[سوره الأنفال (8): آيه 41]
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41)
ترجمه:
41- و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان آوردهايد، و خداوند بر هر چيزى قادر است.
تفسير: خمس يك دستور مهم اسلامى
در آغاز اين سوره ديديم كه پارهاى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائم جنگى مشاجره كردند و خداوند براى ريشه كن ساختن ماده اختلاف غنائم را دربست در اختيار پيامبر گذاشت تا هر گونه صلاح مىداند آن را مصرف كند و پيامبر آنها را در ميان جنگجويان به طور مساوى تقسيم كرد.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسئله غنائم است به تناسب آياتى كه در باره جهاد، قبل از اين گفته شد، زيرا در چند آيه قبل اشارات مختلفى به موضوع جهاد گرديد و از آنجا كه جهاد غالبا با مسئله غنائم آميخته است تناسب با ذكر حكم غنائم دارد (بلكه چنان كه خواهيم گفت قرآن در اينجا حكم را از مساله غنائم جنگى نيز فراتر برده و به همه در آمدها اشاره كرده است.)
در آغاز آيه مىفرمايد:” بدانيد هر گونه غنيمتى نصيب شما مىشود يك پنجم آن، از آن خدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از خاندان پيامبر) مىباشد” (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
و براى تاكيد اضافه مىكند:” كه اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدايى حق از باطل، روزى كه دو گروه مؤمن و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آوردهايد بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد” (إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ).
در اينجا توجه به اين نكته لازم است: با اينكه روى سخن در اين آيه به مؤمنان است، زيرا پيرامون غنائم جهاد اسلامى بحث مىكند و معلوم است مجاهد اسلامى مؤمن است، ولى با اين حال مىگويد:” اگر ايمان به خدا و پيامبر آوردهايد” اشاره به اينكه نه تنها ادعاى ايمان نشانه ايمان نيست بلكه شركت در ميدان جهاد نيز ممكن است نشانه ايمان كامل نباشد و اين عمل به خاطر اهداف ديگرى انجام گيرد، مؤمن كامل كسى است كه در برابر همه دستورات مخصوصا دستورات مالى تسليم باشد و تبعيضى در ميان برنامه هاى الهى قائل نگردد.و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده مىگويد” و خدا بر همه چيز قادر است” (وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
يعنى با اينكه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تا پيروز شديد.
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت.
1- روز جدايى حق از باطل
نام روز جنگ” بدر” در اين آيه روز جدايى حق از باطل (يَوْمَ الْفُرْقانِ) و روز درگيرى گروه طرفداران كفر با گروه طرفداران ايمان ذكر شده، اشاره به اينكه” اولا” روز تاريخى بدر روزى بود كه نشانههاى حقانيت پيامبر ص ظاهر گشت، زيرا قبلا وعده پيروزى به مسلمانان داده بود در حالى كه ظاهرا هيچ نشانهاى از آن وجود نداشت، و چنان عوامل مختلف غير منتظره براى پيروزى دست به دست هم داد كه آن را نمىشد بر تصادف حمل كرد، بنا بر اين صدق آياتى كه بر اين پيامبر ص در چنين روزى نازل شده دليل آن در خودش نهفته است.
” ثانيا” در گيرى بدر (يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ) در واقع يك نعمت بزرگ الهى براى مسلمانان بود كه گروهى در آغاز از آن پرهيز داشتند اما همين در گيرى و پيروزى سالها آنها را جلو برد، و اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزيره عرب پيچيد، و همه را به انديشه در آئين جديد و قدرت حيرتانگيزى كه در پرتو آن در جزيره عرب تولد يافته بود وادار نمود، و ضمنا در آن روز كه روز” وا نفسا” براى امت كوچك اسلام بود مؤمنان راستين اسلام از مدعيان كاذب شناخته شدند، پس اين روز از هر نظر روز جدايى حق از باطل بود.
[2- ميان آيه انفال و اين آيه تضادى وجود ندارد]
2- در آغاز سوره گفتيم ميان آيه انفال و اين آيه تضادى وجود ندارد و لزومى ندارد كه يكى را ناسخ ديگرى بدانيم، زيرا به مقتضاى آيه” انفال” غنائم جنگى نيز متعلق به پيامبر است. ولى پيامبر چهار پنجم آن را به جنگجويان مىبخشد و يك پنجم آن را براى مصارفى كه در آيه تعيين شده نگاه مىدارد (براى توضيح بيشتر به بحث ما در ذيل آيه نخست همين سوره مراجعه كنيد.
تفسير نمونه، ج7، ص: 174
3- منظور از ذى القربى چيست؟
منظور از ذى القربى در اين آيه همه خويشاوندان نيست و نه همه خويشاوندان پيامبر ص بلكه امامان اهل بيت هستند دليل بر اين موضوع روايات متواترى است كه از طرق اهل بيت پيامبر ص نقل شده است. «1» و در كتب اهل سنت نيز اشاراتى به آن وجود دارد.
بنا بر اين آنها كه يك سهم از خمس را متعلق به همه خويشاوندان پيامبر مىدانند در برابر اين سؤال قرار مىگيرند كه اين چه امتيازى است كه اسلام براى اقوام و بستگان پيامبر ص قائل شده است، در حالى كه مىدانيم اسلام ما فوق نژاد و قوم و قبيله است.
ولى اگر آن را مخصوص امامان اهل بيت بدانيم با توجه به اينكه آنها جانشينان پيامبر و رهبران حكومت اسلامى بوده و هستند علت دادن اين يك سهم از خمس به آنها روشن مىگردد، به تعبير ديگر” سهم خدا” و” سهم پيامبر” و” سهم ذى القربى” هر سه سهم متعلق به” رهبر حكومت اسلامى” است، او زندگى ساده خود را از آن اداره مىكند و بقيه را در مخارج گوناگونى كه لازمه مقام رهبرى امت است مصرف خواهد نمود، يعنى در حقيقت در نيازهاى جامعه و مردم.
بعضى از مفسران اهل سنت مانند نويسنده” المنار” چون” ذى القربى” را همه خويشاوندان دانسته است، براى پاسخ اشكال فوق به دست و پا افتاده و براى حكومت اسلامى پيامبر تشريفاتى قائل شده و او را موظف دانسته كه قوم و قبيله خويش را بوسيله اموال گرد خود نگاه دارد!، روشن است كه چنين منطقى به هيچ وجه با منطق حكومت جهانى و انسانى و حذف امتيازات قبيلگى سازگار نيست (در اين زمينه توضيح ديگرى داريم كه در بحثهاى آينده خواهد آمد)
[4- منظور از” يتيمان، مسكينان و واماندگان …”]
4- منظور از” يتيمان” و” مسكينان” و” واماندگان در راه” تنها ايتام و مساكين
__________________________________________________
(1) به كتاب وسائل الشيعه جلد ششم بحث خمس مراجعه شود.
تفسير نمونه، ج7، ص: 175
و ابناء سبيل بنى هاشم و سادات مىباشند، اگر چه ظاهر آيه مطلق است و قيدى در آن ديده نمىشود، دليل ما بر اين تقييد روايات زيادى است كه در تفسير آيه از طرق اهل بيت وارد شده و مىدانيم بسيارى از احكام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولى” شرائط و قيود” آن بوسيله” سنت” بيان شده است و اين منحصر به آيه مورد بحث نيست تا جاى تعجب باشد.
به علاوه با توجه به آنكه زكاة بر نيازمندان بنى هاشم به طور مسلم حرام است بايد احتياجات آنها از طريق ديگرى تامين گردد و اين خود قرينه مىشود بر اينكه منظور از آيه فوق خصوص نيازمندان بنى هاشم است لذا، در احاديث مىخوانيم كه امام صادق ع مىفرموده” خداوند هنگامى كه زكاة را بر ما حرام كرد خمس را براى ما قرار داد بنا بر اين زكاة بر ما حرام است و خمس حلال” «1»
5- آيا غنائم منحصر به غنائم جنگى است؟
موضوع مهم ديگرى كه در اين آيه بايد مورد بررسى دقيق قرار گيرد و در حقيقت قسمت عمده بحث در آن متمركز مىگردد، اين است كه لفظ” غنيمت” كه در آيه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مىشود يا هر گونه در آمدى را در بر مىگيرد؟!.
در صورت اول آيه تنها خمس غنائم جنگى را بيان مىكند و براى خمس در ساير موضوعات بايد از سنت و اخبار و روايات صحيح و معتبر استفاده كرد و هيچ مانعى ندارد كه قرآن به قسمتى از حكم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره كند و قسمتهاى ديگرى در سنت بيان شود.
مثلا در قرآن مجيد نمازهاى پنجگانه روزانه صريحا آمده است، و همچنين به نمازهاى طواف كه از نمازهاى واجبه است اشاره شده، ولى از نماز آيات كه مورد
__________________________________________________
(1) وسائل الشيعه جلد ششم بحث خمس و تفسير مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث از طرق اهل سنت نيز در اين زمينه رواياتى نقل شده كه به زودى به آن اشاره خواهد شد.
تفسير نمونه، ج7، ص: 176
اتفاق تمام مسلمانان اعم از شيعه و سنى است ذكرى به ميان نيامده است، و هيچكس را نمىيابيم كه بگويد چون نماز آيات در قرآن ذكر نشده و تنها در سنت پيامبر آمده نبايد به آن عمل كرد، و يا اينكه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از ديگر غسلها به ميان نيامده است بايد از آن صرف نظر كرد، اين منطقى است كه هيچ مسلمانى آن را نمىپذيرد.
بنا بر اين هيچ اشكالى ندارد كه قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بيان كرده باشد و بقيه را موكول به سنت نمايد و نظير اين مسئله در فقه اسلام بسيار زياد است.
ولى با اين حال بايد ببينيم كه” غنيمت” در لغت و در نظر عرف چه معنى مىدهد؟! آيا راستى منحصر به غنائم جنگى است و يا هر گونه در آمدى را شامل مىشود؟
آنچه از كتب لغت استفاده مىشود، اين است كه در ريشه معنى لغوى اين كلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مىآيد، نيفتاده است، بلكه هر در آمدى را شامل مىشود، به عنوان شاهد به چند قسمت از كتب معروف و مشهور لغت كه مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مىكنيم:
در كتاب” لسان العرب” جلد دوازدهم مىخوانيم” و الغنم الفوز بالشىء من غير مشقة … و الغنم، الغنيمة و المغنم الفيء … و فى الحديث الرهن لمن رهنه له غنمه و عليه غرمه، غنمه زيادته و نمائه و فاضل قيمته … و غنم الشيء فاز به …
:” غنم يعنى دسترسى يافتن به چيزى بدون مشقت، و” غنم” و” غنيمت” و” مغنم” به معنى فىء است (فىء را نيز در لغت به معنى چيزهايى كه بدون زحمت به انسان مىرسد ذكر كردهاند …)
و در حديث وارد شده كه گروگان در اختيار كسى است كه آن را به گرو گرفته، غنيمت و منافعش براى اوست و غرامت و زيانش نيز متوجه اوست و نيز غنم به معنى زيادى و نمو و اضافه قيمت است، و فلان چيز را به غنيمت گرفت يعنى به او دسترسى پيدا كرد.”
و در كتاب” تاج العروس” جلد نهم مىخوانيم” و الغنم الفوز بالشيء بلا مشقة”:” غنيمت آن است كه انسان بدون زحمت به چيزى دست يابد”.
در كتاب” قاموس” نيز غنيمت بهمان معنى فوق ذكر شده است.
و در كتاب” مفردات راغب” مىخوانيم غنيمت از ريشه” غنم” به معنى” گوسفند” گرفته شده و سپس مىگويد” ثم استعملوا فى كل مظفور به من جهة العدى و غيره” يعنى:” سپس در هر چيزى كه انسان از دشمن و يا غير دشمن به دست مىآورد به كار رفته است” حتى كسانى كه يكى از معانى غنيمت را غنائم جنگى ذكر كردهاند انكار نمىكنند كه معنى اصلى آن معنى وسيعى است كه به هر گونه خيرى كه انسان بدون مشقت به آن دست يابد گفته مىشود.
در استعمالات معمولى نيز” غنيمت” در برابر” غرامت” ذكر مىشود، همان طور كه معنى” غرامت” معنى وسيعى است و هر گونه غرامت را شامل مىشود” غنيمت” نيز معنى وسيعى دارد و به هر گونه در آمد قابل ملاحظهاى گفته مىشود اين كلمه” در نهج البلاغه” در موارد زيادى به همين معنى آمده است، در خطبه 76 مىخوانيم” اغتنم المهل”:” فرصتها و مهلتها را غنيمت بشماريد”.
و در خطبه 120 مىفرمايد”
من اخذها لحق و غنم
“:” كسى كه به آئين خدا عمل كند به سر منزل مقصود مىرسد و بهره مىبرد” در نامه 53 به مالك اشتر مىفرمايد:”
و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم
“: در برابر مردم مصر همچون حيوان درندهاى مباش كه خوردن آنها را غنيمت و در آمدى براى خود فرض كنى”.
و در نامه 45 به عثمان بن حنيف مىفرمايد:”
فو اللَّه ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا
“:” به خدا سوگند از دنياى شما طلايى نياندوختم و از غنائم و در آمدهاى آن اندوختهاى فراهم نكردم”.
و در كلمات قصار، در جمله 331 مىفرمايد
ان اللَّه جعل الطاعة غنيمة الاكياس
:” خداوند اطاعت را غنيمت و بهره هوشمندان قرار داده است”.
و در نامه 41 مىخوانيم”
و اغتنم من استقرضك فى حال غناك
“:” هر كس در حال بىنيازيت از تو قرضى بخواهد غنيمت بشمار.”
و نظير اين تعبيرات بسيار فراوان است كه همگى نشان مىدهد” غنيمت” منحصر به غنائم جنگى نيست.
و اما مفسران:
بسيارى از مفسران كه در زمينه اين آيه به بحث پرداختهاند صريحا اعتراف كردهاند كه غنيمت در اصل معنى وسيعى دارد و شامل غنائم جنگى و غير آن و به طور كلى هر چيزى را كه انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست يابد مىشود حتى آنها كه آيه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانستهاند باز معترفند كه در معنى اصلى آن اين قيد وجود ندارد بلكه به خاطر قيام دليل ديگرى اين قيد را به آن زدهاند.
” قرطبى” مفسر معروف اهل تسنن در تفسير خود، ذيل آيه چنين مىنويسد” غنيمت در لغت خيرى است كه فرد يا جماعتى با كوشش به دست مىآورند” …
و بدانكه اتفاق (علماى تسنن) بر اين است كه مراد از غنيمت در آيه (و اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ) اموالى است كه با قهر و غلبه در جنگ به مردم مىرسد، ولى بايد توجه داشت كه اين قيد همانطور كه گفتيم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع، اين قيد وارد شده است” «1».
__________________________________________________
(1) جلد 4 صفحه: 2840.
” فخر رازى” در تفسير خود تصريح مىكند كه:” الغنم الفوز بالشيء”” غنيمت اين است كه انسان به چيزى دست يابد” و پس از ذكر اين معنى وسيع از نظر لغت مىگويد:” معنى شرعى غنيمت (به عقيده فقهاى اهل تسنن) همان غنائم جنگى است” «1».
و نيز در تفسير” المنار”” غنيمت” را به معنى وسيع ذكر كرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است بايد معنى وسيع آيه فوق را به خاطر قيد شرعى مقيد به غنائم جنگى كرد «2».
در تفسير” روح المعانى” نوشته” آلوسى” مفسر معروف سنى نيز چنين آمده است كه:” غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است” «3».
در تفسير” مجمع البيان” نخست غنيمت را به معنى غنائم جنگ تفسير كرده، ولى به هنگام تشريح معنى آيه چنين مىگويد:” قال اصحابنا ان الخمس واجب فى كل فائدة تحصل للانسان من المكاسب و ارباح التجارات، و فى الكنوز و المعادن و الغوص و غير ذلك مما هو مذكور فى الكتب و يمكن ان يستدل على ذلك بهذه الاية فان فى عرف اللغة يطلق على جميع ذلك اسم الغنم و الغنيمة «4»” علماى شيعه معتقدند كه خمس در هر گونه فايدهاى كه براى انسان فراهم مىگردد واجب است اعم از اينكه از طريق كسب و تجارت باشد، يا از طريق گنج و معدن، و يا آنكه با غوص از دريا خارج كنند، و ساير امورى كه در كتب فقهى آمده است، و مىتوان از آيه بر اين مدعى استدلال كرد، زيرا در” عرف لغت” به تمام اينها” غنيمت” گفته مىشود.
__________________________________________________
(1) فخر رازى جلد 15 صفحه 164
(2) تفسير المنار جلد: 10 صفحه 3- 7.
(3) تفسير روح المعانى جلد: 10 صفحه: 2.
(4) تفسير مجمع البيان جلد 4 صفحه: 544- 543.
شگفتآور اين كه بعضى از مغرضان كه گويا براى سمپاشى در افكار عمومى ماموريت خاصى دارند در كتابى كه در زمينه خمس نوشتهاند دست به تحريف رسوايى در عبارت تفسير مجمع البيان زده، قسمت اول گفتار او را كه متضمن تفسير غنيمت به” غنائم جنگى” است ذكر كرده ولى توضيحى را كه در باره عموميت معنى لغوى و معنى آيه در آخر بيان كرده است، به كلى ناديده گرفته و يك مطلب دروغين به اين مفسر بزرگ اسلامى نسبت دادهاند، مثل اينكه فكر مىكردهاند تفسير مجمع البيان تنها در دست خود آنها است و ديگرى آن را مطالعه نخواهد كرد، و عجيب اين است كه اين خيانت را تنها در اين مورد مرتكب نشده، بلكه در موارد ديگر نيز آنچه به سود بوده گرفته، و آنچه به زيان بوده است ناديده گرفتهاند.
در تفسير الميزان نيز با استناد به سخنان علماى لغت تصريح شده كه غنيمت هر گونه فايدهاى است كه از طريق تجارت يا كسب و كار و يا جنگ به دست انسان مىافتد و مورد نزول آيه گرچه غنائم جنگى است ولى مىدانيم كه هيچ گاه مورد عموميت مفهوم آيه را تخصيص نمىزند «1».
از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه گرفته مىشود كه:
آيه غنيمت معنى وسيعى دارد و هر گونه در آمد و سود و منفعتى را شامل مىشود زيرا معنى لغوى اين لفظ عموميت دارد و دليل روشنى بر تخصيص آن در دست نيست.
تنها چيزى كه جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تكيه كردهاند اين است كه آيات قبل و بعد در زمينه جهاد وارد شده است و همين موضوع قرينه مىشود كه آيه غنيمت نيز اشاره به غنائم جنگى باشد.
در حالى كه مىدانيم شان نزولها و سياق عموميت آيه را تخصيص نمىزنند
__________________________________________________
(1) الميزان جلد 9 صفحه: 89.
و به عبارت روشنتر هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه يك معنى كلى و عمومى باشد و در عين حال مورد نزول آيه غنائم جنگى كه يكى از موارد اين حكم كلى است بوده باشد و اينگونه احكام در قرآن و سنت فراوان است كه حكم كلى است و مصداق جزئى است:
مثلا در آيه 7 سوره حشر مىخوانيم ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”:” هر چه پيامبر براى شما مىآورد بگيريد و هر چه از آن نهى مىكند خود دارى كنيد”.
اين آيه يك حكم كلى در باره لزوم پيروى از فرمانهاى پيامبر ص بيان مىكند در حالى كه مورد نزول آن اموالى است كه از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مىافتد (و اصطلاحا به آن” فىء” گفته مىشود).
و نيز در آيه 233 سوره بقره يك قانون كلى به صورت” لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها”:” هيچ كس بيش از آنچه قدرت دارد تكليف نمىشود” بيان شده در حالى كه مورد آيه در باره اجرت زنان شيرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانايى خود به آنها اجرت بدهد، ولى آيا ورود آيه در چنين مورد خاصى مىتواند جلو عموميت اين قانون (عدم تكليف به ما لا يطاق) را بگيرد؟! خلاصه اينكه: آيه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مىگويد: هر در آمدى از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازيد مخصوصا” ما” موصوله و” شيء” كه دو كلمه عام و بدون هيچ گونه قيد و شرطند اين موضوع را تاييد مىكنند.
6- آيا اختصاص نيمى از خمس به بنى هاشم تبعيض نيست؟
بعضى چنين تصور مىكنند، كه اين ماليات اسلامى كه بيست درصد بسيارى از اموال را شامل مىشود و نيمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پيامبر ص دارد، يك نوع امتياز نژادى محسوب مىشود و ملاحظات جهات خويشاوندى و تبعيض در آن به چشم مىخورد، و اين موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن، سازگار نيست.
پاسخ كسانى كه چنين فكر مىكنند شرائط و خصوصيات اين حكم اسلامى را كاملا بررسى نكردهاند زيرا جواب اين اشكال به طور كامل در اين شرائط نهفته شده است.
توضيح اينكه” اولا” نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتياجات يك سال، و نه بيشتر، بنا بر اين تنها كسانى از آن مىتوانند استفاده كنند كه يا از كار افتادهاند، و بيمارند، و يا كودك يتيم و يا كسان ديگرى كه به علتى در بنبست از نظر هزينه زندگى قرار دارند.
بنا بر اين كسانى كه قادر به كار كردن هستند، (بالفعل و يا بالقوة) مىتوانند در آمدى كه زندگى آنها را بگرداند داشته باشند هرگز نمىتوانند از اين قسمت خمس استفاده كنند و جملهاى كه در ميان بعضى از عوام معروف است كه مىگويند سادات مىتوانند خمس بگيرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد، گفتار عوامانهاى بيش نيست، و هيچ گونه پايهاى ندارد.
ثانيا: مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند، و بجاى آن مىتوانند تنها از همين قسمت خمس استفاده نمايند «1».
__________________________________________________
(1) محروم بودن بنى هاشم از زكات امرى مسلم است كه در بسيارى از كتب حديث و كتب فقهى آمده است آيا مىتوان باور كرد كه اسلام براى از كار افتادهها و ايتام و محرومان غير بنى هاشم فكرى كرده باشد اما نيازمندان بنى هاشم را بدون هيچگونه تامين رها ساخته باشد؟
ثالثا: اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است، از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشد بايد آن را به بيت المال ريخت و در مصارف ديگر مصرف نمود.
همانطور كه اگر سهم سادات كفايت آنها را ندهد بايد از بيت المال و يا سهم” زكات” به آنها داد.
با توجه به جهات سهگانه فوق روشن مىشود كه در حقيقت هيچگونه تفاوت از نظر مادى ميان سادات و غير سادات گذارده نشده است.
نيازمندان غير سادات مىتوانند مخارج سال خود را از محل زكات بگيرند ولى از خمس محرومند، و نيازمندان سادات تنها مىتوانند از محل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند.
در حقيقت دو صندوق در اينجا وجود دارد،” صندوق خمس” و” صندوق زكات” و هر كدام از اين دو دسته تنها حق دارند از يكى از اين دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازه مساوى يعنى به اندازه نيازمندى يك سال. (دقت كنيد) ولى كسانى كه دقت در اين شرائط و خصوصيات نكردهاند چنين مىپندارند كه براى سادات سهم بيشترى از بيت المال قرار داده شده است و يا از امتياز ويژهاى برخوردارند.
تنها سؤالى كه پيش مىآيد اين است كه اگر هيچگونه تفاوتى از نظر نتيجه ميان اين دو نبوده باشد اين برنامه چه ثمرهاى دارد؟
پاسخ اين سؤال را نيز با توجه به يك مطلب مىتوان دريافت، و آن اينكه ميان خمس و زكات تفاوت مهمى وجود دارد و آن اين است كه زكات از مالياتهايى است كه در حقيقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مىشود لذا مصارف آن عموما در همين قسمت مىباشد، ولى خمس از مالياتهايى است كه مربوط به حكومت اسلامى است، يعنى مخارج دستگاه حكومت اسلامى و گردانندگان اين دستگاه از آن تامين مىشود.
بنا بر اين محروم بودن سادات از دستيابى به اموال عمومى (زكات) در حقيقت براى دور نگهداشتن خويشاوندان پيامبر ص از اين قسمت است تا بهانهاى به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است.
ولى از سوى ديگر نيازمندان سادات نيز بايد از طريقى تامين شوند، اين موضوع در قوانين اسلام چنين پيشبينى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى بهرهمند گردند، نه از بودجه عمومى، در حقيقت خمس نه تنها يك امتياز براى سادات نيست بلكه يك نوع كنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اينكه هيچ گونه سوء ظنى توليد نشود مىباشد «1».
از اين حديث كه شرح آن طولانى است نيز استفاده مىشود كه پيامبر ص اصرار داشت خويشاوندان خود را از دست يافتن به زكات (اموال عمومى مردم) دور نگهدارد.
از مجموع آنچه گفتيم روشن شد كه خمس نه تنها امتيازى براى سادات محسوب نمىشود بلكه يك نوع محروميت براى حفظ مصالح عمومى بوده است.
7- منظور از سهم خدا چيست؟
ذكر سهمى براى خدا به عنوان” للَّه” به خاطر اهميت بيشتر روى اصل مسئله خمس و تاكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است، يعنى همانگونه كه خداوند سهمى براى خويش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پيامبر و امام را نيز بهمان گونه حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده، و گر نه سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پيامبر يا امام صلاح مىداند صرف مىگردد، و خداوند نياز به سهمى ندارد.
(1) صحيح مسلم جلد 2 ص 752