احادیث دلالت می کند بر آنکه ایشان ابرارند و متقیان و سابقان و مقربان، و شیعیان ایشان اصحاب یمینند؛ ودشمنان ایشان اشرار و فجار و اصحاب شمالند.
در تفسیر قول خدا (السابقون السابقون* اولئک المقربون* فی جنات النعیم) – مفسران گفته اند که: یعنی آنها که سبقت گرفته اند به ایمان واطاعت به رسول خدا سبقت خواهند گرفت در آخرت بسوی بهشت، ایشانند مقربان در بهشتهای نعیم- از حضرت امیر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: من اسبق سابقانم بسوی خدا و رسول او.
و از ابن عباس روایت کرده است که : سبقت گیرندگان سه کسند: حزقیل علیه السلام مومن آل فرعون که پیش از همه ایمان آورده به حضرت موسی علیه السلام و حبیب صاحب یاسین که پیش از همه ایمان آورد به حضرت عیسی علیه السلام و علی بن ابی طالب علهماالسلام که پیش از همه ایمان آورد به محمد صلی الله علیه واله وسلم و او افضل ایشان است.
و ابن شهر آشوب از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: مائیم سابقون- که پیشی گرفته ایم بر همه امت در همه کمالات- و مائیم آخرون- که دولت ما بعد از همه خواهد بود.
و ابن ماهیار از شیخ طوسی روایت کرده است به سند او از ابن عباس که گفت: پرسیدم از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم از تفسیر آیه کریمه (والسابقون السابقون* اولئک المقربون)، حضرت فرمود که: جبرئیل گفت: ایشان علی و شیعیان اویند که سبقت می گیرند بسوی بهشت و مقربند بسوی خدا به گرامی داشتن خدا ایشان را.
و ایضاً از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده است در تفسیر آیه مبارکه (فاما ان کان من المقربین* فروح و ریحان و جنه نعیم) یعنی: «اگر میت از جمله مقربان است پس از او برای او روح هست- یعنی یا استراحت یا نسیم بهشت- و ریحان- یعنی رزق طیب و نیکو، یا گل بهشت که در وقت مردن می آورند که او ببوید- و بهشتی که در آن تنعم کند»، حضرت فرمود که: این آیه در شأن حضرت امیرالمومنین علیه السلام است و امامان بعد از او علیهم السلام.
و در عیون اخبار الرضا علیه السلام از حضرت امیر المومنین علیه السلام روایت کرده است که فرمود: در شأن من این آیه نازل شده است (و السابقون السابقون* اولئک المقربون).
و در کتاب سلیم بن قیس هلالی روایت کرده است که: حضرت امیرالمومین علیه السلام در حجتهایی که بر مهاجران و انصار تمام نمود فرمود که: سوگند می دهم شما را بخدا که آیا می دانید در وقتی که نازل شد (والسابقون الاولون من المهاجرین و الانصار).
(والسابقون السابقون* اولئک المقربون) پرسیدند از حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم از تفسیر این دو آیه، حضرت فرمود که: خدا فرستاده است در شان پیغمبران و اوصیاء ایشان پس من بهترین پیغمبران خدا و رسولان اویم، و وصی من بهترین اوصیاء است که علی بن ابی طالب علیهماالسلام باشد همه گفتند: بلی شنیدیم.
و شیخ طبرسی در مجمع البیان از حضرت باقر علیه السلام روایت نموده است که: سابقان، چهار کسند: پسر آدم که کشته شد؛ و سابق امت موسی و او مومن آل فرعون است؛ و سابق امت عیسی و او حبیب نجار است؛ و سابق امت محمد صلی الله علیه واله وسلم و او علی بن ابی طالب علیهماالسلام است.
و کلینی روایت کرده است که: حضرت امام محمد باقر علیه السلام به جماعتی از شیعه خطاب نمود که: شما شیعیان خدائید و شما یاوران خدائید و شمائید سابقون اولون و سابقون آخرون و سابقون در دنیا و سابقون در آخرت بسوی بهشت، ما ضامن شده ایم از برای شما بهشت را به ضامنی خدا و رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم .
و علی بن ابراهیم روایت کرده است که: اصحاب میمنه مومنانند که گناهانی کرده اند و ایشان را در موقف حساب باز می دارند، و سابقون آنهایند که سبقت می نمایند بسوی بهشت بی حساب.
و کلینی از اصبغ بن نباته روایت نموده است که: مردی آمد به خدمت امیر علیه السلام و عرض نمود: یا امیرالمومنین! جماعتی می گویند بنده زنا نمی کند در حالتی که مومن باشد و دزدی نمی کند و شراب و ربا نمی خورد و خون حرام نمی ریزد در حالتی که مومن باشد، و این سخن سنگین است بر من و سینه ام تنگی می کند که بگویم این بنده نماز را مثل من می خواند و مردم را دعوت به اسلام مثل من می کند و او دختر به من می دهد و من دختر به او می دهم و او میراث از من می برد و من از او، از برای گناه اندکی که کند از ایمان بدر می رود.
حضرت فرمود که: راست است آنچه گفتی و من شنیدم از حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم که چنین می گفت و دلیل بر این کتاب خدا است، حق تعالی مردم را بر سه طبقه خلق نموده و سه منزلت برای ایشان قرار داده است در قرآن: اصحاب میمنه و اصحاب مشئمه و سابقون؛ پس آنچه ذکر کرده است امر سابقین ایشانند پیغمبران، بعضی مرسل و بعضی غیر مرسل، و در ایشان پنج روح قرار داده است: روح القدس و روح الایمان، و روح القوه، و روح الشهوه و روح البدن.
پس به روح القدس مبعوث گردیدند پیغمبران، بعضی مرسلف و بعضی غیر مرسل. و به این روح چیزها را می دانند.
و به روح ایمان عبادت می کنند خدا را و شریک نمی گردانند به او چیزی را.
و به روح قوت جهاد می کنند با دشمن خود و تحصیل معاش خود می کنند.
و به روح شوت طعام لذیذ میل می نمایند و به حلال از زنهای جوان نکاح می کنند.
و به روح بدن راه می روند.
پس این جماعت آمرزیده اند یعنی معصومند، و اگر به ندرت ترک اولی و مکر وهی بکنند خدا عفو می کند واثرش با ایشان نمی ماند؛ پس حضرت فرمود که: خدا می فرماید (تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس) یعنی: «این پیغمبران را فزونی و زیادتی دادیم بعضی از ایشان بر بعضی به فضایل، از پیغمبران کسی بود که خدا با او سخن گفت چون حضرت موسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه واله وسلم و بلند کرد بعضی از ایشان را پایه های بسیار – که محمد صلی الله علیه واله وسلم است- و دادیم عیسی پسر مریم را معجزه های واضح و قوت دادیم او را به روح مقدس پاکیزه» و در باب جمیع پیغمبران فرمود (و ایدهم بروح منه) یعنی: «و تقویت کرد ایشان را به روحی که از اوست» یعنی برگزیده اوست یا از عطاهای اوست، حضرت فرود: یعنی گرامی داشت ایشان را به آن روح پس زیادتی داد ایشان را بغیر ایشان.
پس ذکر کرد اصحاب میمه را و ایشان مومنانند چنانچه سزاوار ایمان است، و در ایشان چهار روح قرار داده: روح ایمان، روح قوت، روح شهوت، روح بدن؛ پس پیوسته بنده این چهار روح را کامل می گرداند تا آنکه حالتی بر او وارد شود.
پس آن مرد گفت: یا امیرالمومنین! آن حالت کدام است؟
حضرت فرمود: اما اول آنها پس چنان است که حق تعالی فرموده (و منکم من یردالی ارذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شیئاً) یعنی: (و بعضی از شما بر می گردد به خسیس ترین عمرها- که عمر خرافت باشد- تا آنکه نداند بعد از دانستن، هیچ چیزی را»، حضرت فرمود: پس این مرد کم می شود از او جمیع ارواح و از دین خدا بدر نمی رود زیرا که خدا او را وارد کرده است بسوی خرافت، پس او نمی د اند وقت نماز را و نمی تواند در شب و روز از برای نماز برخیزد و در صف جماعت با مردم بایستد، پس این نقصانی است از روح ایمان و هیچ ضرر به او نمی رساند، و بعضی از ایشان هستند که کم می شود از او روح قوت پس نمی تواند با دشمنان جهاد کند و قدرت بر طلب معاش ندارد و بعضی کم می شود از او روح شهوت به حیثیتی که اگر خوشروترین دختران آدم بر او بگذرد میل نمی کند بسوی او و بر نمی خیزد و روح البدن در او می ماند و راه می رود و حرکت می کند تا ملک موت بسوی او بیاید، و این مرد حالش خوب است زیرا که خدا این راه را نسبت به او نموده؛ و گاه هست حالتی چند او را عارض می شود در ایام توانایی و جوانی او پس قصد گناه می کند پس روح قوت او را شجاع می گرداند و روح شهوت از برای او زینت می دهد و روح بدن او را می کشد تا او را به گناه می افکند و مرتکب زنا می شود، پس چون دست بر حرام گذاشت روح ایمان از او مفارقت می کند و بر نمی گردد بسوی او تا توبه کند. پس اگر توبه کند خدا توبه اش را قبول می کند، و اگر توبه نکند و باز عود کند به آن گناه خدا او را داخل آتش جهنم می کند.
و اما اصحاب مشئمه پس یهودند و نصاری، خدا می فرماید که (الذین اتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنائهم) فرمود که: یعنی می شناسد محمد (ص) را و و ولایت او و اهل بیت او را در تورات و انجیل چنانکه می شناسند فرزندان خود را در خانه های خود؛ (و ان فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون) یعنی: «و بدرستی که جماعتی از ایشان می پوشانند حق را و حال آنکه می دانند»؛ (الحق من ربک) فرمود که: «حق از جانب پروردگار توست» که تو رسولی بسوی ایشان؛ (فلا تکونن من الممترین) «پس مباش تو البته از جمله شک کنندگان»، پس چون آنچه را می دانستند دانسته انکار کردند خدا ایشان را به این مبتلا کرد، پس سلب کرد از ایشان روح ایمان را و ساکن گردانید در بدن ایشان سه روح را: روح قوت، و روح شهوت؛ و روح بدن را، پس اضافه کرد ونسبت داد ایشان را به چهارپایان، پس فرمود (ان هم الا کالانعام) یعنی: «نیستند آنها مگر مانند چهارپایان» زیرا که چهارپا بار بر می دارد به روح قوت، و علف می خورد به روح شهوت، و راه می رود به روح بدن.
پس آن سائل گفت: زنده گردانیدی دل مرا به اذن و توفیق خدا ای امیرالمومنین.
و این ماهیار از حضرت باقر (ع) روایت کرده است در تفسیر این آیه (و اما ان کان من اصحاب الیمین) تا آخر، یعنی: «پس اگر بوده باشد آن میت از اصحاب یمین» پس سلام بر تو باد ای صاحب الیمین از جانب اصحاب الیمین که برادران تواند سلام می کنند بر تو، چنانچه اکثر مفسران گفته اند؛ و حضرت در این حدیث فرمود که: اصحاب الیمین شیعه اند، حق تعالی به پیغمبرش می گوید: پس سلام مر تو را باد از اصحاب یمین یعنی تو سلامی از ایشان که فرزندان تو را نمی کشند.
و در روایت دیگر فرمود که: ایشان شیعیان و دوستان مایند.
و در کتاب تأویل الایات از حضرت باقر (ع) روایت کرده است که: [خدای عزوجل می فرماید:] متوجه نشد بسوی من احدی از خلق من که محبوبتر باشد بسوی من از دعا کننده که بخواند مرا و سوال کند بحق محمد (ص) و اهل بیت او، بدرستی که کلماتی که آدم (ع) اخذ کرد از پروردگارش و به آن توبه اش مقبول شد این بود که گفت: «اللهم انت ولیی فی نعمتی و القادر علی طلبتی و قد تعلم حاجتی فاسئلک بحق محمد و آل محمد الا رحمتنی و غفرت زلتی» یعنی: «خداوندا! توئی صاحب اختیار من در نعمت من، و توئی قادر بر طلب و سوالی که از تو می کنم، و بتحقیق که می دانی حاجت مرا، پس سوال می کنم از تو بحق محمد و آل محمد که البته مرا رحم کنی و بیامرزی لغزش را».
پس حضرت عزت وحی کرد بسوی او که: ای آدم! من ولی نعمت توام و قادرم بر دادن مطلوب تو بتحقیق می دانم حاجت تو را، پس بگو چرا سوال کردی از من بحق این جماعت؟
آدم گفت: ای پروردگار من! چون دمیدی در من روح را سر بلند کردم بسوی عرش تو ناگاه دیدم که بر دور آن نوشته بود «لا اله الا الله محمد رسول الله» پس دانستم که محمد (ص) گرامی ترین خلق است نزد تو، پس نامها را بر من عرض کردی، پس از جمله آنها که بر من گذشتند از اصحاب یمین آل محمد (ع) و شیعیان ایشان بودند پس دانستم که ایشان نزدیکترین خلقند بسوی تو.
حق تعالی فرمود که: راست گفتی ای آدم.
و ایضاً روایت کرده است از آن حضرت که رسول خدا (ص) فرمود به حضرت امیر (ع) که: توئی که خدا حجت گرفت به تو در ابتدای آفرینش در وقتی که ایشان را بازداشت نزد خود و ایشان شبحی چند بودند پس به ایشان فرمود که: آیا من پرودگار شما نبودم؟ گفتند: بلی، فرمود که: آیا محمد رسول من نیست؟ گفتند: بلی، فرمود که: آیا علی امیرمومنان و پادشاه ایشان نیست؟ پس همه خلق ابا کردند و تکبر ورزیده طغیان کردند از ولایت تو مگر نفر قلیلی و ایشان در نهایت قلت و کمی اند و ایشانند اصحاب یمین.
و ایضاً روایت کرده است که: از حضرت باقر (ع) پرسیدند از تفسیر قول خدا (فاما ان کان من المقربین)، فرمود که: مقربان آنهایند که نزد امام قربی و منزلتی دارند؛ پس پرسیدند از اصحاب الیمین، فرمود که: هر که اقرار به امات ائمه حق دارد داخل اصحاب الیمنی است؛ پرسیدند از تفسیر (و اما ان کان من المکذبین الضالین) یعنی: «اگر باشد میت از تکذیب کنندگان پیغمبران و از گمراهان» پس از برای اوست نزلی و پیشکشی از حمیم گرم جهنم و درآوردن در آتش سوزان، حضرت فرمود که: ایشان جماعتی اند که تکذیب امام کنند.
و کلینی روایت کرده است که: از حضرت صادق (ع) سوال کردند از تفسیر قول خدا (ما سلککم فی سقر* قالوا لم نک من المصلین) یعنی: اصحاب الیمین سوال می کنند از مجرمان و کافران که« چه چیز درآورد شما را در جهنم؟ ایشان جواب گویند: نبودیم از مصلیان» بنابر مشهور یعنی از نماز گزارندگان، و در این روایت حضرت فرمود که: «مصلی» در این آیه به معنی نمازگزارنده نیست بلکه در برابر «سابق» است؛ و در گرو تاختن اسبان، ده اسب میباشند که هر یک نامی دارند، آن که پیش از همه است آن را «سابق» می نامند ، و «مجلی» نیز می گویند، و بعد از آن «مصلی» است که سرش محاذی دو استخوان جانب راست و چپ دوم «سابق» است؛ پس سابقون، ائمه (ع) اند که بر همه امت پیشی گرفته اند در عقاید و اعمال؛ و مصلی، شیعه ایشان است که می خواهد خود را به ایشان ملحق نماید و متعابعت ایشان می نماید اما در درجه از ایشان پست تر است، و این معنی انسب است به سیاق آیه، زیرا که مخالفت در اصول دین انسب است به احوال مجرمان و مشرکان از مخالفت در فروغ که نماز باشد.
و همچنین (و لم نک نطعم المسکین) یعنی «طعام نمی دادیم درویش را، آن نیز در حدیث وارد شده است که مراد دادن خمس است به آل محمد (ع)، پس آن را نیز به اصول دین می توان برگردانید.
و ابن مهیار از حضرت باقر (ع) روایت کرده است که فرمود در تفسیر آلیه (کل نفس بما کسبت رهینه* الا اصحاب الیمین) یعنی: «هر نفسی به آنچه کرده است از اقوال و اعمال مرهون است، مگر اصحاب الیمین»، حضرت فمرود که: اصحاب یمین شیعیان ما اهل بیتند؛ و فرمود در تفسیر تتمه آیه (فی جنات یتسائلون* عن المجرمین) است که: حضرت رسول (ص) به حضرت امیر (ع) فرمود: یا علی ! مجرمان آنهایند که انکار ولایت و امامت تو کرده اند؛ و فرمود که: چون از ایشان بپرسند که چه چیز شمار ا به جهنم درآورد؟ گویند: نبودیم از نمازگزارندگان و طعام نمی دادیم به درویشان و شروع می کردیم در باطل با شروع کنندگان، چون اینها را گویند به ایشان، اصحاب یمین به ایشان گویند که: اینها باعث دخول جهنم و خلود در آن نمی شود، دیگر بگوئید که چه می کردید؟ ایشان گویند: (و کنا نکذب بیوم الدین* حتی اتانا الیقین) یعنی «و بودیم که تکذیب می کردیم به روز جزا تا آمد ما را مرگ متقین»، حضرت فرمود که: چون این را گویند، اصحاب یمین به ایشان گویند که: این است که شما را به جهنم آورده ای اشقیا؛ و فرمود که: یوم الدین روز میثاق است که پیمان ولایت تو را از ایشان گرفتند و ایشان تکذیب کردند و باور نداشتند و طغیان و تکبر نمودند.
و علی بن ابراهیم از حضرت امام محمد باقر (ع) روایت نموده است در تفسیر آیه کریمه (کلا ان کتاب الفجار لفی سجین) یعنی: «چنین نیست که شما گمان می کنید که قیامت نخواهد بود، بدرستی که نامه اعمال فجور کنندگان در سجین است» یا در نامه ایشان نوشته شده است که روح ایشان در آنجا است و آ« در هفتم طبقه زمین است یا چاهی است در جهنم، یا آنکه سجین نامه عمل ایشان است؛ حضرت فرمود که: مراد از فجار که در این آیه مذکور شده ابوبکر و عمر و اتباع ایشان است؛ بعد از این فرموده (ویل یومئذ للمکذبین* الذین یکذبون بیوم الدین) یعنی: «وای در آن روز بر تکذیب کنندگان که تکذیب می کنند و دروغ می پندارند روز جزا را». حضرت فرمود که: ایشان ابوبکر و عمرند؛ (و ما یکذب به الا کل معتد اثیم* اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاوین) یعنی: «و تکذیب نمی کند به روزجزا مگر هر تجاوز کننده از حد و گناهکار، هرگاه خوانده می شود بر او آیات ما می گوید: این افسانه های پیشینیان است» ؛ تا آنجا که فرمود (ثم انهم لصالوا الحجیم) یعنی: «بدرستی که ایشان افروزنده آتش جهنمند»، حضرت فرمود که: این آیات همه در شأن ابوبکر وعمر است که ایشان تکذیب حضرت رسول (ص) می کردند؛ و بعد از این فرموده است (عیناً یشرب بها المقربون)، حضرت فرمود که: مقربون حضرت رسول خدا (ص) و امیرالمومنین و فاطمه و حسنه و حسین (ع) اند.
و ایضاً به سند معتبر دیگر از آن حضرت روایت کرده است که: خدا خلق کرد ما را از بلندترین مراتب علیین و خلق کرد دلهای شیعیان ما را از آنچه بدنهای ما را از آن خلق کرد، پس دلهای ایشان میل می کند بسوی ما زیراکه خلق شده است از آنچه دلهای ما از آن خلق شده، پس این آیه کریمه را تلاوت فرمود (کلا ان کتاب الابرار لفی علیین* و ما ادریک ما علیون* کتاب مرقوم* یشهده المقربون) یعنی: «نه چنین است، بدرتسی که نامه های اعمال ابرار و نیکوکاران در علیین است، و چه خبر داده است تو را که چه چیز است علیون؟ نامه ای نوشته شده و واضح که حاضرند نزد آن نامه و حفظ می کنند آن را در روز قیامت گواهی می دهند بر آن مقربان» یا آنکه علیون نام محل آن کتاب است که آسمان هفتم باشد یا سدره المنتهی یا بهشت؛ پس فرمود (یسقون من رحیق مختوم* ختامه مسک) یعنی: «می آشامانند به ایشان از شراب خالص مهر کرده ای که مهر به آن به مشک زده» حضرت فرمود که: آبی است که هر گاه بیاشامد آن را مومن بوی مشک از آن می آید؛ (و فی ذالک فلیتنافس المتنافسون) یعنی: «در این باید رغبت کنند رغبت کنندگان»، حضرت فرمود: یعنی در اینکه ذکر کردیم ثوابی هست که طلب می نمایند آن را مومنان؛ (و مزاجه من تسنیم) یعنی: «آنچه با آن ممزوج می گردانند، از چشمه تسنیم است»، حضرت فرمود که: «تسنیم» بهترین شرابهای اهل بهشت است و آن را برای آن تسنیم می نامند که از مکان بلندی می ریزد در خانه های ایشان؛ (عین یشرب بها المقربون)، حضرت فرمود که: یعنی تسنیم چشمه ای است که مقربان خالص آن را می آشامند و ممزوج به چیز دیگر نمی گردانند، و مقربان، آل محمد (ع) اند، خدا می فرماید (و السابقون السابقون* اولئک المقربون) یعنی: رسول خدا (ص) و خدیجه کبری و علی بن ابی طالب (ع) و امامان از ذریه ایشان نیز ملحقند به ایشان، خدای تعالی می فرماید (الحقنا بهم ذریتهم) یعنی: «ملحق گردانیدیم به ایشان ذریات ایشان را»، و مقربان از تسنیم می نوشند بحث و صرف آن را و سایر مومنان ممزوج آن را می آشامند.
پس علی بن ابراهیم گفته که: پس از این جهت وصف کرد خدا مجرمانی را که استهزا می کنند به مومنان و می خندند به ایشان و چشمک می زنند به ایشان، پس فرمود که: (ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون) یعنی «آنها که مجرم شدند و شرکت آورده بودند، بر آنها که ایمان آوردند می خندیدند»، (و ادا مروا بهم یتغامزون) «و چون مومنان می گذشتند به ایشان به چشم اشاره ها می کردند»، (و اذا انقلبوا الی اهلهم انقلبوا فکهین) «و چون باز می گردیدند بسوی اهل خود باز می گردیدند تنعم کنندگان به مذمت ایشان»، (و اذا راوهم قالوا ان هولاء لضالون) «و چون می دیدند مومنان را می گفتند: این جماعت گمراهانند». (و ما ارسلوا علیهم حافظین) حق تعالی می فرماید که: «فرستاده نشدند ایشان بر مومنان حفظ کنندگان اعمال ایشان»، (فالیوم الذین آمنوا من الکفار یضحکون) «پس امروز- که قیامت باشد- آنان که ایمان آورده به حالکافران می خندند»، (علی الارائک ینظرون) «در حالتی که بر تختها تکیه زده اند و نظر می کنند» به احوال اهل جهنم ، (هل ثوب الکفار ما کانوا یفعلون) ، حضرت فرمود که: یعنی «آیا جزا دادم کافران را به آنچه کرده بودند ایشان».
و به روایت دیگر فرمود که: (الذین اجرموا) ابوبکر و عمر و اتباع ایشانند که می خندیدند و به چشم اشاره می کردند به رسول خدا(ص) و اتباع آن حضرت.
و در مجموع البیان روایت کرده است که: (کانوا من الذین امنوا یضحکون) در شان علی بن ابی طالب (ع) نازل شده، و سببش آن بود که روزی در میان جمعی از مسلمانان بود و آمدند به خدمت رسول خدا (ص) پس استهزاء کردند به ایشان منافقان و خندیدند و اشاره ها به چشم به یکدیگر کردند پس برگشتند بسوی اصحاب خود و گفتند: دیدیم امروز اصلح را (یعنی امیرالمومنین که موی پیش سر کم داشت)، پس خندیدیم بر او؛ در آن وقت این آیه نازل شد. این را از مقاتل و کلینی روایت کرده .
و ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل روایت نموده است از ابن عباس که (الذین اجرموا) منافقان قریشند، و (الذین آمنوا) علی بن ابی طالب است.
این شهر آشوب روایت کرده است که حضرت امام حسن مجتبی(ع) فرمود که: هر چه در کتاب خدا (ان الابرار) واقع شده پس بخدا سوگند که اراده نکرده است مگر علی بن ابی طالب و فاطمه و من و حسین (ع) را، زیرا که ما نیکوکارانیم با پدران و مادران خود ودلهای ما بلند شده به طاعتها و نیکیها و بیزار شده از دنیا و محبت آن و اطاعت کرده ایم خدا را در جمیع فرایض او و ایمان کامل آورده ایم به یگانگی او و تصدیق تمام کرده ایم رسول او را.
و از حضرت کاظم (ع) روایت کرده است که: «فجار» آنهایند که فجور کرده اند در حق ائمه (ع) و عدوان و طغیان کرده اند در حق ایشان.
و در مجمع البیان از حضرت رسول (ص) روایت کرده است که : «سجین» پست تر چاهی است در جهنم که سرش گشوده است؛ و «فلق» چاهی است در جهنم که سرش پوشیده است.
و از حضرت باقر (ع) روایت کرده است: اما مومنون پس بالا می برند اعمال ایشان و ارواح ایشان را بسوی آسمان پس گشوده می شود برای ایشان درهای آسمان؛ و اما کافر پس عمل و روح او را بالا می برند تا آنکه به آسمان می رسد پس منادی ندا می کند که: ببرید آن را بسوی سجین و آن وادیی است در حضر موت که آن را برهوت می گویند.
و علی بن ابراهیم از حضرت باقر (ع) روایت کرده است که: سجین، زمین هفتم است؛ و علیون؛ آسمان هفتم است.
و از حضرت امام حسن (ع) روایت کرده است که: مردم محشور می شوند نزد صخره بیت المقدس پس اهل بهشت از جانب راست صخره محشور می گردند و جهنم را از جانب چپ صخره در منتهای زمین هفتم قرار می دهند، و فلق و سجین در آنجا است.
وکلینی به سند معتبر از حضرت صادق (ع) روایت کرده است که: حضرت رسول (ص) فرمود که: ملک عمل بنده را بالا می برد شاد و خرم، و چون حسناتش را بالا برد حق تعالی فرماید: ببرید عملش را بسوی سجین که غرض او از این عمل، غیر من بود.
و ابن ماهیار از حضرت باقر (ع) روایت کرده است در تفسیر قول حق تعالی (ان الابرار لفی نعیم* و ان الفجار لفی جحیم) یعنی: بدرستی که ابرار و نیکوکاران در نعیم بهشتند و فجار و کافران در آتش افروخته جهنمند»، حضرت فرمود که: ابرار، مائیم؛ و فجار، دشمنان مایند.
و ایضاً روایت کرده است در تفسیر (و ما ادریک ما علیون * کتاب مرقوم) تا آخر آیه، یعنی مرقوم است به خیر که محبت محمد و آل محمد (ع) است.
و ایضاً روایت کرده است از ابن عباس در تفسیر آیه کریمه (ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار) یعنی: «آیا می گردانیم آنان را که ایمان آورده اند و کرده اند اعمال شایسته مانند افساد کنندگان در زمین یا می گردانیم پرهیزکاران را مانند بدکاران».
ابن عباس گفت که: آنها که ایمان آورده اند و اعمال صالحه کرده اند، علی (ع) و حمزه و عبیده است؛ و افساد کنندگان در زمین، عتبه و شیبه و ولیدند که بدست آنها کشته شدند؛ و پرهیزکاران، علی (ع) و اصحاب اویند؛ و فجار، معاویه و اصحاب او.
قرآن مردم را از نظر عاقبت به سه دسته تقسیم کرده است که مردم سه صنف خواهند بود (یا هستند و خواهند بود): دسته ای که قرآن آنها را «اصحاب المیمنه» یا «اصحاب الیمین» می نامند و دسته ای که آنها را «اصحاب المشئمه» یا «اصحاب الشمال» می نامد و دسته ای که آنها را «سابقین» می نامد. از این سه دسته، دو دسته اهل سعادتند یعنی سابقین و اصحاب یمین با تفاوتی که میان این دو دسته وجود دارد. قرآن سابقین را «مقربان» می نامد ولی اصحاب یمین را مقربان می نامد. شاید بر آنها همان تعبیری صدق کند که در سوره «ویل للمطففین» آمده است؛ آنها را «ابرار» می نامد یعنی نیکان، ولی مقربین نمی نامد که تقریباً یعنی باریافتگان، نزدیک شدگان، آنهایی که به مقام الوهیت نزدیکند، خود را نزدیک کرده اند، به مقام قرب رسیده اند.
این تعبیری که در قرآن آمده است به نام «اصحاب الیمین» یا «اصحاب المیمنه» از یک طرف و «اصحاب الشمال» یا «اصحاب المشئمه» از طرف دیگر، مسلم یک حقیقتی را بیان می کند یعنی صرف نامگذاری نیست. اصحاب یمین یعنی یاران دست راست، یا یاران راست ( خود لغت مفهومش این است). اصحاب شمال یعنی یاران چپ. ولی سابقین مافوق اینها هستند، نه یاران راستند و نه یاران چپ. قرآن تعبیر نکرده که آنها یاران خط مستقیم هستند ولی به هر حال آنها را با کلمه «سابقین» ذکر کرده است که بالاتر از «اصحاب راست» است.
تدبر در این آیات
اینجا یک مطلب هست و آن این است که آیا برای ما جایز و یا لازم است که در معنی این آیات دقیق شویم و تدبر کنیم بگوییم چرا خدا عده ای را «اصحاب الیمین» می نامد؟ «یمین» در اینجا به چه معنی است؟ عده ای را «اصحاب الشمال» می نامد، «شمال» و چپ در اینجا به چه معنی است؟ مقصود راست چه کسی است؟ آیا به اعتبار این است که هر انسانی طرف راستی دارد و طرف چپی؟ همه انسان ها، هم دست راست دارند هم دست چپ. این طور نیست که بعضی از انسان ها دست راست داشته باشند بعضی دست چپ. پس به اعتبار چیست؟ اساساً آیا تدبر و تعمق در این مسائل برای ما جایز یا لازم است؟ یا حتی نه تنها لازم نیست بلکه جایز هم نیست؟ بعضی را ما می بینیم که تعمق در این گونه آیات را حتی جایز هم نمی دانند، به این معنی که لااقل عملاً دنبال این فکرها نیستند؛ [می گویند] قرآن گفته «اصحاب الیمین»، قرآن گفته «اصحاب الشمال»، قرآن گفته «سابقین». ولی عده ای دیگر معتقدند که قرآن خودش دعوت به تدبر و تعمق کرده است یعنی اینها قطعاً حامل یک سلسله اسرار است و افرادی که شایستگی دارند باید آن اسرار را به دست بیاورند.
مطلب این است که با حدی که بشر دارد و سطحی که آن معانی درد مطلب بیش از این قابل بیان نیست. اگر انسان بتواند خودش را به آن معنا نزدیک کند، در لفظ ابهام و اجمالی نیست، ولی خود مطلب در یک سطح عالی است. این مثل این است که – البته تشبیهش از یک نظر درست نیست- نظریه نسبیت اینشتین را در دنیا ممکن است صد نفر باشند که بتوانند درک کنند و بفهمند؛ [آیا این امر] یعنی او مطلب ساده ای را به صورت معما بیان کرده؟ یا نه، او کوشش هم کرده که تا حدی که می تواند آسان بیان کند ولی مساله ای که از نظر علمی در عالیترین سطحهاست افراد سرمایه شان اقتضا نمی کند که آن را درک کنند و بفهمند؛ و همین طور بسیاری از مسائل علمی دیگر که در دنیا هست؛ و تازه تشبیه حقایق آسمانی مربوط به مبدأ و معاد به مسائل علمی، ت شبیهی است که اگر از یک نظر درست باشد از چند نظر دیگر درست نیست. این است که امر به تدبر شده است ولی [برای] افرادی که چنین شایستگی و چنین آمادگی داشته باشند. ضرورتی هم ندارد که هر کسی از چیزی به ذهنش رسید یا به ذهن دیگری رسیده و بیان کرده است حتماً مطلب را به صورت جزم بیان کند ولی لااقل به صورت احتمال بخواهند بیان کنند مانعی ندارد.
بعضی معتقدند- و می شود از اخبار و روایات و آیا دیگر قرآن تایید هم آورد یعنی به کمک همانها هم گفته اند- که اساساً انسان بر صورت عالم آفریده شده است و عالم بر صورت انسان. انسان یک جهان کوچک است و جهان یک انسان بزرگ؛ یعنی تمام جهان، تمام عالم خلقت مثل یک انسان است. چنین معتقدند که همین طور که یک انسان راست دارد و چپ، عالم هم مانند یک انسان نیم راست و نیم چپ دارد و کانه قلب دارد یعنی مجموع عوالم این جور است؛ عالمی ما داریم که عالم ملائکه استف ملائکه ای که خیر و رحمت نازل می کنند، ملائکه ای که حسنات را مینویسند که در قرآن از اینها زیاد یاد شده است؛ اصطلاحاً می گویند «عالم ملکوت علیا». عالم دیگری وجود دارد که آن عالم هم عالم ملکوت است یعنی از تیپ عالم ماده نیست ولی آن را «عالم ملکوت سفلی» یا «عالم شیاطین» می گویند که وسوسه ها از یک نظر مال آنجاست یا حتی ممکن است شامل حال آن ملائکه ای هم که بدیها را ثبت می کنند بشود. انسان تا در دنیا هست در وسط دو عالم قرار گرفته: ملکوت بالا، ملکوت اسفل؛ ملکوتی که راهش به طرف بهشت است و ملکوتی که راه انسان به طرف پایین و جهنم است؛ و خود انسان تاوقتی که در این عالم هست در میان این دو عالم قرار گرفته یا به تعبیر دیگر کأنه در یک طرف این عالم عالمی است که عالم خیر، سعادت، بهشت- هر نامی می خواهید رویش بگذارید- قرار گرفته ودر طرف دیگر این عالمی که ما الآن در آن هستیم عالم دیگری است که شر و عذاب و بدبختی و نتایج اعمال بد در آنجاست.
نگاهی به روایات
اینها در روایات به صورتهای عجیبی ذکر شده است. مثلاً در روایت است که اگر انسان عمل خیر انجام بدهد ملائکه ای هستند که این عمل خیر را بالا می برند و اگر عمل شر انجام بدهد آن را پایین می برند. معلوم می شود اعمال خیر انسان به یک سو می رود و اعمال شر انسان به سوی دیگر.
در حدیث است که انسان عملی را ابتدا برای خدا انجام می دهد؛ این عملش می رود- به تعبیر قرآن- به علیین یعنی آن بالا بالاها. عملش خالص است. یعنی ابتدا که عمل را انجام داده خالصاً مخلصاً انجام داده و عمل هم بالا رفته. (البته این بالا و پایین معلوم است که بالا و پایین به شکل دیگری است). بعد وسوسه نفس سبب می شود که یکدفعه انسان بعد از عمل ریا کند یعنی بعد از عمل برای مردم بازگو می کند که بله، خدا به ما توفیق داد ما فلان عمل را در فلان وقت انجام دادیم، فلان خیر به دست ما جاری شد. این عمل یک درجه می آید پایین. یادم نیست که در دفعه دوم یا سوم دستور می رسد آن عمل را از آنجا بردارید و در سجین- که از ماده سجن است- یعنی در آن حبس خانه قرار بدهید؛ یعنی یک عمل علیینی بعد از ریا و به وسیله ریا تبدیل می شود به عمل سجینی.
روایت دیگری هست که خیلی عجیب است و مفاد این جمله ای را بیان می کند که در دعای کمیل است که بعد از جملاتی راجع به ملائکه ای که شاهد بر اعمال انسان هستند می فرماید: «و کنت انت الرقیب علی من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم» و تو خودت باز رقیب بر من هستی و گواه بر چیزهایی که بر فرشتگان هم مخفی می ماند. معلوم می شود گاهی در اعمال انسان دقایقی وجود دارد که از فرشته ها هم مخفی می ماند.
در حدیث است که انسان گاهی نماز می خواند (اینها همه تمثیل است؛ ملائکه ای که اعمال صالح را بالا می برند این نماز او را در خرقه ای سفید، گویا در حریر سفیدی (یک شی قیمتی خیلی با احترام را انسان در حریر می پیچد) بالا می برند. [گویا] از آسمان اول و آسمان دوم و …- که همه اینها امور معنوی است و امور مادی نیست- عبور می دهند و این به عنوان یک عمل صالح از این گذرگاهها رد می شود، تا می رسد به آن آخرین گذرگاه. در آنجا مثل یک جنس قاچاق که در درونش فسادی باشد که آن مفتشها این یکی ببیند درک نکند، آن یکی نفهمد، آن دیگری نفهمد، ولی آن دقیقترین دستگاهها که دیگر هیچ چیز از زیر دست او در نمی رود، به آنجا که می رسد خطاب می رسد: «اجعلوه فی سجین» این را بیخود آوردید اینجا، ببرید در سجین، جایش اینجا نیست، ببرید در آن پایین ترین درکات؛ یعنی نه تنها یک عمل خیر مقبول نیست بلکه یک گناه بزرگ است و اشتباه کرده اید که گناه بزرگ را به حساب یک طاعت بزرگ بالا آورده اید. ببینید کار به کجاست که فرشته های الهی هم درک نمی کنند یعنی آنقدر باطن باطن باطن پیچیده و دقیق است که حتی از فرشتگاه مخفی می ماند.
آیه ای دیگر «الیه یصعد الکلم الطیف و العمل الصالح یرفعه» (فاطر/10). درباره کار خیر [است] که این آیه را دو جور می شود خواند یعنی دو جور می شود ضمیرها را برگرداند و در آن واحد هر دو درست است: سخن پاک (یعنی عقیده پاک) به سوی پروردگار بالا می رود و عمل پاک سخن پاک را بالا می برد یعنی عمل است که ایمان را تقویت می کند؛ و این معنا شک ندارد و درست است. به گونه دیگر: سخن پاک بالا می رود و ایمان است که عمل را بالا می برد؛ یعنی عمل خالص و عمل پاک مشروط به ایمان پاک است. هر دو درست است و حتی آیه می تواند در آن واحد شامل هر دوی اینها باشد. قرآن راجع به سخن پاک یعنی عقیده پاک می گوید او بالا می رود، ولی عقیده ناپاک چطور؟ آن را دیگر نمی گوید بالا می رود، می گوید: «اسفل اسافلین» او در پایین ترین پایین ها [است].
همین طور که یک جنین هر کارش بکنند نمی تواند عالم بعد از جنین را آنچنان که هست درک کند مگر به وسیله تمثیلات و تشبیهات، ما هم نمی توانیم آن عوالم را که نرفته ایم درست درک کنیم ولی اجمالاً از راهنماییهایی که اولیای دین کرده اند این قدر می فهمیم که عالم بالاتر از این عالم ما وجود دارد و عالم پایین تر از عالم ما وجود دارد. عالم بالاتر از عالم ما عالمی است که عقاید پاک و اعمال خیر به سوی آنجا بالا می رود. عالم پایین تر از عالم ما عالمی است که افکار ناپاک، نیتهای سوء و شر، عقاید سخیف و باطل، عنادها، کبرها، حسادتها، ریاکاریها، عجبها، پلیدیها، گناهها، فسق و فجورها همه در آنجا تجسم پیدا می کنند و به آنجا سرایز می شوند.
پس گویی الان که ما در اینجا هستیم در وسط د عالم قرار گرفته ایم که به یک اعتبار یکی بالاست و دیگری پایین، به یک اعتبار یک عالم در راست ما قرار گرفته است یک عالم در چپ ما (نه چپ انسان، چپ کل عالم)، یک عالم در راست این عالم ما، در راست این حیات طبیعی که ما هستیم قرار گرفته است و یکی در چپ این عالم. آن بالا را راست عالم می گویند، آن پایین را چپ عالم. آن بالا همان است که آن را «بهشت» نامیده اند و دار نعیم و سعادت و سرور است، به آنجا ما می رسیم اگر چنین توفیقی پیدا کنیم؛ آن دیگری که در پایین است، ت اریک است، تسفل است، رو به پایین رفتن است و در آنجا عذاب و رنج و درد و شقاوت و بدبختی است. آن را «عالم پایین» یا «شمال این عال» می گویند (شمال یعنی چپ نه شمال در مقابل جنوب؛ «شمال عالم است» یعنی چپ عالم است). در مورد (یمین» تعبیر یا «راست » است یا «بالا» در مورد شمال تعبیر یا «چپ» است یا «پایین».
لغت «جهنم»
خود «جهنم» چه لغتی است؟ از «جهنام» است که جهنام آن چاههای خیلی عمیق و تاریک را می گویند. این لفظ نیز به اعتبار پایین بودن و تاریک بودن [جهنم] انتخاب شده است.
این الفاظ ما جامه هایی است که برای اندام معانی این عالم دوخته شده است ولی اندام معانی عالم دیگر اندام دیگری است، جامه دیگر می خواهد و تا کسی با آن اندامها آشنا نباشد لفظش را هم نمی تواند انتخاب کند. آن اندامها رادر این لباسها ارائه دادن و نشان دادن، هر کارش بکنی، برای آن کسی که می خواهد در این لباس ببیند باز امکان ندارد حقیقتش را آنچنان که هست [ببیند] ولی با تشبیعی، تمثیلی و با مقایسه کردن با آنچه در این دنیا می بیند و با آن نزدیکترین چیزهایی که بشود قیاس کرد اجمالاًَ [ می توان آن معانی را به ذهنها نزدیک کرد].
حدیثی از پغمبر اکرم
ببینید این حدیث پیغمبر چقدر معنی دارد! پیغمبر اکرم با اصحابشان نشسته بودند، فرمودند سنگی از لبه جهنم رها شده بود، هفتاد سال بود که حرکت می کرد، الان رسید به کف جهنم. فریاد گریه از خانه یهودی خبیثی که آنجا بود بلند شد. اصحاب مطلب را همین طور درک کردند یا خود ایشان توضیح دادند این سنگی که هفتاد سال بود به این پایین می رفت و می رفت و اکنون رسید، این شخص بود یعنی او در تمام مدت عمرش داشته می رفته نه اینکه انسان وقتی مرد به طرف جهنم رها می شود یا با یک ریسمان می کشندش می برند بالا؛ همین الان انسان یا به سوی بهشت بالا می رود یا به سوی جهنم هبوط می کند، یا به طرف راست کل عالم گرایش پیدا می کند یا به طرف چپ کل عالم؛ ونه اینکه اینجا انسان نه چپی است و نه راستی، نه بالا رفته نه پایین، وقتی مرد دست یکی را می گیرند می برند بالا، دست دیگری را می گیرند می اندازند پایین؛ چون آن بالا و پایین نوعی بالا و پایین دیگر است که الان هم که انسان در این دنیا هست در باطنش به آن سو دارد می رود. یا به سوی بالا و علیین به تعبیر قرآن، یا به سوی پایین و سجین و جهنم و جهنام و آن اسفل سافلین و آن جای بسیار تاریک پایین که دیگر از آن پایین تر چیزی نیست. رفتنش یعنی چه؟ رفتنش همان اعمال و نیات انسان است.
اعمال انسان گام برداشتن است (این دیگر قطعی است) همین طور که راه رفتن های این دنیا بالضروره انسان را به جایی می رساند یعنی اگر انسان یک مسیر را برود به جایی در آن مسیر می رسد.
محال است که در کارهایی که به حقایق عالم مربوط است حرفهایی از قبیل شانس موثر باشد.
اصحاب الیمین شدن یعنی آن طرفی شدن، اصحاب الیمین یعنی افرادی که اصلاً آن طرفی شده اند؛ یعنی کأنه در این عالم که هستند دیگر جزء آن عالم اند، الان که در دنیا هستند ملکوت اعلائی هستند. اصحاب الشمال [یعنی افرادی که] اصحاب چپ اند؛ چنانکه قرآن گاهی [تعبیر] «اصحاب النار] [دارد، می فرماید] اینها اصحاب النارند. این «اصحاب النار» [یعنی] کانه اینها از آتش جدایی ندارند، اصحاب نار هستند، چسبیده به او هستند. ما در فارسی تعبیری غیر از همین لفظ نداریم که بخواهیم بیان کنیم. اصحاب الجنه، اصحاب النار، اصحاب الیمین، اصحاب الشمال، اینها تعبیراتی است که یک نوع ملابست خیلی شدید را بیان می کند و در اینجا کلمه «اصحاب الیمین» در واقع می خواهد بگوید اینها که اینجا هستند آنجایی اند، این ملکوت اعلایی ها همین الان آنجایی ها هستند، به آنا پیوسته اند؛ [و کلمه] «اصحاب الشمال» [در واقع می خواهد بگوید] اینهایی که الان در دنیا هستند در عین اینکه در دنیا هستند شمالی ها و چپی ها و پیوستگان به چپ هستند، الان به آن عالم پیوسته اند، حقیقتشان به آن عالم پیوسته است. این مطلبی است که بعضی از مفسرین گفته اند و به نظر می رسد مطلب خیلی خوبی است و درست گفته اند یعنی با مطالب دیگری که در قرآن آمده است خوب وفق می دهد.
توضیح درباره سابقون
گفتیم که قسم سومی هم اینجا بیان شده است و آن «سابقین» است. با این تعبیری که از اصحاب الیمین و اصحاب الشمال کردیم آن هم کاملاً روشن می شود. می دانیم که به ما اینچنین گفته اند که مردم دو دسته اند از این نظر که بعضی اساساً خداپرست هستند و بعضی خداپرست نیستند. آنهایی که خداپرست نیستند قهراً هواپرست و ماده پرست هستند؛ آنها قهراً جزو اصحاب الشمال اند. خداپرستها باز دو دسته هستند: بعضی خدا را پرستش می کنند برای نجات از عذاب یا برای رسیدن به ثواب. البته اینها هم اهل خیر و سعادتند. اگر کسی امر خدا را اطاعت کند برای اینکه خداوند اجرها و پاداشهایی که به او وعده داده است- که در همان عالم ملکوت اعلی ذخیره است- به او بدهد، خدا او را به آن اجرها و ثوابها و پاداشها، بهشتها، نعیمها، حورالعین ها، میوه ها که همه اینها حقیقت دارد وهست [می رساند]؛ حال حقیقت اینها به چه نحو است ما که نرفته ایم ببینیم؛ به ما اینها را از روی تمثیلات دنیوی گفته اند. حقیقتش را تا انسان رود [درک نمی کند،] آنهایی که رفته اند می دانند، با ما به زبان دنیا گفته شده است، ما هم از روی نمونه های دنیا یک چیری می فهمیم و الا واقعیت آنها را درست درک نمی نیم. ولی این قدر می دانیم که نعیمهایی، انواعی نعیمهای روحی و مادی در آنجا وجود دارد.
همه کسانی که خدا را از ترس کیفر یا به خاطر ثوات عبادت می کنند همان اصحاب الیمین اند. ولی به ما گفته اند مردمی هستند فارغ از هر دو، اینها خدا را پرستش می کنند نه به خاطر اجر و پاداش [و نه از ترس کیفر] بلکه به خاطر شایستگی حق برای عبادت، طلب رضای حق، برای شکرگزاری حق، برای محبت حق، که اگر حق بهشت وجهنمی هم نمی داشت به حال آنها فرق نمی کرد اینها قهراً از اصحاب الیمین خیلی بالاترند و همان «سابقون» هستند. شک ندارد آنها که سابقون هستند از عذاب اهل جهنم ایمن اند.
«لا مقطوعه» خصوصیت آن میوه ها این است که بریده نمی شود یعنی برای همیشه هست، روزی ای نیست که یک مدت موقت باشد بعد قطعش کنند « ولا ممنوعه» و نه اینکه در حالی که وجود دارد تکلیفی بیاید منعش کند. نه می برند (نمی آورند) که اساساً وجود نداشته باشد (می گوید چنین نیست، همیشه وجود دارد) و نه در حالی که وجود دارد منعی در کار است که بگویند به آن درخت نزدیک نشوید مثل آنچه که [برای] آدم در ابتدا وجود داشت ولی گفتند به آن درخت نزدیک نشو.
«و فرش مرفوعه» بساطها و فراشهایی در آنجا وجود دارد عالی، بلند درجه، بلند مرتبه. ظاهر «فراش» این است که مقصود همین بساطها و فرشها باشد ولی [در این صورت] همین قدر می گفتند «اما عالی». بعضی گفته اند این کنابه است چون «فراش» در زبان عربی به دو معنا گفته می شود؛ یک معنایش همسر است یعنی زن برای مرد. آنوقت عالی ای که در اینجا آمده، در تفاسیر آمده است یعنی عالی هستند. از نظر قدر، اخلاق و فکر، یعنی بعضی انحطاطهای فکری و روحی (خلقی) که در برخی از زنهای دنیا دیده می شود آنجا دیگر وجود ندارد. دیگر زن آنجا آن نقص و عیبی که در زنهای دنیا هست در او نیست ،و اینها همان زنهای دنیا هستند که اهل بهشت می شوند ولی منهای نقصهایی که احیاناً در زنهای دنیا وجود دارد. «انا انشاناهن انشاء» کانه ما آنها را انشاء کرده ایم انشاء کردنی. مثل اینکه از نو ساخته می شوند. «فجعلناهن ابکاراً» در آنجا بیوه گی وجود ندارد. «عربا اتراباً» عرب جمع «عروب» است. عروب، نصاب هم می گوید [یعنی] شوهر دوست، زنی که به شوهر خود عشق بورزد؛ چون از جمله لذاتی که یک انسان می برد آن صفا و صمیمیت و مهر و مودتی است که در ناحیه همسر خودش ببیند (محبوبیت). «تراباً» همه ترب هستند یعنی هم سن و سال و جوان اند، یعنی صحبت از عجوز و پیر در آنجا نیست.
پیرزنی آمد خدمت پیغمبر اکرم (از جمله شوخیهای پیغمبر که نقل کرده اند یکی همین است) ظاهراً عرض کرد یا رسول الله دعا کن خدا مرا به بهشت ببرد. فرمود پیرزن که به بهشت نمی رود؛ در بهشت پیرزنی وجود ندارد. این بدبخت گریه کنان برگشت. عباس عموی پیغمبر دید. گفت یا رسول الله شما به این پیرزن چه فرموده اید؟ فرموده اید پیرزن به بهشت نمی رود؟ فرمود: پیرمرد هم نمی رود. او هم دادش بلند شد. بعد پیغمبر اکرم فرمود آنجا که پیری وجود ندارد، همه جوانند. بعد فرمود پیرزن را صدا کنید بیاید، به او بگویید آنجا تو دیگر عجوز نیستی، جوان هستی.
«عربا اتراباً» همه ترب و هم سن و سال و جوان «لاصحاب الیمین» اینها تعلق دارند به اصحاب الیمین «ثله من الاولین، و ثله من الاخرین» کثیری از اولیان و کثیری از آخریان اصحاب الیمین اند. حال اگر مقصود از «اولین» امتهای قبل از امت پیغمبر اکرم باشند، یعنی از امتهای پیشین کثیری از اصحاب الیمین اند و از این امت هم کثیری اصحاب یمین داریم، و اگر آن طوری که بعضی دیگر گفته اند- که ما هم همین را انتخاب کردیم- مقصود این باشد که اولین این امت و آخرین این امت، یعنی سخن درباره این امت است، آیه می فرماید کثیری از اولین این امت و کثیری از آخرین این امت از اصحاب الیمین هستند.