مقدمه
تاریخ، تنها منبع دسترسی به حوادث و رویدادهای گذشته می باشد که برای دستیابی به حقیقت، بسیار کارگشاست و در باز کردن گره های کور نقش بسیار موثری ایفا می کند. علم رجال نیز با تکیه بر تاریخ، در شناخت و وثاقت و ضعف و شرح حال افراد توان برطرف کردن و جداکردن سره از ناسره را عهده دار است. رجال شناسان با مراجعه به متون تاریخی معتبر در شناخت راویان بسیار بهره برده و می برند.
اما با وجود این، به علل مختلف همچون تکیه بر منابع ضعیف، عدم تتبع دقیق و لازم، رجوع نکردن به منابع تاریخی کهن و تکیه بر منابع متاخر و …، ممکن است در کتب رجالی افرادی یافت شوند که برخلاف حقیقت تاریخی ترجمه شده باشند. در بررسی درباره برخی از شهیدان کربلا دریافتیم آنچه در برخی کتب رجالی متأخر ذکر شده، بر خلاف گزارش های معتبر تاریخی است. در این مقاله به سه دسته از این افراد اشاره می کنیم: گروه اول آنان که در کربلای معلی و همراه امام حسین(ع) حضور داشته، اما به شهادت نرسیدند و در میان برخی از رجالیان متأخر در شمار شهدای کربلا قلمداد شده اند؛ مانند عقبه بن سمعان. دسته دوم افرادی که در کربلا حضور داشته، اما علیه سیدالشهدا وارد جنگ شدند و در برخی از کتب رجالی متاخر، این افراد از شهیدان کربلا قلمداد شده اند و نام آنها در روضه حسینی در میان شهیدان کربلا نوشته شده است؛ همانند بکیربن حی و ابوالجنوب و برادرش سعیدبن حارث، هلال بن نافع و یحی بن هانی. دسته سوم، آن کسانی که اثبات حضور یا عدم حضور آنها در کربلا امری مشکل می باشد و فقط در میان کتب متاخرین حضور آنها در کربلا- آن هم جزو انصار آن حضرت- مسجل شده است؛ اما این افراد چند سال بعد از واقعه کربلا، پا به عرصه سیاست گذاشته و در شمار دشمنان اهل بیت به خدمت ظلم درآمده بودند. در برخی کتب رجالی، این افراد از یاران و شهیدان کربلا به شمار آمده اند، همانند جبله بن عبدالله.
گفتنی است این مطالب نه تنها در برخی کتب رجالی، بلکه در کتبی که درباه سیدالشهدا و نیز برخی دایره المعارف ها به وفور یافت می شود؛ اما در این مقاله تنها به کتب رجالی اکتفا شده است و ان شاالله تفصیل بحث در کتابی جداگانه که درباره «شهدای طف» می باشد، مستند بیان می شود. در ادامه به تفصیل دیدگاه رجالیان مطرح و سپس به بررسی نقد آن پرداخته می شود.
1- عقبه بن سمعان(1)
از جمله کسانی که برخی از رجالیان به شهادت وی تصریح کرده اند، عقبه بن سمعان است. با توجه به متون کهن، عقبه بن سمعان، غلام رباب بود و از مدینه تا عراق و حتی روز عاشورا همراه امام حسین(ع) بود؛ اما به شهادت نرسید، بلکه اسیر شد و به دست عمربن سعد آزاد گردید.
آیت الله خویی درباره ایشان می نویسند:
عقبه سمعان در رجال شیخ طوسی بدون تصریح بر شهادت وی، ایشان را از اصحاب امام حسین(ع) شمرده (2) که به همراه آن حضرت به شهادت رسید، و در زیارت رجیبه بر ایشان سلام فرستاده شده است؛ اما از برخی مورخان عامه نقل شده که او از معرکه فرار کرد و نجات یافت.(3)
آیت الله نمازی نیز می نویسند:
عقبه بن سمعان مولی رباب امروالقیس، از اصحاب امام حسین(ع) بود و همان گونه که سید نامش را در زیارت رجبیه و نیمه شعبان ذکر کرده است، به همراه امام حسین(ع) به شهادت رسید.(4)
علامه مامقانی ضمن تصریح بر اسارت وی و عدم به شهادت رسیدن ایشان دچار شک و ابهام شده و می نویسند:
شیخ طوسی در رجال خود وی را از جمله انصار امام حسین(ع) ذکر کرده است؛ طبری و دیگر مورخانی که واقعه کربلا را بیان کرده اند نیز این مطلب را ذکر و از آنچه بیان کرده اند به دست می آید، وی عبد رباب زوجه امام حسین بود و از اسب ها نگه داری می کرد؛ پس هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، عقبه سوار بر اسب شده و فرار کرد؛ اهل کوفه او را اسیر کردند، و گمان کردند که عقبه بن سمعان غلام رباب، دختر امرو القیس کلبیه، زوجه امام حسین(ع) می باشد. از این روی، وی را رها کردند و ایشان از جمله راویان حوادث کربلا شد و برخی از اخبار آن حادثه را نقل می کند. با وجود این، حال وی مجهول می باشد، بلکه وی از نصرت امام(ع) تخلف کرد و همین باعث می شود که راجع به وی دچار شک و تردید شویم.(5)
سیدبن طاووس نیز در زیارت رجبیه،(6) و نیز شهید اول در زیارتی که برای امام حسین(ع) و سایر شهیدان ذکر کرده نام عقبه را در شمار اسامی دیگر شهیدان بیان کرده است و بر او سلام فرستاده اند.(7) این در حالی است که عقبه به شهادت نرسید، بلکه به دست عمر سعد آزاد شد. اگر بگوییم در زیارت رجبیه و زیارت شهید اول، بر غیر شهیدان نیز سلام فرستاده است، چه بسا مشکل حل شود. اما این اشکال وارد نیست؛ زیرا در هر دو زیارت آمده است: «ثم التفت فسلم علی الشهدا» (8) و این عبارت یعنی افرادی که در این زیارت به آنها سلام داده شده است جز شهیدان می باشند. افزون بر این، در زیارت رجبیه بر جبله بن عبدالله و سلیمان بن عوف حضرمی و در المزار بر سلیمان بن عوف حضرمی سلام داده شده است و کتب کهن تاریخی و ارباب مقاتل تصریح کرده اند سلیمان بن عوف قاتل سلیمان، مولی حسین بن علی(ع) می باشد؛ (9) همان گونه که جبله بن عبدالله بعد از حادثه کربلا در شمار دشمنان اهل بیت(ع) قلمداد می شد.
علاوه بر این، علامه تستری در ترجمه عقبه بن سمعان بعد از ذکر حوادثی که وی از واقعه کربلا ذکر می کند- و همه دال بر زنده بودن عقبه بعد از عاشورا می باشد- می نویسند: «غریب اینکه [با وجود زنده بودن نام وی] در زیارت رجبیه آمده سپس به سوی شهدا توجه کن و بگو: (10) السلام علی عقبه بن سمعان».(11) این در حالی است که عقبه شهید نشده است و ذکر نام وی یا جبله بن عبدالله و سلیمان بن عوف در شمار شهیدان کربلا در زیارت مذکور نه تنها معنا ندارد، بلکه بعید است بتوان برای آن محملی نیز یافت کرد.
ابومخنف و طبری از قول عقبه بن سمعان نقل می کنند: «همراه امام حسین(ع) خارج شدم و از مدینه به مکه و از مکه به عراق با ایشان بودم و از وی جدا نشدم تا اینکه به شهادت رسید، و در مدینه و مکه و در راه و در عراق و در لشکر هر سخنی که فرمودند، آن را شنیدم». (12) بنابراین، عقبه یکی از راویان حوادث عاشورا می باشد که ابی مخنف در مقتل خود و طبری در کتاب خود وقایعی از حرکت امام (ع) از مدینه تا روز عاشورا را از ایشان نقل می کنند؛ از جمله داستان قصر بنی مقاتل و خواب دیدن امام حسین(ع) و اینکه فرزند آن حضرت خطاب به پدر خود گفتند: مگر ما بر حق نیستیم…؛(13) یا داستان خروج امام حسین(ع) از مکه و ممانعت رسل عمروبن سعیدبن عاص که کجا می روید و چرا بین مسلمانان اختلاف ایجاد می کنید؛ (14) یا وقتی که حربن یزید در منزل ذوحسم جلو امام را می گیرد، آن حضرت می فرمایند: «شما برای ما نامه نوشتید و ما را دعوت کردید؟» حر پاسخ می دهد: از کدام نامه سخن می گویی؟ سید الشهداء(ع) به عقبه بن سمعان می گوید: دو خورجین نامه را برای حر بیاور… .(15)
تا اینجا مشخص شد که عقبه از کسانی بود که از مدینه همراه امام حسین(ع) بوده و تا روز عاشورا و بعد از آن نیز در قید حیات بود؛ پس کلام آن دسته از رجالیان که می گویند: «عقبه در کربلا به شهادت رسید»، (16) قابل خدشه می باشد.
همچنین اینکه در زیارت رجبیه آمده است: «ثم التفت فسلم علی الشهدا»،(17) سپس بر عقبه و جبله و سلیمان سلام می فرستد، نادرست می باشد؛ زیرا عقبه برخی از حوادث و وقایع کربلا را بعد از عاشورا نقل می کند و جبله و سلیمان از دشمنان می باشند.
با تکیه بر متون تاریخی، عقبه بن سمعان در روز عاشورا اسیر می شود و عمر سعد به خاطر غلام بودن وی او را رها می کند. عبارت تاریخ در این مورد چنین است:
عمربن سعد عقبه سمعان را دستگیر کرد- و او غلام رباب دختر امری القیس کلبی و مادر سکینه، دختر حسین بود- عمر سعد به عقبه گفت: تو کیستی؟ جواب داد: من غلام مملوک هستم. پس عمر سعد او را رها کرد که برود». (18)
این متن به قبل از سال 157 هجری باز می گردد. بنابراین، برخلاف آنچه برخی از کتب رجال متاخر بیان داشته اند،(19) عقبه بن سمعان به شهادت نرسید و بعد از کربلا در قید حیات بود.
2- بکیربن حی التیمی (20)
از دیگر اسامی که به اشتباه در شمار شهیدان کربلا ذکر شده، نام بکیر است. در میان کتب رجالی، می توان به دیدگاه علامه مامقانی و آیت الله نمازی اشاره کرد. آن بزرگواران در این باره می نویسند: «اهل سیره گویند: بکربن حی بن تیم الله بن ثعلبه التیمی، از قبیله بنی تیم الله، همراه عمر سعد برای جنگ با حسین(ع) خارج شد، تا هنگامی که جنگ به پا خاست، وی به امام(ع) مایل شد و در دفاع از ایشان به شرف شهادت نائل شد». (21) علامه تستری بعد از ذکر این مطلب می گوید: «مستند این مطلب معین نشده، تا در آن نگاه شود».(22)
به نظر می رسد اولین فردی که بکربن حی را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده، فضیل بن زبیر است با شرح مختصر تسمیه من قتل مع الامام الحسین.
وی در این باره نوشته است: «وبکربن حی تیملی از بنی تیم الله بن ثعلبه به شهادت رسید». (23) صاحب حدائق الوردیه نیز همین مطلب را ذکر کرده است(24) بعد از ایشان، باب اضافات و نسبت ها نه تنها در کتب رجالی، بلکه در دیگر کتب نیز به راه افتاد.
گفتنی است بر اساس منابع اولیه و معتبر، نام فرد مذکور بکیر است نه بکر. در کتب سیره و مقاتل کهن، نام بکیر جزو لشکر عمر سعد ذکر شده است. اهل سیره و مورخانی چون ابی مخنف تصریح کرده اند:
شمربن ذی الجوشن که فرمانده جناح چپ لشکر عمر سعد بود، بر جناح چپ لشکر امام حسین(ع) حمله کرد. در این میان هانی بن ثبیت حضرمی و بکیربن حی التیمی و که از تیم الله بن ثعلبه بود، حمله می کردند و کلبی (عبدالله بن عمیر کلبی) را که یکی از یاران سیدالشهدا(ع) بود، به شهادت رساندند».(25)
براساس نقل مورخان اولیه بکیربن حی از دشمنان امام حسین(ع) بوده و برای جنگ با آن حضرت راهی کربلا شد و چنانکه گفته شد در قتل یکی از یاران باوفای سیدالشهدا شرکت داشت. بنابراین، وجهی ندارد نام وی در شمار شهیدان کربلا بیاید.
3-ابوالجنوب
از جمله افرادی که در نگاه برخی از رجال شناسان به عنوان یکی از یاران سیدالشهدا(ع) معرفی شده است، فردی با نام مذکور می باشد، [ البته در کتب به اشتباه ابوالحتوف ثبت شده است]. در واقع این فرد از جمله دشمنان سیدالشهدا(ع) در کربلا بوده و در لشکر عمر سعد خدمت می کرد، هر چند نامش در شمار شهدا ذکر شده است، اما با تکیه بر متون تاریخی و مقاتل کهن، وی دشمن امام حسین(ع) بوده است که به بررسی و اثبات این دیدگاه می پردازیم.
علامه مامقانی راجع به این فرد در تنقیح المقال می نویسد:
ابوالحتوف در ترجمه برادرش سعدبن حرث بن سلمه انصاری عجلانی گذشت، هر دو از شهدای طف می باشند «رضوان الله علیهما» و این برای وثاقت آنها کفایت می کند.(26)
ایشان در ترجمه سعدبن حرث بن سلمه نیز بر این مطلب تاکید کرده است.(27)
آیت الله نمازی در این باره می نویسد:
سعدبن حرث برادر ابوالحتوف جعفی می باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت طلبی امام حسین(ع) و گریه اهل بیت ایشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسیدند. «یالیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما»(28)
محقق تستری می نویسد:
ابوالحتوف در [ترجمه] برادرش سعدبن حارث انصاری گذشت، که هر دو از شهدای کربلا می باشند؛ اما در آنجا متذکر شدم که این کلام مستند ندارد و قابل اعتماد نمی باشد.(29)
راجع به مطالب ذکر شده باید گفت: آنچه در مورد شمارش او جزء یاران امام حسین(ع) ذکر شده نادرست و بر خلاف گزارش معتبر تاریخ می باشد و در اینجا توجه به چند نکته لازم است؛
نکته اول: در کتب رجالی و دیگر کتب، نام پدر سعد، حرث ذکر شده است و این بر خلاف گزارش کتاب تسمیه من قتل مع الحسین(ع) تالیف فضیل بن زبیر می باشد که منبعی متقدم و مربوط به قرن دوم می باشد که در این کتاب نامش سعدبن حارث ذکر شده است، نه سعدبن حرث!(30) بنابراین برادری این دو، قابل اثبات نمی باشد، زیرا نام پدر ابوالجنوب حرث و نام پدر سعد، حارث ذکر شده است.
نکته دوم: راجع به ابوالجنوب باید توجه داشت که نام این شخص، عبدالرحمن بن زیاد می باشد.(31) لذا رابطه برداری میان سعدبن حارث و عبدالرحمن بن زیاد وجود ندارد. مضافا بر اینکه حضور عبدالرحمن در کربلا از مسلمات تاریخ می باشد، اما هیچ نامی از سعدبن حارث در هیچ یک از کتب معتبر جزء یاران امام حسین(ع) ذکر نشده است. ممکن است اشکال شود که در کتاب تسمیه من قتل مع الامام الحسین(ع) و نیز الحدائق الوردیه نام این فرد در شمار شهدای کربلا ذکر شده است.(32) در پاسخ باید گفت، در کتب رجال و تاریخ بیان شده که سعدبن حارث انصاری در جنگ صفین همراه حضرت علی(ع) بود و به شهادت رسید.(33)
نکته سوم: باز راجع به ابوالحتوف می باشد؛ در این باره دو بحث مطرح است؛ یکی راجع به کنیه وی؛ دیگر اینکه آیا آنچه درباره وی گفته اند که از یاران امام حسین(ع) بوده، مطابق با واقع می باشد یا خیر؟
اما راجع به کنیه وی باید گفت: کنیه او ابوالجنوب می باشد نه ابولحتوف. به نظر می رسد منشأ این اشتباه کتاب تسمیه من قتل مع الامام الحسین(ع) می باشد که همان داستان فوق را با کمی تفاوت بیان کرده، (34) سپس در کتاب الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، نوشته حیمدبن احمد، (م 652ق)، مطرح شده و به کتاب های بعدی از جمله کتب رجالی سرایت کرده است.(35) بنا بر نقل اهل سیره و کتب کهن تاریخی فردی که در کربلا حضور داشت و بر ضد سالار شهیدان شمشیر می زد، ابوالجنوب می باشد.
طبری (م 310 ق)، درباره این فرد، از ابی مخنف نقل می کند: «شمربن ذی الجوشن به همراه حدود ده نفر از افراد پیاده نظام کوفه رو به حسین(ع) آوردند و میان وی و اهل حرم ایشان فاصله انداختند! حسین(ع) فرمود: وای بر شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید، پس [حداقل] در دنیای خودتان آزاد مردانی که دارای نسب هستند باشید؛ اهل حرم و خیمه گاه مرا از [گزند] افراد پست و جاهل خودتان در امان نگه دارید!!. پس ذی الجوشن گفت: خواسته تو بجا است، ای پسر فاطمه! [فعلا به اهل حرم و خیمه و خرگاه تو کاری نداریم، سپس] با پیاده نظامی که به همراهش بود از جمله ابوالجنوب که نامش عبدالرحمن جعفی بود و قشعم بن عمروبن یزید جعفی و صالح بن وهب یزنی و سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی به طرف حسین(ع) روی آوردند. شمر افراد خود را برای حمله تحریک می کرد، سپس از کنار ابوالجنوب که غرق در سلاح بود، عبور کرده، به او گفت: به حسین(ع) حمله کن! او پاسخ داد: چه چیزی مانع شده که خودت حمله نمی کنی؟! شمر به او گفت: تو به من این حرف را می زنی؟! ابوالجنوب نیز جواب داد: و تو نیز مرا امر به این کار می کنی؟! آن دو همدیگر را سبب کردند؛ ابوالجنوب که مردی شجاع بود به شمر گفت: به خدا، اراده کردم نیزه را در چشمت فرو می کنم؛ شمر از او روی برگرداند و گفت: به خدا اگر قدرت زدن تو را داشتم حتما می زدم!» (36)
ابن اثیر در ذیل نام «ناجی» می نویسد:
… و همچنین است نسب ناجیه بن مالک بن حریم بن جعفی، آنگاه می افزاید: از جمله [افراد این طایفه] ابوالجنوب لعنه الله می باشد که نامش عبدالرحمن بن زیادبن زهیربن خنساءبن کعب بن حارث بن سعدبن ناجیه است، که شاهد قتل حسین(ع) بود. او [بعد از عصر عاشورا] یکی از شترهای حسین(ع) را به غارت برد و با آن آب حمل می کرد و نام این شتر را حسین گذاشته بود.(37)
بنابراین نام این فرد عبدالرحمن بن زیاد جعفی و کنیه اش ابوالجنوب می باشد،(38) نه ابوالحتوف، آن گونه که در کتب رجالی فوق آمده است.(39)
نکته دیگر اینکه، بعد از آنکه امام حسین(ع) روز عاشورا را در کربلا به زمین می افتد، شمر ملعون دستور حمله داد، ابن شهر آشوب م 588 در این باره می نویسد:
شمر خطاب به یاران خود گفت: چرا ایستاده اید! و درباره این مرد [سیدالشهدا(ع)]؟! منتظر چه هستید در حالی که جراحت و زخم ها، وی را ضعیف کرده است؛ مادرانتان به عزای شما بنشینند!! از هر طرف به او حمله کنید! پس ابوالحتوب جعفی تیری به پیشانی وی زد و حصین بن نمیر تیری به دهان ایشان انداخت و ابوایوب غنوی تیری به گلوی وی زد! در این هنگام امام فرمود: «بسم الله و لاحول و لاقوه الا بالله».(40)
خوارزمی (م 568 ق)، نیز در مقتل خود نقل می کند که ابوالحتوف تیری به پیشانی امام زد..(41) بسیاری از متقدمین و اهل سیره نیز این داستان را نقل کرده اند و نام برخی از افراد فوق را ذکر کرده اند ولی از ابوالحتوف نامی نبرده اند.(42) در وجه جمع بندی بحث، می توان گفت: با توجه به برخی از منابع معتبر اولیه که گزارش کرده اند ابوالجنوب در عصر عاشورا همراه شمر بود و با وی بگومگو کرد و یا شاهد قتل امام بود (43) و با تامل در کتبی که نام وی را ذکر نکرده اند، (44) می توان گفت: ابوالجنوب شاهد قتل امام بوده است و با تکیه به آنچه از کتب سیره نقل شده بدست می آید: ابوالجنوب از جمله دشمنان سیدالشهدا می باشد که درست نیست نامش در شمار اسامی شهدای کربلا، ذکر شود و به عنوان فدایی و جان باخته حسین بن علی(ع) ثبت شود؛ فلذا آنچه در برخی کتب رجالی ذکر شده، (45) نیازمند بازنگری جدی است.
4- سعیدبن حارث انصاری
مامقانی در ترجمه سعدبن حرث بن سلمه می نویسد:
این دو برادر [سعد و ابوالجنوب] در کوفه و از خوارج بودند؛ با عمربن سعد برای جنگ با امام حسین(ع) خارج شدند، اما وقتی صدای یاری طلبیدن امام و ناله و ضجه زنان و کودکان را شنیدند، به هدایت رسیدند و توفیق سعادت را بدست آوردند و گفتند: ما می گوییم، حکم فقط مال خداوند است نباید از عصیانگر اطاعت کرد و این حسین فرزند دختر پیامبر ما محمد، می باشد، و ما امید شفاعت جد او را در روز قیامت داریم؛ پس چگونه به جنگ با او بپردازیم و او در این حال است، که هیچ یار و یاوری ندارد؛ پس این دو برادر با شمشیرشان بر دشمنان امام حمله کردند و نزدیک آن حضرت شروع به جنگیدن کردند، و عده ای را به قتل رساندند و گروه دیگری را مجروح ساختند و هر دو در یک مکان به شهادت رسیدند و رضوان الله علیهما.(46)
آیت آلله نمازی نیز در این باره می نویسند:
سعدبن حرث برادر ابولحتوف جعفی می باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت طلبی امام حسین(ع) و گریه اهل بیت(ع) ایشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسیدند «یالیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما».(47)
باید متذکر شد طبق گزارش تسمیه من قتل مع الحسین، که اولین منبع در این زمینه است، نام این فرد سعدبن حارث می باشد، نه سعدبن حرث که برخی از بزرگان بر آن تصریح کرده اند.(48) از این گذشته، همان گونه که گذشت ابوالجنوب در کربلا حاضر بود و بر علیه امام حسین(ع) می جنگید؛(49) اما اینکه آیا سعد نیز در کربلا حاضر بوده یا نه؟ و اینکه آیا با سیدالشهدا(ع) بود یا جزء دشمنان آن حضرت، در تاریخ کهن و معتبر مطلبی یافت نشد. تنها در تسمیه من قتل ذکر شده است که متفرد است و از این رو نمی توان به آن اعتماد کرد مولف الحدائق الوردیه نیز از او اخذ کرده است. علاوه بر اینها، گفتیم که این دو با هم برادر نبودند.
به گواهی تاریخ، تنها یک فرد- در این مقطع از زمان به نام سعدبن حارث انصاری وجود داشت که در جنگ صفین به همراه حضرت علی(ع) بود و به شهادت رسید. ابن سعد (م 230 ق) ضمن بیان نسب سعدبن حارث در این باره تصریح می کند: «وسعد بن حارث با علی بن ابی طالب در جنگ صفین کشته شد».(50)
بزرگان دیگری نیز تصریح کرده اند: سعدبن حارث پیامبر را درک کرد و در جنگ صفین کشته شد.(51) بنابراین دیگر معنی ندارد بگوییم: سعدبن حارث انصاری برادر عبدالرحمن بن زیاد (ابوالجنوب) می باشد؛ چرا که سعد در جنگ صفین به شهادت رسید. البته ممکن است گفته شود که احتمال دارد مراد از سعد، فردی بنام سعیدبن حارث انصاری باشد؛ این مطلب نیز صحیح نیست، زیرا سعیدبن حارث انصاری از مشاهیر تابعین بود و عمری طولانی داشت و در حدود سال 120 هجری از دنیا رفت.(52) نتیجه آن که گزارش تسمیه من قتل و مولفاتی که از آن پیروی کرده اند مبنی بر اخوت وی با ابوالحتوف (ابوالجنوب)، حضورش در کربلا، متحول شدنش و … نادرست است و شمارش او جزء یاران امام حسین(ع) صحت ندارد.
5-یحیی بن هانی
برخی از رجال شناسان متاخر بدون استناد به منبع مشخص یحیی را از جمله شهیدان کربلا شمرده اند. اما این مطلب بر خلاف متون کهن تاریخ می باشد. علامه مامقامی در این باره می نویسند:
یحیی بن هانی بن عروه مرادی عطیفی منسوب به بنی عطیف از قبیله مراد می باشد، اهل سیره بیان کرده اند: وقتی که هانی همراه مسلم بن عقیل به شهادت رسید، فرزندش یحیی از معرکه فرار کرد و از ترس ابن زیاد نزد قومش مخفی شد. هنگامی که شنید [امام] حسین(ع) در کربلا رحل انداختند، به ایشان ملحق گشته و همواره همراه آن حضرت بود تا آنکه شعله جنگ برافروخت. وی وارد معرکه شد و افراد زیادی از قوم عمر سعد را به هلاکت رساند و سپس به شرف شهادت نائل شد. «رضوان الله علیه».(53)
آیت الله نمازی با استناد به قول علامه مامقامی می نویسد: «یحیی بن هانی بن عروه مرادی از شهیدان طف می باشد؛ همان گونه که علامه مامقانی بیان کرده اند».(54)
اما وقتی به کتب کهن مراجعه می شود، درمی یابیم که یحیی نه تنها به شهادت نرسیده، بلکه یکی از راویان حوادث کربلا می باشد؛ افزون بر این، در کربلا علیه امام حسین(ع) و در لشکر مقابل بود. در کتب فریقین، ایشان از جمله راویان احادیث نبوی می باشد(55) و برخی از وقایع کربلا همانند کارزار نافع بن هلال را بیان (56) و یا برخی حوادث قیام مختار ثقفی را نقل کرده است.(57) بنابراین نمی توان یحیی بن هانی را در شمار شهیدان کربلا آورد. افزون بر اینکه اثبات این امر که وی فرزند همان هانی بن عروه معروف باشد، نیاز به دقت و تامل بیشتری دارد.
6-هلال بن نافع
آیت الله نمازی می نویسند:
رجالیان نام وی را ذکر نکرده اند، اما او از شهدای کربلا می باشد. آن گونه که سید نقل کرده است، در روز دوم از محرم هلال این کلمات را به امام حسین(ع) گفت: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علی نیاتنا و بصائرنا». بنا بر نقل مناقب، این کلمات دلالت بر کمال و بزرگی گوینده آن می باشد. وی همان کسی است که در دل شب به همراه حضرت عباس برای طلب آب به شریعه رفتند و با عمروبن حجاج گفت و گویی کرد. او جزو کسانی است که امام حسین(ع) در هنگام انتصار نام وی را برده است؛ همان گونه که ابومنخنف در مقتلش این مطلب را گوشزد کرده است. البته این فرد غیر از هلال بن نافع می باشد که در لشکر عمر سعد بود و از عمر درخواست کرد که برای امام آب ببرد و این فرد کیفیت جان دادن امام را ذکر کرده است.(58)
ابن نما حلی درباره حرکت امام می نویسند:
امام حسین(ع) در راه کربلا به چند سوار که از کوفه می آمدند برخورد کردند؛ از جمله آنها هلال بن نافع و عمروبن خالد بود که خبر شهادت مسلم بن عقیل را به سیدالشهدا(ع) دادند و همان جمله معروف شمشیرها بر علیه شما و دل ها با شما می باشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند.(59)
در داستان کربلا نیز هلال بن نافع در لشکر عمربن سعد شرکت داشته و همان کسی است که داستان شهادت امام حسین(ع) در قتگاه را نقل می کند و می گوید: «من در لشکر عمربن سعد ایستاده بودم که فردی فریاد برآورد که بشارت تو را ای امیر، حسین به قتل رسید… وقتی آن حضرت را در قتلگاه دیدم، به خدا هیچ چهره ای نورانی تر از او ندیدم و نور صورت و جمال هیبتش مرا از فکر قتل او بازداشت؛ آن حضرت در این هنگام طلب آب کرد! مردی گفت: به خدا آب نمی نوشی تا وارد حامیه و آتش جنهم گردی!!…»(60)
این مطلب را در کتب تاریخی چون طبری نیافتیم، اما این مطلبی است که ابن نما حلی و سیدبن طاووس ذکر کرده اند و اگر بنا بر قبول یکی از این دو قول باشد از نظر ما قول این بزرگان نسبت به قول دیگر نویسندگان از اعتبار بیشتری برخوردار است.
نکته قابل تامل دیگر در کلام آیت الله نمازی استناد به یک کلام و یا به عبارت واضح تر، روضه ای می باشد که سال ها بعد از کربلا ساخته و به سیدالشهدا(ع) نسبت داده شده است و آن چیزی نیست جز روضه انتصار سیدالشهدا(ع).
نسبتی نادرست به سیدالشهداء(ع)
برخی همانند آیت الله نمازی مطلبی را به سیدالشهدا(ع) نسبت داده اند که بیشتر شبیه روضه است تا متن و حقیقت تاریخی. یکی از ادله ای که وی برای شهادت هلال بن نافع به آن استناد می کند چنین است: «و او جزو کسانی است که امام حسین(ع) در هنگام انتصار نام وی را برده است؛ همان گونه که ابومخنف در مقتلش این مطلب را گوشزد کرده است.» (61)
برای روشن شدن حقیقت امر باید گفت عده ای از متاخرین بر این باورند که امام حسین(ع) آن گاه که در روز عاشورا به راست و چپ نگریست و هیچ یک از یاران خود را ندید صدا زد: «… ای مسلم بن عقیل!.. ای هلال بن نافع… ای دلاور مردان پایدار! ای سواران عرصه پیکار! چرا شما را صدا می کنم و پاسخم نمی دهید و فرا می خوانم و از من نمی شنوید». (62) این مطلب در هیچ یک از کتب معتبر و کهن بیان نشده است و بنابر آنچه یافتیم، منشا آن کتاب ناسخ التواریخ نوشته میرزا محمدتقی سپهر (1297م) می باشد؛ مولف این کتاب بدون استناد این مطلب به منبعی حتی ضعیف، از قول امام حسین(ع) و در ذیل عنوان «استغاثه حسین از شهیدان زنده دل» می نویسد:
آن گاه از یمین و شمال نگران شد، (63) اصحاب را کشته دید و برادران و فرزندان را در خاک و خون آغشته نگریست. پس ندا در داد که: یا مسلم بن عقیل، یا هانی بن عروه، یا حبیب بن مظاهر، یا زهیربن قین، یا یزیدبن مظاهر، یا یحیی بن کثیر، یا هلال بن نافع، یا ابراهیم بن حصین، یا عمیر بن مطاع، یا اسد کلبی، یا عبدالله بن عقیل، یا مسلم بن عوسجه، یا داود بن طرماح، یا حر ریاحی، یا علی بن حسین، ای دلاور مردان صفا، ای سوارکاران میدان جنگ، مرا چه شده، شما را ندا می کنم، شما پاسخ مرا نمی دهید؟! دعوتتان می کنم اما به دعوتم گوش نمی دهید؟ شما خواب هستید تا امید به بیداریتان داشته باشم؟ یا اینکه از محبت امامتان دست برداشته اید که او را یاری نمی کنید؟ این بانوان رسول اکرم(ص) هستند که به خاطر از دست دادن شما ناتوان شده اند علاهن النحول ای بزرگواران! از خواب خود برخیزید و از حرم رسول خدا، این پست مردمان را دفع کنید! ولکن صرعکم ریب المنون و روزگار خیانت پیشه با شما به خدعه رفتار کرد، و الا شما هرگز از دعوت من کوتاهی نمی کردید! و از یاریم کناره نمی گرفتید! پس بدانید که ما بر شما عزاداریم و به شما ملحق می شویم! همه ما از خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم.(64)
اما قول مرحوم سپهر نه تنها در این مورد بلکه در بیشتر آنچه که نقل می کند، طبق ادله ای که بیان می شود، غیر قابل اعتماد است:
1- عدم دقت نویسنده در ضبط اسامی؛ برای مثال عبیدالله بن حر را عبدالله حر ثبت کرده است.
2- عدم ارجاع به منبع در مواردی از جمله همین مورد؛
3- ثبت نکاتی که در تاریخ معتبر ذکر نشده است؛
4- مولف ناسخ التواریخ در اینجا نوشته: امام حسین(ع) اصحاب را در خاک و خون دید و خطاب به آنها فرمود: چرا جواب من را نمی دهید؛ این در حالی است که مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در کوفه به شهادت رسیدند و عبارت «مالی انادیکم فلا تجیبونی، و ادعوکم فلا تسمعونی؟! انتم نیام ارجوکم تنتبهون»، درباره این دو شهید معنا ندارد؛ زیرا این خطاب به کسانی است که در کربلا به خاک و خون غلطیده اند.
5- بنابراین نقل حضرت سیدالشهداء(ع) خطاب به شهیدان به خاک افتاده فرمود: «وغدر بکم الدهر الخؤون»؛ روزگار خیانت پیشه با شما به خدعه رفتار کرد؛ این در حالی است که شأن و صبرامام بسیار بالاتر از آن است که روزگار را به خیانت متهم کند.
6- مرحوم سپهر در کتاب خود اشتباه دیگری را مرتکب شده و هلال بن نافع را در شمار شهیدان کربلا آورده است؛ در حالی است که هلال بن نافع جزو لشکر عمرسعد بود و برخی از حوادث کربلا را او نقل می کند. غرض اینکه در متن بالا نویسنده ناسخ التواریخ، هلال بن نافع را – به زعم اینکه در شمار شهیدان کربلاست- مورد خطاب قرار داده است که بلند شو و سیدالشهداء را یاری کن. پس این متن را نمی توان به امام حسین(ع) نسب داد؛ هر چند زبان حال خوبی است، به شرطی که افرادی همانند هلال بن نافع را حذف کرد.
دلیل دیگر آیت الله نمازی این است که هلال بن نافع «وی همان کسی است که در دل شب به همراه حضرت عباس(ع) برای طلب آب به شریعه رفتند و با عمروبن حجاج گفتگویی کرد».(65) در حالی که طبق نقل معتبر تاریخ، آن کسی که با حضرت عباس(ع) به شریعه رفت، نافع بن هلال است، (66) نه هلال بن نافع که بعد از حادثه کربلا زنده بود و شاهد جان دادن حضرت سیدالشهدا(ع) نیز بود. از این روی قول برخی از رجالیان مبنی بر شهادت هلال بن نافع در لشکر امام حسین(ع) غیر قابل قبول می باشد.
7-جبله بن عبدالله
برخی از رجال شناسان متاخر، با استناد به زیارت رجبیه نام جبله بن عبدالله را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده اند.(67) در برخی از کتب رجالی بیان شده است. جبله بن عبدالله «جان خود را فدای امام زمانش، ریحانه رسول الله(ص) کرده و سزاوار است که وی را در اعلی مراتب وثاقت و جلالت شمرد».(68) منبع اصلی و اولیه این مطلب، سلامی است که در زیارت رجبیه این گونه به او داده شده است: «السلام علی جبله بن عبدالله».(69)
در نگاه این نویسندگان رجالی، جبله بن عبدالله در شمار دوستداران اهل بیت(ع) و شهیدان کربلا قلمداد شده است. اما این مطلب نادرست و برخلاف متون معتبر تاریخی می باشد و به دو دلیل این ادعا قابل خدشه است:
دلیل اول درباره متن و منبع اولیه این ادعا یعنی زیارت رجبیه می باشد. تنها سندی که متاخرین با استناد به آن نام دشمن اهل بیت را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده اند، زیارت رجبیه است؛ همان طور که تمام نویسندگان مذکور با تکیه بر زیارت رجبیه این دیدگاه را ارائه کرده اند.
نیم نگاهی به زیارت رجبیه
به احتمال قوی سیدبن طاووس (م 664) برای اولین بار در کتاب اقبال الاعمال این زیارت را ذکر کرده است، ولی این زیارت را به هیچ امام یا راوی مستند نمی کند.(70) ایشان تصریح می کند: «این زیارت، از جمله زیاراتی است که امام حسین(ع) با آن زیارت می شود.» (71) علامه مامقامی در ذیل نام عبیدالله علی بن ابی طالب این زیارت را به امام نسبت داده، در این باره می نویسد:
« امام در زیارت رجبیه بر وی سلام فرستاده است»؛(72) اما به نظر می رسد این مطلب نادرست است؛ زیرا سیدبن طاووس این زیارت را نه تنها به امام، بلکه به هیچ کسی نسبت نداده است و از زبان خود، زیارت مرسوم زمان خود را نقل کرده و گوید: «فیما نذکره من لفظ زیاره الحسین فی نصف شعبان اقول: ان هذه الزیاره مما یزار بها الحسین(ع) اول رجب ایضا؛ (73) در آن چیزهایی که از لفظ زیارت امام حسین(ع) در نیمه شعبان ذکر می کنیم، می گویم: این زیارتی است که با آن امام حسین(ع) در اول رجب نیز زیارت می شود».
همان گونه که بیان شد، سید این زیارت را به هیچ امام یا ناحیه ای نسبت نداده اند و به احتمال قوی الفاظ این زیارت همان گونه که بیان فرمودند: «مما یزار بها الحسین»، از افواه گرفته شده است.(74) به همین دلیل آیت الله خویی در ذیل نام «سعدبن عبدالله» وی را در شمار اصحاب امام حسین(ع) آورده و بیان می کنند: «… و در زیارت رجبیه نام سعیدبن عبدالله الحنفی آمده، که سند آن ضعیف است». (75) اما در نگاه ما این زیارت اصلا سندی ندارد تا نوبت به این برسد که درباره ضعف و قوت آن بحث شود. از طرف دیگر، در این زیارت که بر شهیدان کربلا سلام فرستاده است، بر عقبه بن سمعان نیز سلام فرستاده شده است و حال آنکه وی در کربلا شهید نشد و عمر سعد وی را بخشید و رها کرد.(76) یا بر برخی از دشمنان اهل بیت(ع) همانند جبله بن عبدالله و سلیمان بن عوف سلام فرستاده شده است؛ از این قبیل سهو قلم یا زبان در این زیارت زیاد به چشم می خورد که برای بحث جای دیگری را می طلبد.(77) تا اینجا مشخص شد که این زیارتی نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و اسامی شهیدان کربلا را به دست آورد هر چند در این زیارت تصریح شده است: «ثم التفت فسلم علی الشهدا».(78)
دلیل دوم اینکه با مراجعه به کتب تاریخی کهن و معتبر می توان به دست آورد: «جبله بن عبدالله در عصر امام حسین و امام سجاد(ع) می زیسته و برخلاف آنچه ادعا کرده اند، وی نه تنها از یاران امام حسین(ع) و شهدای کربلا نمی باشد، بلکه بعد از حادثه کربلا، در قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد، از طرف عبیدالله فرمانده لشکر بود. جبله بن عبدالله که فرماندهی میمنه لشکر را بر عهده داشت، در جمادی الاولی سال 65 هجری، به همراه حصین بن نمیر، شرحبیل بن ذی الکلاع حمیری، ادهم بن محرز باهلی و ربیعه بن مخارق غنوی که همه از دشمنان سرسخت اهل بیت بودند، تحت فرماندهی ابن زیاد، در منطقه «عین الورده» با نیروهای توابین مواجه شده، به نبرد با یکدیگر پرداختند.(79) گفتنی است که با اضافه کردن پسوند خثعمی به نام جبله بن عبدالله نمی توان میان جبله بن عبدالله با جبله بن عبدالله خثعمی تفاوت گذاشت و جبله بن عبدالله خثعمی را در شمار شهیدان کربلا و دوست داران اهل بیت آورد، ولی جبله بن عبدالله را از دشمنان سرسخت اهل بیت بیان کرد؛ زیرا مورخ بزرگی همچون طبری در ذیل حوادث سال 65 هجری، هنگام بیان داستان توابین و سرنوشت آنها، در یک جا نام جبله را با پسوند خثعمی ذکر کرده (80) و در چند صفحه بعد، نام این فرد را بدون پسوند بیان می کند؛(81) ابن اثیر نیز در حوادث همین سال که یک جا نام جبله را با پسوند خثعمی (82) و دو صفحه بعد نامش را بدون پسوند ذکر می کند. (83) بنابراین، جبله بن عبدالله با پسوند یا بدون پسوند خثمعی، در شمار دشمنان خاندان رسالت بوده است، نه جزو شهیدان کربلا. این فرد چندین سال بعد از واقعه کربلا نیز زنده بود و با خدمت به دشمنان اهل بیت امرار معاش می کرد. اما درباره زیارت رجبیه باید گفت رجال شناسان نمی توانند بر این زیارت که برخی از آن بزرگواران نیز بر ضعف سند آن تصریح کرده اند (84) و در منبع اولیه نیز به هیچ امامی نسبت داده نشده، تکیه کنند و نام این دشمن اهل بیت را در شمار شهیدان کربلا آورده اند. افزون بر اینکه، تاریخ تصریح دارد این فرد در سال 65 هجری در شمار دشمنان اهل بیت خدمت می کرد. از این روی آنچه برخی گفته اند: «… سزاوار است که وی [جبله بن عبدالله] را در اعلی مراتب وثاقت و جلالت شمرد»، (85) غیر قابل قبول و توجیه می باشد.
نتیجه
بر اساس آنچه بیان شد می توان گفت علم رجال علمی تخصصی است و هر که قصد گام نهادن در این وادی را دارد، باید افزون بر کسب مقدمات لازم برای این علم، به منابع کهن و متعدد اولیه و نیز منابع معتبر و قوی، رجوع کند و با تتبع دقیق ترجمه افراد را بیان دارد. به نظر می رسد در ترجمه افراد، تکیه بر منابع متاخر نه تنها کافی نیست، بلکه در برخی موارد مشکل ساز هم می شود. آنچه تا کنون بیان شده درباره شهیدان کربلا می باشد، اما علم رجال به بررسی افراد از صحابه گرفته تا قرن ها بعد از هجرت می پردازد. این اشکالات و خطاها در مورد صحابه نبی اکرم نیز می باشد؛ همان گونه که علامه عسکری، کتابی به نام یکصد و پنجاه صحابه ساختگی نوشته اند. دست کم راجع به اصحاب چهارده معصوم امر بر همین منوال می باشد و این تتبعی وسیع و دقیق را می طلبد. به هر حال، تاریخ در بیشتر مواقع آینه تمام نمای افراد می باشد و در ترجمه افراد و علم رجال بسیار موثر و گره گشا است. بنابراین، رجالیان قبل از شروع به کتاب تراجم، باید به تاریخ نیز توجهی گسترده و عمیق داشته باشند تا دشمن و ملعون، به منزله شهید کربلا ضبط نگردد و نامش در برخی از زیارات منقوله نیاید و نیز در روضه حسینی نصب نگردد، سخن پایان آنکه واقعیت امر بسیار مشکل و فراتر از آن است که ما فکر کرده و در طلب آنیم؛ با اندکی تامل در آنچه بیان شد به دست می آید این دسته از رجالیان محترم، به خاطر تکیه بر منابع ضعیف همچون زیارت رجبیه، و صرف استناد به برخی کتب رجالی متاخر و عدم رجوع به کتب تاریخ این مطالب را بیان داشته اند.
پی نوشت ها :
*کارشناسی ارشد معارف قرآن دانشگاه مفید قم
1- علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 54.
2- محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص 78.
3- سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 166/ر.ک: محمد جواهری، المفید من معجم رجال الحدیث، ص 375.
4- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج5، ص 248.
5- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج2، ص 254، ذیل عقبه بن سمعان.
6- علی بن موسی ابن طاووس، الاقبال الاعمال، تحقیق جواد قیومی اصفهانی ، ج3، ص 341.
7- محمدبن مکی عاملی، المزار، ص 151.
8- علی بن موسی ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، ج 3، ص 344/ محمدبن مکی عاملی، المزار، ص 150.
9- لوط بن یحیی ابی مخنف، متقل الحسین(ع) ص 243/ ترجمه الامام حسین من طبقات ابن سعد، (م230)، ص 77/محمدبن جزیری طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 359/علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص 93.
10- علی بن موسی ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 344.
11- محمدتقی تستری، قاموس الارجال، ج 7، ص 219.
12- لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 100، محمدبن جزیری طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 313/ علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج7، ص 219.
13- لوط یحیی ابی مخنف، وقعه الطف، ص 177/ لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 92/ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 303.
14- لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین، ص 67.
15- لوط بن یحیی ابی مخنف، وقعه الطف، ص 170/لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 84/ محمدبن جریرطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 303.
16- علی بن موسی ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 3، ص 344.
17- سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، 11ج، ص 166/ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج5، ص 248.
18- لوط بن یحیی ابی مخنف، وقعه الطف، ص 257/ ابومخنف الازدی، مقتل الحسین(ع)، ص 202/ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 347/علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص 80.
19- سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 166/ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث ، جلد 5، ص 248.
20- ر.ک: محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 332.
21- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال، ج 1، ص 177/ علی نمازی شاهرودی، مستدرک علم رجال الحدیث، ج 2، ص 51.
22- محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج 2، ص 367.
23- ر.ک: فضل بن زبیری اسدی، تراثنا، ص 154.
24- ر.ک:حمیدبن احمد، الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، ص 122.
25- ر.ک: لوط بن یحیی ابی مخنف، وقعه الطف، ص 226/ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 332/ علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج4، ص 68، البته در این کتاب بجای التیمی، التمیمی ضبط شده که به نظر اشتباه کتابت می باشد. /لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 138.
26- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال، ج3، ص 10، قسمت «من فصل الکنی».
27- ر.ک همان،ج2،ص12.
28- علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 4، ص 27؛ ذکر این نکته لازم است که آیت الله نمازی در جای دیگر از کتاب خود می نویسند: «ابوالحتوف ملعون خبیث» و بلافاصله در ترجمه نام بعدی، بیان می دارد : «ابوالحتوف العجلانی از شهدا طف می باشد.» همان، ج 8، ص 357، حال آنکه اینها یک نفرند.
29- محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج 11، ص 271.
30- ر.ک: فضیل بن زبیر، «تسمیه من قتل مع الحسین(ع)» تراثنا،154.
31- ابی مخنف، وقعه الطف، ص 253/ احمدبن یحیی بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص 1333/ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 344/ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص 77/ خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج7، ص 345/ اللباب فی تهذیب الانساب، ج3، ص 287.
32- ر.ک: فضیل بن زیبر، «تسمیه من قتل مع الحسین»، تراثنا، ص 154/ حمیدبن احمد، الحدائق الوردیه، ص 122، البته در این کتاب نام پدرش حرث بیان شده است.
33- ر.ک: محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص 82/ محمدبن جریرطبری، ذی المزیل، ص 146، یوسف بن عبدالله بین عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص 583/ ابن اثیر، اسد الغابه، ج2، ص 341/ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج3، ص 42/ و نیز امینی، الغدیر، ج9، ص 365/ محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص 221.
34- فضیل بن زبیر، «تسمیه من قتل مع الامام الحسین»، تراثنا ص 154.
35- ابن شهر آشوب (م 588 ق)، نیز کنیه وی را ابوالحتوف ذکر کرده، اما به عنوان دشمن امام حسین نه یاور ایشان (ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 258). اما با توجه به متون معتبری که قبل از ابن شهر آشوب به نگارش درآمده، کنیه این شخص ابوالجنوب می باشد و آنچه ابن شهر آشوب نقل کرده است، ممکن است از باب سهو قلم، یا تکیه بر منابع ضعیف و یا اشتباه از ناسخ رخ داده باشد. هر چند در نسخه دیگری از مناقب، این فرد، ابوالحنوق الجعقی معرفی شده با همین داستان ذکر شده،(ر.ک: مناقب، تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، موسسه انتشارات علامه، بی تا، ج4، ص 111).
36- محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 344، البته در این کتاب نام پدر ذکر نشده است/ نیز ر.ک علی بن محمدبن اثیر الکامل ج 4، ص 77/ ابن کثیر، البدایه، و النهایه، ج8، ص 203.
ذکر این نکته لازم است که در برخی نسخه های البدایه و النهایه مطلب فوق ذکر نشده. ر.ک: البدایه و النهایه، تحقیق: سید ابراهیم الحویطی، مصر، دارالیقین للنشر و التوزیع،1428 و احتمالا این ناشی از تعدد نسخ باشد. و به نظر می رسد نسخ هایی که تمام مطلب ذکر شده [ نسخه اول با تحقیق علی شیری] صحیح و مطابق با تاریخ طبری و کتب اولیه می باشد.
37- عزالدین بن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج3، ص 287.
38- محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 344/ علی بن محمدبن اثیر، الکامل، ج4، ص 77/ خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج7، ص 345/ و ر.ک: علی بن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج3، ص287/ مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج3، (2-3) ص 167/ محمدتقی تستری/ قاموس الرجال، ج11، ص 263. البته در وقعه الطف کنیه ابوالجنوب ذکر نشده و تنها نامش ذکر شده است.(ابی مخنف، وقعه الطف، ص 253).
39- البته ابوالفرج اصفهانی بعد از ذکر داستان فوق، نام او را این گونه نقل کرده است، ابوالجنوب، زیادبن عبدالرحمن الجعفی و … همه در قتل امام حسین(ع) شریک بودند و هر کدام به ایشان ضربه ای زدند. ر.ک: ابوالفرج اصفهانی ، مقاتل الطالبیین، ص 118، ابوالفرج سپس اضافه می کند: در این گونه موارد بنای ما بر ترجیح ما قول متقدم معتبر از اهل سیره و مقتل می باشد و طبق بیان متقدمین از اهل سیره، نام ابوالجنوب، عبدالرحمن می باشد نه زیاد!
40- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 258.
41- موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج2، ص 38.
42- شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 111-112/ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج3، ص 298/ یوسف بن حاتم، الدر النظیم، ص 558/ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص 118/ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج1، ص 249-250.
43- وقعه الطف، ص 253/ محمدبن جریر طیری، تاریخ طبری، ج4، ص 344/ ابن اثیر، الکامل، ج4، ص 77، که بخشی از این داستان را ذکر کرده است/ابن کثیر، البدایه و النهایه ، ج8، ص 203/ خیرالدین
زرکلی، الاعلام ، ج7، ص 345 و ر.ک: عزالدین بن اثیر جوزی، اللباب فی تهذیب الانساب، ج3، ص 287.
44- شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 111-112/ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج3، ص 298/ یوسف بن حاتم، الدرالنظیم. ص 558/ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص 118/فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج1، ص 249-250.
45- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال، ج3، ص10، قسمت «من فصل الکنی» و ج2، ص12/علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج4، ص 27، و ج8، ص 357.
46- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج2،ص12.
47- علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج4، ص 27.
48- حمیدبن احمد، الحدائق الوردیه، ص 122/تنقیح المقال، ج2، ص12/ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج4، ص 27.
49- ابومخنف، وقعه الطف، ص 253/ محمدبن جریرطبری، تاریخ طبری، ج4، ص 344/ احمدبن یحیی بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص 407/ ابن اثیر، الکامل، ج4، ص 77/ابن اکثیر، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، در احیاء التراث العربی، 1408، ج8، ص203.
50- محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص 82.
51- محمدبن جریر طبری، ذیل المزیل، ص 146/ بن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص 583/ ابن اثیر، اسد الغابه، ج2، ص341/ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج3، ص 42/ و نیز عبدالحسین امینی، الغدیر، ج9، ص 365/محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص 221.
52- ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلا، ج5، ص 164/محمدبن احمد، تاریخ الاسلام، ذهبی، ج7، ص 113. حوادث 121-140.
53- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال، ج3، ص 322.
54- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات، علم رجال الحدیث، ج8، ص 219.
55- ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص 334 و ج 41، ص 132/مسند احمد، ج3، ص 131/ احمدبن علی نسائی، سنن النسائی، ج2، ص94/اسد الغابه، ج2، ص 136، و ج3، ص 332/ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلا، ج4، ص 76، الاصابه ، ج 2، ص 335.
56- لوط بن یحیی ابی مخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 133/ محمدبن جریری طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 331.
57- همان، ص 338/محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 505.
58- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث ، ج8، ص 166.
59- ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص 31.
60- همان، ص 57/ ر.ک: ابی مخنف، اللهوف، ص 75، سیدبن طاووس در ص 48 کتاب مذکور نام وی را به عنوان کسی آورده که در شب عاشورا این جمله را بیان کرده است: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علی نیاتنا و بصائرنا». اما در ص 32. نام وی را به عنوان راوی شهادت امام حسین ذکر کرده است. به هر حال این از جمله ناسازگاری های تاریخی است که در برخی کتب یافت می شود. اما در مورد مذکور و با توجه به متن ابن نما، هلال بن نافع شب عاشورا در لشکر عمر سعد بود نه نزد امام حسین(ع)/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 610/ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 27.
61- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج8، ص 166.
62- ر.ک: مرکز تحقیقات باقرالعلوم، موسوعه کلمات الام الحسین، ص 484/ من أخلاق الامام الحسین(ع)، ص250/ شجره طوبی، ج 2، ص 310، ذهنی طهرانی، مقتل از مدینه تا مدینه، ص 696، زندگی حضرت خامس آل عبا، ج 2، ص 134، این نویسنده نیز این مطلب را به ابی مخنف نسبت می دهد که نادرست می باشد/ عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها … ص 458.
63- نویسندگان بعدی، این عبارت را به گونه ای دیگر تغییر داده اند و نوشته اند: امام حسین به چپ و راست نگاه می کرد؛ حال آنکه منبع اولیه که ناسخ التواریخ باشد. می نویسد: امام از یمین و شمال نگران شد نه اینکه نگاه به چپ و راست کرد. کلمات الامام الحسین(ع)، ص 484/ شهدای کربلا، ذیل عمیربن مطاع/ ذهنی طهرانی، مقتل از مدینه تا مدینه، ص 696/ زندگی حضرت خامس آل عبا، ج2، ص 134، عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها … ص 458.
64- لسان الملک میرزا محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج2، ص 377.
65- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج8، ص 166.
66- موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ص 98، محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 312/اخبار الطوال، ص 255/ اعیان الشعیه، ج1، ص 598.
67- سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج4، ص 34/ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج2، ص 116.
68- عبدالله مامقامی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 4، ص 233.
69- علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 345/ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار،ج 98، ص 340.
70- عبارت ایشان اینچنین شروع می شود: «فیما نذکره من لفظ زیاره الحسین(ع) فی نصف شعبان اقول: ان هذه الزیاره مما یزار بها الحسین علیه السلام اول رجب ایضا، و انما اخرنا ذکرها فی هذه اللیله الانها اعظم، فذکرناها فی الاشرف من المکان، وهی: اذا اردت ذلک فاغتسل و البس اطهر ثیابک وقف علی باب قتبه …» علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص341.
71- همان.
72- «مضافا الی شرف النسب و شرف التسلیم الامام علیه بالخصوص فی الزیاره الرجبیه» عبدالله مامقامی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ص 240/ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج5، ص 188، ذکر این نکته لازم است که بر خلاف دیدگاه تنقیح، در زیارت رجبیه بر عبدالله بن علی سلام فرستاده شده است، نه بر عبیدالله بن علی، ر.ک: علی بن موسی ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 345.
73- علی بن موسی ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3،ص341.
74- این امر بعید و غریبی نمی باشد؛ زیرا علامه مجلسی در ذیل زیارتی که برای امام ذکر می کند، بیان می دارد: «الظاهر ان قوله ثم زر الی آخره من کلام المولف»؛ ظاهرا از عبارت «ثم زر» به بعد از کلام مولف کتاب البدالامین می باشد؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج101، ص 231؛ یا در همین صفحه، زیارت دیگری را برای امام ذکر کرده و تصریح می کنند: «والظاهر انه من تالیف السید المرتضی؛ ظاهرا این زیارت را سید مرتضی تالیف کرده است.» همان؛ یا در جای دیگر می فرماید: «والظاهر ان هذه الزیاره من مولفات السید و المفید…، ظاهرا این زیارت از مولفات سید و شیخ مفید می باشد.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج101، ص251؛ بنابراین، استبعادی ندارد که انسان زیارتی را برای بزرگان انشا کند، همان گونه که برای برخی امام زاده ها انشا شده است: آن چیزی که اشکال دارد این است که مطلبی- هر چند خوب و مفید- را از پیش خود بسازیم و به معصومان علیهم السلام نسبت بدهیم.
75- ابوالقاسم خویی، معجم الحدیث، ج8، ص 74.
76- لوط بن یحیی ابن مخنف، مقتل الحسین، ص 202/ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 347، علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج4، ص 80.
77- ذکر این نکته لازم است که نباید به سیدبن طاووس خرده گرفته شود که چرا به این دو نفر سلام داده است؛ زیرا اولا سید این زیارت را نساخته است، دوما همان گونه که ایشان تصریح می کنند: این از جمله زیاراتی است که «مما یزار به الحسین» می باشد. ثالثا اگر ایشان مطلبی را نقل کردند، دلیلی برای قبول آن نیست؛ مگر آنکه بر این تصریح کنند؛ همانند بیشتر کتب روایی که مولف در صدد جمع آوری احادیث است، نه پالایش آن.
78- علی بن موسی ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 344.
79- ر.ک: محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 460/ احمدبن اعثم کوفی، الفتوح، ج6، ص 222/ علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص 182.
80- محمدبن جریرطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 461.
81- همان، ص 464.
82- علی بن الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص 180.
83- همان، ص 182؛ ذکر این نکته لازم است که در این صفحه، به اشتباه نام جمله به جای جبله ثبت شده و به احتمال قوی این اشتباه از کاتب و ناسخ است و در ترجمه این کتاب نیز همانند متن کتاب جمله ترجمه شده است. در حالی که در دو صفحه قبل در همین داستان، نام جبله ضبط شده است؛ افزون بر اینکه در تاریخ طبری- که منبع اصلی در تاریخ می باشد- جبله ثبت شده است؛ ر.ک: تاریخ کامل، برگردان: دکتر محمدحسین روحانی، ج6، ص 2372 و 2374.
84- ابوالقاسم خویی، معجم الرجال الحدیث، ج8، ص 74.
85- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج4، ص 233.
منابع:
– ابن جریر طبری، محمد، ذیل المذیل من تاریخ الصحابه و التابعین، بیروت، موسسه الاعلمی، 1939.
– ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق، عادل احمد، علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب، العلمیه، 1426.
– ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا.
– ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، تحقیق: سید ابراهیم الحویطی، مصر، دارالیقین للنشر و التوزیع، 1428.
– ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408.
– ابن اثیر جوزی، عزالدین، اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت، دار صادر، بی تا.
– ابن اثیر، عمادالدین، م 774، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالحیاء التراث العربی،1408.
– ابن احمد، حمید، الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، دمشق، دار اسامه، 1405 ق.
– ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء 1411 ق.
– ابن حاتم ، یوسف، الدرانظیم، قم، موسسه النشر الاسلامی، بی تا.
– ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق لجنه من اساتذه النجف الاشرف، نجف اشرف، المطبعه الحیدریه، 1376 ق.
– ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1416 ق.
– ابن مکی عاملی، شهید اول، محمد، المزار، تحقیق مدرسه امام مهدی قم، موسسه امام مهدی 1410.
– ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبین، تحقیق سید احمد صفر، مصر، القاهره، 1368 ق،
– ابی مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، تحقیق حسین الغفاری، قم، بی جا.
– ابی مخنف، لوط بین یحیی، وقعه الطف، تحقیق محمد هادی یوسفی غروی، قم، موسسه نشر اسلامی، 1367.
– اسدی، فضیل بین زبیر، تسمیه من قتل مع الامام الحسین تراثنا، ج2، تحقیق سید محمدرضا حسینی، قم، موسسه آل البیت الاحیاء التراث، 1406.
– امیر نجفی، عبدالحسین، الغدیر، فی الکتاب و السنه و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، 1977.
– بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
– پژوهشکده تحقیقات سپاه، شهدای کربلای، بی جا، نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بی تا.
– تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، موسسه نشر اسلامی، 1410ق.
– جواهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، منشورات مکتبه المحلاتی، 1417.
– حائری، محمد مهدی، شجره طوبی، نجف، مکتبه الحیدری، 1385 هجری.
– خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، بی جا، انوارالهدی، 1418.
– خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، نجف الاشرف، مطبعه الاداب، 1974.
– ذهبی، محمدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنووط، بیروت، موسسه الرساله، 1429.
– ذهنی تهرانی، سید محمدجواد، مقتل از مدینه تا مدینه، بی جا، کانون انتشارات پیام حق، سال بی تا .
– زرکلی، خیرالدین، الاعلام ، قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستغربین و المستشرقین. بیروت، دارالعلم للملایین، 1986.
– سجستانی الازدی، سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، تحقیق: محمدبن محیی الدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
– سحاب، ابوالقاسم، زندگانی حضرت خامس آل عبا(ع) جا، کتابفروشی دانش، بی تا.
– شیخ مفید، محمدبن محمد نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت لاحیاء التراث، بی جا، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413.
– طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی. بی جا، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.
– طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، مصر، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1939.
– طوسی، محمدبن حسن، رجال الطوسی، نجف الاشرف، الحیدریه، 1381 ق.
– عسکری، سید مرتضی، یکصد و پنجاه صحابه ساختگی، ترجمه عطاءمحمد سردارنیا، بی جا، نشر کوکب، 1361.
– عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، القاهره، مکتبه مدبولی، 1414.
– مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشراف، المطبعه المرتضویه، 1352.
– مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بی جا، المکتبه الاسلامیه، 1398 ق.
– مرکز تحقیقات باقر العلوم(ع)، موسوعه کلمات الامام حسین(ع)، قم، دارالمعروف، 1416.
– مهتدی بحرانی، عبدالعظیم، من اخلاق الامام الحسین، قم، شریف الرضی، 1421.
– نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، قم، موسسه نشر اسلامی، 1426.
فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش- ش 22