مقدمه ابن خلدون، ص419، النبي الامي، مرتضي مطهري، ص43-6.

4. الفائق، زمخشري، ج1، ص5، 2؛ التراتيب الادرايه، كتاني، ج1، ص173؛ مكاتيب الرسول، ص20.

5. طبقات ابن سعد، ج1، ص74؛ علل، صدوق، ص120-118؛ كشف الاسرار، ميبدي، ج7، ص404.

6. عنكبوت (29)، آية‌ 48.

7. مجمع البيان، طبرسي، ج4، ص287.

8 .التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص216.

.9 تفسيرالميزان، ترجمة سيدمحمد باقر موسوي، ج16، ص219.

10 .صبح الاعشي، ج6، ص366؛ مجموعه الوثاق السياسيه، (ش77، 78، 94).

11 .مجموعه الوثاق السياسيه، ش372؛ نهج البلاغه، شرح محمد عبده، ج3، بخش نامه ها.

12 .مجموعه الوثائق السياسيه، ش 287/الفغنهج البلاغه،نخستين خطبه و برخي خطبه هاي ديگر

13. انساب الاشراف، مسعودي، ص 259، نهايه الادب، نوبري، ج18، ص 156، الخراج، قدامه بن جعفر، ص 56، صبح الاعشي، ج6، ص 353؛ تاريخ التمدرالاسلامي، جرجي زيدان، ج1، ص136.

14.عيون الاخبار، ص302.

15. مجموعه الوثاق السياسيه، ص358.

16. بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد عبدالله و رسوله، الي النجاشي الاصحم ملك الحبشهۀ سلم انت. فاني احمد اليك الله، الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن و اشهد ان عيسي بن مريم روح الله و كلمته القاها الي مريم البتول الطيبه الحصينه فحملت بعيسي، فخلقه الله من روحه و نفخه، كما خلق آدم بيده و نفخه، و اني ادعوك الي الله وحده شريك له، والموالاه علي طاعته، و ان تتبعني، و تؤمن بالذي جائني، فاني رحمه الله …. و قد بعثت اليك ابن عمي جعفراً، و نفراً، معه من المسلمين، فاذا جاءك فاقرهم، ودع التجبر، فاني ادعوك و جنودك الي الله، فقد بلغت و نصحت، فاقبلوا نصحي. السلام علي من اتبع الهدي.

17. طبري، ص1569؛ السيره الحلبيه، ج3، ص344.

18. مجمع البيان، ج4، ص13: كسي كه پيرو راستي گردد، از عذاب در امان خواهد بود.

**دنلپ، خاورشناس اسكاتلندي، اصل اين نامه را در اختيار دارد و تصوير آن را در ماه ژانويه سال 1940 در مجلة انگليسي زبان منتشر كرده است.

19. طبري، 1570؛ حلبي، ج3، ص344؛ ابن كثير، ج3، ص84.

20.بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد عبدالله و رسوله، الي هرقل عظيم الروم. سلام علي من اتبع الهدي. اما بعد: فاني ادعوك بدعايه الاسلام. اسلم تسلم و اسلم يوتك الله اجرك مرتين فان توليت فعليك اثم الاريسيين «قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لانشرك به شيئا و لايتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون».

21و22. آل عمران (3) آية64؛ نيز بنگريد: مجمع البيان، ج1، ص 455.

23.صحيح بخاري، ج1، ص6؛ صحيح مسلم، ج32، ص89؛ طبري، ص1565؛ يعقوبي، ج2، ص83.

24 يعقوبي، ج2، ص84؛ منشآت السلاطين، فريدون بيگ، ج1، ص30؛ بگريد: اسهيلي، ج2، ص320. امپراطور روم، دينارهايي براي پيامبر(ص) فرستاد. البته وي در نامه اش نوشته بود كه« من مسلمانم» رسول خدا(ص) وقتي نامه را خواند، فرمود: دشمن خدا دروغ گفته است و او مسلمان نيست، بلكه بر آيين مسسيحيت استوار است.

25 بقره(2) آيه 136: قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الي ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و ما اوتي النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون.

26. المنتقي، ابونعيم ورق، ص 31؛ سنن سعيد بن منصور بخش دوم ش 2479

27.طبري، ص 1571،يعقوبي، ج2،ص 242 اعجاز القرآن ، باقلاني،ص203؛ روزنامه بيروتي الحياه به تاريخ 27/12/1385هـ22/5/1963،ص701 با تصوير

28. «اللهم مزق ملكه» خداوندا رشته سلطنت او را پاره كن ،طبقات كبري،ج1،ص260

29. در تاريخ آمده است كه خسرو پرويز نامه را پاره كرد و به «با نام» فرماندار خود در يمن نوشت كه پيامبر را به نزد او بفرستد«بانام« دو نفر بدين منظور به مدينه نزد پيامبر(ص) فرستاد و پيامبر(ص) به آنان فرمود:شب گذشته شيرويه، پدر خود، خسرو پرويز را كشته است. و همان طور هم بود و فرستادگان «بانام» به يمن بازگشتند و اين خبر را به او دادند و هر سه مسلمان شدند.التنبيه و الاشراف ص225.

30.زرقاني، ج2، ص351؛ ابن الجوزي، ص742؛ ابن سعد، ج4، ص76.

31. زرقاني، ج2، ص351؛ ابن سعد، ج1، ص19؛ زيلعي، ش8/2.

32. بلاذري، ص80؛ طبري، ص160؛ شرح السير الكبير، سرخسي، ج1، ص101.

33.بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد رسول الله، الي جيفر و عبدابني الجلندي. السلام علي من اتبع الهدي، اما بعد: فاني ادعوكما بدعايه الاسلام. اسلما تسلما، فاني رسول الله الي الناس كافه، لانذر من كان حيا و يحق القول علي الكافرين، و انكما ان اقررتما بالاسلام وليتكما، و ان ابيتما ان تقرا بالاسلام، فان ملككما ائل، و خيلي تحل بسا حتكما و تظهر نبوتي علي ملككما. و كتب ابي بن كعب.

34. زرقاني، ج2، ص353؛ حلبي، ج3، 350.

35.آنان كه معتقدند بيش تر اين مفاهيم، از ثمرات مراودت هاي سازنده به وسيلة گفت و گو بين اديان مي باشد، نظريه شان يقيناً پسنديده است و بلكه به نوعي كارشناسانه نيز به حساب مي آيد.

36. اير.ام.لاپيدوس

37. تاريخ جوامع اسلامي، لاپيدوس، اير.ام، ج1، ترجمة محمود رمضان زاده، ص340؛ 331.

38. مائده (5) آية 69.

39. نساء (4) آية 85.

40 لوقا، باب 22، آية 36.

41 روح اسلام، ص 197.

42 بقره (2) آية 257.

43. يونس (10)، آية 100-99.

44. عنكبوت (29) آية 46.

45.بقره (2) آية 190.

46. بقره (2) آية 191.

47. بقره (2)، آية 192.

48. ممتحنه (60)،‌آية8.

49. روح اسلام، ص 204.

50. اسلام و صلح جهاني، سيد قطب، ص208؛ روح اسلام، سيدامير علي، ص206-205.

51.تاريخ تكامل فكري اروپا، ج2، ص22.

52. روح اسلام، ص191.


جستجو