حماسه اقتصادی – مفاهیم اقتصادی – تسخیر موجودات برای انسان (تفسیر نمونه)

حماسه اقتصادی – تسخیر موجودات برای انسان (تفسیر نمونه)
[سوره إبراهيم (14): آيات 31 تا 34]
قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ (31) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ (32) وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ (33) وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ (34)
ترجمه:
31- بگو به بندگان من كه ايمان آورده‏اند، نماز را بر پا دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم پنهان و آشكار انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است و نه دوستى (نه با مال مى‏توانند از چنگال كيفر خدا رهايى يابند و نه با پيوندهاى مادى).
32- خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آبى نازل كرده و با آن ميوه‏ها (ى مختلف) را خارج ساخت و روزى شما قرار داد و كشتى را مسخر شما گردانيد تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند و نهرها را (نيز) مسخر شما گرداند.
33- خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما در آورد و شب و روز را (نيز) مسخر شما ساخت.                        ير نمونه، ج‏10، ص: 349
34- و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد هرگز آنها را احصاء نخواهيد كرد انسان ستمگر و كفران كننده است.
تفسير: عظمت انسان از ديدگاه قرآن
در تعقيب آيات گذشته كه از برنامه مشركان و كسانى كه كفران نعمتهاى الهى كردند و سرانجام به دار البوار كشيده شدند سخن مى‏گفت در آيات مورد بحث، سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى انتهاى او است كه بر مردم نازل شده.
نخست مى‏گويد:” به بندگان من كه ايمان آورده‏اند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم در پنهان و آشكار انفاق كنند” (قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً).
” پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن روز خريد و فروش است، تا بتوان از اين راه سعادت و نجات از عذاب را براى خود خريد، و نه دوستى به درد مى‏خورد” (مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ).
سپس به معرفى خدا از طريق نعمتهايش مى‏پردازد آن گونه معرفى كه عشق او را در دلها زنده مى‏كند، و انسان را به تعظيم در برابر عظمت و لطفش وا ميدارد زيرا اين يك امر فطرى است كه انسان نسبت به كسى كه به او كمك كرده و لطف و رحمتش شامل او است علاقه و عشق پيدا مى‏كند و اين موضوع را ضمن آياتى چند چنين بيان مى‏دارد:

” خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است” (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
” و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن ميوه‏هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد” (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 350
الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ‏
).
” او كشتى را مسخر شما ساخت” هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم از نظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسها است (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ).
” تا اين كشتيها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت در آيند” و سينه آبها را بشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند، و انسانها و وسائل مورد نيازشان را از نقطه‏اى به نقاط ديگر به آسانى حمل كنند (لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
همچنين” نهرها را در تسخير شما در آورد” (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ).
تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد، و هم خود و دامهايتان سيراب شويد، و هم در بسيارى از اوقات، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره بردارى قرار داده، با كشتى‏ها و قايقها از آنها استفاده كنيد، و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهايى كه در اعماقشان موجود است، بهره گيريد.
نه تنها موجودات زمين را مسخر شما ساخت بلكه” خورشيد و ماه را كه دائما در كارند سرگشته فرمان شما قرار داد” (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ) «1».
نه فقط موجودات اين جهان بلكه حالات عارضى آنها را نيز به فرمان شما آورد، همانگونه كه” شب و روز را مسخر شما ساخت”
__________________________________________________
(1)” دائبين” از ماده” دئوب” به معنى ادامه كار طبق يك عادت و سنت ثابت است، و از آنجا كه خورشيد و ماه مليونها سال با روش ثابت و معينى به برنامه نور افشانى و تربيت موجودات زنده و ايجاد جزر و مد در اقيانوسها و خدمات ديگر ادامه مى‏دهند، تعبيرى بهتر از دائبين براى آنها تصور نمى‏شود.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 351
(وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ).
” و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرار داد” (وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).
و به اين ترتيب” اگر نعمتهاى الهى را بخواهيد بشمريد هرگز نمى‏توانيد شماره كنيد” (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آن چنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شما را فرا گرفته كه قابل احصا نيستند، به علاوه آنچه از نعمتهاى الهى شما مى‏دانيد در برابر آنچه نمى‏دانيد قطره‏اى است در برابر دريا.
اما با اينهمه لطف و رحمت الهى، باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ).
نعمتهايى كه اگر بدرستى از آنها استفاده مى‏كرد مى‏توانست، سراسر جهان را گلستان كند و طرح مدينه فاضله را پياده سازد، بر اثر سوء استفاده‏ها و ظلمها و كفران نعمتها به جايى رسيده است كه افق زندگيش را تاريك، و شهد حيات را در كامش زهر جانگداز كرده، و انبوهى از مشكلات طاقت‏فرسا به صورت غلها و زنجيرها بر دست و پايش نهاده است.
نكته‏ها:
1- پيوندى با خالق و پيوندى با خلق
بار ديگر در اين آيات در تنظيم برنامه مؤمنان راستين به مساله” صلاة” (نماز)” و انفاق” برخورد مى‏كنيم كه در نظر ابتدايى ممكن است اين سؤال را ايجاد كند كه چگونه از ميان آن همه برنامه‏هاى عملى اسلام، انگشت تنها روى                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 352
اين دو نقطه گذارده شده است.
علتش اين است كه اسلام ابعاد مختلفى دارد كه مى‏توان آنها را در سه قسمت خلاصه كرد: رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خلق خدا، و رابطه انسان با خودش كه قسمت سوم در حقيقت نتيجه‏اى است براى قسمت اول، و دوم، و دو برنامه فوق (صلاة و انفاق) هر كدام رمزى است به يكى از دو بعد اول و دوم.
نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا چرا كه اين رابطه در نماز از هر عمل ديگرى بهتر مشخص مى‏شود، و انفاق از آنچه خدا روزى داده با توجه به مفهوم وسيعش كه هر گونه نعمت مادى و معنوى را شامل مى‏شود رمزى است براى پيوند با خلق.
البته با توجه به اينكه سوره‏اى كه از آن بحث مى‏كنيم” مكى” است، و هنگام نزول آن هنوز حكم زكات نازل نشده بود، اين انفاق را نمى‏توان مربوط به زكات دانست بلكه معنى وسيعى دارد كه حتى زكات را بعد از نزولش در خود جا مى‏دهد.
و به هر حال ايمان در صورتى ريشه دار است كه در عمل متجلى شود و انسان را از يك سو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش!
2- چرا پنهان و آشكار؟
كرارا در آيات قرآن مى‏خوانيم كه مؤمنان راستين انفاق يا صدقاتشان در سر و علن يعنى پنهان و آشكار است، و به اين ترتيب علاوه بر بيان انفاق به معنى وسيعش به كيفيت آن هم توجه داده شده است، چرا گاهى انفاق پنهانى مؤثرتر و آبرومندانه‏تر است، و گاهى اگر آشكارا باشد سبب تشويق ديگران و الگويى براى نشان دادن برنامه‏هاى اسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دين محسوب مى‏شود، به علاوه مواردى پيش مى‏آيد كه طرف، از گرفتن انفاق ناراحت                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 353
مى‏گردد.
الان كه ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستيم (و يا هر ملت مسلمانى كه با چنين وضعى روبرو شود) مردم با ايمان براى كمك به آسيب ديدگان جنگ و يا مجروحين و معلولين و يا به خود جنگجويان هر روز با مقادير زيادى انواع وسائل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى‏شوند، و اخبار آن در همه وسائل ارتباط جمعى منعكس مى‏گردد، تا هم دليلى براى همدردى و پشتيبانى بيدريغ عموم ملت مسلمان از جنگجويانش باشد و هم نشانه‏اى بر زنده بودن روح انسانى در عموم مردم و هم تشويقى باشد براى كسانى كه از اين قافله عقب مانده‏اند تا خود را هر چه زودتر به قافله برسانند، بديهى است در اين گونه موارد انفاق علنى مؤثرتر است.
بعضى از مفسران نيز در تفاوت ميان اين دو گفته‏اند: انفاق علنى مربوط به واجبات است، كه معمولا جنبه تظاهر در آن نيست، زيرا انجام وظيفه كردن بر همه لازم است، و چيز مخفيانه‏اى نمى‏تواند باشد، ولى انفاقهاى مستحبى چون چيزى افزون بر وظيفه واجب است ممكن است توام با تظاهر و ريا شود و لذا مخفى بودنش بهتر است.
به نظر مى‏رسد كه اين تفسير جنبه كلى ندارد، بلكه در واقع شاخه‏اى است از تفسير اول.
3- در آن روز” بيع” و” خلال” نيست
مى‏دانيم ماهيت روز قيامت همان دريافت نتيجه‏ها و رسيدن به عكس- العمل‏ها و بازتابهاى اعمال است، و به اين ترتيب در آنجا كسى نمى‏تواند براى نجات از عذاب فديه‏اى دهد، و حتى اگر فرضا تمام اموال و ثروتهاى روى زمين در اختيار او باشد و آن را انفاق كند تا ذره‏اى از كيفر اعمالش كم بشود                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 354
ممكن نيست، چرا كه” دار عمل” كه سراى دنيا است پرونده‏اش در هم پيچيده شده است و آنجا” دار حساب” است.
همچنين پيوند دوستى مادى با هر كس و به هر صورت نمى‏تواند در آنجا رهايى بخش باشد (توجه داشته باشيد خلال و خله به معنى دوستى است).
و به تعبير ساده مردم در زندگى اين دنيا براى نجات از چنگال مجازاتها غالبا يا متوسل به پول مى‏شوند و يا به پارتى يعنى، از طريق” رشوه‏ها” و” رابطه‏ها” براى خنثى كردن مجازاتها دست بكار مى‏شوند.
اگر چنين تصور كنند كه در آنجا نيز چنين برنامه‏هايى امكان پذير است دليل بر بى خبرى و نهايت نادانى آنها است.
و از اينجا روشن مى‏شود كه نفى وجود خله و دوستى در اين آيه هيچگونه منافاتى با دوستى مؤمنان با يكديگر در عالم قيامت كه در بعضى از آيات به آن تصريح شده ندارد، چرا كه آن يك دوستى و مودت معنوى است در سايه ايمان.
و اما مساله” شفاعت” همانگونه كه بارها گفته‏ايم به هيچوجه مفهوم مادى در آن نيست بلكه با توجه به آيات صريحى كه در اين زمينه وارد شده است، تنها در سايه پيوندهاى معنوى و يك نوع شايستگى كه بخاطر بعضى از اعمال خير به دست آمده، مى‏باشد كه شرح آن را ذيل آيات 254 سوره بقره (جلد دوم تفسير نمونه صفحه 188 و جلد اول صفحه 159 به بعد) بيان داشتيم.
4- همه موجودات سر بر فرمان تواند اى انسان!
بار ديگر در اين آيات به تسخير موجودات مختلف زمين و آسمان در برابر انسان برخورد مى‏كنيم كه روى شش قسمت از آن تكيه شده است:
تسخير كشتيها، تسخير نهرها، تسخير خورشيد، تسخير ماه، تسخير شب                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 355
و تسخير روز كه بخشى از آسمان و بخشى از زمين و بخشى از پديده‏هاى ميان اين دو (شب و روز) مى‏باشد.
سابقا گفته‏ايم باز هم يادآورى آن لازم است كه انسان از ديدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان” اللَّه” مسخر او گشته‏اند، يعنى يا زمام اختيارشان بدست انسان است، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى‏كنند، و در هر حال آن قدر به اين انسان عظمت داده شده است كه به صورت يك هدف عالى در مجموعه آفرينش در آمده است.
خورشيد براى او نور افشانى مى‏كند، بسترش را گرم مى‏سازد، انواع گياهان براى او مى‏روياند محيط زندگانيش را از لوث ميكربهاى مزاحم پاك مى‏كند، شادى و سرور مى‏آفريند، و مسير زندگى را به او نشان مى‏دهد.
ماه، چراغ شبهاى تاريك او است، تقويمى است طبيعى و جاودانى، جزر و مدى كه بر اثر ماه پيدا مى‏شود، بسيارى از مشكلات انسان را مى‏گشايد، درختان زيادى را (به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور درياها) آبيارى مى‏كند، درياى خاموش و راكد را به حركت در مى‏آورد و از ركود و گنديدن حفظ مى‏كند و اكسيژن لازم بر اثر تموج در اختيار موجودات زنده درياها مى‏گذارد.
بادها، كشتى‏ها را در سينه اقيانوسها به حركت در مى‏آورند و بزرگترين مركب و وسيعترين جاده‏هاى انسان را همين كشتى‏ها و همين درياها تشكيل مى‏دهند، تا آنجا كه گاهى، كشتيهايى به عظمت يك شهر و با همان جمعيت كه در يك شهر كوچك زندگى مى‏كنند بر پهنه اقيانوسها به حركت در مى‏آيند.
نهرها، در خدمت او هستند، زراعتهايش را آبيارى و دامهايش را سيراب و محيط زندگيش را با طراوت و حتى مواد غذائيش (ماهيها) را در دل خود براى او مى‏پرورانند.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 356
تاريكى شب همچون لباسى او را مى‏پوشاند، و آرامش و راحتى به او ارزانى مى‏دارد، و همچون يك باد زن، حرارت سوزنده آفتاب را تخفيف مى‏دهد و به او جان و حيات تازه مى‏بخشد.
و سرانجام روشنايى روز، او را به حركت و تلاش دعوت مى‏كند، و گرمى و حرارت مى‏آفريند و در همه جا جنبش و حركت ايجاد مى‏كند.
و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بيان و شرح اين همه نعمت علاوه بر اينكه در انسان شخصيت تازه‏اى مى‏آفريند و او را به عظمت مقام خويش آگاه مى‏سازد، حس شكرگزاريش را نيز برمى‏انگيزد.
از اين بيان ضمنا اين نتيجه بدست آمد كه” تسخير” در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است، يكى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن (مانند تسخير خورشيد و ماه) و ديگرى زمام اختيارش در دست بشر بودن (مانند تسخير كشتى‏ها و درياها).
و اينكه بعضى پنداشته‏اند كه اين آيات اشاره به اصطلاحى است كه امروز براى تسخير داريم (مانند تسخير كره ماه بوسيله مسافران فضايى) درست به نظر نمى‏رسد، زيرا در بعضى از آيات قرآن مى‏خوانيم وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ (جاثيه- 13) كه نشان مى‏دهد همه آنچه در آسمانها و همه آنچه در زمين است مسخر انسان است، در حالى كه مى‏دانيم مسافرت فضانوردان به همه كرات آسمانى قطعا محال است.
آرى در قرآن بعضى آيات ديگر داريم كه ممكن است اشاره به اين نوع تسخير باشد كه به خواست خدا در تفسير سوره” الرحمن” از آن بحث خواهيم كرد (درباره مسخر بودن موجودات در برابر انسان در ذيل آيه 2 سوره رعد نيز بحثى داشتيم).
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 357
5- دائبين
گفتيم” دائب” از ماده” دئوب” به معنى استمرار چيزى در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است، البته خورشيد، حركت به دور زمين ندارد و اين زمين است كه به دور آفتاب مى‏گردد و ما مى‏پنداريم آفتاب به دور ما مى‏چرخد، ولى در معنى دائب حركت در مكان نيفتاده است بلكه استمرار در انجام يك كار و يك برنامه در مفهوم آن درج است، و مى‏دانيم خورشيد و ماه برنامه نورافشانى و تربيتى خود را نسبت به كره زمين و انسانها به طور مستمر و با يك حساب كاملا منظم انجام مى‏دهند (و فراموش نبايد كرد كه يكى از معانى دأب، عادت است) «1».
6- آيا هر چه را از خدا مى‏خواهيم به ما مى‏دهد؟
در آيات فوق خوانديم كه خداوند، به شما لطف كرد و قسمتى از آنچه را از او تقاضا كرديد به شما داد (توجه داشته باشيد” من” در جمله” مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ” تبعيضيه است).
و اين به خاطر آن است كه بسيار مى‏شود انسان از خدا چيزى مى‏خواهد كه قطعا ضرر و زيان و يا حتى هلاك او در آن است و خود نمى‏داند، اما خداوند عالم و حكيم و رحيم، هرگز به چنين تقاضايى پاسخ نمى‏دهد.
و در عوض شايد در بسيارى از اوقات انسان با زبانش چيزى را از خدا نخواهد ولى با زبان حالش و فطرت و طبيعت و هستيش آن را تمنا مى‏كند، و خدا به او مى‏دهد، و هيچ مانعى ندارد كه سؤال در جمله” ما سَأَلْتُمُوهُ” هم سؤال به زبان
__________________________________________________
(1) البته دانشمندان امروز براى خورشيد حركات ديگرى مانند حركت به دور خود و يا حركت به همراه مجموعه منظومه شمسى در دل كهكشانى كه در آن قرار دارد قائل هستند.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 358
قال را شامل شود هم زبان حال را.
7- چرا نعمتهاى او قابل شمارش نيستند
اين يك حقيقت است كه سر تا پاى وجود ما غرق نعمتهاى او است و اگر كتابهاى مختلف علوم طبيعى و انسان‏شناسى و روان‏شناسى و گياه‏شناسى و مانند آن را بررسى كنيم، خواهيم ديد كه دامنه اين نعمتها تا چه حد گسترده است، اصولا هر نفسى به گفته آن اديب بزرگ، دو نعمت در آن موجود است و به هر نعمتى شكرى واجب.
از اين گذشته مى‏دانيم در بدن يك انسان به طور متوسط ده ميليون ميليارد سلول زنده است، كه هر كدام يك واحد فعال بدن ما را تشكيل مى‏دهد، اين عدد بقدرى بزرگ است كه اگر ما بخواهيم اين سلولها را شماره كنيم، صدها سال طول مى‏كشد!.
و تازه اين يك بخش از نعمتهاى خدا نسبت به ما است، و بنا بر اين براستى اگر ما بخواهيم نعمتهاى او را بشماريم قادر نيستيم وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.
در درون خون انسان دو دسته گلبول (موجودات زنده كوچكى كه در خون شناورند و وظائف حياتى سنگين بر دوش دارند) وجود دارند: مليونها گلبول قرمز كه وظيفه آنها رساندن اكسيژن هوا براى سوخت و ساز سلولهاى بدن، و مليونها گلبول سفيد كه وظيفه آنها پاسدارى از سلامت انسان در مقابل هجوم ميكربها به بدن مى‏باشد و عجب اينكه آنها بدون استراحت و خواب دائما كمر به خدمت انسان بسته‏اند.
آيا با اين حال هرگز مى‏توانيم نعمتهاى بى‏پايانش را احصاء كنيم.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 359
8- افسوس كه انسان” ظلوم” و” كفار” است.
از بحثهاى گذشته به اين واقعيت رسيديم كه خداوند با اين همه موجوداتى كه مسخر فرمان انسان كرده، و با آن همه نعمتى كه به او ارزانى داشته، ديگر كمبودى از هيچ جهت براى او نيست.
ولى اين انسان بر اثر دور ماندن از نور ايمان و تربيت، در جاده طغيان و ظلم و ستم گام مى‏نهد و به كفران نعمت مشغول مى‏شود:
انحصارگران سعى مى‏كنند نعمتهاى گسترده الهى را به خود منحصر سازند و منابع حياتى آن را در اختيار بگيرند، و با اينكه خودشان جز اندكى را نمى‏توانند مصرف كنند ديگران را از رسيدن به آن محروم مى‏نمايند.
اين ظلم و ستمها كه در شكل انحصارطلبى، استعمار، و تجاوز به حقوق ديگران ظاهر مى‏شود محيط آرام زندگى او را دستخوش طوفانها مى‏كند، جنگها مى‏آفريند، خونها مى‏ريزد، و اموال و نفوس را به نابودى مى‏كشاند.
در حقيقت قرآن مى‏گويد اى انسان همه چيز بقدر كافى در اختيار تو است، اما به شرط اينكه ظلوم و كفار نباشى، به حق خود قناعت كنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمايى!.
[سوره النحل (16): آيات 9 تا 13]
وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ (9) هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ (10) يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (11) وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (12) وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (13)
ترجمه:
9- و بر خداست كه راه است را به بندگان نشان دهد، اما بعضى از راهها بيراهه است و اگر خدا بخواهد همه شما را (به اجبار) هدايت مى‏كند (ولى اجبار سودى ندارد).
10- او كسى است كه از آسمان آبى فرستاد كه شرب شما از آن است، و گياهان و درختان كه حيوانات خود را در آن به چرا مى‏بريد نيز از آن است.
11- خداوند با آن (آب باران) براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور مى‏روياند، و از همه ميوه‏ها، مسلما در اين نشانه روشنى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 167
12- او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت، و نيز ستارگان به فرمان او مسخر شمايند، در اين نشانه‏هايى است (از عظمت خدا) براى گروهى كه عقل خود را بكار مى‏گيرند.
14- (علاوه بر اين) مخلوقاتى را كه در زمين آفريده نيز مسخر (فرمان شما) ساخت، مخلوقاتى با رنگهاى مختلف در اين نشانه روشنى است براى گروهى كه متذكر مى‏شوند.
تفسير: همه چيز در بند تسخير تو است اى انسان
به دنبال نعمتهاى مختلفى كه در آيات گذشته بيان شد، قسمت ديگرى از نعمتهاى مهم الهى در آيات مورد بحث آمده است نخست به يكى از نعمتهاى بسيار مهم معنوى اشاره كرده مى‏فرمايد:” بر خدا است كه راه راست و صراط مستقيم را كه هيچگونه انحراف و كژى در آن نيست در اختيار بندگان بگذارد” (وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ)” قصد” به معنى صاف بودن راه است، و بنا بر اين قَصْدُ السَّبِيلِ به معنى راه راست مى‏باشد راهى كه انحراف و ضلالت در آن وجود ندارد «1».
در اينكه اين راه راست اشاره به جنبه تكوينى يا تشريعى مى‏كند، مفسران تفسيرهاى مختلفى دارند، ولى هيچ مانعى ندارد كه هر دو جنبه را شامل شود.
توضيح اينكه: خداوند انسان را با نيروهاى مختلفى مجهز ساخته، و استعدادهاى گوناگونى به او داده تا در مسير تكامل كه هدف آفرينش است به او كمك كند، و از اين نظر همانند گياهان و يا انواع جانداران است، كه نيروها و غرائز لازم براى رسيدن به اين هدف در اختيارشان گذارده شده است، با اين تفاوت كه انسان
__________________________________________________
(1) بعضى از مفسران بزرگ مانند علامه طباطبائى در الميزان،” قصد” را به معنى” قاصد” گرفته‏اند كه نقطه مقابل” جائر” يعنى منحرف از حق است.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 168
با اراده خود و آزادانه تصميم مى‏گيرد ولى حيوانات و گياهان بى‏اختيار به سوى هدفشان پيش مى‏روند، و قوس صعودى تكامل انسان نيز قابل مقايسه با جانداران ديگر نيست به اين ترتيب از نظر خلقت و آفرينش و تكوين انسان را مجهز به عقل و استعداد و نيروهاى لازم براى پيمودن اين صراط مستقيم كرده است.
و از سوى ديگر، خدا پيامبران را با وحى آسمانى و تعليمات كافى و قوانين مورد نياز انسان فرستاده است، تا از نظر تشريع، راه را از چاه مشخص كرده و با انواع بيانها او را تشويق به پيمودن اين راه كنند و از مسيرهاى انحرافى باز دارند.
و جالب اينكه خداوند در آيه فوق اين امر را به عنوان فريضه‏اى بر خود لازم شمرده و با كلمه عَلَى اللَّهِ (بر خدا لازم است) از آن ياد كرده است كه همانند آن را در آيات ديگر قرآن نيز مى‏خوانيم إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏:” بر ما است كه انسان را هدايت كنيم” (ليل- 12)، اگر ما، در وسعت مفهوم عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ و مجموعه نيروهاى مادى و معنوى كه در آفرينش انسان و تعليم و تربيت او به كار رفته دقيق شويم، به عظمت اين نعمت بزرگ كه از همه نعمتها برتر است، آگاه خواهيم شد.
سپس از آنجا كه راههاى انحرافى فراوان است، به انسانها هشدار مى‏دهد و مى‏گويد” بعضى از اين راهها منحرف و بيراهه است” (وَ مِنْها جائِرٌ) «1».
و از آنجا كه نعمت اختيار و آزادى اراده و انتخاب، يكى از مهمترين عوامل تكامل انسان مى‏باشد با يك جمله كوتاه به آن اشاره كرده مى‏گويد” اگر خدا مى‏خواست همه شما را به اجبار به راه راست هدايت مى‏كرد” به گونه‏اى كه نتوانيد گامى از آن فراتر بگذاريد (وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ).
__________________________________________________
(1) ضمير” منها” به سبيل باز مى‏گردد، و سبيل مؤنث مجازى است.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 169
ولى اين كار را نكرد، چرا كه هدايت اجبارى، نه افتخار است و نه تكامل، بلكه به شما آزادى داد تا اين راه را با پاى خود بپيمائيد و به بالاترين اوج تكامل برسيد.
جمله فوق ضمنا به اين واقعيت اشاره مى‏كند كه گام نهادن گروهى از انسانها در طريق جائر و راه منحرف، نبايد اين توهم را ايجاد كند كه خدا در برابر آنها مغلوب شده است بلكه اين خواست او است و مقتضاى حكمت است كه انسانها آزاد باشند.
در آيه بعد باز به سراغ مادى مى‏رود تا حس شكرگزارى انسانها را برانگيزد، آتش عشق خدا را در دلهايشان بيفروزد، و آنها را به شناخت بيشتر بخشنده اين نعمتها دعوت كند.
مى‏گويد:” او كسى است كه از آسمان آبى فرو فرستاد” (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حياتبخش، زلال، شفاف، و خالى از هر گونه آلودگى” كه شما از آن مى‏نوشيد” (لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ).
” و نيز گياهان و درختانى از آن به وجود مى‏آيد كه حيوانات خود را در آن به چرا مى‏فرستيد” (وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ).
” تسيمون” از ماده” اسامه” به معنى چراندن حيوانات است و مى‏دانيم حيوانات هم از گياهان زمين استفاده مى‏كنند هم از برگهاى درختان، و اتفاقا” شجر” در لغت عرب معنى وسيعى دارد كه هم به درخت گفته مى‏شود و هم به گياه.
بدون شك منافع آب باران تنها نوشيدن انسان و روئيدن درختان و گياهان نيست، بلكه شستشوى زمينها، تصفيه هوا، ايجاد رطوبت لازم براى طراوت پوست                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 170
تن انسان و راحتى تنفس او، و مانند آن همه از فوائد باران است، ولى از آنجا كه دو قسمت ياد شده، از اهميت بيشترى برخوردار بوده روى آن تكيه شده.
باز همين مساله را چنين ادامه مى‏دهد” به وسيله اين آب باران براى شما زراعت را مى‏روياند، و همچنين زيتون و نخل و انگور را” (يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ).
” و خلاصه از تمام ميوه‏ها” (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ).
” مسلما در آفرينش اين ميوه‏هاى رنگارنگ و پر بركت و اين همه محصولات كشاورزى نشانه روشنى است از خدا براى كسانى كه اهل تفكرند” (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
” زرع” هر گونه زراعتى را شامل مى‏شود،” زيتون” هم نام آن درخت مخصوص است و هم نام ميوه آن (ولى به گفته بعضى از مفسران” زيتون” فقط نام درخت است، و” زيتونه” نام ميوه آن در حالى كه در آيه 35 سوره نور زيتونه به خود درخت اطلاق شده است).
” نخيل” (درخت خرما) هم به معنى مفرد و هم به معنى جمع استعمال مى‏شود، و اعناب جمع” عنبه” به معنى انگور است.
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه چرا از ميان همه ميوه‏ها، قرآن مجيد، تنها روى اين سه ميوه تكيه كرده است، زيتون و خرما و انگور، دليل آن را به خواست خدا در ذيل همين آيات مى‏خوانيد.
سپس به نعمت تسخير موجودات مختلف جهان در برابر انسان اشاره كرده، مى‏فرمايد:” خداوند شب و روز را براى شما مسخر كرد و همچنين خورشيد و ماه را” (وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 171
” ستارگان نيز به فرمان او مسخر شما هستند” (وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ).
” مسلما در اين امور نشانه‏هايى است از عظمت خدا و بزرگى آفرينش براى آنها كه انديشه مى‏كند” (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
در ذيل آيات سوره رعد و ابراهيم گفتيم كه مفهوم واقعى تسخير موجودات براى انسان آنست كه در خدمت منافع او باشند، و به نفع او كار كنند، و به او امكان بهره‏گيرى دهند، به همين جهت شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان كه هر كدام به نوعى در زندگى انسان اثر دارند و مورد بهره بردارى او قرار مى‏گيرند در تسخير اويند.
اين تعبير جالب (مسخر بودن موجودات براى انسان به فرمان خدا) علاوه بر اينكه شخصيت و عظمت واقعى انسان را از ديدگاه اسلام و قرآن روشن مى‏سازد، و به او عظمتى مى‏بخشد كه درخور مقام خليفة اللهى است، نعمتهاى گوناگون خدا را به خاطرش مى‏آورد، حس قدردانى را در او برمى‏انگيزد، و از نظام بديعى كه در چگونگى اين تسخير به كار رفته، وى را به خدا نزديك مى‏سازد.
و به همين جهت در پايان آيه ميگويد: در اين تسخير نشانه‏هايى است براى آنها كه انديشه مى‏كنند.
براى آگاهى بيشتر از اسرار اين تسخير به شرح مبسوطى كه در سوره ابراهيم آيات 32 و 33 آورديم مراجعه فرمائيد.
علاوه بر اينها” مخلوقاتى را كه در زمين آفريده نيز مسخر فرمان شما ساخت” (وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ).
” مخلوقاتى گوناگون و رنگارنگ” (مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 172
از انواع پوششها، غذاها، همسران پاك، وسائل رفاهى گرفته تا انواع معادن و منابع مفيد زير زمينى و روى زمينى و ساير نعمتها.
” در اينها نيز نشانه‏اى است آشكار براى مردمى كه متذكر مى‏شوند” (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ)
نكته‏ها:
1- نعمتهاى مادى و معنوى
جالب اينكه در آيات فوق نعمتهاى مادى و معنوى آن چنان به هم آميخته شده است كه نمى‏توان آنها را از يكديگر تفكيك كرد، با اين حال لحن آيات مزبور در زمينه نعمتهاى معنوى با مادى متفاوت است.
در هيچ مورد نمى‏گويد بر خدا است كه فلان رزق و روزى را براى شما بيافريند، اما در مورد هدايت، راه راست مى‏گويد” بر خدا است كه راه راست را به شما نشان دهد”، و نيروهاى لازم را براى پيمودن اين راه از نظر تكوين و تشريع در اختيارتان بگذارد.
اصولا بحثهاى يك بعدى از روش قرآن دور است، حتى آنجا كه سخن از آفرينش درختان و ميوه‏ها و تسخير خورشيد و ماه به ميان مى‏آورد باز آن را در مسير يك هدف معنوى قرار مى‏دهد و مى‏گويد:” اين نعمتهاى مادى نيز نشانه‏اى است از عظمت آفرينش و آفريدگار”.
2- چرا تنها زيتون و نخل و انگور؟!
ممكن است چنين به نظر آيد كه اگر قرآن در آيات فوق از ميان انواع ميوه‏ها روى زيتون و خرما و انگور تكيه كرده به خاطر وجود آنها در محيط نزول                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 173
قرآن بوده است، ولى با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن، و عمق تعبيراتش روشن مى‏شود كه مطلب از اين فراتر است.
غذاشناسان و دانشمندان بزرگى كه ساليان دراز از عمر خود را در راه مطالعه خواص گوناگون ميوه‏ها صرف كرده‏اند به ما مى‏گويند كمتر ميوه‏اى است كه براى بدن انسان از نظر غذايى به اندازه اين سه ميوه، مفيد و مؤثر باشد.
همانها مى‏گويند” روغن زيتون” براى توليد سوخت بدن ارزش بسيار فراوان دارد، كالرى حرارتى آن بسيار بالا است، و از اين جهت يك نيروبخش است و آنها كه مى‏خواهند همواره سلامت خود را حفظ كنند، بايد به اين اكسير علاقمند شوند.
روغن زيتون دوست صميمى كبد آدمى است، و براى رفع عوارض كليه‏ها و سنگ‏هاى صفراوى و قولنج‏هاى كليوى و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است.
به همين دليل در روايات اسلامى نيز از آن مدح و تمجيد فراوان شده، در حديثى از امام على بن موسى الرضا ع درباره زيتون چنين مى‏خوانيم:” غذاى خوبى است، دهان را خوشبو و بلغم را بر طرف مى‏سازد، صورت را صفا و طراوت مى‏بخشد، اعصاب را تقويت نموده و بيمارى و درد را از ميان مى‏برد و آتش خشم و غضب را فرو مى‏نشاند” «1».
و از آن مهمتر اينكه در خود قرآن از درخت زيتون به عنوان شجره مباركه (درخت پر بركت) ياد شده است.
با پيشرفت دانش پزشكى و غذاشناسى اهميت دارويى” خرما” نيز به ثبوت رسيده است. در خرما كلسيم وجود دارد كه عامل اصلى استحكام استخوانها است و نيز فسفر وجود دارد كه از عناصر اصلى تشكيل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب
__________________________________________________
(1) اسلام پزشك بى دارو،
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 174
و خستگى است، و قوه بينايى را مى‏افزايد.
و نيز پتاسيم موجود است كه فقدان آن را در بدن علت حقيقى زخم معده مى‏دانند، و وجود آن براى ماهيچه‏ها و بافتهاى بدن بسيار پر ارزش است.
اين سخن امروز در ميان غذاشناسان معروف است كه خرما از سرطان جلوگيرى مى‏كند، زيرا آمارهايى كه در اين زمينه تهيه شده نشان مى‏دهد در مناطقى كه خرما بيشتر مى‏خورند ابتلاى به سرطان كمتر است، و اعراب و صحرا نشينانى كه در فقر غذايى به سر مى‏برند بواسطه خوردن خرما هرگز مبتلا به سرطان نمى‏شوند، عامل اين موضوع را وجود” منيزيم” مى‏دانند.
قند فراوانى كه در خرما وجود دارد از سالمترين قندها است كه حتى در بسيارى از موارد مبتلايان به بيمارى قند نيز مى‏توانند براحتى از آن استفاده كنند.
دانشمندان در خرما سيزده ماده حياتى و پنج نوع ويتامين كشف كرده‏اند كه آن را به صورت يك منبع غذايى غنى و بسيار پر ارزش در آورده است «1».
به همين دليل در روايات اسلامى نيز روى اين ماده غذايى تاكيد فراوان ديده مى‏شود، از على ع نقل شده كه فرمود:
كل التمر فان فيه شفاء من الادواء
:” خرما بخوريد كه شفاى بيماريها است”.
و نيز روايت شده كه در بسيارى از اوقات غذاى على ع را نان و خرما تشكيل مى‏داد.
و در روايت ديگر مى‏خوانيم:” خانه‏اى كه در آن خرما نيست اهل آن
__________________________________________________
(1) اولين دانشگاه و آخرين پيامبر جلد 7 صفحه 65- جالب اينكه جلد هفتم اين كتاب از آغاز تا به آخر پيرامون خواص غذايى و درمانى خرما و انگور سخن مى‏گويد كه مطالعه آن انسان را به اهميت اين دو غذا آشنا مى‏سازد.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 175
خانه در واقع گرسنه‏اند”! «1».
در آيات سوره مريم نيز خواهد آمد كه خداوند مريم را در آن بيابان كه فاقد وسيله بود هنگامى كه عيسى را به دنيا آورده بود از رطب تازه روزى داد، و اين اشاره‏اى است به اينكه يكى از بهترين غذاها براى مادرى كه فرزند به دنيا آورده رطب تازه است، و حتى در رواياتى كه ذيل آيه آمده مى‏خوانيم بهترين دارو براى چنين زنان همين ميوه است «2».
و اما در مورد” انگور” به گفته دانشمندان غذاشناس بقدرى عوامل مؤثر دارد كه مى‏توان گفت، يك داروخانه طبيعى است؟ علاوه بر اين انگور از نظر خواص، بسيار نزديك به شير مادر است، يعنى يك غذاى كامل محسوب مى‏شود انگور دو برابر گوشت، در بدن حرارت ايجاد مى‏كند، و علاوه بر اين ضد سم است، براى تصفيه خون، دفع رماتيسم، نقرس، و زيادى اوره خون، اثر درمانى مسلمى دارد، انگور معده و روده را لايروبى مى‏كند، نشاط آفرين و بر طرف كننده اندوه است، اعصاب را تقويت كرده، و ويتامينهاى مختلف موجود در آن به انسان نيرو و توان مى‏بخشد.
انگور علاوه بر اينكه غذاى بسيار پر ارزشى است قدرت ميكرب كشى قابل ملاحظه‏اى دارد و حتى عامل مؤثرى است براى مبارزه با بيمارى سرطان «3».
به همين دليل در حديثى از پيامبر ص:
خير طعامكم الخبز و خير فاكهتكم العنب:
” بهترين طعام شما نان و بهترين ميوه شما انگور است” «4».
اگر ما بخواهيم آنچه را غذاشناسان در زمينه اين ميوه‏ها گفته‏اند و روايات
__________________________________________________
(1) سفينة البحار جلد اول صفحه 125.
(2) مدرك قبل.
(3) اولين دانشگاه و آخرين پيامبر جلد 7 صفحات 101 و 142.
(4) اسلام پزشك بى دارو. […..]
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 176
فراوانى كه در منابع اسلامى در اين رابطه نقل شده در اينجا بياوريم مسلما از روش تفسير خارج خواهيم شد، مقصود اين بود روشن سازيم كه تكيه كردن قرآن بر اين سه نوع ميوه بى دليل نيست، و شايد در آن روز قسمت مهمى از آن بر مردم پوشيده بوده است.
3- تفكر، تعقل، تذكر
در آيات فوق، بعد از بيان سه بخش از نعمتهاى الهى مردم را دعوت به انديشه كرده منتها در يك مورد مى‏گويد: در اينها نشانه‏هايى است براى قومى كه تفكر مى‏كنند، در مورد ديگر مى‏گويد براى قومى كه تعقل دارند، و در مورد سوم براى قومى كه متذكر مى‏شوند.
اين اختلاف تعبير مسلما جنبه تفنن در عبارت ندارد، بلكه آنچه از روش قرآن مى‏دانيم هر كدام اشاره به نكته‏اى است، و شايد نكته اين تفاوت آن باشد كه در مورد الوان نعمتهاى موجود در زمين آن قدر مساله روشن است كه تنها تذكر و يادآورى كافى است، ولى در مورد زراعت و زيتون و نخل و انگور و به طور كلى ميوه‏ها كمى بيشتر انديشه لازم است، تا به خواص غذايى و درمانى آنها آشنا شويم، به همين جهت تعبير به” تفكر” مى‏كند.
اما در مورد تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و اسرار شب و روز باز هم انديشه بيشترى لازم است، لذا تعبير به” تعقل” كه گوياى سطح بالاترى از انديشه است فرموده.
در هر حال روى سخن قرآن همه جا با انديشمندان و متفكران و صاحبان مغز و عقل است، و با توجه به اينكه قرآن از محيطى بر خاسته كه در آنجا جز جهل حكومت نمى‏كرد، عظمت اين تعبيرات آشكارتر مى‏شود و هم پاسخى است دندانشكن به آنها كه به خاطر بعضى از مذاهب خرافى خط سرخ روى همه                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 177
مذاهب راستين كشيده‏اند و مى‏گويند مذهب، وسيله تخدير و از كار انداختن انديشه‏ها است و ايمان به خدا مولود جهل آدمى است!.
اينگونه آيات قرآن تقريبا در همه سوره‏ها گسترده است، به وضوح مى‏گويد مذهب راستين زائيده انديشه و تفكر و تعقل است و اسلام در همه جا سر و كار با متفكران و انديشمندان و اولوا الالباب دارد، نه با جاهلان و خرافاتيان، يا روشنفكر نمايان بى منطق.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 178
[سوره النحل (16): آيات 14 تا 18]
وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (14) وَ أَلْقى‏ فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (15) وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ (16) أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (17) وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (18)
ترجمه:
14- او كسى است كه دريا را مسخر (شما) ساخت تا از آن گوشت تازه بخوريد و وسائل زينتى براى پوشش از آن استخراج نمائيد، و كشتيها را مى‏بينيد كه سينه دريا را مى‏شكافند تا شما (به تجارت پردازيد) و از فضل خدا بهره گيريد، شايد شكر نعمتهاى او را بجا آوريد.
15- و در زمين كوه‏هاى ثابت و محكمى افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد، و نهرها ايجاد كرد، و راههايى تا هدايت شويد.
16- و (نيز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام) آنها بوسيله ستارگان هدايت مى‏شوند.                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 179
17- آيا كسى كه مى‏آفريند همچون كسى است كه نمى‏آفريند؟ آيا متذكر نمى‏شويد!! 18- و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد هرگز نمى‏توانيد آن را احصا كنيد، خداوند غفور و رحيم است.
تفسير: نعمت كوه‏ها و درياها و ستارگان
اين آيات به سراغ بخش مهم ديگرى از نعمتهاى بى‏پايان خداوند در مورد انسانها مى‏رود و نخست از درياها كه منبع بسيار مهم حيات و زندگى است آغاز مى‏كند و مى‏گويد:
” و او كسى است كه درياها را براى شما تسخير كرد و به خدمت شما گمارد” (وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ).
مى‏دانيم قسمت عمده روى زمين را درياها تشكيل مى‏دهند، و نيز مى‏دانيم نخستين جوانه حيات در درياها آشكار شده، و هم اكنون نيز دريا منبع مهمى براى ادامه حيات انسان و همه موجودات روى زمين است، و قرار دادن آن در خدمت بشر يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است:
سپس به سه قسمت از منافع درياها اشاره كرده مى‏فرمايد:
” تا از آن گوشت تازه بخوريد” (لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا).
گوشتى كه زحمت پرورش آن را نكشيده‏ايد تنها دست قدرت خدا آن را در دل اقيانوسها پرورش داده و رايگان در اختيارتان گذارده است.
مخصوصا تكيه روى طراوت و تازگى اين گوشت، با توجه به اينكه در آن عصر و زمان از يك جهت، و در عصر و زمان ما از جهت ديگر، گوشتهاى كهنه فراوان بوده و هست، اهميت اين نعمت را آشكارتر مى‏سازد، و هم اهميت تغذيه از گوشت تازه را.                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 180
با تمام پيشرفتى كه در زندگى و تمدن مادى بشر به وجود آمده، هنوز دريا يكى از مهمترين منابع تغذيه انسان را تشكيل مى‏دهد، و همه سال صدها هزار تن از گوشت تازه‏اى كه دست لطف پروردگار براى انسانها پرورش داده، از دريا صيد مى‏شود.
لذا اكنون كه جمعيت كره زمين رو به افزايش است و بعضى در مطالعات ابتدايى خود احساس مى‏كنند خطر كمبود مواد غذايى مردم جهان را براى آينده تهديد مى‏كند، افكار دانشمندان متوجه درياها شده و چشم اميد خود را به آن دوخته‏اند تا از طريق پرورش و تكثير نسل انواع ماهيها بتوانند اين كمبود را به مقدار قابل ملاحظه‏اى بر طرف سازند.
اين از يك سو، از سوى ديگر مقرراتى براى جلوگيرى از آلوده شدن آب درياها و از ميان رفتن نسل ماهى‏ها وضع كرده‏اند كه از مجموع آن اهميت جمله فوق كه در چهارده قرن قبل در قرآن نازل شده است روشنتر مى‏شود.
ديگر از منافع آن مواد زينتى است كه از درياها استخراج مى‏شود لذا اضافه مى‏كند:” تا از آن زينتى براى پوشيدن استخراج كنيد” (وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها).
انسان مانند چهارپايان نيست كه ذوق نداشته باشد، بلكه يكى از ابعاد معروف چهارگانه روح انسان را حس زيبايى تشكيل مى‏دهد كه سرچشمه پيدايش شعر و هنر اصيل و مانند آنها است.
بدون شك اين بعد از روح انسانى نقش مؤثرى در حيات بشر دارد، لذا بايد بطرز صحيح و سالمى- دور از هر گونه افراط و تفريط و اسراف و تبذير- اشباع گردد.
آنها كه غرق در تجمل پرستى و انواع زينتند به همان گونه گمراهند كه افراد خشك و مخالف هر گونه زينت چرا كه يكى در طرف افراط و مايه نابودى                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 181
سرمايه‏ها و ايجاد فاصله طبقاتى و كشتن معنويات است، و ديگرى در طرف تفريط و باعث خمودى و ركود.
به همين دليل در اسلام، استفاده از زينت به صورت معقول و خالى از هر گونه اسراف مانند بهره‏گيرى از لباسهاى خوب، انواع عطريات، بعضى سنگهاى قيمتى و مانند آن- مخصوصا در مورد زنان- كه نياز روحيشان به زينت بيشتر است توصيه شده است، ولى باز تاكيد مى‏كنيم كه بايد خالى از اسراف و تبذير باشد.
بالآخره سومين نعمت دريا را حركت كشتى‏ها به عنوان يك وسيله مهم براى انتقال انسان و نيازمنديهاى او، ذكر مى‏كند، و مى‏فرمايد:” كشتى‏ها را مى‏بينى كه آبها را بر صفحه اقيانوسها مى‏شكافند” (وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ).
صحنه‏اى كه در برابر سرنشينان كشتى به هنگام حركت بر صفحه اقيانوسها ظاهر مى‏شود چقدر ديدنى است” خدا اين نعمت را به شما داد تا از آن بهره گيريد و از فضل او در مسير تجارت خود از كشتى‏ها استفاده كنيد” (وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ) «1».
با توجه به اينهمه نعمت، حس شكرگزارى را در شما زنده كند” شايد شكر نعمتهاى او را بجا آوريد” (وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
” فلك” (كشتى) هم به معنى مفرد آمده و هم به معنى جمع.
[سوره لقمان (31): آيات 20 تا 24]
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (20) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ (21) وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِيظٍ (24)
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 63
ترجمه:
20- آيا نديدى خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخر شما كرده و نعمتهاى خود را- چه نعمتهاى ظاهر و چه نعمتهاى باطن- بر شما گسترده و افزون ساخته است؟
ولى بعضى از مردم بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى در باره خدا مجادله مى‏كنند.
21- هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد، مى‏گويند: نه، ما از چيزى پيروى مى‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم! آيا حتى اگر شيطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند (باز هم تبعيت مى‏كنند)؟! 22- كسى كه روح خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكو كار باشد به دستگيره محكمى چنگ زده (و به تكيه گاه مطمئنى تكيه كرده است) و عاقبت همه كارها به سوى خدا است.
23- و كسى كه كافر شود كفر او تو را غمگين نسازد، بازگشت همه آنها به سوى ما است، و ما آنها را از اعمالى كه انجام داده‏اند (و نتايج شوم آن) آگاه خواهيم ساخت، خداوند از آنچه در درون سينه‏ها است آگاه است.
24- ما كمى از متاع دنيا را در اختيار آنان مى‏گذاريم سپس آنها را مجبور به تحمل عذاب شديد مى‏كنيم.
تفسير: تكيه گاه مطمئن!
بعد از پايان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمينه مبدأ و معاد و راه و رسم زندگى و برنامه‏هاى اجتماعى و اخلاقى قرآن براى تكميل آن به سراغ بيان نعمتهاى الهى مى‏رود تا حس شكرگزارى مردم را برانگيزد، شكرى كه سرچشمه” معرفة اللَّه” و انگيزه اطاعت فرمان او مى‏شود «1».
__________________________________________________
(1) بعضى از مفسران مانند” آلوسى” در” روح المعانى” و فخر رازى در” تفسير كبير” آيات مورد بحث را مربوط به آيات قبل از ذكر وصاياى لقمان دانسته‏اند كه مشركان را مخاطب ساخته مى‏گويد:” اين خلق خدا است نشان دهيد بتها چه آفرينشى داشتند”؟- و در آيات مورد بحث مى‏گويد:” آيا نديديد كه خداوند آنچه را در آسمان و زمين است مسخر شما گردانيد، ولى ذيل اين آيه و آيات بعد از آن و رواياتى كه در تفسير آن وارد شده با عموميت مفهوم آيه سازگارتر است.
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 64
روى سخن را به همه انسانها كرده مى‏گويد:” آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخر فرمان شما كرد كه در مسير منافع و سود شما حركت كنند”؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ، ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
تسخير موجودات آسمانى و زمينى براى انسان مفهوم وسيعى دارد كه هم شامل امورى مى‏شود كه در قبضه اختيار او است و با ميل و اراده‏اش در مسير منافع خود به كار مى‏گيرد، مانند بسيارى از موجودات زمينى، يا امورى كه در اختيار انسان نيست اما خداوند آنها را مامور ساخته كه به انسان خدمت كند، همچون خورشيد و ماه.
بنا بر اين، همه موجودات مسخر فرمان خدا در طريق سود انسانها هستند خواه مسخر فرمان انسان باشند يا نه، و به اين ترتيب لام در” لكم” به اصطلاح لام منفعت است «1».
سپس مى‏افزايد:” خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت” (وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
” اسبغ” از ماده” سبغ” (بر وزن صبر) در اصل به معنى پيراهن يا زره گشاد و وسيع و كامل است، سپس به نعمت گسترده و فراوان نيز اطلاق شده است.
در اينكه منظور از نعمتهاى” ظاهر” و” باطن” در اين آيه چيست؟ مفسران بسيار سخن گفته‏اند.
بعضى نعمت” ظاهر” را چيزى مى‏دانند كه براى هيچكس قابل انكار نيست
__________________________________________________
(1) در باره تسخير موجودات براى انسان در جلد 10 ذيل آيه 2 سوره رعد صفحه 120 بحثهاى ديگرى نيز داشتيم.
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 65
همچون آفرينش و حيات و انواع روزيها، و نعمتهاى” باطن” را اشاره به امورى مى‏دانند كه بدون دقت و مطالعه قابل درك نيست (مانند بسيارى از قدرتهاى روحى و غرائز سازنده).
بعضى نعمت” ظاهر” را اعضاى ظاهر و نعمت” باطن” را قلب شمرده‏اند.
بعضى ديگر نعمت” ظاهر” را زيبايى صورت و قامت راست و سلامت اعضاء و نعمت” باطن” را” معرفة اللَّه” دانسته‏اند.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام ص مى‏خوانيم كه” ابن عباس” از آن حضرت در اين زمينه سؤال كرد، فرمود:” ابن عباس! نعمت ظاهر اسلام است، و آفرينش كامل و منظم تو بوسيله پروردگار و روزى‏هايى كه به تو ارزانى داشته.
و اما نعمت باطن، پوشاندن زشتيهاى اعمال تو و رسوا نكردنت در برابر مردم است” «1».
در حديث ديگرى از امام باقر ع مى‏خوانيم:” نعمت آشكار، پيامبر ص و معرفة اللَّه و توحيد است كه پيامبر آورده، و اما نعمت پنهان، ولايت ما اهل بيت و پيمان دوستى با ما است” «2».
ولى در حقيقت هيچگونه منافاتى در ميان اين تفسيرها وجود ندارد و هر كدام يكى از مصداقهاى روشن نعمت ظاهر و باطن را بيان مى‏كند، بى آنكه مفهوم گسترده آن را محدود سازد.
و در پايان آيه از كسانى سخن مى‏گويد كه نعمتهاى بزرگ الهى را كه از درون و برون، انسان را احاطه كرده، كفران مى‏كنند، و به جدال و ستيز در برابر حق برمى‏خيزند، مى‏فرمايد:” بعضى از مردم هستند كه در باره خداوند بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى، مجادله مى‏كنند” (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).
__________________________________________________
(1 و 2)” مجمع البيان” ذيل آيه مورد بحث.
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 66
و بجاى اينكه بخشنده آن همه نعمتهاى آشكار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرك و انكار، از سر جهل و لجاجت مى‏آورند.
در اينكه فرق در ميان” علم” و” هدايت” و” كِتابٍ مُنِيرٍ” چيست؟
شايد بهترين بيان اين باشد كه” علم” اشاره به ادراكاتى است كه انسان از طريق عقل و خرد خويش درك مى‏كند، و” هدى” اشاره به معلمان و رهبران الهى و آسمانى و دانشمندانى است كه مى‏توانند در اين مسير دست او را بگيرند و به سر منزل مقصود برسانند، و منظور از” كتاب منير” كتابهاى آسمانى مى‏باشد كه از طريق وحى، قلب و جان انسان را پر فروغ مى‏سازند.
در حقيقت اين گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مى‏جويند، و چون راه هدايت در اين سه امر منحصر است لذا با ترك آنها به وادى گمراهى و وادى شياطين كشيده شده‏اند.
آيه بعد به منطق ضعيف و سست اين گروه گمراه اشاره كرده مى‏گويد:
” هنگامى كه به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل كرده پيروى كنيد مى‏گويند:
نه، ما از چيزى پيروى مى‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم”! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
و از آنجا كه پيروى از نياكان جاهل و منحرف، جزء هيچ يك از طرق سه گانه هدايت آفرين فوق نيست، قرآن از آن به عنوان راه شيطانى ياد كرده مى‏فرمايد:” آيا حتى اگر شيطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند باز هم بايد از او تبعيت كنند”؟! (أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ) «1».
__________________________________________________
(1) مفسران معمولا” لو” را در اينجا به معنى شرطيه گرفته‏اند كه جزاى آن محذوف است و در تقدير چنين است لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ ا يتبعونه.
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 67
در حقيقت قرآن در اينجا پوشش پيروى از سنت نياكان را كه ظاهرى فريبنده دارد كنار مى‏زند و چهره واقعى عمل آنها را كه همان پيروى از شيطان در مسير آتش دوزخ و جهنم است آشكار مى‏سازد.
آرى رهبرى شيطان به تنهايى كافى است كه انسان با آن مخالفت كند، هر چند در لفافه‏هاى دعوت به سوى حق بوده باشد كه مسلما يك پوشش انحرافى است و دعوت به سوى آتش دوزخ نيز به تنهايى كافى براى مخالفت است هر چند دعوت كننده مجهول الحال باشد، حال اگر دعوت كننده شيطان و دعوتش به سوى آتش افروخته جهنم باشد تكليف روشن است.
آيا هيچ عاقلى دعوت پيامبران الهى را به سوى بهشت رها مى‏كند و به دنبال دعوت شيطان به سوى جهنم مى‏رود؟! سپس به بيان حال دو گروه مؤمن خالص و كفار آلوده پرداخته، آنها را در مقايسه با يكديگر و مقايسه با آنچه در مورد پيروان شيطان و مقلدان كور و كر نياكان بيان كرده، مورد توجه قرار مى‏دهد، مى‏گويد:” كسى كه قلب و جان خود را تسليم خدا كند و در آستان پروردگار سر تسليم و اطاعت فرود آورد در حالى كه محسن و نيكوكار باشد به دستگيره محكمى چنگ زده است” (وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏).
منظور از” تسليم وجه براى خدا” در حقيقت اشاره به توجه كامل با تمام وجود به ذات پاك پروردگار است زيرا” وجه” (به معنى صورت) به خاطر آنكه شريفترين عضو بدن و مركز مهمترين حواس انسانى است به عنوان كنايه از ذات او به كار مى‏رود.
تعبير به” هُوَ مُحْسِنٌ” از قبيل ذكر عمل صالح بعد از ايمان است.
چنگ زدن به دستگيره محكم تشبيه لطيفى از اين حقيقت است كه انسان براى                        تفسير نمونه، ج‏17، ص: 68
نجات از قعر دره ماديگرى و ارتقاء به بلندترين قله‏هاى معرفت و معنويت و روحانيت نياز به يك وسيله محكم و مطمئن دارد اين وسيله چيزى جز ايمان و عمل صالح نيست، غير آن، همه پوسيده و پاره شدنى و مايه سقوط و مرگ است، علاوه بر اين آنچه باقى مى‏ماند اين وسيله است، و بقيه همه فانى و نابود شدنى است.
و لذا در پايان آيه مى‏فرمايد:” عاقبت همه كارها به سوى خدا است” (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حديثى كه در تفسير برهان از طرق اهل سنت از امام على بن موسى الرضا ع از پيامبر گرامى اسلام نقل شده چنين آمده:
سيكون بعدى فتنة مظلمة، الناجى منها من تمسك بالعروة الوثقى، فقيل يا رسول اللَّه و ما العروة الوثقى؟ قال ولاية سيد الوصيين، قيل يا رسول اللَّه و من سيد الوصيين؟
قال: امير المؤمنين، قيل يا رسول اللَّه و من امير المؤمنين؟ قال مولى المسلمين و اما مهم بعدى، قيل يا رسول اللَّه و من مولى المسلمين و امامهم بعدك؟ قال: اخى على بن ابى طالب (ع):
” بعد از من فتنه‏اى تاريك و ظلمانى خواهد بود تنها كسانى از آن رهايى مى‏يابند كه به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض كردند: اى رسول خدا عروة الوثقى چيست؟ فرمود: ولايت سيد اوصياء است.
عرض كردند يا رسول اللَّه سيد اوصياء كيست؟ فرمود: امير مؤمنان.
عرض كردند امير مؤمنان كيست؟ فرمود مولاى مسلمانان و پيشواى آنان بعد از من، باز براى اينكه پاسخ صريحترى بگيرند عرض كردند او كيست؟
فرمود: برادرم على بن ابى طالب ع «1».
روايات ديگرى نيز در همين ازمنه كه منظور از” عروة الوثقى” دوستى اهل بيت ع يا دوستى آل محمد ص يا امامان از فرزندان حسين ع است نقل شده «2».
__________________________________________________
(1)” تفسير برهان” جلد 3 صفحه 279 ذيل آيه مورد بحث.
(2) براى توضيح بيشتر به” تفسير برهان” جلد 3 صفحه 278 و 279 مراجعه فرمائيد.
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 69
بارها گفته‏ايم كه اين تفسيرها بيان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصاديق ديگرى همچون توحيد و تقوى و مانند آن ندارد.
سپس به بيان حال گروه دوم پرداخته مى‏گويد:” كسى كه كافر شود و اين حقايق روشن را انكار كند، كفر او تو را غمگين نسازد” (وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ).
چرا كه تو وظيفه‏ات را به خوبى انجام داده‏اى، او است كه بر خويشتن ظلم و ستم مى‏كند.
اين گونه تعبيرات كه در قرآن مجيد مكرر آمده است نشان مى‏دهد كه پيغمبر گرامى اسلام ص از اينكه مشاهده مى‏كرد گروهى جاهل و لجوج، راه خدا را با اينهمه دلائل روشن و نشانه‏هاى واضح، ترك مى‏گويند و به بيراهه سر مى‏نهند، سخت رنج مى‏برد، و آن قدر غمگين، و اندوهناك مى‏شد كه بارها خداوند او را دلدارى مى‏دهد، و چنين است راه و رسم يك رهبر دلسوز.
و نيز نگران مباش كه گروهى در دنيا با اينكه كفر مى‏ورزند و ظلم و ستم مى‏كنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نيستند، زيرا دير نشده است” بازگشت همه آنها به سوى ما است و ما آنها را از اعمالشان و نتائج تلخ و شوم آن، آگاه مى‏سازيم” (إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهيم كه از نيات و اسرار درون دلهايشان نيز با خبريم” زيرا خداوند از آنچه در درون سينه‏ها است آگاه است” (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
اين تعبير كه خداوند مردم را در قيامت از اعمالشان با خبر مى‏سازد يا از آنچه در آن اختلاف داشتند با خبر مى‏كند، در آيات فراوانى از قرآن مجيد نازل شده است و با توجه به اينكه” ننبئكم” از ماده” نبا” مى‏باشد، و” نبا”                        تفسير نمونه، ج‏17، ص: 70
طبق آنچه راغب در مفردات آورده به خبرى گفته مى‏شود كه محتوا و فايده مهمى دارد و صريح و آشكار و خالى از هر گونه كذب است، روشن مى‏شود كه اين تعبيرات اشاره به آن است كه خداوند در قيامت چنان افشاگرى از اعمال انسانها مى‏كند كه جاى هيچگونه اعتراض و انكار براى كسى باقى نمى‏ماند، آنچه را مردم در اين دنيا انجام مى‏دهند و غالبا به دست فراموشى مى‏سپارند، همه را مو به مو ظاهر مى‏سازد، و براى حساب و جزا آماده مى‏كند.
حتى آنچه در دل انسان مى‏گذرد و هيچكس جز خدا از آن آگاه نيست، همه را به صاحبان آنها گوشزد مى‏كند!.
سپس مى‏افزايد بهره آنها از زندگى دنيا تو را شگفت‏زده نكند،” ما كمى از متاع دنيا در اختيار آنان مى‏گذاريم- و متاع دنيا هر چه باشد كم و ناچيز است- سپس آنها را بالاجبار به عذاب شديد مى‏كشانيم” عذابى مستمر و دردناك (نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِيظٍ).
اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه آنها تصور نكنند، در اين جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مى‏خواهد آنها را براى آزمايش و اتمام حجت و مقاصدى ديگر آزاد بگذارد، و همين متاع قليل به آنها نيز از سوى او است، و چقدر متفاوت است حال اين گروه كه ذليلانه و بالاجبار به عذاب غليظ الهى كشانده مى‏شوند با آنها كه تمام وجودشان در اختيار خدا است و چنگ به عروة الوثقى زده‏اند، در دنيا پاك و نيكوكار زندگى مى‏كنند و در آخرت در جوار رحمت الهى متنعمند.
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 71
[سوره لقمان (31): آيات 25 تا 30]
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (25) لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (26) وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (27) ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلاَّ كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (28) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (29)
ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (30)
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 72
ترجمه:
25- هر گاه از آنها سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلما مى‏گويند اللَّه بگو الحمد للَّه (كه خود شما معترفيد) ولى اكثر آنها نمى‏دانند.
26- از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمين است، چرا كه خداوند بى نياز و شايسته ستايش است.
27- اگر آنچه روى زمين از درختان است قلم شوند، و دريا براى آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، اينها همه تمام مى‏شوند اما كلمات خدا پايان نمى‏گيرد، خداوند عزيز و حكيم است.
28- آفرينش و زندگى مجدد همه شما همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بينا است.
29- آيا نديدى كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏كند؟ و خورشيد و ماه را مسخر شما ساخته؟ و هر كدام تا سر آمد معينى بحركت خود ادامه مى‏دهند؟
خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.
30- اينها همه دليل بر آن است كه خداوند حق است و آنچه غير از او مى‏خوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است.
تفسير: ده وصف از اوصاف پروردگار
در شش آيه فوق مجموعه‏اى از صفات خداوند بيان شده است كه در حقيقت ده صفت عمده يا ده اسم از اسماء الحسنى را بيان مى‏كند:
غنى، حميد، عزيز، حكيم، سميع، بصير، خبير، حق، على و كبير.
اين از يك نظر، و از سوى ديگر در آيه نخست از” خالقيت” خداوند سخن مى‏گويد و در آيه دوم از” مالكيت مطلقه” او در آيه سوم از” علم بى انتهايش” بحث مى‏كند و در آيه چهارم و پنجم از” قدرت نامتناهيش”.
و در آخرين آيه نتيجه مى‏گيرد كسى كه داراى اين صفات است” حق” است و غير از او همه باطل و هيچ و پوچند.                        تفسير نمونه، ج‏17، ص: 73
با توجه به اين بحث اجمالى، به شرح آيات باز گرديم:
نخست مى‏فرمايد:” اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است بطور قطع در پاسخ مى‏گويند” اللَّه” (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).
اين تعبير كه در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى‏شود (سوره عنكبوت آيه 61- 63، زمر 38، زخرف 9) از يك سو دليل بر اين است كه مشركان هرگز منكر توحيد خالق نبودند، و نمى‏توانستند خالقيت را براى بتها قائل شوند، تنها به شرك در عبادت و شفاعت بتها معتقد بودند.
و از سوى ديگر دليل بر فطرى بودن توحيد و تجلى اين نور الهى در سرشت همه انسانها است.
سپس مى‏گويد حال كه آنها به توحيد خالق معترفند:” بگو حمد و ستايش مخصوص اللَّه است كه خالق همه چيز مى‏باشد نه بتها كه خود مخلوق اويند، ولى اكثر آنها نمى‏دانند و نمى‏فهمند كه عبادت بايد منحصر به خالق جهان باشد” (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
سپس به مساله” مالكيت” حق مى‏پردازد چرا كه بعد از ثبوت خالقيت نياز به دليل ديگرى بر مالكيت او نيست، مى‏فرمايد:” از آن خدا است آنچه در آسمان و زمين است” (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بديهى است آن كس كه” خالق” و” مالك” است مدبر امور جهان نيز مى‏باشد و به اين ترتيب بخشهاى سه گانه توحيد (توحيد خالقيت، توحيد مالكيت و توحيد ربوبيت) ثابت مى‏گردد.
و كسى كه چنين است از همه چيز بى نياز و شايسته هر گونه ستايش است به همين دليل در پايان آيه مى‏افزايد:” خداوند غنى و حميد است” (إِنَّ اللَّهَ هُوَ                        تفسير نمونه، ج‏17، ص: 74
الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ
).
او غنى على الاطلاق، و حميد از هر نظر است، چرا كه هر موهبتى در جهان است به او باز مى‏گردد، و هر كس هر چه دارد از او دارد، و خزائن همه خيرات به دست او است و اين دليل زنده غناى او مى‏باشد.
و از آنجا كه” حمد” به معنى ستايش بر كار نيكى است كه به اختيار از كسى سر مى‏زند و هر نيكى در جهان مى‏بينيم از سوى پروردگار است پس همه ستايشها از آن او است، حتى اگر ما زيبايى گل را مى‏ستائيم و جاذبه عشق‏هاى ملكوتى را توصيف مى‏كنيم و عظمت كار يك ايثارگر جانباز را ارج مى‏نهيم باز در حقيقت او را مى‏ستائيم كه اين زيبايى و آن جاذبه و عظمت نيز از او است، پس او” حميد على الاطلاق” است.
آيه بعد ترسيمى از علم بى پايان خدا است، كه با ذكر مثالى بسيار گويا و رسا مجسم شده است:
قبلا ذكر اين نكته را لازم مى‏دانيم كه مطابق آنچه در تفسير على بن ابراهيم آمده است:” گروهى از يهود، هنگامى كه پيرامون مساله روح از پيامبر ص سؤال كردند و قرآن در پاسخ آنها گفت: قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا:” روح از فرمان پروردگار من است، و بهره شما از علم جز اندكى بيش نيست” اين سخن بر آنان گران آمد و از پيامبر ص پرسيدند كه آيا اين فقط در باره ما است، فرمود: نه، همه را شامل مى‏شود (حتى ما را).
ولى آنها افزودند اى محمد! تو در مورد خود گمان مى‏كنى بهره كمى از علم دارى در حالى كه قرآن به تو داده شده، و به ما هم تورات، در قرآنت آمده است” كسى كه حكمت به او داده شده خير كثير به او داده شده است” اين سخنان با هم سازگار نيست!                        تفسير نمونه، ج‏17، ص: 75
در اينجا آيه وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ … (آيه مورد بحث) نازل شد، و روشن ساخت كه علم انسان هر قدر هم گسترده باشد در برابر علم خداوند ذره بى مقدارى بيش نيست، و آنچه نزد شما بسيار است نزد خدا بسيار كم است «1».
نظير اين روايت را از طريق ديگرى در ذيل آيه 109 سوره كهف بيان كرديم.
به هر حال قرآن مجيد براى ترسيم علم نامتناهى خداوند چنين مى‏گويد:
” اگر آنچه روى زمين از درختان است قلم شوند، و دريا براى آن مركب گردد، و هفت دريا بر اين دريا افزوده شود، تا علم خدا را بنويسند، اينها همه تمام مى‏شوند اما كلمات خدا پايان نمى‏گيرد، خداوند عزيز و حكيم است” (وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
” يمده” از ماده” مداد” به معنى مركب يا ماده رنگينى است كه با آن مى‏نويسند، و در اصل از” مد” به معنى كشش گرفته شده زيرا خطوط به وسيله كشش قلم بر صفحه كاغذ پيدا مى‏شود.
بعضى از مفسران معنى ديگرى نيز براى آن نقل كرده‏اند و آن روغنى است كه در چراغ مى‏ريزند و سبب روشنايى چراغ است، و هر دو معنى در واقع به يك ريشه باز مى‏گردد.
” كلمات” جمع” كلمه” است و در اصل به معنى الفاظى است كه انسان با آن سخن مى‏گويد، سپس به معنى گسترده‏ترى اطلاق شده، و آن هر چيزى است كه مى‏تواند بيانگر مطلبى باشد، و از آنجا كه مخلوقات گوناگون اين جهان هر كدام بيانگر ذات پاك خدا و علم و قدرت اويند، به هر موجودى” كلمة اللَّه”
__________________________________________________
(1)” تفسير برهان” جلد 3 صفحه 279.
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 76
اطلاق شده، مخصوصا در مورد موجودات شريفتر و با عظمت‏تر، اين تعبير به كار رفته، چنان كه در باره مسيح ع در آيه 171 سوره نساء مى‏خوانيم: إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ (نظير همين معنى در آيه 45 سوره آل عمران نيز آمده است).
سپس به همين مناسبت” كلمات اللَّه” به معنى علم و دانش پروردگار به كار رفته است.
[سوره الحج (22): آيات 63 تا 66]
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (63) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (64) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (65) وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ (66)
ترجمه:
63- آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين (بر اثر آن) سر سبز و خرم مى‏گردد؟
و خداوند لطيف و خبير است.
64- آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است، و خداوند بى نياز و شايسته هر گونه ستايش است.                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 157
65- آيا نديدى كه خداوند آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتيها به فرمان او بر صفحه اوقيانوسها حركت مى‏كنند و آسمان (كرات و سنگهاى آسمانى) را نگه مى‏دارد تا بر زمين، جز به فرمان او، فرو نيفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است.
66- او كسى است كه شما را زنده كرد سپس مى‏ميراند بار ديگر زنده مى‏كند اما اين انسان كفران كننده و ناسپاس است.
تفسير: نشانه‏هاى خدا در صحنه هستى
در آيات گذشته، سخن از قدرت بى پايان خداوند و حقانيت او بود، در آيات مورد بحث نشانه‏هاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مى‏كند.
نخست مى‏گويد:” آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين خشكيده و مرده بواسطه آن سبز و خرم مى‏گردد”؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً).
زمينى كه آثار حيات از او رخت بر بسته بود و چهره‏اى عبوس و زشت و تيره داشت با نزول قطرات حياتبخش باران، زنده شد و آثار حيات در آن نمايان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشكار.
آرى” خداوندى كه به اين سادگى اينهمه حيات و زندگى مى‏آفريند لطيف و خبير است” (إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).
” لطيف” از ماده” لطف” به معنى كار بسيار ظريف و باريك است، و اگر به رحمتهاى خاص الهى،” لطف” گفته مى‏شود نيز به خاطر همين ظرافت آن است.
” خبير” به معنى كسى است كه از مسائل دقيق آگاه است.
لطيف بودن خدا ايجاب مى‏كند كه نطفه‏هاى كوچك و كم ارزش گياهان را كه در درون بذرها در اعماق خاكها نهفته است پرورش دهد، و آنها را كه                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 158
در نهايت ظرافت و لطافتند از اعماق خاك تيره بر خلاف قانون جاذبه بيرون فرستد، و در معرض تابش آفتاب، و وزش نسيم قرار دهد، و سرانجام آن را به گياهى بارور، يا درختى تنومند تبديل كند.
اگر او دانه‏هاى باران را نمى‏فرستاد و محيط بذر و زمين اطراف آن نرم و ملايم و” لطيف” نمى‏شد آنها هرگز قدرت نمو و رشد نمى‏داشتند، اما او با اين باران به آن محيط خشك و خشن، لطف و نرمش بخشيد تا آماده حركت و نمو گردد.
در عين حال از تمام نيازها و احتياجات اين دانه ضعيف از آغاز حركت در زير خاك تا هنگامى كه سر به آسمان كشيده، آگاه و خبير است.
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى‏فرستد، و به مقتضاى خبير بودنش اندازه‏اى براى آن قائل است كه اگر از حد بگذرد سيل است و ويرانى، و اگر كمتر از حد باشد خشكسالى و پژمردگى و اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند.
در آيه 18 سوره مؤمنون نيز مى‏خوانيم: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ:” ما از آسمان آبى فرستاديم به اندازه معين، سپس آن را در زمين ساكن كرديم” «1».
نشانه ديگرى كه براى قدرت بى پايان و حقانيت ذات پاك او مى‏آورد اين است كه مى‏گويد:” آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين است از آن خدا است” (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
خالق همه او است، و مالك همه نيز او است، و به همين دليل بر همه چيز توانايى دارد.
__________________________________________________
(1) در جلد پنجم تفسير نمونه صفحه 386 ذيل آيه 103 سوره انعام بحث جالبى در باره” لطيف بودن خداوند” داشتيم به آنجا مراجعه فرمائيد.
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 159
و نيز به همين دليل” او تنها غنى و بى نياز در عالم هستى، و شايسته هر گونه حمد و ستايش است” (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).
پيوند اين دو صفت (غنى و حميد) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است، چرا كه اولا بسيارند كسانى كه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، و به همين دليل عنوان غنى بودن گاهى تداعى اين اوصاف را مى‏كند، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، جود و سخاى او نسبت به بندگان كه او را شايسته حمد و ستايش مى‏كند.
ثانيا: اغنياى ديگر غنايشان ظاهرى است و اگر جود و سخايى دارند در واقع از خودشان نيست چرا كه تمام نعمت و امكانات را خدا در اختيار آنها گذارده است، غنى بالذات و شايسته هر گونه ثنا و ستايش تنها ذات پاك او است.
ثالثا: بى‏نيازان ديگر اگر كارى مى‏كنند بالآخره سودى از آن عايد خودشان مى‏شود تنها كسى كه بى حساب مى‏بخشد و سودى عائد او نمى‏گردد بلكه مى‏خواهد تا بر بندگان جودى كند، او است و به همين دليل از همه شايسته‏تر به حمد و ثنا است.
باز به نمونه ديگرى از اين قدرت بى پايان در زمينه تسخير موجودات براى انسانها اشاره كرده مى‏فرمايد:” آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما كرد” و همه مواهب و امكانات آن را در اختيار شما قرار داد؟
تا هر گونه بخواهيد از آن بهره بگيريد (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ).
و همچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مى‏آيند و سينه آبها را مى‏شكافند و به سوى مقصدها پيش مى‏روند”؟ (وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
از اين گذشته” خداوند آسمان را در جاى خود نگهميدارد تا بر زمين جز به فرمان او فرود نيفتد” (وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ).                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 160
از يك سو هر يك از كرات آسمانى را در مدار خود به حركت در آورده و نيروى” دافعه” حاصل از گريز از مركز را درست معادل نيروى” جاذبه” آنها قرار داده است، تا هر يك در مدار خود بى آنكه در فاصله‏هاى آنها دگرگونى حاصل بشود به حركت در آيند، و تصادمى در ميان كرات روى ندهد.
از سوى ديگر جو زمين را آن چنان آفريده كه به سنگريزه‏هاى سرگردان اجازه بر خورد با زمين و توليد ناراحتى و ويرانى براى اهلش ندهند.
آرى اين رحمت و لطف او نسبت به بندگان است كه اين چنين گهواره زمين را امن و امان و خالى از هر گونه خطر آفريده تا محل آسايش و آرامش بندگان باشد، نه سنگهاى سرگردان آسمانى بر زمين سقوط مى‏كنند نه كرات ديگر با آن تصادم مى‏نمايند.
لذا در پايان آيه اضافه مى‏كند:” خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).
سرانجام در آخرين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مساله جهان هستى، يعنى مساله حيات و مرگ سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد:” او كسى است كه شما را زنده كرد” (خاك بى جان بوديد لباس حيات بر شما پوشانيد) (وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ).
” سپس بعد از طى دوره حيات شما را مى‏ميراند” (و به همان خاك كه از آن برخاستيد باز مى‏گرديد) (ثُمَّ يُمِيتُكُمْ).
” و ديگر بار در رستاخيز حياتى نوين به شما مى‏بخشد” (و سر از خاك مرده بر مى‏آوريد و آماده حساب و جزا مى‏شويد) (ثُمَّ يُحْيِيكُمْ).
اما با اين حال” اين انسان در برابر اينهمه نعمتهايى كه خدا در زمين و آسمان در جسم و جان، به او ارزانى داشته كفران كننده و ناسپاس است، و با ديدن اينهمه                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 161
نشانه‏هاى روشن، ذات پاك او را انكار مى‏كنند” (إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ).
نكته‏ها:
1- صفات ويژه پروردگار
در آيات فوق و دو آيه قبل از آن به ترتيب چهارده بخش از صفات خداوند (در آخر هر آيه دو صفت) بيان شده است: عليم و حليم- عفو و غفور- سميع و بصير- على و كبير- لطيف و خبير- غنى و حميد- رءوف و رحيم كه هر بخش از اين صفات دو گانه هماهنگ و مكمل يكديگرند، عفو خداوند با غفران او، سميع بودن با بصير بودن، بلند مقام بودنش با بزرگيش، لطيف بودن با آگاهيش، غنى بودن با حميد بودنش، و بالآخره رءوف بودن با مهربانيش همه هماهنگ، و در عين حال هر كدام از آنها درست متناسب همان بحثى است كه در آن آيه مطرح شده، و چون قبلا در ذيل خود آيات از آن سخن گفته‏ايم نياز به تكرار نمى‏بينيم.
[2- آيات فوق دليل بر قدرت خدا است‏]
آيات فوق همانگونه كه دليلى بر قدرت خدا است و تاكيدى بر وعده‏هاى نصرت الهى نسبت به بندگان با ايمان، همچنين نشانه‏اى است از حقانيت ذات پاك او كه در آيات گذشته روى آن تكيه شده بود، و نيز دليلى است بر توحيد، و دليلى است بر معاد، چرا كه مساله زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله گياهان سر سبز در پرتو نزول باران و همچنين مساله حيات و مرگ نخستين انسان شاهد زنده‏اى است بر اينكه او قادر است بار ديگر انسان را زنده كند و لباس حيات بر او بپوشاند، چنان كه در بسيارى از آيات قرآن به همين امور بر مساله معاد استدلال شده.
ضمنا جمله إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ با توجه به اينكه” كفور” صيغه مبالغه است                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 162
اشاره به كفر و انكار انسانهاى لجوج مى‏كند كه حتى با مشاهده اينهمه آيات عظمت خدا باز راه انكار را پيش مى‏گيرند، و يا اشاره به كفران و ناسپاسى اينگونه افراد است كه وجودشان غرق نعمتهاى او است و باز هم نه در مقام شكر منعمند و نه شناخت او.
3- تسخير موجودات زمين و آسمان
همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده‏ايم تسخير اين امور براى انسان از اين نظر است كه خدا آنها را خدمتگزار انسان قرار داده و در مسير منافع او مى‏باشند (شرح مفصل اين موضوع را در جلد يازدهم تفسير نمونه صفحه 167 به بعد- ذيل آيات 12 تا 14 سوره نحل و همچنين در جلد دهم صفحه 120 به بعد ذيل آيه 2 سوره رعد- بيان كرده‏ايم).
و اگر مى‏بينيم در ميان نعمتهاى زمينى، حركت كشتيها بر صحنه اقيانوسها بالخصوص ذكر شده به خاطر آن است كه اين كشتيها در گذشته و حال مهمترين وسيله ارتباطى و انتقال انسانها و كالاها از نقطه‏اى به نقطه ديگر بوده و هستند، و هيچ وسيله نقليه‏اى تا كنون نتوانسته است جاى كشتيها را در اين زمينه بگيرد.
به طور قطع اگر يك روز تمام كشتيها بر صفحه اقيانوسها از حركت باز ايستند زندگى انسانها به كلى مختل خواهد شد، چرا كه راههاى خشكى قدرت و كشش نقل و انتقال اينهمه وسائل و كالا را ندارد، مخصوصا در عصر و زمان ما با توجه به اينكه مهمترين وسيله حركت زندگى صنعتى بشر نفت است، و مهمترين وسيله براى انتقال نفت از نقطه‏اى به نقاط ديگر همان كشتيها هستند اهميت اين نعمت بزرگ الهى آشكارتر مى‏شود، چرا كه گاهى كار يك كشتى نفت‏كش غول پيكر را” ده هزار اتومبيل هم” نمى‏تواند انجام دهد! و انتقال نفت از طريق خطوط لوله نيز براى نقاط محدودى از دنيا امكان پذير است.
[سوره الرحمن (55): آيات 7 تا 13]
وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ (7) أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ (8) وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ (9) وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ (10) فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ (11)
وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ (12) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (13)
ترجمه:
7- و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون (در آن) گذاشت.
8- تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد).
9- وزن را بر اساس عدل بر پا داريد و در ميزان كم نگذاريد.
10- و زمين را براى خلايق آفريد.
11- كه در آن ميوه‏ها و نخلهاى پر شكوفه است.
12- و دانه‏هايى كه همراه با ساقه و برگى است كه به صورت كاه درمى‏آيد، و گياهان خوشبو.
13- پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى‏كنيد شما اى گروه انس و جن؟
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 106
تفسير:
آسمان را برافراشت و براى هر چيز ميزانى قرار داد
اين آيات همچنين ادامه بيان نعمتهايى است كه در آيات پيشين آمده بود، و چنان كه گفتيم در آن آيات به پنج نعمت بزرگ كه از مهمترين مواهب الهى است اشاره شده، بنا بر اين در نخستين آيه مورد بحث به ششمين نعمت كه نعمت آفرينش آسمان است اشاره كرده، مى‏فرمايد:” خداوند آسمان را برافراشت” (وَ السَّماءَ رَفَعَها).
” آسمان” در اين آيه خواه به معنى” جهت بالا” باشد يا” كواكب آسمانى” و يا” جو زمين” (يعنى قشر عظيم هوايى كه گرداگرد اين كره را فرا گرفته و همچون سپرى از زمين در مقابل اشعه زيانبار كيهانى و سنگهاى آسمانى حفظ مى‏كند، و نيز گرماى آفتاب و رطوبت برخاسته از دريا را براى تشكيل ابرها و نزول باران در خود نگاه مى‏دارد) هر كدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى نظير، چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص.
آرى نور و روشنايى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مى‏آيد، باران از طريق آسمان مى‏بارد، و نزول وحى نيز از آسمان است.
(در اين صورت آسمان مفهوم اعم از مادى و معنوى دارد).
از همه اينها گذشته اين آسمان برافراشته با تمام مفاهيمش آيت عظيمى از آيات خدا است، و در طريق معرفتش به انسانها بهترين كمك را مى‏كند، و هنگامى كه” اولو الالباب” در آن مى‏انديشند بى اختيار مى‏گويند رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا:” پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريده‏اى” (آل عمران- 191).
سپس به سراغ نعمت هفتم مى‏رود، و مى‏فرمايد:” خداوند ميزان را قرار                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 107
داد” (وَ وَضَعَ الْمِيزانَ).
” ميزان” به معنى هر گونه وسيله سنجش است، سنجش حق از باطل، سنجش عدالت از ظلم و ستم، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى.
” ميزان” هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى‏شود، چرا كه همه وسيله سنجشند.
درست است كه” ميزان” در لغت به معنى ترازو و وسيله وزن كردن سنگينى اجسام است، اما مسلما ميزانى كه در اين آيه، بعد از ذكر آفرينش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گسترده‏اى دارد كه هر وسيله سنجش و همه قوانين تكوين و تشريع را فرا مى‏گيرد، نه فقط وسيله سنجش وزن اجناس.
اصولا برافراشته بودن آسمان و نظم دقيقى كه بر مليونها كره آسمانى حاكم است بدون ميزان و قوانين حساب شده‏اى امكان‏پذير نيست.
و اينكه مى‏بينيم در بعضى از عبارات” ميزان” به معنى” قرآن” يا به معنى” عدل” يا به معنى” شريعت” يا” ترازو” تفسير شده است در حقيقت هر كدام اشاره به مصداقى از اين مفهوم كل و گسترده است.
در آيه بعد نتيجه‏گيرى جالبى از اين موضوع كرده مى‏افزايد:” هدف از قرار دادن ميزان در عالم هستى اين است كه شما هم ميزان را رعايت كنيد و در آن طغيان ننمائيد” (أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ).
شما نيز بخشى از اين عالم عظيم هستيد و هرگز نمى‏توانيد به صورت يك وصله ناهمرنگ در اين جهان بزرگ زندگى كنيد، عالم نظام و ميزانى دارد، شما هم بايد نظام و ميزان داشته باشيد.
اگر ميزان و قانون از عالم بزرگ برچيده شود راه فنا و نابودى پيش                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 108
مى‏گيرد، و اگر زندگى شما هم فاقد نظم و ميزان باشد رو به فنا خواهيد رفت.
چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى‏شود، و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قوانين حاكم بر زندگى انسان عالم صغير هماهنگ مى‏شمرد، و اين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است.
بار ديگر روى مساله عدالت و وزن تكيه كرده مى‏گويد:” شما وزن را بر اساس عدالت برپا داريد و در ميزان كم و كسر نگذاريد” (وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ).
قابل توجه اينكه در اين آيات سه بار” ميزان” ذكر شده است، با اينكه ممكن بود در مرحله دوم و سوم از ضمير استفاده شود، اين نشان مى‏دهد كه” ميزان” در اين سه آيه به سه معنى متفاوت است كه استفاده از ضمير جوابگوى آن نيست، و تناسب آيات نيز چنين ايجاب مى‏كنند چرا كه در مرحله اول سخن از ميزان و معيار و قوانينى است كه خداوند در سراسر عالم هستى قرار داده است.
و در مرحله دوم سخن از عدم طغيان انسانها در تمام موازين زندگى فردى و اجتماعى است كه طبعا دايره محدودترى دارد.
و در مرحله سوم روى مساله وزن به معنى خاص آن تكيه كرده، و دستور مى‏دهد كه در سنجش و وزن اشياء به هنگام معامله چيزى كم و كسر نگذارند، و اين مرحله محدودتر است.
به اين ترتيب انسجام جالبى در آيات به صورت سلسله مراتب در مساله ميزان و سنجش به كار رفته است، كه از دايره‏هاى بزرگ به دوائر كوچكتر                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 109
منتقل مى‏شود «1».
اهميت ميزان به هر معنى در زندگى و حيات انسان چنان است كه هر گاه همين مصداق محدود و كوچكش يعنى” ترازو” را يك روز از زندگى حذف كنيم براى مبادله اشياء گرفتار چه دردسرها و هرج و مرجها دعوا و نزاعها خواهيم شد.
به همين نسبت هر گاه مفاهيم گسترده‏تر آن حذف شود نابسامانى افزونتر و بى حساب است.
از آنچه گفتيم روشن مى‏شود اينكه در بعضى از روايات” ميزان” به وجود” امام” ع تفسير شده به خاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله‏اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق، و عامل مؤثرى است براى هدايت «2» همچنين تفسير ميزان به” قرآن مجيد” نيز ناظر به همين معنى است.
و به هر حال با توجه به اينكه همه اين آيات در مقام ذكر نعمتهاى الهى است روشن مى‏شود كه وجود” ميزان” چه در كل جهان هستى و چه در جامعه انسانيت و روابط اجتماعى، و چه در كار و كسب و تجارت همه از نعمتهاى گرانبهاى خداوند است.
__________________________________________________
(1)” فخر رازى” در تفسيرش مى‏گويد: ميزان در آيه اول اسم آلت است (به معنى وسيله سنجش) و در آيه دوم معنى مصدرى دارد (يعنى وزن كردن) و در آيه سوم معنى مفعولى دارد و به معنى” جنس موزون” است.
(2) اين حديث در تفسير” على بن ابراهيم” از امام على بن موسى الرضا (ع) روايت شده است، و حديث مفصل است ما تنها مضمون گوشه‏اى از آن را نقل كرديم (تفسير على بن ابراهيم جلد 2 صفحه 343).
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 110
سپس از آسمان به زمين مى‏آيد و مى‏فرمايد:” خداوند زمين را براى زندگى انسانها آفريد” (وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ).
” انام” را بعضى به معنى” انسانها” و بعضى به معنى” انس و جن” و گاه آن را به معنى” هر موجود ذى روح” تفسير كرده‏اند.
البته جمعى از ارباب لغت و مفسران آن را به مطلق” خلق” نيز تفسير كرده‏اند ولى قرائن موجود و خطابهاى سوره كه متوجه انس و جن است نشان مى‏دهد كه منظور از آن در اينجا همان انس و جن است.
آرى اين كره خاكى كه در اينجا به عنوان يك موهبت مهم الهى ذكر شده و در آيات ديگر از آن به عنوان” مهاد” (گهواره) ياد كرده، قرارگاه مطمئن و آرام و آماده‏اى است كه براى غالب ما اهميتش در حالت عادى درك نمى‏شود، اما هنگامى كه يك زمين لرزه كوچك همه چيز را به هم مى‏ريزد، و يا يك آتشفشان، شهرى را زير مواد مذاب و دود آتش دفن مى‏كند، به اين حقيقت پى مى‏بريم كه اين زمين آرام چه نعمت و بركتى است، مخصوصا اگر به آنچه دانشمندان در باره سرعت حركت زمين به دور خود، و به دور آفتاب، گفته‏اند بينديشيم اهميت اين آرامش در عين حركت سريع و سرسام‏آورش، نه يك حركت بلكه انواع مختلف حركت، روشنتر مى‏شود «1».
تعبير به” وضع” در مورد زمين در برابر” رفع” در مورد” آسمان” علاوه بر لطف خاصى كه در اين مقابله است اشاره پر معنايى به تسليم بودن زمين و منابع آن در مقابل انسان است، همانگونه كه در آيه 15 سوره ملك مى‏خوانيم: هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ
__________________________________________________
(1) سرعت حركت زمين را به دور خورشيد (حركت انتقالى) 35 كيلومتر در ثانيه! ذكر كرده‏اند، و سرعت سير آن را به گرد خود در حدود 1600 كيلومتر در ساعت (در مناطق استوايى) است.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 111
:” او كسى است كه زمين را” رام” و” مسخر” شما قرار دارد، در جاده‏ها و طرق مختلف آن حركت كنيد، و از رزق الهى كه در آن آفريده شده است استفاده كنيد”.
و به اين ترتيب هشتمين نعمت بزرگ را در اين سلسله مشخص مى‏سازد.
در آيه بعد به سراغ نهمين و دهمين نعمت كه بخشى از مواد غذايى انسان را تشكيل مى‏دهد رفته، مى‏گويد:” در زمين ميوه‏ها و نخلهاى پر شكوفه است” (فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ).
” فاكهة” به معنى هر گونه ميوه است (چنان كه راغب در مفردات گفته) و اينكه بعضى آن را به معنى همه ميوه‏ها به استثناى خرما و رطب تفسير كرده‏اند دليلى ندارد جز اينكه” نخل” به صورت جداگانه در آيه ذكر شده است، در حالى كه ممكن است اين تكرار به خاطر اهميتى باشد كه در نخل و خرما است، در ذيل آيه 11 سوره نحل و آيه 25 سوره مريم بحث مشروحى در باره فوائد خرما از نظر غذايى و مواد مختلف حياتبخش آن داشته‏ايم) «1».
” اكمام” جمع” كم” (بر وزن جن) به غلافى مى‏گويند كه ميوه را مى‏پوشاند و” كم” (بر وزن قم) به معنى آستين است كه دست را مى‏پوشاند، و” كمه” (بر وزن قبه) به معنى شب كلاهى است كه سر را مى‏پوشاند «2».
انتخاب اين توصيف در مورد ميوه درخت نخل كه در آغاز در غلافى پنهان
__________________________________________________
(1) به جلد 13 تفسير نمونه صفحه 46 به بعد، و همچنين به جلد 11 صفحه 172 به بعد مراجعه نمائيد.
(2) در اين زمينه در جلد بيستم صفحه 315 به بعد شرحى آورده‏ايم (ذيل آيه 47 سوره فصلت).
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 112
است، و سپس غلاف مى‏شكافد و خوشه نخل به طرز جالبى بيرون مى‏ريزد، ممكن است به خاطر زيبايى خيره كننده آن باشد، و يا به خاطر منافعى كه در همان غلاف نهفته است و داراى عصاره اسانس مخصوصى است كه هم جنبه غذايى دارد و هم دارويى، و از همه گذشته اين غلاف همچون رحم مادر، فرزندان نخل را تا مدتى در خود پرورش مى‏دهد، و از آفات حفظ مى‏كند، و هنگامى كه توانستند راه خود را در برابر هوا و نور آفتاب ادامه دهند غلاف جدا مى‏شود و كنار مى‏رود.
از همه گذشته وضع خاص ميوه اين درخت كه نخست در غلاف است و بعد به صورت خوشه‏اى بيرون مى‏آيد چيدن آن را سهل و آسان مى‏سازد، و اگر بنا بود درخت نخل با آن طول قامت ميوه‏هاى پراكنده فى المثل همچون درخت سيب داشت چيدنش بسيار مشكل بود.
و سرانجام از يازدهمين و دوازدهمين مواهبش بدينگونه سخن مى‏گويد:
” و در زمين دانه‏هايى است همراه با ساقه و برگهايى كه به صورت كاه درمى‏آيد و همچنين گياهان خوشبو و معطر” (وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ).
دانه‏هاى غذايى خوراك انسان، و برگهاى تر و خشكش خوراك حيواناتى است كه در خدمت انسان، و از شير و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى‏گيرد، و به اين ترتيب چيزى از آن بى‏فايده و دور ريختنى نيست.
و از سوى ديگر گياهان خوشبو و گلها را نيز در زمين آفريده كه مشام جسم و جان را معطر مى‏كند، و روح را آرامش و نشاط مى‏بخشد، و به اين وسيله نعمتهايش را بر انسان تمام كرده است.
” حب” به هر گونه دانه مى‏گويند و” عصف” (بر وزن اسب) به معنى                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 113
برگها و اجزايى است كه از گياهان جدا مى‏شوند و گاه به وسيله بادها به هر سو پراكنده مى‏گردد، و به” كاه” نيز گفته شده است.
براى” ريحان” معانى زيادى گفته‏اند، از جمله: گياهان خوشبو، و هر گونه روزى است، و در اينجا مناسب همان معنى اول است.
پس از ذكر اين نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در آخرين آيه مورد بحث جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گويد:” كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى‏كنيد”؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
نعمتهايى كه يكى از ديگرى گرانبهاتر و پرارزشتر است، نعمتهايى كه سراسر زندگى شما را در برگرفته، و هر يك نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است، چگونه ممكن است اينها را تكذيب كرد؟! اين استفهام، استفهام تقريرى است كه در مقام اقرار گرفتن مى‏آورند، و لذا در روايتى كه در آغاز سوره خوانديم به ما دستور داده شده است كه بعد از ذكر اين جمله عرضه داريم: پروردگارا! ما هيچيك از نعمتهاى تو را تكذيب نمى‏كنيم”” لا بشى‏ء من آلائك رب اكذب”.
گرچه در آيات گذشته تنها سخن از انسانها به ميان آمده است و مطلقا سخنى از طايفه جن در ميان نبود، ولى آيات بعد نشان مى‏دهد كه مخاطب در ضمير” تثنيه” (كما) اين دو گروهند.
به هر حال خداوند با اين جمله انس و جن را در برابر اين واقعيت قرار مى‏دهد كه پيرامون اين مسائل بينديشند، و بعد بى آنكه نياز به تعليم ديگرى باشد از عقل خود اين سؤال را بكنند كه” آيا هيچيك از اين نعمتهاى الهى قابل انكار است” و اگر نيست چرا ولى نعمت خود را نشناسند؟ چرا شكر منعم                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 114
را وسيله شناخت او قرار ندهند؟ و چرا در آستان مقدسش سر تعظيم فرود نياورند؟! تعبير به” اى” اشاره به اين است كه هر يك از اين نعمتها دليل بر مقام ربوبيت پروردگار و لطف و احسان او است، تا چه رسد به مجموع آنها.
نكته‏ها:
شناخت نعمتها نردبان معرفت اللَّه است
كمى دقت در نعمتهاى دوازدهگانه فوق (نعمت قرآن، خلقت انسان، تعليم بيان، حساب منظم زمان، آفرينش گياهان و انواع اشجار، آفرينش آسمان، حاكميت قوانين، آفرينش زمين با ويژگيهايش، خلقت ميوه‏ها، خلقت نخل، آفرينش حبوبات، و خلقت گلها و گياهان معطر) با جزئيات و ريزه‏كاريها و اسرارى كه در هر يك نهفته است كافى است كه حس شكرگزارى را در انسان برانگيزد، و او را به دنبال عرفان و شناخت مبدأ اين نعمتها بفرستد.
و به همين دليل خداوند متعال از بندگانش بعد از ذكر اين نعمتها نسبت به يك يك آنها اقرار مى‏گيرد، و اين جمله را در آيات آينده نيز بعد از ذكر نعمتهاى ديگر تكرار مى‏كند كه مجموعا 31 بار مى‏شود.
اين تكرار نه تنها منافاتى با فصاحت ندارد بلكه خود يكى از فنون فصاحت است، اين درست به آن مى‏ماند كه پدرى فرزند فراموش‏كارش را مخاطب ساخته مى‏گويد: آيا فراموش كردى كودكى خرد و ناتوان بودى؟ چه خون جگرها براى پرورش تو خوردم؟
آيا فراموش كردى بيمار شدى و بهترين طبيبان را براى تو حاضر ساخته؟
و براى دارو و درمانت چه زحمتها كه نكشيدم.                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 115
آيا فراموش كردى هنگامى كه به مرحله جوانى رسيدى و نياز به همسر داشتى پاكترين همسران را براى تو انتخاب كردم؟
آيا فراموش كردى آن زمان كه نياز به خانه و زندگى و وسائل داشتى همه چيز را براى تو فراهم ساختم؟
پس اين سركشى و طغيان و بى مهرى و بى وفايى از چيست؟
خداوند منان نيز نعمتهاى گوناگونش را به اين بشر فراموشكار يادآور مى‏شود، و به دنبال هر بخش از اين نعمتها از او سؤال مى‏كند” كداميك از اينها را مى‏توانى انكار كنى”؟! پس اين نافرمانى و طغيان از چيست؟ در حالى كه اطاعت من نيز رمز تكامل و پيشرفت خود شما است، و از آن چيزى عائد پروردگارتان نمى‏شود.
2- مساله نظم و حساب در زندگى
در بدن ما بيش از بيست فلز و شبه فلز به كار رفته است كه هر كدام با كيفيت خاص و كميت معينى است، و هر گاه كمترين تغييرى در ميزان و معيار آنها رخ دهد سلامت ما به خطر مى‏افتد، فى المثل در فصل گرما كه انسان زياد عرق مى‏كند گاه گرفتار گرمازدگى مى‏شود، و بى آنكه بيمارى ديگرى داشته باشد ممكن است تا سرحد مرگ پيش رود، در حالى كه علت آن مساله بسيار ساده‏اى است و آن كم شدن آب بدن و نمك خون مى‏باشد، و درمان آن چيزى جز نوشيدن آب و خوردن نمك اضافى نيست! اين يك نمونه ساده از نظم و حساب در ساختمان تن ماست، گاه اندازه گيريها در ساختمان موجودهاى ظريفتر همچون سلولها، و از آن ظريفتر اتمها به قدرى دقيق و ظريف است كه يك هزارم، و گاه يك ميليونيم ميليمتر، يا ميلى                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 116
گرم، سرنوشت‏ساز است، تا آنجا كه دانشمندان ناچارند براى اين محاسبه‏هاى دقيق از مغزهاى الكترونيكى استفاده كنند.
اين در نظام تكوين است، در جريانهاى اجتماعى نيز انحراف از قانون عدالت، بسيار مى‏شود كه ملتى را در كام نيستى فرو مى‏برد.
قرآن مجيد در چهارده قرن قبل با تعبيراتى كه در آيات فوق خوانديم پرده از روى اين حقيقت برداشته، و با جمله” و السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ” همه گفتنيها را گفته است، و طغيان و سرپيچى از قوانين تشريعى را همسنگ طغيان و سرپيچى از قوانين تكوينى كه حاكم بر آسمانهاست شمرده.
چه تصوير جالبى قرآن در اين آيات از جهان هستى، و از عالم انسانيت ارائه مى‏دهد؟ نه تنها اين جهان كه جهان آخرت نيز” يوم الحساب” است، و روز” نصب موازين” بلكه در آنجا حساب و ميزان به درجات دقيقتر از اينجا است، و به همين دليل در روايات اسلامى به ما دستور داده شده است كه حساب خودمان را برسيم پيش از آنكه به حسابمان برسند، و خويشتن را در ميزان سنجش بگذاريم پيش از آنكه ما را وزن كنند” حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا”.
[سوره الرعد (13): آيات 1 تا 4]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
المر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (1) اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2) وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3) وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر 1- المر- اينها آيات كتاب (آسمانى) است، و آنچه از طرف پروردگار بر تو نازل شده حق است ولى اكثر مردم ايمان نمى‏آورند.
2- خدا همان كسى است كه آسمان را- بدون ستونى كه قابل رؤيت باشد- آفريد سپس                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 108
بر عرش استيلا يافت (و زمام تدبير جهان را بدست گرفت) و خورشيد و ماه را مسخر ساخت كه هر كدام تا زمان معينى حركت دارند كارها را او تدبير مى‏كند آيات را (براى شما) تشريح مى‏نمايد تا به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد 3- و او كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوه‏ها و نهرهايى قرار داد و از تمام ميوه‏ها در آن دو جفت آفريد (پرده سياه) شب را بر روز مى‏پوشاند، در اينها آياتى است براى آنها كه تفكر مى‏كنند.
4- و در روى زمين قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند و باغهايى از انگور، و زراعت، و نخلها، كه گاهى بر يك پايه مى‏رويند و گاهى بر دو پايه، همه آنها از يك آب سيراب مى‏شوند و با اينحال بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مى‏دهيم، در اينها نشانه‏هايى است براى آنها كه عقل خويش را بكار مى‏گيرند.
تفسير: نشانه‏هاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان
بار ديگر به حروف مقطعه قرآن كه در 29 سوره آمده است، در آغاز اين سوره برخورد مى‏كنيم، منتها حروف مقطعه‏اى كه در اينجا ذكر شده، در واقع تركيبى است از” الم” كه در آغاز چند سوره آمده و” الر” كه در آغاز چند سوره ديگر بيان شده، و در واقع اين سوره تنها سوره‏اى است كه در آغاز آن” المر” ديده مى‏شود، و از آنجا كه به نظر مى‏رسد حروف مقطعه آغاز هر سوره پيوند مستقيمى با محتواى آن سوره دارد، محتمل است اين تركيب كه در آغاز سوره رعد است اشاره به اين باشد كه محتواى سوره” رعد” جامع محتواى هر دو گروه از سوره‏هايى است كه با” الم” و” الر” آغاز مى‏شود، و اتفاقا دقت در محتواى اين سوره‏ها اين موضوع را تاييد مى‏كند.
درباره تفسير حروف مقطعه قرآن تا كنون در آغاز سوره‏هاى بقره و آل                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 109
عمران و اعراف، بحثهاى مشروحى داشته‏ايم، كه نيازى به تكرار آنها نمى‏بينيم.
به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مى‏گويد:
” اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است” (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ) «1»” و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است” (وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ).
و جاى هيچگونه شك و ترديد در آن ديده نمى‏شود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مى‏باشد.
حقى است كه با باطل آميخته نشده و به همين دليل نشانه‏هاى حقانيتش از چهره‏اش هويدا است، و نياز به استدلال بيشترى ندارد.
” اما با اين همه، مردم بو الهوس و نادان كه اكثريت را تشكيل مى‏دهند به اين آيات ايمان نمى‏آورند” (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).
چرا كه اگر انسان را به حال خودش وا گذارند و پيروى معلمى پاكدل را كه در مسير زندگى، هدايت و تربيتش كند نپذيرد و هم چنان در پيروى از هوسها آزاد باشد، غالبا راه را گم كرده، به بيراهه مى‏رود.
اما اگر مربيان الهى و هاديان راه حق، امام و پيشواى آنها باشند و او خود را در اختيارشان بگذارد، اكثريت به راه حق مى‏روند.
سپس به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانه‏هاى خدا در جهان آفرينش مى‏پردازد، و انسان خاكى را در پهنه آسمانها به گردش وا مى‏دارد، و اين كرات با عظمت و نظام و حركت و اسرار آن را به او نشان مى‏دهد، تا به قدرت بى‏پايان و حكمت بى‏انتهايش پى برد، و چه زيبا مى‏گويد:
__________________________________________________
(1) همانگونه كه در گذشته گفتيم انتخاب اسم اشاره بعيد (تلك) بجاى اسم اشاره قريب (هذه) كنايه‏اى است از عظمت آيات قرآن و رفعت و بلند پايه بودن آن.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 110
” خدا همان كسى است كه آسمانها را چنان كه مى‏بينيد بدون ستون بر پا داشت” يا” آنها را با ستونهاى نامرئى برافراشت” (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها) «1» براى جمله” بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها” دو تفسير گفته‏اند: نخست اينكه” همانگونه كه مى‏بينيد آسمان، بى‏ستون است” (گويى در اصل چنين بوده، ترونها بغير عمد) ديگر اينكه” ترونها”، صفت براى” عمد” بوده باشد كه معنيش چنين است، آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است، كه لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است، اما ستونى نامرئى!.
و اين همان است كه از امام على بن موسى الرضا (ع) در حديث حسين بن خالد آمده است، او مى‏گويد از امام ابى الحسن الرضا (ع) پرسيدم، اينكه خداوند فرموده وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (سوگند به آسمان كه داراى راههاست) يعنى چه، فرمود: اين آسمان راههايى به سوى زمين دارد … حسين بن خالد مى‏گويد عرض كردم چگونه مى‏تواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى‏فرمايد آسمانها بى‏ستون است، امام فرمود:
سبحان اللَّه، أ ليس اللَّه يقول بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها:
” عجيب است، آيا خداوند نمى‏فرمايد بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى، فرمود: پس ستونهايى هست و ليكن شما آن را نمى‏بينيد” «2».
__________________________________________________
(1) عمد (بر وزن صمد) و عمد (بر وزن دهل) هر دو جمع عمود به معنى ستون است، هر چند از نظر ادبى اولى را جمع و دومى را اسم جمع دانسته‏اند (مجمع البيان ذيل آيه).
(2) اين حديث را در تفسير برهان از تفسير على بن ابراهيم و همچنين از تفسير عياشى نقل كرده است (برهان جلد 2 صفحه 278).
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 111
اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسير آن وارد شده است، پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى‏كرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچكدام معلق و بى‏ستون نبود، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بى‏آنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى‏دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.
اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.
حديثى كه از امير مؤمنان على ع در اين زمينه نقل شده بسيار جالب است، طبق اين حديث امام فرمود:
هذه النجوم التي فى السماء مدائن مثل المدائن الذى فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور «1».
:” اين ستارگانى كه در آسمانند، شهرهايى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره‏اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است”.
آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از” ستون نامرئى” يا” ستونى از نور” در افق ادبيات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا
__________________________________________________
(1) سفينة البحار جلد 2 صفحه 574 نقل از تفسير على بن ابراهيم قمى.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 112
مى‏شد؟ «1» سپس مى‏فرمايد:” خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاى بى‏ستون كه نشانه بارز عظمت و قدرت بى‏انتهاى او است، بر عرش استيلا يافت، يعنى حكومت عالم هستى را بدست گرفت” (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ) درباره معنى” عرش” و تسلط خداوند بر آن در سوره اعراف ذيل آيه 54 به قدر كافى بحث شده است «2».
بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مى‏گويد:” او كسى است كه خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگزار ساخت” (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
چه تسخيرى از اين بالاتر كه همه اينها سر بر فرمان او هستند، و خدمتگزار انسانها و همه موجودات زنده‏اند. نور مى‏پاشند، جهانى را روشن مى‏سازند، بستر موجودات را گرم نگه مى‏دارند، موجودات زنده را پرورش مى‏دهند، در درياها جزر و مد مى‏آفرينند و خلاصه سرچشمه همه حركتها و بركتها هستند.
اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست،” و هر كدام از اين خورشيد و ماه تا سرآمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى‏دهند” (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
و به دنبال آن مى‏افزايد كه اين حركات و گردشها و آمد و شدها و دگرگونيها بى‏حساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فائده نمى‏باشد بلكه” اوست كه همه كارها را تدبير مى‏كند”، و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
__________________________________________________
(1) براى توضيح بيشتر به كتاب” قرآن و آخرين پيامبر” صفحه 166 به بعد مراجعه فرمائيد.
(2) به جلد ششم تفسير نمونه صفحه 204 مراجعه فرمائيد.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 113
” او آيات خويش را براى شما برمى‏شمرد و ريزه‏كاريهاى آنها را شرح مى‏دهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد” (يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ).
به دنبال آيه قبل كه انسان را به آسمانها مى‏برد و آيات الهى را در عالم بالا نشان مى‏دهد دومين آيه از آيات توحيدى اين سوره، انسان را به مطالعه زمين و كوه‏ها و نهرها و انواع ميوه‏ها و طلوع و غروب خورشيد دعوت مى‏كند، تا بينديشد كه محل آسايش و آرامش او در آغاز چه بوده و چگونه به اين صورت در آمده است.
مى‏گويد:” او كسى است كه زمين را گسترش داد” (وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ).
آن چنان آن را گسترد كه براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد، گودالها و سراشيبى‏هاى تند و خطرناك را بوسيله فرسايش كوه‏ها و تبديل سنگها به خاك پر كرد، و آنها را مسطح و قابل زندگى ساخت، در حالى كه چين‏خوردگيهاى نخستين آن چنان بودند كه اجازه زندگى به انسان نمى‏دادند.
اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از” مَدَّ الْأَرْضَ” اشاره به همان مطلبى باشد كه دانشمندان زمين‏شناسى مى‏گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود، سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكيها تدريجا از آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده شدند، تا به صورت كنونى در آمدند.
پس از آن به مساله پيدايش كوه‏ها اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد:” خداوند در زمين كوه‏ها قرار داد” (وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ).
همان كوه‏هايى كه در آيات ديگر قرآن” اوتاد” (ميخهاى) زمين معرفى                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 114
شده شايد به دليل اينكه كوه‏ها از زير به هم پنجه افكنده‏اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون، و به اين ترتيب، تزلزل و اضطراب و زلزله‏هاى مداوم را از ميان ببرند و كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.
ذكر كوه‏ها بعد از ذكر گسترش زمين گويا اشاره به آن است كه نه زمين آن چنان گسترده است كه هيچ پستى و بلندى در آن نباشد كه در اين صورت هرگز بارانها و آبها روى آن قرار نمى‏گرفت و يا همه جا تبديل به باتلاق مى‏گشت و طوفانها دائما بر سطح آن جريان داشت، ولى با آفرينش كوه‏ها از هر دو جهت امن و امان شد.
و نه تمامش كوه و دره است كه قابل زندگى نباشد، و در مجموع تركيبى است از مناطق مسطح و صاف و كوه‏ها و دره‏ها كه بهترين تركيب را براى زندگى بشر و ساير موجودات زنده تشكيل مى‏دهد. سپس به آبها و نهرهايى كه در روى زمين، جريان دارد اشاره كرده مى‏گويد:” و در آن نهرهايى قرار داد” (وَ أَنْهاراً).
سيستم آبيارى زمين بوسيله كوه‏ها، و ارتباط كوه‏ها با نهرها، بسيار جالب است، زيرا بسيارى از كوه‏هاى روى زمين، آبهايى را كه به صورت برف در آمده در قله خود يا در شكافهاى دره‏هايشان ذخيره مى‏كنند كه تدريجا آب مى‏شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفع‏تر به سوى مناطق پست و گسترده روان مى‏گردند و بى‏آنكه نياز به نيروى ديگرى باشد در تمام مدت سال به طور طبيعى بسيارى از زمينها را آبيارى و سيراب مى‏كنند.
اگر شيب ملايم زمينها نبود، و اگر آبها به اين صورت در كوه‏ها ذخيره نمى‏شد، آبيارى اغلب مناطق خشك امكان پذير نبود، و يا اگر امكان داشت هزينه                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 115
فوق العاده زيادى لازم داشت.
بعد از آن به ذكر مواد غذايى و ميوه‏هايى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مى‏آيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته، مى‏گويد:
” و از تمام ميوه‏ها دو جفت در زمين قرار داد” (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ). اشاره به اينكه ميوه‏ها موجودات زنده‏اى هستند كه داراى نطفه‏هاى نر و ماده مى‏باشند كه از طريق تلقيح، بارور مى‏شوند.
اگر” لينه” دانشمند و گياه‏شناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق به كشف اين مساله شد كه زوجيت در جهان گياهان تقريبا يك قانون عمومى و همگانى است و گياهان نيز همچون حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده، بارور مى‏شوند و ميوه مى‏دهند، قرآن مجيد در يكهزار و يكصد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخت، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مى‏باشد.
شكى نيست كه قبل از” لينه” بسيارى از دانشمندان اجمالا به وجود نر و ماده در بعضى از گياهان پى برده بودند، حتى مردم عادى مى‏دانستند كه مثلا اگر نخل را بر ندهند يعنى از نطفه نر روى قسمتهاى ماده گياه نپاشند ثمر نخواهد داد، اما هيچكس بدرستى نمى‏دانست كه اين يك قانون تقريبا همگانى است، تا اينكه” لينه” موفق به كشف آن شد، ولى همانگونه كه گفتيم قرآن قرنها قبل از وى، از روى آن پرده برداشته بود.
و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه‏ها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه از اين موضوع سخن به ميان آورده، مى‏گويد: خداوند بوسيله شب، روز را مى‏پوشاند و پرده بر آن مى‏افكند” (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 116
چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مى‏سوزاند و اثرى از ميوه‏ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى‏ماند.
با اينكه در كره ماه، روز، دائمى نيست، اما همين مقدار كه طول روزها به مقدار پانزده شبانه روز كره زمين است، حرارت در وسط روز در كره ماه آن قدر بالا مى‏رود كه اگر آب و مايع ديگرى در آنجا باشد به نقطه جوشش و بالاتر از آن مى‏رسد و هيچ موجود زنده‏اى را كه در زمين مى‏شناسيم، تاب تحمل آن گرما را در شرائط عادى ندارد.
و در پايان آيه مى‏فرمايد:” در اين موضوعات كه گفته شد، آيات و نشانه‏هايى است براى آنهايى كه تفكر مى‏كنند” (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
آنها كه در اين نظام بديع و شگرف، مى‏انديشند، در نظام نور و ظلمت، در نظام كرات آسمانى و گردش آنها و در نظام نور افشانى خورشيد و ماه و خدمتگزارى آنان نسبت به انسانها، و در نظام گسترش زمين و اسرار پيدايش كوه‏ها و نهرها و گياهان و ميوه‏ها، آرى آنها در اين آيات قدرت لا يزال و حكمت بى‏پايان آفريدگار را به روشنى مى‏بينند.
در آخرين آيه مورد بحث، به يك سلسله نكات جالب زمين‏شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده، نخست مى‏فرمايد:
” در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند” (وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ) «1».
با اينكه اين قطعات همه با يكديگر متصل و مربوطند، هر كدام ساختمان
__________________________________________________
(1)” متجاور” از ماده” جار”، به معنى همسايه و نزديك است، ولى هنگامى كه مى‏فرمايد: قطع متجاورات، مفهومش اين است كه قطعه‏هاى مختلفى هستند كه در كنار هم قرار دارند و الا اگر همه آنها يكسان بودند تعبير قطعه‏هاى مجاور معنى نداشت. […..]
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 117
و استعدادى مخصوص به خود دارند، بعضى محكم، بعضى نرم، بعضى شور، بعضى شيرين و هر كدام استعداد براى پرورش نوع خاصى از گياهان و درختان ميوه و زراعت را دارد، چرا كه نيازهاى انسان و جانداران زمينى بسيار زياد و متفاوت است، گويى هر قطعه از زمين ماموريت بر آوردن يكى از اين نيازها را دارد، و اگر همه يك نواخت بودند، و يا استعدادها به صورت صحيحى در ميان قطعات زمين تقسيم نشده بود، انسان گرفتار چه كمبودهايى از نظر مواد غذايى و دارويى و ساير نيازمنديها مى‏شد، اما با تقسيم حساب شده اين ماموريت و بخشيدن استعداد پرورش آن به قطعات مختلف زمين همه اين نيازمنديها به طور كامل بر طرف مى‏گردد.
ديگر اينكه” در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها” (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ) «1».
و عجب اينكه اين درختان و انواع مختلف آنها،” گاهى از يك پايه و ساقه مى‏رويند و گاه از پايه‏هاى مختلف” (صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ) «2».
” صنوان” جمع” صنو” در اصل به معنى شاخه‏اى است كه از تنه اصلى درخت بيرون مى‏آيد و بنا بر اين صنوان به معنى شاخه‏هاى مختلفى است كه از يك تنه بيرون مى‏آيد.
جالب اينكه گاه مى‏شود كه هر يك از اين شاخه‏ها، نوع خاصى از ميوه را تحويل مى‏دهد، ممكن است اين جمله اشاره به مساله استعداد درختان براى پيوند باشد
__________________________________________________
(1) اعناب جمع عنب و نخيل جمع نخل است، و شايد ذكر صيغه جمع در اينجا اشاره به انواع مختلف انگور و خرما است كه هر يك از اين دو ميوه شايد صدها نوع در عالم خود داشته باشد با خواص و طعم و رنگ متفاوت.
(2) براى” صنو” معنى ديگرى ذكر كرده‏اند و آن” شبيه” است، ولى به نظر مى‏رسد كه اين معنى از معنى اول كه در بالا ذكر كرديم گرفته شده است.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 118
كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف مى‏زنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مى‏دهد، خاك يكى، و ريشه و ساقه يكى، اما ميوه و محصولش مختلف و متفاوت است! و عجيبتر اينكه،” همه آنها از يك آب سيراب مى‏شوند” (يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ).
و با اين همه،” بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى مى‏دهيم” (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ).
حتى بسيار ديده‏ايم كه در يك درخت يا در يك شاخه، ميوه‏هايى از يك جنس وجود دارد كه طعمها و رنگهاى متفاوت دارند، و در جهان گلها بسيار ديده شده است كه يك بوته گل و حتى يك شاخه، گلهايى به رنگهاى كاملا مختلف عرضه مى‏كند.
اين چه آزمايشگاه و لابراتوار اسرار آميزى در شاخه درختان به كار گذارده شده است كه از مواد كاملا يكسان، تركيبات كاملا مختلف توليد مى‏كند كه هر يك بخشى از نيازمندى انسان را برطرف مى‏سازد.
آيا هر يك از اين اسرار دليل بر وجود يك مبدء حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.
اينجاست كه در پايان آيه مى‏فرمايد:” در اين امور نشانه‏هايى است از عظمت خدا براى آنها كه تعقل و انديشه مى‏كنند” (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
نكته‏ها
1- در نخستين آيه مورد بحث،
در ابتدا اشاره به اسرار آفرينش و توحيد شده بود، ولى در پايان آيه مى‏خوانيم يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ:                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 119
” خداوند آيات خويش را براى شما تشريح مى‏كند تا به قيامت و معاد ايمان بياوريد” اين سؤال پيش مى‏آيد كه چه رابطه‏اى بين مساله توحيد و معاد است كه يكى به عنوان نتيجه ديگرى ذكر شده است؟!.
پاسخ اين سؤال با توجه به اين نكته روشن مى‏شود كه اولا قدرت خداوند بر ايجاد اين جهان، دليل بر قدرت او بر اعاده آن است، همانگونه كه در آيه 29 سوره اعراف مى‏خوانيم كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ:” همانگونه كه شما را در آغاز آفريد باز مى‏گرداند” و يا در اواخر سوره يس مى‏خوانيم:” آيا خدايى كه آسمانها و زمين را آفريد قدرت ايجاد مثل آن را ندارد”.
ثانيا همانگونه كه در بحثهاى معاد گفته‏ايم، اگر عالم آخرت نباشد، آفرينش اين جهان، بيهوده خواهد بود، چرا كه اين زندگى به تنهايى نمى‏تواند هدفى براى آفرينش اين جهان پهناور باشد قرآن مجيد ضمن آيات مربوط به معاد (سوره واقعه آيه 62) مى‏گويد: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ:
” شما كه اين جهان را ديده‏ايد چگونه متذكر نمى‏شويد كه حتما جهانى بعد از آن خواهد بود” «1».
2- معجزات علمى قرآن.
در قرآن مجيد، آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده، برداشته، كه اين خود نشانه‏اى از اعجاز و عظمت قرآن است و محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده‏اند، غالبا به قسمتى از اين آيات اشاره نموده‏اند.
يكى از اين آيات آيه‏اى است كه در بالا ذكر شد كه درباره زوجيت گياهان بحث مى‏كند، همانگونه كه گفتيم مساله زوجيت در جهان گياهان به صورت يك
__________________________________________________
(1) براى توضيح بيشتر به كتاب” معاد و جهان پس از مرگ” مراجعه فرمائيد.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 120
قضيه جزئى براى بشر از قديم الايام شناخته شده بود، اما به عنوان يك قانون كلى و همگانى، نخستين بار در اروپا در اواسط قرن هيجدهم بوسيله دانشمند ايتاليايى” لينه” پرده از روى آن برداشته شد، اما قرآن براى مسلمانان از هزار سال حتى بيشتر خبر داده بود.
اين موضوع در سوره لقمان آيه 10 نيز آمده است: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ:” از آسمان آبى فرستاديم و بوسيله آن در زمين از هر زوج گياه مفيد رويانديم”.
در بعضى از آيات ديگر نيز اشاره به اين موضوع شده است.
3- تسخير خورشيد و ماه.
در آيات فوق خوانديم كه خداوند خورشيد و ماه را مسخر كرده است، آيات فراوانى در قرآن مجيد داريم كه مى‏گويد كرات آسمانى و موجودات زمينى و شب و روز و مانند آن، همه مسخر انسانند، در يك مورد مى‏خوانيم:” خداوند نهرها را مسخر شما كرد” وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ (ابراهيم- 32).
و در مورد ديگر مى‏فرمايد:” كشتى را مسخر شما ساخت” وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ (ابراهيم- 32) و در جاى ديگر” شب و روز را براى شما تسخير كرد” سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ (نحل- 12).
[سوره فاطر (35): آيات 13 تا 14]
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (13) إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (14)
ترجمه:
13- او شب را در روز داخل مى‏كند و روز را در شب، و خورشيد و ماه را مسخر (شما) كرده، هر كدام از آنها تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه دهد، اين است خداوند، پروردگار شما، حاكميت (در سراسر عالم) از آن او است، و كسانى را كه جز او مى‏خوانيد (و مى‏پرستيد) حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما حاكميت (و مالكيت) ندارند! 14- اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى‏شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى‏گويند، و روز قيامت شرك (و پرستش) شما را منكر مى‏شوند، و هيچ كس مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) با خبر نمى‏سازد!.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 212
تفسير: اين معبودهاى دروغين حتى صداى شما را نمى‏شنوند!
باز در اين آيات به قسمت ديگرى از آيات توحيد و نعمتهاى بى‏پايان پروردگار اشاره مى‏كند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حس شكرگزارى آنان را در مسير شناخت معبود حقيقى برانگيزد، و از هر گونه شرك و پرستشهاى خرافى باز دارد، مى‏فرمايد:” او كسى است كه شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏كند” (يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).
” يولج” از ماده” ايلاج” به معنى داخل كردن است، و ممكن است اشاره به يكى از دو معنى و يا هر دو معنى زير باشد: افزايش و كاهش تدريجى شب و روز در طول سال كه مايه پيدايش فصول مختلف با آن همه آثار و بركات مى‏باشد، انتقال تدريجى از شب به روز و از روز به شب به واسطه وجود شفق و بين الطلوعين كه از خطرات انتقال ناگهانى از ظلمت به نور و از نور به ظلمت جلوگيرى مى‏كند، و به انسان آمادگى كافى براى انتقال كاملا آرام و بى خطر را از يكى به ديگرى فراهم مى‏سازد «1».
بعد به مساله تسخير خورشيد و ماه اشاره كرده مى‏گويد:” او خورشيد و ماه را مسخر شما نمود” (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
چه تسخيرى از اين برتر و بالاتر كه همه آنها در مسير منافع انسان حركت مى‏كنند، و سرچشمه انواع بركات در زندگى بشرند، و ابر و باد و ماه و خورشيد و فلك در كار هستند تا انسان بتواند زندگى خود را تامين كرده و در غفلت فرو برود، و به ياد منبع اصلى اين مواهب باشد (در زمينه تسخير خورشيد و ماه بحث مشروحى در جلد دهم ذيل آيه 2 سوره رعد و 33 ابراهيم- صفحه 120 و 354 داشتيم).
__________________________________________________
(1) در زمينه تغيير تدريجى شب و روز در جلد دوم صفحه 367 ذيل آيه 27 سوره آل عمران بحث كرده‏ايم. […..]
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 213
اما اين خورشيد و ماه در عين اينكه به طور كاملا منظم در مسير خود مى‏گردند و خدمتگزار لايق و خوبى براى انسانند نظامى كه حاكم بر آنهاست جاودانى نيست، حتى اين سيارات عظيم با آن همه نور و روشنايى سرانجام تاريك مى‏شوند و از كار مى‏افتند، لذا به دنبال بحث تسخير مى‏افزايد:” هر كدام از اين دو، تا زمان مشخصى” كه براى آنها تعيين شده به حركت خود ادامه مى‏دهند” (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
و به مقتضاى اذ الشمس كورت و اذ النجوم انكدرت (سوره تكوير آيه 1 و 2) سرانجام همگى رو به تاريكى و خاموشى خواهند نهاد.
بعضى از مفسران تفسير ديگرى براى اجل مسمى (سرآمد معين) در اينجا كرده‏اند و آن حركت دوريه خورشيد و ماه است كه اولى در يك سال تمام، و دومى در يك ماه پايان مى‏گيرد «1».
ولى با توجه به موارد استعمال اين تعبير در آيات متعددى از آيات قرآن مجيد كه به معنى پايان عمر آمده است روشن مى‏شود كه تفسير مزبور درست نيست، و حتى همان تفسير اول يعنى پايان عمر خورشيد و ماه است (به آيات 61- نحل 45- فاطر 42- زمر 4- نور و 67- غافر مراجعه فرمائيد).
سپس به عنوان نتيجه‏گيرى از اين بحث توحيدى مى‏فرمايد:” اين است خداوند، پروردگار بزرگ شما” (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ).
خداوندى كه نظام نور و ظلمت و حركات حساب شده خورشيد و ماه را با تمام بركاتشان مقرر فرموده است.
” حاكميت در عالم مخصوص او است” (له الملك).
” و معبودهايى را كه شما جز او مى‏خوانيد حتى حاكميت و مالكيت به اندازه
__________________________________________________
(1) تفسير” روح البيان” و” ابو الفتوح رازى”.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 214
پوست نازكى كه روى هسته خرما كشيده شده در سرتاسر عالم هستى ندارند” (وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ) «1».
” قطمير” بنا به گفته” راغب” در” مفردات” اثرى است كه در پشت هسته خرما وجود دارد، (فرورفتگى كوچكى است) و به گفته” طبرسى” در” مجمع البيان” و” قرطبى” در تفسيرش پوسته نازك سفيد رنگى است كه سراسر هسته را پوشانده، و در هر حال كنايه از موجودات بسيار كوچك و كم ارزش است.
آرى اين بتها نه مبدء سودى هستند، و نه منشأ زيانى، نه از شما دفاع مى‏كنند، و نه از خويشتن، نه حاكميت دارند و نه مالكيت حتى بر پوسته هسته خرمايى! با اين حال چگونه شما بيخردان آن را پرستش مى‏كنيد و حل مشكلاتتان را از آنها مى‏خواهيد؟! سپس مى‏افزايد:” اگر آنها را براى حل مشكلات خود بخوانيد هرگز صداى شما را نمى‏شنوند” (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دعائكم).
چرا كه قطعاتى از سنگ و چوب بيش نيستند جمادند و بى‏شعور!” و به فرض كه ناله و اصرار و الحاح شما را بشنوند هرگز توانايى پاسخگويى به نيازهاى شما ندارند” (وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ).
چرا كه روشن شد حتى به اندازه پوست نازك هسته خرمايى مالك سود و زيانى در جهان هستى نيستند، با اينحال چگونه انتظار داريد كه براى شما كارى صورت دهند يا گرهى را بگشايند؟
و از اين بالاتر” روز قيامت كه مى‏شود آنها پرستش و شرك شما را منكر
__________________________________________________
(1) تعبير به” الذين” كه معمولا براى جمع مذكر عاقل است در مورد بتها به خاطر توهمى است كه آنها از اين موجودات بيجان داشتند كه قرآن همان تعبير آنان را ذكر كرده و سپس شديدا رد مى‏كند.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 215
مى‏شوند” (وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ).
و مى‏گويند: خداوندا اينها پرستش ما نمى‏كردند بلكه هواى نفس خويش را در حقيقت مى‏پرستيدند.
اين شهادت و گواهى يا به زبان حال است كه هر كس به بتها بنگرد با گوش هوش اين سخن را از آنان مى‏شنود، و يا اينكه همان خداوندى كه در آن روز اعضاء و جوارح و پوست تن انسان را به سخن در مى‏آورد به آنها فرمان سخن گفتن مى‏دهد، تا شهادت دهند كه اين بت پرستان منحرف اوهام و شهوات خود را در حقيقت پرستش مى‏كرده‏اند.
اين آيه شبيه چيزى است كه در آيه 28 سوره يونس آمده است، آنجا كه مى‏فرمايد: وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ” به خاطر بياوريد روزى را كه همه آنها را جمع مى‏كنيم سپس به مشركان مى‏گوئيم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد (تا به حسابتان رسيدگى شود) سپس آنها را از هم جدا مى‏كنيم (تا از هر يك جداگانه سؤال شود) در اينجا معبودهايشان به آنها مى‏گويند: شما هرگز ما را عبادت نمى‏كرديد”؟! جمعى از مفسران احتمال داده‏اند كه اين تعبيرات در مورد معبودهايى همچون فرشتگان و حضرت مسيح ع باشد، چرا كه سخن گفتن روز قيامت تنها از آنها ساخته است و جمله” إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دعائكم” اشاره به اين است كه آنها آن چنان به خود مشغولند كه اگر آنها را بخوانيد سخنان شما را نمى‏شنوند «1».
ولى با توجه به وسعت مفهوم وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ظاهر اين است كه
__________________________________________________
(1) اين احتمال در تفسير” مجمع البيان” و تفسير” آلوسى” و” قرطبى” آمده است.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 216
منظور بتها است، به خصوص اينكه جمله” إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دعائكم” (اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى‏شنوند) ظاهرا مربوط به دنياست.
در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى‏فرمايد:” هيچكس مانند خداوندى كه از همه چيز آگاه است تو را با خبر نمى‏سازد” (وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ).
اگر مى‏گويد: بتها در قيامت پرستش شما را انكار مى‏كنند، و از شما بيزارى مى‏جويند، تعجب نكنيد، زيرا كسى از اين موضوع خبر مى‏دهد كه از تمام عالم هستى و ذره ذره آن آگاه است آينده همچون گذشته و حال در پيشگاه علم او روشن و آشكار است.
گرچه مخاطب در اين جمله ظاهرا شخص پيامبر ص است، ولى پيداست كه نظر به همه انسانها است.
نكته: سوء استفاده از آيات و تفسيرهاى انحرافى
گرچه در خلال تفسير آيات روشن شد كه منظور از آخرين آيه مورد بحث (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ …) بتها است كه نه گوش شنوايى براى تقاضاهاى عابدان خود دارند، و نه اگر مى‏داشتند قادر بر حل مشكلى بودند، و نه در جهان هستى سر سوزنى مالكيت و حاكميت دارند.
ولى جمعى از وهابيين قشرى، براى بريدن ارتباط مسلمين از پيامبر اسلام و پيشوايان بزرگ از طريق توسل و شفاعت طلبيدن، به اين آيه و مانند آن تمسك جسته‏اند، و گفته‏اند قرآن مى‏گويد: تمام كسانى را كه غير از خدا مى‏خوانيد- حتى پيامبران!- سخن شما را نمى‏شنوند و اگر بشنوند اجابت نمى‏كنند.
و يا چنان كه در آيه 197 سوره اعراف آمده وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ:” كسانى را كه غير از خدا مى‏خوانيد                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 217
نمى‏توانند شما را يارى كنند و نه حتى خويشتن را در برابر مشكلات يارى دهند” و مانند اينگونه آيات.
و به اين ترتيب هر گونه توسل را به ارواح پيامبران و امامان را نفى مى‏كنند، و آن را مخالف توحيد مى‏شمرند! در حالى كه يك نگاه ساده به آياتى كه قبل از اين آيات و بعد از آن است براى درك اين حقيقت كافى است كه منظور از آن بتها مى‏باشد چرا در همه اينها سخن از بتها در ميان است، سخن از سنگ و چوبهايى است كه آنها را شريك خدا مى‏پنداشتند و براى آنها قدرتى در برابر قدرت خدا قائل بودند.
ولى چه كسى است كه نداند انبياء و اولياء، همچون شهداى راه خدا كه قرآن با صراحت از حيات آنها سخن مى‏گويد، داراى حيات برزخى هستند، و مى‏دانيم در حيات برزخى فعاليت روح گسترده‏تر و وسيعتر است، چرا كه از حواجب مادى و تعلقات دنيوى رهايى يافته، اين از يك سو.
از سوى ديگر بدون شك توسل به اين ارواح پاك نه به اين معنى است كه براى آنها در مقابل خداوند استقلالى قائل شويم، بلكه هدف آن است كه از آبرو جاه آنها در پيشگاه خدا مدد بطلبيم و از احترام و عظمتى كه در درگاه خدا دارند كمك بخواهيم كه اين عين توحيد و عبوديت پروردگار است (دقت كنيد).
بنا بر اين همانگونه كه قرآن صريحا در مساله شفاعت مى‏گويد آنها به اذن و فرمان خدا شفاعت مى‏كنند (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ):
” چه كسى است كه بتواند در درگاه خدا جز به فرمان او شفاعت كند” (بقره- 255) همچنين توسل به آنان نيز از همين طريق و همين رهگذر است.
چه كسى مى‏تواند آيات صريح توسل را انكار كند؟ و يا آن را شرك بپندارد و در مقابل قرآن بايستد و دم از توحيد زند؟ جز جاهلان مغرورى كه اين نغمه‏هاى شوم را كه منجر به ايجاد تفرقه بين مسلمين است سر داده‏اند!                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 218
لذا در حالات صحابه پيامبر ص مى‏خوانيم كه آنها در مشكلات به كنار قبر پيامبر ص مى‏آمدند، و توسل مى‏جستند، و از روح پاك او در درگاه خدا يارى مى‏طلبيدند.
چنان كه” بيهقى” محدث معروف اهل سنت نقل مى‏كند كه در زمان خليفه دوم خشكسالى و قحطى شد، بلال به همراهى عده‏اى از صحابه به كنار قبر پيامبر ص آمد و چنين گفت: (يا رسول اللَّه استق لامتك … فانهم قد هلكوا …)” اى رسول خدا براى امتت باران بخواه … كه هلاك شدند” «1».
بعضى از مفسران اهل سنت مانند” آلوسى” احاديث زيادى در اين زمينه نقل كرده، و پس از گفتگو و سختگيرى در مورد اين احاديث سرانجام چنين مى‏گويد: بعد از تمام اين گفتگوها، من مانعى در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر ص نمى‏بينم، چه در حال حيات و چه بعد از ممات … سپس كسان ديگرى را كه در پيشگاه خدا مقامى دارند نيز بر آن افزوده و اعتراف به جواز توسل به آنها مى‏كند «2».
بحث مشروح ديگرى نيز در اين زمينه در جلد چهارم صفحه 366 ذيل آيه 35 سوره مائده داشته‏ايم.
__________________________________________________
(1) از كتاب التوصل الى حقيقة التوسل”.
(2) روح المعانى.
[سوره يس (36): آيات 71 تا 76]
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75)
فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76)
ترجمه:
71- آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ايم چهار پايانى براى آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟
72- آنها را رام ايشان ساختيم، هم مركب آنان از آن است و هم از آن تغذيه مى‏كنند.
73- و براى آنان منافع ديگرى در آن (حيوانات) است و نوشيدنيهاى گوارايى، آيا با اين حال شكرگزارى نمى‏كنند؟
74- آنها غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند.
75- ولى آنان قادر به يارى ايشان نيستند و اين (عبادت كنندگان در قيامت) لشكر آنها                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 447
خواهند بود كه در آتش دوزخ حضور مى‏يابند! 76- بنا بر اين سخنان آنها تو را غمگين نسازد، ما آنچه را پنهان مى‏دارند يا آشكار مى‏كنند مى‏دانيم!
تفسير:
منافع سرشار چهار پايان براى شما
بار ديگر قرآن مجيد در اين آيات به مساله توحيد و شرك باز مى‏گردد، و ضمن بر شمردن قسمتى از نشانه‏هاى عظمت خدا در زندگى انسانها، و رفع نيازمنديهاى آنها از سوى خدا، به ضعف و ناتوانى و بينوايى بتها اشاره كرده، در يك مقايسه روشن، حقانيت خط توحيد، و بطلان خط شرك را آشكار مى‏سازد.
نخست مى‏گويد:” آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ايم چهار پايانى براى آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند” (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ) «1».
و براى اينكه به خوبى بتوانند از اين چهار پايان بهره گيرند” آنها را رام ايشان ساختيم” (وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ).
” هم از آنها مركب را هوار براى خود فراهم مى‏سازند، و هم از آنها تغذيه مى‏كنند” (فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ).
منافع آنها به همين جا ختم نمى‏شود، بلكه” براى آنان منافع ديگر در اين حيوانات و نوشيدنيهاى گوارايى است” (وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ).
__________________________________________________
(1) جمله” او لم يروا …” جمله‏اى است كه با واو عطف بر جمله قبل معطوف شده است، منتها از آنجا كه همزه استفهام هميشه صدرنشين است بر واو عاطفه مقدم شده، و رؤيت در اينجا ممكن است به معنى دانستن و يا به معنى نگاه كردن بوده باشد.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 448
” آيا با اين حال شكر اين نعمتها را بجا نمى‏آورند”؟! شكرى كه وسيله معرفت اللَّه و شناخت ولى نعمت است (أَ فَلا يَشْكُرُونَ).
در اينجا چند نكته قابل توجه است:
1- از ميان نعمتهاى مختلفى كه انسان در آن غوطه‏ور است در اينجا انگشت روى نعمت وجود چهارپايان گذارده شده، چرا كه آنها در زندگى روزمره انسان حضور دائم دارند، به حدى زندگى انسان با آنها گره خورده كه اگر از صفحه زندگى او حذف شوند به راستى كار بر او مشكل و پيچيده خواهد شد، ولى به دليل حضور دائمشان، كمتر مورد توجه قرار مى‏گيرند.
2- جمله” عملت ايدينا” (دست ما آن را انجام داده) كنايه از اعمال قدرت مستقيم پروردگار است، زيرا انسان مهمترين عضوى كه با آن اعمال قدرت مى‏كند دستهاى اوست، به همين جهت” يد” (دست) كنايه از قدرت است، مثلا كسى مى‏گويد فلان منطقه در دست من است، يعنى در سيطره قدرت من قرار گرفته، قرآن مجيد مى‏گويد يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ:” دست خدا بالاى دست آنهاست” (فتح- 10).
به هر حال ذكر” ايدى” به صورت جمع اشاره به مظاهر گوناگون قدرت پروردگار مى‏باشد.
3- جمله” فَهُمْ لَها مالِكُونَ” (با فاء تفريع) اشاره به اين است چهار پايان را ما به قدرت خويش آفريده‏ايم اما مالكيتش را به انسانها بخشيديم، و اين نهايت لطف پروردگار را بيان مى‏كند، بنا بر اين اشكالى كه براى بعضى از مفسران در” فاء تفريع” در اينجا پيدا شده موردى ندارد، اين درست به آن مى‏ماند كه ما به كسى مى‏گوئيم اين باغ را ما آباد كرده‏ايم اما تو بهره آن را مى‏برى، و اين نشانه نهايت محبت و ايثار و گذشت است.                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 449
4- جمله” ذللناها لهم” اشاره به مساله مهم رام شدن چهار پايان براى انسان است، اين حيوانات زورمند پر قدرت كه گاه به طور نادر، به فرمان خدا ذللناها را فراموش كرده، سر به عصيان و طغيان بر مى‏دارند چنان خطرناك مى‏شوند كه دهها نفر در مقابل آنان عاجز مى‏شوند، ولى در حالت عادى گاهى يك قطار شتر را به ريسمانى بسته و به دست كودكى چند ساله مى‏سپارند و” مى‏برد هر جا كه خاطر خواه اوست”!.
به راستى عجيب است، انسانها نه قادرند مگسى را بيافرينند، و نه حتى مى‏توانند مگسى را رام خويش كنند، اما خداوند قادر منان ميليونها ميليون چهار پايان مختلف را آفريده و رام انسانها ساخته است كه دائما در خدمت آنانند.
5- جمله” فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ” (با توجه به اينكه ركوب صفت مشبه است و به معنى مركوب يعنى حيوانى كه بر آن سوار مى‏شوند) اشاره به اين است كه انسانها پاره‏اى از چهار پايان را به عنوان مركب انتخاب مى‏كنند و بعضى را براى تغذيه.
گرچه گوشت همه چهار پايان معمولى از نظر اسلام حلال است، ولى عملا تنها بخشى از آنها براى تغذيه مورد استفاده قرار مى‏گيرد، فى المثل گوشت الاغ جز در موارد ضرورت كسى از آن استفاده نمى‏كند.
البته اين در صورتى است كه” منها” را در هر دو جمله به معنى” تبعيض” در افراد بگيريم، اما اگر اولى تبعيض افرادى و دومى تبعيض اجزايى بوده باشد مفهومش اين مى‏شود كه بعضى از چهار پايان را مركوب خويش مى‏سازيد و از قسمتى از اجزاى تن آنها تغذيه مى‏كنند (چرا كه استخوان و مانند آن قابل تغذيه نيست).
6- جمله” لَهُمْ فِيها مَنافِعُ” اشاره به فوائد زياد ديگرى است كه از چهار پايان عائد انسان مى‏شود، از جمله پشم آنها براى انواع لباسها و فرشها و خيمه،                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 450
و پوست آنها براى لباس و كفش و كلاه و وسائل مختلف زندگى، و حتى امروز كه صنايع چهره زندگى انسان را به كلى دگرگون ساخته باز نياز مبرم انسانها هم از نظر تغذيه، و هم از نظر لباس و ساير وسائل زندگى به چهار پايان به قوت باقى است.
حتى امروز انواع سرمها و واكسنها را كه براى مبارزه با بيماريها يا پيشگيرى، مؤثرترين وسيله‏اند با استفاده از چهار پايان و موادى كه از خون آنها مى‏گيرند، تهيه مى‏شود.
حتى بى‏ارزش‏ترين امور در زندگى چهار پايان كه مدفوعات آنهاست نيز مورد استفاده است، زمينها را به وسيله آن آباد و درختان را پر بار مى‏سازند.
7- تعبير به” مشارب” اشاره به شيرهايى است كه از چهارپايان مختلف گرفته مى‏شود، و قسمت مهمى از مواد غذايى انسان از آن و فراورده‏هاى آن تامين مى‏گردد، به طورى كه صنايع شيرسازى و فراورده‏هاى شيرى در دنيا، امروز قسمت مهمى از صادرات و واردات كشورها را تشكيل مى‏دهد، همان شيرى كه يك غذاى كامل براى انسان است، و از ميان” فرث” و” دم” اين” لبن سائغ” و گوارا خارج مى‏گردد كه براى نوشندگان مايه لذت، و براى ناتوانها مايه قدرت است «1».
8- جمله” أَ فَلا يَشْكُرُونَ” كه به صورت استفهام انكارى مطرح شده، به منظور برانگيختن فطرت و عواطف انسانها براى شكرگزارى در برابر نعمتهاى بى‏پايانى است كه گوشه‏اى از آن در آيات فوق آمده است، و چنان كه مى‏دانيم” لزوم شكر منعم” پايه‏اى است براى” معرفة اللَّه” چرا كه شكر بدون شناخت
__________________________________________________
(1) در باره خارج شدن شير از پستان حيوانات و قدرت‏نمايى خدا در آفرينش اين ماده غذايى، و همچنين مواد مهمى كه در شير وجود دارد بحث مشروحى در جلد 11 صفحه 291 (ذيل آيه 66 سوره نحل) آورده‏ايم.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 451
بخشنده نعمت امكان پذير نيست، بعلاوه مطالعه اين نعمتها و اينكه هرگز بتها در آن دخالت و تاثيرى ندارند وسيله‏اى خواهد بود براى ابطال شرك.
لذا در آيات بعد به تشريح حال مشركان پرداخته چنين مى‏گويد:” آنها غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه از سوى آنها يارى شوند” (و مورد حمايت بتان قرار گيرند) (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ).
چه خيال خام و فكر باطلى؟ كه اين موجودات ضعيف را كه هيچ قدرتى بر دفاع از خويشتن ندارند تا چه رسد به ديگران، در كنار خالق زمين و آسمان و بخشنده آن همه مواهب قرار دهند، و در حوادث مشكل زندگى از آنان يارى طلبند؟
آرى آنها گاه براى اين به سراغ بتها مى‏رفتند كه مايه عزتشان باشد” وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا” (مريم- 81).
و گاه آنها را شفيعان در درگاه خداوند مى‏پنداشتند” وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ”” آنها غير از خدا موجوداتى را مى‏پرستند كه نه زيانى مى‏توانند به آنها برسانند و نه سودى، مى‏گويند اينها شفيعان ما در درگاه خدا هستند”! به هر حال تمام اين پندارها نقش بر آب است، و چنان كه قرآن در آيه” 192 سوره اعراف” مى‏فرمايد:” اين بتان نه مى‏توانند يارى عابدانشان كنند، و نه حتى يارى خودشان”” وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ”.
لذا در آيه بعد مى‏افزايد:” آنها قادر به نصرت و يارى عبادت كنندگان خويش نيستند، و اين عابدان در قيامت لشكر آنها خواهند بود و همگى در آتش                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 452
دوزخ حضور مى‏يابند” (لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ).
چه دردناك است كه اين پيروان در آن روز به صورت لشكريانى پشت سر بتها قرار گيرند، و همگى در دادگاه عدل خدا حضور يابند، و بعد از آن همگى به دوزخ فرستاده شوند، بى‏آنكه بتوانند گرهى را از كار لشكر خود بگشايند.
اصولا تعبير به” محضرون” در همه جا نشانه تحقير است و حاضر ساختن افراد بى آنكه خودشان تمايل داشته باشند نشانه حقارت آنها است.
طبق اين تفسير، ضمير اول” هم” در جمله” وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ” به” عابدها” و ضمير دوم به” معبودها” بر مى‏گردد، در حالى كه بعضى از مفسران احتمال عكس آن را نيز داده‏اند كه معبودان و بتها لشكر عابدين خود در آن روز خواهند بود، در عين اينكه لشكرند كمترين يارى از آنها ساخته نيست! ولى تفسير اول مناسبتر است.
به هر حال اين تعبيرها تنها در مورد معبودان صاحب شعور مانند شياطين و گردنكشان جن و انس صادق است، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه در آن روز خداوند در بتهايى كه از سنگ و چوب ساختند نيز عقل و شعورى مى‏آفريند تا عابدان خود را سرزنش كنند، و ضمنا همين سنگ و چوبها به عنوان آتشگيره‏هاى جهنم در كنار آنان خواهند بود، چنان كه قرآن در (آيه 98- انبيا) مى‏گويد:
” إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ”:
” شما و آنچه را غير از خدا مى‏پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود، و همگى در آن وارد مى‏شويد”!.
سرانجام در آخرين آيه مورد بحث به عنوان دلدارى پيامبر ص و تقويت روحيه او در برابر اينهمه كارشكنيها و فتنه‏انگيزيها و افكار و اعمال خرافى، مى‏فرمايد:
” اكنون كه چنين است سخنان آنها تو را غمگين نكند كه گاهى ترا شاعر مى‏خوانند                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 453
و گاهى ساحر و گاه تهمتهاى ديگرى مى‏بندند، چرا كه آنچه را آنها در دل مخفى مى‏دارند و يا با زبان آشكار مى‏سازند همه را ما مى‏دانيم” (فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).
نه نيات آنها بر ما پوشيده است، و نه توطئه‏هاى مخفيانه آنها، و نه تكذيبها و شيطنتهاى آشكارشان، همه را مى‏دانيم و حساب آنها را براى روز حساب نگه مى‏داريم و تو را از شر آنها در اين جهان نيز در امان خواهيم داشت.
نه تنها پيامبر ص كه هر مؤمنى مى‏تواند با اين گفتار الهى دلگرم باشد كه همه چيز در اين عالم در حضور خداوند است و چيزى بر او از مكائد دشمنان مخفى نخواهد بود، او دوستان خود را در لحظات سخت تنها نخواهد گذاشت و همواره حامى و حافظ آنها خواهد بود.
نكته:
بينش توحيدى براى خدا پرستان خط مشى خاصى در زندگى ايجاد مى‏كند، كه آنها را از خطوط شرك‏آلود كه مبتنى بر انتخاب بتها يا پناه بردن به انسانهاى ضعيفى همچون خويش است جدا مى‏سازد.
صريحتر بگوئيم: در دنياى امروز كه جهان دو قطبى شده و دو قدرت بزرگ شرق و غرب بر آن حاكم است، معمولا اين فكر براى بسيارى از كشورهاى كوچك و متوسط پيدا مى‏شود، كه براى حفظ خويشتن بايد به يكى از اين دو بت! پناه برد، و در حوزه حمايت او قرار گرفت، در حالى كه تجربيات نشان داده است كه به هنگام بروز حوادث سخت و مشكلات و بحرانها، اين قدرتهاى به ظاهر بزرگ نه گرهى از كار خود مى‏توانند بگشايند، و نه از كار اقمار و پيروانشان، و چه زيبا مى‏گويد قرآن:” لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ”” نه توانايى يارى و حمايت از عابدان خود دارند، و نه مى‏توانند خود را حفظ كنند”.                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 454
اين هشدارى است به همه مسلمانان و رهروان توحيد خالص كه از همه اين بتها ببرند، و به سايه لطف الهى پناه ببرند، تنها متكى به خويشتن و نيروى ايمان و معنويت جوامع اسلامى باشند، و هرگز اين افكار شرك‏آلود را كه بايد براى روز حادثه از اين قدرتها كمك گيرند به مغز خود راه ندهند، و اصولا فرهنگ جوامع اسلامى را از اينگونه افكار پاكسازى كنند، و بدانند تا كنون ضربه‏هاى فراوانى از اين رهگذر- چه در مقابله با اسرائيل غاصب، و چه در برابر دشمنان ديگر- خورده‏اند، در حالى كه اگر اين اصل اصيل قرآنى در ميان آنها حاكم بود هرگز گرفتار اين شكستهاى دردناك نمى‏شدند، به اميد آن روز كه همگى در سايه اين تعليم قرآنى افكار خويش را نوسازى كنيم، متكى به خويشتن باشيم، و به سايه لطف” اللَّه” پناه بريم و سربلند و آزاد زندگى كنيم.
[سوره عبس (80): آيات 24 تا 32]
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (24) أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا (27) وَ عِنَباً وَ قَضْباً (28)
وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (29) وَ حَدائِقَ غُلْباً (30) وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (31) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (32)
ترجمه:
24- انسان بايد به غذاى خويش بنگرد.
25- ما آب فراوانى از آسمان فروريختيم! 26- سپس زمين را از هم شكافتيم.
27- و در آن دانه‏هاى فراوانى رويانديم.                        تفسير نمونه، ج‏26، ص: 144
28- و انگور و سبزى بسيار، 29- و زيتون و نخل فراوان، 30- و باغهايى پر درخت، 31- و ميوه و چراگاه، 32- تا وسيله‏اى براى بهره‏گيرى و چهارپايانتان باشد.
تفسير: انسان بايد به غذاى خود بنگرد!
از آنجا كه آيات قبل سخن از مساله معاد مى‏گفت، و آيات آينده نيز با صراحت بيشترى از اين مساله سخن مى‏گويد، به نظر مى‏رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مساله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز، و همچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران كه خود نوعى معاد در عالم گياهان است، امكان رستاخيز را اثبات مى‏كند.
در ضمن چون اين آيات از انواع غذاهايى كه خدا در اختيار انسان و چهار پايان قرار داده سخن مى‏گويد حس شكرگزارى انسان را برمى‏انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللَّه دعوت مى‏كند.
نخست مى‏فرمايد:” انسان بايد به غذاى خويش بنگرد” كه چگونه خداوند آن را آفريده است؟ (فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ) «1».
نزديكترين اشياء خارجى به انسان غذاى او است كه با يك دگرگونى جزء بافت وجود او مى‏شود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مى‏گيرد، و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مواد غذايى آن هم موادى
__________________________________________________
(1) ممكن است جمله” فلينظر” جزاء شرط مقدرى باشد، و در تقدير چنين است” ان كان الانسان فى شك من ربه و من البعث فلينظر الى طعامه”.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 145
كه از طريق گياهان و درختان، عائد انسان مى‏شود تكيه كرده است.
روشن است كه منظور از” نگاه كردن” تماشاى ظاهرى نيست، بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در ساختمان اين مواد غذايى، و اجزاء حياتبخش آن، و تاثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد، و سپس انديشه در خالق آنها است.
و اينكه بعضى احتمال داده‏اند مراد نگاه ظاهرى است، نگاهى كه باعث تحريك غده‏هاى بزاقى دهن، مى‏شود، در نتيجه كمك به هضم غذا مى‏كند بسيار بعيد به نظر مى‏رسد، زيرا آيه به قرينه آيات قبل و بعد اصلا در مقام بيان اينگونه مسائل نيست، منتها بعضى از دانشمندان غذاشناس كه قرآن را تنها از زاويه محدود مسائل شخصى خود مى‏نگرند طبيعى است چنين پندارى درباره آيه فوق داشته باشند.
بعضى نيز معتقدند كه منظور از نگاه كردن به مواد غذايى اين است كه انسان هنگامى كه بر سر سفره مى‏نشيند دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده؟ حلال يا حرام؟ مشروع يا نامشروع؟ و به اين ترتيب جنبه‏هاى اخلاقى و تشريعى را مورد توجه قرار دهد.
در بعضى از روايات كه از معصومين نقل شده نيز آمده است كه منظور از” طعام” در اينجا” علم و دانشى” است كه غذاى روح انسان است، بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته؟ از جمله از امام باقر ع نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود:” علمه الذى ياخذه عمن ياخذه”؟ «1».
نظير همين معنى از امام صادق ع نيز نقل شده است «2».
بدون شك معنى ظاهرى آيه همان غذاهاى جسمانى است كه در آيات بعد مشروحا ذكر شده، ولى غذاى روح را نيز از طريق قياس اولويت مى‏توان استفاده كرد، چرا كه انسان تركيبى است از روح و جسم، همانگونه كه جسم
__________________________________________________
(1 و 2) تفسير” برهان” جلد 4 صفحه 429.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 146
او نياز به غذاى مادى دارد، روح او نيز محتاج به غذاى روحانى است.
و جايى كه انسان بايد در غذاى جسمانيش دقيق شود، و سرچشمه آن را كه باران حياتبخش است طبق آيات بعد بشناسد بايد در غذاى روحانى خود نيز دقت بخرج دهد كه از طريق باران وحى بر سر زمين قلب پاك پيامبر ص نازل مى‏گردد، و از آنجا در سينه‏هاى معصومين ع ذخيره مى‏شود و همچون چشمه‏هاى جوشانى در صفحه قلوب جارى مى‏گردد، و انواع ميوه‏هاى لذتبخش ايمان و تقوا و فضائل اخلاقى را پرورش مى‏دهد.
آرى انسان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى او است كجا است مبادا از سرچشمه آلوده‏اى تغذيه شود و روح و جان او را بيمار كند يا به هلاكت افكند.
و نيز از طريق قياس اولويت مى‏توان مساله” حلال و حرام” و مشروع و نامشروع را به وسيله” دلالت التزامى” از آيه استفاده كرد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه هم” طعام” در آيه شريفه معنى وسيع و گسترده دارد، و هم” نگاه كردن” و بنا بر اين تفسيرهاى سه گانه فوق در آن جمع مى‏گردد.
در اينكه منظور از” انسان” در اينجا چه كسى است؟ ناگفته پيدا است كه همه انسانها را شامل مى‏شود، اعم از مؤمن و كافر، همه بايد به اين مواد غذايى و شگفتيها و اسرار نهفته در آنها بنگرند، تا افراد بى‏ايمان راه حق را پيدا كنند و افراد مؤمن بر ايمانشان افزوده شود.
و به راستى هر يك از مواد غذايى: ميوه‏ها، دانه‏هاى غذايى سبزيها، براى خود دنياى شگفت‏انگيزى دارد كه مدتها مى‏توان روى آن مطالعه كرد، و درسهايى از آن آموخت كه در تمام عمر به ما روشنايى و بينش مى‏دهد.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 147
سپس به شرح تفصيلى اين مواد غذايى و منابع آن پرداخته، مى‏فرمايد:
” ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم” (أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا).
” صب” به معنى” فرو ريختن آب است از طرف بالا” و در اينجا منظور نزول باران است، و تعبير به” صبا” در آخر آيه براى بيان تاكيد و فراوانى اين آب مى‏باشد.
آرى آب كه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مى‏شود، و مى‏دانيم تمام نهرها، و چشمه‏ها، و قناتها، و چاههاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مى‏گيرند، و مايه اصلى همه آنها باران است كه” اگر باران به كوهستان نبارد به سالى دجله گردد خشك رودى”.
بنا بر اين به هنگام مطالعه” مواد غذايى” قبل از هر چيز انسان به نظام بارش باران متوجه مى‏شود، كه چگونه دائما آفتاب بر سطح درياها مى‏تابد، و ابرها از آن برمى‏خيزند، و بادها آنها را بحركت در مى‏آورند، سپس به خاطر دور شدن از سطح زمين، و قرار گرفتن در منطقه سرد جوى بار ديگر تبديل به آب شده، و فرو مى‏ريزند آبى زلال و پاك و خالى از هر گونه املاح مضر و آلودگى، آن هم به صورت قطرات كوچك، يا دانه‏هاى نرم برف كه به آرامى بر زمين مى‏نشيند، و جذب زمين و گياهان و درختان مى‏شود.
بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است، به سراغ ركن مهم ديگر يعنى” زمين” مى‏رود، و مى‏افزايد:” سپس زمين را از هم شكافتيم” (ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا).
بسيارى از مفسران گفته‏اند كه اين شكافتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه‏هاى گياهان است، و به راستى اين يكى از عجائب است كه جوانه‏اى با آن همه                        تفسير نمونه، ج‏26، ص: 148
نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى‏شكافد، و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده، سر بيرون مى‏آورد، چه قدرت عظيمى خالق بزرگ در اين جوانه لطيف آفريده است كه مى‏تواند اين چنين قدرت‏نمايى كند؟! بعضى نيز احتمال داده‏اند كه منظور شكافتن زمين به وسيله شخم زدن انسانها، يا حتى به وسيله كرمهايى است كه نوعى عمل شخم زدن را توام با اعمال حياتى ديگر در زمين انجام مى‏دهند! درست است كه شخم زدن كار انسان است، ولى از آنجا كه تمام وسائل آن را خدا در اختيار او گذاشته، به خداوند نسبت داده شده است.
تفسير سومى كه براى اين تعبير به نظر مى‏رسد و از جهاتى ترجيح دارد اين است كه منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن است.
توضيح اينكه: در آغاز سطح زمين را قشر عظيمى از سنگها پوشانده بود، بارانهاى سيلابى پى در پى فرو باريدند، و سنگها را شكافتند، ذرات آن را جدا كردند و در قسمتهاى گود زمين گستردند، و به اين ترتيب توده خاك قابل زراعت تشكيل شد، و هم اكنون نيز سيلابها قسمتى از آنها را در خود حل كرده به دريا مى‏ريزند، اما خاكهاى جديدى كه به وسيله برف و باران مجددا تشكيل مى‏شود جاى آن را مى‏گيرد، و گرنه انسان گرفتار كمبود خاك زراعتى مى‏شد! به اين ترتيب آيه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى‏دهد اول بارانها فرو مى‏بارند، و سپس زمينها شكافته مى‏شوند و آماده زراعت مى‏گردند، نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
اين تفسير از آنجا كه مساله” انبات” و روياندن گياه در آيه بعد ذكر مى‏شود مناسبتر به نظر مى‏رسد.                        تفسير نمونه، ج‏26، ص: 149
جمع ميان هر سه تفسير نيز بعيد نيست.
بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى” آب” و” خاك” به هشت قسمت از از روئيدنيها كه از اركان اساسى غذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده، مى‏فرمايد:” سپس ما در زمين دانه فراوانى رويانديم” (فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا).
دانه‏هاى غذايى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است، دانه‏هايى كه اگر يك سال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى‏گيرد، و انسانها همه در زحمت فرو مى‏روند.
تعبير به” حبا” به صورت” نكره” در اينجا دليل بر بيان عظمت، و يا تنوع انواع اين دانه‏ها است، و اينكه بعضى آن را تفسير به خصوص” گندم” و” جو” كرده‏اند دليلى بر آن نيست، چرا كه اين تعبير همه حبوبات را شامل مى‏شود.
و در مرحله بعد مى‏افزايد:” همچنين انگور و سبزى بسيار” (وَ عِنَباً وَ قَضْباً) ذكر” عنب” (انگور) از ميان تمام ميوه‏ها به خاطر مواد غذايى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده، و آن را به صورت يك غذاى كامل در آورده است (توجه داشته باشيد كه” عنب” هم به” انگور” گفته مى‏شود و هم به” درخت انگور” و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اينجا مناسب همان انگور است).
” قضب” (بر وزن جذب) در اصل به معنى سبزيهايى است كه آن را در نوبتهاى مختلف مى‏چينند، و در اينجا به معنى انواع سبزيهاى خوردنى است، و ذكر آن به دنبال انگور دليل بر اهميت اين ماده غذايى است.                        تفسير نمونه، ج‏26، ص: 150
كه در علم غذاشناسى امروز فوق العاده روى آن تكيه مى‏شود.
گاه كلمه” قضب” به معنى قطع كردن و چيدن، و واژه” قضيب” به معنى شاخه درخت آمده، و” سيف قاضب” به معنى شمشير قاطع است.
از ابن عباس نقل شده كه منظور از” قضب” در اينجا” رطب” است كه آن را از درخت مى‏چينند، ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى‏رسد، چرا كه در آيه بعد اشاره جداگانه به مساله” رطب” شده است.
بعضى نيز احتمال داده‏اند كه” قضب” به معنى ميوه‏هاى بوته‏اى باشد (مانند خيار و هندوانه و مانند آنها) و يا ريشه‏هاى گياهى (مانند هويج و پياز و كلم).
ولى بعيد نيست كه” قضب” در اينجا معنى گسترده‏اى داشته باشد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل شود، و هم ميوه‏هاى بوته‏اى و هم ريشه‏هاى غذايى را.
سپس مى‏افزايد:” و زيتون و نخل فراوان” (وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا).
تكيه روى اين دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم” زيتون” و هم” خرما” از مهمترين مواد غذايى نيروبخش و مفيد و سلامت آفرين است.
و در مرحله بعد مى‏افزايد:” و باغهايى پر درخت (با انواع ميوه‏هاى رنگارنگ)” (وَ حَدائِقَ غُلْباً).
” حدائق” جمع” حديقة” به معنى باغى است كه اطراف آن ديوار و محفوظ باشد، و در اصل به معنى قطعه زمينى است كه داراى آب است، اين واژه از” حدقه” چشم گرفته شده كه دائما آب در آن جارى است.
و از آنجا كه اينگونه باغها معمولا باغهاى ميوه است مى‏تواند اشاره‏اى به                        تفسير نمونه، ج‏26، ص: 151
انواع ميوه‏هاى بهشتى بوده باشد.
” غلب” (بر وزن قفل) جمع” اغلب” و” غلباء” به معنى گردن كلفت است، و در اصل از ماده غلبه گرفته شده، و در اينجا به معنى درختان بلند و تنومند است.
سپس مى‏افزايد:” و ميوه و چراگاه” (وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا).
” اب” (با تشديد باء) به معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات و يا چيدن گياهان باشد، و در اصل معنى” آمادگى” را مى‏بخشد، و از آنجا كه اينگونه چراگاهها آماده بهره‏بردارى است به آن” اب” گفته شده.
بعضى نيز گفته‏اند منظور از” اب” ميوه‏هايى است كه قابل خشك كردن و ذخيره نمودن براى زمستان است، به مناسبت اينكه هميشه آماده بهره‏بردارى است.
بسيارى از مفسران اهل سنت و شيعه در ذيل اين آيه نقل كرده‏اند كه روزى عمر بر منبر بود و اين آيات را تلاوت كرد، سپس گفت: همه اينها را ما مى‏شناسيم اما” اب” چيست؟ نمى‏دانم، سپس عصائى را كه در دست داشت رها كرد و گفت: به خدا سوگند كه اين يك نوع تكلف است، چه اشكالى دارد معنى” اب” را ندانى! شما از چيزى از كتاب اللَّه پيروى كنيد كه براى شما تبيين شده، و به آن عمل نمائيد و آنچه را نمى‏دانيد و نمى‏فهميد موكول به پروردگار كنيد! «1».
اين نشان مى‏دهد كه او مفهوم كلمه” اب” را چيز پيچيده‏اى مى‏دانست، در حالى كه با مراجعه به متون لغت روشن مى‏شود كه مطلب پيچيده‏اى نيست.
و عجب اينكه در” در المنثور” آمده است كه همين سؤال را از” ابو بكر”
__________________________________________________
(1) تفسير” روح المعانى”،” قرطبى”،” فى ظلال القرآن”،” در المنثور” و” الميزان” ذيل آيات مورد بحث.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 152
كرده‏اند، او گفت من اگر در كتاب خدا چيزى را بگويم كه نمى‏دانم كدام آسمان بر سر من سايه مى‏افكند، و كدام زمين حاضر است مرا بپذيرد؟.
درست است كه بسيارى از دانشمندان اهل سنت از اين دو حديث نتيجه گرفته‏اند كه هيچكس نبايد در مورد مسائلى كه آگاه نيست، مخصوصا در كتاب اللَّه، سخنى بگويد، ولى بالآخره جاى اين سؤال باقى است كه چگونه كسى كه به عنوان پيشوا و خليفه مسلمين مى‏خواهد حكومت كند از مفهوم لغتى كه در متن قرآن مجيد آمده و چندان پيچيدگى ندارد آگاه نباشد؟ اينها همه دليل بر اين است كه بايد در هر عصر و زمان رهبرى الهى در ميان مردم بوده باشد كه از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطايى مصون و معصوم باشد.
و لذا در ذيل حديثى كه مرحوم” مفيد” در” ارشاد” آورده است مى‏خوانيم:
هنگامى كه اين ماجرا به گوش امير مؤمنان على ع رسيد، فرمود:
سبحان اللَّه ا ما علم ان الأب هو الكلاء و المرعى و ان قوله تعالى:” وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا” اعتداد من اللَّه بانعامه على خلقه، فيما غذاهم به، و خلقه لهم و لانعامهم، مما تحيى به انفسهم و تقوم به اجسادهم
:” عجيب است، آيا او نمى‏دانست كه” اب” به معنى گياهان خودرو و چراگاه است، و اينكه جمله” و فاكهة و ابا” عنايتى است از سوى خداوند نسبت به بندگانش در آنچه از مواد غذايى به آنها داده، و براى آنان و چهارپايانشان آفريده، از چيزهايى كه مايه حيات و قوام جسم آنها است”؟! «1».
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوه‏ها بالخصوص مطرح شده بود، و در اينجا ميوه به طور كلى مطرح شده، و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مى‏گفت ظاهرا نظر به ميوه‏هاى باغها داشت، چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است؟.
__________________________________________________
(1)” ارشاد مفيد” مطابق نقل الميزان جلد 20 صفحه 319
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 153
در پاسخ مى‏گوئيم: اما اينكه بعضى از ميوه‏ها بالخصوص ذكر شده مانند انگور و زيتون و خرما (به قرينه درخت نخل) به خاطر اهميت فوق العاده‏اى است كه از ميان ميوه‏ها دارند «1»، و اما اينكه چرا” فاكهه” (ميوه) جداگانه از” حدائق” (باغها) ذكر شده؟، ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيز دارند، منظره زيبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن از اين گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر، جزء مواد خوراكى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حيوانات است و مى‏دانيم آنچه در آيات فوق آمده، هم خوراك انسان را شامل مى‏شود، هم خوراك حيوان را.
و لذا در آيه بعد كه آخرين آيه مورد بحث است، مى‏افزايد:” تا وسيله بهره‏گيرى شما و چارپايانتان باشد” (مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ).
” متاع” هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهره‏مند مى‏شود.
نكته: مواد غذايى سالم
آنچه در اين آيات آمده بود، هشت نوع از مواد غذايى براى انسان و چارپايان بود، و جالب اينكه همه آنها، غذاهاى گياهى و نباتى است، اين به خاطر اهميتى است كه” گياهان” و” حبوبات” و” ميوه‏ها” در تغذيه انسان دارند، بلكه غذاى حقيقى انسان همينها است، و غذاهاى حيوانى در درجه بعد قرار دارد و
__________________________________________________
(1) درباره اهميت ماده غذايى زيتون و خرما و انگور بحث مشروحى در جلد 11 صفحه 172 به بعد (ذيل آيه 11 نحل) آورده‏ايم.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 154
به مقدار كمتر.
آنچه در اينجا قابل توجه است اينكه: علم غذاشناسى امروز كه يكى از علوم گسترده و مهم است و براى خود دنياى وسيعى با چشم‏اندازهاى وسيعترى را مجسم مى‏كند، در حقيقت شرحى است بر آنچه در اين آيات آمده، و عظمت قرآن را منعكس مى‏كند، مخصوصا موادى كه در آيات بالا روى آن تكيه شده هر يك از ديدگاه علم غذاشناسى، بسيار مهم و با ارزش است.
به هر حال دقت در اين امور، انسان را به عظمت خالق آنها، و الطاف و محبتهاى او نسبت به نوع بشر آشناتر مى‏سازد.
آرى دقت در غذاى جسم، و سپس در غذاى روح، هم از نظر محتوى و ساختمان، و هم از نظر طرق اكتساب، مى‏تواند آدمى را در مسير معرفة اللَّه و تهذيب نفس و خودسازى پيش برد، آرى” آدمى بايد در غذايش به دقت بنگرد” و چه پر معنى است همين يك جمله كوتاه.
[سوره الحجر (15): آيات 19 تا 21]
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ (19) وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ (20) وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21)
ترجمه:
19- و زمين را گسترديم، و در آن كوه‏هاى ثابتى افكنديم، و از هر گياه موزون در آن رويانديم.
20- و براى شما انواع وسايل زندگى در آن قرار داديم، و همچنين براى كسانى كه شما نمى‏توانيد به آنها روزى دهيد.
21- خزائن همه چيز نزد ما است ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى‏كنيم.
تفسير: گنجينه همه چيز نزد ما است
در اينجا به بخشى از آيات آفرينش، و نشانه‏هاى عظمت خدا در زمين، مى‏پردازد تا بحث پيشين تكميل گردد.
نخست از خود زمين شروع كرده مى‏فرمايد:” ما زمين را گسترش داديم” (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).
” مد” در اصل به معنى گسترده ساختن و بسط دادن است، و به احتمال قوى در اينجا اشاره به سر برآوردن خشكيهاى زمين از زير آب است، زيرا ميدانيم                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 53
در آغاز تمام سطح كره زمين بر اثر بارانهاى سيلابى زير آب پنهان بود، و ساليان درازى بر اين منوال گذشت، بارانهاى سيلابى فرو نشستند، آبها در گودالهاى زمين جاى گرفتند، و خشكيها تدريجا از زير آب نمايان گشتند، اين همان چيزى است كه در روايات اسلامى عنوان” دحو الارض” معروف شده است.
و از آنجا كه آفرينش كوه‏ها با آن فوائد زيادى كه دارند يكى از نشانه‏هاى توحيد است، به ذكر آن پرداخته و اضافه مى‏كند” ما در زمين كوه‏هاى مستقر و ثابتى انداختيم” (وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ).
تعبير به القاء (افكندن) در مورد كوه‏ها با اينكه مى‏دانيم كوه‏ها همان چين‏خوردگيهاى زمين هستند كه بر اثر سرد شدن تدريجى پوسته زمين و يا به خاطر مواد آتشفشانى به وجود آمده‏اند ممكن است از اين نظر باشد كه” القاء” به معنى ايجاد نيز آمده است، در زبان روز مره خود نيز مى‏گوئيم كه ما براى فلان زمين طرحى ريختيم و چند اطاق در آن انداختيم يعنى بنا كرديم و ايجاد نموديم.
به هر حال اين كوه‏ها علاوه بر اينكه از ريشه به هم پيوسته‏اند و همچون زرهى زمين را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى‏كنند، و علاوه بر اينكه قدرت طوفانها را در هم شكسته و وزش باد و نسيم را به دقت كنترل مى‏نمايند، محل خوبى براى ذخيره آبها به صورت برف و يا چشمه‏ها مى‏باشند.
مخصوصا تكيه روى كلمه” رواسى” جمع” راسيه” به معنى ثابت و پا بر جا، اشاره لطيفى است به آنچه در بالا بيان كرديم كه آنها هم خودشان ثابتند و هم مايه ثبات پوسته زمين و زندگى انسانها مى‏باشند.
به سراغ مهمترين عامل زندگى بشر و همه جانداران يعنى گياهان ميرود، و مى‏فرمايد:” ما در روى زمين از هر گياه موزون رويانديم (وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ).                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 54
چه تعبير زيبا و رسايى‏اى است تعبير به” موزون” كه در اصل از ماده” وزن” به معنى شناسايى اندازه هر چيز گرفته شده است «1» و اشاره به حساب دقيق و نظم شگرف و اندازه‏هاى متناسب در همه اجزاى گياهان است كه هر يك از آنها بلكه هر يك از اجزاء آنها از ساقه و شاخه و برگ و گلبرگ و تخم و ميوه حساب و كتاب معينى دارد.
در كره زمين شايد صدها هزار نوع گياه داريم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون كه شناخت هر يك دريچه‏اى است براى شناخت” اللَّه” و برگ هر كدام از آنها دفترى است از” معرفت كردگار”.
اين احتمال نيز در معنى اين جمله داده شده است كه منظور روئيدن معادن مختلف در كوه‏ها مى‏باشد زيرا عرب كلمه” انبات” را درباره معدن نيز به كار مى‏برد.
در بعضى از روايات نيز اشاره به اين معنى شده است، در روايتى از امام باقر ع مى‏خوانيم: كه تفسير اين آيه را از حضرتش پرسيدند، فرمود:” منظور اين است كه خداوند در كوه‏ها معادن طلا و نقره و جواهرات و ساير فلزات آفريده است” «2».
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از انبات (روياندن) در اينجا معنى وسيعى است كه همه مخلوقاتى را كه خداوند در زمين ايجاد كرده است، فرا مى‏گيرد، در سوره نوح از قول اين پيامبر بزرگ مى‏خوانيم كه به مردم مى‏گفت وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً:” خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد” (نوح- 17).
__________________________________________________
(1) الوزن معرفة قدر الشي‏ء (مفردات راغب).
(2) تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 6 (توجه داشته باشيد كه طبق اين تفسير ضمير فيها به كوه‏ها برمى‏گردد).
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 55
و به هر حال هيچ مانعى ندارد كه آيه مفهوم گسترده‏اى داشته باشد كه گياهان و انسانها و معادن و مانند آن را شامل شود.
و از آنجا كه وسائل زندگى انسان منحصر به گياهان و معادن نيست در آيه بعد به تمام اين مواهب اشاره كرده مى‏گويد:” ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمين قرار داديم” (وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ).
نه تنها براى شما بلكه براى همه موجودات زنده” و كسانى كه شما روزى آنها را نمى‏دهيد” و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ).
آرى براى همه آنها نيازمنديهايشان را فراهم ساختيم.
” معايش” جمع” معيشة” و آن وسيله و نيازمنديهاى زندگى انسان است، كه گاهى خود به دنبال آن مى‏رود، و گاهى آن به سراغ او مى‏آيد.
گرچه بعضى از مفسران كلمه” معايش” را تنها تفسير به زراعت و گياهان و يا خوردنيها و نوشيدنيها كرده‏اند، ولى پيدا است كه مفهوم لغت كاملا وسيع است و تمام وسائل حيات را شامل مى‏شود.
مفسران در جمله” مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ” دو تفسير گفته‏اند:
نخست اينكه همانگونه كه در بالا گفتيم خداوند مى‏خواهد مواهب خويش را هم درباره انسانها و هم درباره حيوانات و موجودات زنده‏اى كه انسان توانايى تغذيه آنها ندارد بيان كند.
ديگر اينكه خداوند مى‏خواهد به انسانها گوشزد نمايد كه ما هم وسيله زندگى براى شما در اين زمين قرار داديم و هم موجودات زنده‏اى در اختيارتان گذارديم (مانند چهار پايان) كه شما توانايى بر روزى دادن آنها نداريد، خداوند                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 56
آنها را روزى مى‏دهد هر چند اين كار بدست شما انجام پذيرد «1».
ولى به نظر ما تفسير اول صحيحتر به نظر مى‏رسد و دليل ادبى آن را نيز در ذيل صفحه آوريم.
در حديثى كه از تفسير على بن ابراهيم نقل شده نيز تاييدى براى اين تفسير مى‏يابيم آنجا كه در معنى جمله” مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ” مى‏گويد: لكل ضرب من الحيوان قدرنا شيئا مقدرا:” براى هر يك از حيوانات چيزى مقدر داشتيم” «2».
و در آخرين آيه مورد بحث، در حقيقت به پاسخ سؤالى مى‏پردازد كه براى بسيارى از مردم پيدا مى‏شود و آن اينكه چرا خداوند آن قدر از ارزاق و مواهب در اختيار انسانها نمى‏گذارد كه بى نياز از هر گونه تلاش و كوشش باشند.
مى‏فرمايد:” خزائن و گنجينه‏هاى همه چيز نزد ما است، ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى‏كنيم” (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)
__________________________________________________
(1) بنا بر تفسير” من” در جمله” مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ” عطف بر ضمير” لكم” مى‏باشد و بنا بر تفسير دوم عطف بر” معايش”- بعضى از مفسران نسبت به تفسير اول ايراد كرده‏اند كه اسم ظاهر مجرور عطف بر ضمير مجرور نمى‏شود مگر با تكرار حرف جر، يعنى در اينجا لازم بود لام بر سر” من” نيز وارد شود، ديگر اينكه چگونه كلمه” من” به غير انسان از موجودات زنده اطلاق شده ولى هيچيك از اين دو ايراد وارد نيست زيرا عدم تكرار حرف جر در عبارات عرب شاهد و مثال دارد، و همچنين اطلاق من بر موجودات غير عاقل، از طرفى بر تفسير دوم نيز مى‏توان اين خرده را گرفت كه كلمه معايش آن چنان مفهوم وسيعى دارد كه همه وسائل زندگى حتى چهارپايان و مانند آنها را شامل مى‏شود بنا بر اين بعد از ذكر معايش نيازى به ذكر آن نبوده است و به همين دليل ما تفسير اول را ترجيح داديم.
(2) تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 9.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 57
. بنا بر اين چنان نيست كه قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشيم، بلكه منبع و مخزن و سرچشمه همه چيز نزد ما است، و ما توانايى بر ايجاد هر مقدار در هر زمان داريم، ولى همه چيز اين عالم حساب دارد و ارزاق و روزيها نيز به مقدار حساب شده‏اى از طرف خدا نازل مى‏گردد.
لذا در جاى ديگر از قرآن مى‏خوانيم: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ:” اگر خداوند روزى را بى‏حساب براى بندگانش بگستراند از جاده حق منحرف مى‏شوند و لكن به اندازه‏اى كه مى‏خواهد نازل مى‏گرداند” (شورى- 27).
كاملا روشن است كه تلاش و كوشش براى زندگى علاوه بر اينكه تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مى‏سازد: و حركت و نشاط مى‏آفريند، وسيله بسيار خوبى براى اشتغال سالم فكرى و جسمى آنها است، و اگر چنين نبود و همه چيز بى حساب در اختيار انسان قرار داشت معلوم نبود دنيا چه منظره‏اى پيدا مى‏كرد؟
يك مشت انسانهاى بيكار، با شكمهاى سير، و بدون هيچگونه كنترل، غوغايى به پا مى‏كردند، چرا كه مى‏دانيم مردم اين جهان همچون انسانهاى بهشتى نيستند كه هر گونه شهوت و خودخواهى و غرور و انحراف از دل و جانشان شسته شده باشد، بلكه انسانهايى هستند با همه صفات نيك و بد كه بايد در كوره اين جهان قرار گيرند و آبديده شوند، و چه چيز بهتر از تلاش و حركت و اشتغال سالم مى‏تواند آنان را آبديده كند.
بنا بر اين همانگونه كه فقر و نياز، انسان را به انحراف و بدبختى مى‏كشاند بى نيازى بيش از حد نيز منشا فساد و تباهى است.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 58
نكته‏ها:
1- خزائن خداوند چيست؟
در آيات متعددى از قرآن مى‏خوانيم كه: خداوند خزائنى دارد، خزائن آسمانها و زمين از آن خدا است، و يا خزائن هر چيز نزد او است.
” خزائن” جمع” خزانه” به معنى محلى است كه انسان اموالش را براى حفظ در آن جمع‏آورى مى‏كند، و در اصل از ماده خزن (بر وزن وزن) به معنى حفظ و نگاهدارى چيزى است، بديهى است، كسى اقدام به جمع آورى و اندوختن و حفظ چيزى مى‏كند كه قدرتش نامحدود باشد و نتواند در هر عصر و زمانى آنچه مى‏خواهد فراهم سازد، لذا در موقع توانايى، آنچه لزومش را احساس مى‏كند براى موقع ضرورت مى‏اندوزد و در خزانه گردآورى مى‏كند.
ولى آيا اين مفاهيم در مورد خداوند تصور مى‏شود؟ مسلما نه، به همين دليل جمعى از مفسران مانند طبرسى در مجمع البيان، و فخر رازى در تفسير كبير، و راغب در مفردات، خزائن اللَّه را به معنى” مقدورات الهى” تفسير كرده‏اند، يعنى همه چيز در خزانه قدرت خدا جمع است و هر مقدار از آن را لازم و صلاح بداند ايجاد مى‏كند.
ولى بعضى ديگر از مفسران بزرگ گفته‏اند منظور از” خزائن خداوند” مجموعه امورى است كه در عالم هستى و جهان ماده وجود دارد، اعم از عناصر و اسباب ايجاد آنها، در اين مجموعه همه چيز به حد زياد وجود دارد، ولى هر يك از فرآورده‏ها و موجودات خاص اين عالم به مقدار محدودى ايجاد مى‏شود، بى‏آنكه امكان وجود تنها منحصر به آن باشد «1».
اين تفسير گرچه از نظر اصولى مساله قابل قبوليست، ولى تعبير به عندنا
__________________________________________________
(1) الميزان جلد 12 صفحه 148.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 59
(نزد ما) بيشتر با تفسير اول هماهنگ است.
و به هر حال انتخاب تعبيراتى مانند” خَزائِنُ اللَّهِ” با اين كه با مفهوم معموليش در مورد خداوند صادق نيست، به خاطر آن است كه خداوند مى‏خواهد با زبان خود مردم با آنها سخن بگويد.
از آنچه گفتيم ضمنا اين نكته روشن شد كه تفسير بعضى از مفسران، خزائن را به خصوص” آب و باران” و محدود ساختن آن در اين مصداق معين، نه تنها دليلى ندارد، بلكه متناسب با وسعت مفهوم آيه نيز نيست.
2- نزول مقامى و نزول مكانى
همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده‏ايم، نزول هميشه به معنى نزول مكانى يعنى از بالا به پائين آمدن بلكه گاهى به معنى نزول مقامى است، مثلا هر گاه نعمتى از شخص بزرگى به زير دستان مى‏رسد از آن تعبير به نزول مى‏شود، به همين جهت در قرآن مجيد اين كلمه در مورد نعمتهاى خداوند به كار رفته، اعم از آنهايى كه از آسمان نازل مى‏شود، مانند باران، و يا در زمين پرورش پيدا ميكند مانند حيوانات همانگونه كه در آيه 6 سوره زمر مى‏خوانيم: وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ و در مورد آهن در سوره حديد آيه 25 مى‏خوانيم وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ و مانند اينها.
خلاصه” نزول” و” انزال” در اينجا به معنى وجود و ايجاد و خلقت است، منتها چون از ناحيه خداوند نسبت به بندگان مى‏باشد چنين تعبيرى از آن شده است.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 60
[سوره الحجر (15): آيات 22 تا 25]
وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْناكُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ (22) وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (23) وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ (24) وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (25)
ترجمه:
22- ما بادها را براى تلقيح (ابرها و بهم پيوستن و بارور ساختن آنها) فرستاديم، و از آسمان آبى نازل كرديم با آن سيراب ساختيم، در حالى كه شما توانايى حفظ و نگهدارى آن را نداشتيد.
23- مائيم كه زنده مى‏كنيم و ميميرانيم و وارث (همه جهان) ما هستيم.
24- ما هم پيشينيان شما را دانستيم و هم متاخران را.
25- پروردگار تو قطعا همه را (در قيامت) جمع و محشور مى‏كند چرا كه حكيم و دانا است.
تفسير:
نقش باد و باران
در تعقيب بيان قسمتى از اسرار آفرينش و نعمتهاى خدا در آيات گذشته، مانند آفرينش زمين، كوه‏ها، گياهان، وسائل زندگى، در نخستين آيه مورد بحث به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره كرده مى‏گويد:” ما بادها را فرستاديم در حالى كه بارور كننده‏اند” (قطعات ابر را به هم مى‏پيوندند و بارور                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 61
مى‏سازند) (وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ).
” و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستاديم” (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).
” و بوسيله آن همه شما را سيراب كرديم” (فَأَسْقَيْناكُمُوهُ).
” در حالى كه شما توانايى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتيد” (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ).
” لواقح” جمع” لاقح” به معنى بارور كننده است، و در اينجا اشاره به بادهايى است كه قطعات ابر را به هم پيوند مى‏دهد، و آنها را آماده باران مى‏سازد.
گرچه بعضى از دانشمندان معاصر خواسته‏اند اين آيه را اشاره به تلقيح گياهان بوسيله بادها و گردافشانى بگيرند: و از اين راه به يكى از مسائلى علمى كه در عصر نزول قرآن مورد توجه جوامع بشرى نبود تفسير كنند، و از دلائل اعجاز علمى قرآن بشمارند، ولى در عين قبول اين واقعيت كه وزش بادها اثر عميقى در جابجا كردن گرده‏هاى نطفه نر و بارور ساختن گياهان دارند نمى‏توان آيه فوق را اشاره به آن دانست.
چرا كه بعد از اين كلمه بلافاصله، نازل شدن باران از آسمان (آنهم با فاء تفريع) آمده است، كه نشان مى‏دهد تلقيح كردن بادها مقدمه‏اى براى نزول باران است.
به هر حال تعبير فوق از زيباترين تعبيراتى است در مورد ابرها و تولد باران از آنها ممكن است گفته شود. ابرها را به مادران و پدرانى تشبيه كرده كه به كمك بادها آميزش مى‏كنند و باردار مى‏شوند و فرزندان خود، دانه‏هاى باران، را به زمين مى‏نهند.
جمله: ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ (شما توانايى حفظ و ذخيره كردن اين آبها را نداريد) ممكن است اشاره به ذخيره كردن آب باران قبل از نزولش باشد، يعنى                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 62
شما نمى‏توانيد اين ابرها كه منابع اصلى بارانند در اختيار بگيريد، و نيز ممكن است اشاره به ذخيره كردن باران بعد از نزولش باشد، يعنى شما نمى‏توانيد حتى بعد از نزول باران آن را بمقدار زياد گرد آورى و حفظ كنيد، اين خدا است كه از طريق منجمد ساختن آنها در قله كوه‏ها به صورت برف و يخ، و يا فرستادن آنها به اعماق زمين كه بعدا به صورت چشمه‏ها و كاريزها و چاهها ظاهر مى‏شوند، آنها را گردآورى و ذخيره مى‏كند.
سپس به دنبال بحثهاى توحيدى به معاد و مقدمات آن اشاره كرده، ميگويد:
” مائيم كه زنده مى‏كنيم و مائيم كه ميميرانيم” (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ).
” و وارث همه روى زمين و تمام اين جهان مائيم” (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).
اشاره به مساله حيات و مرگ كه در واقع مهمترين و قطعى‏ترين مسائل است هم مى‏تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تكميلى براى بحث توحيد، چرا كه پديده حيات شگرف‏ترين پديده عالم هستى است، و بررسى اين پديده به خوبى مى‏تواند ما را به آفريننده حيات آشنا سازد، اصولا نظام مرگ و زندگى نظامى است كه بدون اتكاء بر يك قدرت و علم بى پايان امكان پذير نيست.
از سوى ديگر وجود مرگ و زندگى خود دليل بر اين است كه موجودات اين عالم از خود چيزى ندارد و هر چه دارند از ناحيه ديگرى است، و سرانجام وارث همه آنها خدا است!.
بعد اضافه مى‏كند” ما هم پيشينيان شما را مى‏دانيم و هم متاخران را” (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ).
بنا بر اين هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشكارند، و از                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 63
اين نظر معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال همه آنها كاملا در برابر ما سهل است.
و لذا بلافاصله به دنبال اين سخن مى‏گويد:” پروردگار تو به طور قطع همه آنها را به زندگى جديد در رستاخيز باز مى‏گرداند و جمع و محشور مى‏كند” (وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ).
” چرا كه او هم حكيم است و هم عالم” (إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
” حكمت” او ايجاب مى‏كند كه مرگ پايان همه چيز نباشد، زيرا اگر زندگى منحصر به همين چند روز حيات اين جهان بود آفرينش جهان بيهوده و بى محتوا مى‏شد، و از خداوند حكيم دور است كه يك چنين آفرينش بى‏نتيجه‏اى داشته باشد.
ولى هنگامى كه اين آفرينش مقدمه‏اى براى آمادگى جهت يك سير دائمى به سوى بى‏نهايت، و يا به تعبير ديگر مقدمه‏اى براى زندگانى ابدى و جاويدان باشد كاملا مفهوم و معنى پيدا مى‏كند، و هماهنگ با حكمت او است. زيرا حكيم بى حساب كارى نمى‏كند.
و عليم بودنش سبب مى‏شود كه در امر معاد و حشر، مشكلى ايجاد نشود، هر ذره خاكى كه از انسانى به گوشه‏اى پرتاب شده جمع‏آورى مى‏كند و حيات جديد به آن مى‏بخشد، و از سوى ديگر پرونده اعمال همگى هم در دل اين جهان طبيعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اينها آگاه است.
بنا بر اين حكيم و عليم بودن خدا دليل فشرده و پر مغزى بر مساله حشر و معاد محسوب مى‏شود.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 64
نكته‏ها: پيشينيان و متاخران كيانند؟
در تفسير آيه و لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ مفسران احتمالات زيادى داده‏اند مرحوم طبرسى در مجمع البيان شش تفسير و قرطبى هشت احتمال، و ابو الفتوح رازى حدود ده احتمال ذكر كرده است، ولى بررسى دقيق آنها نشان مى‏دهد كه همه را مى‏توان در يك تفسير واحد جمع كرد زيرا:
كلمه” مستقدمين” و” مستاخرين” معنى وسيعى دارد كه هم شامل پيشگامان و متاخران در زمان مى‏شود، و هم شامل پيشگامان در اعمال خير، و يا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و يا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اينها.
و با توجه به اين معنى جامع، تمام احتمالاتى را كه در” تقدم” و” تاخر” در آيه بالا داده‏اند مى‏توان جمع كرد و پذيرفت.
در حديثى مى‏خوانيم كه پيامبر ص تاكيد فراوانى در زمينه شركت در صف اول نماز جماعت فرمود، و گفت:” خداوند و فرشتگان درود مى‏فرستند بر آنهايى كه پيشگامند در اين صفوف” و به دنبال اين تاكيد مردم براى شركت در صف اول فشار آوردند، قبيله بنام” بنى عذره” بودند كه خانه‏هايشان از مسجد دور بود گفتند ما خانه‏هايمان را مى‏فروشيم و خانه‏هايى نزديك مسجد پيامبر ص خريدارى مى‏كنيم تا به صف اول برسيم، آيه فوق نازل شد (و به آنها گوشزد كرد كه خدا نيات شما را مى‏داند حتى اگر در صف آخر قرار گيريد چون تصميم بر اين داريد كه در صف اول باشيد پاداش نيت خود را خواهيد داشت) «1».
مسلم است كه محدوديت اين شان نزول هرگز سبب محدوديت مفهوم وسيع آيه نخواهد شد.
__________________________________________________
(1) مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث.

 


جستجو