با توجه به اينكه اولين جلسه امسال با ماه مبارک رمضان شروع مي شود بهتر است دعاهايي که مربوط به ماه رمضان است مطرح کنيم. بعضي از دعاهايي که از ائمه اطهار(ع) نقل شده مضاميني دارند که اختصاص به زمان يا مکان خاصي ندارد و از لحاظ مضمون در همه اوقات و در همه جا ميشود قرائت کرد. اما در بعضي از دعاها اشاره به زمان خاصي دارد مثل دعايي که روز عيد فطر يا روز عيد اضحي بايد خواند. دعايي که مربوط به آغاز ماه مبارک رمضان است و يا دعاي وداع ماه رمضان از اين نوع دعاهاست.
معمولاً در دعاهايي که مربوط به ايام خاصي است، به خصوص دعاهاي صحيفه سجاديه، مطالبي که در اين دعاها خواسته شده ارتباطي با موقعيت خاص آن دعا دارد. اين ويژگي علاوه بر ويژگي كلي همه دعاهاست. در همه دعاها دو ويژگي کلي هست؛ نخست اين که آغاز اين دعاها با سپاس و ستايش الهي شروع ميشود، يا با لفظ حمد يا با لفظ ديگري که معناي حمد را افاده کند. در ميان دعاها نيز به خصوص در دعاهاي صحيفه سجاديه در هر فراز صلواتي بر محمد و آل محمد وجود دارد. گويا اين صلوات نيرويي جديد يا استعدادي مضاعف را به دعا کننده ميبخشد. در دعايي که مربوط به ورود ماه مبارک رمضان است ابتدا حمد و ستايش الهي به صورت بسيار زيبا و منطقي و با ترتيب جالبي ذکر شده و سپس درخواستهايي از خداي متعال در طي فرازهايي که هريک با صلواتي بر محمد و آل او اغاز شده ، طرح ميشود. اين دعا اين چنين شروع ميشود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ، وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ
ترجمه آن اين است که ستايش براي خداي متعال است که ما را به ستايش خودش هدايت کرد يعني به ما ياد داد که اورا حمد و ستايش کنيم. «وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ» و ما را از اهل حمد قرار داد. احتمال دارد که ضمير « مِنْ أَهْلِهِ » به الله بر گردد يعني ما را از اهل الله قرار داد، ولي اين احتمال قوي نيست هر چند داراي معناي لطيفي است. «لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ» ما را از اهل حمد قرار داد تا اين که شکرگزار احسان او باشيم، «وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ» و براي اين که بر اين شکرگزاري و حمد، پاداش نيکو کاران به ما عطا کند.
در اين دعا حمد و شکر با هم يک ارتباط نزديک و تنگاتنگي دارند. مي فرمايد خدا ما را هدايت کرد به حمد و اهل حمد قرار داد تا ما را از شاکرين قرار دهد.
تفاوت «حمد» و «شكر»
كساني که در ادبيات و لغت شناسي تخصص دارند بحثهايي را درباره مفهوم «حمد» و «شكر» و نسبت بين آنها مطرح کردهاند. «حمد» که در فارسي به معناي ستايش ترجمه شده، از احساس سرچشمه ميگيرد. اگر انسان از كسي خوبيهايي سراغ داشته باشد و به آن خوبيها توجه پيدا کند؛ خوبيهاي او را ميستايد. انسان وقتي در مقابل کمال، جمال و زيبايي قرار ميگيرد احساسي پيدا مي کند که ميخواهد در مقابل آنها خضوع داشته باشد. اين در مورد «حمد» است. امّا «شکر» در جايي است که کسي به انسان خدمتي کند. يعني رابطه آن شخص با شکرگزار به اين صورت باشد که يک نعمتي به او داده و احسان و خدمتي به او کرده است و او در مقابل خدمت، ميخواهد عکسالعملي از خودش نشان دهد. پس مشخص است كه از جهت مفهوم «حمد» و «شكر» با هم تفاوت دارند. پيدا كردن وجه اشتراک بين «حمد» و «شکر» مشکل است. ميگويند : «الحمد هو الثناء علي الجميل سواء کان اختياريا او غير اختياري، و الشکر هو الثناء علي الجميل الاختياري». از نظر مورد همينطور است اما از نظر مفهوم، ستودن و ستايش کردن يک سخن است و سپاسگزاري و تشکر کردن سخني ديگر است. «حمد» يک حالت احساسي است و «شكر» يک عکس العمل و فعاليتي است در مقابل فعاليت فرد ديگر. البته بايد توجه داشت كه هر مورد شکري مورد حمد نيز هست. وقتي انسان با کسي که خدمتي به او کرده و نعمتي به او داده روبهرو ميشود، در مقام سپاس برميآيد. علاوه بر آن پيش از شکر کردن نيز حالت ستايش پيدا ميکند، چرا كه از کار او خوشش ميآيد و او را ميپسندد. اين اظهار رضايت کامل، همان ستايش است.
شکر نعمتهاي مادي
عموماً انگيزه افراد عادي براي دعا و حمد و شکر اين است که نخست به نعمتهاي مادي که خدا به انسان عطا نموده توجه پيدا ميکنند. ما خدا را با نعمتهاي ماديش ميشناسيم، براي آن که نخست نيازهاي مادي خودمان را درک مي کنيم و کسي که نياز مادي ما را رفع بکند در برابرش احساس خضوع ميکنيم. نوزادي که متولد ميشود نخست احساس گرسنگي و تشنگي ميکند، سپس آهسته آهسته نيازهاي ديگر او كه به نحوي با ماديات و با اندام بدن او ارتباط پيدا ميکند، خود را نشان ميدهد. تا جايي كه پس از گذشت هفتاد سال از عمر باز هم، بسياري از انسانها روح کودکانه را دارند. براي همين است كه از خدا رزق فراوان، امنيت، آب، برق و ديگر نيازمنديهاي روزمره را ميخواهيم؛ نعمتهايي که با بدن و نيازهاي مادي ما سرو کار دارد. اندکي فراتر كه برويم از خدا موقعيت و احترام اجتماعي و عزت و آبرو را ميخواهيم.
شکر نعمتهاي معنوي
نعمتهاي معنوي خالص و روحاني محض در مراتب خيلي بالاتر مطرح ميشود. ما نعمتهاي معنوي فراواني داريم كه خدا وسايل آن را فراهم نموده است. ما بايد قدر آنها را دانسته و شکر آن را به جا آوريم. بسياري از مردم به ماه رمضان و روزه گرفتن به عنوان يک تکليف مينگرند، آن هم تکليفي سنگين؛ نماز هم همينطور است « وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ»1 نماز براي انسان بار گراني است. با اين که چند دقيقه بيشتر طول نميکشد و خستگي چنداني ندارد، اما انسان بر اثر دوري از معنويات و مسائل روحاني، چون احساس لذت و نيازي به نماز ندارد اهميتي هم براي آن قائل نيست، بلکه براي انسان يک تکليف سنگيني به شمار ميرود، مگر اين که خدا لطف کند و حالت خشوع براي آدم پيدا شود و از خشوع آن لذت ببرد. آن هنگام است كه علاقهمند به نماز ميشود. روزه نيز همين طور است. آنهايي که معرفتشان بيشتر است، بر عکس افراد عادي، نسبت به مسائل مادي چندان توجهي ندارند؛ نه آن که نعمتهاي مادي را به هيچ بگيرند؛ بلكه آنها ارزش نعمتهاي مادي را خيلي بيشتر از افراد عادي درك ميكنند و در مقابل آن نعمتها نيز خود را مديون خدا و شکر آن نعمتها را نيز براي خود واجب ميدانند. آنها به نعمتهاي جزئي مثل نفس كشيدن نيز توجه دارند. چرا كه نفس كشيدن نعمت بزرگي است. هنگامي كه انسان حالت خفگي پيدا کند آن وقت متوجه ميشود که نفس کشيدن چه نعمتي است. اولياء خدا نسبت به همين نعمتهاي کوچک نيز خود را مديون مي دانند. فرقشان با افراد عادي اين است که آنها نعمتهاي معنوي را مهمتر ميدانند؛ نعمتهايي که افراد عادي اهميتي براي آنها قائل نيستند يا آنها را نعمت به حساب نميآورند.
يك عمر در يک شب
در دعاي ورود به ماه مبارک رمضان حمدهايي وجود دارد مربوط به درك ماه مبارک رمضان. خدا براي امت آخرالزمان و امت اسلام، ماه رمضان را قرار داده است. در ميان اين ماه، شب قدر را قرار داده که مساوي با هزار ماه است، به اندازه عمر يك انسان، يعني بيش از هشتاد سال. آنهايي که معرفت بالايي دارند به اين نعمتها بيشتر از نعمت خوراک و پوشاک و حتي امنيت و آبرو توجه دارند. انسان ميتواند بهرهاي را که از عمر هشتاد ساله ميگيرد، در يک شب به دست آورد. اين کم نعمتي است؟ با چه چيزي مي شود آن را مقايسه کرد؟ اين يك نعمت عظيم است که خداي متعال در سال، ماه رمضان را و در ماه رمضان شب قدر را قرار داده است.
خداي ستايش آموز
امام سجاد (ع) هنگامي كه ميخواهد در مقام حمد الهي و شکر بر نعمت ماه مبارك رمضان برآيد ميگويد خدايا چگونه شکر تو را به جاي آورم و چگونه تو را ستايش کنم که چنين نعمتي را به ما مرحمت کردي و چنين فضيلتي را براي ما قرار دادي. در اين فراز علاوه بر شكر و حمد براي قرار دادن ماه مبارك رمضان، به نکتهاي توجه ميكنند که از اين نيز لطيفتر است. هنگامي كه خدا را ميستايند ما را متوجه ميكنند که چه کسي حمد را به ما ياد داده است. اينكه ما ياد گرفتيم تا خدا را حمد و ستايش کنيم، نعمتي است که خدا به ما داده. اگر خدا به ما ياد نداده بود که او را حمد كنيم، نمیدانستيم در برابر او چگونه بايد رفتار کنيم. اولين سوره قرآن سوره حمد است که از شريفترين سورههاي قرآن است «آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»2؛ يک طرف، سوره حمد و يک طرف همهي سورههاي ديگر قرآن است. سوره حمد با «الحمد» شروع ميشود. اين جا دو مساله ديده ميشود. نخست آن که به ما فهمانده است بايد او را بستاييم و حمد او را جاي آوريم و دوم آن که توفيق داده است تا حمد او را به جاي آوريم. بر همين اساس امام سجاد (ع) پس از شروع به حمد در باره ماه مبارک رمضان و شب قدر، به اين دو نکته توجه ميدهند. اول ميفرمايند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ» خدايا تو را ستايش ميکنيم که ما را هدايت کردي تا حمد و سپاس تو را به جاي آوريم.
از آشنايي با خدا تا ارتباط با خدا
گاهي بحثهايي مطرح ميشود که آيا با دلايل عقلي و برهان و مسائل فلسفي و کلامي ميشود خدا را به گونهاي شناخت که از تعاليم دين بينياز شويم؟ اين بحث تنها به علماي مسلمان اختصاص ندارد. در بين صاحبان اديان ديگر نيز اين بحث مطرح است. حدود بيست سال پيش به همراه جناب آقاي دکتر حداد عادل، جهت ارايه دو مقاله فلسفي در يك كنفرانس علمي، سفري به آمريکا داشتيم. پس از ارايه مقالات پيشنهاد شد تا در ميزگردي با حضور يك خاخام يهودي و يک کشيش مسيحي که هر دو استاد دانشگاه بودند، شركت كنيم. البته من به زبان انگليسي مسلط نبودم و يکي از اساتيد به همراه جناب آقاي دکتر حداد عادل، مطالب را براي حاضرين به فارسي ترجمه ميکردند. کشيش مسيحي کاتوليک و ژزوئيت از فرقه يسوعيين بود. اين فرقه اهل استدلال و فلسفه و برهان هستند. كشيش ميگفت: خدا را بايد به عقل شناخت، سپس بايد سراغ دين رفت و دستورات و احكام را از دين ياد گرفت؛ اما خدا را فقط بايد با برهان و از راه فلسفه شناخت. خاخام يهودي برخلاف كشيش ميگفت که فلسفه نميتواند براي ما خدا را اثبات و ما را با خدا آشنا کند. ما بايد از راه وحي و تبعيت از انبياء خدا را بشناسيم، منظور او از وحي نيز تورات بود. از ما خواستند تا ميان آنها داوري كنيم. به كشيش و خاخام در آن جلسه گفتم اصل اين نكته كه انسان توجه پيدا ميکند كه اين جهان، خدا و آفريننده و موجود کامل نامتناهي دارد که او به عالم، هستي داده و آن را اداره ميکند، با برهان عقلي اثبات ميشود. اگر ما به برهان عقلي اعتقاد نداشته باشيم، حجيت دين اثبات نميشود. دين معنايش اين است که خدا وحي را بر پيغمبر نازل کرده است. کسي که ميگويد هنوز من خدا را قبول ندارم به دين چه اهميتي ميدهد؟ چه طور ميتواند به يك مطلب ديني استدلال کند؟ اما پس از اين که اصل وجود خدا و صفات او را شناختيم، فيلسوف ديگر نميتواند بگويد که بنده با خدا چگونه بايد رابطه برقرار کند؟ هرچه ما استدلال كنيم و برهان عقلي بياوريم، نميتوانيم بگوييم در مقابل خدا بايد رکوع و سجده کرد يا بايد حمد و تسبيح گفت؟ فلسفه نميتواند به اين پرسشها پاسخي بدهد. اينكه انسان بايد چگونه با خدا ارتباط داشته باشد، از برکات انبيا و اولياء الهي است. آنها و دين به ما ياد دادهاند كه چگونه با خدا ارتباط داشته باشيم.
اهل بيت(ع)، آموزگاران سخن گفتن با خالق
يكي از بزرگترين نعمتها كه ما بايد هزاران بار خدا را براي آن شكر كنيم، آشنايي با معارف اهل بيت (ع) است. به بركت آشنايي با معارف اهل بيت(ع) است كه ما ياد ميگيريم با خدا چگونه بايد حرف بزنيم، چه بخواهيم و چگونه از نافرمانیهاي خويش عذرخواهي کنيم. اگر اين معارف را در دعاها به ما ياد نداده بودند، ما خودمان عقلمان نميرسيد که چه بگوييم. اين که خدا به ما ياد داده است تا حمد او را به جاي آوريم و دعايي که با حمد شروع نشود، لياقت اجابت ندارد؛ اينكه چگونه و با چه تعبيراتي حمد کنيم، همه اينها از آموزههاي اهل بيت(ع) است، غير از آن که در متن قرآن کريم نيز به آن تصريح شده است. بر همين اساس فراز آغازين دعا به ما ميآموزد که خدا را ستايشنما براي اين که «حمد کردن» را خدا به تو ياد داد. خدايا تو را ستايش مي کنم براي اين که به من ياد دادي که تو را ستايش کنم. ميدانستم کسي هست که مرا خلق کرده، اما نميدانستم آيا ميتوانم با او ارتباطي بر قرار کنم، با او حرف بزنم. آيا حرف مرا ميشنود؟ چه چيزي بايد بگويم؟ اينكه ميبينيد امروزه همهي مردم با ستايش خدا و شكرگزاري او آشنايند، همه از برکات دين و اهل بيت(ع) است. اگر دين و اهل بيت نبودند، ما نميدانستيم كه چگونه بايد با خدا سخن بگوييم.
بر همين اساس بود كه به آن كشيش مسيحي و خاخام يهودي گفتيم براي اصل اثبات خدا ما بايد با عقل استدلال کنيم، اما براي کيفيت ارتباط با خدا و کيفيت اطاعت از خدا بايد از وحي استفاده کنيم. در جاي خود هر دو لازم است. تا عقل ما نگويد خدايي هست، به چه اعتبار بگوييم حرف فلان پيغمبر حجت است؟ حجت است، يعني چه؟ پيغمبر يعني چه؟ خدايي که هنوز به او شک دارم كه هست يا نه؟ کتاب خدا يعني چه؟ پس نخست بايد وجود خدا با عقل اثبات شود. اما پس از اثبات وجود خدا، کيفيت ارتباط و رابطه ما با خدا را دين تعيين ميکند.
اراده تكويني خدا بر اهل ستايش
به اين فراز از دعا باز ميگرديم. « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ » ستايش ميکنيم خدايي را که ما را به ستايش کردن خودش هدايت کرد. «وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ » در اين فراز از دعا مطلبي جالب وجود دارد. فهم اين نكته که خدا به ما ياد داد که او را حمد کنيم، خيلي مشکل نيست. در قرآن دستور داده شده که حمد خدا را به جاي آوريم. چند سوره نيز داريم که با حمد شروع شده است. گويا پنج سوره هست که با «الحمد لله» شروع شده.3 دستور به حمد نيز زياد وارد شده است. « سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»4
فهم اين نكته كه خدا حمد و ستايش خود را به ما آموخته و ما را به آن هدايت كرده، مهم و مشكل نيست؛ اما اين که «جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ» يعني چه؟ ما را از اهل حمد قرار داد؟ به ظاهر اين جعل، يک جعل تشريعي نيست. براي اموري كه خدا قرار داده، يا خدا اراده کرده و مشيت خدا بر آن تعلق گرفته، معنا در نظر میگيريم:
يک بار منظور اين است که خدا امر نموده و دستور داده است. امّا معناي ديگر آن است که تکويناً وسايلي فراهم نموده تا اين امر تحقق پيدا کند. به اين اراده تکويني ميگويند. اين كه ميگوييم از ما خواسته است نماز بخوانيم، اراده تشريعي است. خدا اراده تشريعي دارد که ما نماز بخوانيم، يعني بر ما واجب و تشريع کرده. اما وقتي موفق ميشويم تا نماز بخوانيم، اين اراده تکويني خدا است؛ يعني مقدماتي را فراهم کرده تا ما خودمان اراده کنيم، تصميم بگيريم، توفيق عمل و مقدماتش فراهم شود تا بتوانيم نماز بخوانيم. اينجا ميگوييم خواست تکويني خدا بر اين بود که ما نماز خوانديم. در آيه شريفه « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»5 اگر اراده تشريعي مراد باشد، اراده تشريعي خدا براي تطهير همه مردم است، خدا تشريعاً خواسته است تا همه پاک باشند «مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ»6 اين «يُرِيدُ » اراده تشريعي است؛ يعني دستور خدا است تا طهارت را رعايت کنيم، وضو بگيريم و غسل کنيم و از نجاسات و خبايث پرهيز کنيم. اين اراده تشريعي است؛ اما نسبت به اهل بيت(ع) غير از اراده تشريعي، اراده تکويني است، تا اهل بيت هيچوقت کاري بر خلاف طهارت و پاکي و عصمت انجام ندهند. از مقدمات اراده تکويني خدا، وجود اراده ماست، كه اين نشان ميدهد اراده تکويني معنايش جبر نيست اما به وجود شي و به وجود عمل تعلق ميگيرد. اين که خدا فرمود حمد کنيد، اين اراده تشريعي است؛ يا حمد واجب است يا مستحب. اما اين که « جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ» که ما را از اهل حمد و سپاسگزاري قرار داده، يعني تكويناً ما را اهل حمد قرار داده است. دستور حمد عام است يعني همه بندگان خدا بايد حمد خدا را به جا آورند. اراده تشريعي خدا به حمد، براي همه انسانهاست. اين که ميگويد: «جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ» اين يک نعمت ديگر است که خداي متعال به فضل خود به ما، که توفيق حمد گفتن را پيدا ميکنيم، عنايت ميکند. هر عبادت و هر کار خيري که انجام دهيم به توفيق الهي است. بدون اذن خدا، بيعنايت خدا و بدون توفيق الهي هيچ کار خيري انجام نميگيرد. کار شر هم به اذن الله است؛ چون چيزي بي اذن خدا در عالم واقع نمي شود؛ اما اذن تکويني، نه اذن تشريعي. در کارهاي خير هم اذن تکويني است، هم تشريعي؛ در کار شر فقط اذن تکويني است و اذن تشريعي نيست.
دو شكر براي يك حمد
اينجا يک حمد است بر اين که ما را هدايت کرد به حمد؛ كه ممکن است هدايت تکويني منظور باشد. ولي با هدايت تشريعي هم سازگار است. اگر منظور اين است که خدا به ما عقل داد تا بفهميم، يا وحي الهي و دين را به ما رساند، و اسبابي فراهم کرد که ما ديندار شويم و دين را بشناسيم و بپذيريم، اگر اين نيز منظور باشد، باز هدايت، هدايت تکويني است. اما چه بسا ظاهر اين است که «هَدَانَا لِحَمْدِهِ» هدايت تشريعي است؛ اما «جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ» يک جعل تکويني است. يعني ما دو نعمت را از خدا در اينجا مورد توجه قرار ميدهيم: يکي اين که به ما ياد داد و امر کرد که او را حمد و ستايش کنيم؛ كه اين نعمت بزرگي است و احتياج به شکر دارد. نعمت دوم آن كه علاوه بر هدايت، وسايلي را نيز فراهم نمود تا ما اهل حمد شويم؛ و ستايش او را به جا بياوريم. اين، دو نعمت است، كه البته درك نعمت دوم مقداري مشکلتر است؛ اما با اندکي ذوق و قريحه فهميده ميشود.
اميدواريم که خداي متعال هدايت تشريعي خود را بر ما کامل کند تا همه معارف را بياموزيم و هدايت تکويني خود را کامل کند تا اين که موفق شويم، آنچه را که او دوست دارد انجام دهيم.
1. بقره / 45.
2. حجر / 87.
3. سورههاي «حمد»، «انعام»، «كهف»، «سبأ» و«فاطر» با «الحمد لله» شروع شده است.
4. حجر / 98؛ طه / 130؛ غافر / 55؛ ق / 39؛ طور / 48؛ نصر / 3.
5. احزاب / 33.
6. مائده / 6.
متن پیاده شده از فرمایشات حضرت علامه ایت الله محمد تقی مصباح یزدی