به طور كلي ميتوان اهداف امام حسين(ع) را در چند چيز خلاصه كرد:
1- احياي دين خدا و نجات اسلام از چنگال بدعتها.
2- اصلاح امت، امر به معروف و نهي از منكر.
3- تشكيل حكومت اسلامي و مبارزه با ستمگران.
احياي دين در سيرة سياسي امام حسين(ع)
از جمله تحولات و دگرگونيهائیکه نهضت حسيني را به وجود آورد گرايش به حيات ديني بود. يعني در آن هنگام كه دين به مانند یک كالبد بيروح و جسمي بيجان درآمده بود اين نهضت خونين دوباره آن را احيا كرد.
براي توضيح بشتر اين امر بايد به وقايع پيش از حادثه و رويداد كربلا بنگريم. همه ميدانند كه پيامبر(ص) براي اقامة دين مبعوث گرديد، و اين وظيفه و مسئوليت سنگين را در طول مدت رسالت خويش همواره مورد توجه قرار ميداد. و اين هدف همة انبياي صاحب شريعت بود. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيب؛[2] آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد! و بر مشركان گران است آنچه شما آنان را به سويش دعوت مى كنيد! خداوند هر كس را بخواهد برمىگزيند، و كسى را كه به سوى او بازگردد هدايت مىكند.»
تلاش بيوقفة رسول خدا(ص) و تحمل مشقتها و رنجها براي اقامة دين آن قدر بود كه فرمود: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت؛[3] هيچ پيامبري مانند من مورد اذيت و آزار قرار نگرفت.» و نتيجة اين سعي و تلاش و زحمات طاقتفرساي رسول خدا(ص) دگرگوني و تحول بزرگ اعتقادي و اخلاقي و عملي در جامعه انساني بود كه پيامبر آن را در طول حيات بابركتش به وجود آورد، در جامعهاي كه قتل و غارت و جنايت و تجاوز به حقوق ديگران و تعدي به حدود مظلومين و محرومين حرف اول را ميزند، پيامبر با مجاهدت و تلاش بيوقفهاي خود مدينهاي فاضلهاي را پايهريزي كرد كه همدردي و برادري و برابري و دستگيري از محرومين و ستمديدگان براي فردفرد جامعه افتخار محسوب ميگرديد.
اما بعد از وفات پيامبر(ص) به دليل بيتوجهيهاي مردم به سفارشات آن حضرت «تمسك به قرآن و عترت» ارزشهاي والاي ديني كمرنگ شده و به تدريج سنتهاي پيامبر(ص) از ميان رفته و سنتهاي جاهلي احيا گرديد.
از انس بن مالك كه از اصحاب رسول خدا(ص) بود سؤال ميكردند از تفاوتهاي كه پس از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمد در مقايسه با زمان آن حضرت، انس در پاسخ گفت: همه چيز دست خوش تغيير و دگوني شده مگر نماز كه آن هم از تغيير مصون نمانده و ضايع شده است.[4]
این تغییر و دیگرگونی بعد از رسو لخدا در زمان معاویه به اوج خود رسیده بود به گونۀ که انديشه اموي و مرواني كه تنها مبتني بر به دست گرفتن قدرت و ثروت و بهرهبردن از لذتهاي مادي بود كمكم رواج پيدا كرد و سنتهاي الهي عدالت و پاكدامني و زهد و دينداري جاي خود را به تجاوز و بيعدالتي و بيعفتي و گناه و فساد و تباهي داد. ارزشها و فضيلتهاي كه با مجاهدتهاي رسول خدا(ص) و ياران و اصحاب راستين آن حضرت به وجود آمده بود جاي خود را به رذالتهاي قبل از اسلام داده بود در اثر همين نابرابريها و بيعدالتيها و كارهاي ناپسندي كه پديدار شد، ارزشهاي ديني از ميان رفت و حاكمان و اميران بنياميه ظلم و ستم نموده و منكرات را علني كردند، بنی امیه ابتدا جنگ جمل را با تحريك طلحه و زبير به راه انداختند و اميرالمؤمنين علي(ع) را درگير جنگ كردند و گروهي از ياران آن حضرت را در بصره پيش از آمدن اميرالمؤمنين(ع) براي به دست گرفتن بصره و تصرف بيتالمال، به قتل رساندند. پس از شكست اصحاب جمل كساني كه از بنياميه و بنيمروان در واقعة جمل حضور داشتند از بصره به شام رفته و به معاويه پيوستند و او از روی مکر و حیله به بهانهاي خونخواهي خلیفۀ سوم جنگ صفين را به راه انداخت و گروهي زيادي از دو سپاه كشته شدند تا اينكه امر به حكميت منجر شد.
پس از ماجراي حكميت و اختلاف ميان مردم عراق و جداشدن خوارج و جنگ نهروان اميرالمؤمنين(ع) در ماه رمضان سال 40ق به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادي به شهادت رسيد.
پس از شهادت آن حضرت امام حسن(ع) به سبب شرايط نامساعد و توجه مردم به دنيا و گرايش به بنياميه جرثومههاي دنياپرستي و دنياطلبي به ناچار حاضر به قبول قرارداد صلح با معاويه شده و از حكومت كنارهگيري نموده و قدرت را واگذار نمود.
معاويه كه ديد ميدان براي حكومت و قدرت سياسي باز است، حكومت را به دست گرفت و كارگزاران و دستنشاندگان خود را به بلاد اسلامي روانه كرد، خود او نيز به كوفه رفت و براي مردم صحبت كرد و چنين گفت: من بر شما حاكم نشدم كه شما را به نماز و روزه دعوت كنم بلکه برای آن جنگیدم که بر شما حکومت نمایم.
معاويه در سفري كه پس از به قدرت رسيدن به مدينه داشت در گفتوگوي كه با ابن عباس دارد ميگويد: شنيدهام كه تو قرآن را تفسير ميكني.
ابن عباس گفت: آري.
معاويه گفت: قرآن را بخوانيد اما آن را تفسير نكنيد.
ابن عباس گفت: قرآن براي عمل و براي به كارگيري دستورات آن فرستاده شده است. چگونه ميشود كه مردم به آن عمل كنند تا وقتي كه براي آنها تفسير نشود و معنا و مفهوم آن را ندانند؟ معاويه از نزد ابن عباس رفت و براي او پيغام فرستاد: اگر جان خود را ميخواهي زبان خود را حفظ كن.[5] از اين اظهارات به خوبي معلوم ميشود كه چگونه بنياميه ارزشهاي ديني و مذهبي را ناديده گرفته و از بين بردند و فساد و ظلم و بيعدالتي را رواج دادند.
حيات ديني پس از رسول خدا(ص)
نوع و چگونگي حيات ديني امت اسلامي پس از رسول خدا(ص) كه به گوشههایي از آن اشاره گرديد: منجر شد به منزوي شدن سه اصل مهم و محوري كه حيات و بقاي دين به آنها وابسته بود:
1. قرآن
كلام الهي يكي از دو ثقل بزرگ ترين مصدر و منبع براي مردم مورد بيمهري قرار گرفت و مهجور شد. خداي تعالي ميفرمايد: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً؛[6] و پيامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها كردند».
اگر چه ابتدا گروهي از سران براي تحكيم مواضع خود رسيدن به اهداف نامشروعشان: شعار پيروي و متابعت از قرآن سر دادند و با شعارهاي مانند: «حسبنا كتاب الله» مردم را از توجه به سنت پيامبر و حفظ آن بازداشتند اما پس از تحكيم موقعيتشان، از قرآن نيز پيروي نكردند و مردم را فقط به قرائت آن دعوت ميكردند. در حالي كه خواندن قرآن به تنهايي پسنديده نبوده بلكه تدبر و عمل به آن مورد توجه و عنايت است. «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْباب؛[7] اين كتابى است پربركت كه بر تو نازل كردهايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند.»
2. سنت
سنت و حديث دومين اصل براي امت اسلامي است كه مردم به آن مرتبط است. كه پس از رسول خدا(ص) اين منبع اصیل نبوي نيز ضايع گرديد و مردم از نشر و بيان و عمل به آن منع گرديدند. و اجازه نقل حديث كه پيامبر(ص) سفارش به حفظ و نشر و نگهداري و بيان و عمل به آن را كرده بود به طور رسمي ممنوع شد.
و این ممنوع شدن نقل حديث خود فاجعة بسیار بزرگي بود كه مشكلات زيادي را براي جوامع اسلامي بلكه بشري به وجود آورد زيرا با منع نقل حديث سخنان نوراني رسول خدا(ص) قرآن از چيزي كه بيانكنندة آن بود «يعني سنت» جدا گرديد؛ خداي متعال پيامبر(ص) را بيانكنندة قرآن معرفي ميكند و ميفرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم؛[8] و ما اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى.»
و با جدا شدن سنت پيامبر(ص) و راهنماييهاي ارزشمند آن حضرت، معارف اسلامي تا حدي زيادي درپردة ابهام فرورفته و ناشناخته ماند، و همين امر سبب شد كه اسلام چند فرقهاي شود و نه تنها در مسايل اقتصادي بلكه در مسايل سياسي و اجتماعي و احكام ديگر مانند جبر و تفويض و رؤيت خدا و خلق قرآن و مسئله عينيت صفات خدا با ذات، شيوة تعيين زمامداران و وظايف آنان، و وظايف مسلمانان در برابر زمامداران صالح و غيرصالح گرفتار تضاد آراء گردند.
در زمينة احكام و حتي نماز كه مهمترين عمل اسلامي است دچار اختلاف شدند.
بسيار شگفتآور است با اينكه پيامبر(ص) هر روز در حضور ياران و اصحاب پنجبار فريضة نماز را انجام ميداد و در مدت رسالت خود هزاران مرتبه با مسلمانان نماز گزارده و ميفرمود: «صلوا كما رايتموني اصلي؛ به همان روشي كه ديديد من نماز ميخوانم نماز بخوانيد» اما باز هم نماز آن بزرگوار را به صورت روشن به نسلهاي بعد نرساندند؛ بلكه در نماز و مقدمات آن مانند وضو اعمالنظر شخصي نمودند و تغييرات فراواني به وجود آوردند، و اين نمونة است از ديگر رويدادهاي مسلم كه در حضور مسلمانان انجام گرفته است و در مورد آن اختلاف كردند.
ابن خلدون ميگويد: نزد مالك آنچه صحيح ميباشد همان است كه در كتاب عطاء از پيامبر(ص) نقل كرده و آن كمتر از چهارصد حديث دربارة مسايل اسلامي است كه دربارة نماز و ساير عبادات و معاملات ميباشد كه به دست ما رسيده است.[9]
ابوحنيفه ميگويد: فقط هفده عدد از احاديث صحيح را در دست داريم.
و واضح است كه اين تعداد اندك نميتوانست پاسخگوي نيازهاي مردم در احكام و قوانين اسلامي باشد؛ لذا آنان با توجه به اينكه اهلبيت و خاندان پيامبر را نيز منزوي كردند و در حقيقت باب علم پيامبر را بسته نموده و به قياس و استحسان روي آوردند.
3. اهلبيت(ع)
خاندان پيامبر(ص) كه خداوند متعال دوستي و محبت آنان را لازم نموده است و آنان را از هر رجس و پليدي پاك كرده و آنان را از اهل ذكر قرار داده است كه براي رسيدن به سرچشمة زلال وحي و آگاهي از ارزشهاي الهي و تحصيل رضاي خدا و قرب به ساحت قدس او بايستي به آنان رجوع شود و با محبت آن بزرگواران كه پايه و اساسش معرفت و شناخت، و نتيجة آن پيروي از آنان است، متأسفانه ابواب معرفت، علم و فضايل را با كينه و دشمني و حسد و جاهطلبي و قدرتطلبي و دنياطلبي و دنياپرستي به روي خود بستند.[10] و جمعي كثيري از مسلمانان را نيز از اين فيوضات محروم ساختند و در نتیجه پيامدهاي ناگوار و آثار شوم آن امروز دامنگير مسلمانان است كه امروزه شاهد آن ميباشيم، تفرقه و جدايي مسلمانان و برداشتهاي نادرست از دين عامل اصلي ضعف و زبوني مسلمانان در برابر استكبار و قدرتهاي شيطاني است. «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين؛[11] و سست نشويد! و غمگين نگرديد! و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد.» اهلبيت(ع) را منزوي كردند و آنان را از صحنة قدرت و سياست كنار زدند و حق آنان را غصب نموده و باب ظلم و ستم را اولاً برروي آنان و ثانياً بر روي مؤمنين و مسلمانان گشودند.
در روايتي از اميرالمؤمنين علي(ع) نقل شده است كه فرمود: «انا اول من يحبوا بين يدي الرحمن للخصومة يوم القيامة؛[12] من اول كسي خواهم بود كه براي مخاصمه با دشمنان روز قيامت در برابر محكمة الهي زانو ميزنم»
و آنچنان بر خاندان پيامبر(ص) ظلم روا داشتند كه حضرت علي بن الحسين(ع) پس از بازگشت از كربلا و شام كنار دروازة مدينه به مردم فرمود: اگر پيامبر(ص) در عوض سفارش به نيكي به ما اهلبيت، سفارش كرده بود كه در حق ما ظلم و ستم كنند، هرگز بيش از اين به ما ظلم نميكردند.[13]
از اهداف امام حسين(ع) در نهضت كربلا زنده كردن اجتماع و امت اسلامي بود، كه آنان نيز در آن عصر مانند پيكر بيجان و جسد بيروح گرديده بود.
مقصود از حيات اجتماعي ارزشهايی است كه با تحقق آنها امت اسلامي عزت و عظمت پيدا ميكند و آن ارزشها عبارت است از صدق و صفا و اخلاص و تعهد و تقوا و تعاون و برابري و برادري و ايثار و نيكوكاري؛ كه با تحقق آنها جامعة اسلامي به كمال رسيده و متعالي ميشود. و با فقدان آنها به انحطاط و سقوط و تباهي كشيده ميشود.
با سپري شدن پنجاه سال از وفات پيامبر(ص) و رويكار آمدن زمامداران نالايق و عناصر فاسد و مخرب ارزشهاي اصيل اسلامي از ميان رفت و تباهي و فساد، طغيان و طاغوت، نفاق، شقاق، عناد و عداوت جاي آنها را گرفت.
ارزشهايی كه پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن مجتبي(ع) و مجاهدان مخلص صدر اسلام براي احيا و حفظ آنها خون دلها خوردند و رنج و مشقتهاي فراواني را متحمل گرديدند، سردمداران نالايق با اعمال ناشايست خودشان آنها را نابود کرده و به باد فراموشي سپردند.
امام حسين(ع) براي حفظ و احياي دوبارة اين ارزشها قيام نموده و هدف از قيام و نهضت خودش را حفظ و احياي اين ارزشها و اصلاح امت اسلامي ميداند و با صراحت بيان ميفرمايد: «انما خرجت لطلب الاصلاح في أمة جدي(ص) أريد أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر، وأسير بسيرة جدي وأبي علي بن أبي طالب؛[14] من براي اصلاح امت جدم رسول خدا(ص) قيام نموده و براي امر به معروف و نهي از منكر بيرون آمدم و اينكه سيرة جدم رسول خدا(ص) و علي(ع) را تحقق بخشم.»
ادامه دارد
پینوشت
برخی از ویژگی ها و فضایل پیام رسان قیام کربلا
فرشته فصیحی
مقدمه:
کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود
سِرّ ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبود
از آنجائیکه پایان فصل پاییز(27 آذر 1388) مصادف شده است، با آغاز محرم 1431 هجری،قمری و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و شهدای کربلا(علیهم السلام) به جاست که در این شماره از فصلنامه به بر خی از ویژگیها و فضایل قهرمان قیام کربلا حضرت زینب(س) اشاره شود زیرا زینب(س) در زنده نگهداشتن و تداوم نهضت عاشورا نقش بزرگی ایفا کرده است چون همانگونه که گفته اند قیام کربلا و نهضت امام حسين(ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحله مبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پيامرسانى و بيدارگرى، اگر نهضت امامحسين(ع) در همان مرحله نخست خلاصه مىشد و زینب(س) نبود كه پيام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند يزيديان با آن همه امكانات تبليغاتى، كه در اختيار داشتند، به راحتى مىتوانستند، وقايع كربلا را به نفع خود تحريف کنند، بناءً شکی در نقش حضرت زینب(س) در حفظ قیام عاشورا و رسانیدن پیام آن، نیست. بدون شک بي حضور آن حضرت این قیام به هدف و مطلوب خویش نائل نمی گشت.
برخی از ویژگیهای آن بزرگوار به قرار ذیل است:
الف) اسم آسمانی
هنگام ولادت زينب كبري چون رسول خدا(ص) در سفر بود، حضرت فاطمه(س) از همسرش علي(ع) درخواست كرد كه نامي براي فرزندشان انتخاب كند. علي عليه السلام در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نميگيرم، صبر ميكنيم تا پيامبر از سفر برگردد. چون پيامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علي عليه السلام شنيد فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولي خداوند در باره آنان تصميم ميگيرد. بعد از آن جبرئيل نازل شد و پيام آورد كه خداوند سلام ميرساند و ميفرمايد: نام اين دختر را زينب بگذاريد كه اين نام را در لوح محفوظ نوشتهام. آن گاه رسول خدا زينب را گرفت و بوسيد و فرمود: توصيه ميكنم كه همه اين دختر را احترام كنند، كه او مانند خديجه كبري(س) است.[15] يعني همان گونه كه فداكاري هاي خديجه(س) در پيشبرد اهداف پيامبر و اسلام بسيار ثمربخش بود، ايثار، صبر و استقامت حضرت زينب نیز در بقا و جاودانگي اسلام از اهميت ويژهاي برخوردار است. زينب، يعني زينت پدر و اين نامي است كه خداوند براي دختري انتخاب كرد كه با انجام رسالت خويش زينت بخش تاريخ شد و موجب افتخار و سرافرازي خاندان وحي و ولايت گشت. و اين است كه نام زينب در تاريخ كربلا كه تاريخ جاودانگي اسلام و تشيع است به خاطرفداكاريهايش زيبا،درخشان و جاوداني است.
ب) نائبه الحسين
از جمله ويژگيهاي حضرت زينب (س) که جزء القاب ايشان نيز مي باشد نائبه الحسين است. اين ويژگي نائب برادر بودن خصوصيت و ويژگي منحصر و مخصوص ايشان مي باشد. زينب (س) در انجام رسالتي که بر عهده اش بود کوتاهي نکرد و هرچه در توان داشت در راه زنده نگهداشتن قيام و نهضت برادر خود بکار برد. مرحوم سيد نعمت الله جزايري در اين باره مي گويد مقام و منزلت زينب (س) قريب مقام امامت بود که از طرف برادر در کربلا، در روز عاشورا يا شب آن نائل شد.[16]
ج) رعايت حدود شرعي و الهي
براي بسياري از مردم- غير از معصومين (ع) – مقدور و ميسور نيست که تحت هر شرايطي خدا و احکام الهي را به ياد داشته باشند. معمولا در هنگام مواجهه با سختي، بسياري از افراد خود را مي بازند. اما حضرت زينب (س) از جمله اولياء الهي است که در بحراني ترين لحظات زندگي خود درحاليکه مصايب از هر طرف او را احاطه کرده بود، به وظيفه الهي خود عمل نمود. حتي از دست دادن خامس آل عبا(ع) تنها يادگار مادر و جدّ بزرگوارش، نتوانست اين خصيصه زينب (س) را تحت الشعاع قرار دهد. امام زين العابدين (ع) در باره عمه اش زينب (س) فرمود: حتي در آن شب غم و اندوه که روزش سيد الشهداء و يارانش را شهيد کردند نماز شب از عمه ام زينب ترک نشد منتهي نشسته نماز خواند چون توان ايستادن را از دست داده بود.[17]
د) صبرآن حضرت
اینکه زینب در نهضت عاشورا آماج تير حوادث و مصائب قرار مي گيرد و بايد مصيبت از دست دادن برادر و بستگان نزديک خود را تحمل کند و هم اسير شود و در عين حال در اسارت بايد مبارزه و جهاد کند، و در برابر اهانت ها دورغ گویی های یزیدییان مقاومت کند خود دلیل روشن بر صبر بی نظیر آن حضرت است. «شهید مطهری» در این رابطه می نویسد: «در حماسه حسینی آن كسی كه بیش از همه درس تحمل و بردباری را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید خواهر بزرگوارش زینب ـ سلام الله علیها ـ بود».[18]
هـ) بزرگواری
در بزرگواری آن حضرت ـ سلام الله علیها ـ همین نكته بس كه «زمانی كه در عصر روز عاشورا دو پسرش را شهید كردند از خیمه پای بیرون نگذاشت»[19] در حالی كه هنگام شهادت سایر شهدا از خیمه بیرون می آمد و امام حسین ـ علیه السلام ـ را دلداری می داد ولی اینجا برای این كه برادرش حسین ـ علیه السلام ـ خجالت نكشد از خیمه بیرون نیامد.
و) سخن وری
خطبه های آتشین و زیبای حضرت زینب در كوفه و شام كه یزید و یزیدیان را رسوا ساخت در حد اعلای فصاحت و بلاغت بود. شهید مطهری در این رابطه می نویسد: خطابه ای كه حضرت زینب در مجلس یزید خوانده است از خطابه های بی نظیر دنیاست.[20]
ز) جامع صفات اضداد
از ديگر ويژگي هايي که در زينب کبري(س) ميتوان يافت، وجود صفات و خصوصيات متضاد و مختلف در ايشان است. ايشان همانندپدر بزرگوارش حضرت اميرالمومنين(ع) همان طور که علما و محققين[21] کشف کرده و گفته اند، داراي صفات و خصوصيات متضاد و مختلف بوده است يعني خصوصياتي در آن حضرت وجود داشت که کاملا منافي و متضاد با هم بوده اند. مثلاً از جمله صفاتي که در زنان بيشتر از مردان وجود دارد؛ رقّت قلب و احساسات و عواطف است که به مجرد ديدن و يا شنيدن حادثه و واقعه اي تأثر آور متاثر شده و چه بسا از ديده شان اشک جاري مي شود. زينب(س) هم مستثنا از اين خصوصيت نمي توانست باشد، ايشان هم رقت قلب نشان ميدهد و از ديدن ناراحتي و مصيبت، متاثر و غمگین ميگردد. در شب عاشورا هنگامي که امام حسين(ع) در خیمۀ مخصوص سلاح با خودش اشعاري زمزمه مي کرد، زينب (س) فورا شروع به گريستن کرد و گريه و ناله اي سر داد، اما همين زينبي که چنين رقّتي دارد و از اينکه برادرش را از دست خواهد داد مي گريد و بي هوش مي شود، در جريان اسارت، کوچک ترين گريه و ضعفي از خود نشان نمي دهد و حتي امام سجاد(ع) را تسليت ميگويد. باز در جايي ديگر مي بينيم که زينب زني است که از شدت حجاب و عفت کسي او را نمي بيند و صدايش به گوش نامحرمي نمي رسد، حتي نزديک ترين همسايه ها. هرگاه مي خواهد براي زيارت مرقد نبي اکرم (ص) برود شبانه و آن هم با محافظت کامل پدر و برادرانش حرکت ميکند. زينب(س) به پيروي از مادرش فاطمه زهرا(س) که فرمودند: «بهترين چيزبراي زنان اين است که مردان نامحرم آنان را نديده وخودشان نيز ايشان را نبينند» [22] در حفظ حجاب و عفت خود مي کوشد. اما همين زينب(س) در عاشورا و در بازار کوفه در ميان جمع کثيري از زن و مرد و پير و جوان فرياد مي زند و صداي خود را هرچه توان دارد، بلند ميکند تا همه بشنوند، چراکه رسالت الهي اش اينگونه اقتضا مي کند ،آنچنان حيا و عفت را با فصاحت و بلاغت و نيز شجاعت و شهامت در ميآميزد که اعجاب همگان را بر مي انگيزد. راوي مي گويد:« لم اَرَ والله خفرۀ قط انطق منها»[23]به خدا سوگند من زني را نديدم که به اين اندازه حيا و عفت داشته باشد و در عين حال گوياتر و تواناتر از زينب(س) باشد.
ح) دارا بودن علم الهی
مهمترين امتياز انسان نسبت به ساير موجودات – حتى ملائكه – دانش و بينش اوست. و برترين علمها هم علمى است كه مستقيما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، يعنى داراى علم «لدنى» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضرعليه السلام مىفرمايد:« وعلمناه من لدنا علما.»[24] علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديمو «زينب عليهاالسلام نیز به شهادت امام سجاد عليه السلام داراى چنين علمى است، آن جا كه به عمهاش خطاب كرد و فرمود:« انت عالمه غير معلمه وفهمه غير مفهّمه.[25] تو بي آنکه آموزگاري داشته باشي؛ عالم و دانشمند هستي
نتیجه:
باتوجه به آنچه گفته شد حضرت زینب(س) از نظر ویژگیها، مقامات و فضایل معنوی فراون در حد بالایی قرار دارد، که ما در این نوشتار تنها به برخی از این موارد از قبیل: اسم آسمانی، نائبه الحسین(ع)، رعایت حدود شرعی و الهی، صبرو شکیبایی، سخن وری، جامع صفات اضداد، بزرگواری و دارابودن علم الهی اشاره نمودیم حضرتش در اثر همین ویژگیها و مقامات بود که توانست مدافع، مبلّغ و پیام رسان خوبی برای قیام کربلا باشد و با تبلیغ و ترویج این قیام آن را زنده نگهدارد.
پینوشت
اسوة حسنه
محمدظاهرمحمدي
چکيده:
هدف در اين نوشتار اين است که تنوع رفتار سلسله جنبانان جريان توحيدي در زمانهاي مختلف بيانگر خواستگاه دين و زمان بوده؛ و ازعامل يک چنين رويکردي مي توان تعبير به اسوة حسنه کرد که، در قرآن از آن نام برده شده است .به تعبير ديگر رويکرد به خواستگاه دين و اقتضاآت زمان، رفتار هميشگي الگوهاي نيکو است که، قرآن به تبعيت از آن تحريص نموده است، وحضرات انبياء (ع) درجهت راهبردي نمودن اين خواستگا ه بذل مساعي بي شائبه نمودند .
به دنبال انبياء عظام حضرات معصومين (ع) مستمّراً در راستاي تحقق خواستگاه دين چهره الگويي خويش را تبارزداده واقتضاآت زماني دين را،جامة عمل پوشانده اند ودر ادامه اين راه،عالمان ديني سلف به نوبه شان ،اين حرکت انبياء را استمراربخشيده وتداوم آنرا به عهده آيندگان سپرده اند،تااين امانت گران رابه صاحب اصلي اش برسانند وازعواقب ناگوار تخطّي از آن که در بيان نبي مکرّم اسلام (ص)به آن هشدار داده شده است برحذر باشند .
مقدمه:
تاريخ آيينه اي تمام نماي است كه، ورق ورق وصفحه صفحه ي آن متبلوروحاكي از رويكردهاوصحنه آفرينيهاي نمادها وسنبلهاي جريانهاي مختلف فكري، درپهنة گيتي است، كه در اين ميان برجستگي نمادها والگوهاي دو جريان توحيدي والحادي كاملاً، مشهود است به گونه ايكه در طول تاريخ پا به پاي هم در راستاي اضمحلال وبر اندازي همديگر مستمرا َدر تلاش وكشمكش بوده وهمديگر را به چالش كشيده اند. [26]
در سلسلهاي جريان توحيدي نمونه هاي چون هابيل ،نوح ،موسي وابراهيم(علي نبينا و اله وعليهم السلام ) و محمد(ص) و…رامي بينيم و همينطور در جريان كفروالحاد فرعون،نمرود و…رامشاهده ميكنيم، اين دو جريان همينطور در مسير تاريخ امتداد دارد،منتها در چهره ها و نمادهاي مختلف ودر زمانهاي گوناگون كه هريك ويژه گيهاي بخصوص خود را داشته ودارد.
پيامبران الهي با راهكار توحيدگرايي اين مسير را ادامه دادند كه قرآن كريم به پيروي از آنان تشويق نموده وبعضي را اسم برده است كه به آن اقتداء نماييد،چنانچه در مورد ابراهيم(ع) ميفرمايد: «قد كانت لكم اسوه حسنه في ابراهيم »[27] يعني براي شما مؤمنان پسنديده است كه به ابراهيم (ع)اقتداء كنيد .
و همينطور در باره پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد :«و لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه »[28] كه مي بنيم حضرتش را به عنوان اسوة حسنه معرفي كرده است . تذکر اين عنوان در قرآن کريم بيانگر اهميت وجايگاه رفيع آن در ميان خدا باوران است ؛بناءً شايسته وبه جاست که درباره آن به بحث وکنکاش وبررسي بپردازيم وجايگاه اين عنوان را ارزيابي نموده ، مصاديق ومظاهر آن رابيان وآثار تخطّي از آنرا دنبال نماييم
واژگان کلیدی: اسوه، حسنه
گفتار اوّل: مفاهيم و واژه شناسی:
الف: واژه ها:
1)اسوه دركتاب لغت بمعني نمونه، سرمشق، مثال، عبرت، مقتدي پيشوا،و آنچه بدان تأسّي مي جويند آمده است.[29]
2) حسنة: يعبرعنها من کل ما يسرّ من نعمه تنال الانسان في نفسه وبدنه واحواله .يعني هر چيزيکه موجب خوشحالي بشود که عبارت است ازنعمت ولذت نفساني وجسماني و احوالي که براي انسان حاصل مي شود.[30]
حسنه از ريشه حسن (بر وزن قفل ) به معني زيبايي ونيکويي . [31]
ب: معني و تفسير آيه در تفاسير:
1) مرحوم طبرسي در تفسير مجمع البيان آيه را چنين معني نموده است : يعني هرآينه مي با شد براي شما گروه مكلّفين( في رسول ا لله اسوه حسنه ) ، يعني در سول خدا ا قتد ا ء شا يسته گفته مي شود ا سوه از التّسا ء چنا نچه قدوة ازا قتدا ء است يعني اسم است كه وضع شده است درموضع مصدر و معنايش اين است: براي شما برسول خدا(ص)اقتداء است.[32]
2) مفسر كبير علامه طباطبا يي (رحمة الله عليه) در الميزان فرمودهاند: مقصود از اينكه فرموده«و لقد كان لكم في رسول الله ا سوة حسنه » اسوه بمعنا ي اقتداء وپيروي است و معناي« في رسول الله» يعني اسوه درمورد رسول خدا (ص) عبارت است از:پيروي او واگر تعبير كرد به«لكم في رسول الله » شما در مورد رسول خدا تأسي داريد كه استقرار و استمرار در گذشته را افاده مي كند براي اين كه اشاره كند به اينكه اين وظيفه هميشه ثابت است وشما هميشه بايد به آن جناب تأسي كنيد.
بناءً معناي آيه اين است كه يكي ازاحكام رسالت رسول خدا(ص) و ايمان آوردن شما اين است كه به اوتأسي كنيد ، هم در گفتارش و هم در رفتارش ، وشما مي بينید كه او در راه خدا چه مشقّت ها ي تحمّل كرد وچگونه در جنگ ها حا ضرشده آن طوريكه بايد جها د مي كرد شما نيز از اوپيروي كنيد}[33] و قريب به همين معني در كشّا ف زمخشر[34] وتفسير نمونه نيزآمده است .[35]
گفتار دوم: سيرهاي الگويي پيامبر اسلام (ص) و اوصياي آنحضرت
آري رسول الله بهترين وبرترين الگو و اسوه ي نيكو براي مااست كه درزندگي از آن بهره گريم وبهره مندشويم وبه او اقتدا كنيم زيرا او راهكار زندگي را در شعاع وحي ترسيم نموده است ، هر آنچه را گفته و انجام داده است وهرآنچه را تأ ييد نموده است آن را ازچشمه سار زلال و گوارا؛ بلكه ازبحر بيكران «ماينطق عن الهوي اِن هو الا وحي يوحي» سرکشيده است.[36]
رسول الله (ص) در طول رسالت بيست وسه ساله اش معركه هاي زيادي را پيمود ،گاهي باآواي دل نشيين وسروش زمزم وحياني كالبدهاي فسرده وخسته را جاني تازه بخشيد، موحداني چون سلمان ،اباذر،مقداد ،بلال و… را به عرصه توحيد ويكتا پرستي كشاند .
و زماني هم چون طبيب حاذق غده هاي سرطاني چون ابوجهل وعتبه وشيبه را از پيكر جا معة بشريت بريد؛وهمين طور درعرصه فرهنگ،علم ،دانش ،اخلاق ،ملكات فاضله ،ايثار،گذشت ،فداكاري وجوان مردي قله هاي بلندي را فتح كرد و در همين مدت زمان اندك آيينش را جهاني ساخت.
پيامبر اسلام كه خداوند او را الگوي نيكو در قرآن معرفي كرده است، مقتدا و ناخداي بزرگي بود كه، هرگاه كشتي اش گرفتار و دچارطوفانهاي سختي مي شد ،كمترين ضعف وسستي بخود راه نمي داد؛ بلكه هم نا خدا بود و هم لنگر مطمئن ،هم كشتي را هدايت مي كرد، و هم به سرنشينان اش آرامش و راحتي روح و جان تازه مي بخشيد ؛ آري او بهترين مقتدي واسوهاي مؤمنان در همه صحنه ها وميدانها بود .
اين عرصه به همين جا خاتمه نيافت ؛ بلكه اوصياء وجانشينان حضرتش اين مسير را ادامه دادند ،هريك با درك ضرورت زمانش آنچه را صلاح ديدند وبه نفع جامعه بشري پسنديدند همان را انتخاب نموده و بدقت دنبال و به عنوان آموزه ا ي نيكو به بشر القاء نمودند.
مولا امير المومنين علي(عليه السلام) آنگاه كه امرداير ميشود بين مقام وهدف و برسر دو راهي عجيبي قرار ميگيرد وناگزير ميشود كه ازاين دو يكي را انتخاب كند ميبينيم كه سيره اي الگويي خويش را ظاهر ميكند براي مصلحت اسلام دم فرو بسته بيست وپنج سال سكوت را بر قبضه كردن حكومت و حفظ مقام و موقعيت رهبري خود ترجيح مي دهد اين كارحضرت خود بزرگترين آموزه ي الگويي براي تمامي رهبران مسلمانان درحيطه درون ديني در تمام اعصار است وهمين گونه فرزندش امام حسن(ع) وقتيكه صلح را ترجيح ميدهد و به نفع مسلمانان مي بيند دست از پيكار مي كشد ولي فرزند ديگر امام آقا ابا عبد الله الحسين(ع) وقتي درشرايطي ديگري غير از شرايط پدر و برادر قرار مي گيرد، به گونه اي ديگر سيماي الگويي خويش را ظاهر مي كند ؛مسيرمدينه تا مكه و از آنجا تا كربلا را مي پيمايد و به مسلمانان و جهانيان اعلام مي كند كه شرايط عوض شد مصلحت اسلام چيزي ديگري رامي طلبد بايد راه ديگري را پي مود وآن انتخاب راه سرخ شهادت است .
امام سجاد(ع) فرزند آن حضرت درقلمرو نهضت پدر فتح باب ديگري كرد معارف دين را درقالب دعا و نيا يش به بشريت عرضه ميكند تا الگوي ديگر در زمان ديگرباشد، وهمين طور صادقين(ع) در برهه ي دگر فرصت ديگري رامي بينند حوزه هاي درسي نشر معارف حقه را تشكيل مي دهند تا بفهمانند هرزماني شرايط بخصوص خود را دارد كه طبق مقتضيات آن بايد حركت كرد وعنصر زمان را بايد شناخت .وهمينطورامامان ديگر چهره هاي الگويي خويش را هريك به نحوي شايسته نشان داده ورسالت ديني والهي شانرا انجام دادند؛ تا اينكه زمان غيبت كبراي امام دوازدهم (ع)فرا رسيد وبشر لياقت وشايستگي بهرهگيري از حضور امام معصوم را ازدست داد و به واسطه غبارهاي كدورت نفساني از نعمت بزرگ الهي محروم گشت، و سنت الهي بر اين مقدرّ شد كه جريان توحيدي به دست سلسله جنبانان عامه آنان تداوم يابد.
ادامه دارد
پینوشت
سازو کارهای تأمین امنیت قضایی در
نظام سیاسی اسلام
محمدحسن فصیحی
مقدمه:
در شمارۀ(9) همین فصلنامه مطالیبی راجع به (امنیت قضایی در نظام سیاسی اسلام) خدمت علاقه مندان اِرائه شد و نتیجه بحث این شد که امنیت قضایی در نظام سیاسی اسلام از اهمیت خاص برخوردار است و امنیت قضایی یعنی اطمینان خاطر در فضای عمومی جامعه از اینکه قوانین و قواعد حقوقی و انواع قرار دادهای خصوصی اشخاص به هر قیمت، قانونی اجرا خواهد شد، در واقع امنیت قضایی یعنی اینکه مردم در برخورداری از حقوق قضایی شان مانند (لزوم اجرای قوانین و حدود الهی، عدالت قضایی، آزادی کامل در طرح دعاوی و دفاع از خود، نفی آزار و شکنجه، جبران خسارت های قضایی، به روز بودن کار قاضی) در کمال امنیت و آرامش خاطر به سر ببرند، و در کل میتوان گفت ملاک و مبنای امنیت قضایی در یک جامعه عدالت محوری و عدالت ورزی آن است، یک نظام قضایی باید عدالت پذیر، عدالت گستر و در حقیقت عدالت محور باشد تا بتواند ایمنی واقعی قضایی یا حقوقی آحاد مردم را فراهم نماید.
در این شماره درنظر است که راهکارهای تأمین امنیت قضایی در نظام سیاسی اسلام مورد بحث قرار گیرد، و در نوشتۀ حاضر به خاطر رعایت اختصار برخی از راهکار ها به قرار ذیل مطرح می شود.
الف) انتخاب قاضی عادل و صالح برای امر قضاء
بدون شک حسن عدالت و قبح ظلم، از بدیهیات عقلی است که در فرهنگ اسلام و منابع دینی(آیات و روایات) تأکید فراوانی بر آن شده است،به طوری که حدود 250، آیه در قرآن، در بارۀ پلیدی و زشتی و وقاحت ظلم آمده است و در سخنان امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه بیش از پنجاه بار، به اشکال مختلف، به قبح ظلم اشاره شده است و این شدت پرهیز حضرت (ع) از هرگونه شائبۀ ظلم وپرداختن دقیق آن وجود مبارک، به همۀ زوایایی عدالت، او را به مجسمۀ دادگری و تجلی گاه عدالت در عالم هستی، تبدیل کرده است.[xxxvii] ، عدالت علی(ع) تا آنجا است که در وصیت خود به امام حسن و امام حسین(ع) پس از ضربت ابن ملجم می فرماید: ای فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید و بگویید: امیر مؤمنان کشته شد بدانید جز کشندۀ من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید اگر من از ضربت او مردم او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را مَبٌرِّید.[xxxviii]
در کل رفتار عادلانه در تمام ابعاد زندگی به خصوص در امر قضاء پسندیده بوده و از ناحیۀ بزرگان دین سفارش شده است چنانچۀ حضرت امام خمینی(ره) هم در این مورد می فرماید: «اجرای عدالت اسلامی در تمام دستگاههای قضایی و اجرایی در سراسر کشور و از جملۀ مهمات، رسیدگی سریع به پرونده های زندانیان و خصوصاً آنانکه جرمشان مادون جرم گروهکهای مفسدین و ملحدین اغتشاش گر است [می باشد] رسیدگی به پرونده های کسانی که به عللی تعویق افتاده است اولویت دارد»[xxxix]
پس یکی از مهمترین عواملی که قوه قضایی میتواند به وسیله آن نقش مهم خود را ایفا نماید و امنیت قضایی شهروندان را تأمین کند عدالت و ذی صلاح بودن قاضی برای قضاوت است روی همین جهت اسلام برای قاضی شرایط و اوصافی را بیان کرده است. که قبل از آن در تاریخ قضا سابقه ندارد و این صفات عبارتند از:
1- بلوغ
2- عقل
3- ایمان
4- عدالت
5- حلال زاده بودن
6- عالم به قانون بودن
7- مرد بودن
8- داشتن اعتدال روانی از نظر تحلیل و ضبط مطالب.[xl]
قاضی نااهل در کلام امام علی(ع)
اسلام بر اهمیت منصب قضا و بزرگی مسئولیت و مقام قاضی تاکید میکند لذا حضرت علی(ع) درباره کسی که متصدی مقام قضا باشد ولی نسبت به آن اهلیت نداشته باشد می فرماید:« … دیگری کسی است که در گرداب جهل و نادانی گرفتار شده و پای فرارش در اعماق منجلاب و فتنه و فساد مانده و چشم جانش از نگریستن به فروغ رستگاری، کور و عاجز است نادانان او را دانا می انگارند در حالیکه او بر آنچه حکم می کند و می اندیشد کاملا نادان است. هر بامداد که سر از خواب باز می گیرد، دل هوای افزونی گناهان است، که به مراتب اندکش بهتر است و کثرتش بدتر. جام جانش از گندابهای جهل و بی خبری لبالب است و با این حال بر کرسی قضاوت میان مردم تکیه زده و مدعی چیزی است که بر غیر او هم عیان و آشکار نیست. آن زمان که در کار ناشناخته ای گرفتار شود تلاش نماید، تا مسئله ای را حل کند به دست آویزهای سست و بیهوده ای چنک می زند که از اندیشه کودکانه و خامش تراوش می یابد و بلاهش تا به آن پایه است که بر پاسخ خود اعتقاد و ایمانی وافر دارد، او در تارهای عنکبوتی و گمراهی خود تلاش سخت و احمقانه دارد نه به درستی آن اطمینان دارد و نه اعتقادی به نادرستی آن» [xli]
ب) عدالت در انتخاب محل دادگا
یکی از اموری که مسئولان قضایی در حکومت اسلامی باید رعایت کنند اجرای عدالت در انتخاب محل دادگاه است. عدالت که بزرگترین و اساسی ترین ویژگی سیستم حکومتی اسلام است اقتضا میکند محلی که برای دادگاه انتخاب میشود جایی باشد که همه مردم به آن به طور مساوی دسترسی داشته باشند. برای این منظور ضروری است که در شهرهایی که یک دادگاه نیاز مردم را تأمین میکند محلی که برای دادگاه انتخاب می شود وسط شهر باشد، محقق حلی در کتاب شرایع می گوید:« و ان سکن عند وصوله فی وسطه البلد لیرد الخصوم علیه وٌروداً متساویاً » یعنی قاضی محلی راکه برای سکونت و قضا انتخاب میکند باید در وسط شهر باشد تا دادخواهان به طور مساوی به او دسترسی داشته باشند. البته شهرهایی که نیاز به چند دادگاه دارند و تقسیم این دادگاه ها در محله های مختلف شهر امکان پذیر هست. باید جایگاه دادگاه به گونه ای باشد که دسترسی قسمت های مختلف شهر و یا استان به دادگاه مساوی باشد. در کل مسئله توزیع عادلانه امکانات قضایی علاوه بر اینکه مقتضای اصل عدالت در اسلام است موجب خوش بینی تمام مردم نسبت به دستگاه قضایی شده و احساس امنیت قضایی را خصوصا در بعد روحی و روانی برای آنها فراهم میکند
ج) اجرایی عدالت در جلسه دادگاه نسبت به اصحاب دعوا
در سیستم قضایی اسلام قاضی علاوه بر آنکه شخصاً باید عادل باشد و در صدور حکم عدالت را رعایت کند ضروری است که در جلسه دادگاه به گونه ای عمل کند که عدالت تبلور و تجسم و عینیت یابد، به طوری که هر کس در جلسه دادگاه حاضر است و یا فیلم آن جلسه را مشاهده میکند عدالت ورزی قاضی را حس کند، و این معنا را در جا دادن به طرفین دعوا، در نگاه کردن، اشاره کردن و سخن گفتن با آنها میتوان احساس کرد. قاضی باید طرفین دعوا را در جلسه دادگاه در مکانی جا دهد که از نظر جایگاه و نزدیک بودن یا دور بودن از قاضی هیچ یک احساس برتری نکند و مشخص باشد که در این رابطه اعمال نظر نشده است. قاضی باید به یک اندازه به صورت طرفین دعوا نگاه کند و در کیفیت قیافه گرفتن و اشاراتی که با چشم و ابرو و دست مینماید عدالت را رعایت کند و به گونه ای عمل نکند که احساس شود قاضی به یکی از طرفین دعوا نظر خاصی دارد، حضرت امام خمینی(ره) در این مورد می فرمایند: «از آداب قضای اسلامی یکی این است که وقتی نگاه هم می خواهد بکند به طرفین، یکی را بیشتر نگاه نکند از دیگری، علی السّوا باشد. در نشستن جوری نباشد که یکی بالاتر بنشیند، یکی پایین تر بنشیند.»[xlii]
قاضی باید در جلسه دادگاه با طرفین دعوا در حرف زدن هم عدالت را رعایت کند. اگر با یکی بلند و یا درشت صحبت میکند با دیگری هم همانگونه سخن بگوید، و اگر با یکی آهسته و آرام حرف می زند با دیگری هم همان گونه صحبت کند.[xliii] در خصوص این مورد « اجرای عدالت در جلسه دادگاه » احادیث هم وجود دارد.
1- پیامبر(ص) فرموده است:« من اٌبتٌلِیَ باالقضاء بین المسلمین فَلیعدِل بینهم فی لٌحظه و اشارته و مقعده و مجلسه » [xliv] کسی که به قضاء میان مسلمان ها مبتلا شود باید عدالت را درنگاه، اشاره و جایگاه خود در جلسه دادگاه رعایت کند.»
2- در حدیثی دیگری از رسول اکرم(ص) آمده است که « من اٌبتٌلِیَ باالقضاء بین المسلمین فلا یرفع صوته علی احدا الخصمین ما لم یرفع علی الآخر » [xlv]
کسی که به امر قضاء میان مسلمانان میپردازد نباید صدای خود را بر یکی از دو طرف دعوا بلند کند مادامی که با دیگری بلند سخن نگفته است.
3- شخصی به نام « سلمه بن کهیل » می گوید از امام علی(ع) شنیدم که به شریح قاضی می فرمود: «… در رو کردن به مسلمانها و سخن گفتن و انتخاب جا برای نشستن در جلسه دادگاه عدالت را رعایت کن و در این مورد چنان عمل کن که اقربا و نزدیکانت در ظلم تو طمع نبندند و دشمنانت از عدالت تو نومید نگردند.» [xlvi]
بناءً قاضی حقی راهنمایی به هیچ کدام از طرفین دعوا را ندادر یعنی قاضی نباید یکی از اصحاب دعوا را راهنمایی کند تا به گونه ای در دادگاه سخن بگوید و از خود دفاع کند که طبق موازین قضایی دادگاه، به سود او رأی دهد. یعنی در حکومت اسلامی و در سیستم قضای اسلام قاضی نمی تواند نقش وکلای مدافع را در سیستم قضایی امروز جهان بازی کند، در سیستم قضایی امروز جهان وکلای مدافع هدفی جز اثبات مدّعای موکل خود ندارند، برای آنها فرقی ندارد که واقعا حق با کدام طرف دعوی است، وکیل اجیر موکِّل است، تا کاری کند که مدعای او را در دادگاه به کرسی نشاند، و لذا تلاش میکند تا او را به راهی راهنمایی کند که از نظر موازین قضا، دادگاه به نفع او رأی دهد.
وکالت به این شکل در سیستم قضایی اسلامی ممنوع است، چه اینکه قاضی دادگاه به صورت غیر رسمی متهم را راهنمایی کند و یا اینکه دیگری به عنوان وکیل رسمی از موکل خود دفاع نماید. البته اگر قاضی تشخیص داد که واقعا حق با کیست ولی او به علت عدم آشنایی با موازین قضایی نمی تواند از خود دفاع کند، در این صورت قاضی می تواند، رسما او را راهنمایی کند همان طور که وکیل متهم می تواند از او دفاع نماید. بنا براین اسلام وکیل مدافع را به شکلی که در سیستم قضایی امروز جهان مطرح است به رسمیت نمیشناسد و تنها به کسی اجازه دفاع از داد خواه را می دهد که تشخیص داده است حق با کیست و در این مورد تفاوتی میان قاضی دادگاه، دادستان و یا وکیل مدافع نیست. همین طور قاضی نباید بلندتر از داد خواه سخن بگوید.در نظام قضایی اسلام، باید قاضی در سخن گفتن ادب را رعایت کند و با آرامش و متانت با متهم و داد خواه مکالمه نماید، و سعی کند که مانند او و یا آرام تر از او سخن بگوید و هیچ گاه به خود اجازه ندهد که بر سر داد خواه فریاد بکشد و یا با صدای بلند با او حرف بزند.
چنانچه نقل شده است که امام (ع) علی شخصی را به نام ابو الاسود دٌئِلی به امر قضا منصوب کرد و پس از مدتی او را عزل نمود. ابو الاسود که کاملاً خود را بی تقصیر می دانیست از این رفتار دلگیر شد خدمت حضرت رسید و از امام علت عزل خود را جویا شد و گفت: «لِمَ عَزلتَنی و ما خنت و لا جنیتٌ» دلیل عزل من چیست؟ در صورتی که نه خیانت کردم و نه جنایت. امام علی فرمود: انّی رَیتٌ کلامک یعلو کلام خصمک.[xlvii] حضرت فرمود: درست است که خیانت و جنایتی مرتکب نشده ای ولی دیدم که تو در موقع سخن گفتن با داد خواه بلندتر از او سخن می گویی شایسته نیست که قاضی چنین باشد.»
حضرت امام خمینی با توجه به همین روایات و تأسّی به حضرت علی (ع) است که در تحریر الوسیله وظایف قاضی را چنین بیان می کند و میفرماید: «القول فی وظایف القاضی و هی امور: الاول یجب التسویه بین الخصوم- و این تفاوتا فی الشرف والصفه- فی السلام والرّد والإجلاس والنظر والکلام والإنصات و طلاقه الوجه و سایر الآداب و انواع الإکرام والعدل فیالحکم وامّا التسویه فی المیل باالقلب فلا یجب هذا إذا کانا مسلمین…»[xlviii]
وظایف قاضی چند امر است. [ در حکومت اسلامی قاضی موظف است آن امور را رعایت کند که رعایت کردن آن امنیت قضایی را به دنبال دارد.]
اول: واجب است بین طرفین دعوا تساوی بر قرار بکند اگر چه در شرف و پایین بودن شأن موقعیت های اجتماعی متفاوت باشند، تساوی در سلام و جواب آن و نشاندن آنها و نگاه کردن به آنها و سخن گفتن و سکوت، گشاده رویی و سایر آداب و انواع اکرام و همین طور رعایت عدالت در حکم، امّا تسویه در میل قلبی واجب نیست.
دوم: برای قاضی جایز نیست که برای یکی از طرف مخاصمه چیزی را تلقین کند که به وسیله آن بر خصمش کمک بگیرد، مثل اینکه او به طور احتمال ادعا نماید، پس قاضی به او تلقین کند که به طور جزم ادعا کند، تا دعوایش مسموع باشد یا اینکه او ادعا کند که امانت یا دین را ادا نموده است پس قاضی به او تلقین کند که آن را انکار نماید و همچنین جایز نیست که کیفیت احتجاج و راه غلبه بر طرف را به او بیاموزد. این در صورتی است که نداند حق با او است و گرنه جایز است کما اینکه برایش جایز است که به علمش حکم نماید و اما غیر قاضی در صورتی که ادعای او را صحیح بداند این کار برایش جایز است، و اگر می داند که ادعایش صحیح نیست برایش جایز نمی باشد، و در صورت جهل به آن احوط ترک آن است.
سوم: اگر متخاصمین به ترتیب وارد شوند حاکم باید در شنیدن دعوا ابتدا به اولی و سپس به بعدی آن- الاول فاالاول – گوش نماید، مگر اینکه قبلی راضی به تأخیرش باشد و بین شریف و وَضِیع و مرد و زن فرقی نیست. و اگر با هم وارد شوند یا کیفیت ورود آنها را نداند و راهی برای اثبات آن نباشد در صورت اختلاف آنها بین آنها قرعه بیندازد.
چهارم: اگر مدعی علیه، با ادّعای، دعوای مدعی را قطع نماید، قاضی نباید آن را گوش نماید تا اینکه از دعوای طرفش جواب دهد و حکم آن تمام شود، پس او ادعایش را از نو بیان میکند مگر آنکه مدعی اول راضی به جلوا انداختن او باشد.
پنجم: اگر یکی از خصمین سبقت به دعوا نماید او اولی است. و اگر هر دو با هم شروع به دعوی نمودند، از کسی که طرف راست طرفش قرار گرفته است گوش مینماید و اگر اتفاقا مسافر و حاضر باشند هر دو مساوی هستند مادامی که یکی از آنها به تأخیر ضرر نبیند، پس جهت دفع ضرر مقدم می شود و در آن تردید نیست.»
امام خمینی(ره) در سخنرانی هایش هم روی مسئله قضا زیاد تکیه کرده است، از جمله: در جایی به قضات سفارش می کند که باید در قضاوت به علی (ع) اقتدا کرد.
«حضرت امیر المومنین در یک محاکمه ای که آن وقتی بود که خلیفه الله بود و خلیفه مسلمین بود و قضات را هم خودش تعیین می کرد یک محاکمه ای بود بین حضرت امیرالمومنین و یک نفر غیر مسلم- یهودی ظاهرا بود- و قاضی خواست حضرت را وقتی که رفت، تشریف بردند، آن طور است که با کینه اسم حضرت را برد، [وحضرت] گفت: نه حق نداری، باید مساوی باشیم، درنشستن مساوی، در همه چیز مساوی، وقتی هم که حکم بر خلاف کرد پذیرفت. آن خلیفه به حق خدا بود و شماها باید به او اقتدا بکنید، همه ما باید اقتدا بکنیم البته هیچ کدام طاقت نداریم مثل او باشیم، لیکن آنقدر باشید که اگر نامه ما را بردند آنجا بگویند اینها هم شیعه هستند اینها هم تابع هستند.»[xlix]
نتیجه:
در نتیجه به صورت کلی می توان گفت: قضا و رسیدگی به دادخواهی انسانها در تمام جوامع بشری نقش بزرگ و موقعیت حساس دارد، زیرا سعادت و سلامت جامعه، و برقراری امنیت و عدالت و حفظ حقوق و آزادی و احترام مردم، به قوۀ قضائیه و کیفیت اجرای آن بسته است و به وسیله قضا و رسیدگی به دعاوی مردم توازن اجتماعی در جامعه برقرار می شود، از طرفی قضا و داوری رابطه مستقیم با عدالت دارد اگر در یک جامعه رسیدگی به شکایات به صورت کامل انجام گیرد عدالت بر آن جامعه حکم فرما میگردد و مردم از لحاظ جان، مال و آبرو امنیت پیدا میکنند و کار دولت و مردم بهبود می یابد. بر عکس اگر در جامعه ای قضا و رسیدگی به دعاوی مردم مورد توجه قرار نگیرد عدالت از آن رخت بر می بندد و هرج و مرج و فساد آن جامعه را فرا می گیرد، و در نتیجه موقعیت دولت از بین می رود، آری «قضا» در کم کردن فاصله ها و تبدیل اختلاف به اتفاق و نزاع به توافق، که هر اجتماعی نیاز به آن دارد، نقش مهمی دارد و به یقین باعث سعادت و آرامش و امنیت در جامعه می گردد. و بدون شک در اسلام هدف اساسی قوه قضائیه اجرای عدالت و بر پایی قسط در جامعه است به گونه ای که هر فردی از افراد جامعه در سایه آن بر جان، مال و ناموس خود احساس امنیت نماید و مسلّم است رسیدن به این هدف بدون رعایت راهکارهای مذکور ممکن نیست.
پینوشت
——————————————————————————–
[1] – تحف العقول، ص 239، به نقل از حماسه و عرفان، ص 248.
[2] – شوري/ 13.
[3] – مناقب شهرآشوب، ج 3، ص 347؛ كشف الغمه، ج 2، ص 537.
[4] – صحيح بخاري، ج 1، ص 141.
[5] – محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 33، ص 178.
[6] – فرقان/ 30.
[7] – ص/ 29.
[8] – نحل/ 44.
[9] – مقدمه ابن خلدون در علوم حديث از فصل ششم، ص 44.
[10] – زمينههاي قيام امام حسين(ع)، ص 241.
[11] – آل عمران/ 139.
[12] – صحيح بخاري، ج 5، ص 95.
[13] – المهوف، ص 84.
[14] – محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 44، ص 329؛ ذريعة النجاة، گرمرودي محمد، ص 37.
[15]- شيخ ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعه، (تهران، دارالكتب الاسلاميه) ج3، ص46.ر.ک. http://www.yoosofezahra.com
2- ويژگي هاي حضرت زينب(س)، ناصر با قري بيد هندي، انتشارات مسجد مقدس جمکران، بهار1377
[17]- حسن الهی، زينب کبري (س) عقيله بني هاشم، ص 63، بهار 1375
[18]- مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و یكم، سال 1375، ج 2، ص 225
[19]- شیخ ذبیح الله محلاتی، پشین، ص 74
[20]- مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات صدرا، 1375، ص 59
[21]- محمد مهدي اشتهاردي، زينب(س) فروغ تابان کوثر، انتشارات برهان ، تابستان1379
[22]- حسن الهي، پشین
[23]- احتجاج طبرسي ج2،ص109
[24]- كهف/65
[25]- شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، چاپ قديم،1331 ه . ش) ج1، ص298.
[26] – قرآن کريم سورة نساء آية 76
[27] – قرآن کريم سورة ممتحنه آيه 4
[28] – قرآن کريم سورة احزاب آيه
[29] – فرهنگ بزرگ جامع نوين ( المنجد ) ص 27
[30] – مفردات راغب في غريب القرآن ج -1-ص235
[31] – قاموس قرآن ج 2 ص 134
[32] – تفسير مجمع البيان ج 20 ص 70 انتشارات فراهاني چاپ سال 1360
[33] – ترجمه تفسير الميزان ج 16 ص 432 مترجم موسوي همداني سيد محمد باقر ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعة مدرسين حوزة علميه قم چاپ سا ل 1374.
[34] – کشاف زمخشري ج3 ص153 زمخشري محمود ناشر دارالکتاب العربي چاپ بيروت چاپ سال 1407
[35] – تفسير نمونه ج 17 ص 242 ناشر دارالکتب الاسلاميه چاپ تهران سال چاپ 1374 ش
[36]- قرآن کريم سورة نجم آيه 3و4
[xxxvii] – محمدتقی، جعفری، ترجمه و تفسیرنهج البلاغه، ج23، ص 27- 28
[xxxviii] – نهج البلاغه، نامۀ 47
[xxxix] – صحیفۀ امام، ج 16، ص 44
[xl] – محقق حلی، شرایع الاسلام، کتاب القضاء، ر.ک. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 341
[xli] – نهج البلاغه، خطبه، 17
[xlii] – صحیفۀ امام، ج 11، 292
[xliii] – محمد محمدی، ری شهری، مقدمه ای بر سیستم قضاء اسلامی ص 126-128
[xliv] – محمد محمدی، ری شهری، میزان الحکمه، باب 3366 « آداب القضا » ص 126- 128
[xlv] – هندی، کنز العمال، ج 6 ص 102، ح 15033
[xlvi] – شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18 ص 155، ح 33590
[xlvii] – محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، باب 3366، حدیث 16837
[xlviii] – روح الله موسوی، خمینی، تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، ج 4، ص 88-91
[xlix] – صحیفه امام، ج 9، ص 123.