موانع نهی از منکر از منظر امام علی علیه السلام

اقدام به امور ناپسند و منکرات به خاطر تصور منافع و مزیت هایی است که شخص یا نهادی مدنی دارد. از این رو ایستادن در مقابل اعمال و برنامه های آنان به قصد بازداری از منکرات و خلاف ها، در تعارض مستقیم با منافع متصوره یا تخیلی آنان قرار دارد و ممکن است مخاطبان را به واکنش جهت دفاع از منافع و به تبع آن توجیه کردار خود وادار سازد. از سوی دیگر شهروندان مکلف به اعمال امر به معروف و نهی از منکر نیز به دلایل متعدد مانند احساس ضرر و … این فریضه را ترک می کنندو سرانجام با متروک ماندن امر به معروف و نهی از منکر، آموزه های دینی به مرور از متن جامعه دینی رخت بر می بندد. در این مقاله به مناسبت 21 رمضان سال روز شهادت امام علی علیه السلام به بازخوانی علل مهجور ماندن این فریضه از دیدگاه امام علی علیه السلام می نشینیم.
1 – جو سازی و جو زدگی
علاقمندان به اجرای اعمال خلاف و ناپسند، با هر انگیزه ای که باشد، در صدد فضاسازی برمی آیند تا پوششی امن برای خلافکاری های خود بیابند، از مزاحمت وجدان عمومی در امان باشند، زمینه پذیرش اعمال و کردار خود را فراهم آورند و هرگونه اقدام و تلاش آمران به معروف و ناهیان از منکر را خنثی و یا به حداقل کاربرد برسانند.
فرآیند طبیعی پدیده جوسازی نیز جوزدگی است که معمولا توده های عمومی را گرفتار و مشغول می سازد و آنان را به سکوت عملی وا می دارد. لذا آنان از ترس رسوایی، تمسخر، ملامت و … در مقابل منکرات و ترک واجبات سکوت می کنند.
امام علی علیه السلام آمران و ناهیان را به هوشیاری در مقابل این پدیده ناپیدا و در عین حال مخرب فرا می خواند. از جمله در سفارشی به امام حسن علیه السلام می فرماید:
«و امر بالمعروف تکن من اهله و انکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بجهدک و جاهد فی الله حق جهاده و لا تاخذک فی الله لومة لائم و خض الغمرات للحق حیث کان و تفقه فی الدین و عود نفسک التصبر علی المکروه; (1)
امر به معروف کن تا اهل آن شوی و با دست و زبان در نهی از منکر بکوش و با سعی تمام از هر کسی که به آن دست زند، فاصله بگیر، در راه خدا چنان جهاد کن که شایسته اوست و مبادا در این راه از جوسازی و ملامت گران تاثیرپذیری و برای حق هر جا که لازم بود در موج های خطر فرو برو. شناخت خود را از دین ژرفتر کن و مقاومت در برابر ناملایمات را خوی خویش ساز.»
امام در این سخن علاوه بر هشدار دادن پیرامون تاثیرپذیری از فضاسازی و جوزدگی ها، به موضوع شناخت معروف ها و منکرها، پایداری در برابر عکس العمل ها و در نهایت پناه به خداوند اشاره می کند و در حقیقت ابزارهای مبارزه با این پدیده شوم را یادآور می شود و طبیعی است در عصر ما که این پدیده به مراتب پیچیده تر شده و متخصصین و مهندسان روان شناسی و جامعه شناسی به شیوه ای تخصصی وظیفه دستکاری افکار عمومی، قلب حقایق، واژگون سازی باورها و … را بر عهده گرفته اند و طبق منافع قدرتمندان، باورها و ارزش های جوامع را جابه جا می کنند، شهروندان جامعه دینی، نهادهای نگاهبان و مبلغان وظیفه ای حساس تر و ظریف تر بر دوش دارند.
2 – نگرانی های فکری (ترس از ضرر و …)
اصولا امر به معروف و نهی از منکر نقطه تقاطع حق و باطل و مرکز تعارض صالحان و منکرگرایان است و هر چند آمر و ناهی وظیفه دارند با استفاده از شگردهای مختلف، عکس العمل منفی و مقاومت مخاطب را به حداقل برسانند، ولی اساس این تعارض منافع همچنان باقی است و در مواردی می تواند مخاطب را به عکس العمل وا دارد. لذا این ذهنیت همواره در آمر و ناهی وجود دارد که مبادا خطری از سوی مخاطب، جان، مال و حیثیت و موقعیت او را به خطر اندازد. این احساس خطرها که معمولا در مواجهه با قدرتمندان و طبقه های حاکم بیشتر است، اساس متروک ماندن و تعطیلی این فریضه می باشد. در مواجهه با چنین احساسی است که امیرمؤمنان علی علیه السلام می کوشد زمینه اعتماد به نفس را در پاسداران معروف و شهروندان احیا کند و می فرماید:
«اعلموا ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لا یقربان من اجل ولاینقصان من رزق. فان الامر ینزل من السماء الی الارض کقطر المطر الی کل نفس بما قدر الله لها من زیادة او نقصان فی نفس او اهل او مال; (2)
بدانید امر به معروف و نهی از منکر اجلی (حادثه ای) را نزدیک و روزی ای را ناقص نمی کند. زیرا این امر (اجل و روزی) مانند قطره های باران، به هر شخص به همان اندازه که خداوند در نظر گرفته زیاد یا کم، در جان یا اهل یا مالش از آسمان فرود می آید.»
3 – سوء استفاده از موقعیت ها
به تناسب جایگاه هایی که اشخاص در یک نظام اجتماعی دارند، موقعیت هایی نیز می یابند که شامل دسترسی به امکانات، در امان ماندن از آسیب ها و … است. اما این موقعیت ها که در حقیقت پوشش و بستری برای انجام بهینه وظایف است، گاه در معرض استفاده های شخصی و گروهی قرار می گیرد و در نهایت به جای خدمت به نظام اجتماعی، پایه های تبعیض و ظلم را پی می ریزد.
امام علی علیه السلام نه تنها خود این موقعیت را در اختیار ایجاد عدالت قرار می داد که منسوبانش را نیز در سوء استفاده از موقعیت ها ناکام می گذاشت. ابی رافع نمونه ای از این رفتار علوی را این گونه به تصویر می کشد:
گردن بندی از مروارید در بیت المال بود که از بصره آورده بودند، دختر علی بن ابی طالب شخصی را فرستاد و از من خواست گردن بند را به عنوان عاریه به او بدهم تا در عید قربان از آن استفاده کند. من هم به شرط این که ضامن نقص یا تلف باشد، پذیرفتم.
چند روزی نگذشته بود که علی علیه السلام مرا احضار کرد و فرمود: ابو رافع به مسلمانان خیانت می کنی؟ با شگفتی پاسخ دادم: از خیانت به خدا پناه می برم! معلوم شد گردن بند را نزد دخترش دیده و فهمیده بود من به او دادم. امام از من پرسید: پس چگونه بدون اجازه من و رضایت مردم، گردن بندی را از بیت المال به دخترم عاریه داده ای؟! گفتم: یا امیرالمؤمنین او دختر شماست، و من هم با ضمانت به او داده ام.
فرمود: همین امروز آن را پس بگیر و به بیت المال باز گردان و دیگر چنین کاری نکن و گرنه مجازات خواهی شد. موضوع برخورد امام در اندک زمانی دهان به دهان گشت و به گوش دختر امام رسید. او پرسید: پدر! من دختر شما هستم، چه کسی از من شایسته تر است که از این گردن بند استفاده کند؟ حضرت فرمود: دخترم! از راه حق خارج نشو! آیا همه زنان در روز عید با چنین زیوری خود را می آرایند؟ (3)
4 – مدارای درون گروهی
شرط بقای ارزش ها، برخورد فراگروهی و خارج از منفعت طلبی ها با متعرضان به آن هاست، در غیر این صورت عناوین مختلف از کوچک ترین عنوان «هم محله ای » گرفته تا عناوین فراگیر گروه، قبیله، حزب و … محل امنی برای هنجارشکنان و وقوع بی دغدغه منکرات خواهد شد که فرآیند نهایی آن انباشت منکرها در جامعه است.
در این نوع از رفتار، اصالت به گروه و حزب داده می شود و برای حفظ آن با تمام ناهنجاری ها به دیده اغماض و مدارا نگریسته می شود. این نگرش و آفت یکی از مشخصه های اصلی دوره خلفای سه گانه بود و آنان نه تنها در بکارگیری اشخاص برای مشاغل، دیدگاه کاملا حزبی و جناحی و نژادی داشتند، که در برابر خلاف های آنان نیز چشم بر هم می نهادند. همین سیاست عامل اساسی شیوع فساد در ارکان حکومتی بود تا آن جا که در سال 34 ه . ق مهاجران و انصار گرد علی علیه السلام جمع شدند و از او خواستند عثمان را نسبت به خلاف کاری های کارگزارانش که عموما از قبیله و نژاد او و بدون در نظر گرفتن شایستگی انتخاب شده بودند، به اطلاع او برساند.
امام نزد خلیفه رفت و نسبت به وضعیت موجود اعتراض کرد. اما خلیفه پاسخ داد:
خلیفه های قبلی نیز بستگانشان را بر مسند می نشاندند. چرا به آنان اعتراض نکردید؟
امام پاسخ داد: خلیفه قبل اگر کسی را حاکم می کرد، او را توبیخ هم می نمود و می فهماند که در صورت تخلف عزل خواهد شد ولی تو با خویشانت مدارا می کنی.
عثمان گفت: مگر همین معاویه استاندار خلیفه قبل نبود؟ امام فرمود: معاویه از غلام عمر، بیشتر از عمر می ترسید. ولی اکنون معاویه به جای تو فرمان صادر می کند و با این که گزارش آن به تو می رسد، او را مؤاخذه نمی کنی.» (4)
نمونه ای دیگر مربوط به طایفه بنی اسد است که به رغم علم به گناهکار بودن فردی از طایفه خود، همچنان به رهایی او از مجازات پای می فشرد، اما امام زیر بار نمی رفت.
نقل شده است که وقتی می فهمیدند امام حد او را جاری خواهد کرد، نزد امام حسین علیه السلام آمدند و درخواست کردند با امیرمؤمنان گفت و گو کند تا از اجرای حد صرف نظر نماید. اما او نپذیرفت و به ناچار همگی نزد امام علی علیه السلام آمدند و تقاضای خود را مطرح کردند. امام فرمود: تا آن جا که در اختیار من باشد، خواسته شما را اجابت خواهم کرد. بنی اسد خوشحال از این موفقیت از محضر امام خارج شدند و در مسیر امام حسین علیه السلام را دیده و ماجرا را به ایشان گفتند.
امام حسین علیه السلام فرمود: اگر نیازی به رفیقتان دارید زود برگردید شاید تا حالا حد بر او جاری شده است! طایفه بنی اسد شگفت زده از این سخن، سراسیمه نزد امام بازگشتند و متوجه شدند حد بر او جاری شده است. رو به امام کردند و پرسیدند: مگر شما به ما قول نداده بودید! امام فرمود: به شما قول دادم اگر چیزی در اختیار من بود، کوتاهی نخواهم کرد، اما حد، تکلیفی الهی است و در اختیار من نیست. «لقد وعدتکم بما املکه و هذا شی ء لله لست املکه.» (5)
5 – امتیاز طلبی ها
هرگاه سخن از امتیازدهی و امتیازطلبی به میان آید، بساط ارزش گرایی برچیده شده، معروف ها قربانی بده و بستان ها خواهند شد. حقیقت این است که برخی مدیران و زمامداران به دلایل متعدد مانند ادای دین، ساکت کردن یا همراه ساختن، امتیازهایی به برخی اشخاص می دهند و گروهی نیز با اطلاع از این نقطه ضعف همواره به امید طعمه ای چرب می کوشند مدیران را وامدار خود سازند.
امیرمؤمنان بر خلاف زمامداران متعارف، جایی برای امتیازخواهان نمی گذاشت و هرگز شایستگی ها را فدای امتیازها نمی کرد تا روزهای بعد ناچار شود در مقابل منکرات و بی عدالتی هایی که به دلیل نالایقی مرتکب شده اند، سکوت کند. از این منظر یکی از راه های ممانعت از مرگ ارزش ها، پیشگیری از نفوذ نالایق هایی است که در سایه امتیازطلبی ها به بدنه نظام اجتماعی وارد و به دلیل طبیعت پلید خود معروف ها را نابود و پلیدی ها را احیا می کنند.
حکایت طلحه و زبیر در این باره خواندنی است. آن دو که هنگام بیعت با علی علیه السلام اولین و دومین بیعت کننده بودند (به طمع دستیابی به موقعیت) نزد امام آمدند و بعد از چیدن مقدماتی چند گفتند: ستمگری های عثمان را در امور حکومتی مشاهده کردی، و دیدی که او جز بنی امیه را بر مصدر امور نمی نشاند، حال که خداوند خلافت را به شما عنایت کرده است، ما را به فرمانروایی بصره و کوفه نصب بفرمایید.
آن دو که فکر می کردند می توانند اینک ثمره موقعیت سازی خود را بچشند با این جملات امام رو به رو شدند: «به آن چه خداوند نصیب شما کرده راضی باشید تا من در این باره فکر کنم. البته بدانید من اشخاصی را به حکومت می گمارم که به دین و امانت آنان اطمینان داشته باشم و روحیاتشان را بشناسم.» (6)
6 – حاشیه امن، وابستگی به قدرت
حاشیه امنیتی از دلایل اصلی مهجور ماندن امر به معروف و نهی از منکر در هر مقطع زمانی بوده است. مردم نیز به طور طبیعی با مشاهده اطرافیان قدرتمند منکرگرایان اعم از امکانات قانونی و فراقانونی، دست از انجام این فریضه می شویند و می کوشند خود را از گزند آنان حفظ کنند. ماجرای شراب خواری ولید بن عقبه، برادر مادری عثمان که در قرآن با لفظ فاسق «یا ایها الذین امنوا ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا» از وی یاد شده، از این نمونه است.
او به رغم ناشایستگی ها، چون از منسوبین خلیفه بود به استانداری کوفه منصوب شد. وی چنان فسق و فجوری از خود بروز داد که یک روز ازشدت مستی، نماز صبح را چهار رکعت خواند و به دلیل زیاده روی در مشروب خواری، محراب را آلوده ساخت. او حتی رو به مردم کرد و گفت: اگر بخواهید می توانم نماز صبح را بیشتر هم بخوانم.
گروهی از مردم، خشمگین از این فضاحت، خود را به مدینه رساندند و خلیفه را متوجه ساختند، ولی خلیفه مسلمین نه تنها به سخن آنان ترتیب اثر نداد، حتی آنان را تهدید کرد و گفت: مگر شما دیدید که او شراب خورد؟!
گفتند: اگر شراب خوردنش را ندیدیم، مستی اش را دیدیم، محرابی را که به خاطر زیاده روی در مستی آلوده کرد، دیدیم. حتی انگشترش را درآوردیم و او نفهمید. آیا این ها کافی نیست؟
معلوم بود که خلیفه به دلیل ملاحظات خاص حاضر نیست اقدامی کند، به ناچار علی علیه السلام و عایشه را خبردار کردند. عایشه که نفرت عمیقی از عثمان داشت، گفت: عثمان احکام خدا را تعطیل می کند. علی علیه السلام بعد از شنیدن سخنان گواهان و اطمینان به آن چه روی داده بود، نزد عثمان رفت و فرمود: فرزندان امیه را بر مردم مسلط نکن، باید ولید را عزل و حد الهی را بر او جاری سازی.
در هر صورت خلیفه به دلیل سیل فشارهای افکار عمومی و اعتراض رهبران مردمی، ناچار شد او را عزل و سعید بن عاص را که او هم از بنی امیه بود به جای او نصب کند. اما عزل او برای فرو نشاندن خشم عمومی کافی نبودو مردم خواستار اجرای حد الهی بودند. خلیفه مسلمانان هم چاره ای اندیشید و ساعتی بعد لباسی فاخر بر ولید پوشاند و او را در اطاقی مجلل نشاند. آن گاه اعلام کرد هر کس می خواهد بیاید و بر ولید حد جاری کند. شگرد خلیفه کار خودش را کرد و ولید در آن لباس و خانه چنان هیبتی یافت که کسی جرات حد زدن بر او نیافت و اگر هم کسی وارد می شد به خاطر تهدیدهای ولید بی درنگ برمی گشت. حتی طلحه که از مردان شجاع بود، به ناچار برگشت.
در آن لحظات حساس که می رفت حاشیه امنیتی ولید او را از طعم تلخ اجرای حد الهی برهاند و به تعطیلی حدود الهی بینجامد، تنها امام علی علیه السلام بود که تازیانه ای به دست گرفت و با فرزندش حسن علیه السلام وارد اطاق شد. ولید امام را قسم داد که از حد زدن صرف نظر کند ولی امام قبول نکرد و لباس ولید را درآورد و فرمود: «اسکت یا ابا وهب فانما هلک بنواسرائیل بتعطیلهم الحدود; ساکت باش ای ابا وهب! بنی اسرائیل چون حدود را تعطیل کردند، نابود شدند.»
آن گاه بی محابا با تازیانه بر پیکرش کوبید و فرمود: «بعد از این قریش مرا شلاق زن [و خشونت گرا ]خواهند نامید.» (7)
7 – بی تفاوتی توده ها
بی تفاوتی توده ها در مقابل وقوع ضد ارزش ها و از سوی منکرگرایان و مهجور ماندن معروف ها، و سلب مسؤولیت اجتماعی از خود فرآیندی جز سرایت گناهان به لایه های وسیع تر اجتماع ندارد و در صورت تداوم بی تفاوتی ها، فضای جامعه دینی مسموم خواهد شد، زیرا هر گناهی زمینه پیدایش تعدادی از گناهان و گناهکاران می شود و سرانجام نظام اجتماعی و دینی را از توازن خارج و به ناعدالتی ها و ناهنجاری در تمام بخش ها دامن خواهد زد و روزی فرا خواهد رسید که کشتی سوراخ شده اجتماع با تمام سرنشینان گناهکار و بی گناه بی تفاوت به قعر نابودی فرو خواهد رفت. از این رو امیرمومنان به بروز چنین وضعیتی هشدار می دهد و می فرماید:
«اذا عملت الخاصة بالمنکر جهارا فلم یغیر لذلک العامة استوجب الفریقان العقوبة من الله تعالی; (8)
وقتی خواص آشکارا گناه کنند و عامه مردم آن را اصلاح نکنند، هر دو گروه شایسته عقاب از سوی خداوند خواهند شد.»
جایگاه سکوت
تا کنون از مواردی سخن گفتیم که امام موانع ایجاد شده را رفع می کرد و برای مبارزه با مرگ ارزش ها تلاش می کرد. اما مواردی نیز در زندگی آن حضرت سراغ داریم که امکان اجرای امر و نهی نبود و یا در صورت اجرا، فلسفه مورد انتظار از امر و نهی تامین نمی شد. این وضعیت گاه به دلیل مصالح مهم تر پیش می آید که امری منطقی است و ترک امر و نهی به دلیل حفظ یا احیای ارزشی والاتر صورت می گیرد. اما زمانی هم نداشتن توان لازم، نبود پذیرش عمومی و … عامل مهجور ماندن امر و نهی و مرگ ارزش هاست که امام تمام تلاش خود را برای تغییر شرایط انجام می داد و در صورت ناتوانی تن به سکوت می داد. ما در این بخش پیرامون هر دو قسم سخن خواهیم گفت.
الف – مصالح مهم تر
1 – حفظ اساس اسلام
امام علی علیه السلام 25 سال مهر سکوت بر لب زد. راز این سکوت چیزی جز آن چه خود می فرماید نیست. او می گوید:
«فلما رایت راجعة من الناس قد رجعت عن الاسلام تدعوا الی محو دین محمد و ملة ابراهیم خشیت ان لم انصر الاسلام و اهله اری فیه ثلما و هدما. تلک المصیبة علی فیه اعظم من فوت ولایة امورکم اللتی انما هی متاع ایام قلائل ثم تزول و تنقشع کما یزول و ینقشع السحاب فنهضت مع القوم فی تلک الاحداث حتی زهق الباطل و کانت کلمة الله هی العلیا; (9)
وقتی دیدم گروهی از دین اسلام روی برگردانده اند و مردم را به نابودی دین محمد و کیش ابراهیم فرا می خوانند، (10) ترسیدم اگر من به اسلام و مسلمانان یاری نرسانم، در بنیان دین رخنه و ویرانی پدید آید [ و این بنای عظیم فرو بریزد.] این مصیبت نزد من بزرگ تر از آن بود که زمامداری شما از دستم برود که متاع اندک و چند روزه دنیاست و مانند ابر از میان می رود و از هم می پاشد. پس در این هنگام با مردم همراه و با مسلمانان همگام شدم تا باطل از میان رفت و بلندی کلام خدا آشکار شد.»
البته در این مرحله امام ابتدا امکان اجرای مراحل قبل را بررسی و حتی آزمایش کرد مانند فراخوانی 44 نفر برای مبارزه با حکومت ناصالحان، و زمانی که در اجرای آن مراحل نتیجه ای حاصل نشد، برای حفظ اساس اسلام، از اقدام شدیدتر مانند آن چه امام حسین علیه السلام انجام داد، پرهیز کرد.
2 – حفظ حکومت اسلامی
زمانی که امیرمؤمنان احساس کرد امر و نهی او موجب از هم پاشیدن سپاه اسلام و از بین رفتن اصل اسلام است، از این کار ست برداشت و فرمود: «والله لو نادیت فی عسکری هذا بالحق الذی انزل علی نبیه و اظهرته و دعوت الیه و شرحته و فسرته علی ما سمعت من نبی الله ما بقی فیه الا اقله و اذله و ارذله و لاستوحشوا منه و لتفرقوا عنی و لو لا ما عهده رسول الله الی و سمعته منه و تقدم الی فیه لفعلت و لکن رسول الله قد قال: کلما اضطر الیه العبد فقد احله الله و اباحه ایاه و سمعته یقول ان التقیة من دین الله و لا دین لمن لا تقیة له; (11) سوگند به خدا! اگر در بین لشگرم فریاد برآورم و بخواهم حقی را که خدا بر پیامبر فرستاد، بیان کنم، مردم را به آن فرا بخوانم و شرح و تفسیرش را آن گونه که از رسول خدا شنیدم بیان کنم، از لشکرم جز کمترین پست ترین و خوارترین آنها باقی نخواهد ماند. همه از آن بیمناک شده از اطرافم دور خواهند شد و اگر پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سخنی که از او شنیدم نبود، این کار را می کردم ولی رسول خدا فرمود: آن چه را بنده به آن ناچار شود، خدا حلال کرده است و شنیدم که فرمود: تقیه از دین خداست و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.»
ب – نداشتن توان و کارآیی
گاهی هم امام از باب نداشتن توان لازم یا نبود کارآیی لازم در امر و نهی، این دو فریضه را انجام نمی داد و اساسا به دلیل نقص شرایط این دو به مرحله اجرا نمی رسید.
1 – کارآیی نداشتن امر و نهی
پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله عده ای نمازهای مستحبی را به جماعت می خواندند. وقتی امام علی علیه السلام به کوفه آمد، از امام حسن خواست به مردم اطلاع دهد که در ماه رمضان نمازهای مستحبی را به جماعت نخوانند.
امام حسن علیه السلام نیز دستور پدر را رساند ولی مردم فریاد واعمراه سردادند، وقتی امام از این واقعه مطلع شد، فرمود: برو به آنان بگو هرگونه می خواهند نماز بخوانند. (12)
2 – نداشتن قدرت لازم
وقتی با انتخاب خلیفه اول، امام در برابر عمل انجام شده قرار گرفت، به اعتراض پرداخت و زمانی که این عمل تاثیری نبخشید به سراغ مردم رفت و به روشنگری آنان پرداخت. سلمان می گفت: علی علیه السلام، فاطمه علیها السلام را سوار بر الاغی کرد و دست دو فرزندش حسن وحسین را گرفت و به در خانه اهل بدر برد و حق خود را یادآوری و طلب یاری کرد. تنها چهل و چهار نفر جواب مثبت دادند. امام دستور داد صبح هنگام با سرهای تراشیده و سلاح بر دوش برای بیعت با ایشان تا حد مرگ آماده شوند.
صبح تنها من، ابوذر، مقداد و زبیر حاضر بودیم. امام سه بار این کار را کرد و هر بار تنها ما حاضر شدیم. (13)
بنابراین امام در برابر این منکر، به اقدامات متعددی حتی اقدام نظامی متوسل شد و بر خلاف گمان عده ای که فکر می کنند حضرت بدون طی مراحل قبلی، به سکوت و همکاری (در راستای حفظ اسلام) روی آورد، تنها بعد از آزمودن تمام راه ها و نداشتن قدرت لازم برای مبارزه، به سکوت روی آورد، به این امید که این سکوت حداقل موجب بقای اساس اسلام باشد و البته در مسیر دستیابی به این هدف حداقلی نیز از هیچ کوششی از جمله راهنمایی، مشاوره و … کوتاهی نکرد.
پی نوشت ها:
1) نهج البلاغه، نامه 31; تحف العقول، ص 68.
2) الغارات، ج 1، ص 49 و اعلام الدین، ص 104. (با تفاوت)
3) بنا به نقلی ابو رافع خود ضامن شده بود. علی علیه السلام به دخترش فرمود: اگر عاریه مضمونه نگرفته بودی، به خدا قسم دستت را قطع می کردم. نام دختر را رقیه یا ام کلثوم ثبت کرده اند. (التهذیب، ج 10، ص 151).
4) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص 265.
5) دعائم الاسلام، ج 2، ص 443.
6) بحارالانوار، ج 32، ص 21.
7) بحارالانوار، ج 76، ص 99; المناقب، ج 2، ص 148: (عن علی علیه السلام انه نهی عن تعطیل الحدود و قال انما هلک بنواسرائیل لانهم کانوا یقیمون الحدود علی الوضیع دون الشریف) دعائم الاسلام، ج 2، ص 442.
8) قرب الانساد، ص 26 و 27; علل الشرایع، ج 2، ص 522; ثواب الاعمال، ص 261.
9) بحارالانوار، ج 30، ص 10; در نهج البلاغه، نامه 62 می خوانیم: «فامسکت بین یدی حتی رایت راجعة الناس قد رجعت »; الغارات، ج 1، ص 199; شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 151.
10) به جنگ های اهل رده اشاره دارد. سجاح با سی هزار نفر از بنی تمیم، مسیلمه کذاب با هفتاد هزار نفر از بنی حنیف و اسود عنس در یمن و طلیحة بن خویلد در بنی اسد، رهبران ارتجاع در صدد هجوم به مدینه بودند.
11) کتاب سلیم، ص 702; بحارالانوار، ج 72، ص 413 و ج 30، ص 325.
12) نهج الحق، ص 290; شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 283.
13) کتاب سلیم، ص 577. (فلما ان کان اللیل حمل علی فاطمة علی حمار و اخذ بیدی ابنیه الحسن والحسین فلم یدع احدا من اهل بدر من المهاجرین و لا من انصار … .)
رمزهای موفقیت از نگاه امام علی علیه السلام (2)
اشاره
در بخش نخست این مقاله که در مجله شماره 45 ارائه گردید، پنج مورد از رمزهای موفقیت از نگاه امام علی علیه السلام مورد بررسی قرار گرفت . در ادامه مقاله، شش رمز دیگر از رمزهای موفقیت بیان می شود .
6 . داشتن هدف
داشتن هدف در زندگی از لوازم اصلی حیات سعادتمندانه و معنادار است . انسان زمانی امنیت خاطر و آرامش دارد که افق روشنی برای آینده خود ترسیم کند و با انگیزه و رضایت درونی برای رسیدن به آنچه در آن افق مد نظر دارد، تلاش کند . بدترین الت برای آدمی، زمانی است که احساس سرگردانی کند و بلاتکلیف بماند .
هم چنان که همه مخلوقات از بزرگترین آنها گرفته تا کوچکترین موجودات، بر پایه هدفی خلق شده اند، انسان هم – که اعجوبه خلقت است – در این چرخه هستی بدون هدف نیست . به فرمایش امام علی علیه السلام: «فما خلق امرؤ عبثا; (1) کسی بدون هدف [و بیهوده آفریده نشده است .»
انسانی که بدون هدف خلق نشده، کارها و اعمالش باید بر پایه هدفی صورت بگیرد . در این عمر کوتاه زندگی، رسیدن به همه اهداف و آرزوها ممکن نیست، بنابراین باید هدفی را که ارزشمندتر است انتخاب نمود . اگر اهداف متفاوت و متعدد دنبال شود نتیجه ای جز شکست و ناکامی نخواهد داشت: «من اوما الی متفاوت خذلته الحیل; (2) کسی که به کارهای مختلف بپردازد، نقشه ها [و پیش بینیهایش] به جایی نمی رسد .» و اگر بجایی هم رسید مسائل مهمتر را ضایع خواهد کرد، چنان که علی علیه السلام فرمودند: «من اشتغل بغیر المهم ضیع الاهم; (3) کسی که به امور غیر مهم بپردازد، مسائل مهم تر را ضایع می سازد .»
کسی که دنبال موفقیت در کارهاست باید در ابتدای امر، هدف خود را مشخص کند و بعد از اینکه مهمترین هدف را شناسایی کرد، با تمام توان جهت رسیدن به آن تلاش نماید، چرا که موفقیت انسان در کارهایی است که فکر و اندیشه را در همان کار بکار می گیرد . امام علی علیه السلام فرمودند: «ان رایک لا یتسع لکل شی ء ففرغه للمهم; (4) فکر تو وسعتی که همه امور را فرا بگیرد ندارد، پس آن را برای امور مهم فارغ بگذار .»
البته به این نکته نیز باید توجه کرد که انسان برای رسیدن به هدف مجاز نیست از هر وسیله ای استفاده کند . به دیگر سخن هیچ وقت هدف وسیله را توجیه نمی کند، علی علیه السلام در این زمینه فرمودند: «ما ظفر من ظفر الاثم به والغالب بالشر مغلوب; (5) کسی که گناه به وسیله او پیروز شود، پیروز نیست و کسی که با بدی غلبه کند، شکست خورده است .»
7 . داشتن همت
یکی از نیروهای نهفته در وجود انسان، قوه اراده است که اگر به پرورش و تقویت آن پرداخته شود، بسیاری از مشکلات روحی و جسمی را می توان درمان نمود . داشتن اراده ای قوی و همتی عالی، از نشانه های مؤمن است . علی علیه السلام در بیان صفات مؤمن می فرمایند: «بعید همه; (6) همتش بلند است .»
حضرت امیر علیه السلام قدر هر انسانی را به اندازه همتش می داند و می فرماید: «قدر الرجل علی قدر همته; (7) قیمت و ارزش آدمی به قدر همت اوست .»
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند
همت بلند دار که نزد خدا و خلق
باشد به قدر همت تو اعتبار تو (8)
از نکات قابل توجه در این بحث این است که بلند همتی با تن پروری سازگار نیست . طالب موفقیت باید خود را از تن پروری بدور کند و با تمام توان خود، به تلاش و کوشش بپردازد . علی علیه السلام می فرمایند: «فشدوا عقد المازر واطووا فضول الخواصر ولا تجتمع عزیمة وولیمة; (9) پس کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست .» همچنین باید از همراهی با انسانهای دون همت و بدون پشتکار پرهیز کرد و بر آنها تکیه نزد . آن حضرت توصیه کردند: «ولا تامنن ملولا; (10) بر آنکس که پشت کار ندارد تکیه مکن .»
آفت دونان به عالی همتان هم می رسد
دایما از کج نهادن پای سر دارد خطر (11)
8 . داشتن دوست خوب
خداوند انسان را موجودی نیازمند به غیر خلق کرده است یعنی جامعه انسانها طوری است که هر کسی به دیگری محتاج است . در این میان نقش گروه همسالان و بخصوص دوستان حساس و خطیر است . درباره نقش دوستان همین نکته کافی است که شخصیت هر انسان را در اجتماع با دوستان او می سنجند، همچنان که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «فان الصاحب معتبر بصاحبه; (12) هر کس را از آن که دوست اوست، می شناسند .»
شکی نیست که دوستان هر انسانی، اساسی ترین نقش را در موفقیت او ایفا می کنند و گاهی در اثر کم توجهی و یا بی توجهی، همین دوستان به اصطلاح صمیمی، مایه بدبختی و هلاکت می شوند . حضرت علی علیه السلام فرزند خود را از مصاحبت با دوستان ناباب برحذر می دارند و می فرمایند: «یا بنی ایاک ومصادقة الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک وایاک ومصادقة البخیل فانه یقعد عنک احوج ما تکون الیه وایاک ومصادقة الفاجر فانه یبیعک بالتافه وایاک ومصادقة الکذاب فانه کالسراب، یقرب علیک البعید ویبعد علیک القریب; (13) پسرم! از دوستی با احمق بپرهیز، چرا که می خواهد به تو نفعی رساند اما دچار زیانت می کند، از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز داری از تو دریغ می دارد . و از دوستی با بدکار بپرهیز که با اندک بهایی تو را می فروشد . و از دوستی با دروغگو بپرهیز که او به سراب بماند; دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور می نمایاند .»
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
به همان اندازه که دوستان صالح و خوب انسان را در رسیدن به موفقیت کمک می کنند، دوستان نااهل نیز به همان اندازه او را از مرحله موفقیت پرت می نمایند . همنشینی با بدان گذشته از اینکه بر روی انسان تاثیر بد می گذارد و مایه قساوت قلب می شود، ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهی سهیم گرداند .
در آغاز بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان بت پرستان حجاز فردی بنام «عقبة بن ابی معیط » بود، وی در حالی که مشرک و بت پرست بود، میهمان نواز هم بود . روزی پیامبر صلی الله علیه و آله بر او می گذشت، عقبه از آن حضرت خواست که با وی غذا بخورد . حضرت به او فرمود: بر سر سفره تو نمی نشینم مگر آنکه مسلمان شوی . عقبه وقتی دید که پیامبر صلی الله علیه و آله برای نشستن بر سفره او این چنین شرطی گذاشته است، شهادتین بر زبان جاری کرد و مسلمان شد . در عین حال عقبه دوستی به نام «ابی » داشت، او وقتی از این واقعه با خبر شد، با ناراحتی و عصبانیت نزد عقبه آمد و وی را مورد سرزنش قرار داده و گفت: تو از دین خودت خارج شدی؟ عقبه پاسخ داد: کسی بر من میهمان شد که حاضر نشد تا مسلمان نشوم بر سر سفره ام بنشیند . ابی به او گفت: حالا من دوستی خودم را با تو قطع می کنم، مگر آنکه به دین خودت برگردی و به پیامبر توهین کنی .
با اصرار زیاد ابی، عقبه همین کار را کرد و از اسلام خارج شد و عاقبت در جریان جنگ بدر به دست سپاهیان اسلام کشته شد . ابی نیز در جنگ احد به دست مسلمین کشته شد و هر دو در حال شرک مردند . در این رابطه آیات 27 تا 29 سوره فرقان نازل گردید که در آن وصف حال و سرنوشت عقبه آمده است: «ویوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا × یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا × لقد اضلنی عن الذکر بعد اذ جاءنی وکان الشیطان للانسان خذولا» ; «روزی که آن فرد ستمگر (عقبه) دستان خود را می گزد و می گوید: کاش راه پیامبر را انتخاب کرده بودم . وای بر من، ای کاش با فلانی (ابی) دوست نمی شدم . او مرا از یادآوری [حق] گمراه ساخت بعد از اینکه [یاد حق] به سراغ من آمده بود . و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است .»
حق ذات پاک الله الصمد
که بود به مار بد از یار بد
مار بد جانی ستاند از سلیم
یار بد آرد سوی نار مقیم (14)
در این آیات و با توجه به این ماجرا نقش و تاثیر مخرب دوست ناصالح در گمراهی انسان مشخص می گردد . این داستان به ما هشدار می دهد که از دوستی با دوستان ناصالح که ممکن است به توهین و جسارت نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله منجر گردد، دوری گزینیم . امام علی علیه السلام فرمودند: «لا ینبغی للمرء المسلم ان یواخی الفاجر فانه یزین له فعله ویحب ان یکون مثله ولا یعینه علی امر دنیاه ولا امر معاده ومدخله الیه ومخرجه من عنده شین علیه; (15) شایسته نیست که یک انسان مسلمان با فرد فاجر [و تبهکار] رابطه برادرانه برقرار کند، زیرا او عمل و رفتار خود را برایش زینت می دهد و دوست دارد که او هم به مانند خودش شود و او را نه در امر دنیا و نه در امر آخرتش یاری نمی کند و رفت و آمدش برای او ننگ است .»
9 . استفاده از تجربه ها
یکی دیگر از عوامل موفقیت، استفاده از تجربیات است . آنهایی که خود را بی نیاز از تجربه می دانند به مقصد نخواهند رسید . چنان که علی علیه السلام فرمودند: «من غنی عن التجارب عمی عن العواقب; (16) کسی که خود را از تجربه ها بی نیاز بداند، سرانجام [امور] را نخواهد دید .» کسی که دنبال هدفی عالی است و برای رسیدن به آن باید از گردنه های پر پیچ و خم عبور کند تا بر مشکلات پیروز شود، باید بداند که در این راه نیازمند تجربه است . امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «کل معونة تحتاج الی التجارب; (17) هر امر مشکلی [که کمک لازم دارد] به داشتن تجربه ها نیازمند است .»
درباره ارزش و اهمیت تجربه همین قدر کافی است که حفظ تجربه ها یکی از نشانه های عقل و خردمندی است . علی علیه السلام در نامه خود به فرزندشان امام مجتبی علیه السلام فرمودند: «والعقل حفظ التجارب; (18) [از نشانه های عقل [و خردمندی] حفظ تجربه هاست .»
همچنین آن حضرت در نهج البلاغه فرمودند: «ومن التوفیق حفظ التجربة; (19) حفظ تجربه بخشی از موفقیت است .»
معمولا کسانی که در پی اهداف عالی هستند، دشمنانی فرصت طلب نیز دارند که در حال مکر و نیرنگ اند . استفاده از تجربه یکی از راههای شناخت فریب و نیرنگ است .
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد (20)
امام علی علیه السلام فرمودند: «من لم یجرب الامور خدع; (21) آن کس که کارها را تجربه نکند، نیرنگ می خورد .» به قول رودکی:
برو، زتجربه روزگار بهره بگیر
که بهر دفع حوادث تو را به کار آید
باید از تجربه های بدست آمده بهترین استفاده را برد، چراکه بدبختی و شقاوتی از این بدتر نیست که از تجربه های بدست آمده استفاده نشود . این نکته را حضرت امیر علیه السلام در نامه ای به ابوموسی اشعری گوشزد کرده و فرمودند: «فان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل والتجربة; (22) البته انسان شقی آن کسی است که از ثمرات عقل و تجربه، بهره مند نشود [و محروم بماند] .»
در طول زندگی هر انسانی، حوادثی تلخ چرخه زندگی را دچار کندی می کند که البته اینها لازمه زندگی است، چرا که این تلخیها انسان را در مقابل مشکلات و حوادث آینده آبدیده می کند . مواجهه با مشکلات و استفاده از تجربه های انجام شده پیش نیاز زندگی است . امام علی علیه السلام فرمودند: «ومن لم ینفعه الله بالبلاء والتجارب لم ینتفع بشی ء من العظة; (23) کسی را که خداوند بوسیله گرفتاریها و تجربه ها سود نرساند، از هیچ گونه موعظه ای بهره مند نخواهد شد .»
10 . مشورت
شور و مشورت با صاحبان اندیشه های پاک و همتهای عالی، مسیر انسان را در رسیدن به اهداف عالی هموار می سازد . اشرف مخلوقات، حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله – که عصاره خلقت بود – به همان اندازه که دیگران را به مشورت کردن دعوت می کرد، خود نیز سعی وافر داشت تا در کارها مشورت کند، چنان که در جریان جنگ خندق چنین کرد .
هر کسی برای انجام کارهای مهم نیازمند پشتوانه ای قوی است تا در بحرانها کمک و یار و مدد کار او باشد . مشورت یکی از پشتوانه های بزرگ مردان الهی است .
علی علیه السلام فرمودند: «لا ظهیر کالمشاورة; (24) پشتوانه ای همچون مشورت نیست .»
مشورت در کارها واجب شود
تا پشیمانی در آخر کم شود (25)
از فرمایشات علی علیه السلام در نهج البلاغه استفاده می شود کسانی که دارای استبداد رای هستند و عقیده خود را برترین می دانند، در معرض خطری عظیم هستند . حضرت فرمود: «والاستشارة عین الهدایة وقد خاطر من استغنی برایه; (26) مشورت نمودن چشمه هدایت است و کسی که [به خاطر رای شخصی] خود را مستغنی از دیگران بداند، خویشتن را به خطر می افکند .»
همچنین می فرمایند: «من استبد برایه هلک ومن شاور الرجال شارکها فی عقولها; (27) کسی که در رای خویش مستبد باشد، هلاک می شود و کسی که با مردان مشورت نماید، در عقلهای آنان شریک خواهد شد .»
مشورت ادراک و هشیاری دهد
عقلها مر عقل را یاری دهد
گفت پیغمبر بکن ای رای زن
مشورت کالمستشار مؤتمن (28)
ترک مشورت در مسائل معنوی ومادی، شکستهای جبران ناپذیری به بار می آورد و در مقابل، مشورت با مردان خودساخته و صالح و صاحبان افکار عالی، انسان را در شناخت موارد خطا و اشتباه کمک می کند و از مواجهه با خطا مصونیت می بخشد . پرچمدار هدایتگران، مولی علی علیه السلام فرمودند: «من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء; (29) کسی که از افکار [دیگران استقبال کند، موارد خطا را می شناسد .»
با چه کسانی مشورت کنیم؟
لازم است فردی طرف مشورت قرار گیرد که علاوه بر فهم و خرد و آگاهی نسبت به امر مشاوره، بتوان از مشورت با او بهره مند شد، به دیگر سخن به فرمایش مولی علی علیه السلام باید با کسی مشورت کرد که عقل او را بپذیرد: «لا تشاور من لا یصدقه عقلک; (30) با کسی که عقلت او را تصدیق نمی کند مشورت نکن .»
گویند که بی مشورت کار مکن
الحق سخنی خوشست انکار مکن
لیکن به کسی که از غمت غم نخورد
گر در ز دهن بریزد اظهار مکن
برای رسیدن به اهداف و دوری از حسرت و پشیمانی لازم است انسان با افراد نصیحت گر، عالم و صاحب تجربه مشورت کند . علی علیه السلام می فرمایند: «اما بعد فان معصیة الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسرة وتعقب الندامة; (31) مخالفت با شخص نصیحتگری که مهربان و عالم و صاحب تجربه است، موجب حسرت می شود و پشیمانی را به دنبال دارد .»
همچنین آن حضرت فرمودند: «افضل من شاورت ذو التجارب; (32) برترین کسی که با او به مشورت می نشینی کسی است که تجربه ها اندوخته است .»
مشورت کن با گروه صالحان
بر پیمبر امر شاورهم بدان
امر هم شوری برای آن بود
کز تشاور سهو و کژ کمتر رود
این خردها چون مصابیح انورست
بیست مصباح از یک روشنتر است (33)
با چه کسانی مشورت نکنیم؟
امام علی علیه السلام در توصیه خویش به فرماندار بصره، او را از مشورت با چند گروه برحذر می دارد: «ولا تدخلن فی مشورتک بخیلا یعدل عن الفضل ویعدک الفقر ولا جبانا یضعفک عن الامور ولا حریصا یزین لک الشره بالجور فان البخل والجبن والحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله; (34) بخیل را در مشورت خود دخالت نده که تو را از بخشش [و نیکوکاری] باز می دارد و به تو وعده تنگدستی می دهد . ترسو را در مشورت کردن دخالت نده که در [انجام] کارها [روحیه] تو را سست می کند و حریص را [در مشورت کردن دخالت نده] که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد . همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونی هستند که ریشه آنها بدگمانی به خدای بزرگ است .»
11 . نظم و برنامه ریزی
اولیای بزرگ اسلام، رعایت نظم و برنامه ریزی در کارها را از جمله مهمترین مسائل در زندگی انسان شمرده، آن را مورد تاکید قرار داده اند .
علی علیه السلام در ضمن وصیت خود، خطاب به امام حسن و امام حسین علیهما السلام می فرمایند: «اوصیکما وجمیع ولدی واهلی ومن بلغه کتابی بتقوی الله ونظم امرکم; (35) شما و همه فرزندانم و هر کس که نامه ام به او می رسد را به ترس از خدا و نظم در کارهایتان سفارش می کنم .»
برای هر انسانی شایسته است در همه کارهای زندگی برنامه منظمی داشته باشد تا بتواند از عمر خویش بهترین بهره را ببرد . یکی از نشانه های نظم این است که انسان اوقات شبانه روز را بر نیازمندیهای خویش تقسیم کند و زیر بنای زندگی را که نظم است، محکمتر سازد و از بی نظمی که ضایع کننده عمر و بر باد دهنده استعدادهاست، دوری کند . علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «للمؤمن ثلاث ساعات، فساعة یناجی فیها ربه وساعة یرم معاشه وساعة یخلی بین نفسه وبین لذتها فیما یحل ویجمل . ولیس للعاقل ان یکون شاخصا الا فی ثلاث، مرمة لمعاش او خطوة فی معاد او لذة فی غیر محرم; (36) برای مؤمن [در شبانه روز] سه ساعت [و زمان] وجود دارد، زمانی که در آن با پروردگار خویش مناجات می کند و زمانی که هزینه زندگی را تامین می کند و زمانی برای واداشتن نفس به لذتهایی که حلال و مایه زیبایی آن است . خردمند را نشاید جز آن که در پی سه چیز شاخص باشد، تامین زندگی یا گام نهادن در راه آخرت یا [به دست آوردن] لذتهای حلال .»
نظم و برنامه، سامان دهنده زندگی و وسیله ای برتر برای رسیدن به اهداف بزرگ است . با برنامه ریزی صحیح در زندگی می توان ساعات عمر را پربار و از اتلاف عمر جلوگیری کرد .
بهره گیری از زندگی یکی از میوه های نظم وبرنامه ریزی است . یکی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله می گوید: «نظم دقیق در زندگی از ویژگیهای معروف امام است . به راستی عجیب بود که حتی برای مطالعه و قرائت قرآن و کارهای مستحب و حتی زیارتها و دعاهایی که در وقت خاص هم وارد نشده بود، وقت خاص را تنظیم کرده بودند و هر کاری را بر طبق همان زمان بندی و تنظیم خاص انجام می دادند، بطوری که برای هر کس که مدتی با ایشان مانوس و معاشر می شد، مشخص بود که در چه ساعتی، مشغول چه کاری و انجام چه عملند، اگر چه در حضور ایشان نباشد و فرسنگها از محضرشان دور و جدا باشد . (37) » ثمره این نظم دقیق را در زندگی امام امت مشاهده کرده ایم .
امام علی علیه السلام با توجه به تاثیر نظم در نتیجه بخشی کارها، بر انجام امور روزانه در وقت خود به مالک اشتر سفارش می کند که: «وامض لکل یوم عمله فان لکل یوم ما فیه; (38) کار هر روز را در همان روز انجام ده [و آن را به روز بعد موکول مکن] زیرا برای هر روز کار خاصی است [که مجال انجام عقب افتادگیها را نمی دهد] .»
پی نوشت:
1) نهج البلاغه، حکمت 370 .
2) همان، حکمت 403 .
3) غررالحکم، شماره 10944 .
4) همان، شماره 555 .
5) نهج البلاغه، حکمت 327 .
6) همان، حکمت 332 .
7) همان، حکمت 47 .
8) ابن یمین .
9) نهج البلاغه، خطبه 241 .
10) همان، حکمت 211 .
11) لامع .
12) نهج البلاغه، نامه 69 .
13) همان، حکمت 38 .
14) مولوی .
15) کافی، ج 2، ص 460، ح 2 .
16) غررالحکم، شماره 10162 .
17) بحار، ج 75، ص 7، حدیث 59 .
18) نهج البلاغه، نامه 31 .
19) همان، حکمت 211 .
20) حافظ .
21) بحار الانوار، ج 74، ص 422; ارشاد مفید، ج 1، ص 300 .
22) نهج البلاغه، نامه 78 .
23) بحار الانوار، ج 2، ص 312; نهج البلاغه، خطبه 176 .
24) نهج البلاغه، حکمت 54 .
25) مولوی .
26) نهج البلاغه، حکمت 211 .
27) همان، حکمت 161 .
28) مولوی .
29) نهج البلاغه، حکمت 173 .
30) بحار الانوار، ج 72، ص 103، ح 33; مصباح الشریعه، ص 152، الباب الثانی والسبعون فی المشاورة .
31) نهج البلاغه، خطبه 35 .
32) غرر الحکم، شماره 10075 .
33) مولوی .
34) نهج البلاغه، نامه 53 .
35) همان، نامه 47 .
36) همان، حکمت 390 .
37) پا به پای آفتاب، امیررضا ستوده، ج 2، ص 170، نشر پنجره .
38) نهج البلاغه، نامه 53 .


جستجو