بیان اوصاف شیعیان 2

 

· هدف
هدف از تلاوت اين حديث و بحث درباره آن اين است که مقداري با فضاي فرهنگي اهل بيت ـ‌صلوات الله عليهم اجمعين‌ـ آشنا شويم. به نظر می‌رسد که اين فضاي فرهنگي که ما در آن زندگي می‌کنيم با فضاي فرهنگي و فکري ائمه و اهل بيت(ع) خيلي متفاوت است. اگر ما نمی‌توانيم آن شرايط و اوصاف را عيناً در جامعه و خودمان ايجاد کنيم، اقلا نسبت به انتظار اهل بيت(ع) از شيعيان مطلع شويم و تشابهي با آن در خود ايجاد کنيم.

 

آنچه گذشت
چند جمله از اين حديث را تلاوت کرديم و به اينجا رسيديم: «فَلَوْ لَا الآْجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ وَ الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛» يعني شيعيان خالص آن قدر شوق لقاي الهي و درک ثواب خداي متعال  و همچنين نگراني از عذاب الهي دارند که اگر اجلي که خدا برايشان تعيين فرموده، نبود روحشان در بدن قرار نمی‌گرفت.
در جلسه قبل سؤالاتي را در اين زمينه مطرح کرده و جواب داديم كه در اين جلسه براي يادآوري به آنها اشاره‌اي می‌کنيم.
ابتدا در مورد معناي لقاي الهي سؤالي مطرح شد. در اين باره پيش از اين مفصلاً بحث كرده‌ايم كه در کتابچه‌اي به نام «لقاي الهي» منتشر شده است. اجمالاً اين‌كه در روايات فراواني، به خصوص در مناجات‌هاي خمس عشره از قول امام زين‌العابدين(ع) بيان شده که لقاء الهي مقامي است که رسيدن به آن آرزوي ائمه اطهار(ع) بوده است و از مجموع اين روايات و ظاهر بعضي از آيات قرآن چنين بر می‌آيد که جاي تحقق چنين مقامي در اين عالم نيست و اين عالم ظرفيت آن را ندارد.
زماني كه حضرت موسي(ع) از خداوند خواست خودش را به او نشان دهد، خطاب شد: لَن تَرَانِي وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي2؛ يعني به اين کوه نگاه کن اگر اين کوه باقي ماند، تو هم می‌‌تواني مرا رؤيت کني و به محض اين‌كه جلوه الهي بر کوه ظاهر شد، کوه متلاشي گرديد.
نظر معروف اين است که اين عالم ظرفيت رؤيت کامل و لقاي حقيقي الهي را ندارد. لذا در مناجات‌ها از خداي متعال درخواست شده که در روز قيامت به لقاي او نائل شويم. البته گاهي در اين عالم حالي براي بعضي از اولياي خدا حاصل  می‌شود که با عالم ديگر اتصالي پيدا می‌کنند، يا به عبارت ديگر به عالم ديگري منتقل می‌شوند. در حديث معروفي راوي می‌گويد: نيمه شبي اميرالمؤمنين(ع) را ديدم که در نخلستان‌ها مشغول مناجات بودند و آن قدر گريه کردند تا غش کرده و به زمين افتادند. هنگامي كه نزديك‌تر رفتم، ديدم كه آن حضرت از دنيا رفته است. بلافاصله خدمت حضرت زهرا(س) آمدم و عرض کردم كه علي(ع) را درياب كه در نخلستان از دنيا رفته است. حضرت صديقه طاهره(س) فرمودند: اين حالي است که هر شب برايش حاصل می‌شود. شايد اين حالي بوده که واقعاً در آن حال روح از بدن آن حضرت جدا می‌شده است.
در مورد بعضي از اولياي خدا نيز گفته شده که موت اختياري دارند. يعني زماني كه اشتياقشان به مقامات عالي زياد می‌شود ـ‌به زبان بنده اشتياقشان به بهشت زياد می‌شودـ‌ حالي برايشان ايجاد می‌شود که گويا روح تعلقش را از بدن قطع كرده و ديگران تصور می‌کنند كه از دنيا رفته‌اند. مرحوم حاج آقا مصطفي خميني، فرزند امام ـ‌رضوان الله عليهما‌ـ نقل مي کرد که پدرم معتقدند که مرحوم آيت‌الله بهجت ـرحمه‌الله‌ـ موت اختياري دارند. شايد معناي حقيقي چنين حالتي اين باشد که در همين عالم حالت موت براي چنين كساني پيدا می‌شود و در واقع روحشان به عالم ديگري انتقال پيدا می‌کند و چه بسا در آن عالم هم لقايي برايشان حاصل ‌شود.

 

 

شوق و پرواز روح
سؤال ديگر اين است که چگونه آدم به واسطه شوق نسبت به چيزي روح از بدنش پرواز مي‌کند؟ همان طور که در آخرين جلسه اشاره کرديم، زماني كه در اين عالم نظر شخص به چيز فوق‌العاده‌اي جلب شود و نسبت به آن تمرکز پيدا كند، حالت اغمايي به او دست می‌دهد و حتي ممكن است بی‌هوش ‌شود. گاهي ديده شده كه افرادي با شنيدن بشارتي فوق‌العاده و يا خبرهاي غم‌انگيز يا وحشت‌آور غش کرده و يا حتي سکته کرده و از دنيا رفته‌اند. ساختمان بدن انسان ظرفيت محدودي دارد و تأثرات روحي را ـ‌چه مثبت و چه منفي، چه لذت و چه غم‌ـ تا حدي می‌تواند تحمل کند و بدن تحمل گذشتن از اين حد را ندارد و ايست قلبي پيدا می‌کند. تا اينجا براي ما قابل فهم است.
اما اين فرمايش حضرت(ع) كه به اين صراحت می‌فرمايند که اگر اجل نبود روح اين افراد در بدن باقي نمی‌ماند، آنچه ما از آن می‌فهميم اين است که کساني که اميرالمؤمنين(ع) به آن‌ها اشاره می‌فرمايد چنان معرفتي به ارزش لقاي الهي ـ‌و يا به تعبير مادي ما ثواب‌هاي الهي ـ‌ دارند که در مقابل آن‌ها چيز ديگري به نظرشان ارزشمند نمی‌رسد. آنها باور دارند که لذت لقاي الهي ـ‌يا ثواب‌هايي که خداي متعال به اوليائش می‌دهد‌ـ آن قدر زياد است که همه لذت‌هاي دنيا در مقابل آن لذت‌ها قطره‌اي در برابر دريا حساب می‌شود. شيعيان واقعي حقيقت اين امر را باور کرده‌اند و می‌دانند كه ثواب‌هاي اخروي يا لذتي که از لقاي الهي حاصل می‌شود چيست و چه ارزش و مرتبه‌اي دارد که همه لذت‌هاي ديگر در مقابل آن‌ها رنگ می‌بازد.
حديثي را از مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي(ره) شنيده‌ام که می‌فرمود: زماني كه اهل بهشت از نعمت‌هاي الهي متنعم هستند و برايشان حورالعين و انواع لذت‌ها فراهم است، گاهي نوري می‌تابد كه تابش آن، ‌چنان ايشان را مدهوش می‌کند که از هوش می‌روند و اين حالت آنها به اندازه‌اي طول مي کشد که حورالعين از اين وضعيت نزد خدا شکوه می‌کنند. راوي سؤال می‌کند که اين نور از چيست؟ امام(ع) در جواب فرمودند: اين نور از لبخند حضرت زهرا ـ‌سلام الله عليها‌ـ به روي اميرالمؤمنين(ع) است.
در عالمي که عالم رحمت و لطف الهي است خداوند به بنده‌اي از بندگانش به نام علي بن ابي طالب(ع) اين رحمت را اعطا مي‌كند كه همسرش، حضرت زهرا(س) به روي او لبخندي می‌زند و از برکت اين لبخند نوري پديد مي‌آيد كه مؤمنيني که غرق نعمت‌هاي بهشتي هستند از لذت آن از هوش می‌روند؛ لذت لقاي الهي فوق چيزي است که عقل ما به آن برسد و ما نمی‌توانيم آن را با اين اسباب مادي درك كنيم.
ما فقط تصوري از اين روايت داريم و آن را به عنوان معناي آن بيان مي‌کنيم چون لذت‌هاي دنيا به قدري براي ما ارزش دارد که يادي هم از اين امور نمی‌کنيم. ولي خداوند بنده‌هايي دارد که توجهي به لذت‌هاي دنيا ندارند، مگر به عنوان داروي تلخي که چاره‌اي جز استفاده از آنها نيست. چنين كساني شيعياني هستند که اميرالمؤمنين(ع) در اين فرمايش خود به آنها اشاره می‌فرمايد؛ آنها اين حرف‌ها را باور می‌کنند و باور خود را هم فراموش نمي‌کنند و هميشه مورد توجهشان است.

چگونه مي‌توان به چنين مرتبه‌اي رسيد
آخرين سوال اين است که بر اساس اين روايت و روايات فراوان ديگر ما باور کرديم که لذت‌ها و نعمت‌هايي در بهشت وجود دارد که وقتي انسان به آن‌ها توجه کند اين بدن تحمل آن‌ها را ندارد و روح از آن خارج مي‌شود؛ ما حقيقت و کنه اين نعمت‌ها را درك نمي‌كنيم؛ اما چون صادق مصدَّق فرموده، ما آن را مي‌پذيريم؛ اما چه کنيم که شباهتي به اين شيعيان واقعي پيدا کنيم؟ ما که نمی‌توانيم کميل و سلمان شويم ـ‌البته نبايد مأيوس شويم‌ـ اما حيف است سال‌ها از ولايت علي(ع) دم بزنيم، ولي شباهتي به دوستان آن حضرت نداشته باشيم.
در اين جهت آنچه از آيات و روايات استفاده می‌شود و اعتبارات عقلي هم آن را تاييد می‌کند اين است كه ابتدا بايد باور کنيم كه چنين لذت‌هايي در عالم آخرت هست و چيزي به نام لقاي الهي وجود دارد که کسي مثل امام زين‌العابدين(ع) آرزوي رسيدن به آن را داشته است. اما براي اينکه در اين مسير قرار بگيريم و قدمي در اين راه برداريم، غير از باور کردن بايد ذهن شخص هم متوجه چيزي باشد که باور می‌کند. و نسبت به آن تمرکز پيدا کند. اما اين توجه و تمركز به آساني ميسر نمی‌شود. پس چه کنيم؟
آنچه مانع از اين می‌شود که انسان نسبت به معتقداتش توجه و تمرکز پيدا کند توجه به امور ديگري است که ذهن انسان را به خود مشغول می‌کند. از ابتداي تولد خواه، ناخواه‌ و به صورت طبيعي چيزهايي توجه ما را جلب می‌کند. توجه نوزاد از ابتداي تولد به خاطر گرسنگي به سينه مادر جلب می‌شود. بعد هم تدريجاً نيازهاي ديگري پيدا می‌شود و توجه او را به خود جلب می‌کند. اما انسان مي‌تواند تا حدودي توجهات خود را کنترل کند. وقتي انسان به سن بلوغ می‌رسد بايد اين توجهات را به صورت جدي‌تري مهار کند و به هر چه او را به خود جلب می‌کند خيره نشود. انسان از زماني که می‌تواند خود را کنترل کند بايد سعي کند نسبت به چيزهايي از لذايذ اين دنيا كه اسباب آزمايش ماست و  اصالت ندارد انس نگيرد؛ هر وقت جايز بود نگاه کنيم؛ هر وقت حلال بود تناول کنيم؛ اگر حلال نبود امساک کنيم. روزه دستوري است براي اين که قدرت کنترل و اراده آدمي را تقويت کند.
بر اساس آنچه از آيات و روايات و سيره اهل بيت(ع) استفاده می‌شود راه رسيدن به چنين مرتبه‌اي اين است که انسان بايد سعي کند به لذت‌هاي دنيا دل نبندد؛ نگاهي گذرا به آنها داشته باشد و هر گاه احساس كرد انسي به آنها پيدا كرده‌ بايد به فکر علاج باشد؛ وقتي دلبستگي به مال پيدا می‌شود، فورا انفاق کند. لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ3. انسان بايد آنچه را دوست دارد انفاق کند تا اين دوستي کَنده شود. اگر آدمي به لذت‌‌هاي دنيا انس بگيرد کم کم آن‌چنان قلب و روحش را احاطه می‌کند که ديگر مجالي براي توجه به امور معنوي و اخروي پيدا نمی‌کند. به همين دليل است که خداوند در باره نماز می‌فرمايد: وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ4. يعني نماز حتي بر مؤمن هم سنگين است؛ مگر کساني که لذت انس با خدا را چشيده باشند. کاري بايد کرد که آدم با آن‌ها انس پيدا کند.
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه‏5». آن حضرت نمی‌فرمايد من آماده مرگ هستم، يا  راضي هستم كه از دنيا بروم، چون رضاي خداست؛ بلکه می‌فرمايد: انس من به مرگ بيش از انس شيرخوار به سينه مادر است. علي(ع) با مرگ انس دارد. شايد اين فرمايش مؤيد فرموده حضرت زهرا(س) باشد که علي(ع) هر شب از اين عالم پرواز می‌کند. چنين انسي زماني براي انسان پيدا مي‌شود که دلبستگي به دنيا نداشته باشد و زماني دلبستگی‌ها به دنيا قطع می‌شود که انسان سعي بر تکرار لذت‌هاي دنيا نداشته باشد و سعي کند مقداري لذت ذکر خدا را درک کند؛ نيمه شبي هم با خدا انس بگيرد تا ببيند چه لذتي دارد. اگر همه لذت‌هاي آدمي از قبيل محسوسات باشد، تدريجاً ديگر نمی‌تواند توجهي به لذت‌هاي اخروي پيدا کند. چون هر وقت فکر ‌کند كه قرار است بميرد و بعد از مرگ از اين خوردنی‌ها، آشاميدنی‌ها، بستر گرم و نرم، و ساير لذايذ مادي خبري نيست و بايد در زير خاک و در قبري تاريک، تنها و بي‌كس بماند، چنين چيزي را هيچ وقت دوست ندارد. اما اگر انس با خدا و اولياي خدا داشته باشد، نه تنها از مردن ناراحت نمی‌شود، بلکه انتظار آن را مي‌كشد؛ چون اميد دارد در آن عالم اولياي خدا را زيارت ‌کند و مشمول عنايات الهي ‌شود؛ در آن عالم است كه پاداش‌هاي الهي نصيبش مي‌شود؛ چون در اين دنياي مادي جاي پاداش نيست. اينجا هر چه می‌توانست براي اطاعت خدا تلاش کرد؛ حال انتظار دارد كه پاداش آنها را بعد از مرگ دريافت کند. إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‏6.
كساني كه باور کرده‌اند که در آن عالم است که پاداش زحمات اين دنيا داده می‌شود و كساني كه مفهوم لقاي الهي را درك كرده‌اند دوست دارند که به آن لقا برسند و می‌دانند که جاي آن عالم ديگر است و هميشه می‌خواهند زودتر به آن‌جا برسند.

نتيجه
ثواب‌هايي كه خداوند در عالم ديگر به بندگانش اعطا مي‌كند قابل مقايسه با لذت‌هاي اين عالم نيست؛ زيرا لذت‌هايي که آدمي در اين دنيا با آنها سرگرم مي‌شود، لحظه‌اي بعد، خاطره آن تفاوت چنداني با خواب نخواهد نداشت. لذت غذايي که ديروز ميل کرده‌ايم با لذتي كه از خوردن غذاي لذيذي در عالم خواب برده‌ايم خيلي فرق ندارد؛ چه بسا گاهي لذتي كه شخصي در خواب ببرد، از بيداري بيشتر است. زندگي اين دنيا مثل يک خواب است . اما لذت‌ها در عالم آخرت واقعي است و رنجي هم در آن نيست؛ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ7.
ما بايد اين مسايل را باور کنيم و توجه ما هم به اين باور معطوف باشد و سعي كنيم كه آن را فراموش نكنيم. براي اين که اين باور را فراموش نکنيم بايد دل به لذت‌هاي اين دنيا نبنديم. چون وقتي به اين لذت‌‌ها دل می‌دهيم، توجه ما به سمت آنها معطوف می‌شود و ديگر يادي از آن طرف نمي کنيم. طبيعي است كه انسان از هر چه بيشتر لذت برده و با آن انس گرفته باشد، بيشتر آن را به خاطر می‌آورد. بنا بر اين، براي اين که ما يادي از عالم آخرت بکنيم، بايد يک مقدار از لذت‌هاي اين دنيا کم بگذاريم.
از اين رو اولين قدم ـ‌که خيلي مهم است‌ـ اين است که از لذت‌هاي حرام چشم بپوشيم.  بعد از آن نوبت می‌رسد به مشتبهات و مکروهات و حتي لذت‌هاي حلالي که مانع انجام عبادت‌هاي بزرگ و توجهات عميق‌تري می‌شود. اولياي خدا حتي حاضر نبودند به لذت‌هاي حلال اين عالم که آن‌ها را از ياد لذت‌هاي ابدي باز بدارد توجه داشته باشند. و اگر چنين چيزي ـ‌حتي لذت حلال‌ـ اتفاق مي‌افتاد، استغفار می‌کردند.
براساس فرمايش اميرالمؤمنين(ع) ما بايد سعي کنيم با لذت‌هاي حرام انس نگيريم؛ طوري نباشد که شيطان در قلب ما جا بگيرد، قلب ما را وطن و جايگاه خود قرار دهد و ما را دائما مشغول هوس‌‌هاي زودگذر و پست دنيوي کند و يادمان برود که اولياي الهي چه لذت‌هايي داشته‌اند؛ چگونه علي(ع) در شب‌هاي سرد زمستان، يا در گرماي تابستان، در نخلستان، روي خاک، آن چنان غرق لذت انس با خدا می‌شد که جان از بدنش جدا می‌شد. و اگر نبود امر الهي که بايد روح به بدن بازگردد و باقي بماند، بر نمی‌گشت؛ فَلَوْ لَا الآْجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ.


1 بحارالأنوار، ج 65، ص 192، باب صفات الشيعة و أصنافهم.

2 اعراف / 143.

3 آل‌عمران / 92.

4 بقره / 45.

5 نهج‌البلاغه، ص 52، خطبه 5.

6 نهج‌البلاغه، ص 83، خطبه 42.

7 فاطر / 35.

آدرس: قم _ بلوار محمدامين(ص) _ بلوار جمهوري اسلامي _ مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)
تلفن: 2936020 0251 پست الكترونيك:
Info@MesbahYazdi.Org

 


جستجو