هرگاه بخواهیم موجودی را بشناسیم، اولین چیزی که لازم است مورد مطالعه و شناخت قرار گیرد، ویژگیها و مشخصات آن شیء میباشد، خداوند متعال، قرآن کریم را با اسماء و صفات خاصی معرفی فرموده، که هرکدام از این اسماء و صفات، بیانگر وجهی از وجوه گسترده این کلام الهی میباشد و ما در این فصل صرفاً به بیان این اسماء و صفات پرداخته و در بعضی موارد پیرامون آن توضیحاتی ارائه کرده و پژوهشگران عزیز را جهت شناخت کامل این اسماء و صفات و اینکه چرا این ودیعه الهی به این اوصاف نامیده شده را به کتب تفسیر ارجاع میدهیم.
در مورد لفظ قرآن، این سؤال مطرح است که ،آیا کلمه «قرآن» انحصاراً بر این کتاب اطلاق شده و یا موارد استعمال دیگری نیز دارد؟ در منطق وحی این کلمه به عنوان وصف یا اسم برای هیچ کتاب دیگری بیان نشده است، و بر حسب استعمال خود قرآن «القرآن» عَلَم، ولی بعدها در عرف مسلمین قرآن عَلَم شده است لازم به ذکر است، در قرآن همه جا این لفظ به عنوان وصف، ذکر شده است.
در اینکه چطور در میان اسماء و صفات این کتاب الهی، این اسم جنبه شبه علمیت پیدا کرده وجوهی ذکر کردهاند. اول
اصل ماده قرآن و قرائت از «قرء»، میباشد که به معنی جمع است و آیه شریفه «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ»(233) دلالت بر این معنا دارد.
دوم
چون قرآن کریم کتابی است که خداوند خودش بر پیامبر6 قرائت کرده است و عین کلام الهی است، به این اعتبار، کلمه قرآن بر آن اطلاق میشود و حاکی از این است که، این کلام قرائت خداوند متعال بر پیامبر6 است، نه آنکه مفاهیم به پیغمبر القاء شده باشد و آن حضرت با بیان و عبارت خود آن مفاهیم را برای مردم فرموده باشند، در این کتاب الهی آیاتی داریم که بر قرائت از ناحیه خداوند متعال بر پیامبر6 حکایت میکند، مانند: «تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ»(234) و کریمه شریفه «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»(235) و «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى»(236) و «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»(237) اقرء، کلامی است که برای دیگری بخوانند و او را وادار کنند که عین آن را بخواند، در این آیه خداوند شأن خود را «اقرأ» بیان فرموده و به پیامبر خطاب میکند، کلامی را که بر او میخواند او هم بخواند، پس منظور از قرآن یعنی خواندن خدا، و نکته اطلاق این لفظ، بر این کتاب، این است که توجه دهد، عین این سخن، کلام الهی است.
سوم
قرآن کریم برای خودش مقام فوقالعاده عالی و بلندی را اثبات میکند که از آن مقام تنزل یافته و به مقام قرائت درآمده است.(238)
در تفسیر مجمعالبیان، قرآن را از اسامی این کتاب الهی دانسته و مینویسد: کلمه قرآن از نظر لغت به معنای قرائت است، که به قول ابنعباس مصدر «قرائت» یعنی خواندم میباشد و فتاده آن را مصدر «قرائتالشی» یعنی بعضی از آن شی را به بعض دیگر جمع و ضمیمه کردم میداند.(239) لفظ قرآن، پنجاه و دوبار بصورت معرفه و هیجدهبار بصورت نکره در قرآن آمده است.
از شافعی نقل شده که میگفت:
«قرآن اسم است و مهموز نیست و از قرائت گرفته نشده لکه اسمی است برای کتاب خداوند، مثل تورات و انجیل و قول من هم همین است.(240)
2- القرآن
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ…»(241) ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است – و همچنین «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(242) و این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن پند گیرند آیا پند گیرندهای هست؟
3- القرآن العظیم
«وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»(243) ما سبع مثانی و قرآن عظیم را به تو دادیم.
4- قرآن کریم
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ»(244) هرآینه این قرآنی است گرامی قدر.
5- قرآن عربی
«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(245) این قرآن را ما به عربی فرستادیم، باشد که شما در آن تعقل کنید.
6- قرآن مبین
«تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ»(246) این است آیات کتاب و قرآن روشنگر و همچنین «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ»(247) به او شعر نیاموختهایم و شعر در خورشأن او نیست، آنچه به او آموختهایم، جز اندرز و قرآنی روشنگر نیست.
قرآن مجید
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ»(248) این قرآن ارجمند است در لوح محفوظ «وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ»(249) قسم به این قرآن ارجمند.
8- آیات
«تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ»(250) این است آیات خدا که براستی بر تو میخوانیم. «وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ»(251) همانا ما برای هدایت و سعادت شما آیاتی روشن نازل گردانیدیم، «وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(252) و تو پیش از این نه میتوانستی کتابی بخوانی و نه خطی بنویسی تا مبادا مبطلان منکر قرآن در «نبوتت شک و ریبی کنند و گویند این کتاب وحی خدا نیست و خود از روی کتب گذشتگان تألیف کرده است، بلکه این قرآن آیات روشن الهی است «يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»(253) آنکه آیات خدا که بر او تلاوت میشود، شنیده و بر تکبر اصرار میکند، چنانکه گوئی آیات را نشنیده است چنین کسی را به عذاب دردناک بشارت ده.
9- احسن الحدیث
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ»(254) خدا بهترین سخن را نازل کرده است، در بحارالانوار روایاتی آمده که دلالت میکند، منظور از احسن الحدیث قرآن کریم است.
حدیث اول: «انّ احسن الحدیث، کتاب الله و خیرالهدی، هدی محمد» [6](255) همانا بهترین سخنها قرآن کریم است و بهترین هدایت کنندگان محمد که درود خدا بر او وآلش باد.
حدیث دوم: «تعلَموا کتاب الله تبارک و تعالی فانّه احسن الحدیث» قرآن را فرا بگیرید که بهترین سخنهاست.
10- احسن القصص
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ»(256) با این قرآن که به تو وحی کردیم بهترین داستانها را برای تو حکایت میکنیم که تو پیش از این از آن بیخبر بودهای، روایتی است از علی7 که بیان میکند، منظور از احسن القصص، قرآن کریم است.
حضرت میفرماید:
«تُعَلِّمُوا الْقُرآنَ… فَإِنَّهُ أَنْفَعُ اقَصَصِ»(257) قرآن را فرا بگیرید همانا قرآن نافعترین و سودمندترین داستانها را در خود دارد.
11- امام
«وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً»(258) و پیش از این، کتاب موسی امام و رحمت بوده است و اکنون قرآن امام و رحمت است، در روایت نیز وارد شده که: «عَلَیْکُمْ بِالْقُرآنِ فَاتَّخِذُؤهُ إِمَاماً قَائِداً»(259) بر شما باد که قرآن را پیشوا و رهبرتان قرار دهید.
12- امام مبین
«إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ»(260) ما مردگان را زنده میکنیم و هرکاری را که پیش از این کردهاند و اثری ار که پدید آوردهاند، مینویسیم و هر چیزی را که در کتاب مبین شماره کردهایم.
13- ام الکتاب
«هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ»(261) اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آیهها محکماتند، این آیهها امالکتابند، امالکتاب به مدلول آیه کریمه آیات محکمه قرآنند و این نام را به خود گرفته چون قسمتهای اصلی کتاب را تشکیل میدهند و معنی آنها ظاهر و صریح میباشد، که ما در کتاب، یا اصل کتاب نام گرفته و آیات متشابه را بر آنها عرضه میدارند تا مفاهیم آنها درک شود.
14- امر
«ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ…»(262) این فرمان خداست که بر شما نازل کرده است.
15- ایمان
«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ»(263) ای پروردگار ما شنیدیم که منادی، به ایمان از قرآن، فرا می]واند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم، پس ای پروردگار ما، ما را بیامرز و بدیهای ما را بزدای و ما را با نیکان بمیران.
16- برهان
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ…»(264) ای مردم از جانب پروردگارتان بر شما حجتی آمده.
17- بشری
«وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ… وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»(265) ما بر تو نازل کردیم قرآن را که بشارت برای مسلمانان، « فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ…وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ»(266) جبرئیل خدا قرآن را به قلبت رسانید و بشارت برای مؤمنین است.
18- بشیر
«تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ بَشِيرًا…»(267) کتابی است که از جانب آن بخشاینده مهربان نازل شده، کتابی که آیههایش به وضوح بیان شده، قرآنی است به زبان عربی، برای مردمی که میدانند و مژده دهنده است.
19- بصائر
«وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ»(268) چون آیهای برایشان نیاوردی میگویند، چرا از خود چیزی نمیگوئی؟ بگو من پیرو چیزی هستم که از پروردگارم به من وحی میشود و این حجتهائی است از جانب پروردگارشان، توضیح اینکه: بصائر جمع بصیرت است و بصیرت بینشی باطنی است، قرآن برای مردم بصائر است، یعنی وسیلهای است، برای درک باطن، بوسیله قرآن، حقایقی که بر ما پوشیده است، کشف میشود.
20- بیان
«هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ»(269) این کتاب خدا و آیات مذکور در آن حجت، و بیانی است برای مردم.
21- بینه
«فَقَدْ جَاءكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ»(270) به تحقیق بر شما، از جانب پروردگارتان، دلیل روشن فرا رسید.
22- تبیان
«وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ»(271) و ما قرآن را که بیان کننده هر چیزی است، بر تو نازل کردیم.
23- تبصره
«تَبْصِرَةً وَذِكْرَى لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ»(272) این قرآن، بینش و پندی است ، برای هر بندهای که به خدا باز گردد.
24- تفصیل
«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(273) در داستانهایش خردمندان را عبرتی است، این داستانی از پیش خود ساخته نیست، بلکه تصدیق سخن پیشینیان و تفصیل هرچیزی است.
25- تنزیل
«وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(274) این کتاب، نازل شده از جانب، پروردگار جهانیان است.
26- حبل الله
«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ»(275) و همگی بوسیله ریسمان الهی، خویشتن را حفظ کنید و متفرق نشوید، تمسک به آیات خدا و رسول خدا و رسول او یا تمسک به کتاب خدا و ائمه طاهرین، تمسک به خداست و شخص متمسک و معتصم در امان است، و هدایتش ضمانت شده میباشد.
کسی که دست به دامن رسول خدا و فرزندان او شود دست به دامن کتاب شده است در لذا فرمود:«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»(276) آنچه رسول میگوید انجام دهید و از آنچه نهی میکند پرهیز نمائید.
«وَ تَمَسَّکَ بِحَبْلِ القُرآنِ وَ اسْتَنْصِحْهُ…»(277) به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن اندرز بخوا…
27- بلاغ
«هَذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِ وَلِيَعْلَمُواْ أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ»(278) این حجت بالغی برای مردم است، تا بدان بیمناک شوند و بدانند که اوست خدای یکتا، تا خردمندان پند گیرند.
28- حق الیقین
«وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ»(279) و آن سخن حق و یقین است.
29- حدیث
«إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا»(280) اگرامت تو به قرآن ایمان نیاورند، تو تأسف میخوری؟! «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ»(281) بعد از این به چه حدیثی ایمان خواهند آورد؟
30- حکم
«وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا»(282) و همچنین قرآن را بر تو، به زبان عربی نازل کردیم.
31- حکمة
«وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا»(283) آنچه را در خانههایتان از آیات خدا و حکمت تلاوت میشود، یاد کنید، که خدا باریک بین و آگاه است، قرآن کریم حکمت نامیده شده «بخاطر اینکه قرآن براساس قانون معتبری نازل شده که هرچیزی در جای خود قرار گرفته باشد، یا بدین جهت که مشتمل بر حکمت است».(284)
32- حکمة بالغه
«وَلَقَدْ جَاءهُم مِّنَ الْأَنبَاء مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ»(285) آیات و اخباری که مایه انزجار از معصیت است، کاملاً به مردم رسید، حکمت بالغه خداست، اگر پند نگیرند، سودی نمیبخشد.
33- حکیم
«تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ»(286) این است آیات کتاب به حکمت آمیخته، «وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ»(287) بعضی گفتهاند: حکیم برای این است که قرآن بر نظم بدیع و معانی جالبی استوار است و از راه یافتن تبدیل و تحریف و اختلاف و تباین محکم است،(288) دیگری گفته است: منظور کتابی است که حکمت در آن تبلور یافته و جای گرفته است و منظور از حکیم، محکم است و محکم به معنای چیزی است که طوری درست شده که فساد و شکاف در آن پیدا نمی شود و کتابی که چنین وضعی دارد با در نظر گرفتن اینکه خدای تعالی آن را به عنوان وحی توصیف کرده، همان قرآن است که بر رسول خدا6 نازل شده است.(289)
34- ذکر
«وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ»(290) بدرستی که قرآن ذکر است برای تو و برای قومت، «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(291) علامه طباطبائی در ذیل این آیه میفرماید: «منتی است که خدای تعالی بر این امت، به منّت انزال قرآن گذارده و ذکر عبارت از شریعت حنیفیت است».(292)
در مجمع البیان مراد از ذکر را شرف دانسته و در معنای آیه مینویسد: در این کتاب شرف شما تأمین شده است، اگر به آن تمسک جوئید، متوجه آن شرف و آبرو خواهید شد، یا این کتاب یادآوری خداست به بندگان نسبت به نواقص و احکام(293)
جلال الدین سیوطی میگوید:
ذکر به خاطر مواعظ و اخبار امتهای گذشته است که در آن هست و نیز معنی دیگر ذکر، شرف است،(294) ولی با توجه به آیات کریمه «أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ»(295) آیا از اینکه بر مردی از خودتان، از جانب پروردگارتان، وحی نازل شده است تا شما را بترساند، تعجب میکنید، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(296) ما قرآن را خود نازل کردهایم و خود نگهبانش هستیم، معنای وسیعتری را میتوان در نظر گرفت و آن اینکه: ذکر بودن قرآن کریم، یا از این نظر است که انسان را بیاد خدا میاندازد و در حقیقت مذکّر است و یا بخاطر این است که انسان را بیاد چیزهائی میاندازد که فطرتاً آنها را میدانسته، ولی بر اثر عواملی فراموش کرده است و لذا به آن تذکر هم گفته میشود و «ذکری» به معنی یادبود است و در جائی گفته میشود که جهت پند گرفتن و عبرت گرفتن است و این معنی در آیه شریفه «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(297) نیز آمده است.
35- ذکر الحکیم
«ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ»(298) این مقدار را از آیات و از ذکر حکیم برایت میخوانیم، منظور از ذکر حکیم قرآن است که ذکر خداست و از حیث آیات و بیاناتش محکم است، یعنی به هیچ وجه باطل در آن رخنه نمیکند و چیزی به آن آمیخته نمیگردد.
36- ذکر مبارک
«وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ»(299) این قرآن مبارکی است که نازل کردهایم، آیا منکر آن هستید؟
37- ذیالذکر
«وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ»(300) قسم به قرآن صاحب اندرز.
38- تذکره
«طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَن یَخْشَی»(301) قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج افتی، قرآن جز یادآوری برای کسی که بیم میکند نیست، «وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ»(302) سوگند میخوریم که قرآن مایه تذکر مردم با تقوی است، «كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء ذَكَرَهُ»(303) آری این قرآن اندرزی است، هرکه خواهد از آن پند گیرد.
علامه طباطبائی میفرماید :
کلمه تذکره به معنای ایجاد ذکر (یادآوری) در شخص است، که چیزی را فراموش کرده و چون انسان کلیات حقایق دین را به فطرت خود در مییابد، ولی بخاطراینکه به زندگی زمینی میچسبد و به دنبال اشتغال به خواستههای نفس، از لذائذ و زخارف آن سرگرم میشود، دیگر در دل خود جائی برای امور فطری خود نمیگذارد و در نتیجه فطرت الهی خویش را فراموش میکند و اگر دوباره در قرآن این حقایق خاطرنشان میشود، برای یادآوری برای کسانی که از عاقبت غفلت نگرانند، موجب ایمانشان میشود.(304)
39- زبور
«َلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ»(305) و مابعد از تورات در زبور نوشتیم.
40- سبع مثانی
«وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»(306) ما به تو هفت آیه (سوره حمد) ستوده دادیم با این قرآن عظیم، «كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ»(307) کتابی که آیاتش همه با هم متشابه است، در اینجا «مثانی» به معنی متشابه بکار رفته است.
برای مثانی وجوهی ذکر کردهاند، معروفترین آن، اینکه: آیات قرآن با هم ارتباط دارند و معنی مثانی تشبیه به همان معنی متشابه (شبیه هم بودن) است و شاید عطف مثانی بر متشابه مؤید همین وجه باشد.
از ابن عباس نقل شده: همه سورههای قرآن چه طولانی و چه کوتاه «مثانی»اند و علت اینکه همه آنها را مثانی گفتهاند، این است که: خداوند مثلها و حدود و فرائض را در آنها مکرر بیان فرموده است، بعضی گفتهاند: مثانی در کریمه شریفه، آیات سوره حمد است و از ائمه : همین قول نقل شده و حسن بصری نیز بدان قائل است.(308)
شیخ صدوق علیهالرحمة از محمدبن مسلم روایت کرده که امام صادق7 فرمودند:
سبع مثانی، فاتحه الکتاب است و آیه بسمالله آن افضل بر آیات دیگر میباشد.(309) بنابراین میتوان نتیجه گرفت که قرآن مثانی است و سوره حمد، جزئی از قرآن است و قسمتی از مثانی به حساب میآید.
گفته شده است: مثانی به جهت اینکه قصههای ام گذشته در آن یاد شده، پس این قرآن مثانی (دومی) گذشتههاست و گفته میشود بخاطر تکرار قصهها و مواعظ است.(310)
41- شفاء
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ»(311) و ما آنچه از قرآن فرستادیم مایه شفای دل و رحمت الهی بر اهل ایمان است، «قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء»(312) بگو این قرآن برای کسانی که ایمان آوردهاند هدایت و شفا است، در روایت آمده: «اِنَّ فِیهِ شِفَاءٌ مِنْ أَکْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الکُفْر وَ النِّفاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ»(313) همانا این قرآن برای بزرگترین دردها از قبیل کفر و نفاق و سرکشی در برابر خدا و گمراهی شفا میباشد و در روایت دیگر آمده است «القرآن هو الدّواء»(314) این قرآن داروی هر دردی است، «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ»(315) ای مردم برای شما از جانب پروردگارتان موعظهای آمد و شفائی برای آن بیماری که در دل دارید.
بعضی در وجه تسمیه گفتهاند: شفاء برای آنان است که، از بیماریهای قلبی و بدنی، شفا میبخشد، بیماریهای قلبی نظیر: کفر و جهل و کینهتوزی.(316)
علامه طباطبائی در این مورد میگوید:
«اگر قرآن را شفا نامیده با در نظر داشتن اینکه شفاء باید حتماً مسبوق به مرضی باشد، خود افاده میکند که دلهای بشر احوال و کیفیاتی دارد که اگر قرآن را با آن احوال مقایسه کنیم، خواهیم دید که همان نسبتی را دارد که، یک داروی معالج با مرض دارد، این معنی از اینکه دین را فطری دانسته نیز استفاده میشود.
انسان از نظر خلقت اصلی، دارای عقائد حقهای است، درباره مبدأ و معاد و فروع آن دو، چه از اصول معارف و چه از بایدهای اخلاقی فاضله و مناسب با آن عقائد، که در نتیجه داشتن آن فطرت، اعمال و احوالی از او سر میزند، که با آن مکان مناسب است ولذا اختلال در نظام روح انسان، باعث میشود، به مرضهای جسمی دارو وجود دارد، برای مرضهای روحیش نیز داروئی میباشد.
خداوند سبحان در میان مؤمنان گروهی را معرفی میکند، که در دلهایشان مرض دارند و این مرض نیز از کفر و نفاق است که صریح و روشن میباشد و اینکه قرآن کریم آن را مرض خوانده قطعاً چیزی است، که ثبات قلب و استقامت نفس را مختل میسازد، از قبیل شک و ریب که هم آدمی را در باطن دچار اضطراب و تزلزل نموده و به سوی باطل و پیروی هوی متایل میسازد و هم با ایمان (البته با نازلترین درجه ایمان) منافات نداشته، عموم مردم با ایمان نیز دچار آن هستند و خود یکی از نواقص، و نسبت به مراتب عالیه ایمان شرکت محسوب میشود.
خداوند متعال در این باره میفرماید : «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ»(317) و اکثرخلق به خدا ایمان نمیآورند، مگر اینکه مشرک شوند.
همچنین فرموده: «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ »(318) نه چنین است قسم به خدای تو، که اینان به حقیقت اهل ایمان نمیشوند، مگر آنکه در خصومت و نزاعشان، تو را حاکم کنند.
قرآن کریم با حجتهای قاطع و براهین ساطع خود، انواع شک و تردیدها و شبهاتی را که در راه عقائد حق و معارف حقیقی میشود از بین برده با مواعظ شافی خود و داستانهای آموزنده و عبرتانگیز و مثالهای دلنشین و وعده و عید و انذار و تبشیر و احکام و شرایعش با تمامی آفات دلها مبارزه نموده، همه را ریشهکن میسازد، بدین جهت خداوند قرآن را شفای دل مؤمنین، نامیده است».(319)
در این که قرآن چگونه میتواند شفا باشد، حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) میفرمایند:
«چون شخص قاری مقصد را یافت، در تحصیل آن بینا شود و راه استفاده از قرآن شریف بر او گشوده و ابواب رحمت حق بر او مفتوح گردد، و چون مدتی چشم دل را بر این مقصود افکند و از دیگر امور صرفنظر کرد، چشمدل بینا گردد و ابوابی بر او مفتوح شود، که تاکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند، که تا کنون به هیچوجه نمیکرد، آن وقت شفا بودن قرآن را برای امراض قلبیه میفهمد و مفاد آیه شریفه «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا»(320) و معنی قول امیرالمؤمنین7 را که میفرماید: «وَ تَعَلَّمُوا القُرآن فإنّهُ رَبیع القُلوب و استشفعوا بنوره فانّه شفاء الصّدور»(321) را ادراک میکند و از قرآن شریف، فقط شفاء امراض جسمانیه را طلب نمیکند، بلکه عمده مقصد را شفاء امراض روحانیه که مقصد قرآن است، قرار میدهد، قرآن برای شفای امراض جسمانیه نازل نشده، اگرچه شفاء امراض جسمیه به او حاصل شود.(322)
42- صدق
«وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»(323) و کسی که سخن راست آورد و تصدیقش کرد، آنان پرهیزگارانند.
43- صراط المستقیم
«اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ»(324) مارا به راه راست هدایت فرما، سیوطی، وجه تسمیه این نام برای قرآن، را اینچنین ذکر میکند: «برای اینکه راه محکمی است به سوی بهشت، که هیچ کژی در آن نیست».(325)
44- صحف مکرمه
«فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍمَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ»(326) در صحیفههائی گرامی، بلندقدر و پاکیزه است.
45- صحف مطهره
«رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً»(327) پیامبری از جانب خدا، که صحیفههای پاک را میخواند.
46- روح
«وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا»(328) کلام خود را به فرمان خود، بر تو وحی کردیم، «روح گفته شده به خاطر اینکه دلها و نفوس بواسطه آن زنده میشود.»(329)
47- عروة الوثقی
«وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»(330) هرکه روی خویش به خدا کند و نیکوکار باشد، هرآینه به دستگیرهای استوار، چنگ زده است و همه کارها بسوی خداست.
48- عجب
«قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا»(331) بگو به من وحی شده است، که گروهی از جن گوش فرا دادند و گفتند که ما قرآنی شگفت شنیدهایم.
49- عدل
«وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»(332) و کلام پروردگار تو در راستی و عدالتی در حد کمال است، هیچ کس نیست که یارای دگرگون کردن سخن او را داشته باشد و اوست شنوا و دانا.
50- علم
«وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ»(333) همچنین قرآن را به زبان عربی نازل کردیم، اگر پس از دانشی که به تو رسید، از پی خواهشهای آنان بر وی، در برابر خدا کارساز و نگهدارندهای، نخواهی داشت.
51- علی
«وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»(334) قرآن در امّ الکتاب است و در نزد ما کتابی است ارجمند و حکمت آمیز.
52- علم الله
«فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ»(335) منظور از علم الله این است، که علم مختص به خدای تعالی است و آن عبارت است از، غیبی که غیرخدای تعالی کسی را بدان راهی نیست، مگر به اذن خود او، همچنان که میفرماید : «لَّكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ»(336) خدا گواهی میدهد به حقانیت آنچه بر تو نازل کرد، چون هرچه نازل کرده به علم خود نازل کرده است.
53- غیرذی عوج
«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ قُرآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»(337) ما در این قرآن، برای هدایت مردم، هرگونه مثلهای روشن آوردیم، باشد که خلق متذکر آن شوند، این کتاب، قرآن عربی است، که در آن هیچ ناراستی نیست، باشد که مردم پرهیزکار شوند.
54- فرقان
«وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ»(338) برای هدایت مردم، قبل از این تورات و انجیل را نازل کرد و برای هدایت شما قرآن را. «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا»(339) بلند مرتبه است، آن خدائی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد، تا برای همه عالمیان نذیر باشد، در وجه تسمیه این نام برای قرآن گفتهاند: فرقان خوانده شده برای اینکه بین حق و باطل فرق میگذارد،(340) و بقول ابن عباس، چون قرآن با دلیلهای محکمش، حق را از باطل جدا میکند، به اسم «فرقان» نامیده شده است، و بعضی دیگر میگویند، به اسم «فرقان» نامیده شده است، و بعضی دیگر میگویند، چون قرآن پیروانش را نجات و از بدبختیها خلاص میکند، به آن فرقان گفتهاند، چنان که در آیه کریمه «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً»(341) آمده است.(342)
لازم به ذکر است، دلالت آیه اعم است و بر جدائی چیزهای دیگر از هم نیز صدق میکند و معنای آن، با مطلق معارف الهی، چه معارف اصلی و چه فرعی منطبق میشود.
55- فصل
«إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»(343) این کتاب جدا کنند حق از باطل است.
56- قول
«وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(344) برایشان سخن در سخن پیوستیم، باشد که پندپذیر گردند.
57- قیّم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا»(345) سپاس خداوندی را که بر بنده خود، این کتاب را نازل کرد و هیچ کژی و انحراف در آن ننهاد، کتابی عاری از انحراف، تا مردم را از خشم شدید خود بترساند و مؤمنان را که کارهای شایسته میکنند، بشارت دهد، که پاداشی نیکو دارند.
58- قیّمه
«رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ»(346) پیامبری از جانب خدا، که صحیفههای پاک را میخواند، در آنها نوشتههائی است، راست و درست.
59- کتاب
«ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»(347) این همان کتابی است، که در آن هیچ شکی نیست، پرهیزگاران را رهنماست، کتاب به معنای جمع است، همانطور که میگویند «کَتَبْتُ السِّقَاءَ»، مشک را جمع کردم وقتی که آن را با درفش بهم بدوزند و جمع کنند.(348)
60- کتاب الله
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوْتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ»(349) آیا آنان را ندیدی، که از کتاب بهرهای یافته بودند، چون دعوت شدند، تا کتاب خدا درباره آنها حکم کند، گروهی از ایشان، بازگشتند و اعراض کردند.
61- کتاب مبین
«وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ»(350) قسم به قرآنی که صریح و آشکار است، «قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ»(351) از جانب خدا، نوری و کتابی صریح و آشکار بر شما نازل شده است،«الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ»(352) اینهاست، آیات کتاب روشنگر، « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ»(353) کلیدهای غیب نزداوست، جز او کسی را از غیب آگاه نیست، هرچه را در، خشکی و دریاست میداند، هیچ برگی از درخت نمیافتد، مگرآنکه از آن آگاه است و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچ تری و خشکی نیست، جز آنکه در کتاب مبین آمده است.
بعضی گفتهاند: المبین گفته شده، برای اینکه حق را از باطل جدا و آشکار نموده است.(354)
62- کوثر
«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»(355) ما کوثر را به تو عطا کردیم، کوثر اشاره به حضرت زهرا سلام الله علیها است و نیز رودی است، در بهشت و به معنای خیر بسیار و همچنین به معنای قرآن و شفاعت و کثرت فرزندان و یاران آمده است.
63- کلام الله
«وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ»(356) و هرگاه یکی از مشرکان به تو پناه آورد، پناهش ده، تا کلام خدا را بشنود، سپس به مکان امنش برسان، زیرا: اینان مردمی نادانند، گفته شده: «کلام مشتق از کلم به معنی تأثیر میباشد، زیرا، آن در ذهن شنونده فائدهای را تأثیر میگذارد که قبلاً نبود»(357)
توضیحی در باب کلام الهی
تمام مسلمانان بر اطلاق لفظ متکلم بر خداوند متعال، اتفاق نظر دارند، ولی در معنای آن اختلاف ورزیدهاند، معتزله، معنای متکلم بودن خداوند را چنین بیان کردهاند:
خداوند تعالی، اصوات مخصوصی را که دلالت بر معنای مخصوص دارد، در محل خاصی خلق میکند، که از اراده و ناشی شده و از آن، به امر الهی تعبیر میشود، با این تعبیر، آنها کلام الهی را حادث دانستهاند.
اشاعره خداوند تعالی را متکلم دانسته، به معنای قائم به ذات و آن را قدیم میدانند، حنبلیها از اهل سنت: تکلم خداوند را عبارت از حروف و اصوات قابل شنیدن دانسته، که قید قدیم بودن را همراه دارد.(358)
کلام الهی در قرآن و روایات
در قرآن و روایات شیعه، معنای کلام الهی از کلام ملفوظ وسیعتر است و گاهی از موجودات به عنوان کلمات الهی تعبیر شده است، در قرآن حضرت عیسی7 را «کلمة الله» نامیده و میفرماید:
«إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ»(359) و یا «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ»(360)
علی7 کلام الهی را، به فعل خداوند متعال تفسیر فرموده و میگویند: «یقول لما اراد کونه کن فیکون، لا بصوتٍ یقرء و لابنداء یسمع و انّما کلامه سبحانه فعل منه انشاه و مثله»ـ361) همینکه او اراده کند باشد وجود مییابد و صوت خواندی و صدای شنیدنی نیست و همانا کلام خداوند سبحان فعل اوست.
ابوبصیر از امام صادق7 روایت نموده که فرموده: «لَمْ یَزَل اللهُ جَلَّ إسْمُهُ عَالِماً بِذَاتِهِ وَ لَا مَعْلُومٌ وَ لَمْ یَزَل قادِراً بِذَاتِهِ وَ لَاَمقْدُورٌ قَالَ: جَعَلْتُ فِدَاکَ فَلَمْ یَزَل مُتَکَماً قَالَ: اَلْکَلَامُ مُحْدِثٌ، کَانَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَیْسَ بِمُتَکَلِّمٍ ثُمَّ اُحْدِثَ الْکَلَامَ»(362) خداوند، پیوسته به دانش عالم است و برای ما ذات او شناخته شده نیست، به ذات خویش قادر است و برای ما شناخت قدرت او مقدور نیست، آنگاه ابوبصیر گفت:
فدایت شوم پس چگونه است که پیوسته متکلم نمیباشد، در پاسخ فرمود: کلام ایجادی است، خداوند متکلم نیست یعنی تکلم جز صفات ذات نیست، بلکه از صفات فعل است و افعال براساس مصلحت الهی، در هنگام ضرورت، صورت میگیرد. پس کلام را ایجاد میکند.
آیا کلام خداوند همان کلام ملفوظ است، یا دارای واقعیتی گستردهتر از آن میباشد؟
متلکمان امامیه، کلام الهی را همان کلام ملفوظ دانستهاند، یعنی اینکه خداوند حروف، اصوات و کلماتی را در موجودی جسمانی، ایجاد میکند و کسی که مخاطب آن کلمات است، آنها را شنیده و بر معانی آنها واقف میگردد، همانگونه که قرآن کریم، نحوه تکلم خداوند با موسی7 را به ایجاد نمودن کلمات در وراء درخت تعبیر کرده و میفرماید: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»(363) اگرچه این واژه، برای الفاظی وضع شده که بر معانی خاصی دلالت دارند ولی غرض و هدفی که کلام برای آن وضع شده اعم از کلام لفظی میباشد، زیرا غرض از کلام، ابراز معانی موجود در نفس و ذهن متکلم است، یعنی گاهی بدون تکلم نیز میتوان، از طریق اشاره و مانند آن، مراد خود را به دیگری فهماند و این معنا، در دعای صباح نیز آمده است، آنجا که میفرماید: «یَا مَنْ دَلَعَ لِسَانَ الصَّبَاحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ» ای آنکه زمان صبح را با نطق و تکلم آشکار بیرون آوردی. در محاوره نیز به گونهای دیگر از افهام، کلام و تکلم اطلاق میشود، مثلاً هرگاه پدری با اشاره به فرزند خود بفهماند، که نزد مادر رفته و به او بگوید که پدر، آب یا چیز دیگری را احتیاج دارد، فرزند، اشاره پدر را تکلم دانسته و به مادر میگوید: پدرم چنین و چنان گفت و این شاهد گویائی است، بر اینکه آنچه در کلام لفظی مقصود اصلی بشمار میرود، افاده مقصود و دلالت بر معنای مراد است و اگرچه لفظ، آسانترین و همگانیترین وسیله برای آن بشمار میرود ولی وسیله منحصر به فرد نیست و این همان توضیح کلام و متکلم به معنای صفت فعل خداوند است.
آیا تکلم جزء صفات ذات است یا فعل؟
کلام به عنوان صفت ذات قابل تصور است و آن عبارت است از دلالت ذات، بر ذات، چنانچه در دعای صباح آمده «یا من دلّ علی ذاته بذاته» حکیم هیدجی این فقره از دعای صباح را دلالت بر تکلم ذات خداوند بر ذات خود تفسیر کرده است.(364)
علامه طباطبائی (رض) نیز ذاتی خداوند را تقدیر کرده و حاصل آن این است که: خداوند بسیط الذات است و در عین بساطت، همه کمالات وجود را بالذات واجد است و این صفات کمال و آثار مترتب بر آنها – یعنی تجلیات اسماء و صفات که مربوط به عالم ربوبی است نه عالم فعل و ایجاد – بر آن ذات بسیط که بالذات کمالات وجود را به وجه اعلی و اشراف دارد، دلالت میکند، بنابراین، تجلیات اسماء و صفات، بر ذات خداوند که هیچگونه اسم و رسم و تعینی ندارد، دلالت میکند و در این دلالت اجمال و تفصیل با یکدیگر متحد میباشد.(365)
با توجه به مصادیق کلام الهی که شامل کلام لفظی و تکلم از طریق وحی اعم از باواسطه و بیواسطه و تعبیر کلام الهی به موجودات میباشد، به این نتیجه میرسیم که کلام الهی اعم از کلام لفظی است.
64- کتاب عزیز
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»(366) به کیفر خویش رسند، آنان که به قرآنی که برای هدایتشان آمده است، ایمان نمیآورند، حال آنکه کتابی ارجمند است، نه از پیش روی، باطل به آن راه یابد و نه از پس، نازل شده از جانب خداوندی حکیم و ستودنی است.
بعضی گفتهاند: بدین جهت کتاب نامیده شده، که انواع علوم و قصهها و اخبار را با بلیغترین صورت جمع کرده و کتاب در لغت به معنای جمع کردن میباشد، و عزیز نامیده شده، برای اینکه برکسی که بخواهد با آن معارضه کند، دشوار است(367)، و چه زیبا گفته است، جمال الدین مولوی:
«مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو، نمیرد این سبق
من کتاب و معجزات را حافظم
بیش و کم کن راز قرآن، را فضم»
65- مبارک
«وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا»(368) این است، کتابی مبارک که نازل کردهایم، تصدیق کننده چیزی است، که پیش از این نازل شده است، تا با آن مردم امالقری و اطرافش را بیم دهی «وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(369) این کتاب پربرکتی است، که ما آن را نازل کردیم، پس از اوامر آن پیروی کنید و از نواهی آن بپرهیزید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.
66- متشابه
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا»(370) خداوند بهترین سخن را نازل کرده است کتابی است، متشابه، مقصود از متشابه، آوردن یک مطلب در صورتهای گوناگون و فواصل مختلف میباشد، بلکه در یک جا مقدم و در یک جا مؤخر میآید، مانند، فرموده خداوند در سوره بقره آیه 85 و اعراف آیه 161 و انفاق آیه 39 و بقره آیه 193،(371) خداوند قرآن را متشابه خوانده برای آنکه هر قسمت آن با قسمت دیگر از نظر زیبایی و استواری لفظ و معنی شباهت دارد(372) و با اینکه متشابه به معنای توافق چند چیز مختلف، در اتحاد آنها در پارهای از اوصاف و کیفیات است.
«سُئِلَ اَمیرَالْمؤمِنینَ عَلَیهِ السَّلام، مِنْ تَفْسیر الْمُتشَابِه فَقَالَ:…. الْمُتَشَابِهُ مِنْ الْقُرآنِ فَهُوَ الَّذی إنْحَرَفَ مِنْهُ مُتَّفِقَ الَّلفْظِ مُخْتَلِفَ المَعنی، مِثْلُ قَولِهِ عَزَّوَجَلَّ: یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ، فَنُسِبَ الضَّلالَةَ إلی نَفْسِهِ فِی هَذَا الْوَضِعِ وَ هذَا ضَلالُهُم مِن طَریقِ الْجَّنَةَ بِفِعْلِهِم وَ نُسِبَهُ إلَی الْکُفَّارِ فیِ مَوْضُعٍ اخَرِ وَ نُسَبَهُ إلَی الْأضَامِ فیِ آیَةٍ أُخْری…»(373) در مورد تفسیر متشابه در قرآن ازعلی سوال شد، حضرت فرمود: متشابه از قرآن چیزی است که از معانی ظاهری آن باید عدول کرد، در لفظ اتفاق دارد، ولی معنای دیگری را در بر دارد مانند: فرموده خداوند عزّوجلّ «هرکس را خدا بخواهد گمراه میکند و هرکس را او بخواهد، هدایت میکند» در اینجا گمراه کردن را به خود نسبت داده، در صورتی که منظور از گمراهی در اینجا، گمراه شدن افراد از طریق راست و درست و بهشت است بواسطه اعمال و کردار خودشان و در جای دیگر به کفار نسبت داده شده و در جای دیگر به بتها نسبت داده شده است.
در روایت دیگر از امام صادق 7 نقل شده: «المتشابه ما اشتبه علی جاهلیه»(374) متشابه بر جاهل مشتبه است، کنایه از اینکه همین آیهای که بر جاهل متشابه و ظاهراً نامفهوم است برانسان راسخ در علم و دانا، گویا و روشن است، و در روایتی از امام رضا7 نقل شده است: «مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهِ الْقُرآنَ إلَی مُحْکَمِهِ هُدیً إلی صِرَاطٍ مُستَقِیم»(375) کسی که متشابه قرآن را به محکم آن، ارجاع دهد، به راه راست هدایت یافته است، خلاصه اینکه منظور از متشابه آیاتی است که، از منطوق به معنای دقیق آن پی برده نمیشود و باید از آیات محکم در فهم آن استفاده شود.
67- محکمات
«هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ»(376) اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد، بعضی از آیهها محکماتند، این آیهها امالکتابند، توضیح اینکه محکمات، آیاتی است که معنایشان واضح است و مقصود و مفهوم آنها از ظاهرشان آشکار است، به عبارت دیگر درآنها احتمال بیش از یک وجه نمیرود.
از علی 7 در مورد تفسیر «محکم» در کتاب خداوند متعال، سؤال شد، حضرت فرمود: «اَلْمُحکَمُ اَلَّذِی لَمْ بَنسِخهُ شَیٌ مِنَ الْقُرآنِ فَهُوَ قَولُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ الّذِی اَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مَنْهُ آیاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ امَّ الْکَتابِ وَ أخَرُ مَتَشابِهَاتٌ، و إنَّما هَلَکَ النّاسُ فِی المَتَشابِهِ لِأنَّهُم لَمْ یَقِفُوا عَلی مَعْنَاهُ وَلَمْ یَعْرِفُوا حَقِیقَةتَهُ فَوَضَعُوا لَهُ تأوِیلاتٌ مِنْ عِنْدِ إِنفسهِمْ بِأرَائِهم وَاستَغْنُوا بِذلِکَ عَنْ مَسألَةِ الْأَوصِیاءِ»(377) از امام صادق7 نقل شده «المحکم ما یعمل به» آیات محکم آیاتی است که میتوان به آن عمل کرد.
یکی از اوصاف مجموع قرآن کریم، این است که این کتاب الهی، مشتمل برآیات محکم و متشابه، شرح و تبیین میشود و منظور از محکمات، صراحت و اتقان این آیات است، در باب محکم و متشابه قرآن، مفسرین بیش از شازنده قول ذکر کردهاند که در تفسیرالمیزان ج 3 ص 66-49 جمع آوری و به نقد و بررسی آنها پرداخته شده است و خواننده محترم میتوانید جهت اطلاع بیشتر به آن کتاب مراجعه نمائید.
68- مصدق
«وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ»(378) چون ایشان را از جانب خدا کتابی آمد و او را شناختند، هرچند کتابشان را هم تصدیق کرده بود و با آنکه پیش از آن خواستار پیروزی بر کافران بودند، به او ایمان نیاوردند، که لعنت خدا بر کافران باد.
69- موعظه
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ»(379) ای مردم برای شما از جانب پروردگارتان موعظهای آمد، معمولاً موعظه، در مواردی است که مخاطب خود میداند، ولی مطالبی در اطراف آن ذکر میکند، به خاطر آنکه دل او را نست به آن چیز معطوف داشته و نرم کنند، موعظه برای تفهیم و تعلیم نیست، بلکه برای جلب قلب است، فرق بین موعظه و حکمت در آیه کریمه : «ادع الی سبیل ربک بلحکمة و الموعظة…» نیز شاهد همین باشد که حکمت مطالب محکم فعلی است که با عقل سروکار دارد و موعظه چیزی است که به دل مربوط است.
در مفردات راغب، موعظه را از ماده وعظ دانسته و میگوید: وعظ به معنای بازداشتن و منع کردن کسی از کاری، همراه با ترسانیدن است و از خلیل نقل کرده، که وعظ به معنای تذکر دادن است به انجام عملی خیر، به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن، نرم کند.(380)
علی7 میفرماید :
خداوند سبحان، احدی را به مطالبی مانند آنچه در قرآن آمده موعظه نفرموده است، زیرا، قران رشته محکم خداست و وسیله امین او، بهار دلها و چشمههای دانش در قرآن است، برای قلب و فکر، جلائی جز قرآن و نتوان یافت، خصوصاً در محیطی که بیداردلان از میان رفته و غافلان یا تغافل کنندگان باقی ماندهاند.(381)
70- مهین
«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ»(382) و این کتاب را براستی بر تو نازل کردیم، تصدیق کننده و حاکم بر کتابهایی است، که پیش از آن بودهاند – کلمه «مهیمن» از «همینه» گرفته شده است.
معنای همینه چیزی بر چیز دیگر، این است که آن شی «مهیمن» بر آن شی دیگر تسلط داشته باشد از جهت حفظ مراتب آن شیء و تسلط در انواع تصرف آن، و حال قرآن نسبت به کتب آسمانی دیگر همین حال است و جمله مورد بحث که میفرماید: «مهیمناً علیه» متمم جمله قبل است که آن را توضیح میدهد، چون اگر این جمله نبود، ممکن بود، کسی تو هم کند، لازمه تصدیق تورات و انجیل این است که، قرآن احکام شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد و حکم کرده باشد که، احکام آن دو کتاب هنوز باقی است، ولی کلمه مهیمن این را میفهماند که، در عین حالی که آنها را تصدیق میکند، ولی اکنون پارهای از احکام آنها را نسخ و پارهای را تکمیل میکند؛(383) بعضی مهیمن بودن قرآن را به عنوان شاهد گرفته و گفتهاند: «مهیمن» به این علت است که، بر تمان کتابها و امتهای پیشین شاهد است.(384)
71- نباء
«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ»(385) بگو این خبری بزرگ است.
72- نذیر
«تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»(386) کتابی است که از جانب آن بخشاینده مهربان نازل شده، کتابی است که پایههایش بوضوح بیان شده، قرآنی است، به زبان عربی برای مردمی که میدانند، هم مژده دهنده است و هم بیمدهنده.
73- نعمت
«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»(387) و از نعمت پروردگارت سخن بگوی.
74- نور
«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا»(388) و نازل کردیم قرآن را، برای شما نوری آشکار«قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»(389) و «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ»(390) و «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا»(391)
75- وحی
«إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»(392) نیست این سخنی، جز آنکه به او وحی میشود.
76- هادی
«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»(393) این قرآن، انسانها را به معارفی هدایت میکند، که استوارتر از آن، هیچ حقیقتی وجود ندارد، «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»(394) این کتابی است، که هیچ شکی در آن نیست و هدایتگر متقین است، کلمه هدی، به معنای راهنمائی به سوی مطلوب است، اما نه به هر نحوی صورت بگیرد، بلکه هدایتی است، همراه با لطف و نرمی.
علی7 میفرماید :
«اِنَّ هَذَا الْقُرآنَ … الْهَادی الَّذی لَایَضِلُّ»(395) این قرآن هدایت کنندهای است که گمراه نمیسازد.
77- رحمت
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ … وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ»(396) این قرآن، راهنما و رحمتی برای مؤمنان است «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ»(397) و ما آنچه از قرآن فرستادیم، مایه شفای دل و رحمت الهی، برای اهل ایمان است، قرآن رحمتی است که، شفا دادن و هدایت و افاضه رحمتش، به اذن خدای سبحان است و لاغیر، به این معنا که، خود قرآن چنین آثار و برکاتی دارد، نه اینکه بوسیله چیز دیگری این آثار را دارا شده باشد.
78- قرآن میسر است
«وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»(398) و به تحقیق آسان کردیم، قرآن را برای پند، آیا هیچ پند گیرندهای هست، قرآن آسان قرار داده شده تا حفظ، قرائت و عمل به آن آسان باشد، اگر مشقت داشت، تعداد کمی میتوانستند، حافظ آیات قرآن شوند، لکن تسهیل بزرگترین انگیزه جهت حفظ است، و نیز در آیه «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا»(399) میفرماید: جز این نیست، که آسان گردانیدیم قرآن را، به زبان تو، تا مژده دهی به آن، پرهیزکاران را و بیم دهی به آن، گروهی سخت خصومت را، یعنی اینکه: آسان کردیم قرآن را، به اینکه نازلش نمودیم به لسان و زبان عربی، تا شناخت و معرفت آن آسان باشد، «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(400) جز این نیست که آسان کردیم آن را، به لغت و زبان تو، شاید ایشان پند گرفته و متذکر شوند، قرآن را به خداوند جهت تذکر، پند، قرائت، انذار، بشارت و معرفت، سهل و آسان، نازل فرموده است.