انحراف اُموي ريشه تفكّر وهّابي
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
«الحمد للَّه ربّ العالمين وصلّى اللَّه على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين ولعنة اللَّه على أعدائهم أجمعين».
«قال اللَّه الحكيم في محكم كتابه أعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم»
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ((1).
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و وسيلهاى براى تقرّب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيدباشد كه رستگار شويد
قرآن و حيات برزخى مردگان:
بر اساس آيات قرآن كريم، موت به معناى نابودى و انعدام نيست، بلكه انتقال از منزلى به منزل ديگر است. انسانها پس از مرگ داراى حيات برزخى هستند. براى تأييد اين مطلب آيات فراوانى در قرآن كريم وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مىنماييم.
الف – شهدا بهرهمندان برزخ:
خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد:
)وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ( (2).
و به آنها كه در راه خدا كشته مىشوند مرده نگوييد، بلكه آنان زندهاند ولى شما نمىفهميد.
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
)وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون( (3).
(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند مردگانند، بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند * آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحال اند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان، شهيدان آينده) خوش وقتند، (زيرامقامات برجستة آنها را در جهان مىبينند و مىدانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت.
خداوند متعال به صراحت و روشنى در اين آيه مىفرمايد: شهدا از رزق و روزى برخوردار و بهرهمند هستند، از آن چه خداوند به آنها داده است شاد مىباشند، راه را به كسانى كه هنوز نيامدهاند نشان داده و به آنها بشارت و مژده مىدهند و بيم وهراسى ندارند.
از اين دو آيه در مىيابيم كه شهدا پس از شهادت نابود نمىشوند، بلكه در عالم برزخ نيز داراى حيات و زندگى مىباشند.
ب – آرزوى ميّت در عالم برزخ:
خداوند متعال در قرآن مىفرمايد:
)إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ( (4).
من به پرورگارتان ايمان آوردم، پس به سخنان من گوش فرا دهيد * به او گفته شد: وارد بهشت شو، گفت: اىكاش قوم من مىدانستند * كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گراميان قرار داده است.
در اين آيه خداوند متعال مىفرمايد: هنگامى كه ميّت را در قبر مىگذارند، وى مىگويد: من به خداوند ايمان دارم.سپس ملائكه به او مىگويند: وارد بهشت شو، وى در پاسخ مىگويد: اى كاش قوم من مىدانستند كه پروردگار مرا آمرزيده و از گراميان قرار داده است.
اين آيه به اقرار همه مفسّران قرآن كريم به عالم برزخ اشاره دارد. زيرا از اين كه ميّت مىگويد:«يا ليت قومييعلمون» در مىيابيم كه اين سخن اشاره به روز قيامت ندارد. زيرا در قيامت همه از حال يكديگر آگاه هستند. به همين دليلحضرت اميرالمؤمنين علیه السلام مىفرمايند:
«فلا تفضحني يوم القيامة علي رؤوس الأشهاد» (5).
بارالها! روز قيامت در برابر ديد همگان، رسوايم مكن.
در نتيجه از اين آيه كه اشاره به عالم برزخ دارد و از آرزوى ميّت متوجّه مىشويم كه در برزخ نوعى حيات و آگاهىوجود دارد.
ج – عذاب فرعونيان در برزخ:
در آيهاى ديگر خداوند متعال مىفرمايد:
)فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ((6).
خداوند او را از نقشههاى سوء آنان نگه داشت، و عذاب شديد بر آل فرعون وارد شد * آتش است كه هر صبح وشام بر آن عرضه مىشوند، و روزى كه قيامت بر پا شود (مىفرمايد:) آل فرعون را در سختترين عذابها واردكنيد.
اين آيه به دو دليل اشاره به عالم برزخ دارد.
1 – در اين آيه خداوند متعال مىفرمايد: آتش روز و شب بر آل فرعون عرضه مىشود. در قيامت روز و شب وجود ندارد. در نتيجه منظور از عذابى كه روز و شب بر آل فرعون عرضه مىشود، عذاب در عالم برزخ است.
2 – عذابى كه در صدر آيه ذكر شده است بر عذاب عالم برزخ دلالت دارد. زيرا در انتهاء آيه به عذاب روز قيامت اشاره شده است. اگر هر دو عذاب دلالت بر عذاب قيامت داشته باشد، تكرار لازم مىآيد كه از نظر بلاغت پسنديده نيست.
د – داستان قوم حضرت صالح علیه السلام:
خداوند متعال در سورة اعراف داستان پيامبرانى را ذكر مىنمايد كه قوم آنان در اثر عذاب الهى نابود شدهاند. در اين آيات پيامبران علیهم السلام، اقوام نابود شده را مخاطب قرار داده با آنان سخن مىگويند. اين امر بر عدم تساوى مرگ و انعدام دلالت دارد.به عبارت ديگر مردگان نيز داراى حياتى خاصّ به خود مىباشند.
حضرت صالح علیه السلام به قوم خود فرمودند: اين شتر معجزهاى از سوى پروردگار مىباشد، آزارى به او نرسانيد. امّا آنان به اين هشدار بى توجّهى نمودند.
)فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ((7).
سپس ناقه را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سر پيچيدند و گفتند: اى صالح! اگر تو از فرستادگان خدا
هستى، آن چه ما را با آن تهديد مىكنى، بياور.
پس از اينكه شتر را پى كردند، حضرت صالح آنان را نفرين كرد.
)فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ( (8).
سر انجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان، جسم بى جانشان در خانههايشان باقى مانده بود * (صالح)از آنها روى برتافت و گفت: اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم. شرط خير خواهى را انجام دادم، ولى شما خير خواهان را دوست نداريد.
پس از آن كه همه به سبب زلزله نابود شدند، حضرت صالح به آنان پشت كرد و فرمود: من به وظيفة خود عمل نمودم امّا شما خير خواهان و اندرز گويان را دوست نداريد.
در اين آيه: 1 – حضرت صالح با قوم خود كه هلاك شدهاند، سخن مىگويد. يعنى آنان از بين نرفتهاند و نابود نشدهاند، بلكه فقط داراى حيات دنيوى و مادّى نمىباشند.
2 – حضرت صالحA به آنان مىفرمايد: «لا تحبّون الناصحين»، اين سخن، زمان حال را نيز در بر مىگيرد و به اين معناست كه شما در عالم برزخ كه حقايق آشكار گشته است نيز حاضر به اعتراف و اذعان به حق نيستيد. كسى كه معدوم و نابود شده باشد، چگونه حقيقتى بر وى آشكار مىگردد كه به آن اعتراف نمايد؟
عمر و عدم اعتراف به اشتباه:
متأسّفانه برخى از مردم شهامت و جسارت آن را ندارند كه به اشتباهات خود اعتراف نمايند. عمر دراواخر عُمر خود از اعمال زشت خود پشيمان گشت. حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به او فرمودند: به اشتباهات خود اعتراف كن.امّا وى در پاسخ عرض كرد:
«النار ولا العار»(9).
آتش، نه ننگ.
آتش دوزخ را تحمّل مىكنم و امّا خفّت در دنيا را هرگز.
هـ – داستان قوم شعيب علیه السلام:
حضرت شعيب نيز قوم خود را هدايت نمود و به آنان فرمود:
)اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ( (10).
اى قوم من! خدا را بپرستيد، كه جز او معبودى نداريد. دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است بنابر اين حقّپيمانه و وزن را ادا كنيد، و از اموال مردم چيزى نكاهيد، و در روى زمين، بعد از آن كه ( در پرتوايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد.
امّا آنان سخن وى را نپذيرفتند. نافرمانى و طغيان در برابر خداوند آنان را به غذاب گرفتار نمود.
)فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ( (11).
پس زمين لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان بصورت اجسادى بى جان در خانه هايشان مانده بودند. پس از آنكه عذاب بر آنان نازل شد. سپس از آنان روى بر تافت و گفت: اى قوم من! من رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خيرخواهى نمودم، با اين حال، چگونه بر حالِ قومِ بى ايمان تأسّف بخورم؟!
در اين آيه نيز حضرت شعيب با قوم خود پس از آن كه عذاب الهى بر آنان فرود مىآيد و همگى از بين مىروند،سخن مىگويد. آيا سخن گفتن با آنچه معدوم شده و از بين رفته معنايى دارد؟!
و – پرسش رسول اللَّه6 از پيامبران پيشين:
)وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ( (12).
از رسولان كه پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم؟!
مىدانيم در زمان حيات رسول اللَّه هيچ پيامبرى در قيد حيات نبود. از اينكه خداوند متعال به رسول اللَّه مىفرمايد: از پيامبران پيشين سؤال نما، در مىيابيم مرگ مساوى با نابودى و انعدام نيست. زيرا پرسش و سؤال كردن ازمعدوم و نيست، امكان ندارد.
ح – سلام خداوند بر پيامبرانعلیهم السلام:
خداوند متعال در آيات فراوانى به پيامبران سلام و درود مىفرستد. سلام و درود هنگامى معنا و فائده دارد كه شخص داراى حيات باشد، تا از آن بهرهمند گردد. از سلامِ خداوند متعال به پيامبران در مىيابيم كه حيات فقط شاملحيات دنيوى نيست، بلكه مردگان و كسانى كه در اين دنيا نيستند از حيات بهرهمند مىباشند.
)سَلاَمٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ( (13).
سلام بر نوح در ميان جهانيان باد.
)سَلاَمٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ( (14).
سلام بر ابراهيم
)سَلاَمٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ( (15).
سلام بر موسى و هارون.
)سَلاَمٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ( (16).
سلام بر آل ياسين.
)وَسَلاَمٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ( (17).
وسلام بر رسولان.
خداوند در رابطه با حضرت يحيى مىفرمايد:
)وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً( (18).
سلام بر او آن روز كه تولّد يافت، و آن روز كه مىميرد و آن روز كه زنده و برانگيخته مىشود.
خداوند متعال از زبان حضرت حضرت عيسى علیه السلام مىفرمايد:
)وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً( (19).
و سلام (خدا) بر من در آن روز كه متولّد شدم. و در آن روز كه مىميرم، و آن روز كه زنده و برانگيخته خواهم شد.
اگر مرگ به معناى نيستى و نابودى باشد، سلام به انسان مرده در زمان مماتش معنا ندارد.
ط – سلام و صلوات خداوند بر رسول اللَّه:
خداوند متعال و ملائكه بر رسول اللَّه6 درود مىفرستند،
)إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً( (20).
خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مىفرستند. اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر او درود فرستيد و سلامگوييد، و كاملاً تسليم (فرمان) او باشيد.
آيا سلام و صلوات خداوند بر پيامبر مختصّ به زمان حيات دنيوى رسول اللّه است يا دائمى و هميشگىمىباشد؟ ظاهراً ابن تيميّه و پيروان وى اعتقاد دارند كه احكام اسلام دائمى و هميشگى است. بنابر اين سلام خداوند متعال و ملائكه نيز دائمى و هميشگى است.
همة فرق اسلامى در پايان نماز (هنگام سلام) مىگويند: «السّلام عليك أيّها النبي ورحمة اللَّه وبركاته»(21) برخى از اهل سنّت نيز در هنگام سلامِ نماز با حركت دادن انگشت خود به پيامبرصلی الله علیه واله وسلم اشاره مىكنند.
سلام بر كسى كه از بين رفته است هيچ مفهومى ندارد. پس سلام بر پيامبر سلام بر معدوم نيست بلكه سلام بر زندهاى است كه فقط داراى حيات دنيوى نيست.
نتيجهگيرى از آيات قرآن كريم:
با توجّه به آياتى كه از قرآن كريم ذكر نموديم گزيرى نداريم از اين كه بپذيريم مرگ به معناى نيستى و انعدام نيست. تأمّل و تدبّر در قرآن كريم ما را به اين مسأله هدايت مىكند كه مرگ، به معناى سقوط از مطلق حيات نيست بلكه انتقال از منزلى به منزل ديگر است. بعد از مرگ روح از بين نمىرود و همچنان باقى است.
با توجّه به مطالبى كه تا كنون بيان نموديم پى مىبريم كسانى كه خداوند به آنان قدرتها و تواناييهايى عطا نمودهاست، در حيات و ممات از آن قدرتها و ويژگيها برخوردار هستند و ما همچنان كه مىتوانيم از آنان در حيات استمداد واستعانت بجوييم، در ممات نيز مىتوانيم و شائبه شرك به هيچ روى در استمداد از آنان وجود ندارد زيرا قدرت آنان در طول قدرت الهى و به اذن خداوند مىباشد. امّا شرك منهى در قرآن، قائل شدن به قدرتهايى در عرض قدرت الهى است.
ادّعاى بى اساسِ وهابيّان:
پيروان ابن تيميّه ادعاي گزاف و بي اساسي دارند و ميگويند:
«لم يكن لأحدٍ من سلّف الاُمّة في عصر الصحابة ولا التابعين ولا تابع التابعين يتخيّرون الصلاة والدعاء عند قبورالأنبياء ويسئلونهم ويستغيثون بهم لا في مغيبهم ولا عند قبورهم»(22).
هيچ يك از گذشتگان نه در عصر صحابه(23) و نه تابعين(24) و نه تابع تابعين قبر انبياء را براى نماز خواندن و دعاكردن انتخاب نمىكردند و هيچ وقت نه در هنگام غيبت و نه در نزد قبرشان از آنان حاجت نمىخواستند والتماس و زارى نمىكردند.
نقد ابن تيميّه:
اين يك ادّعاى تاريخى است كه بنابر فرض صحّت، با آيات صريح قرآن كريم در تعارض است. از سوى ديگر به لحاظ تاريخى نيز ادّعاى آنان مقرون به صحّت نمىباشد، زيرا در جلسات گذشته بيان نموديم كه صحابه در صدر اسلام كنار روضة مباركة رسول اللَّه آمده دعا مىكردند و حاجت مىخواستند، و كامروا مىگشتند. شفا طلبيدن، شفاعت خواستن و حاجت خواهى از رسول اللَّه در حيات و ممات ايشان يك سنّت جارى و عادى در ميان صحابه بوده است.
روايات فراوانى در منابع معتبر اهل تسنّن يافت مىشود كه ادّعاى ابن تيميّه و وهابيّان را ابطال مىنمايد و ما به برخى از آنها اشاره مىنماييم.
الف – طلب آمرزش نزد روضة رسول اللَّه:
«ان اعرابي جاء واستشفع بقبره»(25).
اهل تسنّن در كتب خود روايتى از حضرت اميرالمؤمنين نقل مىنمايند كه:
«قدّم علينا أعرابي بعد ما دفن رسول اللَّه بثلاثة أيّام»؛
سه روز پس از تدفين رسول اللَّه عربى نزد ما آمد.
«فرمى بنفسه على قبر النبيّ وحثا من ترابه على رأسه. وقال: يا رسول اللَّه 6 قلت فسمعنا قولك ووعيت عن اللَّه فوعينا عنك»؛
پس خود را بر قبر رسول اللَّه انداخت و خاك بر سر خود ريخت. عرض كرد: اى رسول خدا فرمودى و ما سخنانت را شنيديم و ما را از خداوند آگاه كردى و ما آگاه شديم.
وكان فيما اُنزل عليك )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً( (26)؛
و از آن چه بر تو نازل شد اين آيه شريفه بود: و اگر هنگامى كه به خويشتن ستم كردند نزد تو مىآمدند و ازخداوند آمرزش مىخواستند و پيامبر هم بر ايشان آمرزش مىخواست، خداوند را توبهپذير مهربان مىيافتند.
«وقد ظلمت نفسي وجئتك تستغفرلي»؛
بدرستيكه من به خود ستم كردهام و نزد تو آمدهام كه براى من طلب آمرزش نمايى.
«فنودي من القبر إنّه قد غفر لك»(27).
ندايى از روضة رسول برخاست كه آمرزيده شدى.
ب – طلب باران در روضة رسول اللَّه صلی الله علیه واله وسلم :
در روايتى آمده است كه:
«أصاب الناس قحط في زمن عمر ابن الخطّاب فجاء رجل إلى قبر النبيّ فقال: يا رسول اللَّه استسق اللَّه تعالى لاُمّتك فإنّهم قد هلكوا، فأتاه رسول اللَّه4 في المنام… وأخبره أنّهم يسقون»(28).
در زمان عمر خشكسالى و قحطى به مردم روى آورد، شخصى به نزد روضة رسول اللَّه رفت و عرض كرد: اى رسول خدا از خداوند براى مردم باران طلب نما زيرا آنان هلاك شدند، و آن شخص رسول اللَّه را در خواب ديد… كه به او خبر دادند باران خواهد آمد.
ما از اين روايات در مىيابيم كه تلقّى اصحاب رسول اللَّه از حاجت خواهى چه بوده است. آنان بسيار عادى وطبيعى، بدون اينكه شبهة شرك و… به ذهن آنان خطور نمايد، كنار روضة رسول اللَّه حاضر مىشدند و حاجتهاى خود را طلب مىكردند.
ج – گفتگوى مالك و منصور دوانيقى:
مالك ابن انس كه يكى از امامهاى چهارگانة اهل تسنّن است روزى در مسجد رسول اللَّه در مدينه نشسته بودكه منصور دوانيقى وارد مىشود و مالك به وى مىگويد:
«يا أميرالمؤمنين! لا ترفع صوتك في هذا المسجد فإنّ اللَّه تعالى أدّب قوماً فقال: )لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ((29)؛
اى منصور! صدايت را در اين مسجد بالا نبر، خداوند گروهى را ادب كرد و فرمود: اى كسانى كه ايمان آوردهايد صداهايتان را از صداى پيامبر بلندتر مسازيد.
ومدح قوماً فقال: )إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى((30)؛
و گروهى را مدح كرد و فرمود: كسانى كه صداهايشان را نزد پيامبر خدا آهسته مىدارند، خداونددلهايشان را براى تقوا خالص نموده.
وذمّ قوماً فقال)إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ( (31).
و گروهى را مذمّت كرد و فرمود: كسانى كه تو را از پشت درِ حجرهها صدا مىزنند بيشترشان نا بخردند.
«وإنّ حرمته ميّتاً كحرمته حيّاً؛
و حرمت پيامبر در ممات همانند حرمت ايشان در حيات است.
وقال: يا أبا عبداللَّه أستقبل القبلة وأدعوا أم أستقبل رسول اللَّه ؟
منصور گفت: اى مالك به سمت قبله دعا بخوانم يا به سوى روضة رسول اللَّه.
فقال: ولم تصرف وجهك عنه؟ «وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم إلى اللَّه تعالى يوم القيامة»(32).
مالك گفت: چرا روى خود را از روضة رسول اللَّه بازگردانى؟ او وسيلة تو و وسيله پدرت حضرت آدم در روز قيامت نزد خداوند متعال مىباشد.
د – شفا خواستن از روضة رسول اللَّه صلی الله علیه واله وسلم:
اهل تسنّن در كتب خود در مورد ابن أبي المنكدر(33) چنين نقل مىكنند:
«كان يجلس مع أصحابه قال: وكان يصيبه الصّمات؛
ابن ابى المنكدر همراه با دوستان خود مىنشست و ناگهان ساكت مىشد.
فكان يقوم كما هو يضع خدَّه على قبر النبيّ ثمّ يرجع، فعوتب في ذلك،
همچنان كه ساكت بود از جاى بر مىخواست و گونهاش را به روضة رسول اللَّه مىگذاشت. پس بر اين كار مورد سرزنش قرار گرفت.
فقال: إنّه ليصيبني خطرة فإذا وجدت ذلك استشفيت بقبر النبيّ؛
در پاسخ گفت: وقتى احساس خطر مىكنم، از روضة رسول اللَّهطلب شفا مىكنم.
وكان يأتي موضعاً من المسجد في الصحن فيتمرّغ فيه ويضطجع؛
وى به جايى در مسجد خود را مىماليد و به پهلو دراز مىكشيد.
فقيل له في ذلك فقال: إنّي رأيت النبيّ 4 في هذا الموضع» (34).
از اين كار وى از او پرسيدند، در پاسخ گفت: من رسول اللَّه را در اين جا ديدم.
هـ – احترام شافعى به اهل بيت علیهم السلام:
احمد ابن حنبل و شافعى كه هر دو از امامانِ مذاهب اهل سنّت هستند به اهل بيت احترام مىگذاشتند. شافعىدر رابطه با اهل بيت مىگويد:
«آل النبي ذريعتي وهم إليه وسيلتي»(35).
(اهل بيت پيامبر دريچه، روزنه و واسطه من نزد خداوند هستند).
و – حضرت زهرا و سوگوارى بر پدر:
حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام مىفرمايند:
«لمّا رمس رسول اللَّه جاءت فاطمة فوقفت على قبره وأخذت قبضة من تراب القبر ووضعت على عينها وبكت وأنشأت تقول».
هنگامى كه رسول اللَّه فوت نمودند، حضرت فاطمه سلام الله علیها نزد روضة رسول اللَّه آمدند و يك مشت خاك از روى روضة رسول اللَّه برداشتند و بر چشم خود نهادند و گريه كردند و چنين سرودند:
ماذا على من شمّ تربة أحمد
صبّت عليّ مصائب لو أنّها
أن لا يشمّ مدى الزمان غواليا
صُبّت على الأيّام صرن لياليا(36)
اگر كسى خاك احمد را ببويد، ديگر نبايد تا آخر الزمان عطرى ببويد، بر من مصائبى فرود آمد كه اگر آنها بر روزها مىآمد شب مىشدند.
ح – صحابه و احترام به روضة رسول اللَّه:
اهل تسنّن نقل مىكنند كه:
«إنّ ابن عمر كان يضع يده اليمنى على القبر الشّريف وإنّ بلالاً وضع خدّيه عليه أيضاً»(37).
فرزند عمر دست راست خود را بر روضة رسول اللَّه مىگذاشت و بلال دو گونة خود را بر روضة رسولاللَّه قرار مىداد.
روزى مروان شخصى را ديد كه صورتش را بر روضة مباركه رسول اللَّه گذاشته است، گردن او راگرفت و به وى گفت: مىدانى چه مىكنى؟ آن شخص (ابو ايوب انصارى) در پاسخ گفت:
«جئت رسول اللَّه ولم آت الحجر»؛
من به نزدِ سنگ نيامدهام، بلكه به نزد رسول اللَّه آمدهام.
سمعت رسول اللَّه يقول:
«لا تبكوا على الدين إذا وليه أهله ولكن ابكوا على الدين إذا وليه غير أهله»(38).
شنيدم رسول اللَّه فرمودند: بر دين اگر در دست اهلش بود گريه نكنيد، امّا اگر دين به دست نا اهل افتاد براو بگرييد.
پيروى از سنّت چه كسانى؟
سخن ما با ابن تيميّه، وهابيّان و پيروان آنان اين است كه: سنّت رسول اللَّه را از چه كسى بايد بگيريم؟ از ابوايّوب انصارى يا مروان حكم
ابو ايّوب انصارى ميزبان رسول اللَّه در مدينه بود. هنگامى كه رسول اللَّه به مدينه هجرت كردند، مردم مدينه مىخواستند ميزبان رسول اللَّه باشند، امّا ايشان فرمودند:
«دعوا الناقة فإنّها مأمورة».
شتر را رها كنيد او مأمور است [راهش را مىداند].
و شتر رسول اللَّه كنار درب خانه ابو ايّوب انصارى نشست(39).
امّا مروان حكم چه كسى بود؟
پدر مروان، حكم ابن العاص پشت رسول اللَّه حركت مىكرد و ايشان را مسخره مىكرد. روزى رسول اللَّه به پشت خود نگريسته و حكم ابن العاص را در حال تمسخر ديدند و فرمودند:
«كن كذلك».
همين گونه باش.
پس از اين سخن، وى تا آخر عمر همانطور ماند(40).
امّا مروان بوسيلة رسول اللَّه تبعيد شده بود. حتّى ابو بكر و عمر نيز جرأت نكردند او را به مدينه بياورند، امّا عثمان او را به مدينه باز گرداند، زيرا هر دو اموى بودند.
ابن تيميّه و پيروان وى به دروغ مىگويند كه از سنّت رسول اللَّه تبعيّت مىكنند. اگر نيك بنگريم آنان پيروان راستين بنى اميّه هستند. افكار آنان ريشه در افعال و كردار بنى اميّه دارد. امّا شيعيان به حسب ظاهر از صحابة جليل القدر پيروى مىكنند، و اگر با دقّت و تأمّل بنگريم به دستور و فرمان قرآن كريم عمل مىنمايند.
روايات فراوانى در كتب اهل سنّت وجود دارد كه بيان مىكند، مردم با نماز خواندن و نزديك شدن به روضة رسول اللَّه خود را متبرك مىكردند.
هنگامى كه پيامبر به حجّ مشرّف شدند، مردم در منى موهاى رسول اللَّه را براى تبرّك نزد خود نگهدارى مىكردند(41). مىگويند در موزهاى در تركيه مقدارى از موهاى رسول اللَّه نگهدارى مىشود.
توسل به قبر شافعى:
ابن حجر يكى از علماى اهل تسنّن است. وى در كتابى كه در رابطه با فضايل ابوحنيفه نوشته است، آورده:
إنّ الإمام الشافعيّ أيّام كان هو ببغداد كان يتوسّل بالإمام أبي حنيفة و يجيي إلى ضريحه، يزور فيسلّم عليه ثمّ يتوسّلإلى اللَّه تعالى به في قضاء حاجاته؛
شافعى روزهايى كه در بغداد بود به ابو حنيفه توسّل مىكرد. به قبر وى مىآمد، او را زيارت مىكرد و به او سلام مىداد و بوسيلة ابو حنيفه براى روا گشتن حاجاتش به خدا توسّل مىكرد.
«أنّ الإمام أحمد توسّل بالإمام الشافعيّ حتّى تعجّب ابنه، فقال له أبوه: إنّ الشافعي كالشمس للناس»(42).
احمد ابن حنبل نيز به قبر شافعى توسّل مىكرد، بگونهاى كه پسر احمد از كار پدر متعجّب شد، و پدرش به وى گفت: شافعى مانند خورشيدى براى مردم است.
عملكرد پيروان ابن تيميّه پس از مرگ وى:
پيروان ابن تيميّه از اين كه مسلمانان گرفتار شرك شوند بسيار هراسناكند، و هر گونه توسّل، شفاعت و احترام به قبورمطهّر ائمهرا شرك مىدانند، امّا هنگامى كه ابن تيميّه از دنيا رفت، چه كردند؟
«إنّ يوم وفاته كان مشهوداً ضاقت الطريق لجنازته وانتهى بها الناس من كل فجٍّ عميق واشتدّ الزحام».
هنگامى كه ابن تيميّه مُرد، تشييع با شكوهى داشت، بگونهاى كه راه براى حركت جنازه تنگ شده بود و مردم از هر جا آمده بودند و بسيار شلوغ بود.
«والقي الناس على نعشه مناديلهم و عمائمهم للتبرّك… وكسرت أعواد سريره لكثرة تعلّق الناس به وشربوا ماء غسله للتيمّن»(43).
و مردم بر نعش وى دستمالها و عمامههايشان را براى تبرّك انداختند… به دليل ازدحام جمعيّت و علاقه مردم به وى، تابوت شكست و مردم براى تبرّك آب غسل وى را نوشيدند.
بسيار عبرت آور است. به نص صريح قرآن و روايات صحيح فراوان توسّل، شفاعت و استمداد از كسانى كه خداوند بهآنان قدرتهاى ويژهاى عطا نموده است و معصوم و پاكيزهاند كارى پسنديده محسوب مىشود، امّا اين كار از نظر وهابيّون شرك شمرده مىشود ولى از طرف ديگر نوشيدن آب غسل ابن تيميّه با نگاه وهابيّون عين توحيد است!
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»