[سوره المائدة (5): آيه 3]
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3)
ترجمه:
3- گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده، مگر آنكه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آن را سر ببريد و حيواناتى كه روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند (همگى) بر شما حرام است و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان بوسيله چوبههاى تير مخصوص بختآزمايى، تمام اين اعمال فسق و گناه است- امروز كافران از (زوال) آئين شما مايوس شدند، بنا بر اين از آنها نترسيد و از (مخالفت) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم- اما آنها كه در حال گرسنگى دستشان بغذاى ديگرى نرسد و متمايل به گناه نباشند (مانعى ندارد كه از گوشتهاى ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است.
تفسير نمونه، ج4، ص: 258
تفسير:
در آغاز اين سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهار پايان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد، شده، آيه مورد بحث در حقيقت همان استثناهايى است كه وعده داده شده، و در اين آيه حكم به تحريم يازده چيز شده است كه بعضى از آنها در آيات ديگر قرآن نيز بيان گرديده و تكرار آن جنبه تاكيد دارد.
نخست مىفرمايد:” مردار بر شما حرام شده است” (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ).
و همچنين خون (وَ الدَّمُ).
و گوشت خوك (وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ).
و حيواناتى كه طبق سنت جاهليت بنام بتها و اصولا به غير نام خدا ذبح شوند (وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ).
در باره تحريم اين چهار چيز و فلسفه آن در جلد اول تفسير نمونه صفحه 427 به بعد توضيح كافى دادهايم.
و نيز حيواناتى كه خفه شده باشند حرامند خواه بخودى خود و يا بوسيله دام و خواه بوسيله انسان اين كار انجام گردد (چنان كه در زمان جاهليت معمول بوده گاهى حيوان را در ميان دو چوب يا در ميان دو شاخه درخت سخت مىفشردند تا بميرد و از گوشتش استفاده كنند) (و المنخنقة).
در بعضى از روايات نقل شده كه مجوس مخصوصا مقيد بودند كه حيوانات را از طريق خفه كردن آنها را بكشند سپس از گوشتشان استفاده كنند بنا بر اين ممكن است آيه ناظر به وضع آنها نيز باشد «1».
و حيواناتى كه با شكنجه و ضرب، جان بسپارند و يا به بيمارى از دنيا
__________________________________________________
(1) وسايل الشيعه جلد 16 صفحه 273.
تفسير نمونه، ج4، ص: 259
بروند (و الموقوذة) «1».
در تفسير قرطبى نقل شده كه در ميان عرب معمول بود كه بعضى از حيوانات را بخاطر بتها آن قدر مىزدند تا بميرد و آن را يك نوع عبادت مىدانستند! «2».
و حيواناتى كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند (وَ الْمُتَرَدِّيَةُ) و حيواناتى كه به ضرب شاخ مرده باشند (وَ النَّطِيحَةُ).
و حيواناتى كه بوسيله حمله درندگان كشته شوند (وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ).
ممكن است يك فلسفه تحريم اين پنج نوع از گوشتهاى حيوانات بخاطر آن باشد كه خون به قدر كافى از آنها بيرون نمىرود، زيرا تا زمانى كه رگهاى اصلى گردن بريده نشود، خون بقدر كافى بيرون نخواهد ريخت و ميدانيم كه خون مركز انواع ميكربها است و با مردن حيوان قبل از هر چيز خون عفونت پيدا مىكند، و به تعبير ديگر اين چنين گوشتها يك نوع مسموميت دارند و جزء گوشتهاى سالم محسوب نخواهد شد مخصوصا اگر حيوان بر اثر شكنجه يا بيمارى و يا تعقيب حيوان درندهاى بميرد مسموميت بيشترى خواهد داشت. به علاوه جنبه معنوى ذبح كه با ذكر نام خدا و رو بقبله بودن حاصل مىشود در هيچ يك از اينها نيست.
__________________________________________________
(1) موقوذة از ماده وقذ (بر وزن نقض) به معنى كتك زدن شديد است كه منجر به مرگ گردد. و يا بيمارى شديدى است كه حيوان را به مرگ بكشاند، گاهى كتك زدن و بيمارى شديد را كه منجر به مرگ نشود نيز” وقذ” مىگويند، ولى در مورد آيه همان معنى اول مراد است.
(2) تفسير قرطبى ذيل آيه فوق.
تفسير نمونه، ج4، ص: 260
ولى اگر قبل از آنكه اين حيوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر كافى از آنها بيرون بريزد، حلال خواهد بود و لذا بدنبال تحريم موارد فوق مىفرمايد: (إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ).
بعضى از مفسران احتمال دادهاند كه اين استثناء تنها به قسم اخير يعنى” و ما اكل السبع” بر مىگردد، ولى اكثر مفسران معتقدند به تمام اقسام بر مىگردد، و اين نظر به حقيقت نزديكتر است.
ممكن است سؤال شود چرا با وجود” ميتة” در آغاز آيه، اين موارد ذكر گرديده است مگر تمام آنها داخل در مفهوم” ميتة” نيست؟
در پاسخ مىگوئيم:” ميتة” از نظر فقهى و شرعى مفهوم وسيعى دارد و هر حيوانى كه با طريق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم” ميتة” داخل است، ولى در لغت، ميتة معمولا بحيوانى گفته مىشود كه خود به خود بميرد، بنا بر اين موارد فوق در مفهوم لغوى ميتة داخل نيست و لا اقل احتمال اين را دارد كه داخل نباشد و لذا نيازمند به بيان است.
در زمان جاهليت بت پرستان سنگهايى در اطراف كعبه نصب كرده بودند كه شكل و صورت خاصى نداشت، آنها را” نصب” مىناميدند در مقابل آنها قربانى مىكردند و خون قربانى را به آنها مىماليدند، و فرق آنها با بت همان بود كه بتها همواره داراى اشكال و صور خاصى بودند اما” نصب” چنين نبودند، اسلام در آيه فوق اينگونه گوشتها را تحريم كرده و ميگويد: (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ).
روشن است كه تحريم اين نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى، و در واقع يكى از اقسام” ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ” ميباشد، كه بخاطر رواجش در ميان عرب جاهلى به آن تصريح شده است.
نوع ديگرى از حيواناتى كه تحريم آن در آيه فوق آمده آنها است كه بصورت” بختآزمايى” ذبح و تقسيم ميگرديده و آن چنين بوده كه: ده نفر با هم شرطبندى ميكردند و حيوانى را خريدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تير كه روى هفت عدد از آنها عنوان” برنده” و سه عدد عنوان” بازنده” ثبت شده بود در كيسه مخصوصى مىريختند و به صورت قرعهكشى آنها را بنام يك يك از آن ده نفر بيرون مىآوردند، هفت چوبه برنده بنام هر كس مىافتاد سهمى از گوشت بر مىداشت، و چيزى در برابر آن نمىپرداخت، ولى آن سه نفر كه تيرهاى بازنده را دريافت داشته بودند، بايد هر كدام يك سوم قيمت حيوان را بپردازند، بدون اينكه سهمى از گوشت داشته باشند، اين چوبههاى تير را” ازلام” جمع” زلم” (بر وزن قلم) ميناميدند، اسلام خوردن اين گوشتها را تحريم كرد، نه بخاطر اينكه اصل گوشت حرام بوده باشد بلكه بخاطر اينكه جنبه قمار و بختآزمايى دارد و مىفرمايد: (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ).
روشن است كه تحريم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حيوانات ندارد، بلكه در هر چيز انجام گيرد ممنوع است و تمام زيانهاى” فعاليتهاى حساب نشده اجتماعى” و برنامههاى خرافى در آن جمع ميباشد.
و در پايان براى تاكيد بيشتر روى تحريم آنها مىفرمايد:” تمام اين اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار” (ذلِكُمْ فِسْقٌ) «1».
اعتدال در استفاده از گوشت
آنچه از مجموع بحثهاى فوق و ساير منابع اسلامى استفاده مىشود اين است كه روش اسلام در مورد بهرهبردارى از گوشتها- همانند ساير دستورهايش يك روش كاملا اعتدالى را در پيش گرفته، يعنى نه همانند مردم زمان جاهليت كه از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مىخوردند، و يا همانند بسيارى از غربيهاى امروز كه حتى از خوردن گوشت خرچنگ و كرمها چشمپوشى نمىكنند، و نه مانند هندوها كه مطلقا خوردن گوشت را ممنوع مىدانند، بلكه گوشت حيواناتى كه داراى تغذيه پاك بوده و مورد تنفرنباشند حلال كرده و روى روشهاى افراطى و تفريطى خط بطلان كشيده و براى استفاده از گوشتها شرائطى مقرر داشته است به اين ترتيب كه:
__________________________________________________
(1) اگر چه ذلكم اسم اشاره مفرد است كه با خطاب جمع همراه شده و قاعدة بايد به مفرد برگردد ولى مىدانيم كه اشاره مفرد نسبت به مجموعهاى كه به منزله واحدى فرض شدهاند اشكالى ندارد.
تفسير نمونه، ج4، ص: 262
1- حيواناتى كه از گوشت آنها استفاده مىشود بايد از حيوانات علف خوار باشند، زيرا گوشت حيوانات گوشتخوار بر اثر خوردن گوشتهاى مردار و آلوده غالبا ناسالم و مايه انواع بيمارىها است، به خلاف چهارپايان علفخوار كه معمولا از غذاهاى سالم و پاك استفاده ميكنند.
به علاوه همانطور كه در گذشته ذيل آيه 72 سوره بقره گفتيم هر حيوانى صفات خويش را از طريق گوشت خود به كسانى كه از آن ميخورند منتقل ميكند، بنا بر اين تغذيه از گوشت حيوانات درنده صفت قساوت و درندگى را در انسان تقويت مىنمايد، و نيز بهمين دليل است كه در اسلام حيوانات جلال يعنى حيواناتى كه از نجاست تغذيه مىكنند تحريم شده است.
2- حيواناتى كه از گوشتشان استفاده ميشود بايد مورد تنفر نبوده باشند.
3- و نيز بايد زيانى براى جسم يا روح انسان توليد نكنند.
4- حيواناتى كه در مسير شرك و بتپرستى قربانى ميشوند و مانند آنها چون از نظر معنوى ناپاكند تحريم شدهاند.
5- يك سلسله دستورها در اسلام براى طرز ذبح حيوانات وارد شده كه هر كدام به نوبه خود، داراى اثر بهداشتى يا اخلاقى ميباشد.
[سوره المائدة (5): آيات 90 تا 92]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (90) إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (92)
ترجمه:
90- اى كسانى كه ايمان آوردهايد شراب و قمار و بتها و از لام (كه يك نوع بختآزمايى بوده) پليدند و از عمل شيطانند از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.
91- شيطان مىخواهد در ميان شما بوسيله شراب و قمار عداوت ايجاد كند، و شما را از ذكر خدا و از نماز باز دارد آيا (با اينهمه زيان و فساد و با اين نهى اكيد) خوددارى خواهيد كرد؟! 92- و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد و (از مخالفت فرمان او) بترسيد، و اگر روى برگردانيد (و مخالفت نمائيد مستحق مجازات خواهيد بود) و بدانيد بر پيامبر ما جز ابلاغ آشكار چيز ديگرى نيست (و اين وظيفه را در برابر شما انجام داده است).
شان نزول:
در تفاسير شيعه و اهل تسنن شان نزولهاى مختلفى درباره آيه نخست ذكر شده است، كه تقريبا با يكديگر شباهت دارند از جمله اينكه در تفسير در المنثور از سعد بن وقاص چنين نقل شده كه مىگويد: اين آيه در باره من نازل گرديد، مردى از انصار غذايى تهيه كرده بود و ما را دعوت كرد، جمعى در مجلس ميهمانى او شركت كردند، و علاوه بر صرف غذا شراب نوشيدند و اين قبل از تحريم شراب در اسلام بود، هنگامى كه مغز آنها از شراب گرم شد شروع به ذكر افتخارات خود كردند، كم كم كار بالا گرفت و به اينجا رسيد كه يكى از آنها استخوان شترى را برداشت و بر بينى من كوبيد و آن را شكافت، من خدمت پيامبر ص رسيدم و اين جريان را عرض كردم در اين موقع آيه فوق نازل شد.
از” مسند احمد” و” سنن ابى داود” و” نسايى” و” ترمذى” چنين نقل شده است كه عمر (كه طبق تصريح تفسير فى ظلال جلد سوم صفحه 33 علاقه شديد به نوشيدن شراب داشت) دعا مىكرد، و مىگفت: خدايا بيان روشنى در مورد خمر براى ما بفرما، هنگامى كه آيه سوره بقره (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ …) (بقره- 219) نازل شد پيامبر ص آيه را براى او قرائت كرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مىداد، و مىگفت: خدايا بيان روشنترى در اين زمينه بفرما، تا اينكه آيه سوره نساء (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى) (نساء 43) نازل شد، پيامبر ص آن را نيز بر او خواند، باز به دعاى خود ادامه مىداد!، تا اينكه سوره مائده (آيه مورد بحث) كه صراحت فوق العادهاى در اين موضوع دارد، نازل گرديد، هنگامى كه پيامبر ص آيه را بر او خواند، گفت:
انتهينا انتهينا!” از نوشيدن شراب خوددارى مىكنيم، خوددارى مىكنيم”! «1»
__________________________________________________
(1) تفسير المنار جلد 7 صفحه 50
. تفسير نمونه، ج5، ص: 70
تفسير: حكم قطعى درباره شراب و مراحل تدريجى آن
همانطور كه در جلد سوم اين تفسير صفحه 396 ذيل آيه 43 سوره نساء اشاره كرديم، شرابخوارى و ميگسارى در زمان جاهليت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت يك بلاى عمومى در آمده بود، تا آنجا كه بعضى از مورخان مىگويند عشق عرب جاهلى در سه چيز خلاصه مىشد: شعر و شراب و جنگ!، و نيز از روايات استفاده مىشود كه حتى بعد از تحريم شراب مساله ممنوعيت آن براى بعضى از مسلمانان فوق العاده سنگين و مشكل بود، تا آنجا كه مىگفتند:
ما حرم علينا شىء اشد من الخمر
:” هيچ حكمى بر ما سنگينتر از تحريم شراب نبود” «1».
روشن است كه اگر اسلام مىخواست بدون رعايت اصول روانى و اجتماعى با اين بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخيزد ممكن نبود، و لذا از روش تحريم تدريجى و آماده ساختن افكار و اذهان براى ريشه كن كردن ميگسارى كه به صورت يك عادت ثانوى در رگ و پوست آنها نفوذ كرده بود، استفاده كرد، به اين ترتيب كه نخست در بعضى از سورههاى مكى اشاراتى به زشتى اين كار نمود، چنان كه در آيه 67 سوره نحل مىخوانيم وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً” از ميوههاى درخت نخل و انگور، مسكرات و روزيهاى پاكيزه فراهم مىكنيد”.
در اينجا” سكر” يعنى مسكر و شرابى را كه از انگور و خرما مىگرفتند،
__________________________________________________
(1) همان مدرك جلد 7 صفحه 51
. تفسير نمونه، ج5، ص: 71
درست در مقابل رزق حسن قرار داده است، و آن را يك نوشيدنى ناپاك و آلوده شمرده است.
ولى عادت زشت شرابخورى از آن ريشهدارتر بود، كه با اين اشارهها ريشهكن شود، بعلاوه شراب بخشى از درآمدهاى اقتصادى آنها را نيز تامين مىكرد لذا هنگامى كه مسلمانان به مدينه منتقل شدند و نخستين حكومت اسلامى تشكيل شد، دومين دستور در زمينه منع شرابخوارى به صورت قاطعترى نازل گشت، تا افكار را براى تحريم نهايى آمادهتر سازد، در اين موقع بود كه آيه 219 سوره بقره نازل گرديد يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما- در اين آيه ضمن اشاره به منافع اقتصادى مشروبات الكلى براى بعضى از جوامع همانند جامعه جاهليت، اهميت خطرات و زيانهاى بزرگ آن را كه به درجات از منافع اقتصادى آن بيشتر است يادآورى مىشود.
به دنبال آن در آيه 43 سوره نساء يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ به مسلمانان صريحا دستور داده شد كه در حال مستى هرگز نماز نخوانند تا بدانند با خداى خود چه مىگويند.
البته مفهوم اين آيه آن نبود كه در غير حال نماز، نوشيدن شراب مجاز بود، بلكه برنامه همان برنامه تحريم تدريجى و مرحله به مرحله بود، و به عبارت ديگر اين آيه نسبت به غير حال سكوت داشت و صريحا چيزى نمىگفت.
آشنايى مسلمانان به احكام اسلام و آمادگى فكرى آنها براى ريشهكن ساختن اين مفسده بزرگ اجتماعى كه در اعماق وجود آنها نفوذ كرده بود، سبب شد كه دستور نهايى با صراحت كامل و بيان قاطع كه حتى بهانهجويان نيز نتوانند به آن ايراد گيرند نازل گرديد، كه همين آيه مورد بحث بوده باشد.
جالب توجه اينكه در اين آيه با تعبيرات گوناگون ممنوعيت اين كار مورد تاكيد قرار گرفته است:
تفسير نمونه، ج5، ص: 72
1- آيه با خطاب يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شروع شده اشاره به اينكه مخالفت با اين حكم با روح ايمان سازگار نيست.
2- بعد از آن كلمه” إِنَّمَا” كه براى حصر و تاكيد است به كار رفته.
3- شراب و قمار همرديف انصاب «1» (بتهايى كه شكل مخصوصى نداشتند و تنها قطعه سنگى بودند) ذكر شده است و نشان مىدهد، خطر شراب و قمار به قدرى زياد است كه در رديف بت پرستى قرار گرفته، به همين دليل در روايتى از پيامبر ص مىخوانيم
شارب الخمر كعابد الوثن
:” شرابخوار همانند بت پرست است” «2»:
4- شراب و قمار و همچنين بت پرستى و از لام (يك نوع بختآزمايى) «3» همگى به عنوان رجس و پليدى شمرده شدهاند (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ).
5- تمام اين اعمال جزء اعمال شيطانى قلمداد شده است (مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ).
6- سرانجام فرمان قاطع براى اجتناب از آنها را صادر كرده و مىفرمايد (فَاجْتَنِبُوهُ).
ضمنا بايد توجه داشت كه اجتناب مفهومى رساتر از نهى دارد، زيرا معنى اجتناب فاصله گرفتن و دورى كردن و نزديك نشدن است كه بمراتب از جمله” ننوشيد” رساتر مىباشد.
7- در پايان اين آيه مىگويد: اين دستور به خاطر آن است كه شما رستگار شويد (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
__________________________________________________
(1) در باره انصاب و نصيب در جلد چهارم همين تفسير صفحه 260 بحث شده است. […..]
(2) در حاشيه تفسير طبرى جلد هفتم صفحه 31- همين حديث در تفسير نور الثقلين جلد اول صفحه 669 از امام صادق ع نيز نقل شده است
. (3) درباره كيفيت ازلام مشروحا در جلد چهارم تفسير نمونه صفحه 260 بحث كرديم
. تفسير نمونه، ج5، ص: 73
يعنى بدون آن رستگارى ممكن نيست.
8- در آيه بعد به پارهاى از زيانهاى آشكار شراب و قمار پرداخته نخست مىگويد: شيطان مىخواهد از طريق شراب و قمار در ميان شما تخم عداوت و دشمنى بپاشد و از نماز و ذكر خدا باز دارد (إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ) 9- در پايان اين آيه به عنوان يك استفهام تقريرى، مىگويد:” آيا شما خود دارى خواهيد كرد؟” (فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ).
يعنى پس از اينهمه تاكيد باز جاى بهانهجويى يا شك و ترديد در مورد ترك اين دو گناه بزرگ باقى مانده است؟! و لذا مىبينيم كه حتى” عمر” كه تعبيرات آيات گذشته را بخاطر علاقهاى كه (طبق تصريح مفسران عامه) به شراب داشت وافى نمىدانست پس از نزول اين آيه، گفت كه اين تعبير كافى و قانع كننده است.
10- و در آيه سوم به عنوان تاكيد اين حكم نخست به مسلمانان دستور مىدهد كه خدا و پيامبرش را اطاعت كنند و از مخالفت او بپرهيزند (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا).
و سپس مخالفان را تهديد مىكند كه اگر از اطاعت فرمان پروردگار سر باز زنند، مستحق كيفر و مجازات خواهند بود و پيامبر ص وظيفهاى جز ابلاغ آشكار ندارد (فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).
اثرات مرگبار شراب و قمار گرچه در ذيل آيه 219 بقره جلد دوم تفسير نمونه صفحه 74 تا 79 بحثهاى فشردهاى پيرامون ضررهاى اين دو بلاى اجتماعى ذكر شده است، ولى در اينجا نيز براى تاكيد مطلب- به عنوان اقتدا به قرآن مجيد- لازم است نكات ديگرى را ياد آور شويم، اين نكات مجموعهاى است از آمارهاى مختلف كه هر كدام به تنهايى به اندازه تفسير نمونه، ج5، ص: 74
يك بحث مشروح براى بيان عمق و عظمت اين زيانها گويا است:
1- به موجب آمارى كه در انگلستان درباره جنون الكلى انتشار يافت، و اين جنون با جنونهاى ديگر در آن مقايسه شده بود، چنين بدست آمده كه در برابر 2249 ديوانه الكلى فقط 53 ديوانه به علل ديگر وجود داشته است! «1» 2- به موجب آمار ديگرى كه از تيمارستانهاى آمريكا بدست آمده 85 درصد از بيماران روانى آنها را بيماران الكلى تشكيل مىدهد! «2» 3- يكى از دانشمندان انگليسى به نام” بنتام” مىنويسد: مشروبات الكلى در كشورهاى شمالى انسان را كودن و ابله، و در كشورهاى جنوبى ديوانه مىكند، سپس مىافزايد: آئين اسلام تمام انواع نوشابههاى الكلى را تحريم كرده است و اين يكى از امتيازات اسلام مىباشد «3».
4- اگر از كسانى كه در حال مستى دست به انتحار يا جنايت زده و خانههايى را ويران ساخته و خانمانهايى را بر باد دادهاند آمارى تهيه شود، رقم سرسامآورى را تشكيل مىدهد «4».
5- در فرانسه، هر روز 440 نفر جان خود را فداى الكل مىكنند! «5» 6- طبق آمار ديگرى تلفات بيماريهاى روانى آمريكا در يك سال دو برابر تلفات آن كشور در جنگ جهانى دوم بوده است و به عقيده دانشمندان در بيماريهاى روانى آمريكا مشروبات” الكلى” و” سيگار” نقش اساسى داشتهاند! «6» 7- به موجب آمارى كه توسط يكى از دانشمندان به نام” هوگر” به
__________________________________________________
(1 و 2) كتاب سمپوزيوم الكل صفحه 65.
(3) تفسير طنطاوى جلد اول صفحه 165
. (4) دائرة المعارف فريد وجدى ج 3 ص 790
. (5) بلاهاى اجتماعى قرن ما صفحه 205.
(6) مجموعه انتشارات نسل جوان
. تفسير نمونه، ج5، ص: 75
مناسبت بيستمين سالگرد مجله علوم ابراز شد 60 درصد قتلهاى عمدى، 75 درصد ضرب و جرح، 30 درصد جرائم ضد اخلاقى (از جمله زنا با محارم!) 20 درصد جرائم سرقت مربوط به الكل و مشروبات الكلى بوده است و به موجب آمارى از همين دانشمند 40 درصد از اطفال مجرم داراى سابقه اثر الكليت هستند «7».
8- از نظر اقتصادى تنها در انگلستان زيانهاى ناشى از طريق غيبت كارگران از كار به خاطر الكليسم به 50 مليون دلار در سال (تقريبا 1750 مليون تومان) برآورد شده است، كه اين مبلغ بتنهايى مىتواند هزينه ايجاد هزاران كودكستان و دبستان و دبيرستان را تامين كند «8» 9- به موجب آمارى كه در باره زيانهاى مشروبات الكلى در فرانسه انتشار يافته: الكل 137 ميليارد فرانك در سال بر بودجه فرانسه غير از خسارات شخصى به شرح زير تحميل مىكند:
60 ميليارد فرانك خرج دادگسترى و زندانها.
40 ميليارد فرانك خرج تعاون عمومى و خيريه.
10 ميليارد فرانك مخارج بيمارستانها براى الكليها.
70 ميليارد فرانك هزينه امنيت اجتماعى! و به اين ترتيب روشن مىشود كه تعداد بيماران روانى و بيمارستانها و قتلها و نزاعهاى خونين و سرقتها و تجاوزها و تصادفها با تعداد ميخانهها تناسب مستقيم دارد «9».
10- بزرگترين مؤسسات آمارگيرى آمريكا ثابت كرده است كه قمار در 30 درصد جنايتها دخالت مستقيم دارد.
و به موجب آمار ديگرى كه در زمينه جرائم قماربازان منتشر شده با نهايت تاسف مىبينيم كه 90 درصد جيببرى.
__________________________________________________
(7) سمپوزيوم الكل صفحه 66
. (8) مجموعه انتشارات نسل جوان سال دوم صفحه 330
. (9) نشريه مركز مطالعه پيشرفتهاى ايران (در باره الكل و قمار)
. تفسير نمونه، ج5، ص: 76
50 درصد جرائم جنسى.
10 درصد فساد اخلاق.
30 درصد از طلاقها.
40 درصد از ضرب و جرحها.
و 5 درصد از خودكشيها بخاطر قمار صورت گرفته است «10».
[سوره المائدة (5): آيه 93]
لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (93)
ترجمه:
93- بر كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند گناهى در آنچه خوردهاند نيست (و نسبت به نوشيدن شراب قبل از نزول حكم تحريم مجازات نمىشوند) مشروط بر اينكه تقوا پيشه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند، سپس تقوا پيشه كنند و نيكى نمايند، و خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد.
شان نزول
در تفسير” مجمع البيان” و تفسير” طبرى” و تفسير” قرطبى” و بعضى ديگر از تفاسير چنين آمده است كه پس از نزول آيه تحريم شراب و قمار، بعضى از ياران پيامبر ص گفتند: اگر اين دو كار اينهمه گناه دارد پس تكليف برادران مسلمان ما كه پيش از نزول اين آيه از دنيا رفتهاند و هنوز اين دو كار را ترك نكرده بودند چه مىشود؟ آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
__________________________________________________
(10) نشريه مركز مطالعه پيشرفتهاى ايران (در باره الكل و قمار)
. تفسير نمونه، ج5، ص: 77
تفسير:
در اين آيه در پاسخ كسانى كه نسبت به وضع گذشتگان قبل از نزول تحريم شراب و قمار و يا نسبت به وضع كسانى كه اين حكم هنوز به گوش آنها نرسيده، و در نقاط دور دست زندگى داشتند مىگويد:” آنهايى كه ايمان و عمل صالح داشتهاند و اين حكم به آنها نرسيده بوده، اگر شرابى نوشيدهاند و يا از درآمد قمار خوردهاند گناهى بر آنها نيست” (لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا) «1».
سپس اين حكم را مشروط به اين مىكند كه آنها تقوا را پيشه كنند و ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند (إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) بار ديگر همين موضوع را تكرار كرده، مىگويد:” سپس تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند” (ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا).
و براى سومين بار با كمى تفاوت همين موضوع را تكرار نموده، مىگويد:
” سپس تقوا پيشه كنند و نيكى نمايند” (ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا).
و در پايان آيه مىفرمايد:” خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد” (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
درباره تكرار اين سه جمله ميان مفسران قديم و جديد گفتگو بسيار است بعضى آنها را حمل بر تاكيد كردهاند، زيرا اهميت موضوع تقوا و ايمان و عمل صالح ايجاب مىكند كه روى آن بطور جدى و مكرر تكيه و تاكيد شود.
ولى جمعى از مفسرين معتقدند كه هر يك از اين سه جمله ناظر به حقيقت
__________________________________________________
(1) بايد توجه داشت كه” طعام” غالبا در ماكولات گفته مىشود نه نوشيدنيها ولى گاهى در نوشيدنيها نيز استعمال مىشود مانند آيه 249 سوره بقره فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي
. تفسير نمونه، ج5، ص: 78
جداگانهاى است و در زمينه تفاوت آنها احتمالات متعددى دادهاند كه بسيارى از آنها دليل و شاهدى ندارد.
شايد بهترين سخن در اين زمينه اين است كه گفته شود:
منظور از” تقوا” كه نخستين بار ذكر شده همان احساس مسئوليت درونى است كه انسان را به سوى تحقيق و بررسى درباره دين و نگاه كردن در معجزه پيامبر ص و جستجو در باره حق مىكند و نتيجه آن ايمان و عمل صالح است، و به تعبير ديگر تا مرحلهاى از تقوا در وجود انسان نبوده باشد به فكر تحقيق و جستجوى حق نمىافتد، و بنا بر اين نخستين بار كه در آيه فوق سخن از تقوا به ميان آمده اشاره به اين مرحله از تقوا است و اين منافات با آغاز آيه كه مىگويد” لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ …” ندارد، زيرا ايمان در آغاز آيه ممكن است به معنى تسليم ظاهرى بوده باشد ولى ايمانى كه بعد از تقوا به وجود آيد ايمان واقعى است.
و دومين بار كه سخن از تقوا به ميان آمده اشاره به تقوايى است كه در درون جان انسان نفوذ مىكند و اثر آن عميقتر مىگردد و نتيجه آن ايمان مستقر و ثابتى است كه عمل صالح جزء آن است، لذا در جمله دوم پس از ذكر ايمان سخنى از عمل صالح به ميان نيامده تنها مىفرمايد: ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا … يعنى اين ايمان بقدرى نافذ و ثابت است كه نيازى به ذكر عمل صالح در تعقيب آن نيست.
و در مرحله سوم كه گفتگو از تقوا مىكند منظور تقوايى است كه به مرحله عالى خود رسيده بطورى كه علاوه بر دعوت به انجام وظائف حتمى، دعوت به احسان يعنى كارهاى نيك نيز مىكند حتى كارهايى كه از واجبات نيست.
خلاصه اينكه هر يك از اين سه تقوا اشاره به مرحلهاى از احساس مسئوليت و پرهيزگارى است،” مرحله ابتدايى”،” مرحله متوسط”، و” مرحله نهايى” و هر يك قرينهاى در خود آيه دارد كه به اتكاى آن مىتوان مقصود را دريافت. بر خلاف احتمالاتى كه بعضى از مفسرين در تفاوت اين سه تقوا و سه ايمان دادهاند كه فاقد قرينه و شاهد است.
تفسير نمونه، ج5، ص: 79
[سوره لقمان (31): آيات 6 تا 9]
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (6) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (8) خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)
ترجمه:
6- بعضى از مردم سخنان باطل و بيهوده خريدارى مىكنند تا مردم را از روى جهل و نادانى گمراه سازند، و آيات الهى را به استهزا و سخريه گيرند، براى آنها عذاب خوار كننده است.
7- هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مىشود مستكبرانه روى بر مىگرداند، گويى آن را نشنيده، گويى اصلا گوشهايش سنگين است! او را به عذاب دردناك بشارت ده.
8- (ولى) كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنهاست.
9- جاودانه در آن خواهند ماند، اين وعده مسلم الهى است، و اوست عزيز و حكيم (شكست ناپذير و دانا).
شان نزول:
بعضى از مفسران گفتهاند كه نخستين آيات مورد بحث در باره” نضر بن تفسير نمونه، ج17، ص: 13
حارث” نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ايران سفر مىكرد، و در ضمن، داستانهاى ايرانيان را براى قريش بازگو مىنمود، و مىگفت: اگر محمد براى شما سرگذشت عاد و ثمود را نقل مىكند، من داستانهاى رستم و اسفنديار، و اخبار كسرى و سلاطين عجم را باز مىگويم!، آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترك مىگفتند.
بعضى ديگر گفتهاند كه اين قسمت از آيات در باره مردى نازل شده كه كنيز خوانندهاى را خريدارى كرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مىكرد و او را از ياد خدا غافل مىساخت.
مرحوم” طبرسى” مفسر بزرگ، بعد از ذكر اين شان نزول مىگويد:
حديثى كه از پيامبر ص در اين زمينه نقل شده شان نزول فوق را تاييد مىكند، چرا كه آن حضرت ص فرمود:
لا يحل تعليم المغنيات و لا بيعهن، و اثمانهن حرام و قد نزل تصديق ذلك فى كتاب اللَّه:” وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ …”.
” آموزش دادن كنيزان خواننده، و خريد و فروش آنها حرام است و درآمدى كه از اين راه به دست مىآيد نيز حرام است، گواه اين مطلب چيزى است كه خداوند در كتابش فرموده: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ …”.
تفسير: غنا يكى از دامهاى بزرگ شياطين!
در اين آيات، سخن از گروهى است كه درست در مقابل گروه” محسنين” و” مؤمنين” قرار دارند كه در آيات گذشته مطرح بودند.
در اينجا سخن از جمعيتى است كه سرمايههاى خود را براى بيهودگى و گمراه ساختن مردم به كار مىگيرد، و بدبختى دنيا و آخرت را براى خود مىخرد! تفسير نمونه، ج17، ص: 14
نخست مىفرمايد:” بعضى از مردم، سخنان باطل و بيهوده را خريدارى مىكنند تا خلق خدا را از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند” (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
” و آيات خدا را به استهزاء و سخريه گيرند” (وَ يَتَّخِذَها هُزُواً) «1».
و در پايان آيه اضافه مىكند:” عذاب خوار كننده از آن اين گروه است” (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).
خريدارى كردن سخنان باطل و بيهوده يا به اين گونه است كه به راستى افسانههاى خرافى و باطل را با دادن پول به دست آورند، آن چنان كه در داستان” نضر بن حارث” خوانديم.
و يا از اين طريق است كه براى ترتيب دادن مجالس لهو و باطل و خوانندگى كنيزان خواننده خريدارى كنند، چنان كه در حديث پيامبر ص ضمن شان نزول بيان شد.
و يا صرف كردن مال به هر صورت و به هر طريقى كه به وسيله آن به اين هدف نامشروع يعنى سخنان باطل و بيهوده برسند.
عجب اينكه اين كوردلان مطالب باطل و بيهوده را به گرانترين قيمت خريدارى مىكردند، اما آيات الهى و حكمت را كه پروردگار، رايگان در اختيارشان گذارده ناديده مىگرفتند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه خريدارى (اشتراء) در اينجا معنى كنايى داشته باشد و منظور از آن هر گونه تلاش و كوشش براى رسيدن به اين منظور است.
__________________________________________________
(1) ضمير” يتخذها” به” آيات الكتاب” باز مىگردد كه در آيات قبل آمده است، بعضى نيز احتمال دادهاند كه به” سبيل” بر گردد، كلمه” سبيل” گاهى به صورت مذكر و گاه به صورت مؤنث در آيات قرآن آمده است.
تفسير نمونه، ج17، ص: 15
و اما” لَهْوَ الْحَدِيثِ”، مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه هر گونه سخنان يا آهنگهاى سرگرم كننده و غفلتزا را كه انسان را به بيهودگى يا گمراهى مىكشاند در بر مىگيرد، خواه از قبيل” غنا” و الحان و آهنگهاى شهوتانگيز و هوسآلود باشد، و خواه سخنانى كه نه از طريق آهنگ، بلكه از طريق محتوى انسان را به بيهودگى و فساد، سوق مىدهد.
و يا از هر دو طريق، چنان كه در تصنيفها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمولى است كه هم محتوايش گمراه كننده است و هم آهنگش! و يا مانند داستانهاى خرافى و اساطير كه سبب انحراف مردم از” صراط مستقيم” الهى مىگردد.
و يا سخنان سخريه آميزى كه به منظور محو حق و تضعيف پايههاى ايمان مطرح مىشود، همانند چيزى كه از ابو جهل و يارانش نقل مىكنند كه رو به قريش مىكرد و مىگفت:” مىخواهيد شما را از” زقوم” كه” محمد” ما را به آن تهديد مىكند اطعام كنم؟! سپس مىفرستاد و” كره و خرما” حاضر مىكردند و مىگفت:
اين همان” زقوم” است! … و به اين ترتيب آيات الهى را بباد استهزاء مىگرفت.
به هر حال” لهو الحديث” معناى گستردهاى دارد كه همه اينها و مانند آن را فرا مىگيرد، و اگر در روايات اسلامى و سخنان مفسرين روى يكى از اينها انگشت گذارده شده است هرگز دليل بر انحصار و محدوديت مفهوم آيه نيست.
در احاديثى كه از طرق اهل بيت ع به ما رسيده تعبيرهايى ديده مىشود كه بيانگر همين وسعت مفهوم اين كلمه است:
از جمله در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم:
الغناء مجلس لا ينظر اللَّه الى اهله، و هو مما قال اللَّه عز و جل” وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ”
:” مجلس غنا و خوانندگى لهو و باطل، مجلسى تفسير نمونه، ج17، ص: 16
است كه خدا به اهل آن نمىنگرد، (و آنها را مشمول لطفش قرار نمىدهد) و اين مصداق همان چيزى است كه خداوند عز و جل فرموده” بعضى از مردم هستند كه سخنان بيهوده خريدارى مىكنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند” «1».
تعبير به” لَهْوَ الْحَدِيثِ” بجاى” الحديث اللهو” گويا اشاره به اين است كه هدف اصلى آنها همان لهو و بيهودگى است، و سخن، وسيلهاى براى رسيدن به آن است.
جمله” لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ” نيز مفهوم وسيعى دارد كه هم گمراه كردن اعتقادى را شامل مىشود آن چنان كه در داستان نضر بن حارث و ابو جهل خوانديم و هم منحرف ساختن اخلاقى آن چنان كه در احاديث غنا آمده است.
تعبير” بغير علم” اشاره به اين است كه اين گروه گمراه و منحرف حتى به مذهب باطل خود نيز ايمان ندارند، بلكه صرفا از جهل و تقليدهاى كوركورانه پيروى مىكنند، آنها جاهلانى هستند كه ديگران را نيز به جهل و نادانى خود گرفتار مىسازند.
اين در صورتى است كه تعبير” بغير علم” را توصيف براى گمراه كنندگان بدانيم، اما بعضى از مفسران نيز احتمال دادهاند كه توصيفى براى” گمراه شوندگان” باشد، يعنى مردم جاهل و بيخبر را ناآگاهانه به وادى انحراف و باطل مىكشانند.
اين بيخبران گاه از اين هم فراتر مىروند، يعنى تنها به جنبههاى سرگرمى و غافل كننده اين مسائل قانع نمىشوند، بلكه سخنان لهو و بيهوده خود را وسيلهاى براى استهزاء و سخريه آيات الهى قرار مىدهند، و اين همان است كه در آخر آيه فوق به آن اشاره كرده، مىفرمايد: و يتخذها هزوا.
اما توصيف عذاب به” مهين” (خوار كننده و اهانت بار) به خاطر آن است كه جريمه بايد همانند جرم باشد، آنها نسبت به آيات الهى توهين كردند، خداوند
__________________________________________________
(1) وسائل الشيعه ج 12 صفحه 228 (باب تحريم الغناء).
تفسير نمونه، ج17، ص: 17
هم براى آنها مجازاتى تعيين كرده كه علاوه بر دردناك بودن توهين آور نيز مىباشد.
آيه بعد به عكس العمل اين گروه در برابر آيات الهى اشاره كرده، و در واقع آن را با عكس العملشان در برابر لهو الحديث مقايسه مىكند و مىگويد:
” هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مىشود مستكبرانه روى بر مىگرداند، گويى آيات ما را نشنيده، گويى اصلا گوشهايش سنگين است” و اصلا هيچ سخنى را نمىشنود (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً).
و در پايان، كيفر دردناك چنين كسى را اينگونه بازگو مىكند:” او را به عذاب دردناك بشارت ده”! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
تعبير به وَلَّى مُسْتَكْبِراً اشاره به اين است كه رويگرداندن او تنها به خاطر مزاحمت با منافع دنيوى و هوسهايش نيست، بلكه از اينهم فراتر مىرود و انگيزه استكبار و تكبر در برابر خدا و آيات خدا كه بزرگترين گناه است در عمل او نيز وجود دارد.
جالب اينكه نخست مىگويد:” آن چنان بى اعتنايى به آيات الهى مىكند كه گويى اصلا آن را نشنيده و كاملا بى اعتنا از كنار آن مىگذرد” سپس اضافه مىكند:” نه تنها اين آيات را نمىشنود، گويى اصلا كر است و هيچ سخنى را نمىشنود”! جزاى چنين افراد نيز متناسب اعمالشان است همانگونه كه عملشان براى اهل حق درد آور بود، خداوند مجازاتشان را نيز دردناك قرار داده، و به عذاب اليمشان گرفتار مىسازد! توجه به اين نكته نيز لازم است كه تعبير به” بشر” (بشارت ده) در مورد عذاب دردناك الهى متناسب با كار مستكبرانى است كه آيات الهى را به باد سخريه تفسير نمونه، ج17، ص: 18
مىگرفتند و بو جهل صفتانى كه” زقوم جهنم” را با كره و خرما تفسير مىكردند! در آيات بعد به شرح حال مؤمنان راستين باز مىگردد كه در آغاز اين مقايسه از آنان شروع شد، در پايان نيز به آنان ختم گردد، مىفرمايد:” كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است” (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ).
آرى اين گروه بر عكس مستكبران بى ايمان، و گمراه كنندگان كوردل كه نه آثار خدا را در جهان مىبينند و نه سخنان فرستادگان خدا را به گوش جان مىشنوند، به حكم عقل و خرد بيدار و چشم بينا و گوش شنوا كه خدا نصيبشان كرده هم به آيات الهى ايمان مىآورند و هم در اعمال صالح خود آن را به كار مىگيرند و چه جالب است كه آنها” عذاب اليم” داشتند و اينها” جنات نعيم” دارند.
مهمتر اينكه اين باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است” هميشه در آن خواهند ماند” (خالِدِينَ فِيها).
” اين وعده مسلم الهى است، وعدهاى تخلف ناپذير” (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
و خداوند نه وعده دروغين مىدهد، و نه از وفاى به وعدههاى خود عاجز است، چرا كه” او عزيز و قدرتمند، و حكيم و آگاه است” (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
اين نكته قابل دقت است كه در مورد مستكبران،” عذاب” به صورت مفرد ذكر شده و در مورد مؤمنان صالح العمل،” جنات” به صورت جمع، چرا كه رحمت خدا همواره بر غضبش پيشى گرفته.
تاكيد بر خلود و وعده حق الهى نيز تاكيدى بر همين فزونى” رحمت” تفسير نمونه، ج17، ص: 19
بر” غضب” است.
” نعيم” كه از ماده” نعمت” است، معنى گستردهاى دارد كه همه انواع نعمتهاى مادى و معنوى را شامل مىشود، حتى نعمتهايى كه براى ما محبوسان زندان تن در اين دنيا قابل درك نيست” راغب” در” مفردات” مىگويد:” نعيم” به معنى” نعمت بسيار” است (النعيم النعمة الكثيرة).
نكتهها:
1- تحريم غنا
بدون شك غنا به طور اجمال از نظر مشهور علماى شيعه حرام است و شهرتى در سرحد اجماع و اتفاق دارد.
بسيارى از علماى اهل سنت نيز بر اين عقيده تاكيد كردهاند، هر چند بعضى از آنها استثناهايى براى آن قائل شدهاند، و شايد بعضى از اين استثناها در حقيقت استثناء نباشد و خارج از موضوع غنا محسوب شود (و به اصطلاح تخصصا خارج است).
” قرطبى” در ذيل آيات مورد بحث در همين زمينه چنين مىگويد:” غناى معمول در ميان گروهى از مردم، هر گاه مشتمل بر اشعار عاشقانه در باره زنان و توصيف زيبائيهاى آنان، و ذكر شراب و محرمات ديگر باشد، همه علما در حرمت آن متفقند، چرا كه مصداق لهو و غناى مذموم مىباشد، و اما اگر از اين امور خالى گردد، مختصرى از آن در اعياد و جشنهاى زفاف جائز است، و همچنين براى نشاط بخشيدن به هنگام انجام كارهاى مشكل، آن گونه كه در تاريخ اسلام در مساله حفر خندق آمده، و يا اشعارى كه” انجشه” به هنگام حركت قافله به سوى مكه در حجة الوداع براى تحريك شتران مىخوانده است، اما آنچه امروز در ميان” صوفيه” معمول است كه انواع آلات طرب را در اين زمينه به كار مىبرند تفسير نمونه، ج17، ص: 20
حرام است” «1».
آنچه را كه قرطبى به صورت استثناء بيان كرده از قبيل خواندن” حدى” (آواز مخصوص) براى شتران يا اشعار مخصوصى كه مسلمانان با آهنگ به هنگام حفر خندق مىخواندند به احتمال قوى اصلا جزء غنا نبوده و نيست، و شبيه اشعارى است كه گروهى با آهنگ مخصوص در راهپيماييها يا مجالس جشن و عزادارى مذهبى مىخوانند.
در منابع اسلامى دلائل زيادى بر تحريم غنا در دست است كه از جمله آيه فوق و مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ … و بعضى ديگر از آيات قرآن مىباشد كه حد اقل طبق رواياتى كه در تفسير اين آيات وارد شده بر غنا تطبيق گرديده، و يا غنا از مصاديق آن شمرده شده است.
در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم كه در تفسير آيه وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (حج- 30) فرمود:
قول الزور الغناء:
” سخن باطل همان غنا است” «2».
و نيز همان امام ع در تفسير آيه وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ (فرقان- 72) فرمود:” منظور از آن غنا است” «3».
و در تفسير همين آيه مورد بحث، روايات متعددى از امام باقر ع و امام صادق ع و امام على بن موسى الرضا ع نقل شده است كه يكى از مصداقهاى” لهو الحديث” را كه موجب” عذاب مهين” است غنا معرفى كردهاند «4».
علاوه بر اين روايات فراوان ديگرى- منهاى تفسير آيات- در منابع اسلامى ديده مىشود كه تحريم غنا را بطور مؤكد بيان مىكند.
در حديثى كه از” جابر بن عبد اللَّه” از پيامبر ص نقل شده مىخوانيم:
كان ابليس اول من تغنى:” شيطان اولين كسى بود كه غنا خواند” «5».
__________________________________________________
(1)” تفسير قرطبى” ج 7 ص 5136.
(2 و 3 و 4 و 5)” وسائل الشيعه” ج 12 صفحه 225 تا 227- 231 (باب 99 تحريم الغناء).
تفسير نمونه، ج17، ص: 21
و در حديث ديگرى از امام صادق ع چنين آمده است:
بيت الغناء لا- تؤمن فيه الفجيعة، و لا تجاب فيه الدعوة، و لا يدخله الملك:
” خانهاى كه در آن غنا باشد، ايمن از مرگ و مصيبت دردناك نيست، و دعا در آن به اجابت نمىرسد، و فرشتگان وارد آن نمىشوند” «1».
و در حديث ديگرى از همان امام ع مىخوانيم:
الغناء يورث النفاق، و يعقب الفقر:
” غنا، روح نفاق را پرورش مىدهد و فقر و بدبختى مىآفريند” «2».
در حديث ديگر كه از امام صادق ع نقل شده از جمله كسانى را كه ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است زن خواننده و كسى است كه اجرتى به او مىدهد و كسى كه آن پول را مصرف مىنمايد! (المغنية ملعونة، و من اداها ملعون، و آكل كسبها ملعون) «3».
در منابع معروف اهل سنت نيز روايات متعددى در اين زمينه نقل شده است.
از جمله روايتى است كه در” در المنثور” از جمع كثيرى از محدثين از ابى امامة از پيغمبر گرامى اسلام ص نقل كرده است كه فرمود:
لا يحل تعليم المغنيات و لا بيعهن و اثمانهن حرام
:” تعليم زنان خواننده حلال نيست، و همچنين خريد و فروش اين كنيزان، و چيزى كه در مقابل آن گرفته مىشود نيز حرام است” «4».
نظير همين معنى را نويسنده التاج از ترمذى و امام احمد نقل كرده است (التاج جلد 5 صفحه 287).
” ابن مسعود” از پيامبر ص نقل مىكند كه فرمود:
الغناء ينبت النفاق
__________________________________________________
(1 و 2) وسائل الشيعه جلد 12 صفحه 225- 230.
(3) سفينة البحار ج 2 صفحه 338.
(4) در المنثور ذيل آيه مورد بحث.
تفسير نمونه، ج17، ص: 22
فى القلب كما ينبت الماء البقل:
” غنا روح نفاق را در قلب پرورش مىدهد همانگونه كه آب گياهان را”! «1».
روى هم رفته رواياتى كه در اين زمينه نقل شده است بقدرى زياد است كه به حد تواتر مىرسد، و به همين دليل اكثر علماى اسلام فتوى به حرمت دادهاند علاوه بر علماى شيعه كه تقريبا در اين سخن اتفاق نظر دارند، تحريم آن از ابو حنيفه نيز نقل شده است، و هنگامى كه از احمد پيشواى معروف اهل سنت در باره غنا سؤال كردند در پاسخ گفت: ينبت النفاق:” روح نفاق را در آدمى مىروياند”!.
و مالك، پيشواى ديگر اهل سنت در پاسخ اين سؤال گفت: يفعله الفساق:
” مردم فاسق به دنبال آن مىروند”! و” شافعى” تصريح كرده است كه شهادت اصحاب غنا قبول نيست، و اين خود دليل بر فسق آنها است.
از اصحاب شافعى نيز نقل شده كه فتواى شافعى را تحريم مىدانند، بر خلاف آنچه بعضى پنداشتهاند»
.
2- غناء چيست؟
در حرمت غناء چندان مشكلى وجود ندارد، مشكل تشخيص موضوع غناء است.
آيا هر صوت خوش و زيبايى غنا است؟
مسلما چنين نيست، زيرا در روايات اسلامى آمده و سيره مسلمين نيز حكايت مىكند كه قرآن و اذان و مانند آن را با صداى خوش و زيبا بخوانيد.
__________________________________________________
(1) تفسير روح المعانى ذيل آيه مورد بحث.
(2)” روح المعانى” ذيل آيات مورد بحث.
تفسير نمونه، ج17، ص: 23
آيا غنا هر صدايى است كه در آن” ترجيع” (رفت و آمد صدا در حنجره و به اصطلاح غلت دادن) باشد؟ آن نيز ثابت نيست.
آنچه از مجموع كلمات فقهاء و سخنان اهل سنت در اين زمينه مىتوان استفاده كرد اين است كه غناء، آهنگهاى طربانگيز و لهو و باطل است.
و به عبارت روشنتر: غناء آهنگهايى است كه متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مىباشد.
و باز به تعبير ديگر: غناء به صوتى گفته مىشود كه قواى شهوانى را در انسان تحريك مىنمايد، و انسان در آن حال احساس مىكند كه اگر در كنار آن صدا، شراب و فساد جنسى نيز باشد كاملا مناسب است!.
اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه يك” آهنگ” هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به اين ترتيب كه اشعار عشقى و فسادانگيز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غنا است، به اين ترتيب كه اشعار پر محتوى يا آيات قرآن و دعاء و مناجات را به آهنگى بخوانند كه مناسب مجالس عياشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مىباشد (دقت كنيد).
ذكر اين نكته نيز لازم است كه گاه براى غنا دو رقم معنى ذكر مىشود” معنى عام” و” معنى خاص”، معنى خاص همان است كه در بالا گفتيم يعنى آهنگهاى تحريك شهوات و متناسب مجالس فسق و فجور.
ولى معنى عام هر گونه صوت زيبا است، و لذا آنها كه غنا را به معنى عام تفسير كردهاند بر آن دو قسم قائل شدهاند” غناى حلال” و” غناى حرام”.
منظور از غناى حرام همان است كه در بالا گفته شد و منظور از غناى حلال صداى زيبا و خوشى است كه مفسدهانگيز نباشد، و متناسب با مجالس فسق و فجور نگردد.
بنا بر اين در اصل تحريم غنا تقريبا اختلافى نيست، اختلاف در نحوه تفسير تفسير نمونه، ج17، ص: 24
آن است.
البته” غنا” مصاديق مشكوكى نيز دارد (مانند همه مفاهيم ديگر) كه انسان به راستى نمىداند فلان صوت مناسب مجالس فسق و فجور است يا نه؟ و در اين صورت به حكم اصل برائت محكوم به حليت است (البته بعد از آگاهى كافى از مفهوم عرفى غنا طبق تعريف فوق).
و از اينجا روشن مىشود صداها و آهنگهاى حماسى كه متناسب ميدانهاى نبرد و يا ورزش و يا مانند آن است دليلى بر تحريم آن نيست.
البته در زمينه غنا بحثهاى ديگرى نيز وجود دارد از قبيل پارهاى از استثناها كه بعضى براى آن قائل شدهاند، و جمعى آن را انكار كردهاند، و مسائل ديگر كه بايد در كتب فقهى از آن سخن گفت.
آخرين سخنى كه در اينجا ذكر آن را لازم مىدانيم اين است كه آنچه در بالا گفتيم مربوط به خوانندگى است و اما استفاده از آلات موسيقى و حرمت آن بحث ديگرى دارد كه از موضوع اين سخن خارج است.
3- فلسفه تحريم غنا
دقت در مفهوم” غنا” با شرائطى كه در شرح موضوع آن گفتيم، فلسفه تحريم آن را به خوبى روشن مىسازد.
در يك بررسى كوتاه به مفاسد زير برخورد مىكنيم:
الف: تشويق به فساد اخلاق-
تجربه نشان داده است- و تجربه بهترين شاهد و گواه است- كه بسيارى افراد تحت تاثير آهنگهاى غناء، راه تقوى و پرهيزكارى را رها كرده، و به شهوات و فساد روى مىآورند.
مجلس غنا معمولا مركز انواع مفاسد است و آنچه به اين مفاسد دامن مىزند همان غناء است. تفسير نمونه، ج17، ص: 25
در بعضى از گزارشهايى كه در جرائد خارجى آمده مىخوانيم كه در مجلسى كه گروهى از دختران و پسران بودند، و آهنگ خاصى از غناء در آنجا اجرا شد آن چنان هيجانى به دختران و پسران دست داد كه به يكديگر حملهور شدند و فجايع زيادى بار آوردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد.
در تفسير” روح المعانى”، سخنى از يكى از سران” بنى اميه” نقل مىكند كه به آنها مىگفت: از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مىكند، شهوت را مىافزايد شخصيت را در هم مىشكند، جانشين شراب مىشود، و همان كارى را مىكند كه مستى انجام مىدهد «1».
و اين نشان مىدهد كه حتى آنها نيز به مفاسد آن پى برده بودند.
و اگر مىبينيم در روايات اسلامى كرارا آمده است كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مىدهد اشاره به همين حقيقت است، روح نفاق همان روح آلودگى به فساد و كنارهگيرى از تقوا و پرهيزكارى است.
و نيز اگر در روايات آمده است كه فرشتگان در خانهاى كه غنا در آن است وارد نمىشوند به خاطر همين آلودگى به فساد است، چرا كه فرشتگان پاكند و طالب پاكيند، و از اين محيطهاى آلوده بيزارند.
ب- غافل شدن از ياد خدا-
تعبير به” لهو” كه در تفسير” غنا” در بعضى از روايات اسلامى آمده است، اشاره به همين حقيقت است كه غناء انسان را آن چنان مست شهوات مىكند كه از ياد خدا غافل مىسازد.
در آيات فوق خوانديم كه” لهو الحديث”، يكى از عوامل” ضلالت” از” سبيل اللَّه” است، و موجب” عذاب اليم”.
__________________________________________________
(1) تفسير روح المعانى جلد 21 صفحه 60.
تفسير نمونه، ج17، ص: 26
در حديثى از على ع مىخوانيم:
كل ما الهى عن ذكر اللَّه فهو من الميسر:
” هر چيزى كه انسان را از ياد خدا غافل كند (و در شهوات فرو ببرد) آن در حكم قمار است” «1».
ج- آثار زيانبار بر اعصاب-
غنا و موسيقى در حقيقت، يكى از عوامل مهم تخدير اعصاب است، و به تعبير ديگر مواد مخدر گاهى از طريق دهان و نوشيدن وارد بدن مىشوند، (مانند شراب).
و گاه از طريق بوئيدن و حس شامه (مانند هروئين).
و گاه از طريق تزريق (مانند مرفين).
و گاه از طريق حس سامعه است (مانند غنا).
به همين دليل گاهى غنا و آهنگهاى مخصوصى، چنان افراد را در نشئه فرو مىبرد، كه حالتى شبيه به مستى به آنها دست مىدهد، البته گاه به اين مرحله نمىرسد اما در عين حال تخدير خفيف ايجاد مىكند.
و به همين دليل بسيارى از مفاسد مواد مخدر در غنا وجود دارد، خواه تخدير آن خفيف باشد يا شديد.