آدمیان بیش از دو هزار و پانصد سال است که در رؤیای «گریز از عشق جنسی» روزگار میگذرانند. از هشت قرن پیش از میلاد مسیح تاکنون کسانی هر چندگاه در خواب میبینند که «راه رهایی از بحران جنسی و آسیبهای آن، این است که ریشة عشق را در وجود بشر خشک کنند و امیال تناسلی را به طور کلی از بین ببرند.» اما هرچه زمان بر این رؤیا میگذرد تعبیرهای واژگونه از آن مشاهده میشود. در هند قرنهاست میکوشند که از مظاهر جنسی و فریفتگی زنان بگریزند، ولی هر چه بیشتر جذب این امر شدهاند. آنها میخواهند از مسایل جنسی خلاص شوند، ولی بعد تمام ذهنشان به مسایل جنسی متوجه میشود. چرا چنین است؟چون از هرچیزی میگریزند که چرخة آفرینش گریز آن را برای ایشان نخواسته است.
میل جنسی و جایگا مسایل جنسی
به درستی نمیتوان دانست که دانش مردمان نخستین دربارة مسایل جنسی چگونه بوده است و آنها نیازهای غریزی خود را چگونه با یکدیگر مطرح میکرده و پاسخگوی آن بودهاند؛ اما تردید نیست که در آن روزگار عنصر «تخیل»و «رفتار» بهترین ابزار اظهار نیاز جنسی و پاسخگوی آن بوده است. به نظر میرسد که آنان بیش از زبان، با چشم و مدد «رفتارهای ویژه» تقاضای جنسی خود را مطرح میکردند؛ چنانکه تشنگی و گرسنگی را هم با همین دو ابزار نشان میدادند؛ همانگونه که افراد نابینا و ناشنوا نیز با دیگر حواس سالم خود میتوانند میل جنسی خویش را نشان داده، به ارضای دلخواه آن دست یابند. این امر حکایت از آن دارد که غریزه جنسی با تار و پود آدمی پیوند دارد و هرگاه حسی تعطیل گردد دیگر حواس برای انجام این منظور به کار گرفته میشود؛ چنانکه از شیوة تنفس نیز میتوان به وضعیت میل جنسی پی برد.
محرک غریزه، دستگاه درونی بدن است و به تعلیم و آموزش نیاز ندارد و فرد بدون کمترین آموزش بدان راه مییابد؛ گرچه آموزش در استفادة صحیح و بهتر آن تأثیر دارد.
حیات جنسی در انسان با تولد او پدید میآید، ولی بروز آن به صورت یک میل تکامل یافته، پس از بلوغ است. آنگاه است که میل جنسی در وجود موجود زنده تمرکز مییابد و فعال میشود؛ هر چند ممکن است فردی در سن بلوغ به سبب نارسایی جسمی، میل جنسی وی بروز نکند یا با دارا بودن میل جنسی توانایی تولید مثل نداشته باشد.
عقده جنسی همانند «جنون جنسی» پدیدهای فراتر از «میل جنسی» است و درچهار دسته مشاهده میشود.
1- افرادی که با وجود سلامتی و دارا بودن میل جنسی، زمینة ارضای آن برایشان فراهم نیست.
2- افرادی که با دارا بودن میل جنسی، دچار نوعی اختلال یا بیماریاند که مانع از ارضای غریزهجنسی است.
3- افرادی مانند خواجگان (خنثی) که با سرشت مردانه یا زنانه، نوعی تمایل جنسی را در خود احساس میکنند، بیآنکه بتوانند خود را تخلیه نماید.
4- کسانی که به دلایلی از شدت میل جنسی در رنجاند و با تخلیة عاید جنسی به طور دلخواه ارضا نمیشوند.
دستة چهارم، در اوج عقدة جنسی و در مرحلة آغاز «جنون جنسی» قرار دارند.
به هر صورت، میل جنسی – به تعبیر علمیتر: میل به بقای جنس بنیادیترین ضامن دوام نسل موجود زنده است. شاید به همین سبب است که بسیاری از روانشناسان «میلجنسی» را «نشانِ زندگی» یاد میکنند و نیاز به ارضای آن را همردیف نیاز به خواب، هوا، آب و غذا بر شمردهاند.[1] کوشش برای دوام نسل نه تنها در انسان و حیوان، که در موجودات تک سلولی، میکروبها و ویروسها وجود دارد و آنها میتوانند قبل از مرگ خود در کوتاهترین زمان، به سرعت و سهولت، شبیه خود را به وجود آورند و سپس خود از بین بروند.
در حقیقت هر موجود زنده، زندگی خود را مرهون «میل به بقا» است. با وجود این میل طبیعی است که موجود زنده، موجودی شبیه خود را بر جای مینهد و زندگی را دوام میبخشد. در موجودات تکسلولی، پدید آمدن سلول جدید، با انهدام کامل سلول قبل همزمان است، ولی انسان در زمان حیات خود، با فعالیت تناسلی، موجود مشابه خود را پدید میآورد.
با این حال، تنها نقش میل جنسی، ادامه نسل نیست. انبوهی از نیازهای جسمی، روحی و روانی آدمی در سایة ایجاد و تقویت این میل پدید میآید و تکامل میپذیرد. افزون بر آنکه آدمی چه بسا بیشترین لذّت زنگی خود را با وجود این تمایل به دست میآورد. در حدیثی موثق از حضرت صادق (ع) آمده است: نه در دنیا و نه در آخرت، آدمیان [در میان نعمتهای غیرمعنوی] به چیزی بیشتر از رابطة زناشویی [که برگرفته از میل جنسیاست] لذت نمیچشند؛ نه از خوردنیها و نه از نوشیدنیها.[2]
شاید این مهمترین علت نافرمانی آدمی از قانون، و کانون بسیاری از انحرافات، و مشکلسازِ سازمانهای اجتماعی باشد. بنابراین، رسیدگی به غریزه جنسی و ساماندهی آن مهمترین وظیفه است.
نظریهپردازای مردانه[3]
از آنجا که بیشتر روانشناسان و نظریهپردازان امور جنسی، مرد بودهاند نظریات و تحلیلهای علمی آنان، تنها گویای بخشی از مسایل جنسی است و زوایایی از این امر ناگفته و پنهان ماندهاند. فروید مینویسد:
غریزه جنسی تنشی است که بر اثر واکنشهای شیمیایی بدن پدید میآید و عنصری دردناک میگردد که برای التیام در جستجوی کامیابی است. هدف تمایلات جنسی از میان بردن درد ناشی از این تنش است. رضایت جنسی آنگاه دست میدهد که این درد از میان رفته باشد.
این در حالی است که میل جنسی زنان را نمیتوان تنها نوعی واکنش شیمیایی درد آفرین دانست.
جهان زوجها
جهان آفرینش را باید «جهان زوجها» دانست. جز خداوند هیچ آفریدهای فرد (بدون جفت) نیست. نه تنها آدمی و حیوانات، که همة روییدنیها جفتاند. هیچگاه صحرایی و دریایی را نمیتوان تنها از یک جنس دانست. سراسر موجودات از دو جنس نر و ماده به وجود میآیند.
سالیانی دراز پیش از «شارل کینز» (دانشمند سوئدی:1787- 1707) قرآن از این حقیقت پرده برداشته بود که نه تنها در جهان گیاهان و موجودات زنده، قانون زوجیت حکمفرماست، همة آفریدگان حتی جمادات – زوجاند. این در حالی بود که شارل کینز پس از سالها تحقیق توانسته بود قانون زوجیت را فقط در میان گیاهان ثابت کند.[4]
قرآن مجید در این باره میفرماید:و من کل شیء خلقنا زوجین:[5] از هر چیز دو گونه [نر و ماده] آفریدیم.
اخلاق جنسی
تا آنجا که تحقیقات و شواهد نشان میدهد بشر تاکنون در بهرهجویی از غریزه جنسی از هیچ رفتاری دریغ نکرده است. شاید به اعتقاد ما بسیاری از آن رفتارها در اوج زشتی قرار داشته باشد، ولی به پندار برخی دیگر، هیچ زشتی و محدودیتی در میان نیست. بر این اساس باید برای تشخیص طبیعی یا غیرطبیعی بودن تمایلات و رفتارهای جنسی انسان معیارهایی وجود داشته باشد. در غیر این صورت حتی نمیتوان ارتباط جنسی انسان با حیوانات یا مردگان را رفتاری غیرطبیعی یا ناروا نامید.[6]
«اخلاق جنسی» گویای آن دسته از هنجارهای حاکم بر عادتها و رفتارهای بشری است که ابعاد فعالیت صحیح غریزه جنسی را بیان میکند؛ یعنی اینکه چه رفتار جنسی صحیح و کدام یک ناروا است.
مکتبها و نظامهای اخلاقی به تناسب نوع نگرش خود، تعالیم و دیدگاههای ویژهای نسبت به اخلاق و عادات جنسی عرضه میکنند. برخی احساس شرم را پدیده ای خوب، و بعضی آن را نوعی عادت میشمرند. عدهای مانند فروید روابط جنسی با محارم را پیرو عادت یا تابع عرف میشناسند و بعضی آن را سخت نکوهش میکنند.
نیز پرسشهایی از این دست:
– آیا غیرت برای مردان پدیدهای نکوهیده همانند حسد است یا نوعی ارزش نگاهبان خانواده؟
– برهنگی و روابط کاملاً آزاد جنسی، تابع فرهنگ ملتها است یا از فطرت و طبیعت آدمی سرچشمه میگیرد؟
– آیا فطرت و طبیعت است که برخی عادات و رفتارها را- مانند حیا در نهاد بشر جای داده یا قراردادهای اجتماعی آن را جزء ضمیر اخلاقی بشر قرار داده است؟
– آیا برای سیر صحیح اخلاقی بشر، پیروی از نوعی اخلاق جنسیِ تعریف شده لازم است یا هیچ چیز در این هدف تأثیر گذار نیست؟
یادآوری این نکته ضروی است که در جهان هیچ فرد یا گروهی را نمیتوان یافت که به نوعی «اخلاق جنسی» معتقد نباشد. هواداران آزادی بیحدّ جنسی نیز از نوعی اخلاق جنسی پیروی میکنند که به آزادی کامل جنسی نظر دارد.
شاید مهمترین نکتهای که ضرورت پیروی از نوعی اخلاق جنسی را ثابت میکند این امر باشد که پیوسته روابط زن و مرد منشأ نزاع و تجاوز و انحطاط جوامع به شمار میرفته است. برای بهبود این روابط و نیز زمینهسازی برای پیشرفت آدمی راهی جز تنظیم دقیق روابط زناشویی وجود ندارد.
ما در شناخت بهترین «اخلاق جنسی» نه از آیین برهمنان و هندوان و مسلک جانبی و بودایی و تائوییزم پیروی میکنیم و نه تجردطلبی ایران باستان و یونان را الگو قرار میدهیم. نه رهبانیت انحراف یافته یهودیت و مسیحیت را میپذیریم و نه طرح فروید و راسل را صحیح میپنداریم. با این همه به منظور شناخت بهترین اخلاق جنسی ناگزیر به مبانی این آیینها و نظریات اشاره میکنیم. [7]
زندگی در صحرا، لذت در بهشت!
ماها ویرا (قهرمان بزرگ) در قرن ششم قبل از میلاد آیینی پایهگذاری کرد که به آیین جانبی شهرت یافت. در آیین وی تنها به وسیلة سریع وصول به سرمنزل کمال، ریاضت شمرده شد و لذتهای جنسی، حرام و هرگونه علاقه به جاندار و بی جان ممنوع گردید و مردان از شدت گرسنگی عمدی نوعی زهد و عبادت شناخته شد. به گفتة جانناس: این مذهب برای حل مشکلات جهان و دشواریهای زندگانی طریقی پیشنهاد میکند که در تاریخ ادیان طریقی دشوارتر و افراطیتر از آن دیده نمیشود.[8]
پیش از وی در قرن هشتم و نهم قبل از میلاد، برهمنان آیینی پایهگذاری کرده بود که تنها راه نجات آدمی را از رنج و عذاب، گریز از لذتها و انجام ریاضت معرفی میکرد و معتقد بود که خوشبختی حقیقی آدمی در گرو محرومیت دنیوی و ترک علایق مادی و شهوات است به اعتقاد ایشان آدمی برای شناخت اصل و حقیقت عالم، دارایی و خانواده را ترک گوید و مانند تهیدستان زندگی فقیرانه و آوراگی اختیار کند.[9]
سالیانی بعد بودا آیینی بپا داشت که مسالمتآمیزتر از آیین برهمنان و جاینی بود. وی خوشیهای زندگی را پوج میدانست، اما ریاضتهای توانفرسا را نیز به منظور کسب معرفت، بیفایده میشمرد. از مهمترین معایب آیین بودا یکی آن بود که وی جهان را سراسر رنج تعریف میکرد. او تولد، جوانی، پیری و سیر زندگی در این دورهها را همه رنجآور تفسیر مینمود و برای رهایی از این رنجها پیشنهاد میکرد که نخست باید آنها را شناخت و سپس دانست که علت همة رنجها، خودخواهی بشر، اشتیاق به لذاید جسمانی و میل به زندگی است و برای رهیدن از این امور باید از لذتها دوری گزید و هر چه جدایی از آن مایة درد و اندوه است باید ترک کرد. بالاترین شرّ، میل جنسی است. زیرا این میل است که آدمی را به تولید مثل وا میدارد و تولید مثل نیز رشتة زندگی را به وادی تازهای میکشد که از آن جز رنج و درد نمیزاید.[10]با تولید مثل، آدمی با نوعی جنایت آلوده میشود و به شعلة وجود دامن میزند. بنابراین تولید مثل بدترین گناه است.[11]
بودا تشکیل زندگی زناشویی را ممنوع نداشت، تنها به نکوهش آن پرداخت و آن را راهی برای آلودهتر شدن به شهوات برشمرد، نه وسیلهای برای پاکی و معنویت.
در آغاز نشر عقاید بودا و دیگر آیینهای برهمنی در هند، مردمان چین از این اندیشهها دور بودند. افزون بر اینکه دلبستگی مردم چین به زندگی خانوادگی و خوشنگری به دنیا ایشان را از افکار انزواطلبانه دور میداشت؛ جز اینکه برخی تحولات سیاسی (280- 220 ق.م) و جنگهای خونین داخلی سبب نوعی بدبینی آنان به دنیا گردید و زمنیه را برای پذیرش افکار بودا و تائوتسه- که بعدها در چین رواج یافت آماده ساخت. متفکران چینی زمانی که در کتابها و آداب کهن ملی خود راه چارهای برای درمان دردها و مصایب پیش آمده نیافتند و مذهب رایج را التیامبخش قلبها نجستند، خوشبینی خود را به دنیا از دست دادند و به تدریج به بودیزم و تائوبیزم گرویدند.[12]
«تائوتسه» اعتقاد داشت که فردی میتواند به حقیقت و سرچشمة آفرینش پی ببرد که از همة تعلقات و شهوات رسته باشد.[13] بر پایة آیین تائو، که بر مبانی عرفانی و وحدتِ وجود خاصی استوار است، برای نیل به مقام وحدت باید از عقل و دانش به مکاشفه قبلی رو کرد و در خویشتن فرو رفت و به تصفیه باطن پرداخت.[14]
240 سال پیش از میلاد مسیح در زمان سلطنت شاپور اول، مانی در ایران آیینی پیریزی کرد که آمیزهای از دین مسیحیت، زرتشت، تعالیم بودا و افکار عرفانی ایران باستان بود. برپایة عقاید وی آدمی همواره در تضاد بین جنبههای معنوی و مادی (نور و ظلمت) قرار داد و برای آزادی روح خویش و نجات از اهریمن باید به ریاضت بپردازد. از زناشویی و فرزندآوری و لذاید اجتناب ورزد و با فقر و انزوا روزگار بگذراند.[15] بدترین خواهشها عشق به همسر و فرزند است و فرزندآوری تا بدانجا بد است که میتوان گفت کشتن یک فرد بسی بهتر از پدید آوردن هستی کسی است. زیرا با کشتن یک نفر قسمتی از نور را که در جسمی محبوس است آزاد میکنیم، ولی با توالد، قسمتی از نور را که آزاد است در جسم حبس مینماییم. [16]
در یونان پس از سپری شدن عصر فیلسوفان و متفکران ناموری چون سقراط، افلاطون و ارسطو، بر اثر علل و عواملی چند، نوعی ناامیدی نسبت به مکاتب فلسفی در مردم پدید آمد که میل به عزلت و بیتفاوتی را قوّت بخشید. «انتیس تنس» شاگرد سقراط مکتبی را بنا نهاد که به «سنتی سیستم» شهرت یافت. برپایة افکار او تمام ثمرات تمدن مانند حکومت، ثروت، ازدواج و دین نماد تجمل است و تنها راه نجات ترک جامعه و بازگشت به زندگی ساده و زاهدانه است.[17]
در نزد یهودیان نیز هر چند زندگی خانوادگی دارای ارزش بود، دو قرن پیش از میلاد مسیح فرقههایی در میا[18]ن ایشان پدید آمد که به ترک دنیا و زناشویی سفارش میکردند و گیاهخواری پیش میساختند.
افراطیترین این فرقهها «اسنیه» بود که حدود چهار هزار نفر آنان در فلسطین میزیستند و بیشترشان راهبآسا و بدون همسر بودند.
در مسیحیت روآوری به رهبانیت برگرفته از یک سلسله تحولات اجتماعی و سیاسی است و بیتردید این امر پس از روزگار حضرت مسیح علیهالسلام صورت پذیرفت و نیز اختلافات شدید طبقاتی و مفاسد و مظالم اجتماعی حاکمان روم، موجبات گریز از زندگی اجتماعی و مظاهر آن را برای عدهای از مسیحیان افراطی مسیحی فراهم آورد. ازدواج نکردن حضرت مسیح علیهالسلام که البته مهمترین علت آن، آوارگی آن حضرت بود از بهترین دلایل برای ترویج این تفکر شناخته میشد. در قرون بعد به تدریج این عقیده رایج گردید که ازدواج تنها برای اجتناب از روابط نامشروع و ادامة نسل رواست و پرهیز از روابط زناشویی بر آن ترجیح دارد.
اینک در کتاب مقدس موارد بسیاری را میتوان یافت که بدین نکته سفارش میکند و از پیروان مسیح علیهالسلام خواسته میشود که تا می توانند از ازدواج بپرهیزند.[19]
رویای گریز از عشق جنسی
در طول دو هزار و پانصد سال هماره انسان هایی در رؤیای «گریز از عشق جنسی» به سر میبردهاند. از هشت قرن پیش از میلاد مسیح (عصر برهمنان) تاکنون کسانی هر چندگاه در خواب میبینند که «راههایی از بحران جنسی و آسیبهای آن، این است که ریشة عشق را در وجود بشر خشک کنند و امیال تناسلی را به طور کلی از بین ببرند.»[20] اما هر چه زمان بر این رؤیا میگذرد تعبیرهای واژگونه از آن مشاهده میشود.
در هند قرنهاست میکوشند که از مظاهر جنسی و فریفتگی زنان بگریزند؛ ولی هر چه بیشتر جذب این امر شدهاند. آنها میخواهند از آمیز جنسی خلاص شوند، ولی بعد تمام ذهنشان به مسایل جنسی متوجه میشود. هر چه بیشتر با مسایل جنسی میجنگند گویا بیشتر آن را تقویت میکنند و بر آن متمرکز میشوند. چرا چنین است؟چون از چیزی میگریزند که چرخة آفرینش گریز از آن را برای ایشان نخواسته است.
بسیار رخ میدهد که ما آدمیان با اعتقادات و پندارهایی غلط برای خود پارهای مسایل را ردیف کرده، گریز از آنها را وظیفه حتمی بر میشمریم و پس از سالها متوجه میشویم که در این همه گریز، جز به اشتباه راه نپیمودهایم.
بسیار دشوار میتوان آیینی را یافت که همانند آیین حضرت محمد صلیالله علیه وآله پیروانش را به زهد و سادهزیستی سفارش کرده و از پیروی شهوتها و هواهای نفسانی باز داشته باشد. در میان عارفان مسلمان نیز شماری انبوه میتوان یافت که زندگانی خویش را به سختی گذراندند و چه بسا به شیوة درویشی نزدیک شدند، اما کمتر رخ داد که به تجردگرایی و رهبانیت نکوهیده گرفتار آمده و از خانواده گسسته باشند و گیاهخواری پیشه سازند! نه داشتن ثروت را نکوهیدند و نه در کوهها منزل گزیدند. نه از فرزند آوری پرهیختند و نه همسرداری را مانع سیر و سلوک معنوی پنداشتند. الگوی همة آنان امامان معصوم علیهالسلام بود که «بودن مردم را نزد خانوادهاش پرارجتر از اعتکاف در مسجد رسول خدا» میشمردند.
مطالعة نظریات افراطی زهدگرایان گذشته و حال چنین وانمود میسازد که گویا جهان را دو آفریدگار اداره میکند. یکی میل جنسی و لذایذ دنیوی را میآفریند و دیگری خواهان مبارزه با آن است. یکی به تشکیل خانواده سفارش میکند و دیگری به گسستن آن. یکی سازندة اندام تناسلی و هدایتگر آن به ارضای غرایز و خواهان ادامة نسل است و دیگری در جستجوی راهی برای انهدام نسل. معلوم نیست که این دو آفریدگار چرا هیچ یک برای از بین بردن دیگری نمیکوشد تا آدمی در نتیجة جنگ بیفرجام آن دو این همه خود به جنگ با خویشتن نپردازد!
باید امیدوار بود که آدمی روزی به مشاهدة پایان پذیرفتن دوران حماقت بود، جنشنی باشکوه برگذار کند و آن زمان هرگز رخ نخواهد داد، مگر گاهی که وی تصمیم گرفته باشد از خویشتن نکتهای بر دین نیفزاید. از هشت قرن پیش از میلاد مسیح تاکنون، تمامی مکتبها و نظریاتی که در مسایل جنسی به افراط یا تفریط پیشتازی کردهاند، برخلاف آموزههای دین به ارائه نظر پرداختهاند. پرهیز از زندگی زناشویی، سرکوب میل جنسی و دوری از تولید مثل، سفارش هیچ دینی نیست.
شاید یکی از مهم ترین سببهای پدید آمدن افکار و عقاید افراطی در زمینة میل جنسی، برداشت نادرست از آموزههای ادیان باشد. در همة ادیان میتوان انبوهی سفارشها یافت که میل جنسی را یکی از خطرآفرینترین امیال معرفی کرده است؛ اما آن همه سفارشها، هیچ یک راه سیرو سلوک معنوی و مصونیت از آفات دنیوی را زهد افراطی یاد نمیکند. میل جنسی را تنها با پذیرش آن میتوان هدایت کرد، نه با سرکوب.
«هنگامی که غرایز را از نفس آدمی حذف کنیم آدمی مثل پسر بچهای میماند که از دبستان بیرونش کردهاند. میکوشد مرتب به سوی این و آن سنگ پرتاب کند و تنها امید برای خلاصی از شرّ او قبول مجددش به دبستان است. آرامش روان با دور انداختن و فراموش کردن عواطف سرکش امکان پذیر نیست، بلکه با شناختن و قبول آنها مسیر است.»[21]
به نظر میرسد که علل پدیدآمدن این گونه افکار و عقاید یکی از این امور باشد:
1. هر یک از ما این حقیقت را با تار و پود و جود خود حس کردهایم که کسب معنویت و وصول به حقیقت و تقویت روح جز با مخالفت هوای نفس ممکن نیست و از آنجا که «میل جنسی» از شدیدترین امیال انسان به شمار میرود و در صورت انحراف مهمترین مانع سیر و سلوک معنوی است، برای وصول به معنویت و حقیقت، راهی جز مبارزه با آن وجود ندارد.
به فرض پذیرش این تحلیل، باید راه مبارزه با امیال جنسی آسیبآفرین را خدایی تعیین کند که خود این میل را خلق کرده است و هرگز خداوند زهد افراطی را راه مبارزة صحیح با امیال برنشمرده است.[22]
2. گذشته از تنافی موجود میان دنیاخواهی و معنویت جویی، بهرهمندی از بسیاری از لذاید با پارهای رنجهای معنوی آمیخته است. برای کسب ثروت و داشتن فرزند و ادارة خانواده باید رنج و سختی بسیار تحمل کرد. پس همان بهتر که ثروت نیندوزیم و در پی تشکیل خانواده نباشیم.
3. ستم و فساد، محرومیت، ناکامی و مشاهدة آثار دنیاپرستی از عواملی است که زمینهساز افکار و عقاید تجردطلبانه است. آن که نمیتواند با ستم و فساد و ناکامی به مبارزهای دلخواه و نتیجهبخش بپردازد ناچار است در رؤیای شیرین ترک دنیا و دلخوش به پاداش جهان واپسین، روزگار بگذراند.
4. پلید و مذموم پنداشتن زن و او را مظهر و عنصر فساد و تباهی و موجودی ناقص دانستن، از عواملی است که بشر خطاکار را به ارائه نظریات واژگونه دربارة «میل جنسی» واداشته است.
به استقبال جنون جنسی
دیرزمانی است میلجنسی از حبس نظریات کهن رهیده است. تمایلات جنسی دیگر اسیر ریاضت برهمنان و پیروان بودا و مانی و «لاتوتسه» نیست. دیگر در این سوی رودخانة زندگی کسی را اعتقاد به ریاضت برهمانه نیست تا به «عقدة جنسی» دچار شود. در عصر زیگموند فروید (1939- 1856) از سوی وی طراحی ارائه گردید که امید میرفت راهگشای مشکلات جنسی باشد. فروید کوشید تا غرایز را در بستر مناسب خود به جریان اندازد، اما طولی نکشید که شناگران عصر او و بعد از وی، رهیده از این سوی رودخانه، به آن سو افتادند و زمانی بسیار کوتاه نیز فرصت نیافتند در رودخانه زلالی که فروید ترسیم میکرد، شنا کنند. «میلجنسی» رهیده از عقدههای قرنهای متمادی قبل، پیش از آنکه فرصت یابد زمانی روزگارِ ارضای صحیح خود را تجربه کند، به یکباره دچار «جنون»گردید. مردمان معاصر فروید و پس از وی در پیروی نظریه او نه فقط لذاید جنسی آرامشبخشی به دست نیاورند، از لذّت عادی آن نیز محروم گشتند.[23]
فروید معتقد بود که امیال و تصورات آدمی که در روان خودآگاه پدید میآید بایست به آزادی و بدون مواجهه با مانعی،کامیاب گردد؛ ولی از آنجا که قوانین و مقررات اجتماعی اجازه و فرصت کامیابی بسیاری از این امیال و تصورات را فراهم نمیآورد فرد برای هماهنگی درونی و اجتماعی و حفظ اخلاق وآداب، این امیال و آرزوها را «واپس» میزند (به درون سرازیر میسازد) و سعی میکند فراموششان نماید. اما این امیال هرگز به طور کلی فراموش نمیشود و در روان ناخودآگاه به حالت بازداشت به سر میبرد، تا در موقع لزوم از آنجا رخته نموده، بیرون آید.[24]
به نظر فروید در میان عواملی که سبب ایجاد بیماری میگردد عامل میلجنسی بر دیگر عوامل مقدم است و این امر در هر دو جنس زن و مرد تأثیرگذار است. شاید نتوان به درستی پاسخ داد که چرا دیگر هیجانات روانی نمیتوانند در صورت ناکامی، تا بدین میزان تخریبگر باشند، اما در این تردید نیست که ارضا نشدن میلجنسی در ایجاد این نابسامانی و «واپسزدگی»ازدیگر عوامل مؤثر است. همانگونه که جسم به تغذیه نیازمند است، روح به ارضای میل جنی نیاز دارد. هر اندازه محدودیتها و ممنوعیتهای پیرامون آدمی بیشتر شود انسان خود را بیشتر در تنگنا مییابد. آنگاه به اعمالی اقدام میکند که برخلاف مقررا و قوانین است.[25]
به اعتقاد فروید منع پارهای از انحرافات جنسی مانند همجنسبازی و نیز مجبور ساختن افراد به اینکه جنسیت خود را فقط به وسیلة پیوستن به یک غیرهمجنس ابراز کنند هرگز متوجه نیست. این امر در گروهی از مردم سبب کاستن لذتجنسی و منشأ بیعدالتی عظیم میگردد!
پس از فروید، برتراند راسل (1970- 1872) در این باره به نظریهپردازی پرداخت و اظهار داشت:
باید به مردمی که خواهان پیگیری روش عاقلانه جنسیاند، گفت : اعمال شما مادامی که به کسی آسیب نمیرساند محکوم نمیشود. تنها باید توجه کنید که آیا آن عمل ضرر دارد یا نه. این امر اساس اخلاق جنسی و دیگر اخلاقها است.[26] هر قدر تمایلات جنسی را بیشتر دچار خفقان کنند قدرت آن شدیدتر خواهد شد. نود درصد انگیزة خواندن و دیدن مطالب و عکسهای برهنه نتیجة منع اخلاقیون از دیدین و خواندن آنها است. در این امور هیچ قانونی نباید وضع شود که سبب نهی و توقیف این گونه مطالب شود. تحریم برهنگی سبب میشود که انسان از امور جنسی برداشتی کافی نداشته باشد.[27]احساساتی مانند شرم، عفاف و پروایشگی و غیرت نیز همه نوعی تابو (عرف و عادات خرافی) است.[28]
اینها همه آثار اخلاق کهن جنسی است که علل و اسباب و سرچشمههایی داشته است که اکنون از میان رفته یا در حال از میان رفتن است. اکنون که آن علل در میان نیست دلی ندارد که ما باز هم آن روش اخلاقی را ادامه دهیم. اموری که منشأ پیدایش این اخلاق شده جریاناتی جاهلانه یا ظالمانه بوده است که با آزادی و عدالت و حیثیت ذاتی انسان منافات دارد. بنابراین به خاطر انسانیت و عدالت هم که باشد، باید با این اخلاق مبارزه کرد. درگذشت مالکیت مرد نسبت به زن، حسادت مردان، اعتقادات مرتاضانه و راهبانه به پلیدی ذاتی رابطة جنسی، احساس پلیدی زن و اموری از این دست، عامل آن اخلاقث جنسی بوده است که در حال حاضر وجود ندارد.[29]
برپایة نظر راسل زن و مرد نه تنها قبل از ازدواج باید از معاشرتهای آزادنة جنسی بهرهمند باشد، ازدواج نیز نباید در این راه مانعی به شمار آید. زیرا فلسفة ازدواج و انتخاب همسر قانونی اطمینان پدر است به پدری خود نسبت به فرزندی که از زن معینی به دنیا میآید. این اطمینا را به به کار بست داروهای ضدآبستنی که طب امروز آنها را به بشر ارزانی داشته است، میتوان به دست آورد. بنابراین هر یک از زن و مرد میتوانند علاوه بر همسر قانونی، عشّاق و معشوقههای فراوانی داشته باشند. زن وظیفه دارد که در حین آمیز با عشّاق خود از داروی ضددآبستنی استفاده کند و مانع پیدایش فرزند گردد و تنها از همسر قانوی خود صاحب فرزند شود.
فلسفة ازدواج و انتخاب همسر قانونی همین است و بس. اختصاص جنسی را به همین اندازه باید محدود کرد و با تأمین رابطة نسلی به وسیلة فوق موجبی برای تحدید بیشتر وجود ندارد.
برتراند راسل میگوید:
وسایل ضدآبستنی تولید نسل را ارادی کرده و آن را از صورت یک نتیجة اجتنابناپذیر روابط بیولوژیک (تولید قهری فرزند در اثر آمیزش) بیرون آورده است. بنابراین دلیل نیست که مادری برای پدری اطفال خود همان مردی را انتخاب کند که خاطرش را برای عاشقی و رفاقت میخواهد.[30] پس بهتر است هرگونه احساس شدید و مزاحم مانند غیرت و حسادت را به انتظار درآوریم و نگذاریم مانع تموّ عمومی احساسات عاشقانه شود!
مسائلی دیگر مانند پوشاندن اندام تناسلی، ممنوعیت ازدواج با محارم، استمنا، تمایل به همجنس، آمیز در ایام عادت و سقط جنین، به سختی مورد انتقاد است و بعضی نیز از حوزة مباحث اخلاق بیرون است و به دانش پزشکی مربوط است. اگر کاری از نظر پزشکان غیرمجاز شناخته شد، کسی که به سلامت خود علاقهمند است آن را ترک میکند و ممنوعیت اخلاقی در این باره بیپایه است![31]
ارزیابی کامل نظریة فروید و راسل را در بخش جداگانه دنبال خواهم کرد.
——————————————————————————–
[1]. در یادکرد نظریات آبراهام .امچ . (روان شناس نمور) بدین موضوع خواهم پرداخت.
[2]. الکافی، ج5، ص321، ح 210.
[3]. این امر در مباحث ارائه شده در رسالههای احکام نیز مشاهده میشود. رسالههای احکام در موضوعات اختصاص زن و مرد، با نگرش مردانه نگاشته میشود. از آن نمونه میخوانیم:اگر حاجی در حال احرام، زن خود را ببوسد یا …. باید کفاره دهد. این در حالی است که برای زن نیز همین حکم رواست و به مرد اختصاص ندارد.
[4]. قرآن مجید دربارة زوجیت گیاهان میفرماید: اولم یرو الا الارض کم انبتنها فیها من کل زوجٍ کریم. (شعراء(26) : آیا به زمین نگاه نکردند که چقدر در آن از هر [روییدنی] زوجی نیکو رویاندیم!].
[5]. الذاریات (51) 49.
[6]. در این باره،ر.ک تمایلات و رفتارهای جنسی طبیعی و غیرطبیعی انسان. دکتر بهنام اوحدی، نشر آتروپات، اصفهان، 1379.
[7]. در این بخش از کتاب اخلاق جنسی در اسلام، نوشته حمید قاسمی بهره جستهایم. منابع اصلی پینوشتها از آن کتاب است.
[8]. تاریخ جامع ادیان، ص 111.
[9]. فر غ خاور،ص 53.
[10]. در این باره، ر.ک: تاریخ تمدن، ج2، ص625
[11]. فلسفة شرق، ص 117.
[12]. تاریخ جامع ادیان، ص 105.
[13]. تصوف و عرفان، ص 46.
[14]. اسلام و عقاید و آراء بشری، ص 163 و 164.
[15]. تصوف و عرفان، ص 58.
[16]. بحثی در بارة زندگی مانی و پیام او، ص 211.
[17]. کلیات فلسفه، ص 27.
[18]. خلاصة ادیان در تاریخ دینهای بزرگ، ص 218.
[19]. کتاب مقدس، باب بیستم، ص 272 و 273، آیه 35 و 36، باب هفتم، آیة 32-39 و 20-25.
[20]. شاید معروفترین نظریه پرداز در میان معاصران که به سرکوب غرایز اعتقاد دارد موریس مترلینگ باشد که جملة بالا ازوی نقل شده است. نظریات وی را میتوان در کتاب «افکار کوچک و دنیای بزرگ» یافت.
[21]. روانشناس و اخلاق، ژ.آ. هدفیلد،ترجمه علیپریور، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1356.
[22]. در فصل جداگانه بدین نکته بیشتر خواهیم پرداخت.
[23]. در این باره در فصل جداگانه توضیح خواهیم داد.
[24]. اصول روانکاوی، ص 152.
[25]. ر.ک. روانشناسی، ص 253و 254.
[26]. بررسی و نقد افکار راسل، محمد تقی جعفری، ص 451
[27]. زناشویی و اخلاق، ص 134 و 135.
[28]. همان، ص 123و 124.
[29]. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج19، ص 639
[30]. زناشویی و اخلاق، ص 122.
[31]. در این باره، ر.ک. مجموعه آثار، ج 19.