نماز جمعه واهمیت ان در تفاسیر

نماز جمعه واهمیت ان در تفاسیر
[سوره الجمعة (62): آيات 9 تا 11]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9) فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10) وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (11)
ترجمه:
9- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى‏شود به سوى ذكر خدا بشتابيد، و خريد و فروش را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است اگر مى‏دانستيد.
10- و هنگامى كه نماز پايان گرفت شما آزاديد در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد نمائيد تا رستگار شويد.                       
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 125
11- هنگامى كه تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى‏شوند و به سوى آن مى‏روند، و تو را ايستاده به حال خود رها مى‏كنند، بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است.

شان نزول:
در شان نزول اين آيات يا خصوص آيه” وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً” روايات مختلفى نقل شده كه همه آنها از اين معنى خبر مى‏دهد كه در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند” دحيه” با كاروانى از شام فرا رسيد و با خود مواد غذايى آورده بود، در حالى كه روز جمعه بود و پيامبر ص مشغول خطبه نماز جمعه بود، طبق معمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تامين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند (آيه نازل شد و آنها را سخت مذمت كرد) پيامبر ص فرمود: اگر اين گروه اندك هم مى‏رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى‏باريد «1».
تفسير: بزرگترين اجتماع عبادى سياسى هفته
در آيات گذشته بحثهاى فشرده‏اى پيرامون توحيد و نبوت و معاد، و نيز مذمت يهود دنياپرست آمده بود، آيات مورد بحث به گفتگو پيرامون يكى از
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” ج 9 صفحه 287 و غالب تفاسير ديگر.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 126
مهمترين وظائف اسلامى كه در تقويت پايه‏هاى ايمان تاثير فوق العاده دارد، و از يك نظر هدف اصلى سوره را تشكيل مى‏دهد، يعنى نماز جمعه و بعضى از احكام آن مى‏پردازد.
نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده مى‏فرمايد:” اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى‏شود به سوى ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اين براى شما بهتر است اگر مى‏دانستيد” (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
” نودى” از ماده” نداء” به معنى بانگ برآوردن است، و در اينجا به معنى اذان است، زيرا در اسلام ندايى براى نماز جز اذان نداريم، چنان كه در آيه 58 سوره مائده نيز مى‏خوانيم: وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ:” هنگامى كه مردم را به سوى نماز مى‏خوانيد (و اذان مى‏گوئيد) آن را به مسخره و بازى مى‏گيرند، اين بخاطر آن است كه آنها قومى هستند بى‏عقل”.
به اين ترتيب هنگامى كه صداى اذان نماز جمعه بلند مى‏شود مردم موظفند كسب و كار را رها كرده به سوى نماز كه مهمترين ياد خدا است بشتابند.
جمله ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ … اشاره به اين است كه اقامه نماز جمعه و ترك كسب و كار در اين موقع منافع مهمى براى مسلمانان دربر دارد اگر درست پيرامون آن بينديشند، و گرنه خداوند از همگان بى‏نياز و بر همه مشفق است.
اين جمله يك اشاره اجمالى به فلسفه و منافع نماز جمعه است كه به خواست خدا در بحث نكات از آن بحث خواهيم كرد.
البته ترك خريد و فروش مفهوم وسيعى دارد كه هر كار مزاحمى را شامل مى‏شود.                        تفسير نمونه، ج‏24، ص: 127
اما اينكه چرا روز” جمعه” را به اين نام ناميده‏اند؟ به خاطر اجتماع مردم در اين روز براى نماز است، و اين مساله تاريخچه‏اى دارد كه در بحث نكات خواهد آمد.
قابل توجه اينكه در بعضى از روايات اسلامى در مورد نمازهاى روزانه آمده است
اذا اقيمت الصلاة فلا تاتوها و انتم تسعون و أتوها و انتم تمشون و عليكم السكينة
:” هنگامى كه نماز (نمازهاى يوميه) برپا شود براى شركت در نماز ندويد، و با آرامش گام برداريد” «1» ولى در مورد نماز جمعه آيه فوق مى‏گويد: فاسعوا (بشتابيد) و اين دليل بر اهميت فوق العاده نماز جمعه است.
منظور از” ذِكْرِ اللَّهِ” در درجه اول” نماز” است، ولى مى‏دانيم كه خطبه‏هاى نماز جمعه هم كه آميخته با ذكر خدا است، در حقيقت بخشى از نماز جمعه است، بنا بر اين بايد براى شركت در آن نيز تسريع كرد.
در آيه بعد مى‏افزايد:” هنگامى كه نماز پايان گيرد شما آزاديد در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد نمائيد تا رستگار شويد” (فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
گرچه جمله” ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ” (فضل خدا را طلب كنيد) يا تعبيرات مشابه آن در قرآن مجيد شايد غالبا به معنى طلب روزى و كسب و تجارت آمده است، ولى روشن است كه مفهوم اين جمله گسترده است و كسب و كار يكى از مصاديق آن است، لذا بعضى آن را به معنى عيادت مريض، و زيارت مؤمن، يا تحصيل علم و دانش تفسير كرده‏اند، هر چند منحصر به اينها نيز نمى‏باشد.
__________________________________________________
(1)” روح المعانى” جلد 28 صفحه 90.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 128
ناگفته پيدا است كه امر به” انتشار در زمين” و” طلب روزى” امر وجوبى نيست، بلكه به اصطلاح” امر بعد از حظر” و نهى است، و دليل بر جواز مى‏باشد، ولى بعضى از اين تعبير چنين استفاده كرده‏اند كه تحصيل روزى بعد از نماز جمعه مطلوبيت و بركتى دارد، و در حديثى آمده است كه پيامبر بعد از نماز جمعه سرى به بازار مى‏زد.
جمله” وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً” اشاره به ياد خدا است در برابر آن همه نعمتهايى كه به انسان ارزانى داشته، و بعضى” ذكر” را در اينجا به معنى” فكر” تفسير كرده‏اند، آن چنان كه در حديث آمده
تفكر ساعة خير من عبادة سنة:
” يك ساعت انديشيدن از يك سال عبادت بهتر است” «1».
بعضى نيز آن را به مساله توجه به خدا در بازارها و به هنگام معاملات و عدم انحراف از اصول حق و عدالت تفسير كرده‏اند.
ولى روشن است كه آيه مفهوم گسترده‏اى دارد كه همه اينها را در بر مى‏گيرد، اين نيز مسلم است كه روح” ذكر”” فكر” است، و ذكر بى‏فكر لقلقه زبانى بيش نيست، و آنچه مايه فلاح و رستگارى است همان ذكر آميخته با تفكر در جميع حالات است.
اصولا ادامه” ذكر” سبب مى‏شود كه ياد خدا در اعماق جان انسان رسوخ كند و ريشه‏هاى غفلت و بيخبرى را كه عامل اصلى هر گونه گناه است بسوزاند، و انسان را در مسير فلاح و رستگارى قرار دهد و حقيقت” لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ” حاصل گردد.
در آخرين آيه مورد بحث كسانى كه پيغمبر اكرم ص را به هنگام نماز جمعه رها كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” جلد 10 صفحه 289.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 129
ملامت قرار داده مى‏گويد:” هنگامى كه تجارت يا لهوى را به‏بينند پراكنده مى‏شوند و به سوى آن مى‏روند، و تو را ايستاده (در حالى كه خطبه نماز جمعه مى‏خوانى) رها مى‏كنند” (وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً).
ولى” به آنها بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است” (قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر ص و تربيت معنوى و روحانى عائد شما مى‏شود قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر نيست، و اگر از اين مى‏ترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مى‏كنيد، خداوند بهترين روزى دهندگان است.
تعبير به لهو اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازه‏اى به مدينه مى‏زدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيله‏اى براى سرگرمى و تبليغ كالا، همانگونه كه در دنياى امروز نيز در فروشگاههايى كه به سبك غرب است نيز نمونه آن ديده مى‏شود.
تعبير به” انفضوا” به معنى پراكنده شدن و انصراف از نماز جماعت، و روى آوردن به كاروان است كه در شان نزول گفته شد هنگامى كه كاروان” دحيه” وارد مدينه شد (و او هنوز اسلام را اختيار نكرده بود) با صداى طبل و ساير آلات لهو مردم را به بازار فراخواند، مردم مدينه حتى مسلمانانى كه در مسجد مشغول استماع خطبه نماز جمعه پيامبر ص بودند، به سوى او شتافتند، و تنها سيزده نفر، و به روايتى كمتر، در مسجد باقى ماندند.
ضمير در” اليها” به تجارت بازمى‏گردد، يعنى به سوى مال التجارة شتافتند، اين به خاطر آن است كه لهو، هدف اصلى آنها نبود، بلكه مقدمه‏اى بود براى اعلام ورود كاروان و يا سرگرمى و تبليغ كالا در كنار آن.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 130
تعبير به” قائما” نشان مى‏دهد كه پيامبر ص ايستاده، خطبه نماز جمعه مى‏خواند، چنان كه در حديثى از” جابر بن سمره” نقل شده كه مى‏گويد:
” هرگز رسول خدا ص را در حال خطبه نشسته نديدم و هر كس بگويد نشسته خطبه مى‏خواند، تكذيبش كنيد” «1».
و نيز روايت شده كه از” عبد اللَّه بن مسعود” پرسيدند:” آيا پيامبر ص ايستاده خطبه مى‏خواند”؟ گفت: مگر نشنيده‏اى كه خداوند مى‏گويد:
وَ تَرَكُوكَ قائِماً:” تو را در حالى كه ايستاده بودى رها كردند” «2»؟
در تفسير” در المنثور” آمده است كه اولين كسى كه نشسته، خطبه نماز جمعه خواند، معاويه بود «3»!
نكته‏ها:
1- نخستين نماز جمعه در اسلام
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مسلمانان مدينه، پيش از آنكه پيامبر ص هجرت كند، با يكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته اجتماع مى‏كنند (روز شنبه) و نصارى نيز روزى براى اجتماع دارند (يكشنبه) خوبست ما هم روزى قرار دهيم و در آن روز جمع شويم و ذكر خدا گوئيم و شكر او را بجا آوريم، آنها روز قبل از شنبه را كه در آن زمان” يوم العروبه” ناميده مى‏شد، براى اين هدف برگزيدند، و به سراغ
__________________________________________________
(1 و 2) مجمع البيان جلد 10 صفحه 286.
(3) تفسير” در المنثور” جلد 6 صفحه 222- اين روايت را مفسران ديگر مانند” آلوسى” در” روح المعانى” و” قرطبى” در تفسيرش نقل كرده‏اند.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 131
” اسعد بن زراره” (يكى از بزرگان مدينه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها بجا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز،” روز جمعه” ناميده شد، زيرا روز اجتماع مسلمين بود.
” اسعد” دستور داد گوسفندى را ذبح كردند و نهار و شام همگى از همان يك گوسفند بود، چرا كه تعداد مسلمانان در آن روز، بسيار كم بود …
و اين نخستين جمعه‏اى بود كه در اسلام تشكيل شد.
اما اولين جمعه‏اى كه رسول خدا ص با اصحابش تشكيل دادند، هنگامى بود كه به مدينه هجرت كرد، وارد مدينه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در” قبا” ماندند و مسجد قبا را بنيان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدينه حركت كرد (فاصله ميان قبا و مدينه بسيار كم است و امروز قبا يكى از محله‏هاى داخل مدينه است) و به هنگام نماز جمعه به محله” بنى سالم” رسيد، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشت، و اين اولين جمعه‏اى بود كه رسول خدا ص در اسلام بجا آورد، خطبه‏اى هم در اين نماز جمعه خواند كه اولين خطبه حضرت در مدينه بود «1».
يكى از محدثان از” عبد الرحمن بن كعب” نقل كرده كه پدرم هر وقت صداى اذان جمعه را مى‏شنيد بر” اسعد بن زرارة” رحمت مى‏فرستاد، هنگامى كه دليل اين مطلب را جويا شدم گفت به خاطر آن است كه او نخستين كسى بود كه نماز جمعه را با ما بجا آورد گفتم آن روز چند نفر بوديد گفت فقط چهل نفر «2»!
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” جلد 10 صفحه 286.
(2)” روح المعانى” جلد 28 صفحه 88.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 132
2- اهميت نماز جمعه
بهترين دليل بر اهميت اين فريضه بزرگ اسلامى قبل از هر چيز آيات همين سوره است، كه به همه مسلمانان و اهل ايمان دستور مى‏دهد به محض شنيدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هر گونه كسب و كار برنامه مزاحم را ترك گويند، تا آنجا كه اگر در سالى كه مردم گرفتار كمبود مواد غذايى هستند كاروانى بيايد و نيازهاى آنها را با خود داشته باشد به سراغ آن نروند، و برنامه نماز جمعه را ادامه دهند.
در احاديث اسلامى نيز تاكيدهاى فراوانى در اين زمينه وارد شده است از جمله: در خطبه‏اى كه موافق و مخالف آن را از پيامبر گرامى اسلام ص نقل كرده‏اند آمده:
ان اللَّه تعالى فرض عليكم الجمعة فمن تركها فى حياتى او بعد موتى استخفافا بها او جحودا لها فلا جمع اللَّه شمله، و لا بارك له فى امره، الا و لا صلاة له، الا و لا زكاة له، الا و لا حج له، الا و لا صوم له، الا و لا بر له حتى يتوب:
” خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انكار ترك كند خداوند او را پريشان مى‏كند، و به كار او بركت نمى‏دهد، بدانيد نماز او قبول نمى‏شود، بدانيد زكات او قبول نمى‏شود، بدانيد حج او قبول نمى‏شود، بدانيد اعمال نيك او قبول نخواهد شد تا از اين كار توبه كند” «1»! در حديث ديگرى از امام باقر ع مى‏خوانيم:
صلاة الجمعة فريضة، و الاجتماع اليها فريضة مع الامام، فان ترك رجل من غير علة ثلاث جمع فقد ترك ثلاث فرائض، و لا يدع ثلاث فرائض من غير علة الا منافق
:” نماز جمعه فريضه است و اجتماع براى آن با امام (معصوم) فريضه است، هر گاه مردى بدون عذر سه جمعه را ترك گويد فريضه را ترك گفته و كسى
__________________________________________________
(1) وسائل الشيعه جلد 5 صفحه 7 باب وجوب صلاة الجمعة حديث 28.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 133
سه فريضه را بدون علت ترك نمى‏گويد مگر منافق «1».
و در حديث ديگرى از رسول خدا مى‏خوانيم:
من اتى الجمعة ايمانا و احتسابا استانف العمل:
” كسى كه از روى ايمان و براى خدا در نماز جمعه شركت كند گناهان او بخشوده خواهد شد و برنامه عملش را از نو آغاز مى‏كند” «2».
روايات در اين زمينه بسيار است كه ذكر همه آنها به طول مى‏انجامد در اينجا با اشاره به يك حديث ديگر اين بحث را پايان مى‏دهيم.
كسى خدمت رسول خدا ص آمد، عرض كرد يا رسول اللَّه! من بارها آماده حج شده‏ام اما توفيق نصيبم نشده فرمود:
عليك بالجمعة فانها حج المساكين:
” بر تو باد به نماز جمعه كه حج مستمندان است” (اشاره به اينكه بسيارى از بركات كنگره عظيم اسلامى حج در اجتماع نماز جمعه وجود دارد) «3».
البته بايد توجه داشت كه مذمتهاى شديدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده است و تاركان جمعه در رديف منافقان شمرده شده‏اند در صورتى است كه نماز جمعه واجب عينى باشد يعنى در زمان حضور امام معصوم و مبسوط اليد و اما در زمان غيبت بنا بر اينكه واجب مخير باشد (تخيير ميان نماز جمعه و نماز ظهر) و از روى استخفاف و انكار انجام نگيرد مشمول اين مذمتها نخواهد شد، هر چند عظمت نماز جمعه و اهميت فوق العاده آن در اين حال نيز محفوظ است (توضيح بيشتر در باره اين مساله را در كتب فقهى بايد مطالعه كرد).
3- فلسفه نماز عبادى سياسى جمعه
نماز جمعه، قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دستجمعى است، و اثر عمومى
__________________________________________________
(1) وسائل الشيعه جلد 5 صفحه 4 حديث 8.
(2) همان مدرك حديث 10. […..]
(3) همان مدرك صفحه 5 حديث 17.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 134
عبادات را كه تلطيف روح و جان، و شستن دل از آلودگيهاى گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب مى‏باشد در بردارد، بخصوص اينكه مقدمتا دو خطبه دارد كه مشتمل بر انواع مواعظ و اندرزها و امر به تقوى و پرهيزگارى است.
و اما از نظر اجتماعى و سياسى، يك كنگره عظيم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه حج، بزرگترين كنگره اسلامى مى‏باشد، و به همين دليل در روايتى كه قبلا از پيغمبر اكرم ص نقل كرديم آمده بود كه جمعه حج كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حج نيستند.
در حقيقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهميت مى‏دهد:
اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مى‏شود.
اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است.
و اجتماع حج كه در كنار خانه خدا هر سال يك بار انجام مى‏گيرد نقش نماز جمعه در اين ميان بسيار مهم است بخصوص اينكه يكى از برنامه‏هاى خطيب در خطبه نماز جمعه، ذكر مسائل مهم سياسى و اجتماعى و اقتصادى است و به اين ترتيب اين اجتماع عظيم و پرشكوه مى‏تواند منشا بركات زير شود:
الف: آگاهى بخشيدن به مردم در زمينه معارف اسلامى و رويدادهاى مهم اجتماعى و سياسى.
ب: ايجاد همبستگى و انسجام هر چه بيشتر در ميان صفوف مسلمين به گونه‏اى كه دشمنان را به وحشت افكند و پشت آنها را بلرزاند.
ج: تجديد روح دينى و نشاط معنوى براى توده مردم مسلمان.
د: جلب همكارى براى حل مشكلات عمومى.
به همين دليل هميشه دشمنان اسلام، از يك نماز جمعه جامع الشرائط كه دستورهاى اسلامى دقيقا در آن رعايت شود بيم داشته‏اند.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 135
و نيز به همين دليل نماز جمعه هميشه به عنوان يك اهرم نيرومند سياسی در دست حكومتها بوده است، منتها حكومتهاى عدل همچون حكومت پيغمبر اكرم ص از آن بهترين بهره‏برداريها را به نفع اسلام، و حكومتهاى جور همانند بنى اميه از آن سوء استفاده براى تحكيم پايه‏هاى قدرت خود مى‏كردند.
در طول تاريخ مواردى را مشاهده مى‏كنيم كه هر كس مى‏خواست، بر ضد حكومتى قيام كند، نخست از شركت در نماز جمعه او خوددارى مى‏كرد، چنان كه در داستان عاشورا مى‏خوانيم كه گروهى از شيعيان در خانه” سليمان بن صرد خزاعى” جمع شدند، و نامه‏اى خدمت امام حسين ع از كوفه فرستادند، كه در نامه آمده بود” نعمان بن بشير” والى بنى اميه بر كوفه، منزوى شده و ما در نماز جمعه او شركت نمى‏كنيم، و چنانچه بدانيم شما به سوى ما حركت كرده‏ايد او را از كوفه بيرون خواهيم كرد «1».
در صحيفه سجاديه از امام سجاد على بن الحسين ع مى‏خوانيم:
اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك فى الدرجة الرفيعة التي اختصصتهم بها قد ابتزوها
:” خداوندا! اين (اشاره به نماز جمعه و عيد قربان) مقامى است كه مخصوص خلفاء و برگزيدگان و امناء بلندپايه تو است كه ويژه آنها نمودى، و (خلفاى جور بنى اميه) آن را به زور از اولياى حق گرفته و غصب كرده‏اند” «2».
گاه مى‏شود كه دشمنان اسلام يك هفته تمام شبانه روز تبليغات مسموم مى‏كنند ولى با يك خطبه نماز جمعه و مراسم پرشكوه و حياتبخش آن همه خنثى مى‏شود، روح تازه‏اى در كالبدها دميده، و خون تازه‏اى در عروق به حركت درمى‏آيد.
توجه به اين نكته كه طبق فقه شيعه در محدوده يك فرسخ در يك فرسخ
__________________________________________________
(1) بحار الانوار جلد 44 صفحه 333.
(2) صحيفه سجاديه دعاى 48.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 136
بيش از يك نماز جمعه جائز نيست و حتى كسانى كه در دو فرسخى (تقريبا 11 كيلومترى) از محل انعقاد جمعه قرار دارند در آن نماز شركت مى‏كنند، روشن مى‏شود كه عملا در هر شهر كوچك يا بزرگ و حومه آن يك نماز جمعه بيشتر منعقد نخواهد شد، بنا بر اين اجتماعى چنين عظيمترين اجتماع آن منطقه را تشكيل مى‏دهد.
اما با نهايت تاسف اين مراسم عبادى سياسى كه مى‏تواند مبدأ حركت عظيمى در جوامع اسلامى گردد به خاطر نفوذ حكومتهاى فاسد در آن در بعضى كشورهاى اسلامى چنان بى‏روح و بى‏رمق شده است كه عملا هيچ اثر مثبتى از آن گرفته نمى‏شود و شكل يك برنامه تشريفاتى به خود گرفته، و به راستى اين از سرمايه‏هاى عظيمى است كه براى از دست رفتن آن بايد گريه كرد.
مهمترين نماز جمعه سال نماز جمعه‏اى است كه قبل از رفتن به عرفات در مكه انجام مى‏گيرد كه تمام حجاج خانه خدا از سراسر جهان در آن شركت دارند كه نماينده واقعى تمام قشرهاى مسلمين در كره زمين هستند، سزاوار است كه براى تهيه خطبه چنين نماز حساسى عده زيادى از دانشمندان هفته‏ها و ماهها مطالعه كنند و محصول آن را در آن روز حساس و خطبه تاريخى بر مسلمانان عرضه نمايند و مسلما مى‏توانند به بركت آن آگاهى زيادى به جامعه اسلامى داده و مشكلات مهمى را حل كنند.
اما با نهايت تاسف در اين ايام ديده مى‏شود كه مسائل بسيار پيش پا افتاده و مطالبى كه تقريبا همه از آن آگاهى دارند مطرح مى‏شود، و از مسائل اصولى ابدا خبرى نيست؟ آيا براى از دست رفتن چنين فرصتهاى بزرگ و سرمايه‏هاى عظيم نبايد گريست؟! و براى دگرگون ساختن آن نبايد به پا خاست؟!
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 137
4- آداب نماز جمعه و محتواى خطبه‏ها
نماز جمعه (با وجود شرائط لازم) بر مردان بالغ و سالم كه قدرت بر شركت در نماز را دارند واجب است، و بر مسافران و پير مردان واجب نيست هر چند حضور در نماز جمعه براى مسافر جائز است، همچنين زنها نيز مى‏توانند در نماز جمعه شركت كنند، هر چند بر آنها واجب نيست.
كمترين عددى كه نماز جمعه با آن منعقد مى‏شود پنج نفر از مردان است.
نماز جمعه دو ركعت است و جاى نماز ظهر را مى‏گيرد، و دو خطبه‏اى كه قبل از نماز جمعه خوانده مى‏شود در حقيقت به جاى دو ركعت ديگر محسوب مى‏شود.
نماز جمعه همانند نماز صبح است و مستحبّ است حمد و سوره را در آن بلند بخوانند و نيز مستحبّ است سوره” جمعه” را در ركعت اول و سوره” منافقين” را در ركعت دوم قرائت كنند.
در نماز جمعه دو قنوت مستحبّ است يكى قبل از ركوع ركعت اول و ديگر بعد از ركوع ركعت دوم.
خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه واجب است همانگونه كه ايستادن خطيب به هنگام ايراد خطبه نيز واجب مى‏باشد، شخصى كه خطبه مى‏خواند حتما بايد همان امام نماز جمعه باشد.
خطيب بايد صداى خود را چنان بلند كند كه مردم صداى او را بشنوند تا محتواى خطبه به گوش همگان برسد.
به هنگام ايراد خطبه بايد خاموش بود، و به سخنان خطيب گوش داد، و رو به روى خطيب نشست.
شايسته است خطيب مردى فصيح و بليغ و آگاه به اوضاع و احوال مسلمين و با خبر از مصالح جامعه اسلامى، و شجاع، و صريح اللهجه، و قاطع در اظهارحق باشد. اعمال و رفتار او سبب تاثير و نفوذ كلامش گردد، و زندگى او مردم را به ياد خدا بياندازد.
شايسته است پاكيزه‏ترين لباس در تن بپوشد، و خود را خوشبو كند، و با وقار و سكينه گام بردارد، و هنگامى كه بر فراز منبر جاى گرفت بر مردم سلام كند، و رو به روى آنان بايستد، و بر شمشير يا كمان يا عصا تكيه كند، نخست بر منبر بنشيند، تا اذان تمام شود، و بعد از فراغت از اذان شروع به خطبه كند.
درسوره نور مى‏خوانيم: يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ:” روزى كه زبانها و دستها و پاهايشان به اعمالى كه انجام داده‏اند گواهى مى‏دهد”.
تفسير نمونه، ج‏24، ص: 138
و” مشهود” انسانها و اعمال آنها هستند.
3-” شاهد” به معنى روز جمعه است كه شاهد اجتماع مسلمين در مراسم بسيار مهم نماز آن روز است.
(نور الثقلين” جلد 5 صفحه 543 همين مضمون را” ابو الفتوح رازى” و” طبرسى” در تفسيرهايشان آورده‏اند)
و مشهود روز عرفه است كه زائران بيت اللَّه الحرام شاهد و ناظر آن روزند، در روايتى از پيغمبر اكرم ص و امام باقر ع و امام صادق ع اين تفسير نقل شده است «1».
4-” شاهد” روز عيد قربان و” مشهود” روز عرفه (روز ما قبل آن) مى‏باشد.
در حديثى آمده است كه” مردى وارد مسجد پيغمبر اكرم ص شد كسى را ديد كه نشسته و از رسول اللَّه ص حديث نقل مى‏كند، مى‏گويد: تفسير اين آيه را از او خواستم گفت: آرى” شاهد” روز جمعه و” مشهود” روز عرفه است، از او گذشتم به ديگرى رسيدم كه از رسول اللَّه ص سخن مى‏گويد، تفسير همين آيه را از او خواستم، گفت:” شاهد” روز جمعه و” مشهود” روز عيد قربان است، از او نيز گذشتم به نوجوانى رسيدم خوشرو كه او نيز از رسول خدا حديث مى‏گفت گفتم: از تفسير اين آيه برايم سخن بگو، گفت:” شاهد” محمد ص است و” مشهود” روز قيامت آيا نشنيده‏اى كه خداوند مى‏فرمايد:
” يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً” و نيز نشنيده‏اى كه مى‏گويد: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ.
من سؤال كردم نخستين نفر كه بود گفتند: ابن عباس، دومين نفر را
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” جلد 10 صفحه 466.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 331
پرسيدم، گفتند: عبد اللَّه بن عمر، و از سومين نفر سؤال كردم گفتند: حسن بن على ع است” «1»!
ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 461
اين آيات وجوب نماز جمعه و حرمت معامله را در هنگام حضور نماز تاكيد نموده، درضمن كسانى را كه در حال خطبه نماز آن را رها نموده، به دنبال لهو و تجارت مى‏روند عتاب نموده، عملشان را عمل بسيار ناپسند مى‏داند.
” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ …”
منظور از نداء براى نماز جمعه، همان أذان ظهر روز جمعه است، هم چنان كه در آيه” وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً” «1»، نيز مراد همين است.
كلمه” جمعه”- به ضم حرف جيم و ميم، يا به ضم جيم و سكون ميم- به معناى يك روز از هفته است، كه عرب قديم آن را” يوم العروبة” مى‏گفته‏اند، و سپس آن را جمعه خوانده‏اند، و اين نام بيشتر مورد استعمال قرار گرفت. و منظور از” نماز روز جمعه” همان نمازى است كه مخصوص روز جمعه تشريع شده. و منظور از” سعى به سوى ذكر خدا” دويدن به سوى نماز جمعه است. و مراد از” ذكر خدا” همان نماز است، هم چنان كه در آيه” وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ” «2» به طورى كه گفته‏اند مراد نماز است.
ولى بعضى «3» گفته‏اند: منظور از” ذكر خدا” در خصوص آيه مورد بحث خطبه‏هاى قبل از نماز است. و جمله” وَ ذَرُوا الْبَيْعَ” امر به ترك بيع است، و به طورى كه از سياق برمى‏آيد در حقيقت نهى از هر عملى است كه انسان را از نماز باز بدارد، حال چه خريد و فروش باشد، و چه عملى ديگر. و اگر نهى را مخصوص به خريد و فروش كرد، از اين باب بوده كه خريد و فروش روشن‏ترين مصداق اعمالى است كه آدمى را از نماز باز مى‏دارد.
و معناى آيه اين است كه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! وقتى در روز جمعه براى نماز جمعه اذان مى‏گويند، تندتر بدويد، و براى رسيدن به نماز از خريد و فروش و هر عملى كه شما را از نماز باز مى‏دارد دست برداريد.
و جمله” ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ” تشويق و تحريك مسلمانها به نماز و ترك بيعى است كه بدان مامور شده‏اند.
” فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ …”
منظور از” قضاء صلاة” اقامه نماز جمعه، و تمام شدن آن است. و مراد از” انتشار در ارض” متفرق شدن مردم در زمين و مشغول شدن در كارهاى روزانه براى به دست آوردن فضل
__________________________________________________
(1) و چون به سوى نماز نداء مى‏زنيد، نداء شما را مسخره مى‏كنند. سوره مائده آيه 58.
(2) ذكر خدا بزرگتر است سوره عنكبوت، آيه 45.
(3) روح المعانى، ج 28، ص 102.
ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 462
خدا- يعنى رزق و روزى- است. و اگر در ميان همه كارهاى روزانه فقط طلب رزق را نام برد، براى اين بود كه مقابل ترك بيع در آيه قبلى واقع شود، ليكن از آنجايى كه ما در آيه قبلى گفتيم كه منظور از ترك بيع همه كارهايى است كه آدمى را از نماز باز مى‏دارد، لا جرم بايد بگوييم منظور از طلب رزق هم همه كارهايى است كه عطيه خداى تعالى را در پى دارد، چه طلب رزق و چه عيادت مريض، و يا سعى در برآوردن حاجت مسلمان، و يا زيارت برادر دينى يا حضور در مجلس علم، و يا كارهايى ديگر از اين قبيل.
جمله” فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ” امرى است كه بعد از نهى قرار گرفته، و از نظر ادبى و قواعد علم اصول تنها جواز و اباحه را افاده مى‏كند، هر چند كه امر هميشه براى افاده وجوب است، و همچنين جمله” و ابتغوا” و جمله” و اذكروا”.
” وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ”- منظور از ذكر در اينجا اعم از ذكر زبانى و قلبى است، در نتيجه شامل توجه باطنى به خدا نيز مى‏شود. و كلمه” فلاح” به معناى نجات از هر نوع بدبختى و شقاء است كه در مورد آيه با در نظر گرفتن مطالب قبلى، يعنى مساله تزكيه و تعليم، و مطالب بعدى، يعنى توبيخ و عتاب شديد، منظور همان زكات و علم خواهد بود، چون وقتى انسان زياد به ياد خدا باشد، اين ياد خدا در نفس آدمى رسوخ مى‏كند، و در ذهن نقش مى‏بندد، و عوامل غفلت را از دل ريشه‏كن ساخته، باعث تقواى دينى مى‏شود كه خود مظنه فلاح است، هم چنان كه فرموده:” وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ” «1».
[معناى اينكه فرمود:” بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است …”]
” وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً …”
كلمه” انفضاض” كه مصدر” انفضوا” است- به طورى كه راغب «2» گفته- به معناى شكسته شدن چيزى، و متلاشى شدن اجزاى آن است، و در مورد آيه استعاره شده براى متفرق شدن مردم از محل نماز «3».
روايات وارده از ائمه اهل بيت «4» (ع) و از طرق اهل سنت «5» متفقند در اينكه
__________________________________________________
(1) از خدا پروا كنيد شايد رستگار شويد سوره آل عمران آيه 200.
(2) مفردات راغب، ماده” فض”.
(3) شايد از اين تعبير بتوان نظريه‏اى را كه آيات كريمه قرآن و احاديث در باره جامعه اسلامى دارد تاييد نموده و چنين استفاده كرد كه قرآن كريم جامعه اسلامى را مانند يك ظرف و داراى يك وحدت على حده مى‏داند و متفرق شدن اين جامعه را در بين نماز به منزله شكسته شدن آن ظرف و متلاشى شدن اجزائش به حساب مى‏آورد- مترجم.
(4) تفسير قمى، ج 2، ص 367.
(5) الدر المنثور، ج 6، ص 220.
ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 463
كاروانى از تجار وارد مدينه شد، و آن روز روز جمعه بود، و مردم در نماز جمعه شركت كرده بودند. رسول خدا (ص) مشغول خطبه نماز بود. كاروانيان به منظور اعلام آمدن خود، طبل و دائره كوبيدند، مردم داخل مسجد، نماز و رسول خدا (ص) را رها نموده، به طرف كاروانيان متفرق شدند. اين آيه شريفه بدين مناسبت نازل شد. و بنا بر اين منظور از” لهو” همان استعمال طبل و دائره و ساير آلات طرب به منظور جمع شدن مردم است. و ضمير در” اليها” به تجارت برمى‏گردد، چون مقصود اصلى مردم از متفرق شدن همان رسيدن به تجارت بود، و طبل و دائره وسيله‏اى براى تجارت بوده، نه مقصود اصلى. بعضى از مفسرين «1» گفته‏اند: ضمير” اليها” به كلمه” احدهما- يكى از لهو يا تجارت” كه در تقدير است برمى‏گردد، گويا فرموده:” انفضوا الى اللهو”، و” انفضوا الى التجارة” يعنى: يا به طرف سر و صداى طبل متفرق شدند، و يا به طرف تجارت، چون هر يك از اين دو عامل سبب جداگانه‏اى بود، براى متفرق شدن مردم. و به همين جهت در آيه شريفه با آوردن كلمه” أو” بين آن دو ترديد انداخت، و نفرمود” تجارة و لهوا”، و ضمير مذكور هم صلاحيت براى برگشتن به هر دو عامل را دارد. خواهى گفت: بايد ضمير با مرجعش از نظر مذكر و مؤنث بودن مطابق باشد، و كلمه” لهو” مذكر، و ضمير” اليها” مؤنث است. جواب مى‏گوييم: بله، قاعده همين است، ليكن كلمه” لهو” چون در اصل مصدر است، لذا هم مى‏شود ضمير مذكر به آن برگردانيد و هم مؤنث.
و باز به همين جهت است كه” ما عِنْدَ اللَّهِ” را بهتر از هر دو دانسته، و فرموده:” خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ” و آن دو را جدا جدا ذكر كرد، و نفرموده:” خير من اللهو و التجارة”.
” قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ”- در اين قسمت از آيه به رسول خدا (ص) امر مى‏كند كه مردم را به خطايى كه مرتكب شدند متنبه كند، و بفهماند كه كارشان چقدر زشت بوده. و مراد از جمله” ما عِنْدَ اللَّهِ” ثوابى است كه خداى تعالى در برابر شنيدن خطبه و موعظه در نماز جمعه عطاء مى‏فرمايد.
و معناى جمله اين است كه: به ايشان بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است، براى اينكه ثواب خداى تعالى خير حقيقى و دائمى، و بدون انقطاع است، و اما آنچه در لهو و تجارت است اگر خير باشد خيرى خيالى و غير دائمى و باطل است. و علاوه بر اين، چه بسا خشم خدا را در پى داشته باشد، هم چنان كه لهو هميشه خشم خداى تعالى را در پى دارد.
__________________________________________________
(1) مجمع البيان، ج 10، ص 289. […..]
ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 464
بعضى از مفسرين گفته‏اند: كلمه” خير” كه در آيه استعمال شده معناى افعل التفضيل را ندارد (يعنى كلمه” خير” به معناى” بهتر” نيست بلكه به معناى” خوب” است)، هم چنان كه در آيه” أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ” «1» اين چنين است، و اين گونه استعمالها در مورد كلمه مذكور شايع است.
و در آيه شريفه كه مى‏فرمايد:” وَ إِذا رَأَوْا …”، التفاتى از خطاب” فانتشروا- متفرق شويد” به غيبت” وَ إِذا رَأَوْا- و چون لهو و تجارتى مى‏بينند”، به كار رفته، و نكته آن تاكيد مفاد سياق- يعنى آن عتاب و استهجانى كه در عمل آنان بود- است، و مى‏خواهد بفهماند اين مردم كه از شرافت و افتخار گوش دادن به سخنان شخصى چون خاتم انبياء اعراض مى‏كنند، قابليت آن را ندارند كه پروردگارشان روى سخن به ايشان بكند.
در جمله” قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ” هم اشاره‏اى به اين اعراض خدا هست، چون مى‏توانست خداى تعالى را گوينده قرار دهد، و بفرمايد” آنچه نزد ما است بهتر است” ولى به پيامبرش فرمود از قول او به ايشان بگويد” آنچه نزد خداست بهتر است” و در همين مقدار هم به پيامبرش نفرمود” قل لهم- به ايشان بگو” تنها فرمود:” قل” هم چنان كه اول آيه هم كه فرمود” و اذا راوا” ضمير آن را بدون داشتن مرجع آورد، چون قبلا نامى از ايشان نبرده بود، تا ضمير به ايشان برگرداند، بلكه به دلالت سياق اكتفاء نمود، و همه اينها شدت خشم و اعراض خداى تعالى را از ايشان مى‏رساند. و كلمه” خير الرازقين” يكى از اسماى حسناى خداست، نظير رازق، كه آن نيز نام او است. و ما در سابق در باره معناى رازقيت خداى تعالى بحث كرديم.
بحث روايتى [ (رواياتى در باره شتاب به سوى نماز جمعه و تعطيل كارها، انتشار در زمين بعد از نماز و طلب رزق، و …)]
در كتاب فقيه روايت آمده كه: در مدينه هر وقت مؤذن در روز جمعه اذان مى‏گفت:
شخصى ندا مى‏داد ديگر خريد و فروش مكنيد، حرام است، براى اينكه حق تعالى فرموده” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ” «2» مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم از ابن ابى شيبه، عبد بن حميد، و ابن منذر از ميمون بن مهران نقل كرده، و ترجمه عبارت روايت وى چنين است. در مدينه رسم چنين بود
__________________________________________________
(1) سوره يوسف، آيه 39.
(2) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 195، ح 52.
ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 465
كه هر گاه مؤذن أذان روز جمعه را مى‏گفت، در بازارها ندا در مى‏دادند: بيع حرام شد، بيع حرام شد «1».
و تفسير قمى در ذيل جمله” فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ” گفته:” سعى” به معناى سرعت در راه رفتن است، و در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) آمده كه فرمود: وقتى گفته مى‏شود” فاسعوا” معنايش اين است كه برويد و چون گفته مى‏شود” اسعوا” معنايش اين است كه براى فلان هدف عمل كنيد. و در آيه سوره جمعه معنايش اين است كه براى نماز جمعه شارب (سبيل) خود را كوتاه كنيد، و موى زير بغل را زائل سازيد، ناخن بگيريد، غسل كنيد، بهترين و نظيف‏ترين جامه را بپوشيد، و خود را معطر سازيد، اينها سعى براى نماز جمعه است. و سعى براى روز قيامت هم اين است كه آدمى خود را براى آن روز مهيا كند، هم چنان كه فرموده:” وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ” «2».
مؤلف: منظور امام (ع) اين است كه كلمه” سعى” در همه جا به معناى دويدن نيست.
و در مجمع البيان مى‏گويد: انس از رسول خدا (ص) روايت كرده كه در ذيل جمله” فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ …” فرمود: منظور متفرق شدن براى كسب و كار و طلب دنيا نيست، بلكه منظور عيادت مريض و تشييع جنازه، و زيارت برادر مؤمن است «3».
مؤلف: اين روايت را سيوطى هم در الدر المنثور از ابن جرير، از انس از رسول خدا (ص)، و از ابن مردويه، از ابن عباس از آن جناب نقل كرده «4».
و در همان كتاب از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: نماز در روز جمعه، و انتشار در روز شنبه است «5».
مؤلف: در اين معنا روايات ديگرى نيز هست.
باز در آن كتاب است كه عمر بن يزيد «6» از امام صادق (ع) روايت كرده كه
__________________________________________________
(1) الدر المنثور، ج 6، ص 20.
(2) تفسير قمى، ج 2، ص 367.
(3) مجمع البيان، ج 10، ص 288.
(4) الدر المنثور، ج 6، ص 220.
(5) مجمع البيان، ج 10، ص 289.
(6) در الميزان چنين است ولى در مجمع البيان” عمرو بن زيد” مى‏باشد.
ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 466
فرمود: درست مى‏بينيد كه براى برآوردن حوائج سوار مى‏شوم، با اينكه خداى تعالى قضاى حوائج را تكفل فرموده، نه براى اين است كه در تكفل خداى تعالى شك دارم، بلكه دوست دارم خداى تعالى مرا در حال طلب رزق حلال ببيند مگر نشنيده‏اى كه خداى تعالى مى‏فرمايد” فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ” تو گمان مى‏كنى اگر مردى داخل خانه‏اى شود، و در آن را به روى خود گل بگيرد، و پيش خود بگويد: رزق من برايم از بالا فرو مى‏آيد، آيا اين منطق درست است؟ هرگز درست نيست، و چنين شخصى يكى از آن سه نفرى است كه دعايشان مستجاب نمى‏شود.
راوى مى‏گويد عرضه داشتم: آن سه طائفه چه كسانى هستند؟ فرمود: مردى كه زنى دارد و مرگ او را از خدا مى‏خواهد، چنين دعايى مستجاب نيست، براى اينكه عصمت آن زن به دست او است، مى‏تواند طلاقش داده آزادش كند. دوم مردى كه با كسى معامله‏اى كرده، و يا حقى بر او دارد، و در هنگام حقدار شدن شاهدى نگرفته، و آن شخص منكر حق او شده، و عليه او نفرين مى‏كند، چنين كسى هم دعايش مستجاب نيست، براى اينكه به وظيفه خود عمل نكرده. سوم مردى كه با سرمايه‏اى كه دارد مى‏تواند رزق خود را در آورد، ولى در خانه مى‏نشيند و به طلب رزق بيرون نمى‏رود، و از خدا رزق نمى‏خواهد، تا همه سرمايه را بخورد، آن وقت دست به دعا برمى‏دارد، دعاى او هم مستجاب نيست «1».
[چند روايت در باره پراكنده شدن مردم از نزد پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) در حالى كه خطبه جمعه مى‏خواند، و نزول آيه:” إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها …”]
و نيز در همان كتاب آمده كه جابر بن عبد اللَّه گفت: كاروانى وارد مدينه شد، در حالى كه ما با رسول خدا (ص) مشغول نماز بوديم، مردم (نماز را رها كرده) به سوى آن كاروان رفتند، و به جز دوازده نفر كه يكى از ايشان من بودم كسى باقى نماند، و در اين جريان بود كه آيه شريفه” وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها …” نازل گرديد «2».
و از كتاب عوالى اللئالى حكايت شده كه مقاتل بن سليمان گفته: در بينى كه رسول خدا (ص) در روز جمعه خطبه مى‏خواند، دحيه كلبى با مال التجارة از شام آمد، و او هر وقت مى‏آمد در مدينه هيچ كس باقى نمى‏ماند، همه به سوى او مى‏آمدند، چون هر وقت مال التجارة مى‏آورد، تمامى آنچه مردم بدان نيازمند بودند مى‏آورد، از آرد و گندم و غير آن، و نيز هر وقت مى‏آمد طبل مى‏زد تا مردم از آمدنش مطلع شوند و از او جنس بخرند
__________________________________________________
(1) مجمع البيان، ج 10، ص 289.
(2) مجمع البيان، ج 10، ص 287.
ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 467
آن روز كه رسول خدا (ص) در خطبه نماز جمعه بود، دحيه كلبى وارد شهر مدينه شد، و در آن ايام هنوز اسلام نياورده بود، مردم آن جناب را بالاى منبر تنها گذاشتند، و رفتند، و در مسجد به جز دوازده نفر كسى نماند. حضرت فرمود: اگر اين دوازده نفر هم مى‏رفتند خداى تعالى از آسمان سنگ بر آنان مى‏باريد، اينجا بود كه سوره جمعه بر آن حضرت نازل شد «1».
مؤلف: اين داستان به طرق بسيارى هم از طرق شيعه «2» و هم از طرق اهل سنت «3» روايت شده، و اخبار در عدد باقى ماندگان در مسجد از هفت تا چهل نفر اختلاف دارد.
و نيز در مجمع البيان است كه جمله” انفضوا” به معناى اين است كه مردم متفرق شدند. و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: به معناى” منصرف شدند” است.
يعنى مردم به سوى تجارت منصرف شده، و تو را سر پا بالاى منبر تنها گذاشتند «4».
جابر بن سمرة مى‏گويد: من هيچگاه رسول خدا (ص) را نديدم كه نشسته خطبه بخواند، پس اگر كسى برايت حديث كرد كه آن جناب نشسته خطبه خوانده دروغ گفته است «5».
مؤلف: اين معنا در رواياتى ديگر نيز آمده.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه از طاووس روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) و ابو بكر و عمر و عثمان همگى ايستاده خطبه مى‏خواندند، و اولين كسى كه بالاى منبر نشست، معاوية بن ابى سفيان بود «6».
__________________________________________________
(1) عوالى اللئالى، ج 2، ص 57، ح 153.
(2) مجمع البيان، ج 10، ص 287.
(3) الدر المنثور، ج 6، ص 220.
(4 و 5) مجمع البيان، ج 10، ص 289. […..]
(6) الدر المنثور، ج 6، ص 222.
تفسير جامع، ج‏7، ص: 144
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اين آيه دليل است بر وجوب نماز جمعه چه باتفاق عامه و خاصه مراد بذكر در آيه نماز جمعه يا نماز و خطبه نماز است و امر هم حقيقة در وجوب است و معناى آيه اين است اى مؤمنين هر گاه مؤذن نماز در روز جمعه ندا كند بزودى بسوى نماز جمعه كه ذكر خدا است بشتابيد و كسب و تجارت را رها كنيد كه اين نماز جمعه از هر تجارت سودمندى بهتر است براى شما اگر بدانيد و وقت نماز جمعه ضيق است براى مسلمانان لذا بايد شتاب كنند در رفتن از براى نماز. حضرت باقر عليه السّلام فرمود شنيده‏ام كه اصحاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خود را در روز پنجشنبه مجهز مينمودند براى نماز جمعه زيرا وقت آن مضيق است و مقصود آنست كه خود را فارغ ميكردند از كار و حوايج دنيا تا مانع نشود آنها را از حضور نماز جمعه در روز جمعه و آيه شريفه عام است وجوب آن شامل است از براى زمان حضور و غيبت امام و ديگر مطلق است مشروط بزمان حضور امام عليه السّلام و اذن آن بزرگوار نيست و مؤيد آيه احاديث و اخبار بسياريست كه از ناحيه مقدسه آل عصمت و طهارت بما رسيده و ما اكتفا مينمائيم بذكر و بيان چند حديث براى تيمن و تبرك:
1- در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند واجب فرموده بر مردم از جمعه تا جمعه ديگر سى و پنج نماز يكى از آنها را بجماعت فرض و واجب نموده و آن نماز جمعه است و وجوب آن را از نه طايفه برداشته است 1- غير بالغ 2- و پير مرد 3- و شخص ديوانه 4- و مسافر 5- و مريض 6- وزن 7- و بنده 8- و كور 9- و كسيكه منزلش از محل اقامه جمعه بيش از دو فرسخ باشد-.
2- در فقيه و تهذيب از زراره روايت كرده‏اند گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السّلام بر چه كسى نماز جمعه واجبست؟ فرمود بر هفت نفر از مسلمانان هر گاه جمع شوند و نماز جمعه بر كمتر از پنج نفر واجب نيست كه يكى از آنها امام باشد و چهار نفر ديگر مأموم و هر گاه هفت نفر جمع شدند و خوف و تقيه نبود بعضى از آنها امام ميشود و خطبه براى آنها ميخواند-.  تفسير جامع، ج‏7، ص: 145
3- و از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود خداوند نماز جمعه را بر شما فرض و واجب قرار داده هر كس با بودن امام عادل از روى استخفاف و انكار در حال حيات من و با بعد از وفات من ترك كند نماز جمعه را خداوند پراكندگيهاى او را مجتمع نفرمايد و در كار او بركت ندهد ايمردم بدانيد و آگاه باشيد كه نمازى براى او نيست و زكوة و حجى براى او نخواهد بود و هيچ گونه اعمال نيك از او مقبول نيست تا آنكه توبه كند از ترك نماز جمعه.
4- و در حديث ديگر فرمود نماز جمعه بر شما مسلمانان فريضه و واجب نوشته شده تا روز قيامت.
5- در فقيه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود نماز جمعه واجب است بر هر مؤمن مگر بر اطفال و مريض و ديوانه و شيخ كبير و كور و مسافر و زنها و عبد مملوك و آنكه منزلش دو فرسخ يا زيادتر باشد-.
6- و از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود نماز جمعه فريضه است و اجتماع كردن بر آن واجب ميباشد با پيشنماز و اگر كسى بدون علت سه جمعه را ترك نمايد او منافق است-.
7- ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كه در سه هفته متوالى بدون علت نماز جمعه را ترك كند خداوند بر دل او مهر ميزند- 8- تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود هر گاه قومى در روز جمعه اجتماع كردند در قريه‏اى اگر كسى پيدا شد كه خطبه بخواند نماز جمعه بجا ميآورند زمانى كه پنج نفر بودند و الا نماز ظهر ميخوانند- 9- در تهذيب از محمّد بن مسلم روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت باقر عليه السّلام آيا در قريه‏ها روز جمعه بايد نماز جمعه بجا آورند فرمود بلى اگر در ميان آنها كسى باشد كه بتواند خطبه بخواند.
10- در كافى و تهذيب از محمّد بن مسلم روايت كرده‏اند گفت سؤال كردم نماز جمعه را از حضرت صادق عليه السّلام فرمود آن واجب است بر هر كسيكه منزلش                 تا محل اقامه نماز جمعه دو فرسخ باشد و بر زيادتر از آن واجب نيست-.
تفسير جامع، ج‏7، ص: 146
11- و از زراره روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السّلام فرمود نماز جمعه بر آن كسى واجب است كه نماز صبح خود را در منزلش بجا آورد و حركت كند و درك نماز جمعه را بنمايد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در روز جمعه بلا فاصله نماز عصر را بعد از نماز جمعه بجا ميآورد تا مردم بتوانند پيش از فرا رسيدن شب بمنزلهاى خود باز گردند و اين طريقه و شريعت آنحضرت تا روز قيامت باقى است- 12- در تهذيب از زراره روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام باندازه‏اى ما را ترغيب فرمود بر نماز جمعه كه گمان كرديم اراده دارد ما بحضورش براى نماز جمعه حاضر شويم عرض كردم فردا براى نماز جمعه شرفياب خواهيم شد فرمود مقصود من نيست از آنكه شما اينجا حاضر بشويد بلكه نزد خودتان نماز جمعه را بر پا بداريد و بخوانيد.
احاديث در وجوب نماز جمعه و عينى بودن آن بسيار است و فرقى نيست ميان غيبت و حضور امام عليه السّلام و آنچه بعضى تصور كرده‏اند كه در زمان غيبت امام واجب نيست بر خلاف صريح آيه شريفه قرآن و احاديث صحيحه بسيار و اجتهاد در مقابل نص است چه آيه و روايتى نيست و يافت نميشود كه با آيه و احاديث وجوب معارضه كند يا عموم و اطلاق آنها را تقييد يا تخصيص بدهد و اشتباهات بعضى ناشى شده از توهماتى چند كه بطور اختصار ذيلا بيان ميشود اول آنكه از لفظ امام در احاديث تصور كرده‏اند كه امام مفترض الطاعة ميباشد و اين تصور بيجا است و از فهم و عقل دور است چه در آن احاديث فرمود اگر كسى پيدا شد يا توانست خطبه بخواند نماز جمعه بجا آورند آيا ائمه نميتوانند العياذ باللّه خطبه بخوانند يا در احاديث ديگر كه وارد شده امام با ايشان نماز جمعه بجا آورد آيا ممكن است كسى گمان كند كه مراد از اين امام در اين موارد امام اصل و نائب او است و مراد امام جماعت نيست آيا اين خيالات از عقل و از شعور و فهم و دانش دور نيست دوم آنكه گمان كرده‏اند اجماعات منقوله متعارضه عموم آيه و احاديث و اطلاق آنها را تقييد و تخصيص ميدهد بزمان حضور نه غيبت اين توهم نيز بيجا است براى آنكه:
تفسير جامع، ج‏7، ص: 147
اولا اجماع دليل شرعى نيست تا بتواند عموم و اطلاق آيات و احاديث را تقييد و تخصيص بدهد چه اجماع از مخترعات عامه است و اماميه اجماع را معتبر ميدانند باعتبار قوم معصوم نه براى آنكه آن دليل و حجت مستقلى است مانند كتاب و احاديث ائمه چنانچه محقق در كتاب معتبر ميگويد اما اجماع نزد ما اماميه حجت است بانضمام قول معصوم و اگر صد نفر از فقهاء اماميه متفق باشند بر قولى و قول آنها از قول امام خالى باشد اتفاق ايشان براى ما حجت نخواهد بود ولى اگر دو نفر قولشان با امام موافق باشد حجت است براى ما بخاطر قول امام نه بواسطه متفق بودن آندو نفر پس در حقيقت باز گشت اجماع بقول معصوم است و ثانيا تمام اين اجماعات منقوله مورد ادعا معارض هستند با اجماعات منقوله‏ايكه خود اين مدعى يا علماء ديگر بيان و نقدنمودند در اين باب چنانچه شيخ زين الدين كه يكى از علماء اماميه است كتابى تصنيف كرده در بيان مسائلى چند كه شيخ طوسى در آنها ادعاء اجماع كرده بر حكمى و باز خود او در آنها در كتاب ديگرش دعوى اجماع كرده بر خلاف آن حكم و قريب چهل مسئله را در آن كتاب از شيخ طوسى تنها نقل نموده تا چه برسد بديگران پس اجماع منقول متعارض است و نميتواند تقييد يا تخصيص بدهد عموم آيه و احاديث وارده در وجوب نماز جمعه را و ثالثا چنانچه اجماع دليل و مدرك شرعى بود هر آينه از ناحيه مقدسه ائمه معصومين اذن و اجازه و حديثى صادر ميشد در مدركيت و حجت بودن آن چه پوشيده نيست بر كسيكه مشاهده نمايد احاديث و روايات اهل بيت را كه آن بزرگواران فرو نگذاشتند امرى از امورى كه انسان بآن محتاج است مگر آنكه بيان فرمودند آداب و سنن و احكام آن را مانند اكل و شرب و خواب و نكاح و تزويج و تخليه و سفر و حضر و پوشيدن البسه و امثال اين امور و همچنين تفسير فرمودند احكام شرعيّه و حدود آنها را پس چگونه ممكن است غفلت كنند از اجماع و حجيت آن با اعتقاد متمسكين باجماع كه آن مشتمل است بر اصول احكام شرعيه و اساس آنها و با آنكه در زمان ائمه كسانى بودند از قبيل شافعى و امثال او از عامه كه يكى از مدارك آنها اجماع بوده و استنباط احكام شرعيه را از روى اجماع و قياس و استحسان مينمودند واين موضوع معلوم و ظاهر بود نزد شيعيان و سؤال ننمودن آنها از ائمه از روى غفلت نبوده بلكه بخاطر اين بود كه اجماع را از مخترعات عامه ميدانستند و عمل نمودن و پرسش از آن براى شيعيان بى مورد بود بر فرض آنكه اصحاب غفلت كردند از سؤال نمودن اجماع چگونه ائمه راضى شدند كه شيعيان خود را دلالت نكنند بچنين مدرك و حجتى با آنكه بعقيده بعضى اجماع از اصول احكام شرعيه است و نه تنها در باره حجيّت آن بيانى نفرمودند:
تفسير جامع، ج‏7، ص: 148
بلكه از بعض احاديث منع از عمل باجماع دانسته ميشود و يقينى است، چنانچه در روضه كافى بسه سند حديثى از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند آنحضرت در نامه‏ايكه بشيعيان مرقوم داشت و آنها را امر فرمود بعمل بر مضمون نامه و ممارست و تعهد بر آن فرمود اى طايفه مرحومه و اى رستگاران بدانيد خداوند نعمت خود را بر شما تمام نمود و آنچه خير شما بود بر شما ارزانى داشت بدانيد خداوند نهى فرموده بندگان خود را از آنكه دين خدا را از روى هوى و رأى و قياس اخذ كنند پروردگار قرآن را نازل فرموده و در آن بيان هر چيزى را نمود و قرار داد براى قرآن و علم بآن اهلى را و كسانيكه خداوند علم قرآن را بآنها عطا فرمود نميتوانند برأى و هوى نفس و قياس در دانستن و فهميدن مراد از قرآن عمل كنند زيرا خداوند آنها را بى‏نياز فرموده از رأى و هوى و قياس بخاطر علم و دانشى كه بايشان عطا نموده و آنها را مخصوص گردانيده بعلوم قرآن و اختصاص آنها بدانش قرآن و پيروى كردن مردم از ايشان و تصديق و فرمانبردارى از آنها و هدايت و راهنمائى ايشان در علم خدا گذشته است آنها كسانى هستند كه بى‏نياز نميشود احدى از علومشان، ايشان راه حق هستند و مردم را بسوى پروردگار هدايت و رهبرى مينمايند هر كس امور دين و دنيا را از آنها سؤال كند گمراه نخواهد شد شقى و گمراه كسانى هستند كه از اهل ذكر سؤال نميكنند و دين و احكام آن را از روى نفس و رأى و قياس اخذ ميكنند چه آنها اهل قرآن و ايمان را بگمان خود كافر ميدانند، و اهل ضلالت و جهال بقرآن را مؤمن مى‏پندارند، و بسيارى از حلالهاى خدا، را حرام و حرامهاى او را حلال ميدانند، و اين عقيده ثمره و نتيجه رأى و هواى نفس و قياسهاى آنها است
تفسير جامع، ج‏7، ص: 149
و حال آنكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيش از رحلت از ايشان عهد گرفت كه برأى و قياس و هواى نفس عمل ننمايند و فرمود كتاب خدا و عترت خود را در ميان شما امانت گذاشتم بايد امور خودتان را از عترت من كه اهل ذكر هستند سؤال نمائيد با اينصورت بعد از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند ما وسعت داريم كه عمل نمائيم باجماع و برأى كه مردم در آن اجتماع كردند بعد از رحلت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعد از عهدى كه پيغمبر با ما نمود كه بجز قرآن و دستور عترت و احاديث وارده از آن بزرگواران عمل ننمائيم پس چه كسى جرى‏تر است بر خدا و گمراه‏تر است از اشخاصيكه دين خود را از روى هواى نفس و قياس و رأى مجتمع مردم ميگيرند و اخذ و عمل مينمايند و گمان ميكنند كه وسعت دارند و ميتوانند عمل باين گونه مخترعات كنند بخدا قسم پروردگار امر و واجب فرموده بر مردم كه اطاعت كنند او امر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را چه در حال حيات و چه در ممات او و پيروى كنند از فرموده‏هاى آنحضرت تا روز قيامت.
از اين حديث بطور واضح فهميده ميشود كه اصل اجماع از مخترعات و بدعتهاى عامه است و بايد در تفسير قرآن و معانى آن و بيان احكام شرع بائمه معصومين و آل و عترت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رجوع نمود و احاديث آن بزرگواران مانند اصل است در معرفت قرآن و مشكلات و بيان مفصلات و تفسير مجملات و تعيين مراد و مبهمات آن چنانچه در حديث ثقلين كه متواتر بين شيعه و سنى است پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است كه هرگز افتراق بين عترت و قرآن نمى‏باشد و ممكن نيست چون مرجع قرآن در احكام بسوى ائمه است و تفسير و تأويل قرآن و بيان متشابهات و تعيين مراد از آن اخذ نميشود مگر از ائمه پس قرآن از ائمه جدائى و مفارقت نميكند و چون اقوال و افعال و گفتار ائمه مقتبس است از قرآن پس ائمه نيز از قرآن جدا نخواهند شد.
و اين حديث و احاديث ديگر و خبر ثقلين دلالت دارند بر آنكه تكيه گاه مردم در تمام امور نيست مگر بر قرآن و احاديث آل عصمت و طهارت و سواى قرآن و عترت هر چه باشد از درجه اعتبار ساقط است
تفسير جامع، ج‏7، ص: 150
و اگر بخواهيم احاديث وارده  در اين باب را بيان كنيم كتاب جدا گانه‏اى لازم دارد و چنانكه انشاء اللّه موفق شديم بعد از خاتمه تفسير رساله‏اى در اين موضوع مينگاريم سوم: كسانيكه نماز جمعه را در زمان غيبت واجب نميدانند گمان كرده‏اند كه چون بعض متقدمين و اصحاب ائمه اقامه نماز جمعه نميكردند در نظر ايشان واجب نبود و متوجه اين موضوع نشدند كه اقامه نكردن آنها براى اين بود كه ايشان در زمان خوف و تقيه واقع شده بودند و شيعيان قدرت و توانائى نداشتند از آنكه جدا گانه و بدون اقتداء بمخالفين نماز جمعه بجا آورند زيرا امام جمعه از طرف مخالفين منصوب و تعيين شده بود و اماميه جايز نميدانند اقتدا كردن بمخالفين را لذا در خانه و منزلهايشان نماز را بجا ميآوردند و گاهى از اوقات پس از اداء نماز براى تقيه بآنها اقتدا ميكردند يا صورتا بمخالفين اقتدا مينمودند و پيش خود قرائت ميخواندند يا پس از خاتمه اقتداء بآنها نماز را منفردا بجا ميآوردند چنانكه امير المؤمنين عليه السّلام باين كيفيت خلف خلفاى سه گانه رفتار ميكردند و سبب ترك كردن متقدمين نماز جمعه را از اين لحاظ بود ولى بعض از متأخرين خيال كردند كه متقدمين از جهت واجب نبودن آن نماز جمعه را ترك ميكردند و بجا نميآوردند و چون اصحاب ائمه و يا متقدمين زمانى بجا ميآوردند نماز جمعه را و در بعض اوقات و زمان ترك مينمودند لذا بعضى متأخرين گمان كردند كه نماز جمعه واجب تخييرى است نه عينى و سرّ ترك نمودن آن در بعضى از منه بخاطر تمكن و قدرت مخالفين بود نه از آن جهت كه نماز جمعه در نظر آنها واجب تخييرى است نه عينى و از تعجبات است كه بعضى از علماء معاصر ما گفته‏اند در زمان غيبة نماز جمعه حرام است و از براى حرمت آن بفرمايش حضرت امام زين العابدين عليه السّلام در صحيفه سجاديه در دعاى چهل هشتم تمسك جستند آنجا كه ميفرماى
«اللهم ان هذا يوم مبارك ميمون و المسلمون فيه مجتمعون فى اقطار ارضك»
تا آنجا كه ميفرمايد
«اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك فى الدرجة الرفيعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها و انت المقدر لذلك لا يغالب امرك و لا يجاوز المحتوم من تدبيرك كيف شئت و انى شئت و لما انت اعلم به غير منهم على خلقك و لا لإرادتك حتى عاد صفوتك و خلفاؤك مغلوبين مقهورين مبتزين يرون حكمك مبدلا و كتابك منبوذا و فرائضك محرفة عن جهات اشراعك و سنن نبيك متروكة»
تفسير جامع، ج‏7، ص: 151
تا آنجا كه ميفرمايد
«و عجل الفرج و الروح و النصرة و التمكين و التاييد لهم»
چه گفته‏اند مراد امام كه فرمود
هذا المقام لخلفائك
نماز جمعه و عيد و خطبه آنها است و لام لخلفائك لام اختصاص است و همچنين قولش اختصصتهم و فرمايش ديگرش قد ابتزوها تمام اينها دلالت دارد بر اينكه نماز جمعه و اقامه آن مخصوص است بامام و دشمنان دين مانند خلفاء ثلاثه و بنى اميه و بنى العباس اين منصب و اختصاص را ربوده و غارت كرده‏اند اين اشتباه و توهم بعضى معاصرين از چند جهت باطل و بيجا است: يكى آنكه. چنانچه احتمال دارد لام در لخلفائك لام اختصاص باشد احتمال هم دارد لام استحقاق بوده باشد يعنى ائمه استحقاق آن را دارند كه اقامه نماز جمعه و عيد نمايند و استحقاق داشتن شخص به امر و موضوعى دلالت ندارد بر آنكه ديگرى استحقاق آن امر و موضوع را ندارد چنانكه محقق دوالى كه يكى از علماء متأخر است در حاشيه خود بر شرح مختصر عضدى اشاره باين مطلب كرده و گفته است اين اختصاص بمعنى حصر نيست بلكه كفايت در آن ارتباط خاصى است و گفته‏اند هر گاه احتمالى ديگر پيش آيد استدلال باطل ميشود دوم آنكه از كجا و بچه مدرك مشار اليه هذا نماز جمعه باشد بلكه يا صريح است يا قوت دارد بر خلافت كبرى چه در جمعه و عيد ظاهر ميشود آثار خلافت كبرى زيرا حكمت بزرگى است از براى ظهور دولت حقه و تمكن و قدرت پيدا كردن ائمه بر امر و نهى و هدايت و ارشاد بندگان و اقتدا كردن خلايق بر آنها و جمله
حتى عاد خلفاؤك مغلوبين
تا سنن نبيك متروكة اشاره بخلافت كبرى است و از واضحات است كه امور مذكوره از اثرات ولايت عظمى و خلافت كبرى است چنانچه حضرت باقر عليه السّلام بعبد اللّه بن دينار فرمود اى عبد اللّه در هر روز جمعه و عيد فطر واضحى كه ويژه مسلمانان است حزن و اندوه ما آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تازه ميگردد عبد اللّه حضورش عرض كرد چرا چنين است؟ فرمود براى آنكه مى‏بينند امامت و خلافت كه حق خودشان است در دست ديگران ميباشد-.                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 152
سوم آنكه ممكن است خلفاء در فرمايش آنحضرت اعم از امام و علماء شيعه و فقهاء اثنا عشرى باشد چه علماء و فقها وارث علوم ائمه و راويان احاديث آن بزرگوارانند و شاهد اين معنى روايتى است كه صدوق و ديگران از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده‏اند فرمود رسول خدا: پروردگارا بيامرز خلفا و جانشينان مرا اصحاب عرض كردند ايرسول خدا خلفا و جانشينان شما چه اشخاصى هستند؟ فرمود آنهائى هستند كه بعد از من متولد ميشوند احاديث و سنت مرا روايت ميكنند و بعد از من احكام شرع را بمردم تعليم ميدهند-.
چهارم آنكه عطف فرموده امام اصفياء را بر خلفاء كه اشعار دارد بر مغايرت آنها چنانكه مقتضاى قانون محاوره همين است پس ممكن است مراد آنحضرت از خلفاء ائمه يا ايشان و منصوبين خاص آنها باشد و مقصود از اصفياء عدول شيعيان بوده و تأسيس اولى از تاكيد ميباشد.
پنجم آنكه حصر در اين فرمايش حصر حقيقى نيست بلكه شامل حصر اضافى هم خواهد بود و بر فرض تسليم، عام است و عموميت آن تخصيص داده ميشود باحاديث و ادله‏ايكه دلالت ميكند بر عموم اذن و تصرف در اين حق، هم در زمان حضور و هم در زمان غيبت. و از احاديث فوق ظاهر شد امر فرمودن ائمه اصحاب را باقامه نماز جمعه بدون تخصيص دادن مخاطب را بغير مخاطب و بدون تخصيص دادن زمانى بزمان ديگر. و از اين بيان و احاديث واضح شد كه حصر در صحيفه و فرمايش حضرت امام زين العابدين عليه السّلام حصر حقيقى نيست و تمسك معاصرين ما باين فرمايش نا وارد است و اشاره كرديم باين توهمات تا روشن شود كه هيچ يك از آنها صلاحيت ندارند كه معارضه كنند با آيه و احاديث صحيحه معتبره پس چگونه ميتواند كسيكه از خدا و پيغمبرش خائف است چنين واجب مهمى را ترك كند و مهمل بگذارد فرمود: خداى تعالى فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ- بايد بترسند آنهائيكه مخالفت امر خدا ميكنند از عذاب دردناك و فتنه‏اى كه بايشان ميرسد در اثر ترك نمودن واجبات و مخالفت با فرموده‏هاى پروردگار. اما نماز جمعه دو ركعت است                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 153
كه بايد در روز جمعه بجاى نماز ظهر خوانده شود و كيفيت آن بدين قرار است: اول امام بايد پيش از اداء نماز دو خطبه قرائت ميكند و آن دو خطبه بمنزله دو ركعت از نماز است. و آنچه در خطبه شرط است حمد و ثناى پروردگار و درود بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او و موعظه و پند دادن مردم بر تقوى و قرائت نمودن سوره كوچكى از قرآن. پس از آن اندكى مى‏نشيند، دو باره بر ميخيزد براى خطبه دوم، در آن نيز حمد و ثناى پروردگار را تلاوت مينمايد و صلوات ميفرستد بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او و براى مؤمنين استغفار مينمايد و سوره يا آيه‏اى از قرآن قرائت ميكند و پس از فارغ شدن اقامه نماز ميگويد و دو ركعت نماز بجا ميآورد. در ركعت اول بعد از حمد سوره جمعه تلاوت ميكند و در ركعت دوم بعد از فاتحه سوره منافقين قرائت مينمايد و ركوع و سجود بجا ميآورد و تشهد و سلام ميگويد، نماز تمام ميشود و بعد از آن نماز عصر بجا ميآورد در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود زمانى كه امام خطبه قرائت ميكند سزاوار نيست كسى تكلم نمايد تا فارغ شود از قرائت دو خطبه اما اگر بين فراغ و برخاستن براى نماز تكلم نمايد بر او بحثى نيست-.
در تهذيب از آنحضرت روايت كرده فرمود بايد امام جماعت خطبه را در حال قيام قرائت كند و در آن حمد و ثناى خداوند و درود بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او بجا آورد و مردمان را بتقوى و پرهيزكارى سفارش كند و در آخر آن يكسوره كوچك از قرآن تلاوت مينمايد سپس مى‏نشيند بعد از آن بر ميخيزد براى خطبه دوم و در آن نيز بيان ميكند حمد و ثناى پروردگار را و درود ميفرستد بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او و براى مومنين طلب آمرزش مينمايد بعد از آن دو ركعت نماز بجا ميآورد و در ركعت اول بعد از حمد سوره جمعه و در دوم سوره منافقين قرائت ميكند.
ابن بابويه و كلينى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده‏اند فرمود خداوند آيه حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ را در سفر روز جمعه بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل فرمود و مراد از نماز وسطى نماز ظهر است آنحضرت نماز ظهر را در سفر و در حضر در روز جمعه بحال خود كه دو ركعت است واگذاشت و در غير روز جمعه در حال حضر دو ركعت افزود و بخاطر دو خطبه، نماز در جمعه نيفزود چه خطبه بمنزله دو ركعت از نماز است و هر كس در روز جمعه نماز جمعه نخواند بايد نماز ظهر را چهار ركعت بجا آورد مانند ساير روزها و از محمّد بن مسلم روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت باقر عليه السّلام آيا در نماز جمعه اذان و اقامه هست فرمود امام بعد از اذان بر منبر ميرود و خطبه ميخواند و مردم در حال قرائت خطبه نماز بجا نميآورند و بعد از فراغ از خطبه اول بمقدار قرائت سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ مينشيند و بر ميخيزد براى قرائت خطبه دوم. پس از فارغ شدن از آن از منبر فرود ميآيد و اقامه ميگويد و با مردم نماز جمعه را بجا ميآورد.
تفسير جامع، ج‏7، ص: 154

تفسير روان جاويد:
خداوند بعد از ملامت يهود بر عقائد و اعمال ناشايسته اهل ايمان را مخاطب قرار داده و مأمور فرموده به بهترين اعمال كه نماز است خصوصا نماز جمعه كه افضل افراد آنست باين تقريب كه چون نداى مؤذن براى نماز كه آن نماز در روز جمعه است بلند شود سعى نمائيد كه زودتر خود را بآن برسانيد كه ياد خدا و توجّه باو اعظم عبادات بنده است و البته هيچ امريرا از بيع و شرى و كارهاى ديگر نبايد مانع آن قرار داد چون حضور در نماز جمعه بهتر است براى شما از كارهاى ديگر و اگر شما بدانيد مصالح و مفاسد امور را ميدانيد كه آن بهتر است از هر كار و آداب و شرايط نماز جمعه و حكم آن از وجوب عينى يا تخييرى يا استحباب يا حرمت در زمان غيبت امام عليه السّلام موكول بكتب فقهيّه و رسائل عمليّه است و چون از نماز فراغت پيدا شود نهى از بيع و شرى و اقدام بامور ديگر برداشته ميشود و لذا خداوند تجويز فرموده بصيغه امر متفرّق شدن اهل ايمان را در هر جا باشند براى طلب روزى و ساير اعمال و البته اشتغال بأعمال عبادى و ذكر خدا در چنين روز شريفى كه ثواب اعمال بندگان بر حسب نقل از ائمه اطهار مضاعف است موجب رستگارى است و راجع بآيه اخيره آنچه از نقل قمّى ره و غيره استفاده ميشود آنستكه در يكى از روزهاى جمعه وقتى كه اذان نماز گفته شده بود و مردم براى اداء فريضه در مسجد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مجتمع شده بودند و آنحضرت ايستاده در منبر مشغول خطبه خواندن بود چون در نماز جمعه دو خطبه قبل از نماز كه دو ركعت است واجب ميباشد كاروانى كه حامل مال التجاره و ارزاق عمومى بود وارد مدينه شد و از مقابل مسجد گذشت با آنكه در جلو آن جمعى مشغول بساز زدن بودند يا ناى و نوائى داشتند لذا اصحاب از استماع خطبه منصرف شده براى تماشا يا معامله بيرون رفتند و بروايت جابر بن عبد اللّه دوازده نفر بيشتر باقى نماندند و حضرت از اين پيش آمد متأثر گرديد و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر ملامت آنها براى اقبالشان بتجارت و صوت لهوى و اعراضشان از نفع اخروى و حفظ احترام كلام خدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با آنكه ثواب الهى بمراتب برتر و بهتر بود براى آنها
تفسير روان جاويد، ج‏5، ص: 205
و هر كس از استماع صوت لهوى و انتفاع از متاع دنيوى و ظاهرا عمده اقبال آنها بمال- التجاره بوده چون بضيق معاش مبتلا بودند لذا از اقبال آنها به آندو كه در خارج متّحد و يك واقعه بوده به انفضّوا اليها كه مشتمل بر ضمير مفرد مؤنّث و مناسب با تجارت است تعبير شده و در ذيل آيه فرموده خدا بهترين روزى دهندگان است پس بايد باو توكّل نمود و روزى را از او خواست نه آنكه مرتكب چنين بى‏ادبى شد براى تحصيل روزى يا طلب
ازدياد آن و در بعضى از روايات است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قسم ياد فرمود كه اگر همه رفته بودند همانجا بآتش غضب الهى ميسوختند و نكته تقديم تجارت بر لهو اولا و تأخير آن ثانيا شايد اشاره به اتّحاد واقعه باشد و شايد ملاحظه ترقّى در تقبيح عمل آنها و در خيريّت ثواب الهى شده باشد و اللّه اعلم در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه واجب است بر هر مؤمنى كه از ما پيروى مينمايد آنكه بخواند در شب جمعه سوره جمعه و سبّح اسم ربّك الاعلى را در نماز خود و در نماز ظهر سوره جمعه و منافقين را و چون چنين كند پس گويا عمل نموده بعمل پيغمبر خدا و ثواب و جزاى او بر خدا بهشت است وفقنا اللّه تعالى و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.
تفسير روان جاويد، ج‏5، ص: 206

تفسير فرات الكوفي:
فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ
630 قال حدثنا زيد بن حمزة معنعنا                       
عن إبراهيم يعني ابن الهيثم الزهري قال سمعت خالي يقول قال سعيد بن جبير ما خلق الله عز و جل رجلا بعد النبي ص أفضل من علي بن أبي طالب ع قول الله عز و جل فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ قال إلى ولاية علي بن أبي طالب (ع )وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً
تفسير فرات الكوفي، ص: 484
631 قال حدثنا أبو القاسم العلوي [قال حدثنا فرات‏] معنعنا عن السدي قال مر دحية [بن خليفة] الكلبي بتجارة له من الشام من طعام و غيره و كان التجار قد أبطئوا عن المدينة فأصابهم لذلك جهد فبينما رسول الله [ص‏] يخطب الناس في المسجد يوم الجمعة إذ قدمت العير فانفض الناس إليها و تركوا النبي [ص‏] قائما يخطب مخافة تفرقهم [ففرقهم‏] و لم يبق مع النبي إلا خمسة عشر [نفرا] فأنزل الله تعالى هذه الآية وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ‏

تفسير فرات الكوفي، ص: 485

تفسير عاملي:
«مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ- الخ» 9 مجمع: در اين كلمه بگفته‏ى فرّاء سه جور تلفّظ است با ضمّ و جزم و فتح ميم. و گفته‏اند: نام اين روز را عربها عروبه مى‏ناميدند و كعب بن لؤى آن را جمعه ناميد. بعضى گفته‏اند اين اسم از انصار پيغمبر پيدا شد و ابن سيرين گفت: انصار با يكدگر گفتند: يهود روزى براى اجتماع خود دارند و مسيحى‏ها هم روزى پس شما هم روز عروبه را برگزينيد آنگاه نزد اسعد بن زراره رفتند و او با آنها نماز خواند و پند و نصيحت‏شان كرد و گوسفندى كشت كه نهار و شام آنها شد چون شماره‏شان كم بود و آن روز را جمعه ناميدند و آن روز اوّل جمعه در اسلام بود و اوّل جمعه كه پيغمبر با اصحاب خود برگزار كرد هنگام هجرت از مكّه بود كه روز دوشنبه دوازدهم ربيع الأوّل به محلّه‏ى قبابر بنى عمر بن عوف وارد شد و تا پنجشنبه آنجا ماند و روز جمعه از آنجا بسوى مدينه روانه شد و در دره‏ى جايگاه بنى سالم بن عوف هنگام نماز جمعه شد مسجدى معيّن كردند كه پيغمبر نماز خواند و آن را اول جمعه‏اى دانسته‏اند كه پيغمبر مردم را فراهم كرد و نخستين خطبه كه در مدينه خوانده است همان است كه در آنجا خواند «الحمد للّه احمده و استعينه و استغفره و استهديه» الخ» «فَاسْعَوْا إِلى‏» 9 طبرى: عبد اللّه مسعود «فامضوا الى» مى‏خواند و مى‏گفت: اگر در آيه «فَاسْعَوْا» مى‏بود من چنان بطرف مسجد و نماز شتاب مى‏كردم كه ردايم از دوشم بيفتد.
فخر: حسن بصرى گفت: بخدا سوگند مقصود سعى و كوشش با پا نيست بلكه كوشش بدل است و نيّت است و ميل و پيغمبر فرموده است براى نماز ندويد                        تفسير عاملي، ج‏8، ص: 274
ولى با آرامش برويد و فقهاء سخن يكى دارند كه پيغمبر چون بنماز جمعه ميرفت با آرامش بود. و مقصود از «ذِكْرِ اللَّهِ» بگفته‏ى بيشتر مفسّرين خطبه‏ى جمعه است و بقول بعضى يعنى نماز.
«فَانْتَشِرُوا» 10 مجمع: 1- انس مالك از پيغمبر (ص) نقل كرده است: اين جمله نه براى اين است كه مردم پس از نماز جمعه پى خواسته‏هاى خود روند بلكه معنى اين است كه چون نماز تمام شد پراكنده شويد پى بيمار پرسى يا تشييع جنازه يا ديدار دوست از راه ديندارى 2- حسن بصرى و سعيد بن جبير گفتند يعنى بدنبال تحصيل علم برويد. و عمرو بن زيد از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: من براى روزى حلال سواره مى‏روم كه خدا مرا بيند كه كوشاى به روزى خود هستم چون فرموده است: «فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» مگر كسى كه در خانه بگيرد و گويد: خدايا روزيم ده درست ميشود اينگونه مردم از آن سه دسته هستند كه دعاشان پذيرفته نيست. عمرو گفت: پرسيدم آنها كه باشند؟ فرمود آنكه از بدى زن خود بآزار است و دعا مى‏كند از او رها شود با اينكه خود مى‏تواند او را طلاق گويد و آنكه با كسى معامله مى‏كند و سند نمى‏گيرد و او انكار مى‏كند دعايش مستجاب نيست كه خود تقصير كرده است و سند نگرفته است و مردى كه مالى دارد و نمى‏رود و آن را بكار نمى‏اندازد و كسبى نمى‏كند تا آن را تمام مى‏كند و سپس دعاى روزى مى‏كند پذيرفته نمى‏شود.
«وَ اذْكُرُوا اللَّهَ- الخ» 10 مجمع: 1- يعنى سپاس خدا داريد بر بندگى و روزى و خوشى 2- يعنى در انديشه‏ى كار خود باشيد كه گفته‏اند: «تفكّر ساعة خير من عبادة سنة» 3- يعنى در همه جا و بازارهاى خود و تجارت خود بياد خدا باشيد.
از ذكر خدا مباش يك دم غافل             كز ذكر بود خير دو عالم حاصل‏

ذكرست كه اهل شوق را در همه وقت             آسايش جان باشد و آرامش دل‏
تفسير عاملي، ج‏8، ص: 275
سخن ما: 1- از آغاز اين سوره تا آيت چهارم يادآورى بمردم آن روز است كه پيغمبر از پيش خود چيزى نياورده است بلكه همان قدرت بى‏نهايت كه همه آفريده‏ها تسبيح او گويند محمّد را فرستاده دليلش كه از سوى خدا است همين كه از خود شما است و مانند شما خواندن و نوشتن نداند ولى آيات حقّ و دانش و بينش براى‏تان آورده تا از آن گمراهى و سرگردانى گذشته آسوده شويد و او نه براى شما عربها بتنهائى است بلكه از پس شما ديگران خواهند آمد كه از دانش و كتاب او بهره‏مند شوند. پس محمّد مشمول فضل خداوندى شده است براى رهبرى بشر نه براى خود فروشى بر شما عربها. 2- از آيت پنجم تا هشتم روى سخن با يهود آن روز است كه افتخارهاى گذشته را از دست داده‏ايد و شايستگى رهبرى و پيشوائى نداريد و شخصيت و پيغمبرى پدرانتان به شما سودى ندارد چون ميراث اصلى خود را كه تورات بود شما چون بارى بر دوش پنداشتيد و بر زمين نهاديد اكنون بايد تسليم بدستور ديگرى شويد. در ميان اين سخن آنها را در بن‏بست و بيچارگى مى‏گذارد كه اگر بخود مغرور هستيد و خود گول‏خورده‏ايد و يا مى‏خواهيد مردم را گول زنيد كه فرزند پيغمبران هستيد و با عالم حقيقت سر و كار داريد دست از جاه طلبى و خود فروشى بداريد و خود را بخداوند سپاريد و آرزوى مرگ كنيد تا نمودار شود كه بالاتر از ديگرانيد و برسيد به آنچه براى خود ادعا مى‏كنيد. و البتّه چنين آرزوئى از كسى خواهد بود كه آسوده دل باشد و آينده‏ى خود روشن بيند و كى توانند اينها چنين باشند چون ستم پيشه بودند و آخر هم با پيمانشكنيها و دربدرى خود اين حقايق را نمودار كردند.
3- از آيت نهم تا آخر سوره ارزش معنوى نماز جمعه و اجتماع مردم يادآورى شده است كه خود داستانى بزرگ بوده است چه پيغمبر در اوّلين فرصت كه مردمى موافق پيدا كرد و آسايشى از دشمن نماز جمعه انجام داد. چنانكه اوّل جمعه در راه مدينه ميان مردم بنى سالم بن عوف انجام شد كه تفصيل آن  گذشت.                      
تفسير عاملي، ج‏8، ص: 276
ولى انشعابهاى مذهبى و دسته بنديها و اغراض سياسى نگذارد كه دستورهاى قرآن و صلاح مردم بآنجور كه شايسته است انجام شود. و از اين روى در شرايط آن اختلاف زياد است و مفسّرين با اشاره‏ى بآن اختلاف تفصيل احكام نماز جمعه را احاله بكتب فقه كرده‏اند.

تفسير شريف لاهيجي:
[سوره الجمعة (62): آيات 9 تا 11]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9) فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10) وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (11)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اى آن كسانى كه ايمان آورده‏ايد تخصيص به مؤمنين به جهت انتفاع ايشان است إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ اى فى يوم الجمعة يعنى هر گاه ندا كرده شود براى نماز در روز جمعه يعنى چون مؤذن اذان نماز جمعه بگويد فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ پس شتاب كنيد بسوى ياد كردن خداى تعالى و مراد از ذكر خداى تعالى عامتر است از نماز و خطبه زيرا كه هر دو مشتملند بذكر خداى تعالى و بعضى گفته‏اند كه مراد از سعى شتاب رفتن نيست زيرا كه مستحبّ است در اين نماز كه بوقار و سكينه روند بلكه مراد از سعى مطلق رفتن است و در مجمع البيان گفته كه قراءت ائمه هدى عليهم السلم
«فامضوا الى ذكر اللَّه»
بدل از «فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ» است يعنى پس برويد بسوى ياد كردن خدا و ظاهر ازين آيه وجوب نماز جمعه است و بعضى كه نماز جمعه را در زمان غيبت امام واجب الاطاعه حرام ميدانند حمل صلاة به نماز پنجگانه كرده‏اند و كلمه من را در مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ ابتدايى گرفته‏اند باين معنى كه چون ندا كرده شود براى نماز پنجگانه كه ابتداء آن روز جمعه باشد و گفته‏اند كه عدول از اذا نودى للصلاة يوم الجمعة با وجود آنكه اخصر است اشارت بر اينست كه مراد از صلاة در اينجا، صلاة غير مشهوره نيست
تفسير شريف لاهيجي، ج‏4، ص: 475
مخفى نماند كه بنا بزعم بعضى لازم نيست كه حمل صلاة درين آيه بر صلاة خمسه مفروضه كنند زيرا كه محتملست كه مراد دو ركعت نماز جمعه باشد ليكن سعى در آن موقوف باشد بشروطى چند كه از جمله آن حضور معصومست و انتزاع آن شروط از اخبار ائمه اخيار عليهم السلام كنند چنانچه كتب فقيهه اصحاب مشتمل بر آنست اللَّه اعلم بحقايق الاحوال وَ ذَرُوا الْبَيْعَ و واگذاريد خريد و فروخت را ظاهر ازين آيه نهى در خصوص بيع است و ملا احمد اردبيلى گفته كه «لا ينبغى التعدى الى ساير ما يشبهه لانه قياس ممنوع من غير ظهور العلة مع مخالفته الاصل» و بعضى گفته‏اند كه حكم بيع در جميع عقود تعديت كرده زيرا كه تخصيص بيع بذكر بواسطه آنست كه بيع در تحصيل معاش اتم و اشهر است ميان مردم و ايضا ملا احمد رحمه اللَّه تعالى فرموده كه تحريم بيع و شرا تعبديست نه آنكه جمع ميان بيع و شر او رفتن براى نماز ممكن نيست زيرا كه امكان جمع ميان هر دو ظاهر است و خلاف است در اينكه اگر بيعى واقع شود منعقد ميشود يا نه و ميتوان گفت كه چون اصل عدم انتقال مال است مگر بدليلى و مجرد بيع حرام كه مرضى خداى تعالى نباشد دليل آن نمى‏شود بايد كه منعقد نگردد و بعضى گفته‏اند كه چون نهى در معاملات دلالت بر فساد نميكند بايد كه منعقد شود اللَّه اعلم ذلِكُمْ اين سعى كردن بجانب ذكر خداى تعالى و ترك بيع كه براى شما ذكر كرديم خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ بهتر است مر شما را از عدم سعى و وجود بيع اگر باشيد شما كه ميدانسته باشيد نيك و بد را «وفى الكافى عن ابى جعفر عليه السّلام قال له رجل كيف سميت الجمعة جمعة؟ قال ان اللَّه عز و جل جمع فيها خلقه لولاية محمد و وصيه فى الميثاق فسماه يوم الجمعة لجمعه فيه خلقه»
يعنى شخصى از حضرت ابى جعفر الباقر عليه السّلام پرسيد كه چرا روز جمعه را جمعه نام گذاشته‏اند؟ حضرت فرمود كه حقتعالى جمع كرد خلق خود را بولايت محمد و وصى او در ميثاق پس از جهت آنكه در روز جمعه خلايق خود را جمع كرده بنا بر اين آن روز را روز جمعه گفتند فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ پس چون گذارده شود نماز جمعه پس پراكنده شويد در زمين
تفسير شريف لاهيجي، ج‏4، ص: 476
«و عن الصادق عليه السّلام الصلاة يوم الجمعة و الانتشار يوم السبت»
يعنى نماز جمعه در روز جمعه است و انتشار كه امر بر آن واقع شده در روز شنبه است وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ و طلب كنيد آنچه خواهيد از فضل و احسان خداى تعالى و در اين آيه اشارتست بر اينكه تاجر و كاسب رزق را سزاوار نيست كه اعتماد بر تجارت و كسب خود كند بلكه لازم بر آنها اين است كه تجارت و كسب روزى را سبب و وسيله فضل و احسان الهى شمارند تا از فضل خداى تعالى روزى خورند و چون عدم وجوب بيع و شرا اجماعيست پس صيغه امر درين آيه بعد از تحريم براى اباحت است نه وجوب هر چند امر در اصل براى وجوبست و احتمال وجوب در بعضى اوقات دارد مثل آنكه كسى كسب منفعت واجبه كند وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً و ياد كنيد خداى تعالى را بسيار در همه اوقات و در جميع احوال لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ تا آنكه شما رستگار شويد منقول است كه دحيه كلبى كه جبرئيل بصورت او بخدمت حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و اله ظاهر شدى تاجر شام بود و هر گاه از تجارت شام به مدينه آمدى و ما يحتاج مردم مدينه را با خود آوردى طبل نواختى تا مردم خبردار شوند اتفاقا در روز جمعه وقتى كه حضرت بجهت خطبه نماز جمعه برخواسته بودند و آواز طبل آمدن دحيه كلبى بگوش هوش اصحابى كه با حضرت در نماز بودند رسيد اكثرى آن حضرت را گذاشته از مسجد بيرون رفتند و قليلى ماندند حضرت فرمود اگر قليل نمى‏ماندند و همه از مسجد بيرون ميرفتند هر آينه از آسمان سنگ بر ايشان مى‏باريد مقارن اين حال؟
وحى نازل شد از آن طرف دحيه كلبى آمد و ازين‏طرف جبرئيل كه بصورت او مى‏آمد از جانب اللَّه اين آيت را آورد كه وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها و هر گاه به بينند                        تفسير شريف لاهيجي، ج‏4، ص: 477
اصحاب تو تجارت را يا بازى را كه آن آواز طبل دحية الكلبى است متفرق شوند و متوجه شوند بسوى آن تجارت وجه تقديم تجارت درين آيه و اكتفاء بضمير راجع بتجارت اينست كه تا اشارت باشد بر اين كه مقصود ايشان از بيرون رفتن از مسجد و متوجه بطرف دحيه شدن محض بواسطه تجارت بوده نه استماع آواز طبل و بعضى گفته‏اند كه ميتواند كه و اليه مقدر باشد بعد از اليها اى انفضوا اليها و اليه يعنى متوجه شوند بسوى تجارت و بسوى لهو وَ تَرَكُوكَ قائِماً و بگذارند تو را ايستاده بر منبر جهت اداء خطبه نماز جمعه چنانچه سبب نزول دلالت برين دارد و از حضرت صادق عليه السّلام مرويست كه در تفسير «انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً» فرمود
«انصرفوا اليها و تركوك قائما تخطب على المنبر»
و معوية بن وهب از حضرت صادق عليه السلم روايت كرده كه
«ان اول من خطب و هو جالس معوية و عن جابر بن سمرة ما رأيت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله يخطب الا و هو قائم فمن حدثك انه خطب و هو جالس فكذبه»
يعنى جابر بن سمره گفت من نديدم حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و اله را كه خطبه خواند مگر پا ايستاده پس اگر كسى گويد براى تو كه حضرت نشسته خطبه خوانده او را دروغ‏گو بدان و قبول سخن او مكن قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ بگو اى محمد مر اصحاب خود را كه آنچه نزد خداى تعالى است از ثواب نماز روز جمعه و استماع خطبه بهتر است از بازى و از تجارت وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ و خداى تعالى بهترين روزى دهندگانست وجه تقديم «لهو» درين آيه رعايت طريقه ترقيست در مدح آنچه نزد خداى تعالى است يعنى آنچه نزد خداى تعالى بهتر است از لهو و بازيست بلكه بهتر از تجارت است كه مرتبه آن عزيزتر از لهو است و نيز اگر تجارت را تقديم مى‏كرد ديگر ذكر لهو، لغو و عبث ميبود زيرا كه بطريق اولى خيريت از لهو نيز لازم مى‏آمد مخفى نماند كه در وجوب نماز جمعه در زمان غيبت امام مفترض الطاعه و در عدم وجوب آن در ميان مجتهدين فئه ناجيه  اختلافى عظيم است و علماى زمان ما رساله‏ها در وجوب و عدم وجوب آن پرداخته و خيالات عجيبه انگيخته اما حقيقت هر كدام موقوف باستعمال انصافست و اميد از فضل الهى كه بعد از استعمال انصاف حقيقت؟ هر كدام بر منصف ظاهر شود ميتوان گفت كه چون علما در باب وجوب نماز جمعه با يكديگر در مقام نفاق و نزاع در مى‏آمدند بنا برين بعد از سوره جمعه سوره منافقين ايراد يافته كه تا از آن احتراز كنند اللَّه اعلم.
تفسير شريف لاهيجي، ج‏4، ص: 479

تفسیر سورابادی:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ: اى مؤمنان چون آواز دهند نماز را، يعنى چون بانگ نماز آدينه كنند روز آدينه برويد و آهنگ به ياد كرد خداى دهيد، يعنى به نماز آدينه آييد.
اما جمعه نامى است آن روز را، و روز آدينه را ده نام است: يوم المزيد و يوم الفضل و يوم البركة و يوم الرحمة و يوم الامانة و يوم العيد و يوم العتق و يوم العروبة و يوم الكرامة و يوم الجمعة، و معروف‏ترين نامى جمعه است لاجتماع الناس فيه الى الجامع. آن فاضلترين همه روزها است چنان كه پيغامبر گفت صلّى اللَّه عليه و سلّم: سيّد الايام كلّها يوم الجمعة و هو افضل من يوم الفطر و يوم الاضحى و يوم عاشورا و هو عيد المؤمنين فى الدنيا و عيد اهل الجنّة فى الجنّة. سؤال: روزها همه خداى را است عزّ و جلّ و همه مخلوق و مقدور است و در تخليق و تقدير او يكسان و از آن طاعتى نيايد چرا يكى را از ديگر فاضلتر گفت؟ جواب گوييم روا باشد كه خداى تعالى آن را كه آفريد خود فاضلتر آفريد، چنان كه بهشت را كه آفريد فاضلتر از دوزخ آفريد و گر چه از آن طاعتى نبود، و همچنين گوهر مصطفى را صلّى اللَّه عليه و سلّم كه آفريد فاضلتر از گوهر بو جهل آفريد و ما دانيم كه گوهر را و ياقوت را قيمتى است كه مورش را آن نيست و گر چند از آن طاعتى و خيرى نبود. سؤال: چرا گفت فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ، و سعى دويدن بود و دويدن سوى نماز آدينه مكروه بود؟ جواب گوييم مراد ازين سعى به دل آهنگ كردن است نه به تن دويدن، اين هم چنان است كه در دعاء وتر گويند و اليك نسعى مراد از آن سعى به دل آهنگ كردن است وَ ذَرُوا الْبَيْعَ: و چون بانگ نماز و خطبه آمد بيع و شرى بگذاريد كه حرام است در آن وقت بيع و شرى كردن براى حرمت نماز آدينه را و از بهر نهى خداى را اما اگر كسى در آن وقت بيع و شرى كند، گروهى گفته‏اند بيع نبندد، و گروهى گفتند بيع بندد اما بايع و مشترى هر دو عاصى شوند به ارتكاب نهى خداى ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ:
تفسير سور آبادى، ج‏4، ص: 2604
فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ: چون بگزارند نماز آدينه را بپراكنيد در زمين وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ: و بجوييد از فضل خداى. سؤال:
اگر كسى نماز آدينه بكرد و هم آنجا مى‏باشد و خداى را ياد مى‏كند و بنرود روا نباشد تا مى‏گويد فانتشروا فى الارض برويد و بپراكنيد؟ جواب ابن عباس گويد رضى اللَّه عنهما هذا رخصة بعد النهى نحو قوله وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا. و گفته‏اند مراد از اين فانتشروا آن است كه به مجلس علم رويد. سؤال: چرا نگويند كه كسب فريضه است بعد ما كه خداى تعالى گفت وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ و آدم كشاورزى كرد و ابراهيم تجارت كرد و داود صنعت كرد و سليمان زنبيل بافى كرد و موسى شبانى كرد و رسول ما صلّى اللَّه عليه تجارت كرد؟ جواب گوييم ابن عباس گويد من فضل اللَّه يعنى العلم و العبادة. دليل بر آنكه اين فضل به معنى علم و عبادت است آن است كه گفت وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ: و ياد كنيد خداى را بسيار تا فرا خورد آن آن بود كه برهيد از عذاب خداى و پيروز گرديد به ثواب.
تفسير سور آبادى، ج‏4، ص: 2605
وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها: چون ببينند بازرگانى را يا بيهوده‏اى بپراكنند سوى آن وَ تَرَكُوكَ قائِماً: و بگذارند ترا يا محمد استاده. اين شكايتى است كه خداى تعالى از گروه مؤمنان كرد كه روز آدينه رسول عليه السّلام بر منبر خطبه مى‏كرد در مدينه، آواز دحية الكلبى آمد، وى  كاروان سالارى بود كه كاروانها آوردى به مدينه، هر گاه كه وى درآمدى مردمان مدينه پيش وى باز شدندى بشادى با طبل و بوق و صنج آن روز هم بر آن عادت پيش وى شدند، اهل مسجد نيز برفتند، دوازده تن با رسول بماندند در مسجد. رسول گفت اگر شما نيز برفتى آتشى برآمدى بر شما، آن گه خداى تعالى اين آيت بفرستاد. در اين آيت ما را حجّت است بر آنكه تفرّع علم و عبادت فاضلتر از اشتغال به كسب و تجارت چنان كه گفت قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ: بگو يا محمد آنچه نزد خداى است از ثواب نماز آدينه به از آن لهو و از آن بازرگانى.
گفته‏اند معناه آن ضمان روزى كه خداى خود كردست بندگان را به از آن لهو و از آن تجارت و كثرت مال وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ: و خداى خود بهين روزى دهندگان است خلق را.
تفسير سور آبادى، ج‏4، ص: 2606

 


جستجو