حضرت زین العابدین تداوم بخش عزت و افتخار حسینی

پیشوای چهارم شیعیان (ع) بعد از حضور در حماسه افتخار آفرین و عزت بخش عاشورای حسینی، از لحظه ای که در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار وسایرعزیزانش مواجه گردید برای ادامه راه آنان مسئولیت سنگینی را به دوش کشید. امامت امت، سرپرستی اطفال وبانوان، رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتیان و از همه مهمتر پاسداری از اهداف متعالی امام حسین (ع) که موجب عزت وافتخار عالم اسلام گردید، از جمله مسئولیت های آن امام همام به شمار می آید. امام (ع) که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودن واهل ایمان از ترس مال و جان خود مخفی می شدند، با اتخاذ صحیحترین تصمیمات و موضعگیریهای مناسب و بجا و با استفاده از موثرترین شیوه ها توانست از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن که همان عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت بود. به صورت شایسته ای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشید و یاد و نام و خاطره سالار شهیدان حسین بن علی (ع) را جاودانه ساخت و بر بلندای تاریخ ابدی نماید. در این فرصت با مهمترین فعالیتهای ان یادگار امامت در پاسداری از فرهنگ و عزت و افتخار حسینی (ع) آشنا می شویم.
1-    خطابه های حماسی و تاثیرگذار
بدون تردید روشنگریهای امام سجاد (ع) و حضرت زینب کبری (ع) و برخی دیگر از خاندان حضرت ابا عبدالله (ع) بعد از ماجرای غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامی نقش به سزا داشته است.
مهمترین دستاورد سخنان آن بزرگوار آگاه نمودن مدم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای خفته، افشای جنایات اهل بیت (ع) نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و انتشار فضائل و مناقب اهلبیت (ع) و معرفی آن گرامیان به عنوان جانشین های بر حق پیامبر(ع) بود. امام سجاد (ع) در شهر کوفه با مردم ساده، سطحی نگر، تاثیر پذیر و پیمان شکن آن شهر سخن گفته و بعد از شناساندن خویش و افشای جنایات امویان فرمود: ای مردم شما را به خدا سوگند میدهم آیا شما برای پدرم نامه ای نوشتید و آنگاه بی وفایی نکردید؟ آیا با او عهدها و پیمانهای محکم نبستید و سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟ وای بر شما چه کار زشتی انجام دادید، شما چگونه به سیمای رسول الله (ع) نظاره خواهید کرد، هنگامی که به شما بگویند: فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردند، پس از امت من نیستید. هنوز سخنان امام تمام نشده بود که مردم گریه کنان و ضجه زنان همدیگر را ملامت کرده و به نگون بختی خود، که خود برگزیده بودند تاسف خورده واشک ندامت و پشیمانی میریختند.١ مهمترین تاثیر این خطابه را میتوان در سال ٦٥ هجری در قیام توابین به وضوح به نظاره نشست.

1-    احتجاج طبرسی،ج ٢، ص٣٢.
همچنین  پیشوای چهارم هنگامی که در شام به مجلس جشن پیروزی یزید برده شده، ضمن تحقیر خطیب متملق دربار اموی، در کرسی خطابه قرار گرفته و با بهره گیری از زیباترین و بلیغ ترین جملات، فجایع کربلا را بازگو کرده و ضمن افشای چهره زشت جنایتکاران، تبلیغات سوء دشمنان اهلبیت (ع) را خنثی کرده و سیمای سراسر فضیلت و افتخار آل محمد (ع) را برای مردم ناآگاه شام نمایان ساخت. آن حضرت فرمود: ((ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع، اعطینا العلم و الحلم و السماحه والصفاحه والشجاعه و المحبه فی قلوب المومنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسدالله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه و منا مهدی هذه الامه)):1 ای مردم! به ما شش چیز عطا شده و به هفت نعمت (بر دیگران) برتری یافته ایم. به ما علم، حلم، جوانمردی، فصاحت،شجاعت و دوستی در دل مومنان عطا شده است و ما به اینکه رسول برگزیده خداوند، حضرت محمد (ع) و (حضرت علی (ع) نخستین) تصدیق کننده (پیامبر(ع)) و جعفر طیارو (حمزه) شیر خدا و رسول او وحسن و حسین (ع) و مهدی این امت از ما هستند، فظیلت داده شده ایم.
آن حضرت در ادامه به فضائل بی شمار امیر مومنان (ع) پرداخته و از چهره درخشان علی (ع) به نحوه زیبایی دفاع نموده ودر خاتمه با معرفی امام حسین (ع) به ذکر مصیبت آن حضرت پرداخت این سخنان اتشین منطقی و روشنگر، آنچنان فضای جهل و غفلت و خفقان را در هم شست که یزید در مقام دفاع از خود وسلطنتش برآمد.2
امام سجاد (ع) خطبه دیگری را نیز در نزدیکی مدینه برای مردمی ایراد نمود که به استقبال قافله خسته دل و دل شکسته حسینی آمده بودند. این خطابه آثار فراوانی در روحیه مردم مدینه گذاشت که یک سال بعد از حادثه عاشورا قیام خودجوشی از سوی اهالی مدینه بر علیه دستگاه طاغوتی بنی امیه رخ نموده که به ((واقعه حره)) معرف است.
1-    مناقب آل ابی طالب،ج3،ص305: بحارالانوار،ج45،ص137و174: معالی السبطین ، ج2،ص178
2-    همان.
2-     گفتگوهای دشمن شکن
امام چهارم (ع) در پاسداری از اهداف عاشورا هر جا که احساس می کرد که دشمن می خواهد قیام کربلا را زیر سوال برده و آن حماسه تاریخی راپوچ و باطل جلو دهد، در مقام دفاع برامده و با پاسخهای کوبنده با نقشهای شیطانی آنان به ستیز برمی خواست که بارزتزین نمونه های آن در مجلس  عبد الله بن زیاد و یزیدبن معاویه به چشم می خورد.هنگامی که در مجلس ابن زیاد، حضرت کبری (ع) وی را با نطق خویش رسوا نمود، ابن زیاد متوجه امام زین العابدین (ع) گشته و پرسید:این جوان کیست؟ گفتند: او علی بن الحسین (ع) است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام چهارم (ع) فرمود: من برادری بنام علی بن الحسین (ع) داشتم که مردم او را به شهادت رساندند.
ابن زیاد گفت: چنین نیست، خدا او را کشت.
امام سجاد (ع) آیه (الله یتوفی الانفس …) را قرائت نمود. ابن زیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شده و فریاد زد: آیا در مقابل من جرات کرده وپاسخ می دهی؟ او را ببرید و گردن بزنید حضرت سجاد (ع) در ادامه گفتگو فرمودند: (ابا لقتل تهددنی یابن زیاد، اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده:1 ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید می کنی؟ مگر نمی دونی کشته شدن (در راه حق) عادت ما وشهادت (برای خدا عزت و) کرامت ماست.))
آن حضرت در مجلس یزید نیز با با اینه اسیر بود، هیچگاه  حرکت و یا سخنی که نمایانگر عجز و خواری باشد از خود نشان نداد. بلکه همانند آزاده ای با شهامت ، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت.
آنگاه که یزید در مجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و شکستن ابهت و عظمت خاندان آل محمد (ع) حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد (ع) گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین
1-    همان، ص 296.
جریان دارد چیز دیگری ندیدیم. یزید گفت: ((انت ابن الذی قتله الله: تو فرزند کسی هستی که خدا او را کشت.))
امام فرمود: ((انا علی، ابن من قتلته: من علی : فرزند کسی هستم که تو او را به شهادت رساندی.)) و در ادامه با تمسک به آیه قرآن فرمود: (و من یقتل مومنا متعمدا فجراء جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه واعد له عذا با عظیما)1. و هر کس، مومنی را عمدا به قتل برساند مجازات او جهنم است، در انجا همیشه می ماند، خداوند بر او غضب می کند و از رحمتش دور می سازد و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است.
یزید که نتوانست این پاسخهای محکم را که جهنمی بودن وی را ثابت می کرد. تحمل کند، با خشم غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما امام سجاد (ع) با قاطعیت تمام فرمو: هیچگاه ((فرزندان اسیران آزاد شده)) نمی تواند به قتل انبیاء و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شوند.2
3-    گریه های تاثرانگیز
امام سجاد (ع) برای زنده نگه داشتن خاطر شهیدان کربلا، در مناسبت های گوناگون بر عزیزانش گریه می کرد. اشکهای حضرت زین العابدین (ع) که عواطف را برانگیخته و در اذهان مخاطبان ناخواسته مظلومیت شهدای کربلا را ترسیم می کرد، اثار پر باری برای تداوم نهضت عاشورا داشت و امروز این روش با پیروی از آن گرامی همچنان ادامه دارد و فرهنگ گریه بر سالار شهیدان عالم، همچنان تاثیر گذار بوده و در پیوند دادن عواطف و احساسات میلیونها عزادار عاشق با راه و هدف حضرت ابا عبدالله (ع) مهمترین عامل محسوب می شود. عشق به امام حسین (ع) در سوگواریها اشک می آفریند و این گریه ها عزت بخش که افتخار شیعه می باشند هر سال در دهه محرم سیمای کشور اسلامی را به حماسه عاشورا نزدیک نموده و قیام امام حسین (ع) را در خاطره ها زنده می سازد. حضرت سجاد (ع) بنیانگذار
1-    نساء /93.
2-    شرح الاخبار مغربی، ج3،ص253، ذریعه النجاه، ص 234.

فرهنگ سوگواری و گریه در میان مومنان، بعد از شهادت پدر ارجمند خویش در حدود 35 سال امامتش به این روش ادامه داد تا جایی که یکی از بکائین پنجگانه تاریخ نامیده شد.1 وقتی علت این همه اشک و ناله  را از او می پرسیدند در جواب فرمودند: ((مرا ملاقات نکنید. یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، پیامبر و پیامبر زاده بود، او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یکی از آنان را مدتی از نظرش غایب کرد، در اندوه این فراق موقتی، موهای سر یعقوب سفید شده، کمرش خمیده گشت و نور چشمانش را از شدت گریه از دست داد، در حالیکه پسرش در این دنیا زنده بود. اما من با چشمان خودم پدر و برادر و 17 تن از خانواده ام را دیدم که که مظلومانه کشته شده و بر زمین افتادند. پس چگونه اندوه من تمام شده و گریه ام کم شود؟))2
4-    حمایت از قیام های طاغوت ستیز
یکی از آثار نهضت جاویدان کربلا، دمیدن روح حماسه و شجاعت و ایثار در میان مسلمانان بود. آنها با الهام از جنبش شور آفرین و حماسه ساز امام حسین (ع) و با تاثیرپذیری از خطابه های بیدار گر امام سجاد و حضرت زینب (ع) روحیه اسلامخواهی وطاغوب ستیزی خود را در قالب قیامهای مردمی متبلور ساخته و بر علیه حکمرانان خودسر اموی دست به شورشهایی زدند که در نهایت بعد از مدتی اساس حکومت آنان را متزلزل ساخته و از میان بردند.
شاخسترین این جنبش ها بعد از حادثه جانسوز کربلا، سه قیام معرف است که به نامهای قیام توابین، قیام مختار و قیام مدینه در تاریخ مطرح است. رهبران سه قیام، تداوم راه حضرت ابا عبدالله (ع)، غیرت دینی،اسلامخواهی و در نهایت محبت شدید به اهل بیت (ع) را در شعارها و خواسته های خود نشان میدادند.
امام سجاد (ع) گرچه در ظاهر به علت خفقان شدید و استبداد حاکم در این قیامها نقشی نداشت و در حالت
1-    امالی صدوق،ص 140.
2-    لهوف سید بن طاووس، ص380.

تقیه به سر می برد، اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت کرده و عملا آنها را تایید می نمود. به عنوان نمونه هنگامی که عدهای از دوستان اهل بیت (ع) به نزد محمد حنفیه آمدند و اظهار داشتند: مختار در کوفه قیام کرده و ما را نیز به همیاری و همکاری فراخوانده است، اما نمی دانیم که آیا او مورد تایید اهل بیت (ع) هست یا نه؟ محمد حنفیه گفت: به نزد امام من وامام شما حضرت سجاد (ع) رفته وکسب تکلیف نماییم. هنگامی که موضوع را به عرض امام (ع) رساندند،آن حضرت فرمود: ای عمو! اگر غلامی به خونخواهی ما مردم را دعوت به قیام کند، بر همه مردم واجب است که او را یاری دهندو من تو را در این کار نماینده خود قرار می دهم، هر کاری در این زمینه صلاح میدانی انجام ده. آنان به همراه محمد حنفیه از نزد امام خارج شدند، در حالیکه سخنان امام سجاد (ع) را شنیده بودند و می گفتند: امام سجاد (ع) و محمد بن حنفیه به ما اذن قیام داده اند.1
5-    نیایشهای عارفانه و بیدارگر
از بهترین روشهای امام سجاد (ع) برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسلام، که حکایت از بینش عمیق و زمان شناسی آن حضرت دارد، عرضه نیایش های عرفانی و روشنگر می باشد. دعاهای حضرت سیدالساجدین (ع) که در مجموعه های ارزشمندی همچون صحیفه سجادیه، مناجات خمسه عشر، دعای ابو حمزه ثمالی، نیایشهای روزانه و … گرد آمده است، دل هر شونده عارف و اندیشمندی را می لرزاند و توجه به معانی بلند و با شکوه آن ، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می سازد. در لابلای این عبارات وحی گونه، گذشته از این که مملو از حقایق و معارف حیات بخش اجتماعی،سیاسی و فرهنگی است و آدمی را با توجه دادن به شگفتی های آفرینش، با خالق هستی مرتبط ساخته و به روح وجانش صفا می بخشد. فلسفه قیام حسینی تبیین می گردد و انسان نیایشگر ناخواسته از
1-    ذوب النضار، ص 97: معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 109.

حالت انزوا و خمودی به صحنه مبارزه با طاغوت و ستم کاران سوق داده شده و راه عزت حقیقی به وی نشان داده می شود.
در حقیقت آمیزش عرفان و حماسه یکی از بارزنرین جلوه های معنوی فرهنگ عاشوراست، همچنان که سیدبن طاووس در مورد عرفان و معنویت عاشورائیان می نویسد: در شب عاشورا، امام حسین (ع) و یارانش آنچنان به عبادت و مناجات مشغول بودن که زمزمه های عاشقانه آنان همانند زنبور عسل به گوش هر شنونده ای می رسید. برخی در حال رکوع وعده ای در حال سجده و یا در قیام و قعود بودند.1
این نیایشگران عارف همان کسانی بودند که فردای آن روز آنچنان جانبازی کرده و حماسه آفریدند که اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشتند. امام سجاد (ع) میراث دار این قافله حماسه وعرفان وعشق که برای احیا وپاسداری از آن، در مقابل شیطان و شیطان صفتان جبهه ای باطنی گشود و ارتباط حقیقی با آفریدگار جهان را به عنوان یکی از علل و عوامل قیام عاشورا برای تمام انسانهای خداجو وحقیقت طلب عرضه نمود و از این طریق عزت واقعی را  به آنان شناساند که (ان العزه لله جمیعا)2: ((به درستی که همه عزت از آن خداوند است.))
امام سجاد (ع) در بخشی از دعای 48 صحیفه سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان پرداخته وعرض می کند: ((اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و مواضع امنائک فی الدرجه الرفیعه التی اختصصتهم بها،قد ابتزوها: بارالها! این مقام {امامت} شایسته جانشینان و برگزیدگان امنای تو در درجات بلندی است که خودت آنان را به آن اختصاص داده ای {و غاصبان} آن را به غارت برده اند.))
آن حضرت در فرازی از مناجات محبین به عاشقان عارف و حقیقت طلب چنین می آموزد: ((الهی! من ذاالذی ذاق حلاوه محبتک فرام منک بدلا و من ذاالذی انس بقربک فابتغی عنک حولا،
1-    لهوف،ابن طاووس،ص172.
2-    یونس / 65.

الهی فاجعلنا ممن اصطفیته لقربک و ولایتک و اخلصته لودک و محبتک و شوقته الی لقاءک:1 خداوندا! کیست که شیرینی محبتت را چشیده باشد و بجای تو دوستی دیگران رابرگزیده باشد، و کسیت به مقام قرب تو مانوس شده و {بعد از ان} لحظه ای روی گردانیده باشد؟! بارالها؟ ما را از کسانی قرار ده که برای قرب و دوستی خودت برگزیده ای  و انان را برای مهر و محبت خود خالص گردانیدی و انا را برای ملاقات خود شائق ساختی.))
مهمترین نکته ای که در نیایشهای امام سجاد (ع)جلب توجه می کند، اهتمام ان حضرت به صلوات بر محمد و ال اوست که با توجه به عصری که مبارزه با اهل با اهل بیت (ع) و یاران انان در راس برنامه  های حکومت اموی بوده است وحتی لعن و سب علی (ع) و خاندانش همچنان ترویج می شد،شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت (ع)، ارزش محبت انان و توسل انان وان دوران نوعی مبارزه با دشمنان  ومخالفین اهل بیت (ع) به شمار می اید.
6-    تربیت شاگردان
یکب از مهمترین شیوهای امام سجاد (ع) در پیش برد اهداف قرآن و اهل بیت (ع)، پرورش انسانهای مستعد و اماده کردن انان برای مبارزه فرهنگی ،عقیدتی با معارزات و مخالفان قرآن و اهل بیت (ع) بود. شیخ طوسی در حدود 170 نفر از یاران و شاگردان ان حضرت را فهرست کرده است که بیشتر انان از امام سجاد (ع) بهره های علمی برده و روایت نقل کرده اند. در اینجا به چند تن از چهره های  معروف انان اشاره می کنیم.
1-    ابوحمزه ثمالی
وی رهبری شیعیان کوفه را بر عهده داشت و در علم حدیث و تفصیر به مراتب عالی دست یافته و در مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم (ع) قرار گرفته بود. ابو حمزه از جمله یاران نزدیک امام بود اما سجاد (ع) برای اولین بار قبر اما علی را که تا آن زمان نامعلوم بود به وی شناساند و او را به هراه شماره ای از فقیهان شیعه به زیارت حضرت
1-    مفاتیح الجنان، مناجات نهم.

علی (ع) میرفت. تفسر قرآن، کتاب نوادر، کتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد (ع)، دعای ابوحمزه ثمالی از جمله آثار این شایسته ترین شاگرد مکتب امام چهارم (ع) می باشد.
2-    یحیی بن ام طویل مطعمی
وی از شاگردان نزدیک امام چهارم (ع) بود و با شهامت و جرات تمام، طرفداران خود را اهلبیت (ع) و دشمنی اش را با ستمکاران عصر علنی کرده و بودن و اهمه ابراز می‏داشت.‏ او وارد مسجد پامبر شده و با کمال شجاعت، در میان مردم حاضر، خطاب به زمامداران مستبد و خودخواه می گفت: ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم، میان ما و شما دشمنی آشکار و همیشگی است.1 و گاهی در میان بزرگ کوفه ایستاده و با صدای رسا می گفت : هرکس علی را سب کند، لعنت خدا بر او باد. ما از آل مروان بیزار هستیم.2
3-    محمد بن مسلم بن شهاب زهری
وی که در ابتدا از علمای اهل ثنت بود، در اثر معاشرت با امام چهارم و بهره های شایان علمی که از آن حضرت می برد، به حضرت سجاد (ع) علاقه شدیدی پیدا کرد و از آن حضرت همیشه با لقب زین العابدین (ع) یاد می کرد. امام چهارم نیز از این ارتباط استفاده کرده و در مناسبت های مختلف او را از یاری رساندن به ستمگران بر حذر می داشت و در نامه ای مفصلی، عواقب ارتباط و تمایا به زمامداران ستمپیشه را به وی گوش زد نمود. او از افرادی هست که بیشترین بهره را از امام چهارم برده است. روزی زهری به حضور حضرت سجاد (ع) آمد، امام وی را افسرده و اندوهگین دیده و علت را پرسید. زهری گفت : ای پسر پیامبر! اندوه من از سوی برخی مردم بویژه افرادی است که به آنان خدمت کرده ام ولی آنان برخلاف انتظار من به من حسد ورزیده و چشم طمع به اموالم دوخته اند.
امام چهارم در ضمن ارائه رهنمودهای راهگشایی، به وی فرمود: ((احفظ علیک لسانک تملک به اخوانک؛ اگر از زبانت مواظبت نکنید همه دوستان و آشنایانت در اختیار تو خواهند بود.)) آنگاه حضرت افزود: زهری! کسی که

1-    معجم رجال الدیث، ج 21، ص 38.
2-    اصول کافی، باب مجالسته اهل امعاصی، حدیث 16.

عقلش کاملترین اعضاء وجدش نباشد، با کوچکترین اعضایش (زبان) حلاک می شود.)) پیشوای چهارم ضمن اشاره به مهمترین رمز توفیق در زنگی فرمود: اگر دیدی که مسلمانان تو را احترام می کنند و بزرگ می شمارند، بگو آنها بزرگوارند که با من چنین رفتار می کنند و اگر از مردم نسبت به خود بی توجهی مشاهده کردی، بگو از من خطایی سر زده که مستوجب چنین بی احترامی شده ام.
هر گاه چنبن اندیشیده باشی و طبق این اندیشه عمل کنی، خداوند متعال زندگی را بر تو آسان کرده، دوستانت زیاد و دشمنان به حداقل خواهند رسید. در این صورت نیکیهای دیگران تو را خوشحال می کند و از بدی و اذیتهای آنان آزرده نخواهی شد.1
ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابربن عبدالله انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، زید بن علی بن الحسین (ع)، سعید بن جبییر،سلیم بن قیس هلالی، ابو الاسود دولی، فرزدق شاعر، منهال بن عمر و اسدی، معروف بن خر بوذ مکی و حبابه والبیه از جمله معروفترین شاگردان و یاران امام سجاد (ع) محسوب می شوند.
مهمترین دستاورد سخنان آن بزرگوار آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای خفته، افشای جنایات دشمنان اهل بیت (ع)، نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و انتشار فضائل و معرفی آن گرامیان به عنوان جانشینان بر حق پیامبر (ع) بود.
که در تداوم نهضت کربلا و رساندن پیام امام سجاد (ع) به نسل آینده نقش مهمی داشته اند.
همچنین حضرت زین العابدین (ع) با گرامی داشتن شعرای متعدد، از آنان به عنوان زبان گویان اهل بیت(ع) بهره می برد. کمیت بن زیاد اسدی و فرزدق شاعر از جمله آنان می باشند.
1-    بحار الانور، ج 71، ص 156.
حضرت علی بن الحسین(علیه السلام)، امام سجاد (علیه السلام) در روز 5 شعبان یا 15 جمادی الاولی سال 38 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در 12 یا 18 و بنابر مشهور در 25 محرم سال 95 هـ.ق در سن حدود 56 سالگی مسموم شده و به شهادت رسید، آن حضرت در واقعه کربلا 23 سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی علیه السلام است.

دوران امامت امام سجاد(ع) 35 سال و مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) بود.
امام زين العابدين(عليه السلام) در مدت امامت خويش، سخت ترين دوران عمر خويش را سپري نمود به گونه اي که، عقل آدمي از درک آن عاجز و ناتوان است و قلم و بيان، توانايي ترسيم عمق آن را ندارد.
حضرت در دوران امامت خويش با شش نفر از خلفاي جور، معاصر بود که عبارتند از:
1-    يزيد بن معاويه (61 – 64 ق)
2-    عبدالله بن زبير (61-73)
3-    معاويه بن يزيد (مدت چند ماه از سال 64 ق)
4-    مروان بن حکم (مدت نه ماه از سال 65 ق)
5-    عبدالملک بن مروان (65 -86) 
6-    وليد بن عبدالملک (86 – 96(
دشوارترين دوران امامت امام چهارم(عليه السلام)، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان است که مدت بيست و يک سال به طول انجاميد. مورخان عبدالملک را به عنوان فردي زيرک، با احتياط و دورانديش، اديب، باهوش و دانشمند معرفي مي نمايند  و پيش از رسيدن به قدرت، يکي از فقهاي مدينه به شمار مي رفت. و به زهد و عبادت و دينداري شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپري مي کرد به طوري که به او (حمامة المسجد) يعني کبوتر مسجد مي گفتند .
اما به محض رسيدن به قدرت حالش تغيير يافت، محبت به دنيا و عشق به پست و مقام و رياست، چشم دلش را کور و اعتقاد  و ايمان پوشالي او را بر باد فناء داد، و از اينجا معلوم مي شود که ايمان در عمق جان او جاي نگرفته بود والا با روي آوردن دنيا، تغييري در اخلاق و رفتارش ايجاد نمي شد و به گذشته ايماني خود پشت پا نمي زد.
نقل مي کنند: بعد از مرگ پدرش، مشغول خواندن قرآن بود، به محض شنيدن خبر مرگ پدر، قرآن را بست و گفت: اينک بين من و تو جدايي افتاد! و ديگر با تو کاري ندارم 

عبدالملک، در دوران رياست خود به جنايات فجيعي دست زده و با اين اقدامات غير انساني، لکّه ننگي در تاريخ اسلام از خود برجاي گذاشت.
سيوطي و ابن اثير مي نويسند: در طول تاريخ اسلام، عبدالملک نخستين کسي بود که خيانت ورزيد، و نخستين کسي بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع کرد و نخستين کسي بود که از امر به معروف جلوگيري کرد. 
عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبير در مکه (در سال 75 هجري) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير(معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد(يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي کنم، شما از ما کارهاي مهاجران را مي خواهيد، اما مانند آنها رفتار نمي کنيد (ما را به تقوا مي خوانيد و خود به آن عمل نمي کنيد) به خدا سوگند از اين پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم  زد   .
سيوطي و ابن اثير مي نويسند: در طول تاريخ اسلام، عبدالملک نخستين کسي بود که خيانت ورزيد، و نخستين کسي بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع کرد و نخستين کسي بود که از امر به معروف جلوگيري کرد
او روزي به سعيد بن مسيب گفت: چنان شده ام که اگر کار نيکي انجام دهم خوشحال نمي شوم و اگر کار بدي از من سر زند، ناراحت نمي شوم 
عبدالملک در زمان رياست خود، افراد جنايتکار و خونخواري را در مناطق مختلف اسلامي به عنوان حاکم نصب کرد، آنها با زور و قلدري با مردم رفتار کرده و به دلخراش ترين جنايات دست خود را آلوده ساختند.
افرادي چون حجاج در عراق، مهلب در خراسان و هشام بن اسماعيل در مدينه که همانند عبدالملک سفاک و بيرحم بود و شيعيان را مورد اذيّت و آزار و شکنجه قرار مي دادند.
از ميان اين افراد ستمگر، حجاج در ظلم و ستم و جنايت گوي سبقت را از بقيه ربوده بود، به گونه اي که در تاريخ اسلام، جنايات وحشيانه او مشهور است.

گوشه اي از جنايات فجيع حجاج عليه شيعيان
پس از شکست عبدالله بن زبير توسط حجاج، عبدالملک او را به مدّت دو سال به عنوان حاکم حجاز (مکه، مدينه و طائف) منصوب کرد.
او در مدينه به جنايات فجيعي دست زد که از شنيدن آنها قلب هر انسان مؤمني به درد مي آيد، در تاريخ آمده است که حجاج در مدينه گردن گروهي از صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را که از بزرگان مدينه بودند را زد، افراد نامداري چون(جابر بن عبدالله انصاري، انس بن مالک، سهل بن ساعدي و …) و جمع ديگري را به قصد خوار کردن آنان، داغ نهاد به اين بهانه که آنها کشندگان عثمانند.
او هنگام ترک مدينه، سخنان بسيار زشت و زننده اي به زبان آورده و به ساحت مقدس پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله) اهانت کرد.
در تاريخ آمده است که او چنين گفت: (خدا را سپاس مي گويم که مرا از اين شهر بزرگ بيرون مي برد. اين شهر از همه شهرها پليدتر و مردم آن نسبت به اميرالمؤمنين(عبدالملک) حقه بازتر و گستاخ ترند. اگر سفارش اميرالمؤمنين نبود، اين شهر را با خاک يکسان مي کردم، در اين شهر جز پاره چوبي که منبر پيامبر خوانند و استخوان پوسيده اي که قبر پيامبر مي دانند، چيزي نيست 
بعد از مکه و مدينه، عبدالملک او را حاکم عراق کرد، تا از اين طريق بتواند با ايجاد رعب و وحشت در دل مردم، پايه هاي حکومت ظالمانه خود را تحکيم بخشد.
عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبير در مکه (در سال 75 هجري) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير(معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد(يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي کنم، شما از ما کارهاي مهاجران را مي خواهيد، اما مانند آنها رفتار نمي کنيد (ما را به تقوا مي خوانيد و خود به آن عمل نمي کنيد) به خدا سوگند از اين پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد
وقتي وارد کوفه شد، به صورت فردي ناشناس با سر و صورتي پوشيده به مسجد آمد، صف مردم را شکافته و بر فراز منبر نشست و مدتي طولاني خاموش ماند. در بين مردم زمزمه در گرفت که اين کيست؟! 

يکي گفت: او را سنگسار کنيم، گفتند: نه،صبر کن ببينيم چه مي گويد؟ وقتي همه ساکت شدند حجاج، روي خود را باز کرد و در آغاز سخن گفت:
مردم کوفه! سرهايي را مي بينيم که چون ميوه ي رسيده، وقت چيدن آنها فرا رسيده است و بايد از تن جدا شود و اين کار به دست من انجام مي گيرد، و خون هايي را مي بينيم که ميان عمّامه ها و ريش ها مي درخشد…
اين سخنان تهديد آميز را همچنان ادامه داد تا اينکه مردم ديدند، سنگريزه از دست مردي که مي خواست او را سنگسار کند، بي اختيار به زمين افتاد.

حجاج در بصره نيز، جنايات وحشيانه اي مرتکب شد که با آن جنايات صفحات تاريخ را سياه ساخت، به گونه اي که قلب هر خواننده اي از مطالعه آن، محزون و غمگين مي شود.
طبق آنچه در تاريخ نقل شده است او وقتي به بصره آمد، به همراه سپاهيان خود، وارد مسجد شد، و با ترفند و نقشه اي شيطاني، مردم مظلوم را مورد حمله قرار دادند و آن مردم بي پناه وقتي چنين وضعي را ديدند، به بيرون مسجد هجوم آوردند، اما هر کس پاي از درِ مسجد بيرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد و لذا فراري ها مجبور شدند به مسجد برگردند و در آنجا نيز مجدداً مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند، به گونه اي که جوي خون تا درِ مسجد و بازار سرازير گرديد. مسعودي مي نويسد: حجاج بيست سال، فرمانروايي کرد و تعداد کساني که در اين مدت با شمشير دژخيمان وي يا زير شکنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر بود! و اين عده غير از کساني بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاي او کشته شدند.
امام سجاد(عليه السلام) پس از جريانات کربلا به عنوان اسير به شام برده شدند. در يک روز جمعه که يزيد در مسجد اموري بود، حضرت را به مسجد بردند تا به عنوان يک اسير در مقابل مردم ايشان را خوار و خفيف نمايند. امام (عليه السلام) در آن مجلس خطبه فصيحي را ابراز فرمودند که به خطبه اي تاريخي مبدّل گرديد و توانست پايه هاي حکومت اموي را سست و لرزان نمايد. بخشي از اين خطبه به ويژگي هاي اهل بيت (عليه السلام) مي پردازد که خداوند به واسطه برخي خصلت ها ايشان را به سايرين برتري دارد. شناخت اين ويژگي ها سبب مي شود اهل بيت و اسوه هاي حيات را بهتر و بيشتر بشناسيم.


جستجو