هر كس انكار يك امام كند ، چنان است كه انكار همه كرده باشد.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:”Table Normal”; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:””; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:”Calibri”,”sans-serif”; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:”Times New Roman”; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

كليني وابن بابويه ونعماني وديگران به سند هاي صحيح و معتبر از حضرت صادق(ع) روايت كرده اند كه :هر كه انكار كند امامت يك امام زنده را پس انكار كرده است جميع امامهاي گذشته را.(1)

و به ابن بابويه و ديگران به سند معتبر از ابان بن تغلب روايت كرده اند كه گفت:از حضرت صادق (ع)سؤال كردم كه :كسي كه امامهاي گذشته را بشناسد و امامي كه در زمان اوست نشناسد آيا مؤمن است؟ حضرت فرمود: نه،پرسيدم كه :آيا مسلمان است؟ فرمود: بلي(2)

ابن بابويه گفته است كه:اسلام اقرار به شهادتين است واين باعث آن مي شود كه خون و مال ايشان محفوظ مي شود و ثواب آخرت به ايمان است،حضرت رسول خدا(ص) فرمود: هر كه شهادت دهد به يگانگي خدا و پيغمبري من مال وخونش را حفظ كرده است مگر آنكه مستحق كشتن يا مال گرفتن بشود و حسابش بر خداست.(3)

وايضاًبه سند معتبر از حضرت صادق (ع) روايت كرده است كه : بدانيد اگر كسي انكار كند پيغمبري عيسي (ع)را واقراركند به جميع پيغمبران ديگر ،مؤ من نيست،قصد كنيد راه خدارا به طلب كردن امامي كه علامت راحق است،وچون امام شما محبوب و پنهان باشد طلب كنيد احاديث و آثار ايشان راكه در ميان شماست تا كامل گردانيد امر دين خود راو ايمان آورده باشيد به پروردگار خود.(4)

وبه سند معتبر از حضرت امام رضا(ع)روايت كرده است كه رسول خدا(ص)فرمودكه: يا علي! تو و اما مان از فرزندان تو بعد از من حجتهاي خداييد بر خلق و نشان راه هدايتيد در ميان بندگان خدا،هركه انكار كند يكي از شما را مرا انكار كرده است،و هر كه معصيت كند يكي از شمارا مرا معصيت كرده است،وهر كه جفا كند يكي از شما را مرا جفا كرده است،وهر كه وصل كند با شما به احسان با من وصل كرده است،وهر كه اطاعت كند شما را مرا اطاعت كرده است،وهر كه باشما دوستي كند با من دوستي كرده است وهر كه با شما دشمني كند با من دشمني كرده است زيرا كه شما از منيد واز طينت من آفريده شده ايد و من از شمايم.(5)

وايضاًنعماني از محمد بن تمام روايت كرده است كه: به خدمت امام صادق(ع) عرض كردم كه: فلان شخص كه مولي وشيعۀ توست توراسلام ميرساند و مي گويد كه :ضامن شو از براي من كه در قيا مت مرا شفاعت كني،حضرت پرسيد كه: از شيعيان ودوستداران ماست ؟ گفتم: بلي،فرمود:پس شأن او از آن ارفع است كه محتاج به التماس شفاعت باشد.

پس من عرض كردم كه: مردي است كه علي(ع)را امام ميداند و دوست ميدارد و اوصياي بعد از او را نمي شناسد،حضرت فرمود :او گمراه است.

گفتم:اقراربه همۀ امامها دارد وامام آخر را انكار مي كند،فرمود:او مانند كسي است كه اقرار به پيغمبري عيسي(ع)داشته باشد و انكار پيغمبري محمد(ص) نمايد يا اقرار به پيغمبري محمد(ص) داشته باشد و انكار پيغمبري عيسي(ع) نمايد،پناه مي برم به خدا از كسي كه يك حجت از حجتهاي خدارا انكار كند.(6)

مترجم گويد كه: پيغمبران و اوصيايي كه حق تعالي در قرآن ايشان را ياد كرده است مانند حضرت ابراهيم و موسي وعيسي(ع) يادرسنت پيغمبر(ص) نبوت و وصايت ايشان به تواتر رسيده باشد و ضروري دين شده،هر كه يكي ازايشان را انكار كند كافر است وساير انبيا و اوصيا را مجملاًمي بايد اذعان كرد اما به خصوص دانستن واجب نيست مثل آنكه اقرار كند كه همۀ پيغمبران و رسولان و اوصياي ايشان بر حقند.

و كليني ونعماني به سند موثق از محمد بن مسلم روايت كرده اند كه به خد مت حضرت صادق(ع) عرض كرد كه: مردي به من گفت كه امام آخررا كه امام زمان است بشناسي ضرر نمي رساند كه امام پيش را نداني،حضرت فرمودكه: خدا لعنت كند اين مرد را من او رادشمن مي دارم با آنكه او را نمي شناسم،امام آخر را نمي توان شناخت مگر به امام اول(7)

وكليني به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر يا امام صادق(ع) روايت كرده است كه: بنده مؤ من نيست تا خدا و رسول(ص) وجميع ائمه و امام زمان خود را بشناسد و رد كند هر چه بر او مشتبه شود به سوي او و انقياد كند او را،پس فرمودكه: چگونه امام آخر را مي شناسد كسي كه جاهل باشد امام اول را و امامت اورا نداند؟(8)

وايضاًبه سند صحيح از زراره روايت كرده است كه: از حضرت باقر(ع) سؤال كردم كه: مرا خبر ده كه معرفت امام بر همۀ خلق واجب است؟

حضرت فرمود كه: خداوند عالميان محمد(ص) را مبعوث گردانيد به رسالت بر همۀ مردم و حجت خدا بود بر همۀ خلق در زمين،پس هر كه ايمان به خدا و رسول(ص) بياوردو متابعت وتصديق او نمايد معرفت امام بر او واجب است،وكسي كه ايمان به خدا ورسول(ص) نياورد و متابعت وتصديق او ننمايد وحق ايشان را نشناسد چگونه واجب تواند بود بر او معرفت امام به تنهايي و حال آنكه او ايمان به خدا و رسول(ص) نياورده وحق ايشان را نشناخته؟

زراره گفت:چه مي گويي در حق كسي كه ايمان به خدا و رسول(ص) آورده وتصديق رسولش كرده در هر چيزي كه خدا بر او فرستاده؟آيا واجب است

برايشان حق معرفت شما؟

حضرت فرمود كه: بلي،سنيان معرفت ابو بكر و عمر را باآن قبايح ايشان واجب مي دانند؟

زراره گفت: بلي.

حضرت فرمودكه: گمان مي كني كه خدا معرفت آن دو پليد را در دل ايشان انداخته است؟نه والله كسي بغير شيطان در دل ايشان نيانداخته است وبخدا سوگند كه الهام نكرده است به مؤ منان معرفت مارا بغير خداوند عالميان.(9)

و ايضاً به سند معتبر روايت كرده است از جابر كه گفت :شنيدم از حضرت باقر(ع) كه فرمود :خدا را نمي شناسد وعبادت خدا نمي كند مگر كسي كه خدا را بشناسد و امام خود را از ما اهل بيت بشناسد، و كسي كه خدا را و امام خود از ما اهل بيت نشناسد پس البته او غير خدا را مي شناسد و غير خدا را مي پرستد، و بخدا سوگند كه بيراهه مي رود از روي ضلالت و گمراهي.(10)

و ايضاً به سند معتبر از حضرت صادق(ع) روايت كرده است كه: شما شايسته وصالح نيستيد تا معرفت حاصل كنيد، و معرفت حاصل نكرده ايد تا تصديق نكنيد، و تصديق نكرده ايد تا تسليم وانقياد كنيد چهار چيز را كه در آيه مذكور خواهد شد كه توبه و ايمان وعمل صالح وهدايت يافتن به ولايت ومتابعت ائمة حق است، پس فرمود كه: صلاحيت نمي يابد ودرست نمي شود اول آنها مگر به آخر آنها وبدون ولايت آنها فايده نمي بخشد و گمراهند اصحاب سه تا و حيران شده اند حيراني دور ودراز ،بدرستي كه خدا قبول نمي كند مگر عمل شايسته را وقبول نمي كند خدا مگر وفا به شرطها وعهدها كه در آيه مذكور است، پس هر كه وفا كند به شرطهاي خدا وبه كار فرمايد آنچه را خدا در قرآن از او عهد گرفته، مي رسد به ثوابها كه خدا وعده داده است او را،بدرستي كه خداوند عالميان خبر داده است بندگان را به راههاي هدايت وعلامتها بر راه هدايت نصب كرده است وخبر داده است ايشان را كه چگونه اين راه را طي كنند پس گفت*وَاِنِّي لَغَفّارُ لِمَن تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اَهتَدي*(11) يعني :((بدرستي كه من بسيار آمرزنده ام كسي راكه توبه كند از شرك وكفر، وايمان آورد به خدا ورسول و روزقيامت، پس هدايت يابد))و فرموده است*اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقِينَ*(12) يعني :((بدرستي كه قبول نمي كند خدا اعمال را مگر از پرهيزكاران))، پس كسي كه از خدا بترسد درآنچه امر كرده است او را خدا را ملاقات كند با ايمان به آنچه محمد(ص) آورده است، هيهات!هيهات! چه دور است احوال اين جماعت از نيل سعادت، گذشتند جماعت بسيار و مردند پيش از آنكه هدايت يابند به ولايت ومتابعت ائمة حق و گمان كرده اند كه ايمان آورده اند وشرك آورده اند به خدا به ناداني، هركه خانه ها را از درگاهش بدر آيد او هدايت يافته است و هركه از غير درگاه داخل خانه شود راه هلاك پيموده است – ودرگاه علم رسول(ص) ائمة حقّند چنانكه حضرت رسول(ص) فرموده است كه :من شهرستان علم و حكمتم وعلي درگاه اوست، و خداوند فرموده است*وَأْتُو البُيُوتَ مِنْ اَبْوابِها*(13) يعني))خانه ها را از درگاهش وارد شويد))-.

و خدا پيوند كرده است اطاعت ولي امر را كه امام باشد به اطاعت رسولش ووصل كرده است اطاعت رسول را به اطاعت خود چنانچه فرموده است*اَطِيعُوا اللهَ وَاَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الاَمرِ مِنْكُمْ*(14) پس هر كه ترك كند اطاعت واليان امر امت را نه اطاعت خدا كرده ونه اطاعت رسول،واطاعت ايشان اقرار است به آنچه خداي تعالي فرموده است*خُذُ وا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ*(15) يعني:((بگيريد زينت خود را نزد هر مسجدي))واز اخبار ظاهر مي شود كه مراد از مسجد نماز است،وزينت شامل زينتهاي جسماني وروحاني هر دواست-وبهترين زينتهاي روحاني ايمان است كه عبادات بدون آنها مقبول نيست و عمدۀ آنها ولايت است و متابعت ائمۀحق و پيشوايان دين است-.

پس حضرت فرمود:طلب كنيد خانه هاي مارا كه خدا بعد از آيۀنور-كه در شأن اهل بيت(ع) نازل شده فرموده است كه*فِي بُيُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَنْْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهااسْمُهُ*(16)كه تأويلش در احاديث چنين وارد شده است كه: اين نور در خانه آباده افروخته است-كه خدا رخصت داده و مقرر فرموده كه هميشه بلند مرتبه وبلند آوازه باشد و ياد خدا در آن خانه ها مي شده باشد، پس حضرت فرمود كه: بدرستي كه خبر داده است شما را كه آن خانه آباد ها يا سكنۀ آن خانه ها كيستند،فرموده است*رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تَجارَهٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ*(17) يعني:((مرداني چندند كه غافل نمي گرداند ايشان را تجارتي و نه بيعي از ياد خدا))واز بپا داشتن نماز وادا كردن زكات،و ميترسند از روزي كه از دهشت آن بر مي گر دد دلها وديده ها،پس حضرت فرمود: بدرستي كه حق تعالي برگزيد و مخصوص گردانيد رسولان و پيغمبران را از براي امر خود كه هدايت خلق وبيان شرايع دين باشد،پس برگزيد بعد از ايشان گروهي را كه تصديق كنند پيغمبران را در انذارها كه خدا برزبان رسل فرستاد،پس فرمود*وَاِنْ مِنْ اُمَّهٍ اِلّا خَلا فِيها نَذِيرٌ*(18) يعني :((هيچ امتي نيست مگر اينكه گذشته است در آن انذار كننده و ترساننده از عقوبات الهي)) حيران است هر كه نادان است و هدايت يافته است هر كه بينا و عاقل است، ومراد از بينايي، بينايي دل است كه خدا مي فرمايد *فَاِنَّها لا تَعْمَي الاَ بْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ*(19) يعني: ((بدرستي كه كور نيست ديده هاي سر هايشان وليكن كوراست دلها كه در سينه هاي ايشان است)) وچگونه هدايت يابد كسي كه دلش نابينا باشد وچگونه بينا شود كسي كه تدبر وتفكر نكند در آيات واحاديث؟متابعت كنيد رسول خدا واهل بيت او را واقرار كنيد به آنچه از جانب خدا نازل شده است،متابعت كنيد آثار هدايت را كه ائمۀ حق باشند،بدرستي كه ايشان علامتهاي امانت ودينداري وپرهيزكاري اند(20)،وتتمۀ حديث ترجمه اش گذشت.

ايضاً به سند معتبر روايت كرده است از حضرت صادق(ع) كه: عبدالله بن الكوّا كه از جملۀ خارجيان بود به خدمت حضرت امير(ع) آمد وپرسيد ازتفسير اين آيه*وَعَلَي الاَ عْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيماهُمْ*(21) ، حضرت فرمود: ماييم كه بر اعراف خواهيم بود و مي شناسيم ياوران خود را به علامتهايي كه در سيماي ايشان است، و ماييم اعرافي كه نمي توان شناخت خدارا مگر به راه معرفت ما،وماييم اعرافي كه خدا مي شناساند به ما برصراط احوال دوستان ودشمنان مارا، پس داخل بهشت نمي شود مگر كسي كه ما را شناسد و ما او را شناسيم، .داخل جهنم نمي شود مگر كسي كه ما را نشناسد وما او را نشناسيم، اگر خدا مي خواست مي توانست خود را به بندگان بشناساند وليكن مصلحت در اين دانست كه مارا در هاي معرفت خود گرداند و صراط وراه نجات سازد، و ماييم وجه خدا كه از جهت ما بر خدا مي توان رسيد پس كسي كه عدول نمايد از ولايت ما يا غير مارا بر ما ترجيح دهد پس ايشان از راه راست گرديده اند، مساوي نيستند آن جماعت كه مردم چنگ در متابعت ايشان زده اند با ما، زيرا كه مردم كه غير شيعيان باشند رفته اند بسوي چشمه هاي گل آلود چند كه بعضي در بعضي ريخته مي شود، و آنها كه بسوي ما آمده اند بر سرچشمه اي صاف چند آمده اند كه پيوسته جاري است به امر پروردگار آنها كه آخر شدن ندارد و هرگز منقطع نمي كردد(22).

مترجم گويدكه: حضرت تشبيه فرموده اند علم را به آب از جهت آنكه چنانچه آب باعث حيات بدن است،علم باعث حيات روح است؛ وعلوم مخالفان را از جهت قلّت وعدم انتفاع به آنها و مخلوط بودن به شكها وشبهه ها به آبهاي كمي كه در گودالها جمع شده باشد و مخلوط به گل و لجن و كثافات بوده باشد،و از اين جهت كه ايشان از يكديگر اين علوم فاسده را اخذ كرده اند وبه خدا ورسول(ص) وا ئمۀ حق(ع) كه علوم حق نزد ايشان است منتهي نمي شود،و تشبيه فرموده است كه آن چشمه ها بعضي در بعضي ريخته مي شود، وعلوم اهل بيت را تشبيه فرموده اند به چشمۀ صافي كه پيوسته جاري مي شود از جانب پروردگار از اين جهت كه علوم ايشان يقيني و منبعش وحي والهام الهي است ودر آن راه شك و شبه نيست وپيوسته به القاي روح القدس و الهامات يقينيّه كه بر قلب ايشان فايض مي شود انقطاع وآخر شدن ندارد چنانچه بعداز اين مذكور مي شود انشاء الله.

وايضاً به سند معتبر از ابو حمزة ثمالي روايت كرده است كه حضرت باقر(ع) به او گفت: اي ابا حمزه! احدي از شما اگر چند فرسخ راه خواهد برود دليلي وراهنمايي پيدا مي كند كه راه را گم نكند، وتو جاهلتري به راههاي آسمان از راههاي زمين،پس از براي خود راهنمايي طلب كن.(23) و مراد به راههاي آسمان،

عقايد واعمالي چند است كه آدمي به سبب آنها به بهشت ودرجات عالية قرب الهي وكمالات معنوي فايز كردد.

و به سند صحيح از حضرت صادق(ع) روايت كرده است كه: از آن حضرت پرسيدند از تفسير اين آيه*وَ مَنْ يُؤْتَ الحِكْمَهَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً*(24) يعني:((هر كه حكمت به او داده شده پس بتحقيق كه خير بسيار به او داده شده است))، حضرت فرمود: مراد از حكمت طاعت خداست و شناختن امام.(25)

مترجم گويد كه: حكمت، علوم حقّ يقيني است كه مقرون به عمل باشد چنانچه گفته اند كه: حكيم، راست گفتار ودرست كردار است ، لهذا حضرت تفسير فرمود به معرفت امام كه سرماية كل سعادات است وعلوم حق يقينيّه را از او كسب بايد نمود و به طاعت خدا كه عمل كردن به آن علوم است؛ واز اينجا معلوم مي شود كه حكمت، آن علوم باطله نيست كه جمعي از ارباب ضلالت به عقلهاي قاصر خود استنباط كرده اند و حكمت نام نهاده اند واكثر شرايع انبياء وكتب الهي را به آن بر هم زده و مردم را از معرفت كتاب الهي واحاديث رسول خدا(ص) و ائمۀ هدي(ع)محروم داشته بدون علم به شرايع دين ودانستن مسائل ضروريه وبه سبب چند مسألة باطله خود را عالم و حكيم نام كرده اند.

و ايضاً به سند موثق از حضرت باقر(ع) روايت كرده است در تفسير اين آيه*اَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَاَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لْهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها*(26) يعني :((آيا اگر كسي مرده باشد پس ما او را زنده گردانيم و بگردانيم از براي او نوري كه به آن نور راه رود در ميان مردم مانند كسي است كه مثل و صفت او آن باشد كه در تاريكيهاي كفر وضلالت باشد و هرگز از اينها بيرون نيايد؟))، حضرت فرمود كه: مراد از مرده كسي است كه چيزي نداند وعلم به عقايد حقّه بهم نرساند، و مراد به نوري كه راه رود به آن در ميان مردم امامي است كه پيروي او نمايند، وكسي كه در ظلمات باشد كسي است كه امام خود را نشناسد(27).

و به سند معتبر از حضرت صادق(ع) روايت كرده است كه: ابو عبدالله جدلي به خدمت حضرت امير مؤمنين(ع) آمد، حضرت فرمود كه: اي ابو عبدالله! مي خواهي تو را خبر دهم از تفسير قول حق تعالي*مَنْ جاءَ بِا لحَسَنَهِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمئذٍ آمِنُونَ*وَمَنْ جاءَ بِالسَّيِّئهِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ اِلّا ما كُنْتُم تَعْمَلُونَ*(28) كه ترجمة ظاهر لفظش آن است كه:((هر كه حسنه بياورد به درگاه خدا پس از براي اوست ثوابي بهتر از آن زيرا كه در عوض خبيث، شريف ودر عوض فاني، باقي ودر عوض يك، ده تا هفتصد به او عطا مي كند، وايشان از فزع وخوف روز قيامت ايمنند؛ و هر كس سيئه اي بياورد يعني گناه وبدي- واكثر تفسير به شرك كرده اند- پس بر رو مي اندازند ايشان را در جهنم آيا جزا داده مي شويد مگر به آنچه كرده ايد؟))، ابو عبد الله كفت: بلي يا امير المؤ منين فداي تو شوم، حضرت فرمود كه: حسنه، معرفت ولايت وامامت است و محبت ما اهل بيت ومراد از سيئه در اينجا انكار ولايت ما وبغض ما اهل بيت است كه باعث آن مي شود كه او را به مذلت وخواري بر رو به جهنم مي اندازند(29).

و در ادامه؛ علي در بينش اسلام

مردي را در اسلام نمي توان يافت كه همانند علي(ع)، مورد احترام و تجليل از سوي مقام رسالت اسلامي، قرار گرفته و بر پيروي او و التزام به راه و روش او تو صيه شده باشد.

قرآن كريم و روايات شريفه وتاريخ صحيح ، مشتمل بر نصوص و رواياتي است كه ثنا خوان علي است. يك بار، همچون نشان افتخاري كه اسلام، برسينه او مي زند. بار ديگر، به صورت احكام و اوامري كه مسلمين را به ملازمت او به عنوان امام والگوي عمل، تو صيه مي كند. ازاين نشانه ها كه علي(ع) از سوي خدا و رسول خدا بدان مفتخر است، مواردي را مي آوريم:

1-إنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَ كُمْ تَطْهيراً(30).

خدا مي خواهد از شما خانواده، پليدي را بردارد و پاك و پاكيزه تان كند.

مفسرين، عقيده دارند كه اين آيه دربارة پيامبر خدا(ص) وعلي و فاطمه زهرا وحسن وحسين(ع) نازل گشته، آنگاه كه رسول خدا (ص)،عباي خود را طلبيد وآنان را در زير آن عبا پوشانيد و چون آية فوق نازل شد، ام سلمه همسر پيامبر گفت: آيا من هم از اهل بيت تو محسوب مي شوم؟ پيامبر فرمود: نه،اما تو نيز از خوباني(31).

2-فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ…(32)

بعداز آنكه تو را از جانب خدا علم آمد، هر كس در آن ستيز كند، بگو بياييد ما فرزندانمان را و شما فرزندانتان را، ما زنانمان را وشما زنانتان را،ماخودمان را وشما خودتان را فرا خوانيم. آنگاه نفرين كنيم. ولعنت خدا رابراي كسي بخواهيم كه دروغ مي گويد.

دانشمندان تفسير از عموم مسلمانان، كفته اند: اين آيه هنگامي نازل شد كه رسول خدا(ص) به همراهي علي وفاطمه وحسن وحسين(ع) آمد تا با مسيحيان نجران، (مباهله) كند.وهمين كه آنها ديدند پيامبر با اهل بيت خود آمده، از عاقبت اين امر ترسيدند واز مباهله ونفرين در حق دروغگويان، امتناع ورزيده، تسليم دولت اسلام شده، پرداختن جزيه را گردن نهادند.(33)

3-وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أسيراً…(34)

آنان به عشق خدا، مسكين ويتيم واسير را اطعام مي كنند ومي گويند: فقط براي خدا، شما را غذا مي دهيم و پاداش و سپاسي از شما،نمي خواهيم. ما از خشم خدا در روز قيامت،بيم داريم.

پس خداوند، آنان را از عذاب چنين روزي، مصون داشته و خرمي وشادماني،عطا فرموده است.

اهل تفسير، اتفاق نظر دارند كه اين آيه دربارۀ علي وفاطمه . حسن وحسين(ع)،نازل گشته و اين هنگامي بود كه حسنين،بيمار شدند و علي وفاطمه و فضّه نذر كردند كه اگر آنان،شفا يافتند،سه روز روزه بگيرند. پس از بهبودي حسنين،اهل بيت روزه گرفتند. هنگام غروب آفتاب،اولين روز، مسكين بي نوايي به در خانه آمد و از گرسنگي شكوه نمود. آنها، نان جويني را كه تهيه كرده بودند،به او دادند. روز دوم، يتيمي آمد و از آنان غذايي طلبيد و آنها،غذايشان را به وي دادند وهمچنين روز سوم، اسيري آمد وسؤال كرد؛ غذاي خود را به او دادند. بدين ترتيب، خاندان پيغمبر سه روز بدون غذا روزه گرفتند وتنها باشربت آبي،افطار كردند. سپس خداوند،آيات فوق را نازل فرمود و از اين كار بزرگ وعمل ايثارگرانه اهل بيت ستايش نمود تا براي ديگران الگوي عمل باشد(35).

4َ-أجعَلْتُمْ سِقايَهَ الْحاجّ وَعِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيومِ الْاَخِرِ وَجاهَدَ في سَبيلِ اللهِ لايَسْتَوُونَ عِنْدَاللهِ واللهُ لايَهْديِ الْقَوْمَ الظّالِمين (36)

آيا آب دادن به حجاج و تعمير مسجد الحرام را به مثابه كسي قرار داده ايد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه خدا جهاد نموده است؟ آنها،نزد خدا برابر نيستند وخداگروه ستمگر راهدايت نمي كند.

اين آيه، هنگامي نازل شد كه طلحه پسر شيبه و عباس پسر عبدالمطلب، فخر ومباهات مي كردند و طلحه مي گفت: من ازهمة مردم نسبت به حانة خدا،سزاوار ترم،چرا كه كليد در دست من است. عباس مي گفت: من مسؤول آب دادن حجاج هستم. و از اين رو، حق ولايت با من است. در اين ميان علي(ع) بر آنان گذشت و از ايشان پرسيد به چه چيز افتخار مي كنيد؟آنها گفتة خويش را تكراركردند.

علي(ع) گفت:من از عهد كودكي امتيازي دارم كه هيچكدام از شما نداريد. گفتند چه امتيازي؟گفت: قبل از همه، نماز خواندم و به جهاد پرداختم.آنگاه خداوند آية فوق را در ستايش علي(ع) و ويژگي او فرستاد.(37)

اگنون كه ستايش قران را ازعلي(ع) ملاحظه گرديد، نگاهي به سنت شريف نبوي مي افكنيم:

1-قال رسول الله(ص):((أنَا مَدينَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بابُها))(38)

حضرت رسول(ص) فرمود :من شهر علمم و علي درب اين شهر است.

2-قال رسول الله(ص):((أنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَهِ هرونَ مِنْ مُوسي إلّا أنَّهُ لا نَبيَّ بَعْدي))(39).

پيمبر(ص) به علي(ع) گفت:تو نسبت به من، همانند هارون، نسبت به موسايي تنها با اين فرق كه پس از من پيامبري نيست.

3-و قال(ص):((لا يُحِبُّكَ إلا مُؤْمِنٌ ولا يُبْغِضُكَ إلا مُنافِقٌ))(40).

رسول خدا(ص) خطاب به علي(ع) فرمود: تو را جز مؤ من، دوست نمي دارد و جز منافق با تو، دشمني نمي كند.

4-و قال(ص):((أنْتَ أخي وَأنَا أخُوكَ فَأِنْ ذَكَرَكَ أحَدٌ فَقُلْ أنَا عَبْدُ اللهِ وَ أَََخُو رَسُولهِ لا يدَّ عيهما بَعْدَكَ إلّا كَذّابٌ))(41)

پيامبر اكرم(ص) در آن روز كه ميان مسلمانان عقد اخوت و برادري بست،خطاب به علي(ع) گفت : تو برادر من و من برادر تو ام.پس اگر كسي از تو ياد كرد،بگو من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم و هرآنكه پس از تو، چنين دعوي كند، دروغگو است.

اينها نمونه هايي از روايات است كه ويژة فضايل علي(ع) است. هر كس بخواهد به بيش از اين ،واقف گردد به كتابهاي((فضايل الخمسه من الصحاح السته))،(( ينا بيع الموده))،(( مسند احمد بن حنبل)) ،(( فضايل اميرالمؤمنين(ع) وامامته)) ،((دلايل الصدق)) وديگر كتب مراجعه كند.

فضايل علي(ع) در حديث پيامبر خدا(ص)

پاره اي از عوامل شايستگي امام را براي رهبري امت آنگونه كه در نصوص صحيحه آمده است، در ذيل مي آوريم:

1-قال رسول الله(ص):مصل علي فيكم كمثل الكعبه…(42)

جايگاه علي(ع) در ميان شما همانند جايگاه كعبه است.

همانگونه كه كعبه تنها قبله مسلمانان در ساعات نماز و انجام مناسك حج وعمره است. همچنين علي(ع) بايد در جهان اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمين باشد.

2-امام(ع) راه راست و استواري است كه امت از او علوم الهي و معارف شرعي را پس از پيامبر(ص) الهام مي گيرد وكسي جز او چنين نيست.

پيامبر خدا(ص) فرمود:* علي باب علمي ومبين لا متي ما ارسلت به من بعدي، حبه ايمان وبغضه نفاق…*(43)

علي درب علم من و بيانگر رسالت براي امت بعد از من است. محبت او ايمان و دشمني او نفاق است.

ونيز فرمود: انا مدينه العلم وعلي بابها.(44) منم شهر علم و علي درب آن است.

3-علي همانند رسول خدا(ص) است در بر پا ساختن عدل ميان مردم،و او را دستي است، چون دست پيامبر(ص).

قال رسول الله(ص):*يا ابابكر كفي وكف علي في العدل سواء*(45)

اي ابا بكر! دست من ودست علي(ع) در گسترش عدل يكسانند.

4-پيامبر اكرم(ص)، علي(ع) را چون نفس مقدس خويش توصيف نموده است. احمد بن حنبل در مسند از عبدالله بن حنطب روايت كرده كه او گويد:پيامبر خدا(ص) به هيأتي كه از طايفة ثقيف خدمت آن حضرت آمده بودند،فرمود:((آيا اسلام اختيار مي كنيد، يا مردي را كه چون خود من است به سوي شما فرستم تا شمارا گردن زندو فرزندانتان را اسير كند. واموالتان را بگيرد. آنگاه رو به علي كرد ودست اورا گرفت وگفت آن مرد،اين است.))

*لابعثن اليكم رجلاً كنفسي…*(46)

5-امام(ع)از تمام مسلمانان به مسايل قضا پس از پيامبر(ص) دانا تر است.

انس بن مالك قول پيامبر آورده كه برمود:* أقضي امتي علي*(47)علي(ع) بهترين فرد امت در قضاوت وداوري است.

رسول خدا(ص) با اين گفتار اشاره دارد كه علي(ع) شايسته ترين فرد در ادارة شوون امت است كه اختلاف آنان راحل وفصل خواهد كرد.

6-پيامبر بزرگوار اسلام(ص) فرمود:*علي مع الحق و الحق مع علي ولن يفترقا حتي يردا علي الحوض يوم القيامه*(48)

علي با حق است و حق با علي واين دو هرگز جدا نگردند تا روز قيامت در حوض كوثربر من وارد شوند.

7-نظر به اين كه علي(ع) همپايه حق است كه خداوند بندگانش را به سوي او فرا خوانده واين دو از يكديگر جدا نمي شوند. پيامبر خدا(ص)امت خويش را به پيمودن راه و رسم او، وذوب شدن در خط او دعوت فرمود كه آنان را از كژي و انحراف برهاند تا از راه خدا به بيراهه كشيده نشوند.

آن حضرت چنين مي فرمايد:*ستكون من بعدي فتنه فإذا كان ذالك فالزموا علي بن ابي طالب وهو اول من يراني و اول ما يصافحني يوم القيامه وهو مني في السماء العليا و هو الفاروق بين الحق و الباطل*.(49)پس از من فتنه اي است كه با پيش آمدن آن بايد به دامن علي(ع) دست زنيد. او نخستين كسي است كه در قيامت مرا خواهد ديد. و مصافحه خواهد نمود. او در عوالم بلند آسمانها از من محسوب مي شود و او جدا كنندة حق وباطل است.

8-ودر پيرامون ايمان علي(ع) وابعاد گستردة آن پيامبر (ص) مي فرمايد:((اگر آسمانها و زمين در كفة ميزاني نهاده شوند وايمان علي(ع) در كفة ديگر نهاده شود، ايمان علي(ع) برآنها رجحان دارد.))(50 )

اينهاست بخشي از عوامل و دلايل صلاحيت و شايستگي علي(ع) آنگونه كه پيامبرخدا(ص) بيان فرموده است.

نصوص امامت

اما نصوص ودلايل صريحي كه مسألة امامت امت در فكر وانديشه و تدبير امور سياسي با شكل صريح به آنها مستند مي شود،عبارتند از:*اِنَّما وَ لِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوهَ ويُؤْتُونَ الزَّكوهَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَمَنْ يَتَوَلّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَالََّذينَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ*(51 )

سر پرست وياور شما خدا وپيامبراو ست. وآنان كه مؤمن گشته اند. ايمان آورده و نماز برپا داشته و در حال ركوع، زكات داده اند و هر كس به ولايت خدا . پيامبر(ص) ومؤمنان سر تسليم فرود آورد. همانا حزب خدا پيروز مندانند.

مفسرين گفته اند آيه ولايت در مورد علي بن ابي طالب(ع) نازل گشته و بدين گونه تأكيد دارد كه بدون ترديد التزام به امامتش واجب و پذيرش مرجعيت او در صحنه تفكر وسياست جامعه پس ازپيامبر(ص) برامت اسلام واجب است. اين آيه كريمه،همانگونه كه انبوه راويان و مفسران مورد وثوق آورده اند، درشأن علي(ع) نازل گشته و سبب نزول آن، چنين فود كه سائلي داخل مسجد پيامبر خدا شد، و از مسلمانان تقاضاي كمك نمود،امام كه در حال ركوع بود به انگشت مبارك اشاره فرمود. و آن مرد محتاج ،انگشتر را از انگشت وي خارج كرد و در اين حال آية فوق نازل شد.(52)

2-خطبه غدير، كه پيامبر خدا(ص) در حجه الوداع پس از انجام مناسك حج ايراد فرمود.((براء من عازب)) گفت:((همراه پيامبر اكرم(ص) در سالي كه حج را گزاردند، از مكه مراجعت مي كرديم. در يكي از منزل ها فرود آمدند و نداي نماز دادند و آنگاه دست علي را گرفتند وخطاب به مردم فرمودند: آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟مردم پاسخ دادند: چرا!آن حضرت فرمود:آيا نسبت به هر فرد با ايمان اولويت ندارم؟ گفتند:چرا! فرمود: علي است ولي وصاحب اختيار هر كس كه من مولاي او هستم. خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد،خدايا دشمن بدار آنكه با او دشمني كند.))(53)

در عبارت احمد بن حنبل آمده كه پيامبر خدا(ص) فرمود:*من كنت مو لاه فعلي مولاه اللهم و ال من والاه وعاد من عاداه*(54)

3-ام سلمه روايت مي كند كه رسول خدا(ص) فرمود:*ان الله اختار لكل نبي وصيا، وعلي وصيي في عترتي و اهل بيتي وامتي بعدي*(55)

خداوند براي هر پيامبري جانشين برگزيد و علي(ع) پس ازمن وصي من است در عترت و خاندان و امت من.

اينهاست بخشي از روايات اسلامي كه در صحت آن ترديد نيست ومرجعيت فكري وسياسي علي(ع) را براي امت تثبيت مي كند.

براي آگاهي بيشتر از اسناد و مدارك مسألة امامت، به منابعي مثل :الغدير علامه اميني_دلايل الصدق؛ محمد حسين مظفر_احقاق الحق؛ قاضي نورالله تستري_عبقات الانوار؛سيد مير حامد حسيني_المراجعات؛ سيد عبدال حسين سرف الدين عاملي و… مي توان رجوع كرد.

منابع ومؤاخذ:

1.كافي 1/373؛كمال الدين 410؛غيبت نعماني141.

2.كمال الدين410.

3.كمال الدين410.

4.كمال الدين412؛كافي1/182و2/48.

5.كمال الدين413.

6.غيبت نعماني118.

7.كافي1/373؛غيبت نعماني143.

8.كافي1/180.

9.كافي1/180.

10.كافي1/181.

11.سورة طه:82.

12.سورة مائده:27.

13.سورة بقره:189.

14.سورةنساء:59 .

15.سورة اعراف:31.

16.سورةنور:36.

17.سورةنور:37.

18.سورةفا طر:24.

19.سورةحج:46.

20.كافي1/181.

21.سورة اعراف:46.

22.كافي1/184؛ونزديك به اين مضمون در تفسير فرات كوفي142واحتجاج1/540وتأويل الآيات الظاهره 1/176 آمده است.

23.كافي1/184.

24.سورةبقره:269.

25.كافي1/185؛محاسن1/245؛تفسير عياشي1/151.

26.سورةانعام:122.

27.كافي1/185؛ونزديك به آن در تفسيرعياشي1/376آمده است.

28.سورة نمل:89و90.

29.كافي1/185.وبراي اطلاع بيشتر رجوع شود تفسير حبري294؛ تفسير فرات كوفي312؛ فرائد السمطين2/299.

30.احزاب،آية33.

31.صحيح مسلم،كتاب فضايل الصحابه،مستدرك حاكم،صحيحين،ج3،ص147.سنين بيهقي،ج2،ص149.درّالمنثورسيوطي،صحيح ترمذي،ج2،ص209_ابن حجر در كتاب تهذيب خود،ج2،ص297(به نقل از كتاب فضايل الخمسه من الصحاح الستّه،ج1،ص224به بعد.)

32.آل عمران،آية61.

33.صحيح ترمذي،ج2،ص300،مسند احمد حنبل،ج1،ص185_در المنثور سيوطي،كشاف زمخشري،تفسير فخر رازي وديگران(به نقل از فضايل الخمسه،ص244به بعد.)

34.دهر،آية11_8 .

35.به كشاف زمخشري،اسباب النزول واحدي،مجمع البيان طبرسي، محمدبن جرير طبري، عقد الفريد، ج3، ص42، مناقب فاطمه(س)نوشتة حاكم نيشابوري و ثعلبي وآلوسي وبالأخره الغدير،ج3،صفحات107تا111رجوع شود.

36.توبه،آية19.

37.تفسير طبري به نقل از انس،ج10،ص59 ،اسباب النزول واحدي،ص182،تفسيرقطربي،رازي،نسفي،

سيوطي،خازن وديگران.

38.مستدرك الصحيحين، ج3،ص126_مناقب احمد،ترمذي،كنز العمال،اسد الغابه ومدارك ديگر.

39.مسنداحمد حنبل،ج1،ص174_مسند ابي داوود،ج3،ص28.نيزبخاري،ترمذي وديگران(به نقل ازالمراجعات،ص133.)

40.صحيح ترمذي،ج2،ص299،احمد حنبل،ج6،ص294،نسايي ومستدرك الصحيحين،ج3،ص129(به نقل ازفضايل الخمسه.)

41.صحيح ابن ماجه،صحيح ترمذي،ج2،ص299_خصايص نسايي،مستدرك الصحيحين، مسنداحمد وديگران.

42.جلال الدين سيوطي، تاريج الخلفاء،ج1،ص96.ابن عساكر به نقل از حديث ابي بكر و عثمان وعايشه وديگران. كنجي شايفي در كفايه خوارزمي در مناقب.

43.ابو نعيم در حليه الاولياء،ديلمي در فردوس الاخبار،حمويني در فرائد وديگران به نقل از كتاب((مقام اميرالمؤمنين(ع)))صص6_7.

44.احمد بن حنبل و ترمذي در((جامع صحيح))به نقل از((فتح الملك العلي بصحه حديث باب مدينه العلم علي.))احمدبن محمد انصاري ،طبع2،ص1969.

45.جلال الدين سيوطي،تاريخ الخلفاء،ابن عساكردر تاريخ كبير،خطيب حنفي در مناقب.به نقل از((مقام اميرالمؤمنين))،ص12.

46.احمدبن حنبل در مناقب،ابو نعيم در حليه الاولياء،ترمذي وديكران.نقل از علي والوصيه،7_346 با عباراتي مشابه.

47.رياض النضره،ج2،ص198وگنجي شافعي در كفايه وفصول المهمه ابن صباغ مالكي و انساب بلاذري نقل از امام اميرالمؤمنين ص32،ط اعلمي.

48.خطيب بغدادي در تاريخ كبير،ج4،ص321وابن قتيبه در المامه والسياسه وكنز العمال وز مخشري در ربيع الابرار.

49.كنجي شافعي در كفايه الطالب وحافظ در امالي.

50.ديلمي ازابن عمر،كنز العمال،ج6،ص156ورياض النضره،ج2،ص226به نقل ازعمربن خطاب،به نقل ازمقام اميرالمؤمنين،ص15،ط اعلمي.

51.مائده،آية55و56.

52.تفسير بيضاوي،مجمع البيان طبرسي،ابواسحاق ثعلبي،درتفسير خود،طبري درتفسيرخود،واحدي در اسباب النزول وابوالبركات نسفي در تفسير خود،نيشابوري در تفسير خود،شبلنجي درنورالابصار،ابن حجر درصواعق المحرقه وديگران.نقل از فضايل الخمسه في الصحاح السته ج1،اعيان الشيعه،ج3، ص130به بعد.

53.ابن ماجه در صحيح، ص12.

54 . مسند احمد بن حنبل،ج4،ص281،احمد حنبل گويد:اين حديث را سي تن از صحابه روايت كرده اند.ديكران نيز اين حديث را نقل كرده اند،ازجمله:نسايي درخصا ئص، طبراني از زيدبن ارقم،فخر رازي درتفسيرآية((يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك))كنز العمال،ج1،ص48ومستدرك الصحيحين(نقل از كتاب الغدير،ج1،علامه اميني).

55 . موفق بن احمد حنفي در مناقب، حمويني شافعي در فرائد المسطين،احمد حنبل درمسند،ثعلبي در كشف وبيان.


جستجو