عوامل شتابزدگی

عوامل شتابزدگی
محدودیتهای فکری
هرگاه نسبت به موضوع  قضاوت ، تصمیم ویا هرگونه اقدام گرفتار محدودیت فکری وضعف  علم واطلاعات باشیم اگرچه همه تمایلات و عواطفمان را کنترل کرده باشیم بازهم   به شتابزدگی مبتلا خواهیم شد
در بحثهای گذشته متذکر شدیم که ازجمله مشخصات کار شتابزده عدم تصور صحیح عدم تصدیق  وعدم شناخت مقدمات لازم  کار است و اینها  همه ناشی از جهل و عدم اطلاع کافی از امور است بویژه  هنگامی که شخص گرفتار  (جهل مرکب) است که در آن صورت هم حقیقت  را نمی شناسد وهم مدعی معرفت و پیروی از حق است
دراینجا بر ای روشن شدن مطلب به دو مورد قرانی اشاره می کنیم
الف-قضاوت عجولانه فرشتگان
در سوره بقره که به جریان افرینش ادم (ع)   واظهار نظر فرشتگاه دراین مورد اشاره دارد نمونه ای از برداشتها و قضاوتهای شتابزده را که مبتنی بر(محدودیت فکری)است مطرح می کند:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣١﴾ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿٣٢﴾1
(هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فر مود که در زمین جانشینی قرار خواهیم داد فرشتگان گفتند : آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن فسار می کند و خون می ریزد و حال انکه  ما سپاس وستایش  تو گوئیم و ترا تقدیس می کنیم و خدا همه اسماء را به آدم یاد داد، آن گاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کنید اگر شما در دعوی خود صادقید. گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی، که تویی دانا و حکیم.
چنانکه ملاحظه می کنید وقتی که خداوند اراده اش را برای افرینش  ادم به فرشتگاه فر مود انها برداشت و قضاوت   شتابزده ای  نسبت  به انسان  داشتند و همان تلقی را نیز اظهار نمودند ریشه چنین عجولانه عدم آگاهی فرشتگان  و محدودیت علمی آنان بوده است  این مطلب  را درایات بعد بصورت ر وشنی می یابیم .
این ایه و آیاتی که پس از ان ذکر می شوند همه تیکه بر(علم )وآگاهی خداوند و (عدم علم )فرشتگان دارند واین درحالی است که خداوند درمقام رد تلقی فرشتگان است و این اشف از این معنی است که برداشت  واظهار نظر عجولانه فرشتگان ناشی از عدم علم و محدودیت فکری انهاست.
ب-داستان ملاقات خضر وموسی(علیهما السلام)
سرگذشت دیدار موسی بن عمران با خضر (علیهما السلام)  که در سوره کهف بازگو شده است حاوی بسیاری لطائف وظرائف حکیمانه  است که پرداختن به همه  انها از حوصله این بحث خارج است دراین درس به نکته ای از ان که مناسب بحث ما است ورابطه وسببیت  محدودیت  فکری و علمی را با شتابزدگی  که بی صبری نشان می دهد خواهیم پرداخت .
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥﴾ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿٦٦﴾ قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿٦٧﴾ وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿٦٨﴾ قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّـهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا ﴿٦٩﴾ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿٧٠﴾ فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا ۖ قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا ﴿٧١﴾ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿٧٢﴾ قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا ﴿٧٣﴾ فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا ﴿٧٤﴾ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿٧٥﴾ قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي ۖ قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْرًا ﴿٧٦﴾ فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ ۖ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا ﴿٧٧﴾ قَالَ هَـٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ﴿٧٨﴾ أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا ﴿٧٩﴾ وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا ﴿٨٠﴾ فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ﴿٨١﴾ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ۚ ذَٰلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ﴿٨٢﴾ 2
داستان از این جا اغاز می شود که موسی (ع) خضر را   که دراین قران از او با عنوان: بنده ای از بندگان خداکه مشمول  رحمت خداوند است و علم فراوانی ازجانب خدا  دارد تعبیر شده است می یابد واز او درخواست می کند که اجازه دهد تا پیروی اش نماید واز علم و دانش او جهت رشد و کمال خویش چیزی بیاموزد  لکن خضر  درپاسخ می گوید:
تو هزگر توانایی نداری که با من شکیبائی کنی
راستی چرا این مرد عالم اسطاعت  موسی را در همراهی خویش وصبر بر انچه که از رفتار او می بیند با تاکید نفی می کند در آیه بعد خضر دلیل بی صبری و عدم توانای موسی را دراین همراهی چنین بیان می کند:
وچگونه می توانی برانچه که اگاهی نداری صبرکنی
(خبر)بمعنی (اگاهی ) واطلاع است (صبر) بعمنی شکیبائی وتانی  است که مفهوم مقابل ان عدم ارامش هیجان زدگی وبالاخره شتابزدگی است این ایه در قران  رساترین سخنی است  که محدودیتهای علمی را بعنوان عامل بی صبری و شتابزدگی بیان   می کند انکه احاطه علمی و خبری از حوادث و راز و رمزهای انها ندارد چگونه می تواند شکیب ور زد وبه قضاوت تصمیم شتابزده ای دست نزند
بهرحال موسی (ع)  گفت انشاء الله  مرا صابر خواهی یافت و من درهیچ کاری مخالفت فرمان ترا نخواهم کرد خضر نیز با او شرط کرد که اگر می خواهی به دنبال من بیائی هیچ ا زمن مپرس   تا هنگامی که خودم درباره ان برای تو بگویم
بهرحال به راه افتادند سوار کشتی ای شدند و خضر کشتی را سوراخ کرد  موسی با دیدن این حادثه لب به سئوال اعتراض امیزی گشود و گفت
ایا کشتی را سوراخ می کنی که اهلش را غرق کنی؟ راستی چه کارناشایستی انجام دادی
خضر (ع) درپاسخ موسی (ع) گفت :
نگفتم که تو هرگزنمی توانی با من صبر کنی
(خبر) بعمنی (اگاهی )واطلاع است (صبر )بمعنی  شکیبائی و تانی است که مفهوم مقابل آن عدم ارامش ، هیجان زدگی وبالاخره شتابزدگی است این ایه در  قران رساترین سخنی است که محدودیتها علمی را بعنوان عامل بی صبری و شتابزدگی بیان میکند انکه احاطه  علمی وخبری از حوادث و راز ورمزهای انها ندارد چگونه می تواند شکیب ورزد و به قضاوت  وتصمیم شتازده ای دست نزد
بهرحال موسی(ع) گفت انشاءالله مرا صابر خواهی یافت و من  درهیچ کاری مخالفت  فرمان ترا نخواهم کرد خضر نیز با او شرط کرد که اگر  می خواهی   به دنبال من بیائی هیچ از من مپرس تا هنگامی که خودم درباره ان برای تو بگویم .
بهرحال  به راه افتادند سوار کشتی ای شدند و خضر کشتی را سوراخ کردموسی بادیدن این حادثه لب  به سئوال اعتراض امیزی  گشود و گفت
ایا کشتی ر ا سور اخ می کنی که اهلش را غرق کنی؟راستی چه کارناشایستی  انجام دادی
خضر(ع)  درپاسخ موسی(ع) گفت
نگفتم که تو هرگز نمی توانی با من صبر کنی
موسی که متوجه نقض شرط وتوافق قبلی شان شده بود گفت : (  مرا به انچه فراموش کرده ام بازخواست  مکن وبرمن سخت مگیر)مجددا به راهشان ادامه دادند تا اینکه پسری را دیدند و خضر ان کودک را کشت  موسی بازهم تحمل نکرد و گفت  :
چرا انسان پاکی را بی انکه قتلی کرده باشد (بغیر قصاص)کشتی  به راستی که کار زشتی انجام دادی
ان مرد عالم گفت :
نگفتم تو هرگز نمی توانی با من صبر کنی
موسی(ع) گفت : اگر از این پس در مورد کارهای توچیزی پرسیدم  دیگر بامن مصاحبت نکن  چون دیگرازطرف من معذور خواهی بود بالاخره دوباره راه خود ادامه دادندتا به قریه ای رسیدند از اهالی ان ابادی درخواست غذا کردند لکن آنان امتناع نمودند و ازمهمانی کردن اندو خودداری کردند با وجود این بی مهری آنها ان قریه دیو اری یافتند که درحال  فروریختن بود ان مردم عالم دست بکار   شد و ان دیوار را برپاداشت تا از خرابی اش پیشگیری کرده باشد
دراینجا نیزموسی( ع)  تحمل نکرده و مجددا ان قراری که با خضر داشت فراموش کردولب به اعتراض گشود اما نسبت به کذشته قدری ملایم تر این اعتراض را چنین بازگفت:
میخواستی دربرابراین کار مزد بگیری
خضرگفت :
(اینک زمان جدائی من و تو فرا رسیده است بزودی رمز انچه را که نتوانستی بران صبر کنی برای تو می گویم .
ایات کریمه قران پس از این به بیان راز و  رمز آن حوادث می پردازند که علاقمندان می توانند به ترجمه  ایات مراجعه کنند .
بنابراین ضمن این ایات به روشنی یافتیم که چگونه بی اطلاعی موسی ار موز امور و محدودیت شعاع علم و اگاهی او نسبت به حقایق باطنی این جهان موجب شده است که بی صبری پیشه نماید وبه برداشتها و قضاوتهای شتابزده درمورد کارهای ان مرد عالم مبتلا گردد
ضعف  روحی
علاوه بر دو عامل قبلی –تمایلات و محدودیت علمی –(ضعف روحی) نیز بعنوان هامل سوم در اقدامات عجولانه موثر است
منظور ماازعامل ضعف  روحی این است:که گاهی ممکن است که ماعامل تمایلات و محدودیت علمی راکاملا کنترل کرده باشیم  واز عدم نفوذ آنها در تصمیمات و اقداماتمان اطمینان حاصل نموده باشیم لکن با تاثیر پذیری از فشاره ا اصرارها و جوهائی که از سوی دوستان، همکاران ، یک ریس سفید ، یک شخصیت  اجتماعی وذینفوذ وجود داشته است به تصمیم یا اقدام  عجولانه دست زده باشیم .
البته باید توجه داشت که جوها ، اراء اکثریا و اظهارات اطرافیان ، همواره می تواند ما را تحت تاثیر قرار دهند به نحوی که تغییری درعلاقه ها و تمایلات ما ایجاد کنند ویا تحولی درافکار واعتقاداتمان بوجود آورند بسا کسانی باشند که پیش از ورود  به مجمع  دوستان و اطرافیان تمایلی و تفکری دارند که درمواجهه با انان ازدست می دهند و تمایل وتفکر دیگری پیدا می کنند البته بی آنکه  هیچ اقناع  عقلی و فکری صورت گرفته باشد وصرفا ومحصول  جو وانفعال نا خودآگاه  از شرائط  موجود است با عنایت به این نکته می گوئیم   : این تمثیلی که ترسیم کردیم از بحث  (عامل سوم )بیرون است و داخل دریکی ازدوعامل گذشته است
بحث ما دراینجا این است که انسان گاهی با کنترل وتعدیل تمایلات و علم و آگاهی برمحدودیت علمی خویش جهل بسیط  از ورود در کاری امتناع  می ورزد (یعنی از شتابزدگی می پرهیزد)لکن  فشارهاواصراها او را بکاری خام می  کشانند این عامل (ضعف روحی )وعدم قدرت مقاومت دربرابر اصرارها و ابهت ها و فشارها است که لازم است بطور جداگانه بدان توجه نمائیم
پیشگیری شتابزدگی
زمینه طبیعی شتابزدگی انسان
طبیعت اولیه انسان مقتضی  شتابزدگی است این  مطلب هم به دلالت عقلی وهم به دلالت قرانی روشن و ثابت است
طی دو درس گذشته دانستیم که (عوامل شتابزدگی)  عبارتنداز:
1-تمایلات
2-محدودیت علمی
3-ضعف روحی
همه این عوامل از اغاز تولد انسان بصورت  بالفعل   در او وجود دارند در حالیکه(عوامل تانی)   که عبارت باشند از عقل و ایمان بصورت بالقوه  موجودند
بعبارت دیگر: پیش از آنکه مشخصات ممتاز انسانی به فعلیت برسند مشخصات غریزی  وحیوانی درانسان فعال هستند یعنی(حیات حیوانی) ما به حسب زمانی مقدم بر (حیات انسانی )ما است و نیز پیش از عالم شدن جاهل هستیم در نتیجه انسان به مقتضای طبیعت اولیه خویش شتابزده و عجول است
قران کریم می فرماید:
خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ ۚ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ ﴿٣٧﴾3                
آدمی در خلقت و طبیعت بسیار شتابکار است، (ای مردم) ما آیات (قدرت و حکمت بالغه) خود را به زودی به شما می‌نمایانیم (و شما را عذاب می‌کنیم) پس تعجیل مدارید. لکن در اینجا به دو نکته بایدتوجه داشت :
نکته اول: زمینه های طبیعی شتابزدگی انسان موجب تسلیم انسان دربرابر این خلق ودلیلی برعدم  مسئولیت انسان نسبت به پی امدهای خطرناک ان نیست چرا که خداوند انسان را برکنترل  وغلبه بر آن زمینه ها توانا ساخته است
نکته دوم : منظور از کنترل وتربیت تمایلات به هیچ وجه  نابودی وانهدام تمایلات نیست واساسا چنین کاری نه ممکن است و نه مفید بلکه منظور اینست که این خواهشان نفسانی در سایه تربیت تعدیل  شوند و از مسیر  صلاح و فلاح و خارج نشوند.
تامل قبل از سخن
درتعالیم اسلامی نسبت به تامین ، تفکر واندیشیدن قبل از سخن گفتن تاکید فراوانی شده است یکی از اثار بسیار ارزشمند تامل  قبل از سخن تمرین تانی وزمینه سازی برای دوری از شتابزدگی است
(امام علی) علیه السلام می فرماید:
لسان العاقل وراء قلبه  وقلب الاحمق وراء لسانه 4 
زبان عاقل پشت عقل  او است و عقل احمق پشت زبان او است
یعنی  انسان عاقل نخست می اندیشد و آنگاه سخن میگوید ولی ادم نادان نخست سخن می گوید و انگاه می اندیشد که چه  گفته است : درست ؟ یا نادرست؟
وهم ایشان درسخنی دیگر فرمودند:
التثبت فی القول یومن العثار 5      
درگفتار تامل واندیشه کردن انسان را از لغزش نگه میدارد
توجه و رعایت هرچه بیشتر اصل (تامل قبل از سخن )بعنوان یکی از  راههای پیشگیری شتابزدگی مستلزم عنایت به نکات چندی است که به تبیین موارد و مصادیق می پردازد:
الف-سکوت را ملتزم باشیم
التزام به سکوت وپرهیز ازپرحرفی فرصتی است برای ارزیابی آگاهیها و اطلاعات خویش درمورد آنچه که قرار است بیان انانکه  پرچانگی می کنند و از فرصت سکوت بهره نمی جویند نه به  سنجش سخن خویش توفیق می یابن د ونه به حسن استفاده از سخن و آراء دیگران دست می یابند
بدون تردید ، انچه که دراین مورد منظور  نظر است سکوت   متفکرانه است نه خاموشی جاهلانه سکوتی است که حکیمانه  برگزیدیم نه خموشی ئی که برما تحمیل شده است
(امام علی ) علیه السلام  می فرماید:
الصمت یکسیک الوقا ویکفیک مونه الاعتذار.6
(خاموشی لباس وقار را برتو می پوشاند و سستی عذرخواهی را از توکفایت می کند)
(امام رضا )علیه السلام  می فرمود:
ان الصمت باب من ابواب الحکمه 7
سکوت دری است ا زدرهای حکمت
ب-دقت در اظهار نظر
پیش از اظهار  نظر:اعلام رای تصدیق وتاید وتکذیب ، تامل کنیم و جوانب گوناگون مسائل  را مورد بررسی قرار دهیم متاسفانه هستند کسانی که حتی پیش از  (تصور)(تصدیق )می کنند .
سوگمندانه کم نیستند افرادی که بی هیچ صلاحیتی بخود حق می دهند که درباره هر مسئله و موضوعی که مطرح شود: از بنائی و نجاری گرفته تا اشپزی و  خانه داری تا سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تا اقتصادی و مالی و اداری تا واردات و صادرات و ارز و بودجه وتورم و اشتغال و بیکاری تا امور نظامی وتسلیحات و پدافند و افند و را دار و موشک و حمله وضدحمله  وتافقه و معاف و تعیین تکلیف شرعی دیگران اظهار نظر  نمایند و یا  اظهار وجود فرمایند
مرحوم طبرسی روایت تکان دهنده ای را نقل می فرماید:
دو پسر بچه  هریک یک خطی نوشته بودند و نزد اما مجتبی علیه السلام اوردند تا حضرتش حکم  کنند که کدامین نیکوتر است دراین هنکام که امام علی علیه السلام  متوجه جریان شده بودند نگاهی به حضرت مجتبی (ع)  نمودند و فرمودند:
فرزندم  نیکو بنگر که چگونه می کنی  بدرستی  که این عمل تو خود قضاوتی است و خداوند در رستا خیز موعود درباره این حکم  از تو پرسش  خواهد نمود 8
ازجمله موارد حساس درحوزه  فعالیت مدیران و روسا :
1-تربیت اثر ندادن به اقوال سعایت کنندگان وعدم تصدیق سخنان سخن چینان است قبل از هرگونه اندیشه و بررسی چر ا که ممکن است ناخواسته وارد معرکه ای گردد وبه نفع یکی از طرفین مخاصمه نادانسته و نس نجیده اقدامی نماید
2- خودنگهداری از هرگونه اقدام بهنگام عدم تمرکز حواس و تنگی وقت و عدم تسلیم دربرابر سماجتها و اصرار ولجاجتهای کسانی که اگاهانه یا ناخودآگاه  می خواهند از اشتغال ذهنی مدیر سو استفاده نمایند
ج- ازغلو اظهارات خلاف واقع بپرهیزیم
از زیاده گوئی درمورد اشخاص واظهارات خلاف واقع واعتقاد مان   اگرچه ازموضع  مزاح  یا تعارف و احترام باشد شدیا پر هیز نمائیم توجه به این قبیل مواد اگرچه بحسب ظاهر ساده و ابتدائی بنظر می ایند لکن  مراعات آنها ما را درجهت ا حیای ملکه  تانی در نفس مان وپرهیز از شتابزدگی  یاری می دهد
درتاریخ  وسیره اخلاقی برخی از بزرگان  وعلما نکات شیرین وشنیدنی در  این مورد فراوان وجود دارد می گویند :
عالمی به منشی خود گفته بود پیش نویس  نامه ای تسلیت  امیز درخطاب به یکی از دوستان دانشمند که پدرش فوت شده بود تهیه کند پیش نویس نامه آماده شد وبه نزد آن عالم آورد تا پس از رویت  امضا نمایند عالم دقیق و نکته سنج وقتی نامه را مرور کرد  به عبارتی بر خورد که می گفت :
در کمال تاسف و تاثیر  و تالم رحلت  مرحوم ابوی را بشما تسلیت  می گویم :
به منشی نگاه کرد و گفت :
من که با فوت پدرایشان   واقعا متاثیر  یا متالم نشدم نامه را تصحیح   کن و بنویس:  (فوت  مرحوم  ابوی را بشما  تسلیت می گویم ) آنگاه بیاور امضا کنم
درعصر ما  امام لمت (ره)چهره درخشان و الگوی برجسته این دقت نظرها و تاملهای عمیق هستند این دقتها  موجب استحکام و کلام ایشان ودرنتیجه عامل پایداری اندیشه ها و اراء ایشان شده است یعنی مطلبی که دورتراز بیست سال پیش فرموده اندامروزه باهمان حلاوت تازکی و استحکام زنده  است
این خصیصه را نه فقط درتعریف و تمجیدها و تایید وپشتیبانیهای حضرت ایشان درمورد دوستان وشخصیتهای خود چه بوقت حیات و چه در زمان شهادت یا مرگ  آنها می بینیم که درمورد  دشمنان  داخلی و خارجی انقلاب  اسلامی نیز با همان دقت و نکته سنجی و مبرا از هرگونه تاثر احساسی می یابیم و حقیقتا که این همه عمق وژرفای  دقت  در اظهار  نظرها شگفت انگیز است
درپاسخ به سئوالات
اگر اطلاعا موجود در محفوظات ذهنی را برای ارائه پاسخی صحیح ودقیق   کافی نمی دانیم ازهرگونه پاسخ ناتمام ومشکوک  خودداری نمائیم و همینطور اگر  طرف مشورت قرار گرفتیم وازموضوع مشورات اطلاعی نداریم ازهرگونه  اظهار  نظر بپرهیزیم واز اینکه بگویئم  (نمی دانم)و (مطلع نیستم )احساس دشواری و شرمساری ننمائیم
اما علی (ع) می فرمودک
لایستحین احد اذا سئل عما لایعلم ان یقول  لااعلم 9
هرگاه از یکی از شما چیزی را چیزی را بپرسند  که نمی داند مبادا از گفتن (نمی دانم)شرم کند
هـ -دربیان   اخبار وقایع و رویدادها
ذکر اخبار  وقایع –چنانکه امروزه در هر نشستی معمول است  البته مفید  و گاهی لازم وضروری است لکن  ضرورتا باید پیش از بیان اخبار تامل ودقت لازم بعمل اید تامل بخاطر دو جهت :
یکی اینکه صحت و صدافت احراز کنیم تا خود ابزاری برای  انتشارات شایعات نباشیم
دیگر اینکه بیان خبر صحیح را صحیح  و روا بیابیم تا به افشای اسرار گرفتار نشویم بسا خبری صادق ودرست است لکن اظهار ان درهر شرئط و موقعیتی صحیح وجایز نیست
وقتی در  گفتکوهایمان سخن از کسی به میان می اوریم و گاهی نسبت به برخورد او بیانی  اعتراض  امیز وتخطه کننده داریم باید توجه داشته باشیم که در معرض لغزشگاههای  احتمالی قرار داریم :
اولا : بسا ممکن است انچه که قل می شود خلاف (ماوقع )باشد یعنی اشتباه در  شناخت واقعیت
ثانیا-اگر واقعیت را بدرستی شناخته باشیم بسا ممکن است درشناخت حقیقت و امر بایسته اشتباه کرده باشیم
ثالثا-ممکن است واقعیت و حقیقت را بدرستی شناخته باشیم   لکن از دریافت شرائط  اضطراری که آن در آن صورت گرفته است عاجز مانده باشیم
رابعا –درصورت ادراک دقیق همه موارد یاد شده  بایدتوجه نمائیم که بیان هرنچه  که صادق است صحیح و روا  نیست خبر صحیح وصادق در مور د اشخاص را تحت شرایط خاصی می توان گفت اساسا (غیبت )به این معنی است که خبر صادق را بگونه ای ناروا نقل اگر صداقت خبر هم  مراات نشود بیان ان (تهمت )محسوب می شود
(پیامبر اسلام )صلی الله علیه و اله می فرماید:
حسبک من الکذب ان تحدث بکل ماسمعت 10
(در دروغگوی توهمین بس که هرچه شنیده ای نقل کنی)
امام علی (ع) فرمود:
لاتحدث الناس کلما تسمع فکفی بذلک خرقا 11
(هرچه که می شنوی به مردم نگو! برای نادانی  توهمین بس(که هرچه می شنوی بگوئی)
در آیات 10 الی 25 سوره نور به فساد و فتنه و شایعه پردازی پرما جرائی اشاره  رفته است که ریشه درنقل اخبار بدون دقت و تامل دارد این عمل شدیدا از سوی خداوند متعال مورد تقبیح و سرزنش قرار گرفته است
پرهیز از ظن
ظن ادراکی است فروتر از حد  (علم) وفراتز از حد(شک) تاکید قران کریم و حادیث  رسیده از حضرات معصومین علیهم السلام  اینست  که برگمان اعتماد نکنیم و ان را اساس اظهارات و اقدامت خود قرار ندهیم .
قران کریم می فرماید:
وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا 12
(پیروی نکن انچه  را که بدان علم نداری براستی گوش و چشم و دل هر کدام از انها مورد پرسش قرارمیگیرند)
همچنین می فرماید:
وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ 13
اکثر انها تنها از گمان پیروی کردند بدرسیتکه گمان از چیزی  ازحق بی نیاز نمی کند
پی نوشتها:
1-سوره بقره ایات 30تا 32
2-سوره کهف ایات 65تا82
3- سوره انبیاء ایه 37
4-شرح نهج البلاغه فیض الاسلام صفحه1106 حکمت 39
5-غررالحکم صفحه49 حدیث 1404
6- غررالحکم صفحه 75 حدیث 1852
7-بحارالانوار ج 71 ص276 حدیث 8
8- تفسیر مجمع البیان جلد سوم صفحه 64 
9- غررالحکم ص805حدیث 103
10-نهج الفصاحه ص288 حدیث 1368
11-غررالحکم ص806حدیث 112
12- سوره الاسراء ایه 36
13- سوره یونس ایه 36


جستجو