توسل به اهل بیت علیهم السلام

 

انحراف اُموي ريشه تفكّر وهّابي

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

«الحمد للَّه ربّ العالمين وصلّى اللَّه على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين ولعنة اللَّه على أعدائهم أجمعين».

«قال اللَّه الحكيم في محكم كتابه أعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم»

)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ((1).

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و وسيله‏اى براى تقرّب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيدباشد كه رستگار شويد

قرآن و حيات برزخى مردگان:

 

بر اساس آيات قرآن كريم، موت به معناى نابودى و انعدام نيست، بلكه انتقال از منزلى به منزل ديگر است. انسانها پس از مرگ داراى حيات برزخى هستند. براى تأييد اين مطلب آيات فراوانى در قرآن كريم وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏نماييم.

 

الف – شهدا بهره‏مندان برزخ:

خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:

)وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ( (2).

و به آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نگوييد، بلكه آنان زنده‏اند ولى شما نمى‏فهميد.

و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

)وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ ‏وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون( (3).

(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته مى‏شوند مردگانند، بلكه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان ‏روزى داده مى‏شوند * آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحال اند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند (مجاهدان، شهيدان آينده) خوش وقتند، (زيرامقامات برجستة آنها را در جهان مى‏بينند و مى‏دانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت.

خداوند متعال به صراحت و روشنى در اين آيه مى‏فرمايد: شهدا از رزق و روزى برخوردار و بهره‏مند هستند، از آن چه‏ خداوند به آنها داده است شاد مى‏باشند، راه را به كسانى كه هنوز نيامده‏اند نشان داده و به آنها بشارت و مژده مى‏دهند و بيم وهراسى ندارند.

از اين دو آيه در مى‏يابيم كه شهدا پس از شهادت نابود نمى‏شوند، بلكه در عالم برزخ نيز داراى حيات و زندگى‏ مى‏باشند.

ب – آرزوى ميّت در عالم برزخ:

خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد:

)إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ‏ الْمُكْرَمِينَ( (4).

من به پرورگارتان ايمان آوردم، پس به سخنان من گوش فرا دهيد * به او گفته شد: وارد بهشت شو، گفت: اى‏كاش قوم من مى‏دانستند * كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گراميان قرار داده است.

در اين آيه خداوند متعال مى‏فرمايد: هنگامى كه ميّت را در قبر مى‏گذارند، وى مى‏گويد: من به خداوند ايمان دارم.سپس ملائكه به او مى‏گويند: وارد بهشت شو، وى در پاسخ مى‏گويد: اى كاش قوم من مى‏دانستند كه پروردگار مرا آمرزيده و از گراميان قرار داده است.

اين آيه به اقرار همه مفسّران قرآن كريم به عالم برزخ اشاره دارد. زيرا از اين كه ميّت مى‏گويد:«يا ليت قومي‏يعلمون» در مى‏يابيم كه اين سخن اشاره به روز قيامت ندارد. زيرا در قيامت همه از حال يكديگر آگاه هستند. به همين دليل‏حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام مى‏فرمايند:

«فلا تفضحني يوم القيامة علي رؤوس الأشهاد» (5).

بارالها! روز قيامت در برابر ديد همگان، رسوايم مكن.

در نتيجه از اين آيه كه اشاره به عالم برزخ دارد و از آرزوى ميّت متوجّه مى‏شويم كه در برزخ نوعى حيات و آگاهى‏وجود دارد.

ج – عذاب فرعونيان در برزخ:

در آيه‏اى ديگر خداوند متعال مى‏فرمايد:

)فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ((6).

خداوند او را از نقشه‏هاى سوء آنان نگه داشت، و عذاب شديد بر آل فرعون وارد شد * آتش است كه هر صبح وشام بر آن عرضه مى‏شوند، و روزى كه قيامت بر پا شود (مى‏فرمايد:) آل فرعون را در سخت‏ترين عذابها واردكنيد.

اين آيه به دو دليل اشاره به عالم برزخ دارد.

1 – در اين آيه خداوند متعال مى‏فرمايد: آتش روز و شب بر آل فرعون عرضه مى‏شود. در قيامت روز و شب وجود ندارد. در نتيجه منظور از عذابى كه روز و شب بر آل فرعون عرضه مى‏شود، عذاب در عالم برزخ است.

2 – عذابى كه در صدر آيه ذكر شده است بر عذاب عالم برزخ دلالت دارد. زيرا در انتهاء آيه به عذاب روز قيامت اشاره ‏شده است. اگر هر دو عذاب دلالت بر عذاب قيامت داشته باشد، تكرار لازم مى‏آيد كه از نظر بلاغت پسنديده نيست.

د – داستان قوم حضرت صالح علیه السلام:

خداوند متعال در سورة اعراف داستان پيامبرانى را ذكر مى‏نمايد كه قوم آنان در اثر عذاب الهى نابود شده‏اند. در اين ‏آيات پيامبران علیهم السلام، اقوام نابود شده را مخاطب قرار داده با آنان سخن مى‏گويند. اين امر بر عدم تساوى مرگ و انعدام دلالت دارد.به عبارت ديگر مردگان نيز داراى حياتى خاصّ به خود مى‏باشند.

حضرت صالح علیه السلام به قوم خود فرمودند: اين شتر معجزه‏اى از سوى پروردگار مى‏باشد، آزارى به او نرسانيد. امّا آنان ‏به اين هشدار بى توجّهى نمودند.

)فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ((7).

سپس ناقه را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سر پيچيدند و گفتند: اى صالح! اگر تو از فرستادگان خدا

هستى، آن چه ما را با آن تهديد مى‏كنى، بياور.

پس از اينكه شتر را پى كردند، حضرت صالح آنان را نفرين كرد.

)فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن‏ لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ( (8).

سر انجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان، جسم بى جانشان در خانه‏هايشان باقى مانده بود * (صالح)از آنها روى برتافت و گفت: اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم. شرط خير خواهى را انجام‏ دادم، ولى شما خير خواهان را دوست نداريد.

پس از آن كه همه به سبب زلزله نابود شدند، حضرت صالح به آنان پشت كرد و فرمود: من به وظيفة خود عمل‏ نمودم امّا شما خير خواهان و اندرز گويان را دوست نداريد.

در اين آيه: 1 – حضرت صالح با قوم خود كه هلاك شده‏اند، سخن مى‏گويد. يعنى آنان از بين نرفته‏اند و نابود نشده‏اند، بلكه فقط داراى حيات دنيوى و مادّى نمى‏باشند.

2 – حضرت صالحA به آنان مى‏فرمايد: «لا تحبّون الناصحين»، اين سخن، زمان حال را نيز در بر مى‏گيرد و به‏ اين معناست كه شما در عالم برزخ كه حقايق آشكار گشته است نيز حاضر به اعتراف و اذعان به حق نيستيد. كسى كه معدوم ‏و نابود شده باشد، چگونه حقيقتى بر وى آشكار مى‏گردد كه به آن اعتراف نمايد؟

عمر  و عدم اعتراف به اشتباه:

متأسّفانه برخى از مردم شهامت و جسارت آن را ندارند كه به اشتباهات خود اعتراف نمايند. عمر دراواخر عُمر خود از اعمال زشت خود پشيمان گشت. حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به او فرمودند: به اشتباهات خود اعتراف كن.امّا وى در پاسخ عرض كرد:

«النار ولا العار»(9).

آتش، نه ننگ.

آتش دوزخ را تحمّل مى‏كنم و امّا خفّت در دنيا را هرگز.

هـ – داستان قوم شعيب علیه السلام:

حضرت شعيب نيز قوم خود را هدايت نمود و به آنان فرمود:

)اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ( (10).

اى قوم من! خدا را بپرستيد، كه جز او معبودى نداريد. دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است‏ بنابر اين حقّ‏پيمانه و وزن را ادا كنيد، و از اموال مردم چيزى نكاهيد، و در روى زمين، بعد از آن كه ( در پرتوايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد.

امّا آنان سخن وى را نپذيرفتند. نافرمانى و طغيان در برابر خداوند آنان را به غذاب گرفتار نمود.

)فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ‏ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ( (11).

پس زمين لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان بصورت اجسادى بى جان در خانه هايشان مانده بودند. پس از آنكه عذاب بر آنان نازل شد. سپس از آنان روى بر تافت و گفت: اى قوم من! من رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خيرخواهى نمودم، با اين حال، چگونه بر حالِ قومِ بى ايمان تأسّف بخورم؟!

در اين آيه نيز حضرت شعيب با قوم خود پس از آن كه عذاب الهى بر آنان فرود مى‏آيد و همگى از بين مى‏روند،سخن مى‏گويد. آيا سخن گفتن با آنچه معدوم شده و از بين رفته معنايى دارد؟!

و – پرسش رسول اللَّه6 از پيامبران‏ پيشين:

)وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ( (12).

از رسولان كه پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم؟!

مى‏دانيم در زمان حيات رسول اللَّه هيچ پيامبرى در قيد حيات نبود. از اينكه خداوند متعال به رسول اللَّه مى‏فرمايد: از پيامبران پيشين سؤال نما، در مى‏يابيم مرگ مساوى با نابودى و انعدام نيست. زيرا پرسش و سؤال كردن ازمعدوم و نيست، امكان ندارد.

ح – سلام خداوند بر پيامبران‏علیهم السلام:

خداوند متعال در آيات فراوانى به پيامبران‏ سلام و درود مى‏فرستد. سلام و درود هنگامى معنا و فائده دارد كه ‏شخص داراى حيات باشد، تا از آن بهره‏مند گردد. از سلامِ خداوند متعال به پيامبران‏ در مى‏يابيم كه حيات فقط شامل‏حيات دنيوى نيست، بلكه مردگان و كسانى كه در اين دنيا نيستند از حيات بهره‏مند مى‏باشند.

)سَلاَمٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ( (13).

سلام بر نوح در ميان جهانيان باد.

)سَلاَمٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ( (14).

سلام بر ابراهيم

)سَلاَمٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ( (15).

سلام بر موسى و هارون.

)سَلاَمٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ( (16).

سلام بر آل ياسين.

)وَسَلاَمٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ( (17).

وسلام بر رسولان.

خداوند در رابطه با حضرت يحيى مى‏فرمايد:

)وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً( (18).

سلام بر او آن روز كه تولّد يافت، و آن روز كه مى‏ميرد و آن روز كه زنده و برانگيخته مى‏شود.

خداوند متعال از زبان حضرت حضرت عيسى علیه السلام مى‏فرمايد:

)وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً( (19).

و سلام (خدا) بر من در آن روز كه متولّد شدم. و در آن روز كه مى‏ميرم، و آن روز كه زنده و برانگيخته خواهم ‏شد.

اگر مرگ به معناى نيستى و نابودى باشد، سلام به انسان مرده در زمان مماتش معنا ندارد.

ط – سلام و صلوات خداوند بر رسول اللَّه:

خداوند متعال و ملائكه بر رسول اللَّه6 درود مى‏فرستند،

)إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً( (20).

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏فرستند. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، بر او درود فرستيد و سلام‏گوييد، و كاملاً تسليم (فرمان) او باشيد.

آيا سلام و صلوات خداوند بر پيامبر مختصّ به زمان حيات دنيوى رسول اللّه است يا دائمى و هميشگى‏مى‏باشد؟ ظاهراً ابن تيميّه و پيروان وى اعتقاد دارند كه احكام اسلام دائمى و هميشگى است. بنابر اين سلام خداوند متعال‏ و ملائكه نيز دائمى و هميشگى است.

همة فرق اسلامى در پايان نماز (هنگام سلام) مى‏گويند: «السّلام عليك أيّها النبي ورحمة اللَّه وبركاته»(21) برخى از اهل سنّت نيز در هنگام سلامِ نماز با حركت دادن انگشت خود به پيامبرصلی الله علیه واله وسلم اشاره مى‏كنند.

سلام بر كسى كه از بين رفته است هيچ مفهومى ندارد. پس سلام بر پيامبر سلام بر معدوم نيست بلكه سلام ‏بر زنده‏اى است كه فقط داراى حيات دنيوى نيست.

نتيجه‏گيرى از آيات قرآن كريم:

با توجّه به آياتى كه از قرآن كريم ذكر نموديم گزيرى نداريم از اين كه بپذيريم مرگ به معناى نيستى و انعدام‏ نيست. تأمّل و تدبّر در قرآن كريم ما را به اين مسأله هدايت مى‏كند كه مرگ، به معناى سقوط از مطلق حيات نيست بلكه‏ انتقال از منزلى به منزل ديگر است. بعد از مرگ روح از بين نمى‏رود و همچنان باقى است.

با توجّه به مطالبى كه تا كنون بيان نموديم پى مى‏بريم كسانى كه خداوند به آنان قدرتها و تواناييهايى عطا نموده‏است، در حيات و ممات از آن قدرتها و ويژگيها برخوردار هستند و ما همچنان كه مى‏توانيم از آنان در حيات استمداد واستعانت بجوييم، در ممات نيز مى‏توانيم و شائبه شرك به هيچ روى در استمداد از آنان وجود ندارد زيرا قدرت آنان در طول ‏قدرت الهى و به اذن خداوند مى‏باشد. امّا شرك منهى در قرآن، قائل شدن به قدرتهايى در عرض قدرت الهى است.

ادّعاى بى اساسِ وهابيّان:

پيروان ابن تيميّه ادعاي گزاف و بي اساسي دارند و ميگويند:

«لم يكن لأحدٍ من سلّف الاُمّة في عصر الصحابة ولا التابعين ولا تابع التابعين يتخيّرون الصلاة والدعاء عند قبورالأنبياء ويسئلونهم ويستغيثون بهم لا في مغيبهم ولا عند قبورهم»(22).

هيچ يك از گذشتگان نه در عصر صحابه(23) و نه تابعين(24) و نه تابع تابعين قبر انبياء را براى نماز خواندن و دعاكردن انتخاب نمى‏كردند و هيچ وقت نه در هنگام غيبت و نه در نزد قبرشان از آنان حاجت نمى‏خواستند والتماس و زارى نمى‏كردند.

نقد ابن تيميّه:

اين يك ادّعاى تاريخى است كه بنابر فرض صحّت، با آيات صريح قرآن كريم در تعارض است. از سوى ديگر به‏ لحاظ تاريخى نيز ادّعاى آنان مقرون به صحّت نمى‏باشد، زيرا در جلسات گذشته بيان نموديم كه صحابه در صدر اسلام كنار روضة مباركة رسول اللَّه آمده دعا مى‏كردند و حاجت مى‏خواستند، و كامروا مى‏گشتند. شفا طلبيدن، شفاعت خواستن ‏و حاجت خواهى از رسول اللَّه در حيات و ممات ايشان يك سنّت جارى و عادى در ميان صحابه بوده است.

روايات فراوانى در منابع معتبر اهل تسنّن يافت مى‏شود كه ادّعاى ابن تيميّه و وهابيّان را ابطال مى‏نمايد و ما به ‏برخى از آنها اشاره مى‏نماييم.

الف – طلب آمرزش نزد روضة رسول اللَّه:

«ان اعرابي جاء واستشفع بقبره»(25).

اهل تسنّن در كتب خود روايتى از حضرت اميرالمؤمنين نقل مى‏نمايند كه:

«قدّم علينا أعرابي بعد ما دفن رسول اللَّه بثلاثة أيّام»؛

سه روز پس از تدفين رسول اللَّه عربى نزد ما آمد.

«فرمى بنفسه على قبر النبيّ وحثا من ترابه على رأسه. وقال: يا رسول اللَّه 6 قلت فسمعنا قولك ووعيت‏ عن اللَّه فوعينا عنك»؛

پس خود را بر قبر رسول اللَّه انداخت و خاك بر سر خود ريخت. عرض كرد: اى رسول خدا ‏فرمودى و ما سخنانت را شنيديم و ما را از خداوند آگاه كردى و ما آگاه شديم.

وكان فيما اُنزل عليك )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً( (26)؛

و از آن چه بر تو نازل شد اين آيه شريفه بود: و اگر هنگامى كه به خويشتن ستم كردند نزد تو مى‏آمدند و ازخداوند آمرزش مى‏خواستند و پيامبر هم بر ايشان آمرزش مى‏خواست، خداوند را توبه‏پذير مهربان مى‏يافتند.

«وقد ظلمت نفسي وجئتك تستغفرلي»؛

بدرستيكه من به خود ستم كرده‏ام و نزد تو آمده‏ام كه براى من طلب آمرزش نمايى.

«فنودي من القبر إنّه قد غفر لك»(27).

ندايى از روضة رسول برخاست كه آمرزيده شدى.

ب – طلب باران در روضة رسول اللَّه صلی الله علیه واله وسلم :

در روايتى آمده است كه:

«أصاب الناس قحط في زمن عمر ابن الخطّاب فجاء رجل إلى قبر النبيّ فقال: يا رسول اللَّه استسق اللَّه‏ تعالى لاُمّتك فإنّهم قد هلكوا، فأتاه رسول اللَّه4 في المنام… وأخبره أنّهم يسقون»(28).

در زمان عمر خشكسالى و قحطى به مردم روى آورد، شخصى به نزد روضة رسول اللَّه رفت‏ و عرض كرد: اى رسول خدا از خداوند براى مردم باران طلب نما زيرا آنان هلاك شدند، و آن شخص‏ رسول اللَّه را در خواب ديد… كه به او خبر دادند باران خواهد آمد.

ما از اين روايات در مى‏يابيم كه تلقّى اصحاب رسول اللَّه از حاجت خواهى چه بوده است. آنان بسيار عادى وطبيعى، بدون اينكه شبهة شرك و… به ذهن آنان خطور نمايد، كنار روضة رسول اللَّه حاضر مى‏شدند و حاجتهاى خود را طلب مى‏كردند.

ج – گفتگوى مالك و منصور دوانيقى:

مالك ابن انس كه يكى از امامهاى چهارگانة اهل تسنّن است روزى در مسجد رسول اللَّه در مدينه نشسته بودكه منصور دوانيقى وارد مى‏شود و مالك به وى مى‏گويد:

«يا أميرالمؤمنين! لا ترفع صوتك في هذا المسجد فإنّ اللَّه تعالى أدّب قوماً فقال: )لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ ‏النَّبِيِّ((29)؛

اى منصور! صدايت را در اين مسجد بالا نبر، خداوند گروهى را ادب كرد و فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد صداهايتان را از صداى پيامبر بلندتر مسازيد.

ومدح قوماً فقال: )إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى((30)؛

و گروهى را مدح كرد و فرمود: كسانى كه صداهايشان را نزد پيامبر خدا آهسته مى‏دارند، خداونددلهايشان را براى تقوا خالص نموده.

وذمّ قوماً فقال)إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ( (31).

و گروهى را مذمّت كرد و فرمود: كسانى كه تو را از پشت درِ حجره‏ها صدا مى‏زنند بيشترشان نا بخردند.

«وإنّ حرمته ميّتاً كحرمته حيّاً؛

و حرمت پيامبر در ممات همانند حرمت ايشان در حيات است.

وقال: يا أبا عبداللَّه أستقبل القبلة وأدعوا أم أستقبل رسول اللَّه ؟

منصور گفت: اى مالك به سمت قبله دعا بخوانم يا به سوى روضة رسول اللَّه.

فقال: ولم تصرف وجهك عنه؟ «وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم إلى اللَّه تعالى يوم القيامة»(32).

مالك گفت: چرا روى خود را از روضة رسول اللَّه بازگردانى؟ او وسيلة تو و وسيله پدرت حضرت‏ آدم‏ در روز قيامت نزد خداوند متعال مى‏باشد.

د – شفا خواستن از روضة رسول اللَّه صلی الله علیه واله وسلم:

اهل تسنّن در كتب خود در مورد ابن أبي المنكدر(33) چنين نقل مى‏كنند:

«كان يجلس مع أصحابه قال: وكان يصيبه الصّمات؛

ابن ابى المنكدر همراه با دوستان خود مى‏نشست و ناگهان ساكت مى‏شد.

فكان يقوم كما هو يضع خدَّه على قبر النبيّ ثمّ يرجع، فعوتب في ذلك،

همچنان كه ساكت بود از جاى بر مى‏خواست و گونه‏اش را به روضة رسول اللَّه مى‏گذاشت. پس بر اين كار مورد سرزنش قرار گرفت.

فقال: إنّه ليصيبني خطرة فإذا وجدت ذلك استشفيت بقبر النبيّ؛

در پاسخ گفت: وقتى احساس خطر مى‏كنم، از روضة رسول اللَّهطلب شفا مى‏كنم.

وكان يأتي موضعاً من المسجد في الصحن فيتمرّغ فيه ويضطجع؛

وى به جايى در مسجد خود را مى‏ماليد و به پهلو دراز مى‏كشيد.

فقيل له في ذلك فقال: إنّي رأيت النبيّ 4 في هذا الموضع» (34).

از اين كار وى از او پرسيدند، در پاسخ گفت: من رسول اللَّه را در اين جا ديدم.

هـ –  احترام شافعى به اهل بيت‏ علیهم السلام:

احمد ابن حنبل و شافعى كه هر دو از امامانِ مذاهب اهل سنّت هستند به اهل بيت‏ احترام مى‏گذاشتند. شافعى‏در رابطه با اهل بيت‏ مى‏گويد:

«آل النبي ذريعتي وهم إليه وسيلتي»(35).

(اهل بيت پيامبر دريچه، روزنه و واسطه من نزد خداوند هستند).

و – حضرت زهرا و سوگوارى بر پدر:

حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام مى‏فرمايند:

«لمّا رمس رسول اللَّه جاءت فاطمة فوقفت على قبره وأخذت قبضة من تراب القبر ووضعت‏ على عينها وبكت وأنشأت تقول».

هنگامى كه رسول اللَّه فوت نمودند، حضرت فاطمه سلام الله علیها نزد روضة رسول اللَّه آمدند و يك مشت‏ خاك از روى روضة رسول اللَّه برداشتند و بر چشم خود نهادند و گريه كردند و چنين سرودند:


ماذا على من شمّ تربة أحمد

صبّت عليّ مصائب لو أنّها

أن لا يشمّ مدى الزمان غواليا

صُبّت على الأيّام صرن لياليا(36)

اگر كسى خاك احمد را ببويد، ديگر نبايد تا آخر الزمان عطرى ببويد، بر من مصائبى فرود آمد كه اگر آنها بر روزها مى‏آمد شب مى‏شدند.

ح – صحابه و احترام به روضة رسول اللَّه:

اهل تسنّن نقل مى‏كنند كه:

«إنّ ابن عمر كان يضع يده اليمنى على القبر الشّريف وإنّ بلالاً وضع خدّيه عليه أيضاً»(37).

فرزند عمر دست راست خود را بر روضة رسول اللَّه مى‏گذاشت و بلال دو گونة خود را بر روضة رسول‏اللَّه قرار مى‏داد.

روزى مروان شخصى را ديد كه صورتش را بر روضة مباركه رسول اللَّه گذاشته است، گردن او راگرفت و به وى گفت: مى‏دانى چه مى‏كنى؟ آن شخص (ابو ايوب انصارى) در پاسخ گفت:

«جئت رسول اللَّه ولم آت الحجر»؛

من به نزدِ سنگ نيامده‏ام، بلكه به نزد رسول اللَّه آمده‏ام.

سمعت رسول اللَّه يقول:

«لا تبكوا على الدين إذا وليه أهله ولكن ابكوا على الدين إذا وليه غير أهله»(38).

شنيدم رسول اللَّه فرمودند: بر دين اگر در دست اهلش بود گريه نكنيد، امّا اگر دين به دست نا اهل افتاد براو بگرييد.

پيروى از سنّت چه كسانى؟

سخن ما با ابن تيميّه، وهابيّان و پيروان آنان اين است كه: سنّت رسول اللَّه را از چه كسى بايد بگيريم؟ از ابوايّوب انصارى يا مروان حكم

ابو ايّوب انصارى ميزبان رسول اللَّه در مدينه بود. هنگامى كه رسول اللَّه به مدينه هجرت كردند، مردم‏ مدينه مى‏خواستند ميزبان رسول اللَّه باشند، امّا ايشان فرمودند:

«دعوا الناقة فإنّها مأمورة».

شتر را رها كنيد او مأمور است [راهش را مى‏داند].

و شتر رسول اللَّه كنار درب خانه ابو ايّوب انصارى نشست(39).

امّا مروان حكم چه كسى بود؟

پدر مروان، حكم ابن العاص پشت رسول اللَّه حركت مى‏كرد و ايشان را مسخره مى‏كرد. روزى ‏رسول اللَّه به پشت خود نگريسته و حكم ابن العاص را در حال تمسخر ديدند و فرمودند:

«كن كذلك».

همين گونه باش.

پس از اين سخن، وى تا آخر عمر همانطور ماند(40).

امّا مروان بوسيلة رسول اللَّه تبعيد شده بود. حتّى ابو بكر و عمر نيز جرأت نكردند او را به‏ مدينه بياورند، امّا عثمان او را به مدينه باز گرداند، زيرا هر دو اموى بودند.

ابن تيميّه و پيروان وى به دروغ مى‏گويند كه از سنّت رسول اللَّه تبعيّت مى‏كنند. اگر نيك بنگريم آنان پيروان ‏راستين بنى اميّه هستند. افكار آنان ريشه در افعال و كردار بنى اميّه دارد. امّا شيعيان به حسب ظاهر از صحابة جليل القدر پيروى مى‏كنند، و اگر با دقّت و تأمّل بنگريم به دستور و فرمان قرآن كريم عمل مى‏نمايند.

روايات فراوانى در كتب اهل سنّت وجود دارد كه بيان مى‏كند، مردم با نماز خواندن و نزديك شدن به روضة رسول ‏اللَّه خود را متبرك مى‏كردند.

هنگامى كه پيامبر به حجّ مشرّف شدند، مردم در منى موهاى رسول اللَّه را براى تبرّك نزد خود نگهدارى مى‏كردند(41). مى‏گويند در موزه‏اى در تركيه مقدارى از موهاى رسول اللَّه نگهدارى مى‏شود.

توسل به قبر شافعى:

ابن حجر يكى از علماى اهل تسنّن است. وى در كتابى كه در رابطه با فضايل ابوحنيفه نوشته است، آورده:

إنّ الإمام الشافعيّ أيّام كان هو ببغداد كان يتوسّل بالإمام أبي حنيفة و يجيي إلى ضريحه، يزور فيسلّم عليه ثمّ يتوسّل‏إلى اللَّه تعالى به في قضاء حاجاته؛

شافعى روزهايى كه در بغداد بود به ابو حنيفه توسّل مى‏كرد. به قبر وى مى‏آمد، او را زيارت مى‏كرد و به او سلام ‏مى‏داد و بوسيلة ابو حنيفه براى روا گشتن حاجاتش به خدا توسّل مى‏كرد.

«أنّ الإمام أحمد توسّل بالإمام الشافعيّ حتّى تعجّب ابنه، فقال له أبوه: إنّ الشافعي كالشمس للناس»(42).

احمد ابن حنبل نيز به قبر شافعى توسّل مى‏كرد، بگونه‏اى كه پسر احمد از كار پدر متعجّب شد، و پدرش به وى‏ گفت: شافعى مانند خورشيدى براى مردم است.

عملكرد پيروان ابن تيميّه پس از مرگ وى:

پيروان ابن تيميّه از اين كه مسلمانان گرفتار شرك شوند بسيار هراسناكند، و هر گونه توسّل، شفاعت و احترام به قبورمطهّر ائمه‏را شرك مى‏دانند، امّا هنگامى كه ابن تيميّه از دنيا رفت، چه كردند؟

«إنّ يوم وفاته كان مشهوداً ضاقت الطريق لجنازته وانتهى بها الناس من كل فجٍّ عميق واشتدّ الزحام».

هنگامى كه ابن تيميّه مُرد، تشييع با شكوهى داشت، بگونه‏اى كه راه براى حركت جنازه تنگ شده بود و مردم از هر جا آمده بودند و بسيار شلوغ بود.

«والقي الناس على نعشه مناديلهم و عمائمهم للتبرّك… وكسرت أعواد سريره لكثرة تعلّق الناس به وشربوا ماء غسله ‏للتيمّن»(43).

و مردم بر نعش وى دستمالها و عمامه‏هايشان را براى تبرّك انداختند… به دليل ازدحام جمعيّت و علاقه مردم به‏ وى، تابوت شكست و مردم براى تبرّك آب غسل وى را نوشيدند.

بسيار عبرت آور است. به نص صريح قرآن و روايات صحيح فراوان توسّل، شفاعت و استمداد از كسانى كه خداوند به‏آنان قدرتهاى ويژه‏اى عطا نموده است و معصوم و پاكيزه‏اند كارى پسنديده محسوب مى‏شود، امّا اين كار از نظر وهابيّون‏ شرك شمرده مى‏شود ولى از طرف ديگر نوشيدن آب غسل ابن تيميّه با نگاه وهابيّون عين توحيد است!

«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»

 


جستجو