کسب حلال
ممکن است این توهم برای کسانی ایجاد شود که متقین فقط در فکر عبادت، شب زنده داری، روزه داری و ذکر خدا هستند و قدرت و توان کار و فعالیت و همت و نشاط در رسیدگی به امور خود را ندارند؛ لذا زندگی آنها را دیگران باید تامین کنند. شاید امیرالمومنین(ع) برای دفع چنین ذهنیتی در ادامه توصیف شیعیان می فرمایند: گمان نکنید که شیعیان ما افرادی تنبل و وارفته اند و از عهده کاری بر نمی آیند؛ برعکس، آنها اهل کار و تلاش و کسب درآمد حلال اند؛ ولی در کسب مال، حریص نیستند و برای ثروت اندوزی، خود را به آب و آتش نمی زنند و به حقوق دیگران تجاوز نمی کنند.
روایات فراوانی از معصومین(ع) در ستایش تلاش برای کسب حلال نقل شده؛ به عنوان مثال: الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله (کافی/ ۵/۸۸) کسی که برای تامین زندگی خود و خانواده اش تلاش کند، مثل کسی است که در میدان جهاد برای رضای خدا می جنگد. یا العباده عشره اجزاء تسعه اجزاء فی طلب الحلال (بحار/۰۱۰/۹)؛ اگر عبادت ده قسمت باشد، نه جزء آن طلب روزی حلال و فقط یک بخش آن برای نماز، روزه و عبادات دیگر است. از سوی دیگر روایات فراوان دیگری در مذمت کسانی که بار خود را بر دوش دیگران می اندازند، نقل شده است.
توصیه به توکل
انسان با ملاحظه این روایات تشویق می شود که بخش عمده ای از وقت خود را به کسب و کار اختصاص دهد و فقط مقدار کمی از فرصت خود را به سایر عبادت ها، تحصیل علم، دید و بازدید، صله رحم و سایر امور بپردازد. اما در برابر احادیثی که این چنین تشویق به کار و کسب درآمد می کنند، روایات فراوان دیگری نقل شده که اگر به تنهایی ملاحظه شوند تصور می شود انسان را از کسب و کار نهی می کنند. به عنوان مثال: ان المال مقسوم بینکم مضمون لکم قد قسمه عادل بینکم (بحار/۱/۵۷۱)؛ اموال را خداوند عادل بین شما تقسیم کرده و سهم هر کس به او خواهد رسید. قرآن نیز می فرماید: و ما من دابه فی الارض الاعلی الله رزقها (هود/۶)؛ هیچ جنبنده ای در زمین نیست، مگر اینکه روزی اش بدست خداست. به طریق اولی انسان ها، به ویژه مومنین، روزی شان برعهده خداست. پس چرا ما برای کسب روزی تلاش کنیم؟ علاوه بر این، در دسته دیگری از آیات و روایات که توکل را ستوده، توصیه شده که مومن باید توکلش بر خدا باشد، خدا کارهای او را اصلاح می کند، روزی اش را می رساند و مشکلاتش را حل می کند؛ مثلا: و من یتق الله یجعل له مخرجا¤ و یرزقه من حیث لایحتسب (طلاق/۳) اگر انسان تقوا داشته باشد، خدا روزی اش را از راهی که گمان نمی برد می رساند. این آیات و روایات چگونه با یکدیگر جمع می شوند؟
توکل یا تلاش؟
در بررسی آیات و روایات این مسئله شایع است که ابتدا انسان گمان می کند مضامین برخی روایات با بعضی دیگر قابل جمع نیست، در حالی که ممکن است برخی روایات مفسر و یا مخصص برخی دیگر باشد، و تشخیص این موارد در تخصص فقیه و حدیث شناس است. در این جا اشاره ای به وجه جمع بین روایات مذکور می کنیم.
شکی نیست که مؤثر حقیقی، یعنی کسی که اراده اش در همه هستی نافذ است، خداست؛ بی اذن او هیچ کاری انجام نمی گیرد، حتی مرگ: و ما کان لنفس ان تموت الا بأذن الله (آل عمران/ ۵۴۱) ایمان آوردن هم بدون اذن خدا امکان ندارد: و ما کان لنفس آن تومن الا باذن الله یونس/۰۰۱) هستی ملک خداست، همه چیز در اختیار اوست، با اراده او بوجود آمده و با اراده او هم اداره می شود. مگر امکان دارد بی اذن خدا در ملک او تصرف کرد؟ این مقتضای اعتقاد به توحید است.
از سوی دیگر یقین داریم که خدا هر کاری را که اراده کند، انجام می دهد؛ هیچ محدودیتی برای او نیست و کسی نمی تواند به او اعتراض کند؛ لا یسال عما یفعل و هم یسالون (انبیاء/ ۳۲) خداوند می تواند رزقی را که برای هر انسانی مقدر کرده، به هر صورت که اراده کند، برای او بفرستد و آن بنده فقط سرسجاده مشغول عبادت باشد. ما شک نداریم که این کار برای خدا مشکل نیست، اما می دانیم اراده حکیمانه خداوند متعال بر این تعلق گرفته که انسان باید کارها و فعالیت هایش در این عالم را با استفاده از اسباب انجام دهد. خداوند نمونه هایی را نیز قرآن بیان فرموده تا هیچ تردیدی بر توانایی و قدرت او باقی نماند؛ از جمله: زمانی که حضرت مریم(س) در معبد مشغول عبادت بود، هرگاه جناب زکریا برای تأمین غذا، لباس و سایر نیازهای او به محل عبادتش می رفت، غذایی را نزد او آماده می دید. هنگامی که با تعجب از حضرت مریم سؤال می کرد که این غذا از کجا آمده است؛ مریم(س) پاسخ می داد: خدا برای من می فرستد: کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب (آل عمران/۷۳) خداوند می تواند بدون این که بنده اش زحمت و تلاش را متحمل شود، روزی او را برایش تأمین کند.
ولی حکمت الهی اقتضاء می کند امور این عالم به وسیله اسباب و وسایل اداره شود و مردم از طریق آنها زندگی خود را تأمین کنند. چون در پی اسباب و وسایل رفتن، زمینه هایی را برای آزمایش و تکامل انسان فراهم می کند. اگر اسباب در کار نبود و روزی هر کس از آسمان می رسید، معامله ای انجام نمی شد و معلوم نمی شد چه کسی دنبال حلال و چه کسی دنبال حرام است. اگر اسبابی در کار نبود، جایی برای آزمایش انسان ها که هدف خلقت است، باقی نمی ماند: لیبلوکم ایکم احسن عملا(هود/۷)
بنا بر این ما وظیفه داریم از تنبلی و بی کاری بپرهیزیم و برای اداره امور و روزمره و تأمین نیازهای خود و خانواده مان به دنبال کار و تلاش- اعم از کارهای بدنی، فکری، مدیریتی، اجتماعی و…- باشیم و باید در نظر داشته باشیم که در همه مراحل نیز با تکالیفی مواجه هستیم. ضمن این که اگر هنگام کار و تلاش عادی روزانه خود توجه داشتیم که خداوند از ما چنین خواسته و آن کارها را با قصد قربت انجام دادیم، این کار هم عبادت است و ثواب برده ایم. علاوه بر این تکلیف، باید بدانیم کسی که به واسطه اسباب و وسایل، روزی بندگان را تأمین می کند، خداست: والله یرزق من یشاء بغیر حساب (بقره/۲۱۲): الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر(رعد ۱۶). این اعتقادی است که از معرفت و ایمان شخص نسبت به خدا سرچشمه می گیرد. آیا ما قبول داریم که همه کارهای عالم به دست خداست، سلسله جنبان همه اسباب اوست و هرگاه بخواهد جلوی آنها را می گیرد؟
این دو، دو مسئله مختلف هستند و ربطی به هم ندارند: من باید بدانم روزی من دست خداست؛ اگر کار می کنم، روزی دست اوست؛ اگر هم کار نکنم، روزی رسان هم اوست؛ تا صلاح دید او چه اقتضا کند. این اعتقاد ربطی به وظیفه عملی شخص ندارد. کسانی بوده اند که با سعی و تلاش فراوان ثروت زیادی را به دست آورده اند؛ اما روزی خود آنها نشده و چه بسا عاقبت از گرسنگی مرده اند. از طرف دیگر، فقرایی هستند که درآمدی ندارند، اما زندگی نسبتاً راحتی را می گذرانند.
مرحوم آیت الله بهجت- رضوان الله علیه- نقل می فرمودند: در مسیر کربلا کاروان سرایی بود که معمولا مسافران، شب را برای استراحت در آنجا بیتوته می کردند. در این کاروان سرا پیرمردی بود که به مسافران خدمت می کرد. شبی کاروانی برای استراحت در آنجا اطراق کرد و مسافران مشغول خوردن غذایی شدند که با خود داشتند. مقداری از غذای خود را هم به آن پیرمرد تعارف کردند. آن پیرمرد پرسید: غذا چه هست؟ گفتند: مثلا مرغ و پلو. پیرمرد هم در پاسخ گفت: من از این غذا نمی خورم. مسافران پرسیدند: چرا؟ پیرمرد گفت: اگر شکرپلو بود، می خوردم. مسافران با تعجب گفتند این موقع شب، در این بیابان، شکرپلو کجاست؟! اما پیرمرد گفت: من سی سال است در این کاروان سرا خدمت می کنم؛ و هیچ شبی غیر از شکرپلو نخورده ام. مسافران گفتند: مدتی از شب گذشته، از شکرپلو هم خبری نیست؛ اگر همین غذا را نخوری، گرسنه می مانی. پیرمرد در پاسخ گفت: خداکریم است. طولی نکشید که کاروان دیگری از راه رسید که مسافران آن با خود شکرپلو داشتند و ظرفی از آن را به پیرمرد دادند.
این پیرمرد از مال دنیا چیزی نداشت؛ اما سی سال در کاروان سرایی در میان بیابان، هر شب شکرپلو می خورد؛ خداوند روزی او را این گونه می رساند. پس تلازمی نیست بین این که شخص پولدار باشد با این که روزیش هم فراوان باشد. ممکن است روزی شخص پولداری تنگ باشد. باید بفهمیم که همه کارها حقیقتاً دست اوست؛ هر چند ما در اثر کم سویی چشم مان اسباب نزدیک را می بینیم؛ ولی دست او را در پشت پرده نمی بینیم. از این جا متوجه می شویم توکل، منافاتی با کار کردن ندارد. کار تکلیف است؛ توکل اعتقاد قلبی است. من اعتمادم بر خداست؛ اما کار می کنم، چون او چنین تکلیف کرده است.
با توکل زانوی اشتر ببند!
اعتقاد قلبی و توکل بر خدا یک باب، و تکلیف من نسبت به کار و تلاش، باب دیگری است. اما بسیاری از مردم این دو را با هم خلط می کنند و گمان می کنند اگر کسی توکل داشته باشد نباید در پی کار و تلاش باشد. البته کسی که اعتماد به خدا دارد، برای تأمین نیازمندی های خود به هر دری نمی زند، آبروی خود را نمی برد و تملق هر کسی را نمی گوید. او توکلش بر خداست. خدا هم به بنده اش فرموده با حفظ آبرویت کار کن. انسان متوکل خود را به ذلت نمی کشد؛ اگر روزی اش نرسید، با توکل بر خدا صبر می کند.
بنا بر این روایاتی که نسبت به طلب روزی حلال تأکید می کند حاکی از تکلیفی است که برای افراد معین شده است؛ تا برای تحصیل روزی شان از راه حلال تلاش کنند. بر همین اساس مؤمنینی که حضرت امیر(ع) توصیف می کند، اهل کار و تلاش اند؛ کاری حلال، همراه با حفظ آبرو. نمونه بارز چنین کسانی شخص امیرالمؤمنین(ع) است که زمانی که تکلیف واجب دیگری از قبیل قضاوت، حکومت یا جهاد نداشت، در نخلستان ها کشاورزی می کرد، یا کلنگ برمی داشت و چاه می کند. علی(ع) این کارها را برای خدمت به خلق خدا انجام می داد. پس مؤمن، تنبل و بی عرضه نیست؛ بلکه اهل کار و تلاش است؛ البته با رعایت این دو نکته که: کارش در مسیر حلال باشد، و فعالیت های اجتماعی اش در مسیر هدایت باشد. مؤمن، وارفته و بی عرضه نیست که کسی کاری به او نداشته باشد؛ بلکه در حد توان و ظرفیت خود در اجتماع نقش بسیار مؤثری دارد.
اما مراقب است در مسیر هدایت باشد. مؤمن در عرصه فعالیت های اجتماعی، خود را گم نمی کند و این گونه نیست که در دست اندازها نفهمد کدام راه را می رود و مسیرش به کجا منتهی می شود. و نشاطا فی هدی؛ مؤمن اهل نشاط، تحرک و فعالیت است؛ اما نشاط و فعالیتش در مسیر هدایت است؛ مراقب است گامی فراتر از مسیر هدایت نگذارد و ضوابط و ارزش های دینی، شرعی و الهی را رعایت کند. در همه مسیرها، چه در مسیر کسب روزی، و چه در مسیر انجام فعالیت های اجتماعی و سیاسی زمینه برای این که انسان از حق خود تجاوز کند و در مال، یا در پست و مقام دیگران طمع پیدا کند، فراهم می شود. اما مؤمن مراقب است و از طمع دوری می کند؛ مبادا در دام آن گرفتار شود.
امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که امیرالمومنین ، علی (علیه السلام) در حال ایراد خطبه و سخنرانی بود، مردی به نام همام عابد و خواپرست و ریاضتکش برخاست و اظهار داشت: یا امیر المومنین! حالات مومن را برای ما به گونه ای وصف کن و شرح ده که گویا او را به چشم خود می نگریم.
حضرت در پاسخش فرمود: ای همام! همانا مومن، زیرک و هوشمند است؛ شادیش در چهره و اندوهش در درون می باشد؛ دلش از همه چیز پهناورتر و نزد خود از همه کس خوارتر است؛ ازهر چیز که نابود شدنی و فناپذیر است، گریزان؛ به هرچه خوب باشد پویان است؛ نه کینه توز است ونه حسود و نه پرخاشگر ونه دشنام گو و نه عیبجو و نه پشت سر بدگو؛ کبر و بزرگ منشی را زشت، و ریاست و شهرت طلبی را دشمن شمارد؛ غم و اندوهش طولانی و همتش بلند است.
او بسیار خموش، با وقار، ذاکر و یاد آور، شکیبا، شکرگزار، و از اندیشه در آینده خود غمناک و از نداشتن مال دنیا شادمان است؛ خلق و خویش هموار و طبعش خاکسار؛ وفایش پایدار و کم آزار است؛ نه دروغگو باشد ونه آبروریز.
چنانچه بخندد به سبک سری نباشد و اگر خشم کند، بی باک نگردد؛ خنده اش همچون تبسمی بر لبانش نقش بندد؛ وپرسش او برای آموختن و مراجعه اش برای فهمیدن باشد.
دانشش بسیار؛ بردباریش بزرگ؛ و پر مهر و محبت است؛ بی جهت نباشد و دلتنگ نگردد؛ و مستی و سرکشی نکند.
درهنگام قضاوت خلاف حق چیزی نگوید ودر علم خود راه ظلم و بیدادگری نپوید؛ او همچون سنگ خارا سخت و محکم است ( و به آسانی تحت تاثیر دیگران قرار نگیرد و از حق پا فرا ننهد)؛ و رنج و زحمت درکام او از عسل شیرین تر آید؛ نه احساس نیاز کند و نه بی تاب و نه سخت ونه لاف زن باشد؛ نه باری بر دوش دیگران و نه در جستجوی اسرار افراد باشد. به خوبی منازعه نماید؛ و با بزرگواری بازگردد؛ نه بی باک باشد و نه هتاک و نه زورگو؛ دوستی و رفاقتش خالص است و عهد شکن نمی باشد؛ اومهربان و بردبار و گمنام و کم هزینه خواهد بود.
در همه حال از خداوند عزوجل راضی و خشنود است؛ و با هوای نفسانی مخالف باشد؛ بر زیردستان خود سخت نگیرد؛ و آنچه را که با کارش نیاید نگه ندارد؛ حامی دین و مدافع مومنین و پناه مسلمین می باشد.
مدح و ثنا او را نفریبد و طمع در دلش جای نگیرد؛ و سخت افراد او را از قضاوت و تصمیم حکیمانه اش برنگرداند؛ و نادان بر دانش او آگاه نگردد. به جا سخن می گوید و بسیار اهل کار و زحمت باشد؛ دانشمندی است آینده نگر و آشنا، نه جسارت کنند ه است و نه هتاک؛ بسیار اهل پیوند بین افراد باشد؛ در جای خود بسیار اهل بخشش است؛ نه به خود فخر نماید و نه اهل مکر و دغل باشد.
نه در جستجوی عیب دیگران باشد و نه به کسی ستم روا دارد؛ با افراد خوش برخورد و در زمین مشغول تلاش و کوشش است؛ یاور ناتوان و دادرس بیچارگان باشد؛ پرده اسرار اشخاص را ندرد؛ و رازی را فاش نسازد.
بلاها و سختی ها را تحمل نماید و کمتر شکوه کند؛ اگر خوبی ببیند به یادش باشد و اگر بدی ببیند فراموش کند؛ عیب دیگران را بپوشاند و از لغزش ایشان درگذرد و نکوهش نکند؛ بر اندرز و موعظه ای که آگاه گردد آن را رها نسازد؛ و بر ناهمواری و ستمی آگاه نگردد, مگر آنکه اصلاحش کند.
همیشه استوار و پایدار است؛ پرهیزکار و پاک است؛ پسندیده و مورد علاقه است؛ عذرپذیر باشد وخوب سخن گوید؛ به مردم خوش بین باشد و در نادیدنی ها خود را متهم سازد.
برای رضای خدا و از روی تفقه و دانش با افراد دوستی کند و یا دوستی را بر هم زند؛ شادی ها او را به سرمستی نکشاند؛ وخوشی ها او را منحرف نسازد؛ تذکر دهنده دانایان و آموزش دهنده نادانان باشد؛ حیله و نیرنگ از او انتظار نباشد؛ و از دستبرد او نهراسد. هر تلاش و کوشش دیگری را از تلاش خود پاکتر؛ و هر کس را در برابر خود شاسته تر بداند؛ به عیوب خود آگاه و مشعول به غم و اندوه خود باشد.
جز به پروردگار اعتماد نورزد؛ خود را آواره و تنها و بی علاقه می بیند؛ برای خدا اظهار دوستی کند؛ و در راه خدا جهاد نماید تا رضایت و خشنودی او را به دست آورد؛ برای دل و هوای نفس خود انتقام نگیرد؛ با کسی که خشم پروردگارش را برانگیزد، دوستی نکند.
مومن همنشین تهی دستان، هم آهنگ راستگویان، هم دست با اهل حق باشد ؛ کمک و یار دوستان و نزدیکان؛ پدری برای یتیمان و شوهر بیوه زنان است؛ نسبت به مستمندان مهربان و امیدی برای هر ناامیدی است؛ برای هر مشکلی به او روی آورند؛ با نشاط و خوشروست؛ چهره در هم نمی کشد؛ و اهل تجسس و عیب جو نمی باشد.
بسیار خشم فرو خود و خنده رو و در نگاهش دقیق، و بسیار با احتیاط است؛ در برخورد ها نادانی نکند و اگر به او نادانی شود تحمل نماید؛ بخل نورزد و اگر هم نسبت به او دریغ دارند بردبار باشد؛ و چون در مسائل درایت و تعقل ورزد پاکدامنی نماید؛ و با رعایت قناعت بی نیاز باشد.
حیایش بر شهوتش، دوستیش بر حسدش، و عفوش بر کینه اش برتری دارد؛ نادرست سخن نگوید و جز راه اقتصاد نپوید؛ و در رفتارش تواضع باشد.
در مقابل پروردگارش فروتن و متواضع است و در هر حال از پروردگار خویش راضی و خشنود باشد؛ نیتش پاک و کردارش بدون حیله و بدون فریب است؛ نگاهش عبرت و خاموشیش اندیشه و گفتارش حکمت باشد؛ خیرخواه دیگران واهل بذل و بخشش و به برادرانش می باشد؛ در نهان و عیان دلسوز همگان است.
از برادران خود قهر نکند و غیبت او روا مدارد؛ و به او نیرنگ نزند؛ بر آنچه از دستش رافته افسوس نخورد و در برابر مصیبت و بلایی اندوه نخورد؛ به آنچه برایش روا نیست امید نبندد؛ در سختی ها و تنگدستی ها سست نگردد و در خوشی، خدا را فراموش نکند.
بردباری را با دانش، و خرد را با شکیبایی در آمیزد؛ او را در حالتی مشاهده کنی که از تنبلی به دور باشد و دائما با نشاط است؛ با آرزویی کوتاه و لغزشی اندک در انتظار مرگ است؛ همیشه دلش خاشع و لرزان و به یاد پروردگار خود است؛ در امیال نفسانی قانع و جهلش منفی و امورش سهل و ساده خواهد بود.
برای گناهانش غمگین است؛ و شهوت و هوای نفس خود را کنترل نموده و خشمش را به خوبی فرو نشاند و اخلاقش را منزه گرداند.
همسایه از او در امان و آسوده است و تکبر و فخر ندارد؛ به آنچه دستش آید قانع است و پایه صبرش استوار؛ کارش مطمئن و بسیار در یاد خود می باشد؛ با مردم معاشرت نماید تا برعملش افزون گردد؛ و سعی بر شکوت دارد تا سالم بماند؛ و پرس و جو نماید تا بفهمد؛ و تجارت کند تا سودی برد.
به اخبار گوش ندهد تا بدان ببالد؛ سخن نگوید تا بر دیگران زورنمایی و غلبه کند؛ خودش در امور در رنج و زحمت است؛ ولی مردم به واسطه او در آسایش هستند.
خود را برای فردای قیامت در رنج اندازد و خود را بر مدرم تحمیل نکند تا از او آسوده باشند؛ اگر به او ستمی شود صبرنماید تا خداوند یاریش نموده و انتقامش را بستاند؛ دوریش از هر کس که کناره گیری کند ناخواسته و پاکی است و نزدیکیش به هر کس باشد ملاطفت و مهربانی است؛ دوری کردنش به جهت بزرگ منشی و تکبر نیست؛ و نزدیکیش برای فریب و نیرنگ نخواهد بود.
مومن در همه امور به خوبان و هر اهل خیری که پیش از او بوده اند اقتداء کند؛ و نیز پیشوا و راهنمای خوبان پس از خود باشد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: همام پس از شنیدن بیانات و فرمایشات امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) فریادی زد و بیهوش بر زمین افتاد؛ بعد از آن امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! که من از این بی تابی بر او وحشت داشتم و می ترسیدم؛ و سپس فرمود: موعظه ها و پندهای رسا و عمیق با اهل خود چنین کند.
در همین بین، گوینده ای برخاست و به آن حضرت گفت: ای امیرالمومنین! اگر چنین است، پس تو را چه شده است؟!
حضرت فرمود: به راستی که هر کسی اجل و مهلت مقرری است، که نمی توان از آن گریزان بود؛ و آن اجل را وقت معینی است که از آن تجاوز نمی کند، پس آرام باش، پیش نیا و سخن خویش را باز مگردان، که همانا شیطان بر زبانت دمیده ( یعنی این اعتراض تو یک القاء شیطانی است که جسورانه و گستاخانه به من اظهار داشتن و برای خود حق اعتراض پنداشتی؛ پس خوب بیندیش که در چه حالت و موقعیتی می باشی).
امام علی(علیه السلام) فرمود:
مومن در امور دنیا راست گو، دارای قلبی رازنگهدار، رعایت کننده حدود الهی، در بردارنده علم و دانشف دارای عقلی هوشمند و سرشار، اهل جود و بخشش، قلبی سالم،؛ صبری استوار، یقینی قوی، بذل کننده مال، درب منزلش برای احسان باز، زبانش لطیف و ملایم، خوش برخورد و شاداب، ( در درون) به طور دائم اندوهناک، بسیار اهل فکر و اندیشه، کم خواب، کم خنده، دارای طبعی خوش و سالم خواهد بود.
از بین برنده و کشنده طمع و هواهای نفسانی، در امور دنیا زاها و قانع، نسبت به آخرت با رغبت و اشتیاق، دوست دارند میهمان، اکرام کننده یتیم، محبت کنند بر اطفال، احترام و مداراکننده نسبت به بزرگان، عطا و کمک کننده به سائل، عیادت کننده از مریض، تشییع کننده جنازه، و آشنای به قرآن و احکام آن، اهل مناجات با پروردگار؛ و گریه کننده بر گناهانش، اهل امر به معروف و نهی از منکر، ( در غذا و آب) کم خوراک، حرکات و برخورهایش با ادب، کلام و سخنش آموزنده و سازنده می باشد.
راهنمایی و موعظه هایش را آرامش و محبت، نمی ترسد مگر از خداوند متعال، امیدی ندارد به جز او، مرتب مشغول حمد وثنای الهی است، نه سستی می کند و نه تکبر می ورزد؛ و نه به ثروت ومقام دنیا افتخار می نماید، مشغول بررسی معایت و نقص های خود می باشد؛ و از توجه به عیوب دیگران غافل است.
نماز چراغ و روشنایی چشم مومن است، روزه داری برنامه مداوم وی، راستگویی عادت او، شکرو سپاس برنامه او، عقل و تفکر راهنمای او، تقوا توشه او، دنیا (و متعلقات آن سرمایه) کسب و کار او، صبر و تحمل منزلگاه (فکر و اندیشه) او، ساعات شبانه روی سرمایه کسب و تجارتش؛ و بهشت پناهگاه او، قرآن سخن روزمره اش؛ و محمد (رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم)) شفیع او؛ و خداوند متعال یادآور و انیس و مونس او می باشد.