هنگامی که کفار آیاتی را که رسول خدا6 برآنان تلاوت میکرد، میشنیدند، آن را کلامی غیر از نوع کلام بشر می افتند، کلامی خارق العاده که دلها را مجذوب میکرد و جانها را شیفته خود میساخت لذا آن را سحر و بیان کننده آن را ساحر مینامیدند.
قرآن کریم میفرماید:
«قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ»(199) کافران میگفتند: بدرستیکه این قرآن از ساحری آشکار است – و آن را تکذیب میکردند، قرآن کریم علت تکذیب کفار را بیان میکند و آن را از دو جهت مورد بررسی قرار میهد.
اول اینکه :
کفار وحی بودنش را تکذیب میکردند، به دلیل اینکه در بردارنده معارفی صحیح و حق و غیر قابل تردید، نمیتواند سحر باشد.
دوم اینکه :
قرآنی که کفار آن را خواندند، کتابی است الهی و حق و سحر نیست و کسانی که به آیاتش کافر شده و در برابر آن استکبار بورزند در قیامت به آنان آبی بسیار متعفن و سوزنده، خورانده میشود و اینچنین به عذابی دردناک، مبتلایشان میسازد. کفار چرا قرآن یکجا نازل نشده است؟
نزول قرآن با کتابهای تورات، انجیل و زبور، فرق اساسی داشته و اینکه کتابهای مذکور به صورت لوح و نوشته نازل شدهاند ولی قرآن از طریق صدا و مسموعات بوده است و لذا لازمهاش این بود که به صورت تدریجی بر پیامبر6 نازل شود، تا کلمه کلمه خوانده و شنیده شود و این نزول تدریجی موجب میگشت، تا اعمال و گفتار مشرکان و کفار را بر پیامبر6 برملا و نقشههای شوم آنان را نقش برآب سازد و در بهترین اوقات جوابشان را داده و به مقابله با آنان قیام کند.
قرآن کریم این سوال و جواب آن را چنین بیان میکند:
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا»(200) و آنان که کافر شدند، گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نمیشود؟ چنین نازل شد تا قلب تو را به آن آرام گردانیم و آن را به نظمی دقیق، منظم سازیم.
انکار بتپرستان و احتجاج قرآن
یکی از مسائلی که در قرآن کریم مکرر تکرار شده تکذیب و یا انکار وحی و نزول قرآن است، خداوند متعال در این کتاب راه روشن مبارزه با آنان را به رسول گرامیش تلقین میکند و چگونگی اجتجاج با آنان را به او گوشزد مینماید. از جمله مسائلی که کفار را وادار به انکار میکرد، مسئله مرگ و عالم پس از آن یعنی معاد بود.
در سوره مبارکه یونس، خداوند متعال قرآن کریم را به عنوان دلائلی روشن «بیّنات» بیان فرموده و نظر کفار را چنین مطرح میکند:
«وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ»(201) هرگاه آیات روشن ما برخلق تلاوت شود، منکران معاد که امیدوار به لقاء ما نیستند، به رسول ما اعتراض کرده و گفتند: قرآنی غیر از این هم، بیاور، یا همین را به قرآن دیگر، مبدل ساز – ممکن است، این سوال در ذهن خطور کند که چرا کفار تقاضای قرآنی غیر از این قرآن و یا تبدیل آن را داشتند؟
مردمی که در این آیه سخن از ایشان به میان آمده، مردمی بتپرست بودند که بتها را مقدس شمرده و پرستش میکردند و یکی از سنتهای آنان فرورفتگی در مظالم گناهان و ارتکاب معاصی بوده است و از طرفی قرآن کریم اینها را نفی کرده و از توجه به آن نهی مینماید و به توحید و ترک بتپرستی دعوت میکند، در نتیجه معلوم است، کتابی که چنین وضعی داردع اگر آیاتش بر قومی تلاوت شود که آنگونه هستند، موافق با میل و هوای نفسشان واقع نمیشود، لذا از پیامبر6 تقاضای آوردن قرآن دیگر را مینمایند که به آنچه میل آنان است، دستور دهد و یا آیاتی که مورد پسند و میل آنها نیست تعویض گردد.
خداوند متعال در جواب کفار به پیامبرش میفرماید: «قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»(202) پاسخ آنان را بگو: مرا نرسد که از پیش خود قرآن را تبدیل کنم زیرا این عصیان است و من اگر عصیان پروردگارم کنم، از عذاب روز قیامت میترسم، زیرا تبدیل و تغییر کلام خدا گناهی بزرگ است.
احتجاج دیگری که در مقابل خواسته کفار، خداوند به پیامبرش القاء میکند، چنین است:
«قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»(203) اگر خدا نمیخواست این قرآن را هرگز بر شما تلاوت نمیکردم و شما را به احکم آن آگاه نمیساختم من عمری پیش از این در میان شما زندگی کردهام آیا فکرتان را بکار نمیبندید، تا ببینید این کتاب وحی خداست و رحمت خدا بر خلق است.
در آیه بعد مجرمترین و ستمکارترین افراد را بیان کرده و میفرمیاد: احدی نست که ستمکارتر و مجرمتر از این دو گروه باشد. گروهی که دروغ به خدا و افتراء بر او میبندند و طایفهای که آیات خدا را تکذیب میکنند. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ»(204)
قرآن بر حقانیت خود شاهد میگیرد
از آنجا که پیامبر6 ادعا می فرمود، که این قرآن کلام خدا و وحی الهی میباشد و از طرفی کفار، منکر این ادعا بودهاند، لازم است بر این امر شاهد آورده شود، شهادتی که صحت امر مشهود را افاده کند، زیرا، مقام، تثبیت حقانیت قرآن است، آیات کریمه قرآن بر وجود این شواهد، دلالت داشته و میفرماید:
«أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً»(205) آیا پیغمبری که از جانب خدا دلیلی روشن، مانند قرآن دارد، با گواهی صادق و بعلاوه تورات موسی هم که پیش از او پیشوا و رحمت حق بر خلق بوده به آن ایمان آوردند – در اینجا شاهد چه کسانی هستند؟
شاهد اول علیابن ابیطالب7
در آیه شریفه فوق بدون اینکه نام کسی را ذکر کند، از فردی سخن به میان آمده که به حجیّت و حقّانیّت قرآن یقین داشته و در یقین خود بصیرتی الهی دارد و بخاطر همان بصیرت و یقین به قرآن ایمان آورده به اینکه: قرآن حق است و از او ناحیه خدای متعال نازل شده شهادت داده است، همچنان که شهادت به یکتائی خدای تعالی و به رسالت رسول خدا6، چون شهادت دادن چنین کسانی که دارای بصیرت هستند، از هر انسانی که این شهادت را بشنود، تردید ناشی از وحشت و غریب بودن را از بین میبرد، بنابراین وجه آیه شریفه با روایاتی منطبق میشود که هم شیعه و سنی آنها را قبول دارند و نقل کردهاند و در آن روایات آمده که مقصود از شاهد علیابن ابیطالب7 میباشد،(206) نظیر این روایت در اصول کافی نیز امده است که: احمدبن عمر خلّال میگوید از ابوالحسن7 از این کلام خدای عزّوجلّ پرسیدم که میفرماید: «افمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهدٌ منه» فرمود:
آن شاهد که از خود حضرت محمد6بوده و رسول خدا6 خودش دارای بیّنهای از ناحیه پروردگارش بوده است.(207)
شاهد دوم
علاوه بر علی ابن بیطالب7، قرآن کریم، مؤمنین قوم بنیاسرائیل را بر قرآن شاهد دانسته،(208) این از مسلمات تاریخ جزیرة العرب است که عدهای از علمای بنیاسرائیل از سرزمینهای خود به سوی حجاز حرکت کردند ودر آنجا سکنی گزیدند تا شاهد ظهور پیامبر خاتم6که در تورات وعده داده شده بود باشند و بارها قریش و دیگر قبائل عرب را که با آنان مخاصمه میکردند، مورد شماتت قرار داده میگفتند: اکنون که شما ما را اذیت و آزار میکنید ما صبر میکنیم، تا روزی که پیامبر خاتم ظهور کند و به او ایمان آوریم و با کمک او، بر شما تسلط یابیم.(209)
قرآن کریم در آیه «ویتلوه شاهدٌ منه و من قبله کتاب موسی» شهادت این شاهدان را قبل از نزول قرآن متذکر شده و همچنین در آیهای دیگر، بعد از نزول نیز به شهادت و گواهی آنان استناد نموده و بوسیله شهادت آنان، منکرین قرآن را محکوم مینماید و خطاب به پیامبرش میفرماید، با آنان چنین احتجاج کن: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ»(210) بگو به من خبر دهید اگر این قرآن از ناحیه خدای تعالی باشد و شما با اینکه شاهدی از بنیاسرائیل بر مثل آن شهادت داده و ایمان آورده باشد، به آن کفر ورزیده و استکبار کرده باشدی آیا مستحق عذاب نیستید.
قرآن برای چه کسانی موجب خسران است
همان گونه که قرآن برای مؤمنین بشارت، شفاء و رحمت و موجب هدایت میباشد، برای منکرین و کفار موجب خسران است.
خداوند متعال سرمایهای الهی در وجود آدمی قرار داده، که از آن به فطرت یاد میشود و سرمایه و سرشت اصلی هر انسانی بر آن قرار دارد، هر انسانی که دلی سالم و بیآلایش داشته باشد، به این سرمایه عظیم ملهم است، کفار با نادیده گرفتن و سرکوب فطرت الهی خویش، راه عناد با افکار قرآن را پیش میگیرند و خسران میکنندع زیرا: خسران، ضرر بر سرمایه است و آنها با افکار خویش، سرمایه اصلی خود را ازدست میدهند و چون به قرآن کفر ورزیده و بدون منطق و دلیل، بلکه از روی ستم و عناد از آن اعراض نمودند، همین قرآن خسران آنان را دو چندان نموده و خسران آنان را زیادتر میکند «لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا»(211) کافران را جز زیان وشقاوت چیزی نخواهد افزود.
در اینجا سوالی مطرح میشود و آن اینکه: قرآنی که شفا و رحمت است، چگونه ممکن است موجب خسران گردد؟
ازآن جا که انسان در انتخاب راه مختبار میباشد و با اراده و اختیار خویش مسیر خود را انتخاب میکند و خداوند متعال نیز این اثر را در قرآن کریم قرار داده، که هرکس به آن ایمان آورده و از آن پیروی کند، راههای هدایت را به او نشان میدهد و هرکس از آن اعراض نموده و آن را انکار کند، خود با اراده و تصمیم خویش نخواسته است در مسیر هدایت گام بردارد و در مقابل هدایت راهی جز شقاوت نخواهد بود، در نتیجه این خود انسان است که با ستم و ظلم خویش، خسران را بجان میخرد.
قرآن کریم میفرماید:
«وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ»(212) من مأمورم قرآن را تلاوت کنم، پس هر کس هدایت یافت به نفع خود هدایت یافته و کسی که گمراهی را برگزید، من در مقابل او وظیفهای ندارم.
پاره کردن قرآن مستوجب عذاب است
کفار و معاندین برای خاموش کردن نور قرآن، دست به هر کاری میزدند، گاهی آن را سحر میخواندند و گاهی افسانههای گذشتگان و گاهی نیز آن را شعر میپنداشتند، گاهی آورندهاش را شاعر و گاهی کاذب قلمداد میکردند و یا بعضی آیات آن را میپذیرفتند و بعضی را مردود میدانستند، در نتیجه به این معارضه لفظی کفایت نکرده و به مبارزه عملی با قرآن پرداختند.
یکی از روشهای مبارزه عملی آنان، بستن راههای ورودی مکه بود تا مانع شرفیابی مسافران به نزد رسول خدا6 شوند، این گفتار و کردار کفار را قرآن، به منزله پاره کردن قرآن تلقی نموده و آن مستوجب عذاب میداند و میفرماید:
«كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ»(213) آنگونه عذابی برکسانی که آیات قرآن را قسمت کردند، نازل نمودیم کسانی که قرآن را به میل خود جزء جزء و پارهپاره کردند بعضی را قبول و بعضی را رد نمودند.
جایگاه منکرین قرآن در آتش جهنم است
وقتی قرار باشد افرادی دین حق را نادیده گرفته و فطرت الهی خویش را سرکوب نمایند و آیات الهی را شعر و سحر و کهانت و داستانهای پیشینیان بدانند و از روی لجاجت و عناد و جهالت به هیچگونه استدلالی، پاسخ مثبت ندهند، در حالی که به حقانیت آن واقف میباشند، آن را انکار کنند، لازم است بین مؤمنین به قرآن و منکرین آن تفاوتی باشد، این تفاوت علاوه بر اینکه در زندگی دنیوی آنان تأثیر گذارده، در حیات جاوید و اخروی نیز نقش اساسی را دارا میباشد.
قرآن مجید میفرماید :
«إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ…»(214) آنان که از آیات ما روی گردانیده و به سوی باطل گرایش پیدا میکنند، هرگز از نظر ما پنهان نستند، آیا کسی که با آتش انداخته شود، بهتر است؟ آیا کسی که روز قیامت ایمن است؟ حال به اختیار خود هرچه میخواهید بکنید که او به آنچه میکنید کاملاً آگاه است، کسانی که به قرآن بعد از آن که برای هدایتشان آمد، کافر شدند، جزای خود را خواهند دید.
قرآن در بیان چهره منکرین خویش، کنایه بسیار زیبا و عمیقی بکار برده و در مورد ضلالت و گمراهی آنان میفرماید: مثل آنان، مثل کسی که، با صورت خود روی زمین حرکت کند و بدون اینکه جائی را ببیند، پیش برود و هیچ نداند که راهش به کجا منتهی میشود، شاید سوال شود که چرا انگونه آنها را مثال زده است؟ این مثال در مورد ضلالتی است که آنها در دنیا داشتهاند در دنیا به بیراهه رفته و توجهی به فرامین انبیاء الهی که راهنمایان بشر برای رسیدن به سعادت و کمال هستند، نداشتهاند و نه اینکه توجهی نداشتند، بلکه آنان را به گمراهی متهم میکردند و از او میخواستند قرآن دیگری برای آنان بیاورد، تا با امیال نفسانی آنان مطابقت داشته باشد و یا با خواستههای خویش به پیامبر خدا طعنه میزدند و قلب مبارکش را میآزردند، در برابر این اعمال ناشایست آنان، قرآن کریم از صیانت رسول خدا6دفاع کرده و عاقبت کفار را چنین بیان میکند.
«الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا»(215) آنان که در قیامت به رو در آتش دوزخ وارد شوند و بدترین مکان شتافته و سختترین راه ضلالت را یافتهاند.
مهجور گذاردن قرآن
مباحث گذشته این فصل عموماً در مورد برخورد کفار و مشرکین با قرآن کریم و وعده عذاب الهی و جایگاه آنان در جهنم بود.
ازآنان که بگذریم گروهی از گروندگان به قرآن نیز اهل دوزخ هستند، گفتیم قرآن کتاب هدایت و شفا و رحمت است و این برای کسی است که طریق هدایت را در قرآن بجوید وبه آن راه قدم نهد و در مسیر آن حرکت کند و به فرامین آن جامه عمل بپوشاند و دردهای خویش را بر آن عرضه نموده و دوای آن را از قرآن طلب کند.
کسی که با زبان، ادعای ایمان به قرآن کند ولی در عمل، اعمال و کردار و گفتارش مخالف با قرآن باشد، چنین کسی نیز مورد خشم و غضب الهی قرار میگیرد و مصداق این سخن میشود که: «ربّ تال القرآن یلعنه» چه بسیار کسانی که تلاوت میکنند قرآن را و قرآن آنان را لعنت میکند.
علی 7 میفرماید:
«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ- فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً»(216) چه بسا کسانی قرآن میخوانند و وقتی میمیرند، وارد جهنم میشوند، زیرا اینان آیات خدا را به بازی میگرفتند.
نقل شده است که مردی مسلمان ولی ناآشنای به احکام اسلامی و قرآن، رباخوار و عیاش از دنیا رفت، او را دفن نمودند و قاری قرآنی را بر سر قبر او آورده، و از او خواستند که روزها در کنار این قبر به تلاوت قرآن بپردازد، شبی پسر این متوفی بخواب رفت و در عالم خواب پدر را افسرده و غمگین دید، در حالی که بدنش کبود و صورتش زخمی شده بود، از او التماس میکرد که این قاری را از کنار قبر من ببر، پسر علت را جویا شد، او گفت: هرگاه آیهای از احکام الهی را تلاوت میکند، ملائکه عذاب بر من فرود آمده و میگویند: آیا این آیه را شنیده بودی؟ میگویم، بلی، میگویند: پس چرا عمل نکردی؟ چرا از روی عمد و علم به گناه، برخلاف آن عمل کردی؟ و در نتیجه مرا مورد ضرب و شتم و عذاب الهی قرار میدهند.
چه خوب است همه ما این معنی را باور کنیم، که شهادت قرآن در محشر، نزد پروردگار جهانیان پذیرفته شده است و اگر او از ما شاکی باشد، خداوند نیز غضبناک خواهد بود و اگر قرآن از ما راضی شد و حق آن را ادا کردیم، رضایت خداوند متعال نیز جلب میشود.
حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیة الشریف میفرماید: «مهجور گذاشتن قرآن که از همه شاید تأسفش بیشتر است این است، چنانچه در کریمه شریفه فرماید: «وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»(217) [پیامبر6 گفت پروردگارا قوم من این قرآن را به کنار گذاشتند]. مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بیشمار دارد، قرآن کتاب الهی است و در آن شئون الهیت است، قرآن حبل متصل مابین خالق و مخلوق است و بوسیله تعلیمات آن باید، رابطه معنویه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربی آنها پیدا شود، از قرآن باید علوم الهیه و معارف لدنیّه حاصل شود.
رسول خدا6 به حسب روایت کافی شریف، فرمود: «اِنَّمَا العِلْمَ ثَلَاثَةٌ، آیهٌ مُحْکَمَةٌ وَ فَریضَةٌ عَادِلَةٌ وَ سنَّتٌ قَائِمَةْ» [دانش فقط سه چیز است آیه استوار و فرضیه عادله و سنت پابرجا] قرآن شریف حامل این علوم است، اگر ما این علوم را فرا گرفتیم آن را مهجور نگذاشتهایم».(218)
پشت سرگذاردن قرآن نیز همین مفهوم را در بر دارد، گروهی از مسلمانان، با اینکه علم به آیات الهی دارند، در جائی که آن اوامر و نواحی مطابق امیال و خواهشهای نفسانی آنان نباشد، آن را ترک کرده و بهائی اندک میفروشند. «فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ»(219) آنان قرآنی را که عهد خداست پشت سرگذارده و آیات الهی را به بهائی اندک فروختند و چه بد معامله کردند ویا فرمودند: «نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»(220) آنچنان آن را ترک کردند و پشت سرگذاردند، که گوئی اصلاً از آن نمیدانند.
تأویل قرآن و پیروی از آیات متشابه
یکی از اعمالی که دین آن را مردود دانسته و صریحاً با آن به مقابله برخاسته و آن را نشانه مرض قلبی و فتنهگری میداند، حرکت کسانی است که، سعی دارند، فلسفه احکام حلال و حرام را کشف نموده و بدین طریق خود را از پیروی محکمات دین بینیاز ساخته و در نهایت دین خدا را منسوخ و متروک کنند و این حرکت امروز در بین روشنفکر مأبان غربزده و التقاطی بخوبی مشهود است.
قرآن کریم در مورد این دسته از افراد میفرماید:
«وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ،هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ»(221) با اینکه ما کتابی به سویشان فرستادیم که آن را براساس علم تفصیل دادهایم، تا هدایت و رحمتی باشد برای قومی که ایمان میآورند، آیا این مردم انتظار تأویل آن را دارند؟ روزی که تأویلش بیاید آنهائی که از پیش فراموش کردند اعتراف خواهند کرد که رسولان پروردگار ما، به حق آمده بودند، در آن روز حقیقت همه معارفی که انبیاء آوردهاند، ظاهر میشود.
احکام شرعی، اعم از حلال و حرام، مستحب و مکروه و مباح، دار و مدار یک سری مصالح و مفاسدی است که بشر از رسیدن به فلسفه همه این مصالح و مفاصد عاجز است.
مروزه با توجه به پیشرفت بسیار وسیع علوم، یافتههای عقل بشری در برابر نایافتههایش، مانند، قطرهای است در اقیانوس بیکران، ولی عدهای فکر میکنند، که علم و تجربه بر همه چیز تسلط یافته و هر حکمی باید دلیلی داشته باشد و اگر دلیلش را تشخص دادهاند، آن را علمی دانسته، و به آن جامه عمل میپوشانند و اگر در آزمایشگاه تجربه و حس، به آن دست نیافتند. درصدد توجیه و تفسیر و تأویل آن برآمده و یا آن را انکار و امری واهی میپندارند.
مردم نسبت به کتاب خدا و اوامر و نواهی آن دو گروه هستند:
اول: گروهی بیمار دلند و آیات متشابه آن را دنبال میکنند، قرآن کریم در مورد این دسته از مردم میفرماید:
«فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ»(222) آنهائی که زیغ و انحراف قلب دارند، مضطرب هستند و دنبال آیات متشابه را میگیرند تا از پیش خود آن را تأویل نموده فساد راه بیندازند.
دوم: گروهی که به همه قرآن ایمان دارند، زیرا تمام آن را نازل شده از ناحیه پروردگار میدانند، قرآن در مورد این گروه میفرماید:
«وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا»(223) کسانی هستند که علم در دلهایشان رسوخ کرده و میگویند: چه آیات متشابه را بفهمیم یا نفهمیم به همه آن ایمان داریم.
تأویل یعنی چه؟
در اینجا لازم است به معنای دقیق تأویل پیببریم، تا تأویلی را که دنبال کردن آن، مورد مذمت قرار گرفته، بشناسیم.
از کاربرد لفظ تأویل بر قرآن، چنین فهمیده میشود، از قبیل معانی که توسط لفظ روشن میباشد نیست، چون تأویل در لغت به معنای بازگشت دادن چیزی است به اصل خود، بنابراین، تأویل هر چیزی، حقیقی است که آن شیء از آن سرچشمه میگیرد، بر این اساس آنچه در سرگذشت موسی7 و خضر7 میخوانیم نمونهای از کاربرد قرآنی این لفظ است. «ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا»(224) در نتیجه معانی که برای تأویل ذکر شد، در مجموعه قرآن نیز صادق است، زیرا حقیقت قرآن براساس آیه شریفه «حم، وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ، إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ، وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»(225) در قالب الفاظ معمولی نمیگنجد.
علامه طباطبائی میفرماید:
«حق مطلب در تفسیر تأویل، این است که بگوئیم تأویل حقیقتی است واقعی که بیانات قرآنی چه احکامش و چه مواعظش و چه حکمتهایش مستند به آن است، چنین حقیقتی در باطن تمامی آیات قرآنی هست چه حکمتش و چه متشابهش و این حقیقت از قبیل مفاهیمی که از الفاظ به ذهن میرسد، نیست، بلکه امور عینی است که ازبلندی مقام، ممکن نیست در چهار دیواری شبکه الفاظ قرار گیرد و اگر خدای تعالی آنها را در قالب الفاظ و آیات، کلامش را آورده در حقیقت از باب «چونکه با کودک سروکار فتاد» است خواسته است ذهنبشر را بگوشهای و روزنهای از آن حقایق نزدیک سازد.(226)
برای کسانی که فقط در قالب الفاظ معمولی به قضایا شناخت دارند، تأویل الفاظ غیرمعمول، مانند قرآن کریم، میسّر نیست، این بدان معنا نمیباشد که قائل شویم علم تأویل را هیچکس نمیداند.
تأویل آیات الهی را کسانی که قرآن به آنها خطاب شده و بر آنان نازل شده به اذن و اراده خداوند متعال میفهمند و این منافاتی با «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ»(227) ندارد.
چون این دستیابی از جانب خداوند و به اذن او میباشد و همانا این گروه کسانی هستند که خداوند متعال در مورد آنان فرموده «لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(228) و «الرّاسخون فی العلم»، قرآن را جز پاکیزگان مس نمیکند و جز راسخان در علم به آن راه ندارند.
راسخون در علم چه کسانی هستند؟
قرآن مطهرون را معرفی نموده و میفرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(229) همانا خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت پلیدیها را بردارد و شما را پاکیزه و مطهر گرداند.
بدیهی است، این آیه مختص پیامبر6 و اهل بیت طاهرین او که امامان معصوم: و حضرت زهرا3میباشند بوده، بنابراین، این مزیت و برتری تنها به انوار مقدس اهل بیت عنایت شده و انسانها باید برای فهم و دریافت حقایق والای قرآن به دامن آنان چنگ زده و به آنها تمسک جویند و علم تفسیر و تأویل آیات را از آنان بیاموزند.
یکی از سئوالاتی که همواره در اذهان مطرح بوده، این است که، منظور از راسخون در علم چه کسانی هستند؟ این سوال را با بیان روایتی از امیرالمؤمنین علی7 جواب میدهیم.
حضرت میفرماید:
«أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغيْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللهُ تَعَالَي اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً، وَسَمَّي تَرْکَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيَما لَمْ يُکَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ کُنْهِهِ رُسُوخاً»(230) آگاه باش راسخان در علم کسانی هستند که خداوند آنها را با اقرار اجمالی به تمام آنچه از آنها پوشیده است و تفسیر آن را نمیدانند از فرو رفتن در اسرار نهائی بینیاز ساخته و خدا آنان را از این جهت که در برابر آنچه از تفسیرآن بیخبرند، به عجز و ناتوانی خویش اعتراف دارند، ستوده است و ترک بحث و تعمق درآنچه خداوند به آنها نگذاشته است، رسوخ در علم نامیده و آنان را راسخون در علم خوانده است.
سخن بدون علم
قرآن کریم کتابی است که برای فهم و درک معانی آن نیاز به تفسیر و توضیح دارد، لکن چون آیات قرآن لفظ و جملهای نیست که هرکس قدرت فهم و درک مفاهیم بلند آن را داشته باشد، لذا لازم است، این تفسیر و تأویل از طریق خودش باشد.
این کتاب آسمانی، ما را در فهم احکام و جزئیاتش به رسول خدا6 ارجاع داده و فرموده است «مَا اَتَیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهیکُمْ عَنْهُ فَأنْتَهُوا» هر فرمانی که رسول خدا6 صادر فرموده اطاعت کنید و از هرکاری که نهیتان فرمود، دست بردارید، قرآن کریم، پیامبر6 و ائمه اطهار نورند و نور واحد است و برای فهم قرآن باید با نور اهل بیت: وارد شد، لذا در مورد کسانی که اهل قرآن و مفسرین واقعی آن را فراموش کرده و آن طور که خود میخواهند با آیات الهی برخورد میکنند میفرماید: «وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ»(231) قرآن را که مایه تذکرشان و بهره زندگیشان است، فراموش کردند و تو همراه با خیانتهائی از ایشان آگاه میشوی، برای اینکه ایشان به سبب دوری از علم اوصیاء خدا خود سرانه، به تفسیر قرآن پرداختند و پارهای از قرآن را به پارهای دیگر زده و به آیات نسخ شده و یا متشابه تمسک جستند و به آیات مختص برای اثبات مطلبی عام استدلال کردند.
در روایت وارد شده «مَنْ قَالَ فِی الْقُرآنِ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَلْیَتَبّوأ مَقَعَدَهُ مِنَ النَّارِ» هرکس درباره قرآن سخن بدون علم بگوید، جایگاهش آتش خواهد بود.
در اینجا لازم است در مورد تفسیر معنای واضحی آورده شود تا تفسیر به رأی دقیقتر شناخته شود.
حضرت امام خمینی1 میفرماید:
«بطور کلی معنای تفسیر آن است، که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد، این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی، کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیت است، باید مفسّر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهداء به عالم غیب و حیث راهنمائی به طریق سعادت و سلوک طریق معرفت انسانیت را به متعلم بفهماند، تفسیر به رأی نیز کلامی است که شاید آن نیز مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است، زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا اعتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهری بر خلاف آنها باشد، لازم است آن را از ظاهر مصروف نمود. مثلاً در کریمه شریفه «وَ جَاءَ رَبُّکَ» «وَالرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» که فهم عرفی مخالف با برهان است، رد این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود، پس محتمل است، بلکه مضنون است که، تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد، که دست آزاد و عقول از آن کوتاه است و به صرف تعبد و انقیاد از خازنان وحی مهابط و ملائکه الله باید اخذ کرد، چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب، در مقابل فقهاء عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات میخواستند بفهمند وارد شده است.(232)
پروردگارا ما را در فهم و درک مفاهیم قرائت موفق و در این راه نور هدایت ائمه هدی صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین را چراغ را همان قرار ده.