حماسه اقتصادی ، مفاهیم اقتصادی 6- مبارزه با ربا ورشوه خواری در اسلام( بر اساس تفسیر نمونه)

مبارزه با ربا ورشوه خواری در اسلام( بر اساس تفسیر نمونه)
[سوره آل‏عمران (3): آيات 130 تا 132]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (130) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (131) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (132)
ترجمه:
130- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد.
131- و از آتشى بپرهيزيد كه براى كافران آماده شده است.
132- و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت شويد.
تفسير:
چگونگى پيوند آيات قرآن
آيات گذشته- چنان كه دانستيم- در باره غزوه” احد” و حوادث مربوط به- آن، و درسهاى گوناگونى است كه مسلمانان از آن حادثه فرا گرفتند، ولى اين سه                        تفسير نمونه، ج‏3، ص: 86
آيه و شش آيه بعد از آن محتوى يك سلسله برنامه‏هاى اقتصادى، اجتماعى و تربيتى است، و پس از پايان اين نه آيه، مجددا حوادث مربوط به جنگ احد عنوان مى‏گردد.

اين طرز بيان ممكن است براى بعضى مايه تعجب گردد، ولى با توجه به يك اصل اساسى حقيقت امر روشن مى‏شود، و آن اينكه:
قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه داراى فصول و ابوابى باشد و نظام تاليفى خاصى در ميان ابواب و فصول آن در نظر گرفته شده باشد، بلكه قرآن كتابى است كه در مدت بيست و سه سال” نجوما” (تدريجا) طبق نيازمنديهاى گوناگون تربيتى در زمانها و اماكن مختلف نازل شده: يك روز داستان احد پيش مى‏آمد و برنامه‏هاى مختلف جنگى در ضمن آيات متعدد اعلام مى‏گشت، روز ديگر احساس نياز به يك مسئله اقتصادى همچون ربا يا يك مسئله حقوقى مانند احكام ازدواج، يا يك مسئله تربيتى و اخلاقى مانند توبه، مى‏شد و آيات متعددى طبق آن نازل مى‏گشت.
از اين سخن چنين نتيجه گرفته مى‏شود كه: ممكن است در بسيارى از موارد پيوند خاصى در ميان آيات قبل و بعد نبوده باشد، و نبايد مانند بعضى از مفسران در اين گونه موارد اصرارى در يافتن رابطه در ميان آنها داشت، نبايد خود را به- زحمت بيندازيم و در ميان قضايايى كه خداوند اتصال و ارتباطى نخواسته با تكلف وجه ارتباطى درست كنيم، زيرا اين كار با روح قرآن و چگونگى نزول آن در حوادث مختلف و طبق نيازمنديهاى گوناگون در شرايط و ظروف جداگانه، سازش ندارد.
البته تمام سوره‏ها و آيات قرآن از يك نظر بهم مربوطند و آن اينكه همگى يك برنامه انسان سازى و تربيتى را در يك سطح عالى تعقيب مى‏كنند و براى ساختن يك جامعه آباد، آگاه، امن و امان و پيشرفته از نظر مادى و معنوى نازل شده‏اند.                        تفسير نمونه، ج‏3، ص: 87
بنا بر اين اگر آيات نه‏گانه فوق رابطه خاصى با آيات قبل و بعد ندارد بهمين دليل است.
تحريم رباخوارى در چند مرحله
مى‏دانيم روش قرآن در مبارزه با انحرافات ريشه‏دار اجتماعى اين است كه تدريجا زمينه‏سازى مى‏كند، و افكار عموم را تدريجا به مفاسد آنها آشنا مى‏سازد، و آن گاه كه آمادگى براى پذيرفتن تحريم نهايى حاصل شد قانون را به صورت صريح اعلام مى‏كند (مخصوصا در مواردى كه آلودگى به گناه زياد و وسيع باشد).
و نيز مى‏دانيم: عرب، در زمان جاهليت آلودگى شديدى به ربا خوارى داشت و مخصوصا محيط مكه محيط رباخواران بود، و سرچشمه بسيارى از بدبختيهاى اجتماعى آنها نيز همين كار زشت و ظالمانه بود، به همين دليل قرآن براى ريشه كن ساختن رباخوارى حكم تحريم را در چهار مرحله بيان كرده است:
1- در آيه 39 سوره روم نخست در باره” ربا” به يك پند اخلاقى قناعت شده آنجا كه مى‏فرمايد: وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ و به اين طريق اعلام مى‏كند كه تنها از ديدگاه افراد كوته‏بين است كه ثروت رباخواران از راه سود گرفتن افزايش مى‏يابد، اما در پيشگاه خدا چيزى بر آنها افزوده نمى‏شود بلكه زكات و انفاق در راه خدا است كه ثروتها را افزايش مى‏دهد.
2- در سوره نساء آيه 161 ضمن انتقاد از عادات و رسوم غلط يهود به عادت زشت رباخوارى آنها اشاره كرده و مى‏فرمايد: وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ:
” يكى ديگر از عادات بد آنها اين بود كه ربا مى‏خوردند با اينكه از آن نهى شده بودند”.                        تفسير نمونه، ج‏3، ص: 88
3- در آيه مورد بحث چنان كه ضمن تفسير آن خواهيم گفت، حكم تحريم ربا صريحا ذكر شده، اما تنها به يك نوع از انواع ربا كه نوع شديد و فاحش آن است اشاره شده است.
4- بالآخره در سوره بقره آيات 275 تا 279 هر گونه رباخوارى به شدت ممنوع اعلام شده و در حكم جنگ با خدا ذكر گرديده است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً …
گفتيم در اين آيه اشاره به تحريم رباى فاحش شده و با تعبير” اضعافا مضاعفه” بيان گرديده است. منظور از رباى فاحش اين است كه سرمايه به شكل تصاعدى در مسير ربا سير كند يعنى سود در مرحله نخستين با اصل سرمايه ضميمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گيرند، و به همين ترتيب در هر مرحله،” سود به اضافه سرمايه”، سرمايه جديدى را تشكيل دهد، و به اين ترتيب در مدت كمى از راه تراكم سود مجموع بدهى بدهكار بچندين برابر اصل بدهى افزايش يابد و به كلى از زندگى ساقط گردد.
به طورى كه از روايات و تواريخ استفاده مى‏شود در زمان جاهليت معمول بود كه اگر بدهكار در راس مدت نمى‏توانست بدهى خود را بپردازد از طلبكار تقاضا مى‏كرد كه مجموع سود و اصل بدهى را به شكل سرمايه جديدى به او قرض بدهد و سود آن را بگيرد!، در عصر ما نيز در ميان رباخواران اين رباخوارى بسيار ظالمانه فراوان است.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ در پايان آيه مى‏فرمايد:” اگر مى‏خواهيد رستگار شويد بايد تقوا را پيشه كنيد و از اين گناه بپرهيزيد”.
وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ اين آيه مجددا حكم تقوا را تاكيد كرده و از آتشى كه در انتظار كافران                        تفسير نمونه، ج‏3، ص: 89
است بر حذر مى‏دارد.
از تعبير” كافران” استفاده مى‏شود كه اصولا رباخوارى با روح ايمان سازگار نيست و رباخواران از آتشى كه در انتظار كافران است سهمى دارند! و نيز استفاده مى‏شود كه آتش دوزخ اصولا براى كافران آماده شده و گناهكاران و عاصيان به همان مقدار كه شباهت و هماهنگى با كافران دارند سهمى از آن خواهند داشت.
وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ تهديد آيه سابق با تشويقى كه در اين آيه براى مطيعان و فرمانبرداران ذكر شده تكميل مى‏گردد و مى‏فرمايد:” فرمان خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و ربا- خوارى را ترك گوئيد تا مشمول رحمت الهى شويد”.
تفسير نمونه، ج‏3، ص: 90
[سوره النساء (4): آيات 160 تا 162]
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً (160) وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً (161) لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً (162)
ترجمه:
160- بخاطر ظلمى كه از يهود صادر شد و (نيز) بخاطر جلوگيرى كردن بسيار، از راه خدا قسمتى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود تحريم كرديم.
161- و (همچنين) به خاطر رباخوارى در حالى كه از آن نهى شده بودند و خوردن اموال مردم به باطل، و براى كافران آنها عذاب دردناكى آماده كرده‏ايم.
162- ولى آن دسته از آنها كه راسخ در علمند و آنها كه ايمان دارند به تمام آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان مى‏آورند و آنها كه نماز را بر پا مى‏دارند و آنان كه زكاة مى‏دهند و آنها كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده‏اند به زودى به همه آنان پاداش عظيمى خواهيم داد.
تفسير نمونه، ج‏4، ص: 208
تفسير: سرنوشت صالحان و ناصالحان يهود
در آيات گذشته به چند نمونه از خلافكارى‏هاى يهود اشاره شد، در آيات فوق نيز پس از ذكر چند قسمت ديگر از اعمال ناشايست آنها، كيفرهايى را كه بر اثر اين اعمال در دنيا و آخرت دامان آنها را گرفته و مى‏گيرد، بيان ميدارد:
نخست مى‏فرمايد:” به خاطر ظلم و ستمى كه يهود كردند، و به خاطر باز داشتن مردم از راه خدا، قسمتى از چيزهايى كه پاك و پاكيزه بود، بر آنها تحريم كرديم، و آنان را از استفاده كردن از آن محروم ساختيم”:
(فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً).
و نيز بخاطر اينكه” رباخوارى ميكردند با اينكه از آن نهى شده بودند، و همچنين اموال مردم را بنا حق ميخوردند، همه اينها سبب شد كه گرفتار آن محروميت شوند” (وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ).
گذشته از اين كيفر دنيوى، ما آنها را به كيفرهاى اخروى گرفتار خواهيم ساخت” و براى كافران آنها عذاب دردناكى آماده كرده‏ايم”:
(وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً) در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت:
1- منظور از تحريم طيبات همان است كه در آيه 146 سوره انعام به آن اشاره شده آنجا كه مى‏فرمايد:” ما به خاطر ظلم و ستم يهود هر حيوانى                        تفسير نمونه، ج‏4، ص: 209
كه” سم چاك” نباشد (مانند شتر) را بر آنها حرام كرديم و پيه و چربى گاو و گوسفند را كه مورد علاقه آنها بود نيز بر آنها تحريم نموديم مگر آن قسمتى كه در پشت حيوان و يا در اطراف امعاء و روده‏ها و يا مخلوط به استخوان بود”.
بنا بر اين تحريم مزبور يك نوع تحريم تشريعى و قانونى بود نه تحريم تكوينى، يعنى اين مواهب در دست آنها به طور طبيعى قرار داشت اما شرعا از خوردن آن ممنوع بودند.
البته در تورات كنونى سفر لاويان فصل يازدهم اشاره به تحريم قسمتى از آنچه در بالا آورديم شده است ولى اين معنى در آن منعكس نيست كه اين تحريم جنبه كيفرى داشته «1».
2- آيا اين تحريم جنبه عمومى داشته و غير ظالمان را شامل مى‏شده يا مخصوص ظالمان بوده؟ در ظاهر آيه فوق و آيه 146 انعام تحريم جنبه عمومى داشته (زيرا تعبير به” لهم” مى‏كند، به خلاف مساله مجازات اخروى كه در آن تعبير به” لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ” شده است) بنا بر اين نسبت به آنها كه ستمگر بوده‏اند اين محروميت جنبه مجازات داشته، و نسبت به نيكان كه در اقليت بوده‏اند جنبه آزمايش و انضباط داشته است.
ولى بعضى از مفسران معتقدند كه اين تحريم مخصوص ستمگران بوده و در بعضى از روايات نيز اشاره‏اى به آن ديده ميشود، در تفسير برهان ذيل آيه 146 سوره انعام از امام صادق ع چنين نقل شده كه فرمود:” زمامداران بنى اسرائيل افراد فقير و كم درآمد را از خوردن گوشت پرندگان و چربى حيوانات منع مى‏كردند، خداوند بخاطر اين ظلم و ستم اينها را بر آنان تحريم كرد” «2».
3- از اين آيه نيز استفاده ميشود كه تحريم” ربا” مخصوص به اسلام
__________________________________________________
(1) به جلد سوم تفسير نمونه صفحه 7 مراجعه كنيد.
(2) تفسير برهان جلد اول صفحه 559.
تفسير نمونه، ج‏4، ص: 210
نبوده و در اقوام پيشين هم حرام بوده است، اگر چه در تورات تحريف يافته كنونى تحريم آن مخصوص به برادران دينى شمرده شده است «1».
در آخرين آيه از آيات سه‏گانه فوق به واقعيت مهمى اشاره شده كه قرآن كرارا به آن تكيه كرده است و آن اينكه مذمت و نكوهش قرآن از يهود به هيچوجه جنبه مبارزه نژادى وظائفى ندارد، اسلام هيچ نژادى را به عنوان” نژاد” مذمت نميكند بلكه نكوهشها و حملات آن تنها متوجه آلودگان و منحرفان است، لذا در اين آيه افراد با ايمان و پاكدامن يهود را استثناء كرده، و مورد ستايش قرار داده و پاداش بزرگى به آنها نويد ميدهد، و ميگويد:” ولى آن دسته از يهود كه در علم و دانش راسخند و ايمان به خدا دارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه بر پيامبران پيشين نازل گرديده ايمان مى‏آورند ما بزودى پاداش بزرگى به آنها خواهيم داد”.
(لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً) «2» بهمين دليل مى‏بينيم كه جمعى از بزرگان يهود به هنگام ظهور پيامبر اسلام ص و مشاهده دلائل حقانيت او به اسلام گرويدند و با جان و دل از آن حمايت كردند و مورد احترام پيامبر ص و ساير مسلمانان بودند.
__________________________________________________
(1) تورات سفر تثنيه فصل 23 جمله‏هاى 19 و 20.
. (2) در باره معنى الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ در جلد دوم تفسير نمونه صفحه 325 و 326 توضيحات بيشترى داده شده است.
تفسير نمونه، ج‏4، ص: 211
[سوره البقرة (2): آيه 188]
وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)
ترجمه:
188- و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهيد، در حالى كه مى‏دانيد (اين كار، گناه است)!
تفسير: خطوط اصلى اقتصاد اسلامى
اين آيه اشاره به يك اصل كلى و مهم اسلامى مى‏كند كه در تمام مسائل اقتصادى حاكم است، و به يك معنى مى‏شود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخش اقتصاد، زير پوشش آن قرار داد، و به همين دليل فقهاى بزرگ ما در بخشهاى زيادى از فقه اسلامى به اين آيه تمسك مى‏جويند، مى‏فرمايد:” اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد” (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ).
در اينكه منظور از” باطل” در اينجا چيست، تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده‏اند، بعضى آن را به معنى اموالى كه از روى غصب و ظلم به دست مى‏آيد دانسته‏اند.
و بعضى اشاره به اموالى كه از طريق قمار و مانند آن فراهم مى‏گردد.
و بعضى آن را اشاره به اموالى مى‏دانند كه از طريق سوگند دروغ (و انواع پرونده‏سازى‏هاى دروغين به دست مى‏آيد).
ولى ظاهر اين است كه مفهوم آيه عموميت دارد و همه اين مسائل و غير اينها را شامل مى‏شود، زيرا” باطل” كه به معنى زايل و از بين رونده است، همه را در بر مى‏گيرد، و اگر در بعضى از روايات، از امام باقر عليه السلام تفسير به” سوگند دروغ”، و در روايتى از امام صادق عليه السلام تفسير به” قمار” شده است، در واقع از قبيل بيان                        تفسير نمونه، ج‏2، ص: 4
مصداقهاى روشن است.
بنا بر اين هر گونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحق مشمول اين نهى الهى است.
تمام معاملاتى كه هدف صحيحى را تعقيب نمى‏كند و پايه و اساس عقلايى ندارد مشمول اين آيه است.
همين معنى در سوره نساء آيه 29 با توضيح بيشترى خطاب به مؤمنان آمده است، مى‏فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ:” اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموال يكديگر را به باطل و از طرق نامشروع نخوريد مگر اينكه تجارتى باشد كه با رضايت شما انجام گيرد”.
استثناء تجارت، توأم با تراضى، در واقع بيان يك مصداق روشن از طرق مشروع و حلال است، و هبه و ميراث و هديه، وصيت و مانند آن را نفى نمى‏كند، زيرا آنها نيز از طرق مشروع عقلايى است.
جالب اينكه بعضى از مفسران گفته‏اند: قرار گرفتن آيه مورد بحث بعد از آيات روزه (آيات 182- 187) نشانه يك نوع همبستگى در ميان اين دو است، در آنجا نهى از خوردن و آشاميدن به خاطر انجام يك عبادت الهى مى‏كند، و در اينجا نهى از خوردن اموال مردم به ناحق كه اين هم نوع ديگرى از روزه و رياضت نفوس است، و در واقع هر دو شاخه‏هايى از تقوا محسوب مى‏شود، همان تقوايى كه به عنوان هدف نهايى روزه معرفى شده است «1».
ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير به” اكل” (خوردن) معنى وسيع و گسترده‏اى دارد كه هر گونه تصرفى را شامل مى‏شود، و در واقع اين تعبير كنايه‏اى است از انواع تصرفات، و” اكل” يك مصداق روشن آن است.
سپس در ذيل آيه، انگشت روى يك نمونه بارز” اكل مال به باطل” (خوردن
__________________________________________________
1) اقتباس از تفسير فى ظلال القرآن جلد 1، صفحه 252.
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 5
اموال مردم به ناحق) گذاشته كه بعضى از مردم، آن را حق خود مى‏شمرند به گمان اينكه به حكم قاضى، آن را به چنگ آورده‏اند، مى‏فرمايد:” براى خوردن قسمتى از اموال مردم به گناه، بخشى از آن را به قضات ندهيد در حالى كه مى‏دانيد” (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) «1».
” تدلوا” از ماده” ادلاء”، در اصل به معنى فرستادن دلو در چاه براى بيرون آوردن آب است و اين تعبير زيبايى است كه در مواقعى كه انسان تسبيب اسبابى مى‏كند كه به منظور خاصى نايل گردد به كار مى‏رود.
در تفسير اين جمله دو احتمال وجود دارد:
نخست اينكه: منظور آن است كه بخشى از مال را به صورت هديه يا رشوه (و هر دو در اينجا يكى است) به قضات دهند كه بقيه را تملك كنند، قرآن مى‏گويد:
گر چه ظاهرا در اينجا به حكم قاضى مال را به چنگ آورده‏ايد، ولى اين اكل مال به باطل است و گناه.
دوم اينكه: منظور آن است كه مسائل مالى را براى سوء استفاده به نزد حكام نبريد، مثل اينكه امانتى، يا اموال يتيم بدون شاهد نزد انسان باشد و هنگامى كه طرف مطالبه مى‏كند، او را به نزد قاضى ببرند، و چون دليل و شاهدى ندارد، اموالش را به حكم قاضى تملك كند، اين كار نيز گناه است و اكل مال به باطل.
مانعى ندارد كه آيه مفهوم گسترده‏اى داشته باشد كه هر دو در جمله لا تدلوا جمع باشد، هر چند هر يك از مفسران در اينجا احتمالى را پذيرفته‏اند.
جالب اينكه در حديثى از پيامبر اكرم ص مى‏خوانيم كه فرمود: انما انا بشر و انما ياتينى الخصم فلعل بعضكم ان يكون الحن بحجته من بعض فاقضى له فمن قضيت له بحق مسلم، فانما هى قطعة من نار فليحملها او ليذرها.
” من بشرى مثل شما هستم (و مامورم طبق ظاهر ميان شما داورى كنم) گاه
__________________________________________________
1) جمله” تدلوا” عطف بر” تاكلوا” است، بنا بر اين مفهوم آن، لا تدلوا مى‏شود.
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 6
نزاعى نزد من طرح مى‏شود، و شايد بعضى در اقامه دليل از ديگرى نيرومندتر باشد و من به مقتضاى ظاهر دليلش به سود او قضاوت مى‏كنم اما بدانيد چنان كه من حق كسى را (بر حسب ظاهر) براى ديگرى قضاوت كنم (و در واقع مال او نباشد فكر نكنيد چون پيامبر ص به نفع او حكومت كرده، براى او حلال است) آن قطعه‏اى از آتش است، اگر آتش را مى‏خواهد، آن را بپذيرد، و گرنه آن را رها سازد” «1»
نكته: رشوه‏خوارى بلاى بزرگ جامعه‏ها!
يكى از بلاهاى بزرگى كه از قديم‏ترين زمانها دامنگير بشر شده و امروز با شدت بيشتر ادامه دارد، بلاى رشوه‏خوارى است كه يكى از بزرگترين موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست و سبب مى‏شود قوانين كه قاعدتا بايد حافظ منافع طبقات ضعيف باشد به سود مظالم طبقات نيرومند كه بايد قانون آنها را محدود كند به كار بيفتد.
زيرا زورمندان و اقويا، همواره قادرند كه با نيروى خود، از منافع خويش دفاع كنند، و اين ضعفا هستند كه بايد منافع و حقوق آنها در پناه قانون حفظ شود، بديهى است اگر باب رشوه گشوده شود قوانين درست نتيجه معكوس خواهد داد، زيرا اقويا هستند كه قدرت بر پرداختن رشوه دارند و در نتيجه قوانين بازيچه تازه‏اى در دست آنها براى ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد.
به همين دليل در هر اجتماعى، رشوه نفوذ كند، شيرازه زندگى آنها از هم مى‏پاشد و ظلم و فساد و بى‏عدالتى و تبعيض در همه سازمانهاى آنها نفوذ مى‏كند و از قانون عدالت جز نامى باقى نخواهد ماند لذا در اسلام مساله رشوه‏خوارى با
__________________________________________________
1) تفسير فى ظلال القرآن جلد اول صفحه 252.
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 7
شدت هر چه تمامتر مورد تقبيح قرار گرفته و محكوم شده است و يكى از گناهان كبيره محسوب مى‏شود.
ولى قابل توجه اين است كه زشتى رشوه سبب مى‏شود كه اين هدف شوم در لابلاى عبارات و عناوين فريبنده ديگر انجام گيرد و رشوه‏خوار و رشوه دهنده از نامهايى مانند هديه، تعارف، حق و حساب، حق الزحمه و انعام استفاده كنند ولى روشن است اين تغيير نامها به هيچ وجه تغييرى در ماهيت آن نمى‏دهد و در هر صورت پولى كه از اين طريق گرفته مى‏شود حرام و نامشروع است.
در نهج البلاغه در داستان هديه آوردن” اشعث بن قيس” مى‏خوانيم كه او براى پيروزى بر طرف دعواى خود در محكمه عدل على ع متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذيذ به در خانه على ع آورد و نام آن را هديه گذاشت على ع بر آشفت و فرمود:”
هبلتك الهبول ا عن دين اللَّه اتيتنى لتخدعنى؟ … و اللَّه لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى اللَّه فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته و ان دنياكم عندى لاهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها ما لعلى و لنعيم يفنى و لذة لا تبقى
” «1».
” سوگواران بر عزايت اشك بريزند، آيا با اين عنوان آمده‏اى كه مرا فريب دهى و از آيين حق باز دارى؟ … به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاى آنها است به من دهند كه پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ظلم بگيرم هرگز نخواهم كرد، دنياى شما از برگ جويده‏اى در دهان ملخ براى من كم‏ارزش‏تر است على را با نعمتهاى فانى و لذتهاى زودگذر چه كار؟ …”
اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه‏اى محكوم كرده است، در تاريخ زندگى پيغمبر اكرم ص مى‏خوانيم كه: به او خبر دادند يكى از فرماندارانش رشوه‏اى در شكل هديه پذيرفته، حضرت بر آشفت و به او فرمود:
كيف تاخذ ما ليس لك بحق
؟!__________________________________________________
1) نهج البلاغه، خطبه 224.
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 8
” چرا آنچه حق تو نيست مى‏گيرى” او در پاسخ با معذرت خواهى گفت:”
لقد كانت هدية يا رسول اللَّه
” آنچه گرفتم هديه بود اى پيامبر خدا.
پيامبر ص فرمود:”
ا رأيت لو قعد احدكم فى داره و لم نوله عملا ا كان الناس يهدونه شيئا
؟”. اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلى نباشيد آيا مردم به شما هديه‏اى مى‏دهند؟ سپس دستور داد هديه را گرفتند و در بيت المال قرار دادند و وى را از كار بركنار كرد «1».
اسلام حتى براى اينكه قاضى گرفتار رشوه‏هاى مخفى و ناپيدا نشود، دستور مى‏دهد قاضى نبايد شخصا به بازار برود مبادا تخفيف قيمتها بطور ناخودآگاه روى قاضى اثر بگذارد و در قضاوت جانبدارى تخفيف دهنده را كند، چه خوب است مسلمانان از كتاب آسمانى خود الهام بگيرند و همه چيز خود را در پاى بت رشوه‏خوارى قربانى نكنند.
مساله رشوه در اسلام به قدرى مهم است كه امام صادق ع در باره آن مى‏فرمايد:”
و اما الرشا فى الحكم فهو الكفر باللَّه العظيم
“، اما رشوه در قضاوت، كفر به خداوند بزرگ است «2».
و در حديث معروفى كه از رسول خدا نقل شده چنين مى‏خوانيم:”
لعن اللَّه الراشى و المرتشى و الماشى بينهما
“، خداوند گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميان آن دو است از رحمت خود دور گرداند «3».
__________________________________________________
1) الامام على ع جلد اول صفحه 155- 156.
2) وسائل الشيعه، جلد 12 حديث 2 باب 5 من ابواب ما يكتسب به.
3) بحار الانوار، جلد 101 صفحه 274 حديث 11 (باب الرشا فى الحكم).
تفسير نمونه، ج‏2، ص: 9
[سوره هود (11): آيات 87 تا 90]
قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (87) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (88) وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (89) وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (90)
ترجمه:
87- گفتند: اى شعيب آيا نمازت تو را دستور مى‏دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى‏پرستيدند ترك گوئيم؟ و آنچه را ميخواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟ تو مرد بردبار و رشيدى هستى؟.
88- گفت: اى قوم من! هر گاه من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم و رزق خوبى بمن داده باشد (آيا مى‏توانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟) من هرگز                        تفسير نمونه، ج‏9، ص: 206
نمى‏خواهم چيزى كه شما را از آن باز مى‏دارم خودم مرتكب شوم، من جز اصلاح تا آنجا كه توانايى دارم نمى‏خواهم، و توفيق من جز به خدا نيست، بر او توكل كردم و به سوى او باز گشتم.
89- و اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من سبب نشود كه شما بهمان سرنوشتى كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند گرفتار شويد، و قوم لوط از شما چندان دور نيست.
90- از پروردگار خود آمرزش بطلبيد و به سوى او باز گرديد كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه كار) است.
تفسير: منطق بى‏اساس لجوجان.
اكنون ببينيم اين قوم لجوج در برابر اين نداى مصلح آسمانى چه عكس- العملى نشان داد.
آنها كه بتها را آثار نياكان و نشانه اصالت فرهنگ خويش مى‏پنداشتند و از كم فروشى و تقلب در معامله سود كلانى مى‏بردند، در برابر شعيب چنين گفتند:
اى شعيب! آيا اين نمازت به تو دستور مى‏دهد كه ما آنچه را” پدرانمان مى‏پرستيدند ترك گوئيم”؟! (قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا).
و يا آزادى خود را در اموال خويش از دست دهيم و نتوانيم به دلخواهمان در اموالمان تصرف كنيم”؟ (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نشاء).
” تو كه آدم بردبار. پر حوصله و فهميده‏اى”، از تو چنين سخنانى بعيد است! (إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ).
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه چرا آنها روى” نماز” شعيب تكيه كردند؟.                        تفسير نمونه، ج‏9، ص: 207
بعضى از مفسران گفته‏اند، اين به دليل آن بوده كه شعيب بسيار نماز مى‏خواند و به مردم مى‏گفت: نماز انسان را از كارهاى زشت و منكرات باز مى‏دارد، ولى جمعيت نادان كه رابطه ميان نماز و ترك منكرات را درك نمى‏كردند، از روى مسخره به او گفتند: آيا اين اوراد و حركات تو فرمان به تو مى‏دهد كه ما سنت نياكان و فرهنگ مذهبى خود را زير پا بگذاريم، و يا نسبت به اموالمان مسلوب الاختيار شويم؟!.
بعضى نيز احتمال داده‏اند كه” صلاة” اشاره به آئين و مذهب است، زيرا آشكارترين سمبل دين نماز است.
بهر حال اگر آنها درست انديشه مى‏كردند، اين واقعيت را در مى‏يافتند كه نماز حس مسئوليت و تقوا و پرهيزكارى و خدا ترسى و حقشناسى را در انسان زنده مى‏كند، او را به ياد خدا و به ياد دادگاه عدل او مى‏اندازد، گرد و غبار خودپسندى و خودپرستى را از صفحه دل او مى‏شويد، و او را از جهان محدود و آلوده دنيا به جهان ما وراء طبيعت به عالم پاكيها و نيكيها متوجه مى‏سازد، و به همين دليل او را از شرك و بت پرستى و تقليد كوركورانه نياكان و از كم‏فروشى و انواع تقلب باز مى‏دارد.
سؤال ديگرى كه در اينجا پيش مى‏آيد اين است كه آيا آنها جمله إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ:” تو مرد عاقل و فهميده و بردبارى” را از روى واقعيت و ايمان مى‏گفتند و يا به عنوان مسخره و استهزاء؟.
مفسران هر دو احتمال را داده‏اند، ولى با توجه به تعبير استهزاءآميزى كه در جمله قبل خوانديم (جمله أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ) چنين به نظر مى‏رسد كه اين جمله را از روى استهزاء گفتند، اشاره به اينكه آدم حليم و بردبار كسى است كه تا مطالعه كافى روى چيزى نكند و به صحت آن اطمينان پيدا ننمايد، اظهار نمى‏نمايد، و آدم رشيد و عاقل كسى است كه سنتهاى يك قوم را زير پا                        تفسير نمونه، ج‏9، ص: 208
نگذارد، و آزادى عمل را از صاحبان اموال، سلب نكند، پس معلوم مى‏شود، نه مطالعه كافى دارى و نه عقل درست و نه انديشه عميق، چرا كه عقل درست و انديشه عميق ايجاب مى‏كند انسان دست از روش نياكان خود برندارد و آزادى عمل را از كسى سلب نكند!.
اما شعيب در پاسخ آنها كه سخنانش را حمل بر سفاهت و دليل بر بيخردى گرفته بودند” گفت: اى قوم من! (اى گروهى كه شما از منيد و من هم از شما، و آنچه را براى خود دوست مى‏دارم براى شما هم مى‏خواهم) هر گاه خداوند دليل روشن و وحى و نبوت به من داده باشد و علاوه بر اين روزى پاكيزه و مال بقدر نياز بمن ببخشد، آيا در اين صورت، صحيح است كه من مخالفت فرمان او كنم و يا نسبت به شما قصد و غرضى داشته باشم و خير خواهتان نباشم؟!” (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً) «1».
شعيب با اين جمله مى‏خواهد بگويد من در اين كار تنها انگيزه معنوى و انسانى و تربيتى دارم، من حقايقى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد و هميشه انسان دشمن چيزى است كه نمى‏داند.
جالب توجه اينكه در اين آيات تعبير يا قَوْمِ (اى قوم من) تكرار شده است، به خاطر اينكه عواطف آنها را براى پذيرش حق بسيج كند و به آنها بفهماند كه شما از من هستيد و من هم از شما (خواه قوم در اينجا به معنى قبيله باشد و طايفه و فاميل، و خواه به معنى گروهى كه او در ميان آنها زندگى مى‏كرد و جزء اجتماع آنها محسوب مى‏شد).
سپس اين پيامبر بزرگ اضافه مى‏كند” گمان مبريد كه من مى‏خواهم شما را
__________________________________________________
(1) بايد توجه داشت كه جزاى جمله شرطيه در آيه فوق محذوف است، و جزا چنين بوده است” أ فأعدل مع ذلك عما انا عليه من عبادته و تبليغ دينه”.
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 209
از چيزى نهى كنم ولى خودم به سراغ آن بروم” (وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ).
به شما بگويم كم فروشى نكنيد و تقلب و غش در معامله روا مداريد، اما خودم با انجام اين اعمال ثروتى بيندوزم و يا شما را از پرستش بتها منع كنم اما خود در برابر آنها سر تعظيم فرود آورم، نه هرگز چنين نيست.
از اين جمله چنين بر مى‏آيد كه آنها شعيب را متهم مى‏كردند كه او قصد سودجويى براى شخص خودش دارد، و لذا صريحا اين موضوع را نفى مى‏كند.
سرانجام به آنها مى‏گويد:” من يك هدف بيشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شما است تا آنجا كه در قدرت دارم” (إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ).
اين همان هدفى است كه تمام پيامبران آن را تعقيب مى‏كردند، اصلاح عقيده اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعى.
و براى رسيدن به اين هدف” تنها از خدا توفيق مى‏طلبم” (وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ).
و به همين دليل براى انجام رسالت خود، و رسيدن به اين هدف بزرگ” تنها بر او تكيه مى‏كنم و در همه چيز به او باز مى‏گردم” (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ).
براى حل مشكلات، با تكيه بر يارى او تلاش مى‏كنم، و براى تحمل شدائد اين راه، به او باز مى‏گردم.
سپس آنها را متوجه به يك نكته اخلاقى مى‏كند و آن اينكه بسيار مى‏شود كه انسان به خاطر بغض و عداوت نسبت به كسى، و يا تعصب و لجاجت نسبت به چيزى، تمام مصالح خويش را ناديده مى‏گيرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشى مى‏سپارد، به آنها مى‏گويد” اى قوم من! مبادا دشمنى و عداوت با من شما را به گناه                        تفسير نمونه، ج‏9، ص: 210
و عصيان و سركشى وا دارد” (وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي).
” مبادا همان بلاها و مصائب و رنجها و مجازاتهايى كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما هم برسد” (أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ).
” حتى قوم لوط با آن بلاى عظيم يعنى زير و رو شدن شهرهايشان و سنگباران شدن از شما چندان دور نيستند” (وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ).
نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد، و نه مكان زندگيشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست كمى دارد!.
البته” مدين” كه مركز قوم شعيب بود از سرزمين قوم لوط فاصله زيادى نداشت، چرا كه هر دو از مناطق شامات بودند، و از نظر زمانى هر چند فاصله داشتند اما فاصله آنها نيز آن چنان نبود كه تاريخشان به دست فراموشى سپرده شده باشد، و اما از نظر عمل هر چند ميان انحرافات جنسى قوم لوط و انحرافات اقتصادى قوم شعيب، ظاهرا فرق بسيار بود، ولى هر دو در توليد فساد، در جامعه و به هم ريختن نظام اجتماعى و از ميان بردن فضائل اخلاقى و اشاعه فساد با هم شباهت داشتند، به همين جهت گاهى در روايات مى‏بينم كه يك درهم ربا كه طبعا مربوط به مسائل اقتصادى است با زنا كه يك آلودگى جنسى است مقايسه شده است «1».
__________________________________________________
(1) ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله لا يَجْرِمَنَّكُمْ به دو معنى آمده است، يكى به معنى لا يحملنكم يعنى شما را وادار نكند، در اين صورت آيه از نظر تركيب چنين خواهد بود كه” لا يجرمن” فعل و” شقاق” فاعل و” كم” مفعول و” ان يصيبكم” كه معنى مصدر را دارد مفعول دوم است، و در اين صورت معنى آيه چنين مى‏شود: اى قوم من مخالفت با من شما را وادار نكند كه سرنوشتى همچون سرنوشت قوم نوح و مانند آنها را پيدا كنيد.
احتمال دوم اين است كه بمعنى” شما را به گناه نكشاند” بوده باشد، در اين صورت” يجرمن” فعل و” شقاق” فاعل و” كم” مفعول است و” أَنْ يُصِيبَكُمْ” نتيجه آن است، و معنى آيه همان خواهد شد كه ما در متن آورده‏ايم.
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 211
و سرانجام دو دستور كه در واقع نتيجه تمام تبليغات پيشين او است به اين قوم گمراه مى‏دهد:
نخست اينكه” از خداوند آمرزش بطلبيد” تا از گناه پاك شويد، و از شرك و بت پرستى و خيانت در معاملات بر كنار گرديد (وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).
” و پس از پاكى از گناه به سوى او باز گرديد” كه او پاك است و بايد پاك شد و به سوى او رفت (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).
در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى او است كه وجودى است بى‏انتها.
و بدانيد گناه شما هر قدر عظيم و سنگين باشد، راه بازگشت به روى شما باز است” چرا كه پروردگار من، هم رحيم است و هم دوستدار بندگان” (إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ).
” ودود” صيغه مبالغه از” ود” به معنى محبت است، ذكر اين كلمه بعد از كلمه” رحيم” اشاره به اين است كه نه تنها خداوند به حكم رحيميتش به بندگان گنهكار توبه كار توجه دارد بلكه از اين گذشته آنها را بسيار دوست مى‏دارد كه هر كدام از اين دو (رحم و محبت) خود انگيزه‏اى است براى پذيرش استغفار و توبه بندگان.
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 212
در روايات اسلامى تعبيراتى بسيار تكان دهنده در اين زمينه ديده مى‏شود، كه نمونه‏اى از آن را ذيلا مى‏آوريم:
پيغمبر گرامى اسلام فرمود:
ان الدرهم يصيبه الرجل من الربا اعظم عند اللَّه فى الخطيئة من ست و ثلاثين زنية، يزنيها الرجل! و اربى الربا عرض الرجل المسلم!:
” درهمى كه انسان از ربا به دست مى‏آورد گناهش نزد خدا از سى و شش زنا بزرگتر است! و از هر ربا بالاتر آبروى مسلمان است”! «1».
__________________________________________________
(1)” المحجة البيضاء” جلد 5 ص 253.
تفسير نمونه، ج‏22، ص: 190
اين مقايسه به خاطر آن است كه” زنا” هر اندازه قبيح و زشت است جنبه” حق اللَّه” دارد، ولى رباخوارى، و از آن بدتر ريختن آبروى مردم از طريق غيبت، يا غير آن، جنبه” حق الناس” دارد.
[سوره الروم (30): آيات 37 تا 40]
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37) فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)
ترجمه:
37- آيا نديدند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده يا تنگ مى‏سازد در اين نشانه‏هايى است براى جمعيتى كه ايمان مى‏آورند.                        تفسير نمونه، ج‏16، ص: 439
38- چون چنين است حق نزديكان و مسكينان و ابن سبيل را ادا كن اين براى آنها كه رضاى خدا را مى‏طلبند بهتر است و چنين كسانى رستگارانند.
39- آنچه را به عنوان ربا مى‏پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد نزد خدا فزونى نخواهد يافت و آنچه را به عنوان زكات مى‏پردازيد و تنها رضاى خدا را مى‏طلبيد كسانى كه چنين مى‏كنند داراى پاداش مضاعفند.
40- خداوند همان كسى است كه شما را آفريد سپس روزى داد بعد ميميراند سپس زنده مى‏كند آيا هيچيك از شريكانى كه براى خدا ساخته‏ايد چيزى از اين كارها را مى‏توانند انجام دهند منزه است او و برتر است از آنچه شريك براى او قرار مى‏دهند.
تفسير:
نخستين آيه مورد بحث هم چنان از” توحيد ربوبيت” سخن مى‏گويد، و به تناسب بحثى كه در آيات گذشته آمده بود كه بعضى از كم‏ظرفيتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مايوس مى‏شوند، چنين مى‏فرمايد:
” آيا آنها نمى‏دانند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده و براى هر كس بخواهد تنگ مى‏سازد” (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
نه ظهور نعمتها بايد مايه غرور و فراموشكارى و طغيان شود، و نه پشت كردن آن مايه ياس و نوميدى كه وسعت و ضيق روزى به دست خدا است، گاهى مصلحت را در اول مى‏بيند و گاه در دوم.
درست است كه عالم، عالم اسباب است و آنها كه تلاشگرند و سختكوشند معمولا بهره بيشترى از روزيها دارند و آنها كه تنبلند و سست و كم تلاش، بهره كمترى، ولى در عين حال اين يك قاعده كلى و هميشگى نيست، چرا كه گاه افراد بسيار جدى و لايقى را مى‏بينيم كه هر چه مى‏دوند به جايى نمى‏رسند، و به عكس گاه افراد كم دست و پا را مشاهده مى‏كنيم كه درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است!.                        تفسير نمونه، ج‏16، ص: 440
اين استثناها گويا براى اين است كه خداوند نشان دهد با تمام تاثيرى كه در عالم اسباب آفريده، نبايد در عالم اسباب گم شوند، و نبايد فراموش كنند كه در پشت اين دستگاه، دست نيرومند ديگرى است كه آن را مى‏گرداند.
گاه چنان سخت مى‏گيرد كه هر چه انسان مى‏كوشد و به هر درى مى‏زند، همه درها را به روى خود بسته مى‏بيند، و گاه آن چنان آسان مى‏گيرد كه هنوز به سراغ درى نيامده در برابر او باز مى‏شود!.
اين امر كه در زندگى خود كم و بيش با نمونه‏هاى آن روبرو بوده‏ايم علاوه بر اينكه با غرور نعمت و ياس ناشى از فقر مبارزه مى‏كند، دليلى است بر اينكه در ما وراى اراده و خواست ما دست نيرومند ديگرى در كار است.
لذا در پايان آيه مى‏گويد:” در اين نشانه‏هايى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى كه ايمان مى‏آورند” (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
بعضى از مفسران سخنى به اين مضمون نقل كرده‏اند كه از عالمى پرسيدند:
ما الدليل على ان للعالم صانعا واحدا؟:” چه دليلى داريم كه عالم را خالقى يكتا است”؟ گفت: به سه دليل: ذل اللبيب، و فقر الاديب، و سقم الطبيب!:” عقب ماندگى افراد هوشيار، و تنگدستى افراد هنرمند و سخنور، و بيمارى طبيبان”! «1».
آرى وجود اين استثناها نشانه اين است كه كار به دست ديگرى است، چنان كه در حديث معروفى از على ع مى‏خوانيم:
عرفت اللَّه سبحانه بفسخ الغرائم و حل العقود و نقض الهمم:
” من خداوند سبحان را از آنجا شناختم كه (گاه) تصميمهاى محكم، فسخ مى‏شود و گاه گره‏ها گشوده و اراده‏هاى قوى نقض مى‏گردد و ناكام مى‏ماند” «2».
__________________________________________________
(1) تفسير” روح البيان” جلد 7 صفحه 39 ذيل آيه مورد بحث.
(2)” نهج البلاغه” كلمات قصار جمله 250.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 441
و از آنجا كه هر نعمت و موهبتى، وظائف و مسئوليتهايى را همراه مى‏آورد، در آيه بعد روى سخن را به پيامبر ص كرده، مى‏گويد:” چون چنين است حق بستگان و نزديكان را ادا كن، و همچنين مسكينان و در راه ماندگان را” (فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ).
به هنگام وسعت روزى فكر نكن آنچه دارى از آن تو است، بلكه ديگران نيز در اموال تو حق دارند، از جمله خويشاوندان و افراد مستمندى كه از شدت فقر زمين‏گير شده‏اند، و همچنين افراد آبرومندى كه دور از وطن بر اثر حوادثى در راه مانده‏اند و محتاجند.
تعبير به” حقه” بيانگر اين واقعيت است كه آنها در اموال انسان شريكند و اگر چيزى انسان مى‏پردازد حق خود آنها را ادا مى‏كند و منتى بر گردن آنان ندارد.
جمعى از مفسران، مخاطب را در اين آيه منحصرا پيامبر گرامى اسلام ص دانسته‏اند و” ذى القربى” را خويشاوندان او، در روايت معروفى از” ابو سعيد خدرى” و غير او چنين نقل شده:” هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيغمبر گرامى اسلام ص فدك را به فاطمه بخشيد و تسليم وى نمود” (لما نزلت هذه الاية على النبى (ص) أعطى فاطمه فدكا و سلمه إليها) «1».
عين اين مضمون از امام باقر ع و امام صادق ع نقل شده است «2».
اين معنى در روايت بسيار مشروحى ضمن بيان گفتگوى بانوى اسلام فاطمه زهراء ع با ابو بكر از امام صادق ع آمده است «3».
ولى جمعى ديگر از مفسران خطاب را در اين آيه عام گرفته‏اند و شامل پيامبر ص و غير او مى‏دانند، طبق اين تفسير همه مردم موظفند كه حق
__________________________________________________
(1 و 2) مجمع البيان ذيل آيات مورد بحث.
(3) تفسير على بن ابراهيم (طبق نقل نور الثقلين جلد 4 صفحه 186).
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 442
خويشاوندان و ذى القربى خود را فراموش نكنند.
البته اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد و قابل جمع است، به اين ترتيب كه مفهوم آيه مفهوم گسترده‏اى است و پيامبر و خويشاوندان او مخصوصا فاطمه زهرا ع مصداق اتم آن است.
و از اينجا روشن مى‏شود كه هيچيك از تفاسير فوق با مكى بودن اين سوره منافات ندارد چرا كه مفهوم آيه يك مفهوم جامعى است كه هم در مكه مى‏بايست به آن عمل شود و هم در مدينه و حتى اعطاى” فدك” به” فاطمه” ع بر اساس اين آيه كاملا قابل قبول است.
تنها چيزى كه در اينجا باقى مى‏ماند جمله” لما نزلت هذه الاية …” در روايت ابو سعيد خدرى است كه ظاهرش اين است اعطاى فدك بعد از نزول آيه بوده است، ولى اگر” لما” را در اينجا به معنى علت بگيريم نه به معنى زمان خاص، اين مشكل نيز حل مى‏شود، و مفهوم روايت اين خواهد بود كه پيامبر ص به خاطر اين دستور الهى فدك را به فاطمه عطا كرد، به علاوه گاه آياتى از قرآن دو بار نازل شده است.
اما اينكه چرا از ميان همه افراد نيازمند و صاحب حق تنها اين سه گروه ذكر شده‏اند ممكن است به خاطر اهميت آنها باشد، زيرا حق خويشاوندان از هر حقى بالاتر است، و در ميان محرومان و نيازمندان، مساكين و واماندگان در راه از همه نيازمندترند.
و يا به خاطر نكته‏اى است كه فخر رازى در اينجا آورده، او مى‏گويد:
” اصناف هشتگانه‏اى كه مى‏بايست زكات به آنها پرداخت در صورت وجوب زكات است، ولى سه گروهى كه در آيه ذكر شده‏اند حتى در صورت تعلق نگرفتن زكات نيز كمك به آنها لازم است، چرا كه بعضى از خويشاوندان واجب النفقه انسانند و مسكين فقير محرومى است كه اگر به او كمك نشود چه بسا جانش به خطر بيفتد                        تفسير نمونه، ج‏16، ص: 443
و همچنين” ابن السبيل” ممكن است در شرائطى باشد كه با نرسيدن كمك تلف شود، ترتيبى كه در ذكر اين سه گروه در آيه رعايت شده نيز متناسب با ترتيب اهميت آنها است” «1».
به هر حال در پايان آيه براى تشويق نيكوكاران، و ضمنا بيان شرط قبولى انفاق مى‏فرمايد:” اين كار براى كسانى كه تنها رضاى خدا را مى‏طلبند بهتر است” (ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ).
” و كسانى كه چنين كار نيكى را انجام مى‏دهند رستگارانند” (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
آنها هم در اين جهان رستگار خواهند شد، چرا كه انفاق بركات عجيبى در همين زندگى همراه خود مى‏آورد، و هم در جهان ديگر كه انفاق يكى از سنگينترين اعمال در ترازوى سنجش الهى است. با توجه به اينكه” وجه اللَّه” به معنى صورت جسمانى خداوند نيست كه او صورت جسمانى ندارد، بلكه به معنى ذات پاك پروردگار است، اين آيه نشان مى‏دهد كه تنها مساله انفاق و پرداختن حق خويشاوندان و ديگر صاحبان حقوق كافى نيست، مهم آن است كه با اخلاص و نيت پاك و خالى از هر گونه ريا و خود- نمايى و منت و تحقير و انتظار پاداش توأم باشد.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه بر خلاف گفته بعضى از مفسران كه تصريح كرده‏اند انفاق به خاطر رسيدن به بهشت مصداق” وجه اللَّه” نيست تمام كارهايى كه انسان انجام مى‏دهد و نوعى ارتباط با خدا دارد خواه براى رضاى او، يا رسيدن به پاداش او، يا نجات از كيفر او باشد، همه مصداق” وجه اللَّه” است، هر چند مرحله عالى و كامل آن است كه جز عبوديت و اطاعت او را در نظر نگيرد.
__________________________________________________
(1) ذيل آيات مورد بحث.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 444
در آيه بعد به تناسب بحثى كه از انفاق خالص در ميان بود به دو نمونه از انفاقها كه يكى براى خدا است، و ديگرى به منظور رسيدن به مال دنيا است اشاره كرده، مى‏فرمايد:” آنچه را به منظور جلب افزايش مى‏پردازيد تا در اموال مردم فزونى گيرد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت، و آنچه را به عنوان زكات مى‏پردازيد و تنها رضاى خدا را مى‏طلبيد چنين كسانى داراى پاداش مضاعفند” (وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).
مفهوم جمله دوم يعنى دادن زكات و انفاق كردن در راه خدا كه موجب اجر و پاداش فراوان مى‏باشد روشن است، ولى در مورد جمله اول با توجه به اينكه ربا در اصل به معنى افزايش است، تفسيرهاى گوناگونى گفته‏اند.
نخستين تفسير كه از همه روشنتر و با مفهوم آيه سازگارتر، و هماهنگ با رواياتى است كه از اهل بيت ع رسيده، اين است كه منظور هدايايى است كه بعضى از افراد براى ديگران- مخصوصا صاحبان مال و ثروت- مى‏برند، به اين منظور كه پاداشى بيشتر و بهتر از آنها دريافت دارند.
بديهى است در اين گونه هدايا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مى‏شود، و نه شايستگيها و اولويتها، بلكه تمام توجه به اين است كه اين هديه به جايى داده شود كه بتواند مبلغ بيشترى را صيد كند!، و طبيعى است اينچنين هدايا كه جنبه اخلاص در آن نيست از نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مى‏باشد.
بنا بر اين مراد از ربا، در اين آيه همان” هديه و عطيه” است و منظور از جمله” لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ” گرفتن پاداش بيشتر از مردم است.
بدون شك گرفتن چنين پاداشى حرام نيست، چون شرط و قراردادى در كار نبوده، ولى فاقد ارزش معنوى و اخلاقى است، و لذا در روايات متعددى كه از امام صادق ع در منابع معروف حديث آمده است از آن به” رباى حلال” تعبير                        تفسير نمونه، ج‏16، ص: 445
شده است، در مقابل” رباى حرام” كه در آن شرط و قراردادى گذارده مى‏شود.
در حديثى كه در كتاب” تهذيب الاحكام” از امام صادق ع در تفسير آيه فوق نقل شده چنين مى‏خوانيم:
هو هديتك الى الرجل تطلب منه الثواب افضل منها فذلك ربى يؤكل:
” منظور هديه‏اى است كه به ديگرى مى‏پردازى و هدفت اين است كه بيشتر از آن پاداش دهد اين رباى حلال است”.
در حديث ديگرى از همان امام ع مى‏خوانيم:
الربا ربائان احدهما حلال، و الآخر حرام فاما الحلال فهو ان يقرض الرجل اخاه قرضا يريد ان يزيده و يعوضه باكثر مما ياخذه بلا شرط بينهما، فان اعطاه اكثر مما اخذه على غير شرط بينهما فهو مباح له و ليس له عند اللَّه ثواب فيما اقرضه، و هو قوله فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ، و اما الحرام فالرجل يقرض قرضا و يشترط ان يرد اكثر مما اخذه فهذا هو الحرام:
” ربا بر دو گونه است: يكى حلال و ديگرى حرام، اما رباى حلال آن است كه انسان به برادر مسلمانش قرضى دهد به اين اميد كه او به هنگام باز پس دادن چيزى بر آن بيفزايد بى‏آنكه شرطى در ميان اين دو باشد، در اين صورت اگر شخص وام گيرنده چيزى بيشتر به او بدهد- بى آنكه شرط كرده باشد- اين افزايش براى او حلال است، ولى ثوابى از قرض دادن خود نخواهد برد، و اين همان است كه قرآن در جمله” فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ” بيان كرده، اما رباى حرام آن است كه انسان قرضى به ديگرى بدهد و شرط كند كه بيش از آنچه وام گرفته به او باز پس گرداند اين رباى حرام است” «1».
تفسير ديگرى كه براى آيه ذكر كرده‏اند اين است كه منظور رباى حرام است و در حقيقت طبق اين تفسير، قرآن مى‏خواهد ربا را با انفاقهاى خالصانه مقايسه كند و بگويد ربا گرچه ظاهرا افزايش مال است، اما نزد پروردگار افزايش
__________________________________________________
(1) تفسير نور الثقلين ج 4 صفحه 191.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 446
نيست، افزايش واقعى در انفاق فى سبيل اللَّه است.
و بر اين اساس، آيه را مقدمه‏اى مى‏دانند بر مساله تحريم ربا كه نخست قبل از هجرت پيامبر ص به صورت يك اندرز اخلاقى بيان شد، و بعد از هجرت در سه سوره ديگر قرآن (سوره بقره و آل عمران و نساء) تحريم آن به صورت تدريجى پياده گشت (و ما نيز بر همين اساس در جلد دوم تفسير نمونه صفحه 270 اشاره‏اى داشتيم).
البته ميان اين دو معنى تضادى نيست، و مى‏توان آيه را به معنى وسيعى تفسير كرد كه هم” رباى حلال” و هم” رباى حرام” در آن جمع باشد و هر دو در برابر انفاق فى سبيل اللَّه قرار گيرد، اما تعبيرات آيه با تفسير اول سازگارتر است.
زيرا ظاهر آيه اين است كه در اينجا عملى انجام شده كه ثوابى ندارد و مباح است چون مى‏گويد: اين كار در نزد خدا افزايشى نمى‏آورد، و اين تناسب با رباى حلال دارد كه نه ثواب دارد و نه گناهى، ولى چيزى نيست كه موجب خشم و غضب پروردگار گردد، و گفتيم روايات اسلامى نيز ناظر به آن است.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه” مضعفون” كه صيغه اسم فاعل است در اينجا به معنى مضاعف كننده نيست، بلكه به معنى صاحب پاداش مضاعف است، زيرا اسم فاعل در لغت عرب گاه به معنى صاحب چيزى مى‏آيد مانند” موسر” يعنى” صاحب مال فراوان”.
اين موضوع را نيز نبايد از نظر دور داشت كه” ضعف” و” مضاعف” در لغت عرب به معنى دو چندان نيست، بلكه دو برابر و چندين برابر را شامل مى‏شود و حد اقل در مورد آيه، ده برابر است (چنان كه قرآن مى‏گويد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها- انعام- 160).
و در مورد قرض به هيجده برابر مى‏رسد، چنان كه در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم:
على باب الجنة مكتوب القرض بثمانية عشر و الصدقة بعشر:
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 447
” بر در بهشت نوشته شده است كه پاداش قرض هيجده برابر و صدقه ده برابر است” «1».
و در مورد انفاق فى سبيل اللَّه گاه به هفتصد برابر و بيشتر مى‏رسد چنان كه در آيه 261 سوره بقره آمده است.
در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر به مساله مبدء و معاد كه موضوع اساسى در بسيارى از آيات اين سوره بود باز مى‏گردد، و خدا را با چهار وصف، توصيف مى‏كند تا هم اشاره‏اى به توحيد و مبارزه با شرك باشد، و هم دليلى بر معاد، مى‏فرمايد:” خداوند همان كسى است كه شما را آفريد، سپس روزى داد، بعد مى‏ميراند و بعد زنده مى‏كند” (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ).
” آيا هيچيك از شريكانى كه شما براى خدا ساخته‏ايد توانايى بر چيزى از اين كارها دارد”؟ (هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ).
” منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شريك براى او قرار مى‏دهند” (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).
مسلم است هيچيك از مشركان، معتقد نبودند كه آفرينش به وسيله بتها صورت گرفته، يا اينكه روزى آنها به دست بتها است، و يا پايان عمرشان، چرا كه آنها اين معبودان ساختگى را واسطه ميان خود و خدا و شفيعانى مى‏پنداشتند نه خالق آسمان و زمين و روزى دهنده، بنا بر اين پاسخ اين سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انكارى مى‏باشد.

 

مطلب ديگرى كه در اينجا مورد سؤال قرار مى‏گيرد اين است كه آنها معمولا معتقد به حيات بعد از مرگ نبودند، چگونه قرآن در آخرين توصيف پروردگار روى آن تكيه مى‏كند؟.
__________________________________________________
(1) نور الثقلين جلد 4 صفحه 190. […..]
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 448

اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه مساله معاد و حيات پس از مرگ- همانگونه كه در بحثهاى معاد گفته‏ايم- جنبه فطرى دارد، و قرآن در اينجا نه بر معتقدات آنها كه بر فطرت آنها تكيه مى‏كند.
بعلاوه گاه مى‏شود كه يك گوينده توانا هنگامى كه با كسى روبرو مى‏شود كه مطلبى را منكر است آن را همراه با حقايق ديگرى كه مورد قبول او است ذكر مى‏كند و قاطعانه روى آن تكيه مى‏نمايد تا اثر خود را ببخشد، و او را از مركب انكار پائين آورد.
از همه اينها گذشته ميان قدرت خدا بر زندگى نخستين، و زندگى بعد از مرگ رابطه ناگسستنى است، و با توجه به اين رابطه منطقى هر دو در يك عبارت آمده است.
به هر حال قرآن مى‏گويد وقتى تمام اين امور (خلقت و روزى و مرگ و حيات) به دست او است عبادت و پرستش هم بايد منحصر به او باشد، و با جمله سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ اين حقيقت را بازگو مى‏كند كه آنها مقام پروردگار را فوق العاده پائين آوردند كه در كنار بتها و معبودان ساختگى قرار مى‏دهند.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 449


جستجو